نسخه آزمایشی
جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri, 19 Apr 2024

سخنرانی در ایام شهادت حضرت رقیه(س) / حمد بر بلا در سجده زیارت عاشورا؛ مراتب مختلف حامدین

متن زیر سخنرانی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در ایام شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها در حرم حضرت معصومه(س) به تاریخ 6 آذرماه 93 ایراد شده است. ایشان در این بحث ضمن توضیح عباراتی که در سجده شکر زیارت عاشورا آمده فرمودند همانطور که بعد از نماز در سجده خدا را شکر می کنیم که یک قدم به خدای متعال نزدیکتر شده ایم، در زیارت عاشورا هم زائر پس از طی مقاماتی که در زیارت ذکر شده، سر به سجده می گذارد و خدا را بابت این لطف شکر می کند که او را با مصیبت با عظمت سید الشهداء(ع) آشنا کرده است. ایشان در ادامه افزودند حمدی که در سجده زیارت عاشورا آمده مراتبی دارد و ضمن توضیح مقامات حامدین افزودند که نقطه اوج حمد اینست که انسان را آنقدر بالا ببرند که زیبایی کار خدا با سید الشهداء(ع) را در گودی قتلگاه نشانش دهند و شخص به جایی برسد که خدا را بر آن صنع جمیلش حمد کند، مانند حضرت زینب(س) که اول سالک با سید الشهداء(ع) است و وقتی او را در وسط بلا بردند، بهره کامل از سید الشهداء(ع) برد. قابل ذکر است که ایشان در جلسه ای دیگر مطالب این جلسه به نحو دیگری بیان نموده اند که برای دریافت صوت جلسه مذکور از لینک بالا استفاده کنید.

سجده شکر زیارت عاشورا

«اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک علی مصابهم، الحمدلله علی عظیم رزیتی، اللهم ارزقنی شفاعة الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین الذین بذلوا مهجهم دون الحسین(ع)» در پایان زیارت عاشورا سجده ای وارد شده است که به منزله سجده شکر است، گویا این زیارت شبیه نماز است و اگر انسان مراوده کند هر باری که نماز می خواند، هر نمازش برای او یک معراج است و او را یک قدم به خدای متعال نزدیک می کند و انسان یک قدم در مقام ذکر پیشرفت می کند و بعد از نماز به توفیق این نماز و اینکه توانسته یک قدم به خدای متعال نزدیک شود، در سجده او را شکر می کند. قاعدتا باید این طور هم باشد یعنی هر نمازی که انسان می خواند باید یک قدم او را به خدای متعال نزدیکتر کند. این که ما در شبانه روز حداقل مکلف به خواندن 5 نماز واجب هستیم برای این است که از آلودگی ها پاک شویم کما اینکه امیرالمومنین(ع) در نهج البلاغه فرمودند: اگر در مقابل خانه شما چشمه آب جوشان گرمی باشد و روزی 5 بار خودتان را در آن شستشو کنید، قاعدتا پاک و طاهر می شوید و دیگر هیچ آلودگی در انسان نمی ماند. نماز هم همین طور است باید هر وعده ای که انسان وارد دنیا می شود - حتی اگر انسان سعی کند مشغول به دنیا نشود با وجود این گرد و غبار دنیا بر وجود انسان می نشیند- باید نمازی بخواند و با این نماز این گرد و غبارها و آلودگی ها پاک شود. علاوه بر این باید یک درجه رفعت و قربی برای انسان پیدا شود: «اقم الصلاة لذکری»، قاعدتا باید انسان به یک مرتبه رفیع تری از ذکر و توجه به خدای متعال برسد. لذا انسان بعد از هر نمازی باید خدای متعال را در سجده شکر کند که موفق به نمازی شده است که با خودش طهارت و رفعت و ذکر و رشد می آورد.

