نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

جایگاه حضرت زینب سلام الله علیها در قرب به مقام امام/ مقام رضای تام حضرت زینب سلام الله علیها

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 21 دی ماه 97 است که به مناسبت ولادت حضرت زینب ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ باید بدانیم حضرت زینب سلام الله علیها به درجه و مقام رضا رسیده بودند. درجه رضا یعنی رضایت از تمام خواسته های خدا، شخصی که به مقام رضا میرسد دیگر نمی گوید فقر بهتر است یا ثروت، زندگی بهتر است یا مرگ، سلامتی بهتر است یا بیماری و نقصان، بلکه او میگوید آنچه را خدا می پسندد من دوست می دارم و به آن راضی هستم. پس اگر خدا برایم فقر خواست دوست دارم، اگر ثروت خواست باز دوست می دارم. پس زینب کبری سلام الله علیها به مقام رضا رسیده بودند و در آن امتحان سخت عالم سربلند شدند و در بالاترین قله در قرب به امام معصوم قرار گرفتند زیرا تمام قرب و بُعد انسان و برتر و بدتر بودن انسان به سبب نزدیک شدن به معصوم است و هرچه نزدیکتر شویم مقام ما از دیگر نزدیکان بالاتر خواهد بود که زینب کبری به بالاترین این مقام رسیده بود.

مقام رضا

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «أَعْلي دَرَجةِ الزُّهْدِ أَدْني دَرَجةِ الْوَرَعِ وَ أَعْلي دَرَجةِ الْوَرَعِ أَدْني دَرَجةِ الْيَقِينِ وَ أَعْلي دَرَجةِ الْيَقِينِ أَدْني دَرَجَةِ الرِّضا»(1) در باب شخصیت حضرت زینب سلام الله علیها از دو زاویه شخصیت این بانوی بزرگوار را مورد گفتگو قرار می دهیم، اول این که به لحاظ سیر معنوی و درجه مقامات معنوی ایشان، که ایشان در عالی ترین درجه رضا هستند و این مقام مقام فوق العاده ای است. اصل مقام رضا مربوط به خواص است، محدودند آن کسانی که این مقام را درک کنند. مقام رضا ناشی از مقام اخلاص در محبت است وقتی انسان به مقامی برسد که خدای متعال را دوست داشته باشد و محبت الهی بر وجود او غالب شود به طوری که محبت های دیگر اول تابع این محبت شوند بعد هم محو شوند و همه چیز را اگر هم دوست دارد برای خدا باشد این مقام مقام رضاست. اهل رضا کسانی هستند که به اخلاص در محبت رسیدند قلبشان مالامال از محبت خداست و محبت های دیگر کمرنگ شده اند، لذا هرچه تقدیر می شود آنها نه فقط صابرند بلکه راضی اند و لذت می برند و سرخوش به تدبیر و تقدیر خدای متعال هستند.

امام باقر سلام الله علیه در اواخر عمر جابر بن عبدالله دیداری با جابر داشتند. حضرت احوالش را پرسیدند عرض کرد یابن رسول الله حال من این است که مرگ را بیشتر از زندگی دوست دارم، فقر را بیشتر از غنا دوست دارم، بیماری را بیشتر از سلامت دوست دارم. خب این مقام فوق العاده ای است، انسان به جایی برسد که رغبت به عالم آخرت پیدا کرده باشد و مرگ را بیشتر از زندگی دوست بدارد. کسانی که این مقام را دارند زیاد نیستند، انگشت شمارند. ولی حضرت فرمودند ما اهل بیت اینطوری نیستیم.

