نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 30 فروردين 1403 - Thu, 18 Apr 2024

در جمع معتمدین و فعالین استان البرز در باب شاخص دینداری در جامعه اسلامی / انقلاب اسلامی منت خدا بر ما در راستای دفاع از مکتب انبیاء

متن زیر سخنرانی آیت الله میرباقری به تاریخ 25 بهمن ماه سال 94 می باشد که در جمع معتمدین شهر کرج ایراد شده است. ایشان در این جلسه پیرامون دینداری بحث کرده اند و می فرمایند با توجه به اینکه جریانی که شیطان برای از بین بردن ایمان مؤمنین ایجاد می کند فتنه ای بسیار پیچیده و همه جانبه است، شاخص اصلی دینداری دفاع از دین خدا و ولایت حقه و پرچمش را روی دوش گرفتن است. بنابراین شاخص اصلی دینداری ریاضات شخصی نیست، بالا نگه داشتن پرچم اسلام است. ایشان در این جلسه به لایه های دین در قوس نزول خود که توحید، ولایت و شریعت است اشاره و بیان می کنند که اصل دین ولایت امیرالمومنین و ائمه است. مناسک مثل نماز، روزه، حج و غیره تولی به ولی خدا هستند و انسان مومن که پیرو امام عادل است اصل و فرع دین را با هم پذیرفته است. اما کسی که پیرو امام جائر است دین ندارد هر چند که مناسک را محکم بگیرد. باید متذکر شد که اسلام همه اش توحید است و در عرض ولایت الله در عالم هیچ ولایتی نیست و جنگ حق و باطل بر سر دین حق و جریان ولایت است چراکه توحید جز از طریق ولایت در عالم جاری نمی شود. خداوند متعال منت بر ما نهاده و ما را  سرباز جبهه حق قرار داده این است که جامعه ایرانی انتخاب شده است. ملتی که حضرت فرمودند از قوم سلمان هستند این ملت دارد محور تمدن و محور مکتب اهل بیت(ع) می شود که اوجش در ظهور حضرت است....

بررسی وضعیت روحی و معنوی جامعه ما و توجه به شاخص ها

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، و الحمد لله رب العالمین، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم والعلن اعدائهم. بسیار خوشحال هستم که با صرف نظر از همه چیز جمع های نورانی و موفقی را زیارت می کنیم به خصوص در این فضا و شهر کرج و این محلها که من همیشه گفته ام بزرگنمایی های بی خودی می شود، وضعیت روحی و معنوی جامعه ما معدل بسیار خوبی دارد، گرچه کاستی هم دارد و همه باید دست به دست هم دهیم تا مرتفع شود، هیچ وقت نباید به وضعیت خود راضی شویم چراکه هر آدمی که به وضعیت خود راضی شد دیگر رشد نمی کند، ولی راضی نبودن به معنی منفی بافی، سیاه نمایی و واقعیت های مثبت را ندیدن نیست، واقعاً وضعیت روحی جامعه ما وضعیت مطلوب و خوبی است هر چند که دوست داریم بهتر باشد و باید تلاش کنیم.

مرحوم آیت الله جواد انصاری که در سال 1339 رحلت شدند، شاگردهای بزرگی چون مرحوم آیت الله دستغیب و مرحوم آیت الله نجابت شیراز را پرورش دادند؛ ایشان به شاگردان خود می گفتند شما همین جایی که هستید اگر زحمت بکشید بمانید و عقب نروید خیلی وضع مطلوبی دارید، علتش این است که موج فتنه های شیطان خیلی سنگین است. ایشان مثالی زده و گفته بود که در جوانی شناگر خیلی ماهری بودم، رفتم در فرات لباسهایم را در آوردم کنار آب گذاشتم، یک ساعت و نیم به عکس جریان آب شنا کردم ببینم چقدر می توانم پیش روم، برگشتم دیدیم بعد از یک ساعت و نیم کنار لباسهای خود هستم، چون موج از آن طرف موج تندی است؛ واقعاً جریانی که شیطان در این دوره برای از بین بردن ایمان مومنین ایجاد می کند فتنه ای بسیار پیچیده و همه جانبه است. شوروی سابق در دوران جنگ سرد رادیوی تک موج داشت؛ نمی گذاشت صداهای دیگر به گوش مردمش برسد، ولی الآن بیاد دارم فردی حدود 10 سال قبل که 25 سال از انقلاب گذشته بود مطلبی را گفت، حرف او این بود: میزان هزینه ای که در 40 سال جنگ سرد بلوک غرب علیه بلوک شرق صرف کرد کمتر از هزینه ای است که در طول این 25 سال علیه جمهوری اسلامی مصرف کرده است.

در مورد شاخص دینداری یکی از روشنفکرها گفته بود که وضع دینداری خیلی بد است، من عرض کردم اولاً مساجد که وضعیتش بهتر شده است، ما هر هفته تقریباً بین 150 تا 300 هزار و در بعضی شبهای چهارشنبه بالغ بر یک میلیون زائر در جمکران داریم که اکثر آنها جوانها هستند و از شهرهای دور می آیند، پس شاخص خوبی است. از سوی دیگر در سال بیست میلیون زائر حرم امام رضا(ع) را داریم، این شاخص خوبی است؛ چراکه زیارت مطهر است، هنگامیکه انسان دستش به امام معصوم می رسد پاک می شود، امام مانند دریا است، اگر به او برسید پاک می شوید. در قرآن خداوند می فرماید: «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِهَا»(توبه/103) پیغمبر ما، از این مردم صدقه بگیر اگر مالشان را به شما دهند خودشان پاک می شوند؛ شما پاکشان می کنید و بعد از طهارت رشدشان می دهید.