البته این وقتی حاصل می شود که انسان مراقبه بر نماز داشته باشد. هر نمازی یک معراج است و یک قدم انسان را به خدای متعال نزدیک می کند. در عین حال آفات زیادی است که مانع رشد انسان است، یکی از این آفات عجب است بطوریکه انسان معجب شود به عبادت خودش، «وَ عَبِّدْنِي لَكَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْب‏»(1) اگر انسان به عبادت خودش معجب شد حتی اگر 70 سال هم عبادت کند نه تنها با عباداتش رشد نمی کند بلکه گاهی اوقات عقب گرد هم می کند. لذا در دعاها وارد شده است که از خدای متعال بخواهید که هیچ وقت شما از حد تقصیر بیرون نروید. در کافی شریف هست که بر این دعا مداومت کنید: «اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِي مِنَ الْمُعَارِينَ وَ لَا تُخْرِجْنِي مِنَ التَّقْصِير»(2) خدایا مرا از کسانی که ایمانشان عاریه است قرار نده. چون گاهی اوقات انسان جواهر دارد ولی جواهر در جیبش است، خودش جواهر نیست ولی گاهی انسان وجودش جواهر می شود. ایمان بعضی ها عاریه ای است، در وجودشان نیست بلکه خدای متعال به ایشان عاریه داده است؛ اگر خواست به ایشان می بخشد بطوریکه جزو وجودشان می شود و خودشان مومن می شوند و اگر هم خواست این ایمان را از ایشان می گیرد که در واقع سرمایه شان گرفته می شود و دیگر هیچ ندارند. «الهی لا تجعلنی من المعارین و لا تخرجنی من التقصیر» خدایا مرا از حد تقصیر بیرون نبر. فرمود این دعا معنایش این است که بنده هر چقدر هم تلاش کند هیچ وقت نمی تواند بگوید من حق عبادت خدای متعال را ادا کردم، «مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ وَ مَا عَرَفْنَاكَ حَقَ‏ مَعْرِفَتِك‏»(3) بنده نمی تواند از حق بندگی خدای متعال بیرون بیاید. ما راجع به 14 معصوم و اولیا خدا حرف نمی زنیم چرا که آنها در یک مقامی هستند که: «جاهدت فی الله حق جهاده» هستند و حساب آنها با ما فرق می کند. لذا در آن وادی بعضی بزرگان عبارت «ما عرفناک حق معرفتک» که از وجود مقدس نبی اکرم (ص) نقل شده است را این طور معنا کرده اند: معرفت ما حق معرفت است و کسی که به این مقام نرسد به حق معرفت نمی رسد. ولی در ارتباط با ما اینطور است که ما هیچ وقت خدا را آن طوری که هست نمی توانیم عبادت کنیم. بنابراین اگر انسان احساس کرد از حد تقصیر بیرون رفته است بطور مثال نمازی خواند و گفت الحمدلله ما آن طور که باید خدا را بندگی کردیم، این نماز انسان را بالا نمی برد.

مرتبه بعدی عجب اینست که انسان طلبکار خدا بشود، این ها مراتب عجب است. یکی از آفاتی که نمی گذارد عبادات برای ما رشد بیاورد، عجب است که با هر درجه ای از عجب یک منزلت از عبادت ما کسر می شود. از این بدتر خدایی نکرده گناهان دیگر هست که ما عبادت می کنیم ولی گناه هم می کنیم. یک استاد بزرگواری تاکید داشتند و می گفتند علت این که ما 40 سال نماز می خوانیم و هنوز به آن مقاماتی که باید برسیم نرسیدیم، این است که نماز می خوانیم گناه هم می کنیم. انسان اگر گناه نکند، نماز بعدی یک قدم انسان را جلوتر می برد. ولی با انجام گناه، وقتی این نماز را می خوانی یک قدم به عقب بر می گردی و دوباره نماز بعدی سر پله اول. بنا بر این ما هر نمازی که می خوانیم باید این نماز برای ما یک طهارت و رفعت ذکر و توجه جدیدی به خدای متعال بیاورد. خدای متعال را بعد از نماز شکر می کنیم که ما را با این نماز به خودش مقرب کرده است.

زیارت عاشورا هم اینگونه است اگر کسی اهل زیارت عاشورا شد، می تواند در هر زیارتی سلوکی با زیارت عاشورا داشته باشد و مقاماتی که در زیارت عاشورا ذکر شده است را طی کند. این مقامات شامل درک عظمت مصیبت سید الشهداء(ع)، بصیرت و معرفت به جبهه حق و باطل، موضع گیری و لعن و برائت و صف و قتال و بقیه مراحلی است که در زیارت عاشورا آمده است. وقتی زائر این مقامات را با سید الشهداء طی کرد، آنگاه سر به سجده می گذارد و می گوید: «اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک علی مصابهم» خدا را حمد می کند، حمد شاکر بر مصیبت به این معنی که خدایا ما تو را شکر می کنیم بر اینکه دل ما را با مصیبت سید الشهداء آشنا و نورانی کردی و با مصیبت سید الشهداء این مقامات را طی کردیم و به این فضیلت رسیدیم. «الحمدلله علی عظیم رزیتی» خدایا من تو را شکر می کنم برای این که این مصیبت با عظمت را در دل من جا دادی، در غیر اینصورت ما لایق نبودیم که مصیبت سید الشهداء در دل ما جای بگیرد. ما در مرتبه ای هستیم که باید غصه مصیبت های خودمان را بخوریم، غصه قرض و فقر و بیماری و... . ظرف ما ظرف غصه خوردن بر سید الشهداء نیست، این لطف و بزرگی و عظمت خدای متعال است که دل ما را با این مصیبت آشنا می کند و بعد ما را با این مصیبت سالک می کند. این غصه های متداول معمولا انسان را در راه خدا زمین گیر می کند، به طور مثال اگرخدای متعال صلاح دانست ما فقیر باشیم و یا یک مدت طولانی دچار بیماری و یا هر گرفتاری دیگری باشیم و بعد ما خدایی نکرده غصه خوردیم این غصه خوردن مانع قرب و رشد انسان می شود.

