نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

درجمع اهالی مسجد جامع کمال شهر استان البرز/توازن قدرت به نفع جبهه حق در صف بندی آخرالزمانی جبهه حق و باطل

متن پیش رو سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در بهمن ماه سال 94 در مسجد جامع کمال شهر استان البرز است. ابتدا گزارش مختصری از وضعیت کنونی جامعه ایران و جامعه جهانی و همچنین یک مقایسه مختصر با وضعیت ایران در سرآغاز انقلاب اسلامی و مسیری که پیش روی ماست، مطرح شده است؛ پیش از انقلاب اسلامی قدرت جهانی در دست دو مکتب کمونیسم و سرمایه داری بود که گرچه ظاهراً رقیب هم بودند اما هدف هر دو نفی دین و خداپرستی از زندگی بشر بود. تا پیش از انقلاب اسلامی همه مبارزات عدالتخواهانه جهان در سیطره مارکسیسم بود اما با ظهور انقلاب و خصوصاً تسخیر لانه جاسوسی، امام خمینی ادبیات دینی را در عرصه مبارزات جهانی مطرح کردند و این انحصار را از مبارزات خارج کردند. بعد از انقلاب صف آرایی آخرالزمانی در جبهه حق و باطل بوجود آمد که یک طرف اسلام ناب و مومنان حقیقی همه ادیان الهی و در طرف دیگر قرائتهای خشن یا سازشکارانه از اسلام با تمام دنیای غرب است. توازن قدرت خصوصاً در منطقه به سمت جمهوری اسلامی سنگین شده است. نقشه غرب همراه کردن عده ای مخالف نظام و اسلام از داخل کشور است که در زمانهایی چون انتخابات هوشیاری بیشتر مردم برای دفع این نقشه لازم خواهد بود.

کمونیسم و سرمایه داری؛ دو مکتب با یک هدف

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین احمده و اصلّی و أسلّم علی خاتم أنبیائه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة علی اعدائهم اجمعین.

وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَینَاهُمْ مَاءً غَدَقًا (جنّ/١٦)

 از زوایای مختلفی می شود انقلاب اسلامی و برکاتش را مورد دقت قرار بدهیم ولی من آثار و برکات انقلاب و تاثیرات این انفجار عظیمی که بوسیله این مرد الهی در جامعه و در فرهنگ کشور خود ما و نیز در جامعه جهانی اتفاق افتاد را بیشتر از زاویه فرهنگی بررسی می کنم.

در سال 56 و خصوصاً از 29 دی که سرآغاز اوج گیری انقلاب اسلامی بود، فضای جهانی در اختیار دو مکتب برآمده از تجدد و تمدّن غرب است که یکی مکتب سرمایه داری و دوم هم مکتب کمونیسم و مارکسیسم، که بر جهان حکومت می کنند و قدرت جهان در اختیار این دو مکتب هست که به بلوک شرق و غرب معروف بودند؛ در حالی که هر دوی اینهـا به یک معنا غرب بودند؛ یعنی هر دو تفکر و هر دو مکتب زاییده رنسانس و مربوط به غرب بودند.

این دو مکتب بر جهان حکومت می کردند و عمده قدرت سیاسی در جهان در اختیار این دو مکتب هست و این دو قطب بندی در جهان وجود دارد بلوک شرق بلوک غرب یکی به رهبری آمریکا و دیگری به رهبری شوروی آن زمان بود.

مرحوم شهـید مطهری یک تعبیر خیلی لطیفی دارند که می گویند: درست است که هر دو مکتب بر خلاف هم کار می کنند ولی هر دو در یک چیز با هم مشترک هستند و مثل دو تیغه قیچی هر دوی آنها در قطع اسلام و مخالفت با اسلام، و نه تنها با اسلام بلکه با ادیان الهی، مشترک هستند. هر دوی اینهـا خدا پرستی و دین را نفی می کنند. یکی مکتب کمونیسم که حتی در ظاهر شمشیر را از رو بسته و با صراحت می گوید که دین افیون ملت ها هستند و انبیاء عامل تزویر و فریب در کنار مالکین و دولت ها و صاحبان قدرت و ثروت هستند و با تحلیل هایش از دین آن را زاییده روابط تولیدی و عوامل اقتصادی می داند. یکی هم مکتب سرمایه داری هست که آنها گرچه روی دلارشان می نویسند که ما به خدا توکل می کنیم، اما این یک دروغ بزرگ است. واقعاً به تعبیر امام، شیطان بزرگ هستند و مبارزه شان با دین خیلی مبارزه پیچیده تری است. وقتی جبهه حق مقاومت می کند آنها مجبور می شوند نقاب از چهره خودشان بردارند و باطن کثیفشان معلوم می شود. آنها به قول خودشان برای گسترش ایدئولوژی مادی خودشان جنگ چهارم به نام جنگ تمدنی راه انداختند و به دنیای اسلام حمله همه جانبه کردند؛ از جمله جنگ نرم و سخت که آخرین شکل آن جنگ نظامی است. در این جنگ نیمی از لشکر اردوگاه خودشان را در دنیای اسلام پیاده کردند. در افغانستان صدها هزار مسلمان را تاکنون کشتند؛ آمارهای رسمی می گوید که در عراق هم بیش از یک میلیون که اکثرشان هم از شیعیان هستند به شهادت رسیدند و کشته شدند و بقیه دنیای اسلام هم همین طور است. در منطقه جنگ نیابتی راه انداختند و کشتارهایی که در منطقه و سوریه و جاهای دیگر به اسم تروریسم می شود، همه زیر سر آنها است؛ در حالیکه مدعی گسترش دموکراسی هم هستند و می گویند: می خواهیم دموکراسی و مردم سالاری را در جامعه بسط بدهیم ولی این یک دروغ واقعاً بزرگ است؛ چون دموکراسی را که نمی شود با کشتن مردم و با زندان گوانتانامو و آن نوع شکنجه ها گسترش داد.