دوماً من عرض کردم الآن سی و هفت سال است پرچم انقلاب روی دوش مردم است، اگر مردم کنار بکشند پایین می آید. شاخص اصلی دینداری دفاع از دین خدا و ولایت حقه و پرچمش را روی دوش گرفتن است؛ اگر کسی ولایت حقه را قبول کند که البته بی مبالات در عبادت و بندگی نمی شود و علامت قبول کردن ولایت اهل بیت این است که انسان لاابالی نیست، این انسان اگر یک گناه کند، خداوند می بخشد، غیر معصوم می لغزد ولی اگر ولایت حقه را قبول نکند، همه عمر بین رکن و مقام نماز بخواند و عمرش هم عمر حضرت نوح باشد، فایده ای ندارد این روایت را فریقین نقل کرده اند؛ شاخص اصلی دینداری ریاضات شخصی نیست، شاخص اصلی آن بالا نگهداشتن پرچم اسلام است؛ اگر کسی شب تا صبح بیدار باشد، نماز شب بخواند و روزها روزه بگیرد، ولی طرفدار یزید ابن معاویه باشد، طرفدار امام حسین نباشد آیا انسان خوبی است؟ ضرر این انسان از انسان بی موالاتی که گناه می کند برای اسلام بدتر است، همین ها به اسلام ضربه زده اند. بنابراین شاخص اصلی دینداری نگهداشتن پرچم اسلام است. الآن 37 سال است که این پرچم با همه فشارهای دنیا روی دوش مردم است، بسیاری از مردم متدین، باتقوا و اهل هزینه کردن برای اسلام هستند، آنجایی که اسلام به خطر می افتد خود را سپر می کنند که اسلام آسیب نبیند، این شاخص اصلی دینداری است. البته شاخص های دیگر هم شاخص های خوبی است در مجموع با میزان فشاری که دشمن می آورد باید سعی کنیم وضعیت بهتر از این شود.

عامل خوشحالی است که چنین جمع های موفق و از جمع های متدین و فاضل شکل می گیرد که مسائل منطقه ای را با اتاق فکر و تدبیر حل می کنند، کاملا مردمی و بدون نیاز به دخالت دولت و... آنچه می خواستم بگویم یک بخش آن را آقای دکتر به بهترین بیان گفتند ما تکرارش را صلاح نمی دانیم چراکه داستان را شنیدید که آقایی روی منبر نشست، مجلس شلوغ بود، گفت شما یک قدم جلو بیایید، آنها آمدند، سپس رفت، گفتند چه شد؟ گفت من می خواستم همین را بگویم و حرف دیگری نبود. حرف ما را آقا در یک کلمه گفتند، یک قدم جلو بیایید. آنچه من می خواستم عرض کنم با بیان فصیح و عالمانه بیان فرمودند. نکته دیگری را اشاره می کنم.

تبیین حقیقت دین؛ توحید، ولایت، شریعت؛ سه لایه دین در قوس نزول

یک تلقی از دینداری وجود دارد که آن را عرض می کنم. دین در قوس نزول خود سه لایه دارد؛ اصل دین جریان الوهیت خدا است «لا اله الا الله»؛ این جریان الوهیت از طریق بندگانی واقع می شود که عبد مطلق خدا هستند، آنها واسطه جریان این توحید در عالم هستند، لذا شما آنها را «ارکان توحیدک»، «دئائم دینک» می دانید. قائمه دین، آن انسان و شخصیتی است که توحید الهی از طریق او در عالم جاری می شود. لذا ولایت لایه دوم دین است، این ولایت به مناسک، واجبات و مستحبات تبدیل می شود که مناسک تولی به ولی خدا هستند مثل نماز، روزه و حج. در معانی الأخبار مرحوم صدوق که ایشان از محدثین متقدم ما بوده و این کتاب از بهترین کتب ایشان و یکی از کتب اربعه ما است که بیانش از همه شیرینتر و لطیف تر است، نقل شده است که حضرت فرمودند: «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ وَ مِنَ الْبِرِّ التَّوْحِيدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّيَام‏»(1). اصل همه خیرات ما هستیم، و بقیه خیرات فروع ما هستند. نماز، روزه و حج همه فرع بر امام است که آنها مناسک هستند.

در جبهه باطل هم همینگونه است؛ در جبهه باطل اصل، ولی و پرچمدار باطل است که برای اینکه اراده اش را جاری کند، مناسکی درست می کند، مناسک همان ساختارها و قوانین اجتماعی و جریان ولایت هستند. اکنون سازمانهای جهانی ولایت ائمه جور را در عالم جاری می کنند؛ اراده های آنها از طریق ساختارها و قوانینی که درست کرده اند مثل نظام حقوق بین الملل اعمال می شود؛ پس قواعد مناسک جریان اراده است. مناسک جریان ولایت حقه شریعت است؛ بنابراین سه لایه دین در قوس نزول: توحید، ولایت و شریعت هستند و در قوس صعود، تا ما به حقیقت برسیم، تشرع و پذیرش شریعت، تولی به ولی و توحید است. انسان از طریق انجام مناسک به حقیقت ولایت و از طریق حقیقت ولایت به حقیقت توحید می رسد. در دستگاه باطل هم همینگونه است؛ در روایتی دیگر که در ذیل این آیه است: «إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ‏ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَن‏»(2). پیغمبر ما بگو پروردگار من از فحشا نهی می کند، البته فحشا ظاهر و باطن دارد. در ادامه این روایت حضرت فرمودند: قرآن ظهر و بطن دارد، در ظاهر قرآن حلال و حرام همین حلالها و حرامهایی است که می بینیم؛ راستگویی و امانتداری حلال و غیبت، دروغ و ... حرام است، ولی در باطن قرآن حلال ولایت ماست و حرام ولایت ائمه جور است؛ یعنی همه حلالها طریق تولی به امام معصوم و همه حرامها طریق تولی به امام جائر هستند؛ لذا باطن فسق تولی به امام جائر و باطن صالح بودن هم تولی به امام عدل است.