در زیارت عاشورا مقامات سلوک اهل قرب با زیارت عاشورا و با بلای سید الشهداء بیان شده است لذا اگر کسی به این جا رسید می گوید: «اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک علی مصابهم». خاصیت مصیبت سیدالشهدا این است که وقتی مصیبت سید الشهداء در وجود کسی بار انداخت همه لذت های دنیا از او گرفته می شود. انسانی که با آن بلا آشنا شد، آنقدر این بلا در وجودش جلوه می کند که دیگر هیچ لذتی از دنیا نمی برد و نمی تواند از دنیا لذت ببرد. لذت از حضور و معرفت مطلبی دیگر است، چنین کسی باب لذات دنیا به رویش بسته می شود. دیده اید مادری خدایی نکرده مصیبت برایش پیش بیاید و فرزند عزیزی را از دست بدهد دیگر همه لذت های دنیا در کام او تلخ می شود. اگر کسی آشنا با مصیبت سید الشهداء شد مصیبت معصوم این قدر عظمت و جلالت دارد که دیگر انسان همه دنیا را فراموش می کند. اما در عین حال انسانی که سالک است و اهل زیارت عاشورا است و با زیارت عاشورا به خدا نزدیک می شود هر بار که این زیارت را می خواند طعمی از محبت خدا، طعمی از تقرب به خدای متعال و طعمی از مقامات معنوی را با زیارت عاشورا و مصیبت سید الشهداء می چشد و بعد سر به سجده می گذارد و خدا را بر این مصیبت شکر می کند و می گوید خدایا من شاکر بر این مصیبت هستم، نه فقط گله ندارم بلکه شاکر هستم؛ نه فقط اعتراض نمی کنم و صبر می کنم بلکه تو را شکر می کنم بر این که این مصیبت با عظمت را به من دادی: «الحمدلله علی عظیم رزیتی». البته اگر کسی اهل این مصیبت شد پیر هم می شود، مانند زینب کبری(س) که بالای بلندی موهایشان سفید شد. یک آقای عزیزی که خودشان اهل مصیبت و مرثیه سید الشهداء(ع) هستند و خیلی هم اهل معنا و توجه هستند، می فرمود در مصیبت حضرت رقیه(س) که امشب شب شهادتشان است من دیدم با قلم نور این آیه نوشته شده است: «يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شيبا»(مزمل/17) این آیه راجع به روز قیامت است، خدای متعال می فرماید روز قیامت روزی است که در این فرصت طفل واقعا پیر می شود. ایشان می فرمود احساس من این بود که قصه حضرت رقیه(س) این بود که در خرابه شام وقتی این سر در دامنش آمد پیر شد. مصیبت حضرت این طور است انسان را پیر می کند، طاقت انسان را از انسان می گیرد. ولی آن کسی که طعم معنویت و قرب و ضیافتی که خدا برای اهل این بلا فراهم کرده است می چشد هر بار که زیارت عاشورا را می خواند و با این زیارت سالک می شود سر به سجده می گذارد و خدای متعال را شکر می کند: «اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک علی مصابهم الحمدلله علی عظیم رزیتی»، چون ما کجا و سید الشهداء کجا؟! آن آستان رفیع امثال ما را راه نمی دهند.

یک بزرگی نقل می کردند مرحوم ملا آقای دربندی که صاحب فضیلت و از علمای بزرگ بودند و کتابی دارند در مقتل سیدالشهدا(ع) بنام اسرار الشهاده که از کتاب هم پیدا است ظاهر مقتل را نقل نمی کنند، اسرار عاشورا را نقل می کنند. (لذا بعضی اعتراضاتی که به این کتاب شده است، به ایشان وارد نیست، ایشان قصد ندارند صفحه ظاهری مطلب را بگویند چون بحث از اسرار است، اسرار الشهاده را می گویند.) صاحب کتاب اسرار الشهاده که هم دوره با مرحوم شیخ مرتضی انصاری فقیه بزرگ شیعه بودند به ایشان عرض کرده بودند شما مرجع شیعه شدید اجازه می دهید شیعیان آستان امیرالمومنین را ببوسند؟ ایشان فرموده بودند نه، ملا آقای دربندی تعجب کرده بود، بعد مرحوم شیخ فرموده بودند که آستان امیرالمومنین را حضرت سلمان می بوسد و دست ما به آنجا نمیرسد، ما خاک کف پای زوار حضرت را می بوسیم. اینکه آستان حضرت ابوالفضل را می بوسیم، در واقع خاک کف پای زوار را می بوسیم والا دست ما به این آستان نمی رسد! حال قصه ما هم این است، ما که دستمان به شفاعت سیدالشهدا و به آستان ایشان نمی رسد، حال خدای متعال بزرگورای کرده و این رزق را در دنیا نصیب ما کرده است، هم لطف الهی و هم فضل الهی است. اگر کسی به این رزق در دنیا رسید و مبتلا به بلای سید الشهداء شد و آن مقاماتی که در زیارت عاشورا آمده و اهل بلای سیدالشهدا به آن می رسند، و آن سلوکی که اهل بلای سید الشهداء با بلای سید الشهداء دارند همه را طی کرد و طعم بلای سید الشهداء را چشید می فهمد که همه آن چه روزی او می شود و در زیارت اشاره شده است، همه شفاعت سیدالشهدا(ع) است. حضرت هستند که دارند ما را آرام آرام جذب خودشان می کنند، در عاشورا می برند و از مدخل عاشورا ما را به خدای متعال نزدیک می کنند. چون عاشورا یک صحنه ای است که درهای توحید و درهای رحمت و محبت الهی و درهای غیب در آن به گونه ای گشوده شده است که در هیچ صحنه دیگر رسیدن به مقامات معنوی این قدر آسان نیست. انسان می فهمد که سیدالشهدا با شفاعت خودشان ما را در عاشورای خودشان می برند و سالک می کنند.