وقتی جبهه حق مقاومت می کند آنها مجبور می وند پرده را کنار بزنند و بی نقاب بیایند والا شیطان هم که به تعبیر قرآن «إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ»(بقره/168) هست، خودش را طرفدار آدم نشان می دهد و نمی گوید من دشمن تو هستم؛ زیرا اگر بگوید من دشمن شما هستم که هیچ کس طرفداری او را نمی کند؛ بلکه در نقاب دوستی می آید و به شهوات دعوت می کند؛ اما باطن این شهوات دعوت به جهنّم و دعوت به ولایت ظلمانی خودش است.

بنابراین مکتب سرمایه داری و لیبرال دموکراسی هم مثل کمونیسم با دین می جنگند ولو صریحاً نگویند ما با دین مخالف هستیم. گرچه قبل از انقلاب اسلامی خود آنها هم با صدای بلند در ادبیات علمی شان دین را نفی می کردند و می گفتند: دین زاییده جهالت بشر است؛ بشر چون عوامل طبیعی را نمی شناخته خیال می کرده این زلزله و طوفان و سیل و حوادث و آتشفشان ها و مرگ و میرها مستند به عوامل طبیعی نیستند؛ لذا پای خدا را وسط می کشیدند. گاهی برخی فیلسوفانشان از خدای متعال به خدای رخنه پوش تعبیر می کنند. خدای رخنه پوش یعنی آن جایی که ما نمی توانیم عوامل طبیعی را بفهمیم و کشف بکنیم، پای خدا وسط می آید؛ اما هر چه علم گسترش پیدا می کند دامنه نفوذ خدا کم می شود. گاهی فیلسوفان اجتماعی شان تعابیری دارند که آدم شرمش می آید آن تعابیر را نقل بکند. واقعاً تعابیر بد و زشت و زننده ای دارند. هر دو مکتب همینطور هستند که بر جامعه حکومت می کردند و هر دو هم نقطه اشتراکشان نفی خدا نفی دین و نفی دخالت انبیاء در سرنوشت سیاسی بشر بود. هر دو مکتب سعادت بشر را به انکار خدا گره می زدند؛ مارکسیست ها می گفتند: عدالت مقابل دین است؛ یا دیندار هستید یا طرفدار عدالت. دیگری هم با عنوان رفاه می گفت: دین با رفاه جمع نمی شود؛ دین ضد علم و سعادت بشر است. هر دو یک حرف مشترک داشتند. همه جهان در اختیار آنها بود. دو ائتلاف بزرگ نظامی ناتو و ورشو بودند. این دو مکتب بزرگ فرهنگی، دنیا را تقسیم می کردند؛ یعنی در سازمان ملل تصمیم می گرفتند و جابجا می کردند. در پشت صحنه هر دو متحد بودند. در جنگ جهانی دوم برنده های جنگ اینهـا بودند در حالیکه دهها میلیون آدم کشتند؛ حتی ما که در جنگ درگیر نبودیم ولی آنها آمدند و خواستند از خاک ایران بعنوان طریق استفاد بکنند؛ لذا جنگ را به اینجا کشاندند و ما بر اثر بیماری و قحطی چند میلیون کشته داشتیم. در جنگ جهانی اول که آمار رسمی می گوید ما هفت میلیون از نفوسمان تقلیل پیدا کرد بدون اینکه وسط جنگ باشیم.