اصل دین، ولایت حقه

در حدیثی، به موسی ابن جعفر علیه السلام عرض شد: یابن رسول الله بعضی از شیعیان و دوستان شما گناهان بدی می کنند، ولی واقعاً دوست شما و در جرگه شما هستند، از آنها تبری بجوییم؟ حضرت فرمود از خودشان نه ولی از عملشان تبری جویید، عملشان مال ما نیست اما خودشان از ما هستند، اگر در جرگه ما هستند. آیا بگوییم فاسق هستند؟ حضرت فرمود: نگویید فاسق هستند، بگویید فاسق العمل، طیب الروح هستند. اگر کسی در محیط ولایت معصوم وارد شد گوهر دین را دارد ولی اینها مناسک هستند.

البته بدعتی از زمان خود امام صادق علیه السلام بوده و هنوز هم هست، دو انحراف پیدا شده است که ائمه بشدت با آنها مخالف کرده اند، یک انحراف این است که گفته شده اصل دین، اصل همه واجبات و اصل تکالیف تنها یک تکلیف و آن تولی به ولایت امام است که از جانب خدا است؛ یعنی تولی به ولایت امیرالمومنین و ائمه است، و «عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَة» اصل منکرات ائمه جور و همه بدیها فرع آنها هستند. به عبارت دیگر این بدعت آن است که اگر انسان ائمه را دوست داشته و از ائمه جور تبری جوید دیگر در عمل آزاد است، هر کاری می تواند انجام دهد؛ یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام این بدعت را گذاشت و طایفه ای را دور خود جمع کرد؛ امام صادق او را لعن و طرد کرد، ابوالخطاب معروف است؛ بعد حضرت به مفضل در حدیث مفصلی همین را می گویند، می گویند یکجا را اشتباه فهمیده است، درست است اصل، ولایت ما است و اینها فرع است ولی نمی شود کسی ما را قبول داشته باشد و فروع ما را رها کند و به فروع دشمن متمسک باشد؛ امیرالمومنین را قبول داشته باشد ولی دروغ بگوید، نمی شود از دشمن ما تبری جوید و به فروعش متمسک باشد. مومن باید هم اصل و هم فرع را پذیرفته باشد. این روایاتی از ائمه که گاهی به شدت تأکید می کنند و می فرمایند: بروید عمل خود را درست کنید، ما کاری برای شما نمی کنیم، مذاهب فاسد شما را با خودشان نبرند، تقوا داشته باشید که اگر نداشته باشید ما کاری برای شما نمی کنیم؛ این روایات با همین عقیده انحرافی مقابله می کند و الا تردیدی نیست که ائمه علیهم السلام دستگیری می کنند، شفاعت مختص اهل کبائر است.

انحراف دیگری که وجود دارد از آن انحراف بدتر نباشد بهتر نیست و آن این است که اصل و فرع را قاطی می کنند؛ یعنی اگر کسی بیشتر به فروع متمسک باشد خیال می کنند آدم خیلی خوبی است، درحالیکه اینگونه نیست اصل باطن است؛ مثلاً نگاه می کند می بیند اینها همیشه قرآن می خوانند، یا مثلاً به اروپا می رود و نظم ظاهری و صداقتهایی را می بیند اما اینها کافی نیست. این فرع را به اصل اشتباه گرفتن است.

در حدیثی ابن ابی یعفور از اصحاب امام صادق و از فقهای زمان ایشان به امام عرض کرد: یابن رسول الله من با مردم نشست و برخاست و حشر و نشر دارم. با توجه به اینکه دوره امام صادق دوره ضعف و تقیه شیعه بوده است واقعاً شیعه بودن خیلی پرخطر بوده است. این شخص به امام صادق عرض کرد: بعضی از دوستان شما، شیعه شما ولی اهل فسق هستند، گناه می کنند، دروغ می گویند و جایی خلاف امانت عمل می کنند؛ برخی دیگر «یحبون فلانا و فلانا» اولیاء دشمنان شما هستند، ولی بالعکس خیلی رعایت صدق حدیث و امانت را می کنند؛ می گوید حضرت مثل اینکه بخواهند مطلب جدی را بگویند با حالت غضبناک به من نگاه کردند و دو زانو نشستند و فرمودند: «لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ اللَّهَ بِوَلَايَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ لَا عَتْبَ عَلَى مَنْ دَانَ بِوَلَايَةِ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّه‏»(3). کسی که پیرو امام جائر است، دین ندارد. هر چقدر مناسک را محکم بگیرد، اصلاً دین ندارد، چون دین ولایت امام است و آن کسی که پیرو امام عادل است سرزنش نمی شود ولو جایی بلغزد. البته در روایات آمده است که مومن بی مبالات نیست، لاابالی گری علامت بی ایمانی است. بعد ابن ابی یعفور تعجب کرد و گفت: اینها دروغ می گویند، آنها نمی گویند، اینها گاهی خلاف می کنند و آنها نمی کنند، شما می گویید آنها دین ندارند و اینها سرزنش نمی شوند، حضرت فرمود ابن ابی یعفور قرآن را که قبول دارید؛ «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»(بقره/257) کسانی که ولایت حقه را قبول می کنند خود خدای متعال سرپرستی آنها را به عهده می گیرد و آنها را از ظلمات به سمت نور رجوع الی الله و توبه خارج می کند اما آنهایی که پیرو امام عادل، امامی که خدا قرار داده است نیستند، دین ندارند. پیغمبر خاتم دست امیرالمومنین را بالا برد و همه دیدند، «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه» بعد گفتند از طرف خود تو است، پیامبر فرمود از طرف من نیست، از طرف خدا است. کسانی که امام عادل را قبول ندارند، از نور اسلامی که در آنها وجود دارد بیرون می روند و در وادی ظلمات سیر می کنند. بنابراین اساس دین ولایت حقه است.

