نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

در مسجد الزهرا تهران/ فرآیند تفکیک جریان حق و باطل در عالم و سیر مومنین در این مسیر

متن زیر سخنرانی استاد میرباقری است که در مسجد الزهرا تهران به تاریخ 1 مردادماه سال 95 ایراد شده است. ایشان در این بحث اشاره می کنند که ما بر اساس معارفمان در عالم دو جبهه داریم: جبهه مؤمنین که بر محور انبیاء جمع می شوند و جبهه کفار و منافقین که بر محور دشمنان جمع می شوند. این دو جبهه در عالم با هم اختلاط پیدا کردند که نتیجه آن یک سلسله انتقال هایی است که بین صفان مومنین و کفار رخ می دهد. ولی خدای متعال در یک امتحان سنگین، آرام آرام صف کفار را متراکم می کند یک طرف و صف مؤمنین را هم یک طرف، تا به خلوص برسند و مؤمنین در خوبی و کفار هم در بدی به کمال برسند.

آمیختگی بین حق و باطل

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین. از پاره ای از روایات و آیات نورانی قرآن استفاده می شود که یک نوع آمیختگی بین جبهه حق و باطل در دنیا وجود دارد که این آمیختگی و اختلاط دوامی نخواهد داشت. خدای متعال با برنامه ریزی و تدبیری که فرمودند این دو سطح را از هم جدا می کنند و در این جدا شدن صف حق و باطل از هم، خوبها، خوبتر و بدها، بدتر می شوند و در مرحله نهایی، این دو صف، کاملاً در دو مسیر جدای از همدیگر قرار می گیرند. حالا من بعضی از آیات و روایات را در این زمینه تقدیم می کنم، ان شاء الله اگر فضایی بود باز بحث را بعداً ادامه خواهیم داد.

یکی از این دو جبهه ای که شما می شناسید جبهه مؤمنین است، جبهه مؤمنین بر خلاف تصور ابتدایی ما، که خیال می کنیم مومنین مثل جزیره های مستقل یا فرض کنیم مثل دانه های تسبیح هستند که از هم جدا هستند این گونه نیست. از معارف ما استفاده می شود که مؤمنین، یک مجموعه به هم پیوسته، دارای یک ارتباط بسیار عمیق و جدی با همدیگر هستند.

در کافی شریف یک بابی باز کردند و در آن این روایات را آوردند که مؤمنین با همدیگر یک ارتباط وثیق و جدی و عمیقی دارند، از جمله آنجا این روایت را نقل می کنند: جابربن یزید جوفی به حضرت عرض کردند که آقا! من گاهی اوقات غصه دار هستم، متألم هستم و هرچقدر جستجو می کنم هیچ عاملی برای این افسردگی و نگرانی و این غصه های من وجود ندارد. حضرت به ایشان فرمودند: مؤمنین یک ارتباط جدی و عمیقی دارند و این موجب می شود که وقتی یک مؤمن دیگر ناراحت هست، ناراحتی این مؤمن، به فرد دیگر منتقل می شود. این غصه، غصه شما نیست او نگران است اما این نگرانی منتقل می شود و شما هم نگران می شوید. بعد حضرت این جمله را فرمودند: «الْمُؤْمِنُ‏ أَخُ‏ الْمُؤْمِنِ‏ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ»(1) هر مؤمنی برادر مؤمن دیگر است، برادر پدر و مادری؛ یعنی اینقدر ارتباطشان به همدیگر نزدیک است. لذا در روایات دیگر بیان شده است که «أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَة»، پدر مؤمنین نورالهی است و مادرشان رحمت. البته این روایت باید توضیح داده شود.(2)

مثل این روایت که حضرت در آن فرمود: «أَنَا وَ عَلِيٌ‏ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ» این ابوت، یک ابوت مجازی نیست بلکه حقیقی است. همه مؤمنان از طریق این دو رشته، یعنی رشته رحمت الهی و نور الهی به همدیگر پیوند می خورند.

پس مؤمن، حاصل تلاقی این نور و رحمت است و همه مؤمنین یک ارتباط وثیق و جدی و عمیقی در این دامنه با همدیگر دارند، محور این ارتباطی هم امام مؤمنین است. تشبیه، تشبیه غلطی است اما امام، مثل آن نخ تسبیحی است که مؤمنین را به همدیگر وصل می کند. مثل خورشیدی است که همه اشعه آن به همدیگر مرتبط اند، یعنی طریق ارتباط اشعه خورشید با همدیگر در واقع خود خورشید است، چون شعاع یک خورشیدند. نسبت مؤمنین با همدیگر، یک چنین نسبتی است. یک جبهه ای هستند که به هم متعلقند و حول امام خودشان به هم پیوند جدی و حقیقی دارند. پس شعاع نور امام در وجود مؤمن است و امام اگر در روایات ما خورشیدی است که می تابد و جهان را روشن می کند، مؤمنین شعاع و پرتو این خورشیدند.