جایگاه دین و مذهب در جهان، پیش از انقلاب اسلامی

دنیا یک چنین وضعیتی داشت. در خصوص جایگاه مذهب هم می گفتند مذهب دورانش تمام شده و اگر هم باشد مربوط به حوزه خصوصی است. در باطنش هرکه می خواهد نماز بخواند؛ و اصلاً یک حرفی می زدند که معنی اش انکار همه حقیقت ها است. می گفتند: هر چه انسان بپسندد همان خوب است. میکده و مسجد و کلیسا و کنیسه را کنار هم قرار می دادند؛ یعنی هیچکدام با هم فرقی نمی کند؛ اگر می خواهی برو نماز بخوان و اگر می خواهی برو در کلیسا اما در زندگی اجتماعی دین نباید دخالت کند و دین سیاسی بی معنا است و اصلاً با دخالت دین در سرنوشت اجتماعی بشر مبارزه می کردند. بعضی مثل فروید و امثال او می گفتند که دوران دین گذشته است، چون دین ناشی از جهالت بشر و ناشی از عقده های جنسی سرخورده است؛ یا می گفتند که دین ناشی از بحران های اقتصادی است. یکسری هم خواستند دین غیرسیاسی درست بکنند که مربوط به عرصه خصوصی است و تاثیری در عرصه اجتماعی ندارد.

با ظهور انقلاب اسلامی این موازنه تغییر کرد و اسلام سیاسی وارد عرصه شد. آنها در ابتدا جدی نمی گرفتند و خیال می کردند سر یک پیچ، مثل نهضت ملی شدن صنعت نفت یا مثل جریان مشروطه بلافاصله انقلاب را مصادره می کنند و مهره های خودشان را می آورند و می چینند. خیال می کردند می توانند انقلاب را منحرف کنند و یا با یک کودتا کار را تمام کنند یا یک جنگ منطقه ای درست کنند؛ ولی نتوانستند. امام با معماری خود کار را پیش بردند. بخصوص با اشغال لانه جاسوسی، انقلاب اسلامی را وارد عرصه جهانی کردند. در مقابل یک جریانی است که چه در آن زمان و چه اکنون می گوید که از این امور دست بردارید و به دنبال مسائل کشور خودتان باشید؛ با بقیه جاها چکار دارید؟ چرا پول کشور را به حزب الله و امثال اینهـا می دهید؛ آن موقع هم همین را می گفتند که دور کشور خط بکشید؛ انقلاب کردید و همه چیز تمام شده است؛ اما در مقابل آنها امام از اشغال لانه جاسوسی حمایت کردند و انقلاب را وارد عرصه جهانی کردند.

طوفان انقلاب اسلامی در برابر دنیای غرب

با تسخیر لانه جاسوسی انقلاب مثل یک طوفان عظیم و یک سیل بنیان کن و یک زلزله عظیم به طرف غرب فرهنگی حرکت کرده و آنها را با یک چالش جدی مواجه کرد و تلاش چند صد ساله آنها برای نفی مذهب و جلوگیری از تأثیرگذاری مذهب در عرصه اجتماعی را از بین برد.

من فقط یک آمار خیلی ساده می دهم: در سال 56 جز انقلاب اسلامی، انقلاب دینی دیگری در جهان نیست؛ البته قبل از آن، مرحله اوج گیری انقلاب بود؛ اما در آن زمان، یک مبارزه مسلحانه عدالت خواهانه در جهان نیست؛ چون همه مبارزات عدالت خواهانه زیر چتر کمونیست است؛ که با صدای بلند هم می گویند: یا دین یا عدالت. در کشور خود ما جوان هایی که مبارزه مسلحانه می کردند یا کمونیست بودند یا مارکسیست زده بودند؛ آخر هم بیانیه تغییر مواضع ایدئولوژیک دادند و بعضی از سران خودشان را هم کشتند. همین هایی که اسم خودشان را مجاهدین خلق گذاشتند در زندان منتشر کردند که ما کمونیست شدیم.

تا قبل از سال 58 یعنی قبل از اشغال لانه جاسوسی به جز یک مورد لیبرالیست ها را اگر استثناء کنید، حتی یک مبارزه غیردینی عدالت خواهانه ای که رنگ دین داشته باشد در دنیا پیدا نمی کنید. بعد از تسخیر لانه جاسوسی همه مبارزات عدالت خواهانه در جهان رنگ دینی به خود گرفت. تا آن زمان غرب بود که اسلام و ادیان الهی را تهدید می کرد؛ اما به یکباره امام غرب را تحقیر کرد و ادبیات سیاسی جهان را تغییر داد. قبل از انقلاب اسلامی هر کجا مبارزه بود اگر می خواستند اسم غرب را بگویند می گفتند امپریالیسم و آمریکا، این یک ادبیات غربی دارد که حالا آن را باز نمی کنم و این ادبیات سیاسی در دهان مبارزان ما هم بود و حتی ما هم همین حرف ها را می زدیم. امام این ادبیات استکبار و استضعاف را به هم زدند و چنین ادبیات دینی را جایگزین کردند که ریشه همه فسادها مستکبرین عالم و آنهایی هستند که بر خدا استکبار می کنند. ریشه فساد در تحلیل اقتصادی که یکی امپراطوری اقتصادی باشد، نیست؛ بلکه ریشه فساد استکبار بر خدا است و ایشان تعابیر مستکبرین و مستضعفین را بیان کردند و عنوان شیطان بزرگ را روی آمریکا گذاشتند که خود آمریکایی ها انگشت به دهان هستند که این عنوان چگونه در جهان جا افتاد و هر چه تلاش کردند نتوانستند این عنوان را بردارند. این ادبیات کاملاً دینی است. امام با نگاه ملکوتی خودش می دید آن کسی که شیطنت را پرچم داری می کند آمریکا است و لذا این ادبیات را درست کردند.

