نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

شب قدر در حسینیه آیت الله حق شناس/ ایام خاص فرصت بزرگ تر شدن از دنیا؛ رزق های الهی در معیت امام

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 13 خردادماه سال 97 است، که به مناسبت شب قدر در حسینیه مرحوم آیت الله حق شناس رحمۀ الله علیه ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ بهره مندی از روزهای خاص در طول سال مثل شب قدر، فرصتی استثنایی است که نباید آنها را از دست داد. برخی تمام عمر تلاش میکنند تا بتوانند یک شب قدر را درک کنند. شرط بهره مندی از این فرصت ها همراهی با امام در عمل و قلب است و شرط همراهی عملی و قلبی بزرگ تر شدن از دنیاست. ما باید خودمان را از منجلاب دنیا بیرون بکشیم تا آمد و شد آن تاثیری روی ما نگذارد و این مهم در تبعیت تام و تمام از امام بدست می آید. بزرگتر شدن از دنیا یک رزق خاص از طرف خدای متعال است و این رزق و دیگر رزق های خاص در ایام خاص سال داده می شود.

آثار بسم الله الرحمن الرحیم

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . آیه شریفه «بسم الله الرحمن الرحیم» که در قرآن صد و سیزده بار تکرار شده و جزو آیات بزرگ قرآن است و در روایت آمده که نسبت این آیه به اسم اعظم الهی مثل سیاهی چشم به سپیدی چشم است. خدای متعال به ما می فرماید که هر کاری را می خواهید شروع کنید، چه مادی و چه معنوی، با همین «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع کنید؛ یعنی از خدای متعال کمک بگیرید «أَسْتَعِينُ عَلَى أُمُورِي كُلِّهَا»(1) در تمام امورم از خدای متعال طلب کمک می کنم حتی در کوچکترین کارها. مثل وقتی که می خواهم پا روی زمین بگذارم و به سفتی زمین تکیه نمی کنم یا لقمه ای می خواهم در دهانم بگذارم و به این لقمه تکیه نمی کنم و حتی امیدوار نیستم که این لقمه من را سیر کند «بسم الله الرحمن الرحیم» نگاه می خواهم کنم و امیدوار نیستم که خورشید طلوع کرده باشد و چشم من هم که می بیند می گویم «بسم الله الرحمن الرحیم».

اگر کسی به این آیه شریفه توجه کند و ملتزم به این آیه باشد و در شبانه روز همه اقدامات خود را با بسم الله شروع بکند، ان شاء الله از شرک های پنهانی و خفیه هم که در زوایای دل و وجود انسان است نجات پیدا می کند و اگر هم گاهی غفلت کند ممکن است مبتلا به شرک خفی بشود.

در یک روایتی آمده که یکی از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بر حضرت وارد شد و بسم الله نگفت و روی صندلی نشست که آنجا بود و این صندلی برگشت و زمین خورد و مجروح شد. حضرت در ابتدا آرامشش دادند و دردش را درمان کردند و زمانیکه آرام شد به او فرمودند خدای متعال ثواب دشمنان ما را در همین دنیا می دهد و مستحق ثواب نیستند چون برای خدا کار نکردند ولی در همین دنیا مزدشان را بهشان می دهد تا دیگر در آخرت طلبی نداشته باشند. اما دوستان ما به عکس هستند و اگر خطایی بکنند در همین دنیا خدای متعال با سختی ها و مشکلات، آنها را تطهیر می کند. در حقیقت حضرت می خواستند به او بفرمایند که یک خطایی کردی و زمین خوردی پس بی دلیل نبوده است. گفت آقا من چه کردم که الان این حادثه برای من پیش آمد؟ فرمودند چرا وقتی نشستی روی این صندلی بسم الله نگفتی و خیال کردی که این صندلی تو را نگه می دارد؟ خدای متعال تو را با همین زمین زد تا متوجه بشوی.