آن وقت از خدای متعال طمع می کند تقاضا می کند و می گوید تویی که با کرم و فضل و بزرگی خودت بین ما و سیدالشهدا گره زدی و ما را تا اینجا با سید الشهداء آوردی، این طور نباشد که کار ما با امام حسین(ع) به دنیا ختم شود بلکه بعد از دنیا هم اولین لحظه ای که ما وارد بر تو می شویم دوباره دست ما به دامن سید الشهداء(ع) باشد و حضرت دست ما را بگیرند: «اللهم ارزقنی شفاعة الحسین یوم الورود». اگر دست ما را گرفتند: «وثبت لی قدم صدقا عندک» به شفاعت حضرت به ما ثبات قدم در راه بندگی بدهد که در برزخ هم در همین مسیر باشیم، «مع الحسین و اصحاب الحسین» در عالم برزخ و قیامت هم با امام حسین(ع) و اصحابشان باشیم. آن اصحابی که: «الذین بذلوا محجهم دون الحسین(ع)» البته این راه رفتنی نیست مگر به شفاعت حضرت. لذا امام رضا(ع) در آن حدیث به ریان بن شبیب فرمودند: «ان سرک ان یکون لک من الثواب ما لمن استشهد مع الحسین(ع)» اگر می خواهی به ثوابی برسی که شهدای در رکاب امام حسین(ع) رسیدند، «فقل متی ما ذکرته» هر گاه یاد امام حسین(ع) افتادی لااقل آرزو کن: «یا لیتنی کنت معهم فافوز معهم» ای کاش من با شهدای کربلا بودم و با شهدای کربلا به شهادت می رسیدم و به این فوز عظیم راه پیدا می کردم.

مقامات حامدین / مقدمات اولین قدم در وادی حمد

حال این حمدی که در سجده زیارت عاشورا آمده است را یک توضیح مختصری می دهیم. حمد خدای متعال از بزرگترین عبادت ها است و مقاماتی هم دارد. نقطه آغاز حمد چند مقدمه دارد که اگر طی شد انسان قدم اول را در وادی حمد برداشته است.

1- نقطه آغاز ورود به مقام حامدین این است که انسان ضعف ها، فقرها و اضطرارهای خودش را ببیند. انسانی که از نیازهای خودش غافل است هیچ وقت به مقام حمد نمی رسد. ما اینگونه هستیم که گرسنه می شویم، تشنه می شویم، تکیه گاه می خواهیم، اگر زیر پایمان شل باشد نمی توانیم بایستیم باید زمین زیر پایمان سفت باشد، سقفی به نام آسمان می خواهیم، خورشید می خواهیم، ماه می خواهیم، غذا و طعام می خواهیم، دوست می خواهیم و ... . هر کدام اینها را نداشته باشیم گرفتار هستیم. اگر گرسنه باشیم غذا گیرمان نیاید از گرسنگی می میریم، آب گیرمان نیاید از تشنگی می میریم. این فقرهای ظاهری ما است و بی نهایت فقر داریم. قدم اول در وادی شکر و در وادی حمد این است که انسان متوجه باشد که ما فقیر و مضطر و بیچاره هستیم. معجب به خودش نشود و بفهمد که ما هیچ در هیچ هستیم، یک موقعی نبودیم بعدا هم آنچه که الان داریم نخواهیم داشت، این وسط هم فقیر محض هستیم. این اولین مرحله اولین قدم در وادی حمد است. کسی که خیال می کند خودش دارد و خودش کسی است به مقام حمد نمی رسد.

2- مرحله دوم اولین قدم در وادی حمد این است که وقتی فهمید مضطر است، بداند که محتاج نعمت هایی است که به او می رسد. ما احتیاج داریم تکیه گاه می خواهیم، زمین زیر پای ما سفت است و ما روی این زمین ایستادیم، آسمان بر ما سایه می افکند، خورشید و ماه بر ما می تابند، ابرها بر ما می بارند، زمین ارزاقش را به ما می دهد و برای ما می رویاند، پدر و مادر و دوستان به ما محبت می کنند، چشم و گوش و زبان و دست در اختیار ما است، انسان باید این نعمت ها و این امکاناتی که نیازهای ما را رفع میکنند را ببیند و توجه به این نعمتها کند؛ غذایی که می خوریم وگرسنگیمان رفع می شود، آبی که می آشامیم و تشنگیمان رفع می شود، هوایی که استنشاق می کنیم و ... . نعمت هایی که اگر هر کدام نباشند یکی ازگرفتاری های ما رفع نمی شود.