آنها هم خیلی تلاش کردند، مثلاً وقتی در سال 2001 حمله را شروع کردند، بوش در سخنرانی اش گفته بود مرکز شرارت ایران است؛ ولی در جهان نگرفت، خیال می کنند که همه می توانند، اما امام بود که ادبیات جدیدی در جهان آوردند و صف آرایی را در جهان تغییر دادند.

آغاز مبارزات عدالتخواهانه دینی در قرن اخیر به رهبری امام خمینی

سال 56 و 57 کوبا در هفده کشور آفریقایی لشکر داشت و از مبارزات مارکسیستی دفاع می کرد، نه شوروی کوبا! اما سال 58 ما از این چیزها در جهان نمی بینیم. تقریباً از این مبارزه ای که امام شروع کردند یک دهه نکشید که به فروپاشی شوروی و از این عجیب تر فروپاشی مارکسیسم منتهی شد. خیلی مهم است، با کتاب نوشتن ولو ما جانمان به لبمان می رسید که قبول نمی کردند، حتی مرحوم شهـید مطهری دقیق ترین کتاب ها را برای مارکسیست نوشته ولی با یک کلمه ایشان را نقد می کردند و می گفتند: ایشان مربوط به طبقه بورژوازی یعنی طبقه ظالمان است و به حرفهایشان اصلاً گوش نمی کردند. والا پیدا است علامه مطهری با مبارزات عدالت خواهانه مکتب مارکسیست که نه طرفدار عدالت است نه طرفدار مستضعفین است نمی تواند مخالف نباشد. اینهـا خودشان را پرچم دار عدالت خواهی می دانستند و دهها میلیون کشته داده بودند و همه مبارزات عدالت خواهانه را رهبری می کردند.

امام یک مبارزه عدالت خواهانه دینی درست کرد و گفت: می شود هم عدالت خواه و هم دیندار بود. لبه تیز حمله اش با هر دو طرف بود. خیلی ها مثل جبهه ملی نهضت آزادی می گفتند: آقا آنها باز موحد هستند این شوروی است که کافر است. اینهـا را مورد حمله قرار بدهید اما امام زیر بار اینهـا نرفت و گول اینهـا را نخورد.

امام اگر لبه تیز حمله اش را متوجه شوروی می کرد و الان هم شوروی زنده بود، می گفتند: ببینید درست گفتیم که دین با عدالت مخالف است، حالا هم که قدرت دست روحانیت اسلام آمده به جای اینکه با آمریکا و ظالم بجنگند، با ما عدالتخواهان می جنگند. امام گرچه با روسیه هم می جنگید اما حمله را به طرف آمریکا بردند. ایشان در بیاناتشان می فرمایند: ما با مثلث سرمایه داری کمونیسم و صهیونیسم می جنگیم ولی لبه تیز حمله را آنجا قرار دادند. به همین سبب عدالت خواهان عالم گفتند که دلیلی ندارد برای عدالت خواهی با دین و خدا مبارزه کنید. امام نشان دادند که می شود عدالت خواه بود اما مثل استالین و لنین در کاخ زندگی نکرد. ایشان در یک خانه کوچک در جماران زندگی کرد و دنیا را هم رهبری کرد و بسیج عالم اسلام را هم راه انداخت و مبارزات ضد غرب و ضد آمریکا و ضد روسیه را هم هدایت کرد.

این موجب شد که قدرت سیاسی کمونیسم در جهان شکست خورد؛ چون عمده قدرتشان مکتبشان بود والا اقتصاد آنها چیز قابل دفاعی نبود. وقتی پرچم عدالت خواهی به این طرف آمد و قدرت جابجا شد، موازنه قدرت در جهان به نفع اسلام تغییر کرد و بساط کمونیسم جمع شد. من فکر می کنم یکی از ماموریت های الهی شان بود که به گورباچف نامه نوشتند و او را به اسلام دعوت کردند و بعد فرمودند که دلیل شکست شما مبارزه بی دلیل با خدا است؛ چنانچه فرمودند غرب سرمایه داری هم به همین دلیل شکست خواهد خورد.

