نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

سیر با نور معصومین و رسیدن به مقام رویت انوار الهی و معرفت/ فاطمه زهرا مشکات الهی در عبور از عالم ظلمانی

متن زیر سخنرانی آیت الله میرباقری است که به تاریخ 18 اسفندماه سال 94 به مناسبت ایام شهادت حضرت زهرا در مجتمع شهید صدوقی در بین طلاب حوزه برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان می کنند انسان باید در فرصت کوتاه دنیا به حقایق فراوانی دست یابد که مهم ترین آن رویت ایمانی حضرت حق است؛ به این منظور خداوند در این دنیا اهل بیت علیه السلام را قرار داده است. بنابراین فقط با نور ائمه است که انسان می تواند در جریان هدایت قرار گیرد و سیر در همه عوالم فقط با ایشان ممکن است...

به دست آوردن حقائق در فرصت کوتاه این دنیا و رسیدن به یقین

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین. و اللعن علی اعدائهم اجمعین. در فرصت کوتاه دنیا خیلی از مقامات و حقائق را باید به دست آورد و این فرصت با اینکه بسیار کوتاه است برای بدست آوردن این حقائق کافی است. قرآن در پاسخ کسانی که می گویند فرصت نبوده می فرماید: «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ»(فاطر/37)، فرصتی که اهل ذکر و تذکر به تذکر و ذکر راه پیدا کردند و آن را پذیرفتند در روایات سن 18 سال است. در این فرصت کوتاه حقائقی که باید به دست آورد حقائق فراوانی هستند، ما در فرصت دنیا باید به مشاهده باطن عالم و ملکوت عالم برسیم، به یقین برسیم و انوار یقین به قلبمان نازل شود، به مشاهده قیامت، معاد و بهشت و جهنم خودمان برسیم، و از همه بالاتر به رویت حضرت حق و رویت ایمانی خدای متعال برسیم؛ و الا معامله با خدای غایب می شود معامله نسیه. یعنی بهشت و جهنمی که نه می بینیم و نه درکی از آن داریم. مومن باید اهل یقین باشد و با یقین خود خدا را عبادت کند، مومن باید اهل مشاهده ملکوت عالم باشد و باطن عالم را ببیند تا بتواند در آن سیر کند. و اینها در این فرصت کوتاه دنیا قابل تحصیل است؛ یعنی می شود انسان قیامت خود را ببیند «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ‏ فِيهَا مُنَعَّمُونَ‏ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُون‏»(1)، مانند آنچه امیرالمؤمنین در وصف متقین و شیعیان خود فرمودند.

می شود انسان مثل کسانی باشد که به حضرت عرض کرد: «أَصْبَحْتَ‏ يَا فُلَانُ فَقَالَ أَصْبَحْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً»(2)، حضرت فرمودند: علامت یقینت چیست؟ گفت رنگ زرد و چهره لاغرم و بی خوابی شب هایم، بهشت و جهنم را می بینم و می توانم بهشت و جهنمیان مجلس شما را معرفی کنم.

چطور می شود انسان به یقین برسد و باطن عالم را ببیند؟ در آیات قرآن توضیح داده شده و من در این جا یک نمونه را عرض می کنم. در قرآن خدای متعال وقتی داستان منکرین معاد را نقل می کند و گمان آنها را باطل می کند، می فرماید: «زَعَمَ‏ الَّذِينَ‏ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلى‏ وَ رَبِّي لَتُبْعَثُن»(تغابن/7)‏. تلقی این ها این است که هر چه هست حیات دنیاست «ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْر»(جاثیه/24)، پس به انها بگو «بَلى‏ وَ رَبِّي لَتُبْعَثُن»، ربوبیت خدا نسبت به نبی اکرم همه عالم را به مقصد می رساند از جمله عالم انسانی را. «ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ»(تغابن/7)، این هم برای خدای متعال کار آسانی است که همه نفوس یک رجوعی داشته باشند و با اعمال خودشان مواجه شوند.

بعد می فرماید: «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا»(تغابن/8)، به جای اینکه ربوبیت خدا و معادتان را انکار کنید به خدا و رسول و آن نوری که نازل کردیم ایمان بیاورید تا در پرتو آن نور آینده خودتان را ببینید و در مسیر آینده حرکت کنید.