عرض کرد شما چگونه هستید، فرمودند ما آن چه خدا دوست می دارد دوست داریم. خدای متعال اگر برای ما موت رقم زد، موت را دوست داریم، اگر حیات را رقم زد حیات را دوست داریم. فقر را رقم بزند فقر را دوست داریم. تدبیر الهی غنا باشد ما غنا را دوست داریم برای ما تفاوتی بین فقر و غنا و بیماری و سلامت و مرگ و زندگی نیست. ما آنچه او می پسندد، می پسندیم. این مقام حقیقی رضاست که انسان به جایی رسیده که صنع الهی را می بیند در ماورای همه این عوامل حضور حضرت حق و دست حضرت حق را می بیند و هرچه او رقم بزند می پسندد و لذت می برد. این ناشی از مقام تسبیح است، این ناشی از مقام محبت است. انسان تا به مقام یقین نرسد و امور را در دست خدای متعال نبیند تدبیر الهی را حاکم بر همه عوامل نبیند نمی تواند راضی به فعل خدا باشد چون حضور حضرت حق را نمی بیند. وقتی به مرحله یقین رسید و احساس کرد که هرچه در عالم اتفاق می افتد تدبیر اوست.

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ إِيمَانا تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي» خدایا من از تو یک ایمانی می خواهم که به واسطه این ایمان تو مباشر قلب من بشوی، مثل این که اگر در یک خرابه ای گنجی پیدا بشود برای آن گنج محافظ می گذارند نگهبان می گذارند خرابه که نگهبان نمی خواهد. خدا یک ایمانی در وجود من قرار بده در دل من قرار بده که تو مخاطب آن ایمان مباشر دل من بشوی و تدبیر دل من را به عهده بگیری «وَ يَقِينا حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ يُصِيبَنِي إِلا مَا كَتَبْتَ لِي» خدای متعال من یک یقینی از تو می خواهم که به واسطه این یقین باور کنم و بدانم هیچ واقعه ای به من نمی رسد الا این که تو نوشته ای. انسان تا به مقام یقین نرسد قلبش نورانی به نور یقین نشود نمی تواند در ورای همه این عوامل دست خدای متعال و تدبیر او و تقدیر او و اندازه گیری های او را ببیند. «وَ رَضِّنِي مِنَ الْعَيْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِي» بعد از این که من یقین کردم و به تو ایمان آوردم و یقین کردم که کار در دست توست آنچه تو برای من رقم می زنی من راضی باشم.

مقام زهد و یقین

پس مقام رضا بعد از یقین است. در این حدیث هم حضرت فرمودند بالاترین درجه زهد، آغاز یقین است. انسان تا زاهد نشود به مقام یقین نمی رسد. تعلق به دنیا حجاب است و نمی گذارد انوار یقین به قلب انسان وارد بشود انسان وقتی صاحب یقین می شود و قدم در وادی یقین می گذارد که درجات زهد را پشت سر بگذارد البته زهد به معنی داشتن مال یا نداشتن نیست زیرا ممکن است کسی هیچ مالی نداشته باشد و زاهد نباشد و ممکن است کسی ملک سلیمان داشته باشد ولی زاهد باشد.

در احوالات حضرت سلیمان نقل شده خدای متعال آن مُلکی که به ایشان داد یک ملک بسیار با عظمتی بود و خیلی ملک فوق العاده بود. ایشان موفق نشده بود برود این ملکی که خدای متعال به ایشان داده بازدید کند شیاطین در اختیار حضرت بودند و برای حضرت کار می کردند و یک قصر عظیمی برای حضرت ساختند. حضرت هنوز نرفته بود آن قصر را بازدید کند یک روز تصمیم گرفت برود برای بازدید قصر در قسمت بالای قصر رفتند و بنا شد هیچ کس هم نیاید حضرت بازدید می کردند. شیاطین جن هم صف در صف ایستاده بودند چون مسخر حضرت بودند، حضرت عزرائیل تشریف آوردند. حضرت فرمودند شما کی هستید مگر من نگفتم کسی بی اجازه وارد نشود، گفت من از کسی اجازه نمی گیرم من به اذن خدا آمده ام. متوجه شد حضرت عزرائیل اند گفت چه کار داری گفت مأمورم قبض روحت کنم. حضرت سلیمان فرمود مثل این که خدایم دوست ندارد ما این ملک دنیا را ببینیم عیب ندارد آماده هستم، همینطوری که ایستاده بود قبض روح شد.