3- سومین مرحله اولین قدم در وادی حمد اینست که انسان این نعمت ها را به خودش نسبت ندهد. بطور مثال اگر کسی به اضطرار خودش در ارتباط با گرسنگی پی ببرد و به این نکته نیز توجه کند که محتاج به غذا است، ولی در رفع این نیاز خودش را ببیند یعنی اینطور بگوید: من خودم تلاش می کنم، کشاورزی می کنم و از زمین گندم به دست می آورم، آسیاب می کنم و آرد میکنم، خمیر و نان درست می کنم و می خورم. وقتی کسی خودش را دید معجب به نفس می شود، مشرک می شود. باید توجه داشته باشد که خودش این نعمت ها را برای خودش فراهم نکرده است، خداوند در قرآن می فرماید: «افرایتم ما تحرثون» شما زمینی را شخم می زنید، دانه ها را می پاشید، شما که نمی رویانید! کشاورز این مطلب را خیلی خوب می فهمد. همه زحمت شش ماه او تا این گندم ببار بیاید همین است که او زمین را شخم می زند، دانه را می پاشد، گاهی هم آبیاری و هرس می کند، اما رویاندن که کار او نیست. بقیه موارد هم همین طور است. انسان باید توجه پیدا کند که این امکاناتی که ما توسط آنها فقر خودمان را رفع می کنیم، اینها را ما فراهم نمی کنیم. اگر کسی خیال کرد این عبادتی که ما می کنیم و ما را به خدا نزدیک می کند، صدقه ای که می دهیم، جهادی که می کنیم و ...، اینها کار خود ماست، در این حالت معجب به نفس می شود و خودش را شریک خدا می بیند. پس مرحله سوم اینست که انسان باید بفهمد که ما هیچ کاره هستیم. وقتی ما طفل بودیم و پا به دنیا گذاشتیم هیچ چیزی بلد نبودیم، اگر در این دنیا بمانیم و سنمان به سن بزرگسالی و پیری برسد باز هم این علم از ما گرفته می شود، پس این وسط هم این علم برای ما نیست. انسان خیال می کند علم من هست که گره کار مرا باز می کند، زور بازوی من است که گره کارم را باز می کند، چنین کسی با این طرز تفکر زمین گیر می شود چرا که این زور بازو زمانی که ما طفل بودیم نبود، وقتی هم به کهنسالی می رسیم هر چه خداوند به ما داده است دوباره پس میگیرد: «و من نعمره ننکسه».

4- چهارمین مرحله اولین قدم در وادی حمد این است که اگر به اضطرار خودمان پی بردیم، امکانات را هم دیدیم، اینها را به خودمان نسبت ندادیم به اسباب هم نسبت ندهیم. بطور مثال نگوییم این نان است که گرسنگی مرا برطرف می کند، خورشید است که من را گرم می کند و از تاریکی نجات می دهد. چرا که این خورشید هم یک روزی تاریکی می شود: «اذا الشمس کورت»(تکویر/1) پس این خورشید هم نورش از خودش نیست. این غذایی که مرا سیر می کند، این هم اگر یک ساعت و یا یک نصفه روز بماند خودش فاسد می شود و دیگر قابل خوردن نیست. پس این خاصیت هایی که دارد برای خودش نیست، اگر برای خودش بود از دست نمی داد. خدا رحمت کند استادی داشتیم می گفت گاهی اوقات من این پرتقال را پوست می کنم و عمدا نگه می دارم تا فاسد شود، بعد به خودم می گویم تو برای این چیزی که فاسد می شد این قدر دعوا می کردی، عجله و شتاب می کردی؟! همه امکانات دنیا این طور است این غذایی که ما خیال می کنیم گرسنگی ما را برطرف می کند اگر می توانست نیاز ما را برطرف کند خودش را نگه می داشت، این رحمت خدا است که به ما می رسد. این دوست، فرزند، پدر و مادری که بار مرا بر می دارد و کمک می کند در واقع رحمت خدا است که ما را فرا می گیرد.