در عرض ولایت الله در عالم هیچ ولایتی نیست

نکته قابل توجه آن است که ما در عرض ولایت الله در عالم هیچ چیز نداریم؛ یعنی اسلام همه اش توحید است. اینها مناسک هستند، ذیل این آیه شریفه فطرت: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»(روم/30). دین حنیف همان فطرتی است که خدا در همه قرار داده است. در روایات تفسیر می شود که فطرت توحید است. در روایتی علی ابن ابراهیم نقل کرده است حضرت فرمودند آنچه خدا در فطرت شما قرار داده است این سه چیز است: «لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ، مُحَمَّد رَسوُلُ الله و عَلِيّ وَلِيُّ الله» یعنی سیر انسان در رسیدن به کمال از مسیر ولایت علوی و نبوت حضرت تا توحید عبور می کند که هر سه را در فطرت او قرار داده اند و انسان را دعوت به امری که ریشه در فطرتش ندارد نمی کنند. در جمله آخر این روایت حضرت فرمودند: «إِلَى هَاهُنَا التَّوْحِيد»(4) نگویید توحید و نبوت و ولایت، بگویید توحید، توحید و توحید. ما اصلاً به غیر توحید دعوت نداریم و اختلاف ما با وهابیت در همین است؛ آنها می گویند شرک است، ما می گوییم ضد شرک است. ما در عرض ولایت الله ولایتی را قبول نداریم.

امام صادق جمله ای را نقل کرده اند، ذیل آیه: «وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»(بقره/57). آنها به ما ظلم نکردند بلکه بر خودشان ظلم کردند. گویا تلقی این آیه آن است که انها به خدا ظلم کرده اند، خداوند می فرماید آنهایی که به ما ظلم کرده اند در حق خودشان ظلم کرده اند، به عبارت دیگر گویا این آیه اینگونه معنا می شود، آنهایی که به ما ظلم می کنند به ما که ظلم نمی کنند، به خودشان ظلم می کنند. مثل اینکه گفته می شود اگر به معلم ظلم کردید به خودتان ظلم کرده اید، ظلم به معلم ظلم به خود است؛ این آیه معنایش این است گویا اگر کسی به خدا ظلم کند به خودش ظلم کرده است؛ امام صادق(ع) فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَعْظَمُ وَ أَعَزُّ وَ أَجَلُّ وَ أَمْنَعُ مِنْ أَنْ يُظْلَمَ وَ لَكِنَّهُ خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَهُ حَيْثُ يَقُولُ- إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا»(5). ساحت خدای متعال رفیعتر از آن است که به او ظلم شود، تا خدای متعال بفرماید آنهایی که به ما ظلم کرده اند به خودشان ظلم کرده اند، مگر به خدا ظلم می شود که بگوییم آنهایی که به ما ظلم کرده اند به خودشان ظلم کرده اند، مگر کسی دستش به آن ساحت می رسد، پس معنای این آیه چیست؟ حضرت فرمودند تعبیر بلندی است، شما که اهل دل هستید معنا کنید، خدا را از تشبیه تنزیه کنید، خدای متعال در هیچ مخلوقی حلول نمی کند، باید به گونه ای معنا شود که هم تشبیه نباشد هم حلول، و جمله امام صادق هم معنا شود، «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»(مائده/55) واضح است که مقصود ولایت رسول و ولایت ائمه «الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ» امیرالمومنین هستند. سائلی آمد و درخواست کرد، هیچ کس اجابت نکرد، در مسجد نبی اکرم گلایه مند شد گویا پیغمبر متألم شدند که حداقل یک نفر در مسجد احترام پیغمبر را نگه نداشت که سائل دست خالی نرود، امیرالمومنین سر نماز انگشترش را اشاره کردند. آیه نازل شد؛ «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا» یعنی خدا ولی است و رسول و امام هم ولی هستند؛ یا نه فقط «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ و إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ و إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ» لذا در روایت آمده است: «وَلَايَتُنَا وَلَايَةُ اللَّهِ الَّتِي لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا بِهَا»(6). ولایت ما همان ولایت خدا است، در عرض ولایت خدا نیست، هیچ پیغمبری مبعوث نشده الا به این ولایت.

در روایتی از امیرالمومنین آمده است: «نَزَلَ‏ الْقُرْآنُ‏ أَثْلَاثاً ثُلُثٌ فِينَا وَ فِي عَدُوِّنَا وَ ثُلُثٌ سُنَنٌ وَ أَمْثَالٌ وَ ثُلُثٌ فَرَائِضُ وَ أَحْكَام‏»(7) معارف قرآن بر سه قسم است. یک قسم در مورد ما اهل بیت است. یک قسم در مورد دشمن ما و یک قسم هم فرائض و احکام هستند که به ولایت برمیگردد و در روایتی دیگر فرمود: «وَلَايَتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ قُطْبَ الْقُرْآنِ وَ قُطْبَ جَمِيعِ الْكُتُب‏»(8). در سوره صف آمده است: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»(صف/9). خدای متعال پیغمبر را با یک هدایت و یک دین حق فرستاد، اراده الهی این است که این دین بر همه ادیان غلبه کند. بخواهند یا نخواهند ما اراده کرده ایم؛ در اینجا خواست دیگران موضوعیت ندارد. در روایتی در کافی، حضرت فرمودند دین الحق یعنی «هُوَ الَّذِي أَمَرَ رَسُولَهُ‏ بِالْوَلَايَةِ لِوَصِيِّهِ وَ الْوَلَايَةُ هِيَ دِينُ الْحَق‏»(9) خدای متعال پیغمبرش را مأمور کرد که امیرالمومنین را ولی قرار دهد؛ دین حق، ولایت امیرالمومنین است. در روایات متعددی دین به ولایت امیرالمومنین تفسیر می شود.