بنابراین همان گونه که در عالم حس خدا یک نوری را قرار داده که ما با این نور می بینیم و هدایت می شویم (نور عالم حس نور ماه و خورشید است)، و همان گونه که اگر این نور نبود ما در عالم حس هدایت نمی شدیم، یک عوالم دیگری هست که ما در این عوالم بودیم و هستیم و آینده هایی داریم، آنجا هم خدای متعال چراغ های پرفروغی را روشن کرده که اگر انسان به آن نورها رسید و در پرتو آن ها حرکت کرد در آن عوالم هم می تواند سیرداشته باشد و ببیند.

منظور از «نور» در آیه شریفه و سیر با آن

حال امام باقر علیه السلام این نوری که خدا نازل کرده است تا انسان با آن عوالم باطنی و حتی تا قیامت خود را ببیند و با این نور به رویت ایمانی حضرت حق برسد، را در جواب ابوخالد کابلی توضیح داده اند. ابتدا فرمودند: «النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة»(3)، این نوری که در این آیه ذکر شده مقصود آل محمد هستند. بعد حضرت چند قسم موکد خوردند و این نور را بیشتر توضیح دادند. اول قسم این است که «وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ‏ الَّذِي‏ أَنْزَل‏»، پس آمنوا بالنور یعنی آمنوا به نور الله. آن نوری که خدا نازل کرده که موطنش هم عالم ما نیست اما به عالم ما تنزل کرده است نور آل محمد علیهم السلام است که به آن باید ایمان آورد. البته این مسئله نزول هم بزرگان مکرر فرموده اند که تنزل غیر از تجافی است، تنزل در عوالم خودشان حقیقتا است اما متناسب با آن عالم در عوالم پایین تر هم خلق می شود تا به عالم ما می رسد. بعد حضرت فرمودند: «وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْض‏»، اهل بیت نور الله هستند، نه فقط برای شما بلکه برای همه عوالم، هم سماوات و هم ارض، هم عوالم باطنی و هم ظاهری، هم عالم ملک و هم عالم ملکوت و همه عوالم با نور آنها روشن می شود. اگر کسی می خواهد به مشاهده آن عوالم برسد باید به این نور راه پیدا کند. پس در پرتو این چراغ می شود عوالم مختلف را دید و به اندازه طیفی که از این نور در اختیار انسان قرار می گیرد به همان اندازه می شود باطن عالم را مشاهده کرد.

این نکته هم روشن است که جریان هدایت الهی به وسیله همین نور الهی است که در کائنات تنزل پیدا کرده است و هدایت دستگیری و راهبری انسان با همین نور انجام می گیرد «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ فَقَالَ هَادٍ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ هَادٍ لِأَهْلِ الْأَرْضِ»(4) پس این نور حضرات معصومین هستند.

 بعد حضرت در ادمه حدیث به ابو خالد فرمودند: «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين‏». این چراغی که خدا در کائنات روشن کرده است مثل خورشید است که مومنین را نورانی می کند و در افق قلب آنها ظهور می کند. اگر نور امام در قلب مومن طلوع کرد «لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ»، این نور در قلب مومن از خورشید در وسط روز روشن تر است. یعنی وقتی انسان در ابهام است این نور در قلبش هنوز طلوع نکرده است. آن وقت انسان به هر اندازه که این نور در قلبش ظهور کند می تواند سیر در عوالم پیدا کند. به اندازه ای که انسان به نور امیرالمومنین علیه السلام راه پیدا می کند با عوالم غیب مانوس می شود و این بستگی به این دارد که کدام مرتبه از این حقیقت در قلب انسان تجلی پیدا کند.