آن وقت در روایت دیگری دارد که گاهی این غفلت موجب می شود تا انسان تکیه به اسباب کند و این مهیا کننده غباری بر دل انسان است. خدای متعال این را با سختی ها رفع می کند و انسان مبتلا می شود تا پرده غفلت کنار رود. در روایت دیگری است که عربی بر امام صادق علیه السلام وارد شد و پایش به چارچوبه در گیر کرد و زمین خورد. حضرت به او فرمودند هر مصیبتی که برای شما پیش می آید خودتان مقصر هستید و این آیه شریفه را تلاوت فرمودند «ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُم »(شوری/30) گرفتاری های شما، مکتسبات خودتان است. چرا آن حرف را زدی؟ چرا آن نگاه را کردی؟ چرا آن اقدام را کردی؟ و این جالب است که «وَ يَعْفُوا عَنْ كَثير» خیلی از گناهان را خدای متعال می بخشد و عفو می کند. به حضرت عرض کرد من چه کرده بودم که زمین خوردم؟ حضرت فرمود: چرا بسم الله نگفتی و وارد شدی؟ به خودت و به اسباب تکیه کردی.

اگر کسی شبانه روزش با این آیه سر و کار داشته باشد، امید است که از برکت این آیه به اسم اعظم الهی و به مقام توحید و مقام اطمینان و آرامش برسد. در این آیه خدای متعال می فرماید از من استعانت بجویید؛ خدایی که رحمان و رحیم است. خدای متعال، هم رحمان و هم رحیم است. دو رحمت دارد؛ یک رحمتی دارد که فراگیر و عام است و مؤمن و کافر از آن رحمت برخوردارند. کفار هم سر سفره رحمت خدا نشستند و این همه امکاناتی که دارند از رحمت الهی است ولو این که کفر به حضرت حق هم دارند و به خدای رحمان هم منکر هستند ولی خدای متعال این امکانات را به آنها می دهد. این یک رحمت است ولی یک رحمت و ضیافت خاصی هم خدای متعال دارد که از او گاهی با رحمت رحیمیه خدای متعال یاد می شود. خدای متعال نسبت به مؤمنین رحمت خاصی دارد. روزی های خاصی در همین دنیا و در آخرت برای مؤمنین وجود دارد و اختصاص به آخرت هم ندارد و کسانی که مؤمن نیستند از این رزق ها و رحمت ها برخوردار نیستند.

رزق های خداوند متعال و نحوه برخورداری از آنها

به عنوان مثال رزق یقین، رزق ایمان، رزق توکل به خدای متعال، بسیار با ارزش هستند و با همه دنیا قابل قیاس نیستند. بزرگتر شدن از دنیا و فراغت از دنیا و زاهد شدن در دنیا و بیرون رفتن محبت دنیا از دل انسان، یک رزق است. خدای متعال به یک عده ای این روزی را داده است که بزرگتر از دنیا هستند و همه آمد و شد دنیا آنها را مشغول نمی کند. سید بن طاووس رضوان الله تعالی علیه کتابی دارند که در آن توصیه هایی به فرزند خودشان کردند. در آن کتاب می فرمایند اگر خدای متعال دنیا را به دست چپ پدر تو بدهد، دست راستش هم خبردار نمی شود و این به خاطر دل بزرگی است که خدای متعال بین این دو دست گذاشته است.

 خصلت دیگر بزرگتر شدن است؛ آدمی که با کمترین حوادث مضطرب می شود به کمک خدای متعال بزرگ می شود و دیگر همه حوادث دنیا هم او را تکان نمی دهد. این ها، رزق های خاص است. افرادی که کنار معصوم ایستاده اند و استقامت کرده اند آنها به همین رزقها رسیده بودند. حبیب، زهیر، بریر، مالک اشتر، سَلمان، عمّار، اینهایی که کنار معصوم ایستادند و تحمل رنج این راه را کردند چه تحولی درشان پیدا شده که مثل شب عاشورا حضرت فرمودند نور را کم کنید و شمع ها هرچه بود خاموش شد فرمودند از تاریکی شب استفاده کنید و بروید من گلایه ای از شما ندارم. من بهتر از شما سراغ ندارم «إِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي »(2) بلند شوید بروید دشمن با من کار دارد.