جنگ بین حق و باطل بر سر ولایت الله

دین حق همان است که خداوند از اول تا آخر فرستاده و جنگ هم بر سر آن بوده است. جبهه باطل جنگهایی بین خودشان بر سر دنیا داشته اند، جنگهای فراوانی در طول تاریخ که آخرین آن جنگ اول و دوم جهانی است که دهها تلفات نفوس داشته است ولی جنگی که بین حق و باطل است بر سر دین حقه است؛ یعنی از اول انبیاء با فراعنه بر سر ولایت امیرالمومنین می جنگیدند. به عبارت دیگر جنگ فراعنه با انبیاء بر سر ولایت امیرالمومنین یعنی ولایت الله است. همه انبیاء یک طرف هستند «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ» شِيعَتِهِ به چه کسی برمیگردد به شیعه نوح؟ بعضی ها دوست دارند اینگونه معنا کنند؛ در روایت آمده است: «إِنَّ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ»(10). همه انبیاء در جبهه نبی اکرم و امیرالمومنین هستند، همه فراعنه در طرف دیگرند؛ جنگ بر سر دین حق و جریان ولایت است که توحید جز از طریق ولایت در عالم جاری نمی شود؛ نزاع بر سر توحید است و قرآن وعده قطعی داده است که ولایت حقه جاری می شود، «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ»(صف/8). که مقصود ولایت علی(ع) است. در دعوای بین حق و باطل، اراده خدا بر پیروزی جبهه حق تعلق گرفته است.

منت خدا و انتخاب ما برای اسلام و ولایت

خدای متعال بر ما منت نهاده و ما را سرباز جبهه حق قرار داده است، خدا هیچ احتیاجی به ما ندارد؛ چه ما باشیم یا نباشیم اراده خدا برای پیروزی جبهه حق کافی است. «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»(انفال/64) مقصود این آیه امیرالمومنین است، هیچ کس دیگر باشد یا نباشد. «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»(رعد/43) که منظور امیرالمومنین است. بود و نبود ما موجب نمی شود مسیر عوض شود، خدا به ما منت نهاده و ما را سرباز جبهه حق قرار داده است؛ اگر نخواستیم سرباز این جبهه باشیم مانند آن است که لامپ نخواهد نور دهد، آن را در سطل زباله می اندازند و لامپ دیگری جایش می گذارند، کارخانه را خاموش نمی کنند؛ اگر نخواستید سرباز جبهه حق باشید خدای متعال می فرماید: «فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ»(مائده/54) شما را بر میدارد و کس دیگری را جای شما می گذارد.

تلقی من از این منتی که خدا بر ما نهاده و من دلیلش را هم نمی فهمم، و نمی خواهیم نگاه ناسیونالیستی هم به مسأله داشته باشم چراکه مسأله خیلی از فراتر از ناسیونالیزم است، این است که خدای متعال جامعه ایرانی را برای این کار انتخاب کرده است، به چه دلیل نمی دانم. آقایی می گفت ایران قبل از اینکه اسلام بیاید تمدن داشته است، بعد از آمدن اسلام تمدنش را از دست داده و دیگر محور تمدن نیست. حال آنکه در کتاب مرحوم شهید مطهری خدمات متقابل ایران و اسلام در جواب اینگونه افراد نوشته شده است، افرادی که گفته اند از وقتی اسلام آمده ایران از اوج قدرت پایین آمده، شهید مطهری در کتابشان خدمات متقابل ایران و اسلام را نوشته اند و خدمات اسلام به ایران و هم ایرانیان به اسلام را توضیح داده اند. نکته حائز اهمیت آن است که ایران هنوز هم محور تمدن است، فقط تفاوتش این است که مسیر خود را در محور بودن عوض کرده است و محور تمدنی است که زمانش زمان طولانی تری است و آن تمدن اسلام است که در ظهور امام زمان به ظهور می رسد و اسم تمدن هم روی آن نگذارید. این ملّت مسیر خود را از تمدنی که نماد آن تخت جمشید بود به تمدنی که نماد آن کعبه و کربلاست عوض کرده است و این تمدن ظهورش زمانبرتر است. تلقی من آن است که اکنون آن تلاش بیش از هزار ساله جامعه شیعه که قطب شیعه ایران بوده در ایجاد یک تمدن جدید، یک زندگی و راهی جدید برای جامعه جهانی، در حال به ثمر نشستن است. ما الآن به یکی از دو قطب قدرت در جهان تبدیل شده ایم، این حرفی است که تئوریسین غربیها میگوید و براساس آن جنگ چهارم جهانی را راه انداخته، در نظریه برخورد تمدنها عمده این هشت تمدنی که نام می برد تمدن اسلام به زعامت ایران و تمدن غرب به لیدری آمریکا است. اگر ما یک قطب قدرت جهانی نیستیم، این همه نیروهای دشمن در منطقه ما چه می کنند؟ اگر ما ضعیف هستیم؟ اگر ما ضعیف هستیم، چرا بعد از نظریه هانتینگتون در سال 93، در سال 2001 جنگ را شروع کردند، حرفشان هم این بود 2001 افغانستان، 2003 عراق و 2005 ایران. ما حرف بوش را که ایران را کانون شرارت خواند یادمان نرفته است؛ الآن 15 سال از آمدن آنها می گذرد، در کف منطقه ما قویتر هستیم یا آمریکا؟ تحول عجیب دیگری که در این پنج شش سال اتفاق افتاده و خیلی شگفت انگیز است، این است که تا پنج شش سال قبل هر چه حوادث منطقه ای را نگاه می کردم، می دیدم این حوادث آخرالزمانی که در روایات آمده نیست. در حوادث آخرالزمان در منطقه ما، حوادث سفیانی و اینها است. در این حوادث یک طرف اسلام و یک طرف غرب بود. الآن یک تجزیه و ترکیب در دنیای اسلام و یک تجزیه وترکیب در غرب در حال اتفاق است. ما نمی خواستیم اینگونه شود، همیشه دنبال این بودیم که ما با مذاهب دیگر درگیر نشویم، هم امام و هم مقام معظم رهبری در این سی و چند سال دائماً می گفتند که مذاهب دنیا با هم نجنگید، علیه دشمن متحد شوید ولی این اتفاق بخواهید و یا نخواهید می افتد، نفاق و ایمان یک جایی با هم درگیر می شوند، آتش که همیشه زیر خاکستر نمی ماند، الآن این شفاف شده است، الآن دو قطبی جهان یک طرفش به تعبیر امام اسلام ناب و اسلام اهل بیت است، یک طرفش غرب و طرفدارانشان در دنیای اسلام هستند. چه مسلمانهایی که قرائت خشن، قرائت کور داعشی از اسلام دارند، یا قرائت سازشکارانه ترکیه را دارند، فرقی نمی کند، آنها در یک طرف هستند؛ عجیب اینکه ترکیه تا دو سه سال قبل چهره ای داشت که همه به اصطلاح سکولارهای کشور ما ترکیه را به عنوان الگویی مطرح می کردند، می گفتند انقلابی، مسلمان و توسعه هست اما الآن با مرتجع ترین کشورهای هم منطقه، هم داستان شده، برای داعشی ها نفت می فروشد و به آنها کمک می کند. از ابتدا هم معلوم بود این کاره هست، مبهم نبود؛ این ارزان به دست نیامده، منافقی مثل اردوغان که قیافه انقلابی می گیرد و کشتی مرمره می فرستد و الآن خیلی راحت روابطش با اسرائیل را دوباره آشکار می کند، این ارزان به دست نیامده، در اثر مقاومت ما است؛ وقتی جبهه حق مقاومت می کند، جبهه باطل مجبور می شود نقابهایش را بردارد؛ اینها دمکراسی را در جنگ با دنیای اسلام قربانی کردند و سر بریدند، چون دمکراسی با جنگ نظامی توسعه پیدا نمی کند، دمکراسی و مردم سالاری را نمی شود به زور ارتش به مردم تحمیل کرد، این قربانی کردن دمکراسی است. 300 سال روی آن سرمایه گذاری کردند تا به این نقطه رسیدند؛ این در اثر مقاومت جبهه حق است.