مقام نورانیت امام و سیر با نور امام در عوالم

آن چیزی ما باید در ائمه به آن برسیم مقام نورانیتشان است. این مقام است که ما را در درجات توحید و قرب هدایت می کند. این همانی است که امیرالمومنین(ع) در آن حدیثی که منسوب به ایشان فرمودند: «إِنَّهُ لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى‏ يَعْرِفَنِي‏ كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّة»(5)، اکتناه به نورانیت امام کمال ایمان است. بعد فرمودند: «مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ». این نورانیت امام مقاماتی دارد، یعنی ممکن است کسی در سیر در این مقام امام به درجات کامل نورانیت امام نرسد؛ اما اگر کسی به آن حقیقت بتواند راه پیدا کند عارف بالله می شود. لذا حضرت فرمودند: «إِنَّهُ لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى‏ يَعْرِفَنِي‏ كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ فَإِذَا عَرَفَنِي بِهَذِهِ الْمَعْرِفَةِ فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِراً»، در این هنگام می شود عبد ممتحن که حامل ولایت است و این مدارِ رسیدن به همه حقائق است؛ یعنی اگر کسی می خواهد به معرفت قیامت برسد با نور امام است. در پرتو نور امام عوالم قبل و بعد انسان هم دیده می شود. امام سرچشمه یقین است و اگر کسی به امام رسید انوار یقین به قلبش نازل می شود. بالاتر اگر کسی به امام رسید با رسیدن به نور امام و ظهور نور ایشان در قلب مومن انسان به رویت ایمانی خدا نائل می شود.

حال من با آیات قرآنی این را تطبیق می دهم. خداوند در داستان ابراهیم خلیل در سوره مبارکه انعام فرموده است: «كَذلِكَ‏ نُرِي‏ إِبْراهِيمَ‏ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِين»(انعام/75). در این داستان کیفیت ارائه ملکوت به حضرت ابراهیم ذکر می شود؛ به این معنا که اگر حضرت ابراهیم به ملکوت برسند آثاری برای ایشان دارد که یکی از آن ها رسیدن به یقین است. نزول یقین در قلب انسان با ارائه ملکوت به انسان است.

خداوند داستان ارائه ملکوت را این گونه بیان می کند: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى‏ كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي‏»(انعام/76)، شب که تاریک شد ستاره ای بالا آمد و ابراهیم گفت: هذا ربی. یک معنایی که مفسرین کردند این است که گفتند که حضرت در حال احتجاج با ستاره پرست ها بود و کم کم داشت هدایتشان می کرد که اینها نمی توانند رب باشند. این یک منزلت ترجمه این آیات است. درست هم هست. اما شاید یک معنای دیگری هم داشته باشد و آن این است که رب انسان اگر مسیر ما را روشن نکند رب نیست. در تاریکی که نمی شود انسان راه برود «رَبُّنَا الَّذِي‏ أَعْطى‏ كُلَ‏ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏»(طه/50). اگر نور او به ما نرسد رب ما نیست، رب ما آن کسی است که نور او به ما می رسد و ما را از ظلمات نجات می دهد. لذا امام رضا (علیه السلام) «الله نور السموات و الارض را به هدی من السموات و هدی من فی الارض» معنا کردند.

چراغ این عالم حس ستاره و ماه و خورشید است؛ لذا حضرت وقتی ماه طلوع کرد گفت: «هذا رَبِّی»، اما وقتی غروب کرد گفت: «لا أُحِبُّ الْآفِلين»(انعام/76). نور رب نباید غروب داشته باشد و چیزی که غروب دارد خودش هم گم می شود، پس چطور می تواند ما را برساند؟! ماه طلوع کرد همین جمله را گفتند. در مورد خورشید هم همین اتفاق افتاد و سپس گفت: «فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَري‏ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ * إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ»(انعام/78-79).

این سیر حضرت یک سیر ظاهری دارد که ایشان به این موجودات آفل توجه کردند که خصوصیت هدایت و نور در آنها هست اما غروب می کنند. وقتی غروب کردند گفت نه اینها نمی توانند رب ما باشند. چیزی که غروب می کند خودش تحت تربیت دیگری است.