رد ن هاوقتی خبر شهادت مسلم سلام الله علیه رسید حضرت فرمودند اوضاع دگرگون شده اشخاصی که می خواهند بروند، بروند. می بینید که وضع کوفه برگشته، اگر به طمع قدرت و پیروزی آمدید برگردید. زهیر رو به اصحاب کرد وگفت اجازه می دهید من از طرف شما یک جمله به سیدالشهداء بگویم، گفتند بله. به سیدالشهداء عرض کرد یابن رسول الله اگر عمر دنیا جاودانه بود یعنی بنا نبود که ما بعد از پنجاه و شصت و هفتاد سال از دنیا برویم، می ماندیم الی الابد در این دنیا و در دنیا سختی و تلخی و پیری و فقر و خستگی و سختی های دنیا هم نبود تمام دنیا عیش بود ما شهادت در رکاب شما را بر عیش دائمی ترجیح می دادیم.

این آدم چه بهره ای از سیدالشهداء برده است! می دانید تا چند روز قبل هم به حسب ظاهر عثمانی بوده است و حضرت وسط راه او را صیدش کردند، چند روز با امام حسین علیه السلام بوده و به چه معرفتی رسیده است! چه رزقی پیدا کرده است که نتیجه این رزق این شده است که می گوید اگر بنا بود همیشه در دنیا بمانیم ما شهادت در رکاب شما را ترجیح می دادیم بر عیش دائمی دنیا. این چه رزقی است؟! چه درکی از امام حسین پیدا کرده است که خدایی نکرده امثال بنده سالهاست سر سفره امام حسین نشسته ایم از این رزق محرومیم؟! سعید بن عبدالله که روز عاشورا موقع نماز سپر حضرت شد و چوبه های تیر را با سر و دست و سینه خودش خرید تا سیدالشهداء نماز را تمام کردند و روی زمین افتاد بعد هم خودش را بدهکار سیدالشهداء می دانست. وقتی حضرت آمدند بالای سرش عرض کرد «أَ وَفَیتُ» آیا وفا کردم؟ ایشان چه درکی از امام حسین پیدا کرده است؟

شخصی می فرمود من در اصحاب سیدالشهداء به سعید بن عبدالله به خاطر همین جریان خیلی علاقمند هستم. او می گفت در خواب، اصحاب سیدالشهداء را زیارت کردم و رفتم تا سعید بن عبدالله را پیدا کنم. از شمایلش و از رشادتش تعریف می کرد و بعد می گفتند که به سعید بن عبدالله گفتم که ای سعید، چطور شد که شما سپر شدید و امام حسین نماز خواندند؟ چون کار سختی است، آدم خیال می کند که آسان است. اشاره کرد به سیدالشهداء و فرمود: «حُبُّ الحُسَین» محبت این آقا. این رزق خاص می شود، ما برای این که بتوانیم در این فرصت کوتاه دنیا با امام خودمان سیر کنیم و همراه باشیم نیاز به این جور رزق ها داریم، نیاز به معرفت امام، محبت امام، معرفت الهی، محبت الهی، بزرگتر شدن از دنیا داریم. با یک مَویز و کشمش گرمی مان نشود و با یک قاشق ماست سردی. گرم و سرد روزگار ما را از میدان به در نکند و در راه خدا بایستیم.

این رزقهای خاص در این شبها تقسیم می شود و این ایام ، ایام این رزقهای خاص است . آنهایی که به این رزقها می رسند در این لحظه ها می رسند. اگر به این رزق رسیدیم می توانیم کنار امیرالمؤمنین بمانیم. اگر از دنیا بزرگتر شدیم و دنیا در نگاه ما کوچک شد می توانیم همسفر امیرالمؤمنین بشویم و الا نمی شود همسفر حضرت شد. می دانید امیرالمؤمنین ارواحنا فداه در یک موقعیت و جایگاه و مقامی است که برای ما قابل درک نیست.

در نهج البلاغه نقل کرده است که هدیه ای برای حضرت آوردند تا به نفع آن شخص داوری کنند. حضرت بر آشفتند و بعد در پایان جملات لطیفی فرمودند «لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُه »(3) اگر هفت اقلیم را و آنچه در اوست به من بدهند که -من به این اندازه تخلف خدای متعال را کنم- یک پوست جو به ناحق از دهان یک مورچه ای بگیرم ، این کار را نمی کنم. این امیرالمؤمنین است. وقتی بعد از بیست و پنج سال در خانه حضرت هجوم آوردند، همان آدم های فراری، حالا چه شد و چطوری حضرت به اینجا رسید و در این 25 سال چه کردند نمی دانم و جزو مبهمات تاریخ است.