بنابراین چهار مرحله اولین قدم در وادی حمد این است که انسان امکاناتی که خدای متعال به او داده ببیند؛ جوانی، پول، زمین، آسمان، چشم، گوش، زبان، نعمتهای ظاهری و نعمتهای باطنی را ببیند و اینها را شریک خدا قرار ندهد و بداند که اینها همه واسطه فیض خدا هستند. اگر کسی این 4 مرحله را طی کرد و متوجه شد که خدا او را اداره می کند، حال اگر همین را به زبان بیاورد و بگوید: «الحمدلله رب العالمین» این اولین قدم در مقام حمد است. لذا اگر کسی این طور شد با همه اعمالش به خدای متعال نزدیک می شود. بطور مثال هنگام خستگی متوجه میشویم که ما بیچاره هستیم، خسته می شویم. اگر شش ماه خوابمان نبرد همه زندگی مان بهم می ریزد، به شش ماه هم نمی رسد! وقتی انسان به خستگی خودش پی برد و متوجه شد که این بالش و فرش و زمین نیستند که خستگی ما را رفع می کنند، هر بار که خسته میشود متوجه اضطرارش به خدا میشود و وقتی هم می خواهد بخوابد با بسم الله می خوابد؛ به زمین و بالش تکیه نمی کند و وقتی هم بیدار می شود خستگی اش رفع شده و می گوید: «الحمدلله رب العالمین». و یا اینکه وقتی تشنه می شود می داند خدا باید سیرابش کند، اگر دست به طرف ‌آب می برد می داند این دست را خدا داده است، این ذائقه را خدا داده است، همه اینها از اوست، محبت اوست. لذا با «بسم الله» می نوشد و بعد هم که سیراب شد می گوید: «الحمدلله رب العالمین». هم از خدا کمک می خواهد هم خدا را حمد می کند. چنین مقامی مقام حامدین است. اگر کسی در مقام حامدین بود همه کارهایش عبادت محسوب می شود. چنین کسی وقتی نیازهای طبیعی اش را هم رفع می کند به خدای متعال نزدیک می شود. فرق اهل ذکر با سایرین همین مطلب است. لذا فرمود اگر شما یک لیوان آب بخورید اولش بسم الله بگویید، این لیوان را سه جرعه کنید و بعد از هر جرعه یک بار خدای متعال را حمد کنید، با خوردن این آب خدا شما را می آمرزد. یک لیوان آب خوردید ولی خدا شما را می بخشد و اهل بهشت می شوید.

پس از طی کردن اولین قدم، قدم بعد در مقام حمد این است که انسان بفهمد که خداوند به چه منظور این امکانات را به من داده است؟ آیا مرا در این دنیا آورده، نشاط و توانایی و قدرت و جوانی را داده است که خوش گذرانی کنم و بعد هم این جوانی تمام شود؟ یا اینکه خدای متعال این امکانات را برای یک هدف برتری داده است؟ بطور مثال این پول را داده برای این که من این پول را صرفا خرج خودم کنم یا یک هدف دیگری داشته است؟ می خواهیم ببینیم به چه هدفی این امکانات در دنیا به ما عطا شده است. خدای متعال هر امکانی می دهد به دنبالش یک تکلیف می فرستد. آن تکلیف این است که انسان آن امکان را در راه خدا خرج کند. العیاذبالله آیا خدای متعال بخیل است که به ما می گوید من به تو جوانی دادم جوانی را به من برگردان، من به تو پول می دهم این پول را در راه من قرض بده و در راه من خرج کن: «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثيرَة»(بقره/245) العیاذ بالله آیا خدا محتاج به این امکانات است که می گوید این امکانات را به من برگردان؟ العیاذبالله آیا قصد اذیت کردن ما را دارد، به ما امکانات می دهد سپس می گوید به من برگردان؟

نکته اش این است که اگر امکانات را از خدا گرفتی و در راه خدا خرج نکردی، این امکانات حجاب تو می شوند. ‌ابرویی که خرج خدا نمی شود حجاب انسان می شود، مالی که خرج خدای متعال نمی شود حجاب انسان می شود. بالعکس اگر این‌آبرو را خرج خدا کردی این آبرو شما را یک قدم به خدا نزدیک می کند، خدای متعال این پولی که در راه او خرج می کنید را از شما می گیرد و محبت خودش را می دهد. فرمود یکی از عواملی که موجب شد حضرت ابراهیم، خلیل بشود و محبت خدا در دلش بیاید این بود که هر کسی هر چیزی از او می خواست می داد. چرا که در واقع دستهایی که به سمت انسان دراز می شود در واقع حواله های خدا هستند. وقتی که دستی را خدا به طرف انسان دراز کرد، و کسی از انسان مال، آبرو یا زبان خواست اگر من زبان یا آبرویم را خرج کنم و برایش وقت بگذارم و از امکانات خودم خرج او کنم، خدای متعال این آبرو را می گیرد و جایش محبت خودش را به انسان می دهد. لذا ما که در دنیا آمدیم، این امکاناتی که خدای متعال به ما داده است، برای داد و ستد است. انسان در دنیا حتما مشغول داد و ستد است، اینکه در روایت فرمود دنیا سوق است: «الدُّنْيَا سُوقٌ رَبِحَ‏ فِيهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُون‏»(4) چون همه تجارت می کنند، ولی مهم این است که با چه کسی تجارت می کنند، اگر انسان با خدا تجارت نکرد، طرف تجارتش نفس، شیطان، دنیا و دیگران می شود و این در حالی است که اینها هیچ کدام چیزی به انسان نمی دهند، همه امکانات انسان را می بلعند و هیچ چیز هم پس نمی دهند. فقط خدای متعال است که هر چه از انسان می گیرد بهترش را می دهد: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»(انعام/160) حتی در بعضی روایات بیش از این آمده است.

پس قدم دوم در وادی حمد این است که انسان می فهمد که خدای متعال در این دنیا با یک هدفی، امکاناتی را به انسان عطا نموده است و این امکانات را خرج همان هدف می کند. لذا حامدین کسانی هستند که امکانات را از خدا می گیرند و این امکاناتی که از خدا گرفتند را به خدا برمی گردانند که در این گرفتن و برگرداندن خودشان رشد می کنند.