برخوردی که امام با شواردنادزه کردند را آقایان دیپلمات های کشور ما خوب است ببینند و بفهمند؛ باید از امام یاد بگیرند. روسیه آن موقع ابرقدرت بزرگی بود که سلاح اتمی و ارتش سرخ داشت و با ما هم مرز داشت. با یک تهدید یا سفارش آن ها، دولتمردان زمان قبل ساقط می شدند. آنها دولت می آوردند و می بردند؛ اما امام این نامه را به گورباچف نوشت و گفت: در زباله دان تاریخ باید به دنبال مارکسیسم بگردید. صریحا او را به اسلام دعوت کرد. گورباچف هم نفر دوم کشور خودش در آن روز یعنی شواردنادزه را فرستاد و پاسخ نامه اش را برای امام آورد. وقتی نامه امام رفت، گورباچف چند ساعت نشست و مودبانه از هیئت امام استقبال کرد و به سخنشان گوش کرد چون نامه امام را برایش ترجمه کردند؛ اما من دقیقاً یادم هست که امام با شب کلاه و قبا آمدند و عبا نیانداخته بودند؛ یعنی لباس ساده پوشیدند که این معنی دارد. بعد هم روی صندلی نشسته بودند و چفیه را عمداً طوری روی پای خودشان انداخته بودند که یک طرف چفیه روی میز بود و هر کس نگاه می کرد خیال می کرد امام پایش را دراز کرده. شواردنادزه نامه گورباچف را پنج دقیقه خواند. امام گفتند: من می خواستم روزنه ای از غیب بسوی آقای گورباچف باز بکنم اما ایشان نفهمیدند، چون او خیال کرده بود امام نامه داده بود که بیایید بر علیه آمریکا همکاری کنیم؛ تلقی او از این حرف ها سیاسی بود. امام فرمود که حرف من را نفهمیده بگویید یک بار دیگر نامه من را بخواند و بلند شده و رفتند. شواردنادزه مودبانه بلند شد که نامه را تحویل امام بدهد اما امام دستشان را پشت کمرشان زدند و نامه گورباچف را تحویل نگرفتند؛ قدم زدند و رفتند و آمدند تا او مجبور شد از مسیر امام کنار رفت و امام به اندرونی رفتند و شواردنادزه نامه را به سید احمد آقا داد. دیپلمات های کشور! برخورد عزتمندانه را یاد بگیرید. شواردنادزه شخصیت دوم شوروی و وزیر خارجه آن موقع شوروی بود.

رونمایی بیشتر از قدرت ایران اسلامی در منطقه و جهان بعد از فروپاشی شوروی

بعد از فروپاشی شوروی دو رویکرد در دنیای غرب پیدا شد: بعضی هایشان جو زده شدند و خیال می کردند که فروپاشی شوروی در اثر چهل سال جنگ سرد آمریکا است. نمی گویم آن بی اثر بود ولی عامل اصلی نبود. فکر کردند که رقیب اصلی آنها در دنیا مارکسیست ها بودند که شکست خوردند و لیبرال دموکراسی پیروز شد. یک رویکرد دیگری هم پیدا شد که رویکرد برخورد تمدّن ها بود. این نظر را در جهان بزرگ کردند، چون می خواستند آن را عملیاتی بکنند. نظریه پرداز معروف آنها هانتيگتون گفت: نه اینطور نیست و پیروزی نهایی نشده و کار تمام نشده است بلکه میدان درگیری عوض شده است، برخورد بین تمدّن ها فعال شده است. حدود هشت تمدّن را شمرد: یکی تمدّن غرب به لیدری آمریکا، تمدّن اسلام به پرچم داری و زعامت ایران، یکی هم تمدّن ارتودکس های مسیحی در روسیه که الان هم مرکز ارتودکس ها روسیه است و یک تمدّن کنفوسیوس به لیدری چین؛ ولی خودش هم گفته بود که مهمترین آنها غرب مدرن به لیدری آمریکا و اسلام به پرچم داری و زعامت ایران است و تازه اول جنگ است.

پیش بینی کرد ولی پیش بینی نبود بلکه پیشنهاد بود که سال ٢٠٠٠ این جنگ فعال می شود سال ٢٠٠٠ با انفجار برج های دوقلو که از همکاری خودشان با تروریست های القاعده شکل گرفته بود جنگ را شروع کردند، حرفشان هم این بود ٢٠٠١ افغانستان ٢٠٠٣ عراق ٢٠٠٥ ایران و کار را تمام بکنیم.