ولی شاید داستان سیر باطنی این باشد که حضرت از این ستاره و ماه و خورشیدی که غروب کننده هستند رسید به یک ستاره و ماه و خورشیدی که غروب ندارد، در همه کائنات هست و هیچ وقت غروب نمی کند که اگر کسی به آن ماه و ستاره و خورشید رسید می تواند ملکوت عالم را ببیند. آن خورشید و ماه و ستاره همه کائنات را روشن می کنند و اگر کسی به آن رسید همه کائنات را می تواند طی کند. این می شود نور رب. نور رب نوری است که در همه عوالم دستگیر انسان است و غروب هم ندارد. این همانی است که قرآن با تعابیر مختلف آن را معرفی می کند «و الشَّمْسِ وَ ضُحاها * وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها»(شمس/1-2) فرمود: آن شمس وجود مقدس نبی اکرم صل الله علیه و آله است. پرتویی که از حضرت به شما می رسد دین ایشان است. قمری که تلو حضرت می آید امیرالمومنین علیه السلام است. «وَ عَلاماتٍ‏ وَ بِالنَّجْمِ‏ هُمْ يَهْتَدُون‏»(نحل/16)، فرمود: آن علامات ما هستیم و آن نجم وجود مقدس نبی مکرم اسلام(ص) است. اینکه امام رضا(ع) در آن حدیث معروفشان فرمودند: «الْإِمَامُ‏ كَالشَّمْسِ‏ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ»(6) یعنی همین.

شاید داستان سیر حضرت ابراهیم این است که آدم در ظلمت باید به نور رب هدایت شود و رب ما آن کسی که ما را در ظلمات رها نمی کند. اما نور رب خصوصیتش این است که غروب ندارد. در همه عوالم هم است؛ ماه و خورشید و ستاره فقط تا قبر انسان هستند و در تاریکی قبر نمی توانند ما را نجات دهند. نور رب باید در عالم برزخ هم باشد. نور رب در این عالم ملک هم است. این خورشید که می تابد حق و باطل را که برای ما روشن نمی کند. نور رب نوری است که دائم باید مسیر ما را روشن کند و ما را هدایت کند؛ نه فقط در عالم ملک بلکه در عالم ملکوت و عوالم بعد. اگر کسی به آن نور رسید به عالم ملکوت هم می رسد و وقتی به آن رسید به یقین می رسد. اگر کسی با امام سیر کند ملکوت عالم را هم می بیند و به او ملکوت را ارائه می کنند و بعد با ارائه آن صاحب یقین می شود.

در روایت، جابر بن یزید جوفی که از اصحاب خاص امام صادق علیه السلام بود به ایشان عرض کرد: این «كَذلِكَ‏ نُرِي‏»(انعام/75) یعنی چه؟ کیفیت ارائه به حضرت ابراهیم چگونه بود؟ امام صادق(ع) تصرفی کردند و گفتند: این گونه!! پس رسیدن به یقین و مشاهده ملکوت و از حیرت و شک بیرون آمدن، با وجود مقدس امام واقع می شود. اگر انسان ملکوت عالم را دید دست قدرت خدا را در همه جا می بیند، پس اینکه انسان یقین کند که کار دست خداست «بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ»(یس/83) و عملاً به لاحول و لا قوه الا بالله برسد، فقط با وجود امام واقع می شود. انسان تا به امام نرسد از ظلمات نجات پیدا نمی کند و از تاریکی به نور یقین نمی رسد. انوار یقین تابع امام (علیه السلام) هست.

منظور از رؤیت خداوند و داستان تجلی خداوند بر کوه

شاید داستان موسی کلیم(ع) هم همین باشد. حضرت در یکی از مقامات خودش به خداوند عرض می کند: «رَبِّ أَرِني‏ أَنْظُرْ إِلَيْكَ»(اعراف/143). آیا حضرت رویت حسی می خواست؟! یک روایت از امام رضا(ع) نقل شده که حضرت در مجلس مأمون توضیح دادند که این «رَبِّ أَرِني‏ أَنْظُرْ إِلَيْكَ» بیان همراهانشان بود. آنها طالب رویت بودند و حضرت درخواستشان را به خدا عرضه داشت و خدا هم جواب داد «لَنْ تَرانی». شایدم معنایش این باشد که آن ها می خواستند خدا را مانند بت ها با چشم سر ببینند تا ایمان بیاورند که خداوند هم فرمود این خواسته شدنی نیست. این یک معنی آیه است و من هم منکر این نیستیم؛ اما این یک سطحی از آیه است.