در ابتدا که انسان با خدا مواجه می شود، وقتی خدای متعال نعمتی به او عطا می کند شکر کرده و می گوید: «الحمد لله»، ولی هنگامیکه خدای متعال نعمتی را از او میگیرد گلایه مند می شود. بطور مثال وقتی خدای متعال به او پول میدهد می گوید الحمدلله، ولی اگر فقیرش کرد از خدا گلایه مند می شود. اگر به او سلامتی بدهد می گوید الحمدلله که این قدم اول حمد است، ولی اگر بیمارش کرد از خدای متعال گلایه مند می شود.  

حال اگر کسی دو قدم ذکر شده در وادی حمد را سپری کرد، کم کم خدای متعال چشمش را باز می کند بطوریکه در بیماری و فقر هم نعمت خدا را می بیند، آن وقت خدا را هم بر بیماری و هم بر فقر حمد می کند. در همه احوال هر کار خدا با او می کند زیبایی صنع خدا را می بیند. این قدم سوم در وادی حمد است، لذا کسانی که اهل حمد می شوند کم کم به حمد بر بلا می رسند، یعنی وقتی بلای خدا بر او نازل می شود اولا صبر می کند و جزع نمی کند، ثانیا صبرش هم صبر جمیل است. وقتی ماجرای حضرت یوسف پیش آمد و برادرانش گفتند یوسف را گرگ خورده، جناب یعقوب فرمود شما اشتباه می کنید، گرگ یوسف را نخورده است ولی بلایی است که رقم خورده و من صبر می کنم صبر زیبا: «فَصَبْرٌ جَميل»(یوسف/18) صبر جمیل را روایات معنا کرده است، صبر جمیل یعنی صبری که شکوه در آن نیست. نه فقط جزع نمی کند و صبر می کند بلکه صبرش هم صبر جمیل است یعنی خدای متعال را در بلا شکر می کند. یعنی در بلا هم انسان شاکر خدای متعال باشد.

انسانی که در هر شرایطی خدا را حمد میکند، یک حالتش اینست که در دایره وجود خودش حرکت می کند و می گوید: «الحمدلله». بطور مثال می گوید خدایا من یک طفل بودم و تو من را به یک جوان رشید تبدیل کردی، من هیچ چیزی نمی دانستم و تو به من علم دادی، من هیچ ثروتی نداشتم و تو به من ثروت دادی؛ فقط خودش را می بیند ولی یک مقداری که جلوتر می رود کم کم خدای متعال چشمش را باز می کند و سر از لاک خودش بیرون می آورد. آدمی که حامد شد وقتی به یک گل نگاه می کند و می بیند یک حبه به یک گل تبدیل شد، خدا را شکر می کند برای این که او از یک دانه این گل زیبا را رویانده است و خدا را حمد می کند در مقابل گلی که می روید. خدا را شکر می کند برای یک قطره بارانی که می بارد، یک طفلی که به دنیا می آید، یک برگی که از درخت می افتد و...

 مراتب بالاتر حمد / اوج حمد

انسان یک موقعی به جایی می رسد که در بهار دائم زیبایی های طبیعت را می بیند و خدا را حمد می کند و بر خدا سجده می کند. آیا پاییز هم زیبایی دارد؟ بله،آدمی که با خدا شد کم کم می تواند در پاییز هم زیبایی صنع خدا را ببیند. انسان ابتدا می گوید: خدایا به ما حیات دادی الحمدلله، ولی یاد مرگ که می افتد از خدا گله مند شده و ذائقه اش تلخ می شود. یک قدم جلوتر که رفت می گوید: «اللهم لک الحمد ان احییت و امت» در دعای ایام هفته است، خدایا تو را حمد می کند که هم به ما زندگی می دهی هم ما را می میرانی. میراندن هم حمد دارد چرا که میراندن، فنا نیست. وقتی خدای متعال ما را می میراند در واقع یک پله ما را جلو می برد، مثل تولد از رحم به دنیاست. خدایا تو را شکر می کنم اگر ما می خواستیم صد میلیون سال در این دنیا بمانیم، اصلا قابل تحمل نبود. اینست که می گوییم: «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ أَنْ خَلَقْتَ فَسَوَّيْتَ وَ قَدَّرْتَ وَ قَضَيْتَ وَ أَمَتَ‏ وَ أَحْيَيْتَ‏ وَ أَمْرَضْتَ وَ شَفَيْتَ وَ عَافَيْتَ وَ أَبْلَيْت‏»(5) خدایا تو میراندنت هم زیباست. آدمی که به اینجا رسید در طبعیت وقتی هر گل می روید می گوید الحمدلله و در پاییز وقتی هر برگی از درخت می ریزد می گوید الحمدلله. همه جا زیبایی صنع خدا را می بیند.