بالاخره در خانه حضرت ریختند، حضرت آنجا فرمودند «مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقِرُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ»(4) اگر خدای متعال واجب نکرده بود که عالِم باید بر پرخوری یک عده و گرسنگی یک عده بی تفاوت نباشد می دیدید که «لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا» ریسمان خلافت را بر گردن شتر خلافت رها می کردم و می گذاشتم همانطوری که اولی ها بردند بعدی ها هم ببرند. ولی این که من قبول کردم به خاطر تکلیفی است که روی دوش من است بعد «لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ عِنْدِي أَزْهَدَ مِنْ عَفْطَةِ عَنْز» می دیدید که همه دنیای شما در نزد من از آب بینی یک بز بی ارزش تر است. این امیرالمؤمنین است.

در بخشی از نهج البلاغه واقعا احوال حضرت خیلی عجیب است. در آن نامه که در نهج البلاغه نقل کرده فرمودند برای من عسل مصفا و مغز گندم حلال بود ولی هیچ شبی نان جو سیر نخوردم که مبادا در دوردست ها یک کسی سر گرسنه بر زمین بگذارد. این امیرالمؤمنین است. مقامات حضرت محل بحث من نیست. اگر کسی بخواهد با حضرت همراه بشود باید یک نسبتی با حضرت برقرار کند، یک سنخیتی داشته باشد، باید از دنیا بزرگتر بشود، چون امیرالمؤمنین بدین شکل است.

در نهج البلاغه در جواب برادرشان عقیل نامه ای نوشته شده است که عقیل می گفت با این روش شما، کسی اطراف شما نمی ماند و مردم می روند. حضرت در جواب فرمودند «لَا يَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً»(5) این که مردم همه دور من جمع بشوند بر عزت من اضافه نمی کند. استقامت و عزت و نفوذ ناپذیری و قدرت من با این آمد و شد ها کم و زیاد نمی شود «وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَة» همه هم پراکنده بشوند من نگران نمی شوم. اگر همه مردم، من را با دشمن تنها بگذارند من به زاری و ذلت نمی افتم.

در زیارت غدیریه امام هادی ارواحنا فداه همین جمله را نقل می کنند و می گویند: «اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْت » شما معتصم به الله هستید؛ کسی که با اعتماد و اتکای به خدا و با اعتصام به حضرت حق و متصل شدن به باری تعالی عزیز شده است طبعا با آمد و رفت مردم عزتش کم و زیاد نمی شود و این گوشه ای از آن اوصاف فهمیدنی امیرالمؤمنین است که نقل شده است و بسیاری از اوصاف حضرت پنهان مانده است. نقل شده است که روزی امیرالمؤمنین عبور می کردند  ، وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که اگر نگران نبودم که امت من هم به اشتباه بیافتند؛ همان اشتباهی که مسیحی ها کردند که او را خدا فرض کردند، یاعلی امروز توصیفی در باب تو می کردم که از هر کجا می گذری خاک کف پای تو را به عنوان تبرک بردارند.

خیلی از اوصاف را نگفتند،  همان هایی هم که گفتند بسیاری از آن ها مخفی مانده که یا دشمن مخفی کرده یا دوست از سر ترس مخفی کرده است ولی عالم از وصف حضرت پر است با همان یک قطره ای که مانده. بحث ما مقام حضرت نیست، ما اگر بخواهیم با حضرت همراه باشیم باید یک تحولی در ما پیدا بشود. در خطبه ای حضرت -در نهج البلاغه- می فرمایند شما باید بدین شکل باشید «فَلْتَكُنِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِكُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَ قُرَاضَةِ الْجَلَم » باید همه دنیا با وسعتش در نگاه شما کوچکتر باشد از «حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَ قُرَاضَةِ الْجَلَم» قراضه جلم چیست زمانی که گوسفند دارها وقت چیدن پشم حیواناتشان می شود پشم ها را که می چینند یک ریزه قیچی هایی باقی می ماند که وسط بیابان جا می ماند باید دور بریزید هیچ کس حاضر نیست ببرد این می شود قراضه الجرم.