یک احتمال دیگری که در آیه است و منافاتی با این بیان حضرت امام رضا هم ندارد این است که موسی کلیم رویت می خواست اما کدام رویت؟! چون این در مضامین دیگر فراوان آمده است. به حضرت امیر عرض کرد که پروردگارت را دیدی؟ فرمود «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه‏» اما بعد توضیح دادند که «لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ فِي مُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ‏ الْإِيمَان‏»‏(7) با مشاهده حسی نمی توان خدا را دید اما این رویت برای چشم نیست بلکه برای قلب است، اگر حقیقت ایمان در قلبی متحقق شد با حقیقت ایمان می شود حضرت حق را دید. ما در دعاها مکرر این مضامین را می خوانیم «وَ امْنُنْ بِالنَّظَرِ إِلَيْكَ‏ عَلَيَّ وَ انْظُرْ بِعَيْنِ الْوُدِّ وَ الْعَطْفِ إِلَي‏»(8)‏، پس می شود نظر کرد. «اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ»(9).

پس یک مقامی از رویت است که ممکن است و موسی کلیم این رویت را می خواست. این رویت چگونه واقع می شود؟ «و لكن رأته القلوب بحقائق‏ الإِيمان» به اندازه ای که حقیقت ایمان در انسان محقق می شود به همان اندازه انسان به رویت می رسد. حقیقت ایمان چیست؟ «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ‏ فِي‏ قُلُوبِكُمْ‏ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيان‏»(حجرات/7)، خداوند به شما منت گذاشته و ایمان را در قلوب شما محبوب کرده است و کفر و فسوق و عصیان را مکروه دل شما قرار داده است. در حدیثی که ذیل این آیه این است آمده که از امام صادق(ع) سوال شد آیا حب و بغض از ایمان است؟ ایشان فرمودند: «هَلِ‏ الْإِيمَانُ‏ إِلَّا الْحُبُ‏ وَ الْبُغْض‏»(10) و بعد این آیه شریفه را تلاوت کردند. دو ضلع ایمان شما یکی این حب است و دیگری کراهت. این ایمان خودش چیست که ما دوستش داریم. در روایت داریم که «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ‏ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ‏ يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ‏ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ‏ وَ الْعِصْيانَ‏ الْأَوَّلَ‏ وَ الثَّانِيَ وَ الثَّالِث‏»(11)، ایمان وجود مقدس امیرالمومنین(ع) است و کفر و فسوق و عصیان اولی و دومی و سومی.

پس ایمان شما حب الامام است و چیز دیگری نیست. ما مومنیم یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام را دوست داریم. البته «الْمَرْءَ مَعَ‏ مَنْ‏ أَحَب‏»(12) حب، حضور محبوب است و تا امام یک تجلی در قلب انسان نکند انسان به حب نمی رسد. همین طلوع امام در قلب می شود ایمان و معرفت و در پرتو همین طلوع به اندازه ای که امام در قلب انسان تجلی می کند او به رویت الهی می رسد. معنی «مَعْرِفَتِي‏ بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّوَجَل»، همین است. «مَنْ عَرَفَهُمْ‏ فَقَدْ عَرَفَ‏ اللَّهَ‏» یعنی انسان تا به معرفت امام نرسد به معرفه الله نمی رسد، معرفت امام هم باید از آن طرف بیاید، یعنی «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ‏ قُلُوبَ‏ الْمُؤْمِنِين». به اندازه ای که امام تجلی در قلب انسان می کند، انسان به حقیقت ایمان و حب الامام می رسد و در پرتو مشاهده نور امام به رویت الهی می رسد.

من گمانم این است که حضرت موسی کلیم دنبال این بود که آن مرتبه کامل رویت ایمانی برایش حاصل شود. یعنی آیا حضرت ابراهیم می خواست بشود حضرت امیر؟! می خواست خود کلمه ایمان شود؟! خیر، من گمانم این است که ایشان می خواست همه مقامات ایمان در همین دنیا در قلبش تجلی کند و در پرتو آن تجلی به رویت اسم اعظم الهی و در پرتو آن به رویت خدا برسد و خدا را در آینه امیرالمؤمنین به نحو تمام ببیند. به ایشان فرمودند «لَنْ تَراني‏ وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني‏ فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقاً»(اعراف/143)، یعنی در این دنیا این قدر می شود و بقیه اش حواله تان در عوالم بعد. سیر ما با امام در دنیا تمام نمی شود. اگر کسی در مقام سلمان بود و حامل ولایت بود همه اسرار ولایت را در این دنیا به او نمی دهند. سیر ما در عالم برزخ تازه شروع می شود «اللهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورود». کسی که با امام سیر کرده و تا به اینجا رسیده است می گوید خدایا در برزخ هم از امام جدا نشویم.