پس ممکن است کسی اینطوری باشد، ملک سلیمان هم داشته باشد اما زاهد و فارغ است و دلبسته نیست وقتی به او می گویند آماده ای؟ می گوید آماده ام بارش را هم بسته است، ممکن است یک کسی هم هیچ چیزی نداشته باشد ولی یک تسبیح داشته باشد و نتواند از تسبیحش بگذرد یک دنیای کوچکی برای خودش درست کرده نمی تواند از این دنیای  کوچکِ خودش بگذرد زهد یعنی فراغت، یعنی بزرگی روح، یعنی انسان به جایی می رسد که نگاهش به دنیا و آمد و شد دنیا نیست. در دنیا مشغول به کار دیگری است. زاهد آن کسی است که «مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْیَا بِحَمْدِکَ وَ ثَنَائِکَ» در دنیا هست ولی مشغول به دنیا نیست مشغول به حمد و ثناء الهی است.

امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: مردم سه دسته اند زاهد و صابر و راغب، راغب آن کسی است که میل به دنیا دارد و حلال و حرام دنیا هم برایش فرق نمی کند و در دنیا به هر قیمت شده می خواهد به دنیا برسد. صابر آن کسی است که تعلقاتش را از دنیا برنداشته است و وابسته به دنیاست. ولی چون می داند دنیاگرایی عاقبت خوبی ندارد کف نفس می کند و عفت به خرج می دهد و دستش به دنیا آلوده نمی شود. حضرت فرمودند: «فَأَمَّا الزَّاهِدُ فَقَدْ خَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَ الْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِهِ فَلَا يَفْرَحُ بِشَيْ ءٍ مِنَ الدُّنْيَا وَ لَا يَأْسَفُ عَلَى شَيْ ءٍ مِنْهَا فَاتَهُ»(2) اما زاهد؛ غصه ها و شادی های دنیا از دلش بیرون رفته و اگر چیزی از دنیا به او رو بیاورد اورا خوشحال نمی کند و اگر چیزی از دنیا از او فوت بشود او را متأسف نمی کند «فَهُوَ مُسْتَرِيح » حضرت فرموند این در مقام راحتی است و رنج نمی برد و رنج دنیا را پشت سر گذاشته است.

اگر کسی در دنیا زاهد نشد صاحب یقین نمی شود از این روایت استفاده می شود تعلق به دنیا مانع یقین است؛ در انسان شک و وسوسه ایجاد می کند و حتی ریب و بدگمانی ایجاد می کند انسان را به تکذیب می رساند همه اینهایی که در مقابل معصومین و در مقابل امیرالمومنین می ایستادند اول به شک می رسیدند و بعد بدگمان می شدند و بعد تکذیب می کردند مثل خوارج و جملی ها و اینها ریشه اش در همین تعلق به دنیاست. انسان وقتی در دلش هنوز رد پای دنیا هست این رد پای دنیا در وجود آدم کم کم باعث میشود که در حقایق تردید کند بعد هم انسان را به بدبینی و تکذیب می رساند ولی اگر اهل زهد شد آرام آرام درهای وادی یقین به رویش باز می شود و قلبش نورانی به نور یقین می شود.

ضرورتی ندارد که وقتی آدم صاحب یقین شد، صاحب رضا هم باشد بلکه ممکن است انسان بداند خدای متعال رقم می زند ولی راضی نیست رنج می برد. صبر هم ممکن است بکند صابر باشد ولی راضی نیست. اگر خدای متعال طبق میلش رقم بزند لذت می برد طبق میلش رقم نزند صبر می کند ولو این که می داند صنع الهی است ولی لذت نمیبرد ولی اگر راضی شد اهل رضا نسبت به آن چه خدای متعال تدبیر می کند  لذت می برند شرط با خدای متعال نمی گذارند که چی تدبیر کند. فقیرشان کند یا غنی، برایشان فرق نمی کند از فقر و غنا گذشتند از موت و حیات گذشتند.