ملت ما در راه محور تمدن و محور مکتب اهل بیت

الآن صف آرایی منطقه به گونه ای است که یک طرف اسلام ناب و یک طرف تمدن غرب به اضافه اسلام آمریکایی به قرائت امام، اسلام سازش یا اسلام خشن است؛ درون دنیای غرب یک تجزیه در حال اتفاق است و آن اینکه مسیحیت سنتی به طرف تشیع می آید؛ به نظر من عمق روابط با روسیه بیش از سیاست است، عمق آن در ارتباط مذهبی است. روسیه مرکز ارتودوکس ها یعنی مسیحی های سنتی است. قرآن بیان می کند می فرماید: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ»(مائده/82). نزدیک ترین فرق مذهبی به مومنین آنهایی هستند که می گویند ما نصارا هستیم، آنهایی که صاحب قسیسین و علمای چنین هستند به شما نزدیکترند. این تجزیه ترکیب در دنیای اسلام در حال اتفاق است. بوی آخر الزمان را همه می شنوند، هم مسیحی ها که توجهشان به طرف فلسطین که حضرت عیسی آنجا تشریف می آورند جلب شده، هم مسلمانها و هم دشمنان آنها. بسیاری از طراحی های دشمنان اسلام بر اساس علائم آخرالزمانی است؛ از جمله دپارتمانهایی که از دو سه دهه قبل در آمریکا و اروپا روی علائم آخرالزمانی در روایات ما کار می کنند. بنابراین این ملّتی که خدا آنها را انتخاب کرده و حضرت فرمود از قوم سلمان هستند، این ملت دارد محور تمدن و محور مکتب اهل بیت علیهم السلام می شود که اوجش در ظهور است. در ظهور حضرت «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» ولایت امیرالمومنین و ولایت امام زمان قالب می شود، مناسک آداب هستند، اصل ولایت است. اگر کشوری به همه مناسک ظاهری اسلام عمل کند ولی ولایت حقه نداشته باشد، این کشور اسلامی نیست؛ ما الآن در وضعیتی هستیم که به لحاظ قدرت واقعاً یک ابرقدرت هستیم، نفس این مذاکرات 12 ساله را فقط یک نگاه کنیم، اگر علامت ابرقدرتی نیست، علامت چیست؟ آیا آمریکا در کشورهای دیگر اینگونه با دولتها برخورد می کند؟ او اراده خود را تحمیل می کند. 1+5، پنج قدرت دارای قدرت اتمی به علاوه آلمان که اقتصاد برتر اروپا هستند که در یک طرف، یک موقعی در زمان آقای جلیلی من می گفتم یک آدم یک پا هم یک طرف. این به چه معنا است؟ اگر ما ابرقدرت نیستیم چه هستیم؟ این ابرقدرتی برای چیست؟ برای ترکیبی از قومیت ما با اسلام است. این امت ولایت حقه را قبول کردند و پذیرفتند که شانه زیر این ولایت حقه دهند، بخواهید یا نخواهید آنها محور یک امر عظیم در عالم می شوند و دارند می شوند.