سیر با امام و مسئله باب بودن امام

پس وجود مقدس امام آن نورالله و جریان هدایتی است که خدا در عوالم روشن کرده است و انسان سیرش با این امام است. به اندازه ای که به نور امام راه پیدا می کند به توحید راه پیدا می کند؛ معنای اینکه ابواب الله هستند همین است. «وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ‏ أَبْوابِها»(بقره/189)، یعنی بیت التوحید و بابش اهل بیت اند. «لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها» این طور نیست که هر کسی به وادی توحید نقبی بزند، یک بابی دارد و باید از آن وارد شد. اگر هم می خواهید بیایید باید از طریق ما بیایید و سرتان هم باید زیر باشد «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدا»(بقره/58). اگر می خواهید خودتان خانی باشید نمی شود. شیطان هم می خواست خانی باشد که نشد. وادی توحید وادی سجود است و از همان مدخلش باید سجده کرد. البته این سجده، عبادت خداست کما اینکه سجده ملائکه هم عبادت خدا بود. حضرت امیر علیه السلام فرمودند: سجده ملائکه عبادت حضرت آدم نبود چرا که عبادت فقط برای خداست. مکرر این آمده که هنگامی که در حرم معصومین نماز زیارت می خوانید بلافاصله بگویید انی سجدت لک، چون سجده برای توست.

پس باب ورود به وادی توحید امام است و کلیدش هم سجده و تواضع است. حالا که در وادی توحید وارد شدی سیرت در این وادی شروع می شود ولی تازه این اول سیر است. این سیر با امام در مقامات توحید و معرفت از مشاهده ملکوت و قیامت تا رویت ایمانی حضرت حق تا مقامات قرب در آیه نور توضیح داده شده است. هم قوس نزولش و هم قوس صعودش. قوس نزولش این است: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» و بعد «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاه»، چراغدانی است که انوار در آن تجلی می کند و بعد می شود «نُورٌ عَلى‏ نُور» تا می رسد به اینکه که «في‏ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ»(نور/36).

اما از طرف قوس صعودش می شود اینکه ابتدا باید وارد این بیت شد. «فی بیوت» یعنی باید در این خانه ها بیایید و اجازه رفعت و ذکر و شهود در این خانه هاست. اگر آمدی حالا می توانی رفعت پیدا کنی. از این بیوت می رسی به مشکوه و از مشکوه می رسی به مثل نور. بالاترش هم برای ما نیست. سلمان به مشکوه می رسد، خیلی بخواهد رشد کند به مثل نور می رسد و به آن مثل هدایت می شود و خدا را در آن مقام می بیند. این می شود همان «كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّة». فرمود مثل نور وجود مقدس نبی اکرم صل الله علیه و آله است. مشکوه چراغدانی است که نور نبی اکرم(ص) در منازل او تنزل پیدا کرده است. بیوت خانه های انبیاء و اوصیاء و خانه هایی است که آن چراغ آمده در آن آمده است «في‏ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ».

بنابراین همه مسئله این است که همه حقائق در وجود امام در عالم تنزل پیدا کرده است. امام بیت توحید و باب آن است. صراط و سبیل خداست، وجه الله است. امامی که در قالب بشر برای ما آمده این لباس برای ما حجاب نشود، آن حقیقت است که آمده و اصولا همه دنیا برای همین یک کلمه است. سیر ما را در این عالم قرار دادند و امام را هم برای ما در همین عالم فرستادند. این که امام رضا(ع) فرمود: در دنیا هیچ نعیم حقیقی ای نیست، وقتی پرسیدند: «و لتسئلن یومئذ عن النعیم»(تکاثر/8)؛ این نعیم منظور چیست؟ فرمود نعیم ولایت ماست. وقتی حضرت توضیح دادند گفتند: «النَّعِيمُ نَحْنُ الَّذِينَ أَنْقَذَ اللَّهُ النَّاسَ بِنَا مِنَ الضَّلَالَةِ وَ بَصَّرَهُمْ بِنَا مِنَ الْعَمَى وَ عَلَّمَهُمْ بِنَا مِنَ الْجَهْل‏»(13) شما با ما به بهشت می رسید و با ما هدایت می شوید.