اهل رضا مقاماتی دارند. خدای متعال «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وُسعَها»(بقره/286) به اندازه توان انسان بر انسان بار می کند. گاهی کسی در مقام رضا هست ولی در قدم اول وادی رضاست پس از او امتحان مقامات بالا را نمی گیرند هیچ وقت این امتحان را نمی تواند پس بدهد ولو در مقام رضا هم باشد می لغزد و کارش به گله مندی می کشد زیرا مقام رضا مقام آسانی نیست. پس اگر خدای متعال امتحان را برای عده ای سخت کرد بدانید در مقام خاص رضا هستند که خدای متعال آنها را می برد وسط میدان بلای سخت و از آن میدان های سخت سرفراز بیرون می آیند یعنی واقعا گله ای از خدای متعال ندارند. در دلشان هم راضی اند لذت می برند متواضع اند خاشع اند ولو خدای متعال آنها را وسط بلا ببرد.

یکی از علما به نقل از پدرشان می فرمودند؛ یک روز آقا شیخ مرتضی زاهد راجع به مقام رضا صحبت کرد آنچنان نَفَس ایشان گرم بود من درجا تصمیم گرفتم، گفتم خدایا ما هرچه از این به بعد تو تدبیر کنی راضی هستیم. یک قولی به خدا دادم وقتی به خانه آمدم دیدم خانواده ما در آشپزخانه نمی دانم چه اتفاقی پیش آمده که ایشان مجروح شده اند، فهمیدم این نتیجه آن حرفی است که صبح با خدا زدیم، شب شد دیدم شعله آتش بی دلیل بلند شد بخشی از اموال ما سوخت. باز همان حرفی که صبح با خدای متعال زده بودیم را به یاد آوردیم. فرمودند فردا صبحش که خواستم از خانه به بازار بروم دیدم شما افتادید در آب الان است که کار تمام بشود شما را از روی آب گرفتم و رفتم در یک گوشه ای در پناهی ایستادم گفتم خدایا غلط کردم بزرگتر از خودم حرف زدم.

اگر کسی  اهل رضا شد خاصیتش این است زیبایی کار خدا را بهش نشان می دهند. خاصیت رضا این است. یعنی هم صنع الهی را می بیند هم جمال صنع را می بیند. می فهمد چقدر این کار زیباست. در مقام تسبیح تام است هیچ عیبی در کار خدا نمی بیند هرچه جستجو می کند می بیند زیباتر از این نمی شود کار را انجام داد.

مقام رضای تام حضرت زینب سلام الله علیها

وجود مقدس زینب کبری سلام الله علیها کسی است که خدای متعال او را در متن سنگین ترین بلای تاریخ برده، ما واقعه ای سخت تر از عاشورا نداریم و ایشان محور آن بلاست نقطه کانونی آن بلا قرار گرفته و همه بارها روی دوشش هست از گودی قتلگاه آمده و دروازه کوفه را پشت سر گذاشته و وارد مجلس ابن زیاد شده و سر مطهر سیدالشهداء را در تشت مقابل ابن زیاد دیده ولی وقتی ابن زیاد به ایشان گفت: «کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ» کار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟ دیدی چه بلایی سر برادرت آورد؟ حضرت فرمود: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا» من در کار خدا جز زیبایی ندیدم. چی بهتر از این می خواستند، آنها مقام بالایی را میخواستند که خدا آنها را به این مقام رساند.

باید دقت بشود که این مطلب خلط نشود که کسی بگوید حالا که کار خدا زیباست و همه تقدیرها هم به خدای متعال برمیگردد پس این کار دشمن هم زیباست. اینطوری نیست بلکه کار دشمن را زیبا نمی بیند دشمن را لعن می کند نفرین می کند ولی بدی را به خدای متعال نسبت نمی دهد. در مجلس، ابن زیاد اسم وجود مقدس امام سجاد علیه السلام را پرسید، گفتند علی بن الحسین، گفت مگر علی بن الحسین در کربلا کشته نشده؟ حضرت فرمودند برادری داشتم در کربلا بزرگتر از من بود. ابن زیاد گفت که خدا او را کشت. فرمود بله در نهایت هرچه رقم می خورد تدبیر خداست ولی لشکر شما این کار را کردند.