کمربند نظامی دور ایران بستند و نصف نیروهای ناتو و کشتی های جنگی شان را در منطقه آوردند و پایگاه زدند. عراق را گرفتند و بنظرشان می آمد که با یک خیز کار را تمام می کنند؛ اما الان یازده سال از ٢٠٠٥ می گذرد و من از شما سوال می کنم که در منطقه ما قوی تر هستیم یا آمریکا؟ آنهایی که کور هستند در سوریه ببینند که آیا او کدخدا است یا ما کدخدا هستیم؟

در سوریه رئیس جمهور آمریکا به صراحت گفت که باید اسد برود؛ اما آقا فرمودند که نباید اسد برود. فعلا چه کسی موفق است؟ اینهـا آدم هایی بودند که به تعبیر امام وقتی کشتی هایشان را حرکت می دادند، دولت ساقط می کردند و اصلاً لازم نبود اقدام کنند، یعنی کشتی جنگی شان دو هزار کیلومتر آن طرف تر و نه در مرزهای ما وقتی از ساحل راه می افتاد، دولت اینجا تسلیم می شد، اینکه به مرزهای ما حمله نمی کنند برای همین است. با اینکه همه اروپا و نیز جریان انفعال در دنیای اسلام مثل ترکیه و سلفی ها و وهابی ها و داعشی ها با آنها همراه هستند و پول عربستان و قدرت نظامی ترکیه و اردن هست.

همه آنها یک طرف هستند و یک طرف هم جبهه مقاومت و اسلام که الحمدلله مقام معظم رهبری با درایت خودش روسیه را پشت سر ما آورد. ما متحد روسیه نیستیم بلکه روسیه متحد ما است. ممکن است غربی ها مساله را طور دیگری نشان بدهند که پیروزی ما معلوم نشود ولی حقیقت این است که ایران روسیه را هم پشت سر خودش آورده است. سوال می کنم که حال چه کسی موفق بوده است؟

همین که انقلاب اسلامی و مکتب اهل بیت و به تعبیر امام اسلام ناب آغاز شد، در مقابلش دو قرائت دیگر از اسلام در دنیای اسلام به وجود آمد: یکی قرائت سازش کارانه اسلام مثل ترکیه و مالزی در آن موقع؛ و یکی هم قرائت خشن سلفی ها و داعشی ها. اینهـا هوس کردند که در این فضا و از این آب ماهی بگیرند. طالبان، القاعده و داعش را درست کردند و از طرف دیگر هم ترکیه را مدل کردند که اسلام باید اینطور باشد. همین آقای اردوغان این مرد خبیث که از اول هم معلوم بود چه کاره است، یک شعار انقلابی مقابل نخست وزیر اسرائیل داد و فردای آن روز هم کشتی مرمره را راه انداخت اما الان معلوم شد همه اش دروغ بود و دستشان با اسرائیل در یک کاسه است.

از این جالب تر آقای مرسی دستپاچه شد  بلند شد آمد اینجا در سخنرانی اش کار خیلی زشتی کرد می دانید نمی خواهم اسم آن را ببرم یعنی می خواست بگوید اگر آقا یک رهبر هستند من هم یک رهبر هستم؛ اما الان مرسی کجا است؛ طالبان کجا هستند؛ الان وضعیت داعش و القاعده در دنیا چگونه است؟ «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّـهُ»(آل عمران/54) یعنی این که اینهـا داعش و القاعده را چند منظوره درست کردند که از یک طرف رقیب برای جمهوری اسلامی باشد و از یک طرف هم اسلام را بد نام کرده و جلوی گرایش به اسلام که در غرب اوج گرفته را بگیرند. با این چهره داعش دیگر کسی نمی آید که مسلمان بشود؛ اما به فضل الهی اسلام هراسی به هراس از اسلام آمریکایی و اسلام طالبانی و اسلام داعشی و اسلام عربستان تبدیل شده است نه اسلام حقیقی. اسلام ناب در حال رشد است؛ در درون دنیای اسلام مثل نیجریه تعداد شیعه در آنجا در اول انقلاب اسلامی ما به اندازه انگشت دست بود اما الان دوازده میلیون هستند. خدا حفظ کند شیخ زکزاکی را و نجاتش بدهد که شش فرزندش تا حالا شهـید شدند. چند سال است در روز اربعین180 کیلومتر راهپیمایی نمادین راه می اندازد و امسال آمارهای غیررسمی می گوید که پنج میلیون نفر شرکت کردند.

صف آرایی آخرالزمانی در دو جبهه حق و باطل

یک نگاهی بکنیم وضعیت و صف آرایی قدرت جهان را که بعد از مارکسیست ها سرمایه داری غرب به شدت با چالش های درونی و ضعف های قدرت منطقه ای اش روبرو شد. اسلام پدیدار شد. درون دنیای اسلام هم یک تجزیه خیلی لطیفی اتفاق افتاده که امام از روز اول از آن به اسلام ناب و اسلام آمریکایی تعبیر می کردند. اسلام خشن و اسلام سازش کاران و طرف دیگر اسلام انقلابی طرفدار حق و طرفدار مظلومین و مستضعفین یا اسلام مبارز، اسلام معنویت خواه و عدالت خواه. یک تجزیه هم در دنیای غرب اتفاق افتاد؛ مسیحیت مومن به شدت بر علیه وضعیت موجود بیدار می شوند و دنبال همراه شدن با انقلاب اسلامی هستند. نمونه اش ارتودکس های روسیه و حتی در چین هستند؛ یعنی یک صف آرایی جدید در جهان در حال شکل گیری است که کاملاً صف آرایی آخر الزمانی است؛ یعنی هم ما و هم مسیحیی ها و کلیمی های متدین بوی آخرالزمان را می شنویم و هم دشمن می فهمد.