همه چیز در امام است. عالم دنیا عالم تلاقی ما با امام است. اگر با امام تلاقی کردیم و تحمل کردیم، وارد وادی ولایت امام می شویم و سیر ما با ایشان در درجه ای با نورانیت امام که درک می کنیم شروع می شود. درجات ایمان درجات نورانیت امام در قلب انسان است «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ‏ قُلُوبَ‏ الْمُؤْمِنِين»‏.

این که در روایات دارد قلب مومن خودش مشکات نور است و نتیجه اش این است که «قَالَ فَالْمُؤْمِنُ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ، مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ‏ نُورٌ- وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ- وَ مَصِيرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى الْجَنَّةِ نُور»(14) مومن نوارنی به نور امام می شود. حتی در روایت آمده است که مومن خودش می شود مثل ماهی که نور خورشید را شب از آن می گیریم. فرمود اگر زیارت ما را موفق نشدید به زیارت مومن بروید چون در زیارت مومن زیارت خدا و زیارت امام است و نور الهی در اوست. اصلا ایمان یعنی همین؛ درجات ایمان یعنی درجات درک امام، ولایت امام، حب امام و درجات ظهور امام در قلب مومن. امام کلمه نور است «أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ نَبِيِ‏ رَحْمَتِكَ‏ وَ كَلِمَةِ نُورِك‏» خدای متعال با هر قلبی بخواهد حرف بزند تجلی از کلام خدا در قلبش واقع می شود «لَقَدْ تَجَلَّى‏ اللَّهُ‏ لِخَلْقِهِ فِي‏ كَلَامِه‏» پس به اندازه ای که این حقیقت ظهور در قلب انسان پیدا می کند او مومن می شود و به همان اندازه ملکوت عالم را می بیند و به یقین و قیامت می رسد، اصلا آدم با رویت امام قیامتش را می بیند. این است که متقین «هم و الجنّة كمن قد رآها فهم فيها منعّمون و على الأرائك متّكؤون و هم و النار كمن قد رآها فهم فيها معذّبون»‏ معامله شان نسیه نیست با خدا! گویا الان وسط بهشتند. گویا الان دارند می برندش جهنم. نکته اش این است که اگر کسی به امام رسید در پرتو امام می شود بهشت و جهنم را دید. آدم در دنیا قیامتش را می بیند و در قیامت هم در درجات سیر می کند. فرمود «يَوْمَ‏ تَرَى‏ الْمُؤْمِنِينَ‏ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى‏ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ‏»(حدید/12) یعنی امام. درجات بهشت درجات نور امام است. عباس عموی پیغمبر فرمود: نور بهشت را از نور سیدالشهدا آفریدند و امام حسین از بهشت بهتر است.

شریعت و مقام تسلیم برای سیر با امام

خدای متعال امام را در عالم فرستاده و همه سرمایه ما امام است، هیچ چیز دیگری نیست. انسان باید با امام سیر کند و به امام برسد. واجبات و محرمات مقدمه رسیدن به امام است. در همان روایت ابوخالد کابلی حضرت فرمودند: «يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ‏ قُلُوبَ‏ الْمُؤْمِنِينَ‏ وَ يَحْجُبُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَ لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا». سه مقام است: مقام تسلیم تا سلم، مقام تطهیر، مقام نورانی شدن با امام. اینکه باید حرف گوش بدهی و واجبات و محرمات، مقدمه مقام سلم است. خدا با آدم سلم کار دارد. تسلیم که شدی خدا تطهیرت می کند وقتی تطهیر شدی امام در قلبت ظهور پیدا می کند. پس آغازش از حرف گوش کردن و  واجبات و محرمات است. اما شریعت مقصد نیست، بلکه طریقت است. رسیدی به امام شریعت تمام نمی شود.