مقام رضا این نیست که انسان بدی ها را به خدا نسبت بدهد «ما أَصابَكَ مِن حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَما أَصابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفسِكَ»(نساء/79) تمام خیراتی که به ما می رسد از خداست ولی بدی هایی که به ما می رسد از خودمان است. رضا معنایش این نیست بدیهای خودمان را هم به خدا نسبت بدهیم بدیهای دیگران را هم به خدا نسبت بدهیم. زینب کبری سلام الله علیها در آن مقامی است که کاملا زیبایی صنع خدا را می بیند پرده ها کنار رفته و انسان به اندازه ای که پاک است پرده ها برایش کنار می رود «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»(واقعه/77-79) این کتاب کریم در حجابی است که انسان به اندازه ای که پاک می شود پرده کنار می رود و حجاب ها کنار می رود صنع الهی را میبیند.

آن دیدی که بتواند این پرده ها را کنار بزند و صنع خدای متعال را خالص ببیند و بعد زیبایی کار خدای متعال را هم ببیند این کار هرکسی نیست به خصوص در آن بلای عظیم این مقام یکی از جلوه های باطنی مقام حضرت زینب کبری سلام الله علیها است. ایشان کسی است که اولا شایسته بوده در محور این ابتلاء قرار بگیرد ثانیا در این محور ابتلاء قرار گرفته این بار عظیم روی دوشش بوده و صبر کرده و شکر کرده و میگوید جز زیبایی چیزی ندیدم.

سبب مقامات انسان

یک نکته دیگر اینکه از نظر قرآن مقامات همه تابع نسبتشان با معصوم است. اگر می شوند «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُون »(واقعه/10) آنهایی که بر سابقین هم سبقت گرفتند این تابع نسبتشان با امام است و اگر برعکس جزو مُخلَّفین می شوند آنهایی که وقتی حضرت به طرف مقاصدشان پیش می روند اینها جا می مانند. مثل آنهایی که وقتی حضرت با لباس احرام به طرف مکه می رفتند فرمودند هر کس می خواهد می تواند با ما بیاید و همه را دعوت کردند اینها نرفتند. محاسبه کردند و گفتند این پیامبر دیگر برنمی گردد تعبیر قرآن این است «ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلَى أَهْلِيهِمْ أَبَدًا»(فتح/12) شما محاسبه ای کردید و گفتید پیامبر اینها را  به کام مرگ میبرد و هیچ وقت برنمی گردند و ایمان بالرسول نداشتید پس مُخلّف شدید و حضرت یک عده ای را با خودشان می برند و در ماجرای صلح حدیبیه بیعت رضوان پیش می آید و با حضرت بیعت می کنند تا پای جان می ایستند به آن مقاماتی که باید برسند می رسند و عده ای که نمی آیند مُخلّف می شوند. لذا تمام این مقاماتی که در قرآن هست چه مقامات مثبت چه مقامات منفی ناشی از نسبت انسانها با معصوم است.

در داستان سیدالشهداء که سخت ترین امتحان عالم هست آدم ها دسته بندی شدند، یک عده ای شدند جزو سابقون یک عده ای شدند جزء  السابقون السابقون و عده ای هم مُخلف شدند. از بدترین و شقی ترین ها آدم ها تا بهترین ها همه تابع نسبتشان با امام هستند. خود سیدالشهداء محورند مابقی تمام بر مدار حضرت اند به اندازه ای که به حضرت نزدیک اند درجه پیدا می کنند.

در وصف وجود مقدس قمر بنی هاشم سلام الله علیه که در قله عاشورا هستند وقتی امام صادق علیه السلام می خواهد ایشان را توصیف کند می فرماید «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَل» شما نسبت به سیدالشهداء مقام تسلیم داشتید، مقام تصدیق داشتید، مقام وفاء داشتید، مقام نصح و خیرخواهی داشتید یعنی قمر بنی هاشم هم موقفش با امام معین می شود.