وضعیت موازنه قدرت به چنین جایی رسیده است. همین پنج به علاوه یک را که سابقه ای حدود دوازده سال دارد، ملاحظه کنید. پنج قدرت برنده جنگ جهانی که دارای سلاح اتمی هستند، به اضافه آلمان که اقتصاد برتر اروپا است یک طرف و جمهوری اسلامی هم یک طرف قرار دارند. قدرت آنها چنین بود که سفیر انگلستان دولت ساقط می کرد، کافیست وقایع سال ١٣٢٠ را در ایران ملاحظه کنید.

اکنون اسلام در بعد سیاسی تبدیل به یک قدرت بزرگ شده است که حضور فعال دارد و همین است که هم آمریکا و غرب و هم طرفداران تمدن غرب در دنیای اسلام و غرب زده ها را ناراحت کرده است. از جریان فتنه یکی از آنهایی که در حلقه کیان بود و الان در اروپا و آمریکا است و آنجا خوش می گذراند، آدمی که قیافه خوش اخلاق و با تقوایی داشت؛ نامه بی ادبانه ای به مقام معظم رهبری نوشت که جز فحش هیچ چیز در آن نبود. همه اینها به این دلیل است که احساس می کنند طبق میل آنها پیش نمی رود؛ زیرا اینهـا می گویند که اسلام سیاسی نیست؛ اما اسلام سیاسی ای که امام مطرح کردند روز به روز شکوفاتر می شود.

همکاری مخالفان داخلی اسلام با نقشه های غرب برای مبارزه با اسلام

خیلی واضح است که نقشه غرب یک جنگ همه جانبه برای نابودی ما است، برای اینکه آنها با اسلام مخالف بودند، چنانچه با صدای بلند می گویند: برخورد تمدّن ها، جنگ تمدّن ها. آنها می خواهند ما را از بین ببرند و بهترین راهش هم این است که ما را در درون منحل بکنند و از یک جناح طرفداری بکنند که این جناح طرفدار غرب و طرفدار سازش با غرب است و دوست می دارد یک تمدنی از نوع تمدّن غرب باشد با یک اسلام خصوصی مثل ترکیه که مردم فقط نماز بخوانند و روزه بگیرند.

این نقشه غرب است که جبهه یک جناح سر کار بیاید؛ البته معنی اش این نیست که جناح وابسته سیاسی هستند، ولی تفکرشان تفکری است که با دنیایی که غرب می خواهد بسازد هماهنگ است. اگر چنین قدرتی سر کار بیاید با آنها کنار می آید و به او کمک هم می کنند که قدرت بشود و اقتصاد نوظهور منطقه ای بشود.

یک قرائت از اسلام، عده ای از داخلی ها هستند که از اساس با اسلام و خصوصاً اسلام سیاسی مخالف هستند و می گویند که قرائت اسلام از اول انقلاب اسلامی اشتباه بود و باید ما به طرف مدرن سازی و حذف دین از عرصه سیاست برویم و همه نهادهای غیرمدرن را حتی از قانون اساسی حذف بکنیم. یک قرائت هم اسلام محافظه کارانه است که می گوید: لزومی ندارد ما قانون اساسی را تغییر بدهیم. قرائت سوّم هم قرائت امام و مقام معظم رهبری است که تا حالا هم انقلاب را حفظ کرده و می گوید که ما باید مقاومت بکنیم و پایه های اقتدار خودمان را استوار بکنیم که دشمن نتواند به ما تعرض سیاسی و اقتصادی و نظامی بکند.

ما الان سر یک دو راهی بسیار مهم هستیم. یکی آنکه مبارزه دائمی داشته باشیم و مبارزه تاکتیک هایی دارد، اما می شود با غرب کنار آمده و به سمت توسعه غربی برویم. بعضی ها در موازنه قدرت اصلاً قدرت ملی ما را نمی بینند. دولت ها تظاهر به قدرت است؛ مثلاً این دولت می رود و آن دولت می آید و این یک چیز طبیعی است. گاهی این جریان است و گاهی آن جریان است؛ اینهـا خیلی مهم نیستند؛ ولی خیلی زشت است که دولتمردان یک کشور بگویند: ما فقط می توانیم بزباش درست بکنیم؛ یعنی اینقدر دانشمندان و توانایی های ما و اقتدار اسلام و اقتدار ملی ما را ندیده بگیرند؛ زشت است که یک دولتمرد بیاید بگوید: آمریکا اگر بخواهد با یک شلیک همه ارتش و قدرت نظامی ما را از بین می برد؛ زشت است که یک دولتمرد بگوید: آب ما هم وابسته به غربی ها است؛ تحقیر یک ملت زشت است.