حصاله قرض، قرض یک گیاهی است که شهرتش این است که آبش را می گیرند و برای دباغی پوست حیوانات به کار می رود. حصاله یعنی تفاله ، تفاله اش را باید دور بریزی. خود آبش چه قیمتی دارد که تفاله اش داشته باشد، فرمود از این تفاله ای که این درخت در نگاه شما دوستان من دنیا باید کوچکتر باشد این همانی است که امیرالمؤمنین از ما می خواهد.

مالک اشتر در آن موقعی که قرآن سر نیزه زدند به فرمان حضرت امیر دست از شمشیر برنمیدارد و تا یک قدمی خیمه معاویه می رود و در زمانی که حضرت برای او پیغام می دهند برگرد شمشیرش را غلاف می کند و برمیگردد. گله و اعتراض هم ندارد که آقا ماه هاست داریم می جنگیم، یک قدم با خیمه معاویه فاصله بود تا شر معاویه کنده می شد. آن به خاطر همین است که خیلی بزرگتر از این دنیا و این اغراض است و می فهمد امام کیست می فهمد امیرالمؤمنین کیست همان موقعی که می گوید قرآن سر نیزه را نگاه نکنید، می دانید قرآن کتاب خداست ولی آنی که اینها سر نیزه کردند یک مکر است.

کتاب خدا با جان امیرالمؤمنین یکی است. نگران نمی شود و آن وقتی هم که حضرت می گویند برگرد بازهم بی تردید شمشیرش را غلاف می کند و برمیگردد و این بدان معناست که این آدم از دنیا بزرگتر شده است و می فهمد که امیرالمؤمنین چه کسی است. آنهایی که مقابل امیرالمؤمنین ایستادند و در بیست و پنج سال خانه نشینی حضرت، به حکومت رسیدند. حضرت در خطبه شقشقیه توضیح می دهند دوران آن سه نفر دوران تاریکی و خشونت و شهوت است. این سه دوران تمام شده است، در خانه حضرت هجوم آوردند و با حضرت بیعت کردند.

حضرت فرمود سه دسته علیه من اقدام کردند؛ ناکثین و قاسطین و مارقین؛ اهل جمل و لشکر شام و اهل خوارج که هر کدام هم یک فتنه ای بود. حضرت فرمودند اینها قرآن نخوانده بودند، نفهمیده بودند خدای متعال می فرماید «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين »(قصص/83) آن سرای آخرت مال کسانی است که در زمین دنبال برتری جویی و فساد نیستند؛ عاقبت بخیری برای اهل تقواست. چرا این کارها را کردند؟! چرا بی تقوایی کردند؟! حضرت می فرماید خوب خوانده بودند به خوبی می دانستند، ولکن «حَلِيَتِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِهِمْ وَ رَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا» دنیا در نگاه آنها جواهری شده بود و جلوه های دنیا آنها را ربوده بود.

فرصت ایام خاص برای همراهی حضرت

اگر ما بخواهیم ان شاء الله با امیرالمؤمنین همراه بشویم و کنار امام زمان علیه السلام باشیم و سختی های راه، فتنه ها، شبهه ها و شهوت هایی که دشمن ایجاد می کند [ما را جدا نکند]. نه آنجایی که چراغ ها را خاموش می کند تا فضا را تاریک شود ما از امام جدا بشویم در کوری و ظلمت برویم و نه آنجایی که خشونت به خرج می دهد بترسیم و نه آنجایی که تحریک به شهوت می کند. این سه دوران را حضرت اینطور می گویند. اگر می خواهیم از امام جدا نشویم شرطش همین است که باید از دنیا بزرگتر شد. باید انسان به این رزقهای خاص برسد و فرصت رسیدن به این رزقهای خاص شب قدر است.