جبهه کفار هم همینطور هستند، در واقع جبهه کفار هم بر محور ائمه کفر دور هم جمع می شوند و دنبال اهداف خودشان هستند. آنها هم حول امام خودشان که ائمه نار است جمع می شوند و یک جامعه ای را درست می کنند.

پس همان گونه که مؤمنین حول امام خودشان جمع می شوند و در اثر ارتباط با امامشان، نورانی می شوند جبهه کفار هم یک جبهه ای هستند که حول ائمه خودشان که ائمه نار هستند جمع می شوند و یک جبهه ظلمانی درست می کنند. این آیه قرآن که همه حفظ هستیم خوب این مسئله را توضیح می دهد: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ وَالَّذينَ كَفَروا أَولِياؤُهُمُ الطّاغوتُ يُخرِجونَهُم مِنَ النّورِ إِلَى الظُّلُماتِ»(بقره/257)، یعنی آنهایی که از ایمان به خدای متعال و از ولایت خدای متعال خارج می شوند، تحت ولایت اولیای طاغوت قرار می گیرند. همانطوری که ائمه، مؤمن را از وادی ظلمات به سمت نور هدایت می کنند، ائمه کفر هم اتباع خودشان را از سمت نور به سمت ظلمات سیر می دهند. در واقع دو جبهه شکل می گیرد: یکی جبهه نورانی یکی جبهه ظلمانی. جبهه مؤمنین جبهه نورانی است که هرچقدر مؤمن تر می شوند این نور در ایشان کامل تر می شود و نور امامشان در ایشان بیشتر ظهور پیدا می کند. جبهه کفار هم هر چقدر بیشتر در وادی کفر پیش می روند تاریک تر و ظلمانی تر می شوند.

محدوده اختیار و اراده انسان

نکته دیگر اینکه خدای متعال یک سلسله موجودات را مسخر ما قرار داده است «سَخَّرَ لَكُمْ‏ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض»(لقمان/20)‏ و ما در این موجودات مسخر تصرف می کنیم و اینها را شکل می دهیم. الان این بناهایی که شما می بینید ساخت بشر است و به اذن الله خدای متعال به ما قدرت داده یک چنین چیزی را خلق کنیم. این خلقی که می کنید در واقع یک فاعل هایی را خدا مسخر شما قرار داده و اینها را شکل می دهید تا این بنا، ساخته می شود؛ این فقط در معماری نیست بلکه در بقیه محصولاتی هم که ما داریم و مصنوعاتی که می سازیم خدای متعال به ما اجازه داده تا تصرف کنیم.

اراده های ما به خصوص اراده های جمعی باعث می شود که یک مجموعه ای را بسازند، یک شهر می سازند، یک کارخانه می سازند، بالاتر یک تمدن می سازند. این دو دستگاه، دستگاه مؤمنین و دستگاه کفار که هرکدام حول امام خودشان جمع می شوند، یک عده امامشان، امام نور است یک عده امامشان، امام ظلمت. یک عده صفاتشان، صفات نورانی است: اهل یقین و صبر و تحمل و زهد و اخلاص و ایثار و امثال اینها هستند، یک عده صفاتشان ظلمانی است: اهل بخل و تکبر و رای و عجب و تعلق به دنیا و استکبار و اینها هستند؛ خدای متعال به این دو دسته، اجازه داده تصرف کنند و برای خودشان جامعه و مدینه ای بسازند و حتی تمدنی بسازند. اراده ها وقتی نورانی شد، آن موجوداتی که شما می سازید نورانی می شوند. اگر ظلمانی شد، آنها هم ظلمانی می شوند.
این آیه قرآن را ملاحظه فرمودید: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ»(روم/41)، مکتسبات ما، می تواند دریا را به فساد بکشد، زمین را به فساد بکشد، ما این انگور حلالِ پاک را تبدیلش می کنیم به شراب نجس و ناپاک. این، در واقع اراده ماست؛ می شود این انگور را تبدیل کنی به سرکه یک رزق حلال و پاک، می شود تبدیل کنی به شراب ناپاک.