این دوراهی خیلی روشن است و اصلاً مبهم نیست، چراغ روشن است. انتخابات یک مساله است و می گذرد؛ ولی اگر اشتباه کنیم ممکن است یک جریان سازش کار سر کار بیاید که قانون اساسی و اصل ولایت فقیه و همه چیز هم باشد و هیچکدام را هم تغییر ندهند؛ اما اینگونه باشد که یک عمامه به سری یعنی ولی فقیه هم سر کار باشد ولی سازش کار و محافظه کار با غرب باشد.

یک راه هم این است که پای انقلاب بایستیم و بنیان های داخلی خودمان را محکم و به خدای متعال و به مردم و توانایی های خودمان که خدای متعال به ما عطا کرده است اعتماد کنیم؛ به احمدی روشن ها، به امثال این شهدای عزیز اعتماد کنیم. بایستیم و مقاومت کنیم. هر چه ما مقاومت کنیم موازنه قدرت بیشتر به نفع ما تمام می شود؛ چنانچه الان شرایط جهانی به نفع غرب نیست.

اهمیت انتخابات خبرگان

ما سر یک چنین دوراهی ای هستیم و در این انتخاب هم ان شاءالله من مطمئن هستم مردم شریف و عزیز ما چون برای خدا کار می کنند و دنبال نفس و دنیا نیستند خدای متعال کمکشان می کند بهترین انتخاب را انجام خواهند داد و هر تصمیمی که بگیرند ان شاءالله بر اساس تقوی و احساس وظیفه شان است و هر تصمیمی که بعد از تفکر و تامل و مشورت به نتیجه رسیدند، همان مصلحت ملت ما است و من در این شک ندارم.

شک ندارم همه کسانی که الان خودشان را در معرض قرار دادند حد نصاب ظرفیت را دارند؛ اگر نداشتند شورای نگهبان آنها را تأیید نمی کرد. من یقین دارم هر چه مردم ما بر پایه تقوی تصمیم بگیرند به نفع اسلام و کشور خواهد بود. من هم خودم را به هر دلیل در معرض قرار دادم و هیچ اصراری بر این نیست؛ بلکه شما باید آن وظیفه خودتان بین خود و خدا را تشخیص بدهید و انتخاب کنید. اگر شما یک موقعی نظرتان بر این شد، امیدوار هستیم که خدا ما را هم کمک بکند که مسؤولیتی که روی دوش ما می گذارید بتوانیم به خوبی انجام بدهیم و خدا کمکمان کند و امام زمان لطف کند بار را به مقصد برسانیم. همه حرف همین است و هیچ اصراری هم بر رفتن در این مجاری قدرت نیست و نه من بلکه بقیه آقایان هم همینطور هستند. اگر شما وظیفه ای تشخیص دادید و خدای متعال هم اراده اش تعلق گرفت، آن وقت امیدوار هستیم خدای متعال کمک کند آن وظیفه را انجام بدهیم.

این را هم عرض بکنم که مسؤولیتی که خبرگان دارد از نظر قانونی بسیار محدود اما اثرگذار است. مسؤولیت حساس ولی محدود است. ما مسوولیت منطقه ای نداریم، بلکه وقتی ما از طرف شما وکیل می شویم در مقیاس ملّی است. وکالتی که می دهید در مقیاس ملّی باید تصمیم شود و مربوط به مسائل منطقه ای شما نیست. شما هم به تعبیری یک مسلمان ایرانی و بلکه بالاتر یک مسلمانی هستید که می خواهید در جهان حضور داشته باشید. حضور جهانی و ملّی شما از طریق نمایندگانتان در خبرگان اتفاق می افتد. نمایندگانی معرفی می کنید که ممکن است نسبت به مسایل منطقه ای شما وکالت پیدا بکنند و تصمیم بگیرند. بعضی جاها خیلی متعین است مثل شورای شهر؛ بعضی جاها منطقه ای تر و وسیع تر است و باید ریل گذاری کنند مثل مجلس، بعضی جاها هم شما مسئولیت ملّی و بلکه در مقیاس انقلاب اسلامی را به عهده فرد می گذارید که در خبرگان اینطور است. وکیل شما در مقیاس یک تصمیم گیری ملّی و در مقیاس انقلاب اسلامی است. فردی که سرباز انقلاب اسلامی است و موقع تصمیم گیری می خواهد در سرنوشت انقلاب اسلامی مشارکت بکند. بنابراین باید کسی باشد که بتواند نمایندگی شما را با تفکر و تشخیصی که دارید در مقیاس انقلاب اسلامی انجام بدهد.