ما هر کدام به تناسب عمری کرده ایم و همه متوجه آن هستیم که نشده است. باید این راه را رفت، این شب قدر برای این است، برای این که انسان ان شاء الله بتواند در این فرصت به این رزقهای خاص برسد. این روزی های خاص در این فرصت ها تقسیم می شود. لذا عده ای هستند که تمام عمرشان درصدد رسیدن به یک شب قدر هستند که در این شب قدر کار درست بشود. اگر کسی به شب قدر رسید، «خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر»(قدر/3) بهتر از هزار ماه است. همه کسانی که دوستان امیرالمؤمنین هستند این شب را در مجالس مختلف جمع می شوند و مراقبه می کنند و امشب شان با بقیه سالشان فرق می کند. گرد امیرالمؤمنین جمع می شوند خودشان را شستشو می دهند و یک تکانی به دلشان می دهند تا گرد و غبارهایشان را بگیرند. اینها همه بهره مند هستند و هیچ کسی نیست که بی بهره باشد.

شب قدر مثل حرم امام رضاست، مثل حرم حضرت معصومه است. هرکسی از محبین وارد می شود دست خالی برنمیگردد. خودمان هم متوجه میشویم اما فرق می کند بعضی ها مُلک حرم را می بینند، بعضی ها ملکوت حرم را و نزول ملائکه را می بینند. حرم امام رضا علیه السلام مختلف الملائکه است، حرم سیدالشهداء مختلف الملائکه و مختلف الانبیاست، یعنی انبیاء را می بینند و در آن فضا وارد می شوند؛ پس بهره ها یکسان نیست. «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ * تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْر»(قدر/4) یک عده ای وارد باطن عالم می شوند تنزل ملائکه تحولاتی که از عالم بالا اتفاق می افتد می بینند، اینها متفاوت هستند با آنهایی که به این رزق ها نمی رسند لذا یک عده ای همه عمرشان دنبال یک شب قدر می گردند که این شب قدر را درک کنند بارشان در دنیا بسته شود.

این را خدای متعال در مقابل عمر طولانی امت گذشته به امت حضرت داده تا این کوتاهی درنگشان در دنیا جبران بشود. بعضی ها از فردای ماه رمضان شروع می کنند، بعضی ها لااقل از اول ماه رجب که می آید این سه ماه را مراقبه می کنند که به شب قدر برسند؛ روزه ها را می گیرند، شب زنده داری ها را می کنند، چشم و گوش و زبانشان را، واردات و صادراتشان را کنترل می کنند تا بتوانند به شب قدر برسند. بعضی ها یک سال حواسشان جمع است که شب قدر را درک کنند. الحمدلله رزقشان است گوارایشان باد. ولی هیچ کسی نباید این فرصت از دستش برود ولو آن کسانی که کار نکردند، آن کسانی که تنبلی کردند. اینجا داستانش با داستان دنیا فرق می کند البته دنیا هم یک مَثَلی است که آدم بفهمد و عبرت بگیرد.

محصلی که یک سال باید درس بخواند بازیگوشی می کند و شب امتحان دیگر چه کار می خواهد انجام دهد؟ کتاب هم پاره بکند فایده ای ندارد، نمی شود امشب کاری کرد. یک سال باید درس بخواند حالا امشب می خواهی چه کار کنی؟ هی کتاب را ورق بزن، نه استاد را دیدی، نه فکر کردی، نه خوانده ای، چه آمادگی ای؟ شب قدر یک تهیه می خواهد. گفت آقا شب قدر چه زمانی است؟ فرمود شبی صد مرتبه سوره دخان از اول ماه رمضان بخوان شب بیست و سوم خودت می فهمی چه خبر است. یک خبرهایی در عالم است، قلب آدم باید وارد شب قدر بشود تا به نور شب قدر نورانی شود و جلوه ای از شب قدر امام در قلب انسان بیاید تا انسان رشد کند و بزرگ بشود.

شبِ وسعت است، شب فُسحَت است، شب بزرگ شدن است، شب رسیدن به حقایق و اسرار قرآن است «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في  لَيْلَةِ الْقَدْرِ»(قدر/1) ولی کسانی که زحمت نکشیدند و آن کارها را نکردند؛ حساب این عالم با عالم دنیا یک مقداری متفاوت است؛ یعنی اگر کسی امشب هم خوب به خداوند توکل کرد بهره را خواهد برد.