دوگانه اعتدال و افراطی گری یکی از مغالطات بزرگ

تلقی من این است که دشمن با ما جنگ نظامی مستقیم را دنبال نمی کند؛ این جنگ یک از طریق جنگ نرم که در حال انجام است،دنبال می شود. در جنگ نرم سربازهای جبهه خودی سربازهای جبهه دشمن می شوند، بدون اینکه هزینه نظامی صرف شود، نگاه، فکر، اخلاق و گرایش آنها عوض شده و سرباز جبهه دشمن می شوند؛ طریق دیگر این است که از یک جریان همسوی با خود حمایت می کند، معنی همسویی این نیست که جاسوس هستند آنها از نظر فکری تفکر و توسعه غربی را قبول دارند نه تمدن دینی را. بعضی از آنها به صراحت می گویند دین مختص حوزه خصوصی است، در دوره اصلاحات نظر اساتید بود. چیزی که الان با آن مواجه هستیم یکی جنگ نرم و دیگری تلاش دشمن برای یافتن جریانی همسو است که سر کار بیاید که در موضع تصمیم گیری یا تصمیم سازی باشند یعنی یا مشاور تصمیم گیران و یا خود تصمیم گیران باشند تا مسیر تصمیم گیری در کشور را به سمتی برند که یکی از اقطاب تمدن غرب شود. درون تمدن غرب کشورهایی هستند که چانه زنی نمی کنند، ضعیف هستند و کشورهایی هم هستند که چانه زنی می کنند، مانند چین که سهم خواهی می کند، حرف و مکتب جدیدی ندارد ولی سهم خواهی می کند؛ در اتحادیه اروپا انگلستان سهم خواهی می کند و معتقد است سهمش باید بیشتر باشد؛ اگر ما هم به کشوری تبدیل شویم که تمدن غرب را قبول کنیم ولی سهم خواهی کنیم، با ما کنار می آیند. یکی از نظریه پردازان آمریکا چند قبل حرفی را گفته بود که الآن دارد عملیاتی می شود؛ او گفته بود از طریق گسترش ترور و خشونت، مسلمانها را بین دو قرائت از اسلام، اسلام خشن و اسلام سازشکار مخیر کنید، در اینصورت غرب و توسعه غربی را می پذیرند. شعاری که اکنون در کشور ما در حال ترویج است و با همین شعار می خواهند کشور را دو حزبی کنند، شعار اعتدال و افراط است. من نمی گویم آنهایی که این شعار را می دهند سوء نیت دارند، حتماً بسیاری با حسن نیت می گویند اما ممکن است در آن جریانی با سوء نیت باشد، متهم کردن انسانها صواب نیست، ما با افراد کاری نداریم، می خواهیم جریانهای فکری را بشناسیم. یک دوگانه افراط و اعتدال درست می کنند، این یک مغالطه خیلی بزرگ و همان دوگانه غربیها است: خشونت و سازش این غلط است. اعتدال خوب است ولی اعتدال دو طرف دارد: افراط و تفریط. افراطش خشونت و تفریطش سازشکاری است؛ درحالیکه اعتدال یعنی انقلابی گری، استقلال خواهی، عزت خواهی؛ اعتدال یعنی بین خشونت و سازش حرکت کردن. اگر بگویند اعتدال یعنی چه؟ می گویم قرائت ما، قرائت معتدل است. از قرائت امام، ترور کور داعشی یا عربستان و رفتارهای طالبانیستی و القاعده بیرون نمی آید؛ اگر هم یک گروه مبارز بیرون آید حزب الله لبنان می شود، از آن داعش بیرون نمی آید ولی از آن طرف سازش هم در نمی آید؛ معنای اعتدال سازشکاری نیست، اینکه دو قطبی درست کنیم معنایش این است که انقلابیون را هم در افراطیون قرار می دهیم؛ مارک روی آنها می زنیم و حذف شان می کنیم. اگر این شعار جا بیفتد بسیار خطرناک است. دوگانه اعتدال و افراطی گری یکی از مغالطات بزرگ است. اسلام و قرآن این دوگانه را قبول ندارند؛ قرآن همان طور که مخالف با افراط است با تفریط هم مخالف است؛ فرهنگ قرآن فرهنگ انقلابی است، آیات جهاد را در قرآن دیدید «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ»(بقره/193). می خواهند ادبیات امام را تحریف کنند. می خواهند از اسلام یک اسلام رحمانی ارائه دهند که فقط محبت و رأفت در آن است. رأفت بسیار خوب است اما اگر به سازشکاری، نرمش در مقابل دشمن و کوتاه آمدن از عزت ختم شود بسیار بد است. «اَلتَّكَبُّرُ مَعَ الْمُتَكَبِّرِ عِبادَةٌ» رفتار امام با شوارت ناتزه، شخصیت دوم شوروی سابق را دیده اید؟ که چگونه امام با او برخورد کردند، او نماینده گورباچف، وزیر خارجه و شخصیت دوم شوروی بود؛ گورباچف برای فرستادن پیامش نزد امام یک شخصیت دست سه نفرستاد؛ در این دیدار امام با لباس غیر رسمی آمدند، ایشان همیشه مودب می نشستند اینجا پایشان را دراز نکردند ولی چفیه را روی پا و میز انداختند که ظاهرش این بود که امام در مقابل این شخص پایشان را دراز کرده اند، ناتزه 5 دقیقه نامه گورباچف را خواند. گورباچف گفته بود بیایید علیه ... متحد شویم. امام فرمودند می خواستم دریچه از عالم غیب به روی آقای گورباچف باز کنم مثل اینکه ایشان نفهمیدند بگویید یک بار دیگر پیغام من را بخوانند، تا خواست ادامه دهد امام بلند شدند. آیا این افراط است یا اعتدال؟ آقا مهمان شما هستند، این مهمان صدها هزار نفر را کشته و یک آدم عادی نیست. اینها همان ادامه لنین و برجنف، مستکبرین جهان هستند. اگر در مقابل اینها تواضع کنید کلاهت پس معرکه هست. او بلند شد تا نامه را به امام دهد، امام گوش نکردند و دستشان را پشت کمر گذاشتند، رفتند و برگشتند، او از سر راه امام کنار رفت سپس به اندرون رفت و نامه را به سید احمد آقا داد. آیا این افراط است یا اعتدال؟ این اعتدال است. در شوروی سابق در گوش سفیر ما زدند، امام گفتند چه کسی حاضر است برود در گوش سفیر روسیه بزند؟ آقای رفیق دوست گفتند من حاضرم، امام گفتند بروید مذاکره کنید، رفت او را خواستند وسط مذاکره بی جهت در گوش سفیر زد. در گوش سفیر ما بزنید ما در گوش سفیرتان می زنیم، ما کشوری نیستیم که اجازه دهیم سفیر شما رئیس جمهور عوض کند، این یعنی اعتدال. این خشونت نیست، در گوش سفیر ما زده اند، در گوش یک آدم که نیست در گوش کشور زده است، هویت یک ملت را مسخره کرده است. به یک آدم سیلی نزده اند، به سفیر یک ملت سیلی زده اند، باید به گوش سفیر آنها سیلی زد. وقتی لانه جاسوسی را گرفتند یک سال جاسوسان را نگه داشتند، آمریکا هر کاری کرد نتوانست کاری کند، برای مذاکره فرستاد امام گفتند اگر بیایند بنشینند احدی حق مذاکره ندارد، سریع برگشتند. پاپ نماینده فرستاد که آزاد کنید، امام گفتند خیلی عجیب است که شما پیروان حضرت مسیح هستید که با ظلم مخالف بود، چرا طرف ظالم را گرفتید، این اعتدال است یا افراط؟ بعد از یک سال که می خواستند جاسوسها را آزاد کنند، بنی صدر شلوغ کرد که اگر می خواستید آزاد کنید چرا یک سال نگه داشتید، اگر قرار است مجازات شوند چرا آزادشان می کنید، امام با دانشجویان خط امام صحبتی کردند، فرمودند خدا به ما فرمود شاه آنقدر که ادعا می کند قدرت ندارد، ما باید حمله کنیم، حمله کردیم  ابهتش شکست و مردم آزاد شدند؛ ابرقدرتها و آمریکا آنقدر که شعار می دهند قدرت ندارند که با یک کشتی حرکت دادن دولت ساقط می کنند، ما می خواستیم ابهت آمریکا را بشکنیم که شکستیم. اگر دقت کنید بعد از اشغال لانه جاسوسی همه مبارزات عدالت خواهانه، دینی و اسلامی است درحالیکه قبل از آن اکثراً سوسیالیستی و کمونیستی بود. این اعتدال است.