اگر این معنا را بپذیریم و این مبنا را قبول کنیم آن وقت همراهی با معصوم درجات و مقامات مختلفی می یابد. در عاشورا که سخت ترین امتحان عالم است و خیلی امتحان سختی بوده است در این امتحان سخت یک عده معدودی قبول شدند وجود مقدس زینب کبری سلام الله علیها هم در کنار حضرت و هم در قله اند و جزو السابقون السابقون اند.

دعوت عام سیدالشهداء

در زیارت رجبیه هست که «لَبَّيْكَ دَاعِيَ اللَّه » گویا حضرت دارند ما را هم صدا می زنند. «دَاعِيَ اللَّه » این دعوت کننده که همه عالم را به سمت خدا دعوت می کنند ما را دارند صدا می زنند و لبیک می گویند بعد یک عذرخواهی به حضرت داریم که می گوییم «إِنْ كَانَ لَمْ يُجِبْكَ بَدَنِي» اگر بدن من آن موقعی که شما دعوت کردید جواب نداد «فَقَدْ أَجَابَكَ قَلْبِي وَ شَعْرِي وَ بَشَرِي»  آن صحنه را با چشمِ دل دیدم و شنیدم و اجابت کردم. قلبم اجابت کرده اگر اجابت نکرده بودم که اول رجب پیش شما نبودم شما دعوت کردید من را صدا زدید من هم اجابت کردم.

پس حضرت یک دعوت عامی دارند در این دعوت ماها تأخیر داشتیم، لسانمان اجابت نکرده بدنمان اجابت نکرده لذا به تأخیر افتادیم. ولی آنهایی که آمدند اهل سرعت در اجابت بودند در عالم میثاق که تکلیف عرضه شده آنها اهل سرعت بودند اهل سبقت بودند در روایت دیدید فرمود حضرت ابراهیم مأمور شد بعد از این که کعبه را ساختند بروند در مقام ابراهیم بایستند، صدا بزنند که مردم برای حج بیایید. خدای متعال صدای اینها را به همه آنهایی که در اصلاب پدرانشان بودند رساند هر کسی لبیک گفته حاجی می شود. هر کسی لبیک نگفته حاجی نمی شود.

همراهی با سیدالشهداء درجاتی دارد جبهه حضرت گسترده است الان هم یک عده ای همراه حضرت اند یک عده ای مخلف و جامانده اند. یک عده ای مقابل حضرت اند. آنهایی که حلقه اول بودند و همراه حضرت آمدند خود آنها هم یکسان نبودند. آن وقت وجود مقدس زینب کبری سلام الله علیها در این صحنه بسیار سخت و دشوار در نقطه محوری است. بار عظیمی که روی دوش ایشان گذاشته شده حتی یک جمله ای شب عاشورا خیلی جمله عجیب است حضرت شب عاشورا فرمودند همه تان بروید دست بنی هاشم را هم بگیرید ببرید. یعنی مردهای بنی هاشم را حضرت مرخص کردند ولی اهل بیت را نه. یعنی شما بروید ولی من با اهل بیتم می مانم و کار را جلو می بریم.

هیچ کس را حضرت به زور نیاورده وقتی به حبیب و زهیر و بریر شب عاشورا می فرماید بلند شوید بروید بیعتم را برداشتم آن وقت این اهل بیت و زن و بچه را آورده آیا بدون تقاضا و التماس و التجاء خودشان آورده است؟ اینطوری نیست. همه شنیده اید وقتی به حضرت مشورت می دادند آقا نروید ابن عباس ها و دیگران می گفتند اگر می روید زن و بچه با خودتان نبرید حضرت زینب فرمود چه می گویید می خواهید من را از امام حسین جدا کنید؟ اینها از ازل عهدشان را با امام حسین بستند و وجود مقدس حضرت زینب کبری سلام الله علیها از آن کسانی است که در این حلقه اولین آدم های این حلقه است که دعوت سیدالشهداء را اجابت کرده کنار حضرت در سخت ترین حادثه و عظیمترین عبادت عالم ایستاده و بخش عمده ای از این عبادت عظیم و این شفاعت روی دوش وجود مقدس حضرت زینب سلام الله علیها است.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 62

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 456