در احوالات یکی از علما نقل کردند مرحوم میرزای شیرازی صاحب فتوای تنباکو که شاگردان زیادی در نجف داشتند و شاگردانشان در همین ایران و شهرها در خدمت مردم بودند. مردم یکی از شهرستانها عالمشان از دنیا رفت، آمدند محضر میرزای شیرازی که فلان آقا که از محل ما سالها در نجف بوده و شاگردی شما را کرده است بفرستید بیاید در خدمتشان باشیم. بنا شد این آقا به ایران برگردند، مرحوم میرزای شیرازی امتحان می گرفتند و براساس معلومات و ظرفیت شخص به او اجازه می دادند. بنا شد فردا این آقا بروند محضر میرزای شیرازی امتحان بدهند. دید بیست سال در نجف بوده ولی انگار دستش خالی است. می خواهد عالم بزرگ آنجا هم بشود جای زیر و رو کشیدن نیست. شب رفت پشت در حرم حضرت امیر خوابید و التماس کرد که آقا من آبرویم در خطر است بیست سال است آمده ام محضر شما دستم خالی است.نقل کردند حضرت را در خواب دید به او فرمودند اولا بیست سال نیست آمدی امشب آمدی، خلاف نگو. تو کی بیست سال است درِ خانه ما آمدی که ما چیزی بهت نداده ایم؟! امشب آمدی. ولی دست خالی ردش نکردند و یک لطفی به او کردند.

نقل شد حضرت در گوش یک شخصی سوره حمد خوانده بودند و یک ماجرایی پیش آمده بود. بعد یکی از علمای بزرگ رفته بود خدمت ایشان گفته بود که حواله دادند فرمودند از آن حمد که برای شما خواندند یک الحمدلله اش را در گوش ما بگویید. صبح که بیدار شده بود یک عالم بزرگی از حیث علمی شده بود، این باب باز است یعنی اینطور نیست اگر کسی تا به حال مهیا نشده بگوید دیگر نمی شود کاری کرد نه اینطور نیست.

دست به دامان امیرالمؤمنین علیه السلام بشوید توحید را، علم را، معرفت را از حضرت باید گرفت. همه اسرار نزد حضرت است «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا»، «أَنَا دَارُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا» هرچه می خواهید آنجاست. «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ »(6) خیلی عجیب است که به دو شکل بیان شده است! همه اسرار قرآن در این وجود مقدس است، همه اسرار عالم دست اوست، مخزن اسرار الهی است. خدا کمک کند امشب درِ خانه حضرت امیر برویم و جداً برویم. ما باید هر روز درِ خانه حضرت امیر می بودیم. امشب را جدی برویم با حضرت عهد هایمان را نو کنیم و بگوییم آقا ما می خواهیم بعد از این با شما باشیم. نه با دنیا، نه با شیطان، اگر امشب شب «عِتْق  مِنَ النَّار» است که در دعای جوشن کبیر التماس می کنیم «الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّار» پس می گوییم نجات از آتش یعنی همین یعنی خودمان را از دنیا به سمت حضرت امیر ببریم.

ما اسیر دنیاییم؛ اسیر دنیا، اسیر آتش است. ولو این که این آتش جهنم گاهی اوقات «تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَة»(همزه/7) است؛ یعنی درون آدم را می سوزاند، سرمایه آدم را می سوزاند. امشب شب «عِتْق  مِنَ النَّار» و «فوز الجنه» است. اینها هر کدام معنایی دارد و می شود. فرصت کافی و وافی است ان شاء الله دست به دامان امیرالمؤمنین علیه السلام را بشویم و امیدوار باشیم که خدا کمک کند بتوانیم امشب بارمان را ببندیم. زمین خورده هایی مثل ما هم ان شاء الله از این مجلس دست خالی بیرون نروند.

پی نوشت ها:

(1) التوحيد (للصدوق)، ص: 231

(2) الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص: 91

(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 347

(4) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 50

(5) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 409

(6) الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 479