عالم عالم تلاقی با امام است و نعیم در دنیا امام است. فقط هم از امام از انسان سوال می کنند. اگر این را جواب ندادی هیچ چیزی را نمی تونی جواب بدهی. فرمود اگر همه عالم بر ولایت امیرالمومنین اتفاق می کردند جهنم خلق نمی شد. ترک اولی کنی در امر ولایت از بهشت بیرونت می کنند «اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً»(بقره/38). بنابراین همه چیز در امام تعریف می شود و خلاصه می شود و غیر از این هم نیست. سیر با امام است و درجات معرفت امام درجات توحید است.

درگیری طواغیت و مانعیت برای سیر با امام

وقتی امام آمده اولیاء طاغوت هم با امام آمدند «وَ كَذلِكَ‏ جَعَلْنا لِكُلِ‏ نَبِيٍّ عَدُوًّا»(انعام/112)، که حجاب شوند بین ما و امام. آن وقت می شود «وَ اللَّيْلِ‏ إِذا يَغْشى‏ قَالَ اللَّيْلُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ فُلَانٌ‏ غَشِيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي دَوْلَتِهِ الَّتِي جَرَتْ لَهُ عَلَيْهِ- وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَصْبِرُ فِي دَوْلَتِهِمْ حَتَّى تَنْقَضِي»(15)‏، داستان همین است؛ داستان سقیفه و صدر اسلام چیزی غیر از این نیست.

این حجاب ظلمانی است که ما را می خواهد ببرد در ظلماتی که قرآن از آن تعبیر می کند به «أَوْ كَظُلُماتٍ في‏ بَحْرٍ لُجِّيٍّ»(نور/40)، و وجود مقدس صدیقه طاهره آن نور الهی است. «َمثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في‏ زُجاجَه»، مشکات فاطمه زهراست که انوار ائمه در او تجلی کرده است. فرمود هم مشکات فاطمه است هم زجاجه. آن دو چراغ هم حسنین هستند بقیه روایت را در کافی ببینید. وجود مقدس حضرت زهراست که آمده در دنیا و با خدا عهد بسته که این ظلمت را کنار بزند. «یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ‏ اللَّهُ‏ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ»(16)، عهد را با خدا بسته قبل از اینکه در لباس این دنیا بیاید که من این حجاب ظلمانی را از توحید و ولایت با بلاء خودم بر می دارم. یکی از بلاهای خودش می شود احراق بیت، یکی می شود عاشورا، یکی می شود غیبت امام زمان(عج). این وجود مقدس به میدان آمده برای حل کردن مسئله و مسئله را هم حل کرده است. وقتی به میدان آمد داستان سقیفه حل شد چرا که اگر نبود احدی مومن نمی ماند. همه چیز از آنجاست. آن ظلمات با حضرت زهرا و انواری که از ایشان ساطع شده در عالم برداشته می شود «وَ سَلَلْتَ‏ مِنْهَا أَنْوَارَ الْأَئِمَّة»(17) و راهی غیر از این هم نیست. حضرت زهرا سلام الله علیها حلقه وصل ما به توحید و نبوت و امامت است؛ یعنی ما را به امام می رساند. اگر رسیدی که سیرت با امام است اما اگر کسی به حضرت زهرا نرسید نه به امام می رسد نه به قرآن. اگر کسی چشمش را به همین 75 روز حضرت بست هیچ درکی از توحید پیدا نمی کند و اگر کسی چشمش را به این روزها باز کرد درهای حقیقت به رویش گشوده می شود. السلام علیک یا فاطمه الزهرا...

پی نوشت ها:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 303

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 53

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 194

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 115

(5) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏26، ص: 1

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 200

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 98

(8) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏91، ص: 149

(9) مكارم الأخلاق، ص: 459

(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 125

(11) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 426

(12) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 127

(13) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 817

(14) الخصال، ج‏1، ص: 277

(15) تفسير القمي، ج‏2، ص: 425

(16) تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏6، ص: 10

(17) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج‏2، ص: 625