هر ملتی که هزینه عزت خود را ندهد، قدرتش از دست می رود

الآن هم سر دوراهی که ما هستیم مسئله همین است، ممکن است جریان تصمیم سازی و تصمیم گیری در کشور به طرفی رود که به اسم اعتدال به سمت سازشکاری رود و تکنوکراتهایی سر کار بیایند که ارزشهای دینی را قابل تحقق نمی دانند، ولو نماز بخوانند، این اشتباه است. ما باید تصمیمی بگیریم اشخاصی در مسند کار برای تنظیم ریل قانونی کشور، تصمیمات بزرگ کشور و مسائل دیگر قرار گیرند که واقعاً قدرت اسلام را در موازنه فهمیده باشند. فهمیده باشند که ما یک ابرقدرت هستیم. آنها هم قدرت هستند ما هم یک قدرت هستیم؛ باید مثل دو تا قدرت بزرگ با هم حرف بزنیم، احساس هویت کنیم، هویتی که ملت ایران واجد آن است و نباید آن را به هیچ قیمتی از دست دهیم البته ممکن است هزینه داشته باشد. هر ملتی اگر هزینه عزت خود را ندهد، قدرتش از دست می رود. در یک محله اگر لات گردن کلفتی آمد و چاقوکشی کرد مردم محله همه از او ترسیدند، فردا ناموسشان در دست آن آدم گردن کلف است. یکی باید بایستد یک چک بزند و یک چک بخورد و دستش را ببندد، اگر همه بترسند این آدم گردنه گیر امنیت و ناموس آدم را به خطر می اندازد. به فضل الهی الآن وضع ما در موازنه قدرت بسیار وضع خوبی است. کری جمله ای را دو سه روز قبل گفته بود که ایران اگر می خواهد به جامعه جهانی بپیوندد باید در یمن و سوریه موضع خود را مشخص کند. حالا برجام گذشته مثل اینکه خیلی به ما احسان و لطف کردند می گویند بیایید با ما راه بیایید، چرا آنها با ما راه نمی آیند؟ یک طرف قدرت تو و یک طرف قدرت من. ما جامعه جهانی هستیم چرا تو فقط جامعه جهانی هستی، دو طرف قدرت هستیم، یک طرف بگوید من جامعه جهانی هستم اگر می خواهی به من بپیوندی با من کنار بیا، ما می گوییم ما جامعه جهانی هستیم شما با ما کنار بیایید. بنابراین سر این دو راهی که هستیم و من یقین دارم چون نوع مردم بزرگوار ما برای خدا انتخاب می کنند و در این صحنه های عظیمی که می آیند انگیزه های شخصی و دلنگرانی شخصی خود را معمولاً کنار می گذارند، روی انگیزه الهی تصمیم می گیرند، انشاء الله هر چه که پیش آید خیر و مصلحت عمومی ما است. اللهم صل علی محمد و آل محمد...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 242

(2) الکافی (ط-الإسلامیه)، ج1،ص374

(3) الکافی (ط-الإسلامیه)، ج1،ص375

(4) تفسير القمي، ج‏2، ص: 155

(5) الکافی (ط-الإسلامیه)، ج1،ص146

(6) الکافی (ط-الإسلامیه)، ج1،ص437

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 627

(8) تفسير العياشي، ج‏1، ص: 5

(9) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 432

(10) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 485