اگر کسی در وادی حمد حرکت کرد یک قدم جلوتر اینست که خدای متعال پرده را از جلوی چشمش بر می دارد و خدا به او نشان می دهد که این زیبایی هایی که تو می بینی، اینها جلوه های فعل من و زیبایی های صنع من نیست، جلوه جمال من را باید بالاتر ببینی. پرده بالا می رود و ملکوت را می بیند، زیبایی های عالم ملائکه را می بیند. متوجه می شود که اصلا زیبایی های عالم ملائکه با اینجا قابل مقایسه نیست! پرده را بالاتر می برند، سر و کار با معصوم پیدا می کند. در دعای ندبه آمده: «اللهم لک الحمد علی ما جری به قضاوک فی اولیائک» پرده کنار می رود و رابطه خدا با اولیائش را می بیند. می بیند خدای متعال با ابراهیم خلیل چه کرد و چگونه ایشان را خلیل بت شکن کرد، چطور یوسف را از آن فتنه ها نجات داد و عزیز مصر کرد و ... . آن وقت زیبایی های کار خدا را با انبیا و اولیا می بیند. نکته ای که در اینجا وجود دارد اینست که زیباییهای کار خدا با اولیائش همراه با بلا است، چون: «إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ‏ بَلَاءً الْأَنْبِيَاء»(6)

خدا انبیا را وقتی می خواهد رشد دهد در کام بلا می اندازد. اگر انسان وارد بلای ایشان شود و در بلای ایشان زیبایی صنع خدا را ببیند، میگوید: «اللهم لک الحمد علی ما جری به قضاوک فی اولیائک». مهم تر از این اینست که انسان را آنقدر بالا ببرند که رابطه خدا را با سید الشهداء ببیند، او را در گودی قتلگاه ببرند و زیبایی کار خدا با سید الشهداء(ع) را در گودی قتلگاه نشانش دهند. این دیگر اوج حمد است که انسان بتواند به جایی برسد که خدا را بر آن صنع جمیلش حمد کند. حال انسانی که این مسیر را طی کرد، اگر بخواهند زیبایی کار خدا با اولیائش و زیبایی بلای سید الشهداء(ع) را به او نشان بدهند او را به وسط بلا می برند. مثل حضرت زینب که او را وسط بلا بردند و وقتی او را وسط بلا بردند از سید الشهداء بهره می برد. یعنی اول سالک با سید الشهداء(ع)، زینب کبری(س) است. اول کسانی که فتوحاتی که در کربلا شده است آنها را در بر می گیرد، اصحاب و اهل بیت سیدالشهدا هستند. اگر کسی به اینجا رسید آن وقت این قابلیت را پیدا می کند که وقتی در بلای ولی خدا قرار می گیرد بگوید: «ما رأیت الا جمیلا».

لازم به ذکر است در ادعیه و زیارات و روایات مقامات حامدین فوق اینها بیان شده است ولی اینها گامهایی است که می شود برداشت. اولین مرحله این است که انسان هر چه می گیرد از خدا بگیرد، آن وقت حامدین که مسیر را با ولایت امیرالمومنین(ع) طی کرده اند، به این مرحله می رسند: «مشغولة عن الدنیا بحمدک و ثنائک» این آخرین جمله دعاهایی است که در ضمن زیارت امین الله آمده است. کسی که زائر حضرت امیر می شود، به شفاعت حضرت امیر نفسش چنین نفسی می شود و دیگر همه دل مشغولی اش خدا است. در دنیا زندگی می کند اما رویش را از دنیا برگردانده است و از همه دنیا مشغول به حمد و ثناء خدا است. هر چه می بیند زیبایی های صنع او است، لذا دائم مشغول به حمد و ثنا است و این حمد و ثنا از دیدن نعمت ها شروع می شود تا توجه به اینکه این نعمت ها همه از اوست و بعد حمد زبانی و بعد اینکه انسان همه این نعمت ها و امکانات را در راه خدا خرج کند. مجموع این حالات معنای این جمله است: «مشغولة عن الدنیا بحمدک و ثنائک». هر چه به او می دهند اصلا توجه به این امکانات پیدا نمی کند بلکه توجهش به خدای خودش است. امکانات را از یک دست می گیرد و با دست دیگر به خدا می دهد و در این دادن و گرفتن هم فقط مشغول به زیباییهای صنع خدا است. بیمارش کنند خدا را شکر می کند و با بیماریش رشد می کند، سلامتی به او بدهند رشد می کند. ثروت بدهند رشد می کند، فقیر بشود رشد می کند. آمد و شد نعمتها برای او تفاوتی نمی کند، این می شود مقام حامدین. آن وقت اگر انسان در این مقام حامدین رشد کرد، راه به بلای ولی خدا پیدا می کند و به حمد بر این بلا می رسد.

آنچه که در سجده قرب زیارت عاشورا آمده این است که هر باری که انسان زیارت عاشورا را می خواند گویا با زیارت عاشورا به مقاماتی از قرب و معرفت و محبت به شفاعت سید الشهداء می رسد که بلافاصله بعد از این زیارت در سجده شکر سر به سجده می گذارد و می گوید: «اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک علی مصابهم الحمدلله علی عظیم رزیتی اللهم ارزقنی شفاعة الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام».

پی نوشت ها:

(1) الصحيفة السجادية، ص: 92

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 73

(3) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏68، ص: 23

(4) تحف العقول، النص، ص: 483

(5) المصباح للكفعمي (جنة الأمان الواقية)، ص: 123 و بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏87، ص: 200

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 252