اراده، اگر یک اراده پاک شد انگور را تبدیل می کند به یک چیز پاک. اگر اراده، اراده ناپاک شد تبدیل می کند به شراب. این فقط شراب نیست بلکه کل آن چیزی که دور و بر ماست اینگونه است.

بنابراین این فضا، یا فضای نورانی است یا فضای ظلمانی. همه امکانات را هم می شود تبدیل کرد به مسجد، و هم به میکده. این فقط مسجد نیست، فقط میکده نیست. یک عده ای کل جامعه شان، میکده است. یک عده ای هم کل جامعه شان مسجد است، بازارشان مسجد است، اداره شان مسجد است. پس نکته مهم این است که خدای متعال به ما یک چنین اختیاری داده است.

بیان دو نظام و صف بندی در دنیا و امداد الهی به هردو جریان

ما، دو دستگاه و دو نظام در این عالم داریم: یکی نظام مؤمنین و نظام بندگی خداست که بر محور انبیاست، یکی هم نظام شیطنت و معصیت است که بر محور اولیاء طاغوت و فراعنه و دشمنان انبیا است. جبهه مومنین، جبهه طاعت و بندگی است و جبهه کفار، جبهه طغیان و عصیان هست. هر دو جبهه با اراده هایشان حول امامشان دور هم جمع می شوند و به هم گره می خورند، ائمه مومنین، این جبهه را سیر می دهند و به سمت وادی نور و جنت می برند؛ ائمه کفار هم آنها را سیر می دهند به سمت ظلمات و جهنم «أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»(بقره/257). هر دو دستگاه برای خودشان زندگی درست می کنند، تمدنی درست می کنند، شهر و قریه ای درست می کنند؛ این، مشترک است.

اما این دو جبهه، در عالم دنیا یک اختلاطی با هم دارند که این آمیختگی و اختلاط را روایات و آیات قرآن توضیح می دهند. خدای متعال به شیطان که یکی از محورهای شیطنت، طغیان و استکبار بر علیه خداست و یک جبهه عظیمی برای خودش دارد، اجازه داده است که در ما نفوذ کند. در روایات آمده است که شیطان از خدای متعال درخواست کرد در مقابل هر فرزندی که به حضرت آدم می دهد دو فرزند به شیطان دهد، از خدای متعال خواست تا به او مهلت دهد و در قرآن است که خدای متعال فرمود: «اِلی یَومِ الوَقتِ المَعلوم»(ص/81). تا یک روز معینی به تو مهلت دادم، بعد هم به او اجازه داد تا در ما تصرف کند. در همان روایات آمده که «وَ هُوَ يَجْرِي مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى‏ الدَّمِ‏ فِي الْعُرُوق»(3)‏، قوای شیطان مثل خون که در رگ و پی ما هست در ما نفوذ می کند. «يُوَسْوِسُ فِي‏ صُدُورِ النَّاس‏» تا می تواند سینه و دل ما را وسوسه کند تا با ما آمیخته شود و در ما تصرف کند.

این دو دستگاه و این آمیختگی شان است؛ لذا مثل شما، مثل این است که لجن را با عطر قاطی کنید، هم ممکن است لجن، بوی عطر بگیرد و هم برعکس عطر، ممکن است بوی لجن بگیرد. در واقع آن بوی خوش، آن طهارت برای عطر است و آن بوی بد برای لجن، ولی وقتی قاطی شدند این اختلاط موجب می شود که صفاتشان به همدیگر به حسب ظاهر سرایت می کند .

اختلاط دو جبهه حق و باطل

در دنیا این جبهه حق و باطل با هم اختلاط پیدا کردند، البته امام جبهه حق که ائمه نور هستند هیچ وقت تحت تأثیر دستگاه باطل قرار نمی گیرند، آنها عصمت مطلقه دارند، هیچ وقت دستگاه شیطان در آنها نفوذ پیدا نمی کند و هیچ آلودگی در ایشان پیدا نمی شود «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»(احزاب/33) آنها در مقام عصمت اند. ولی جبهه مؤمنین که دارای عصمت نیستند، ممکن است در این ارتباط و اختلاطی که پیدا می شود یک نوع از صفات، رفتار و خصوصیات کفار در بین مؤمنین هم پیدا شود و آن ها را تحت تأثیر قرار دهد.

این اختلاط گاهی در ظاهر است، یعنی چه؟ یعنی عمل این مؤمن، شبیه به عمل کفار شده است، او هم گناه می کند، او هم نگاه حرام می کند. سبک زندگیش سبک زندگی آمیخته با کفار شده، مثل آنها خانه می سازد، مثل آنها شغل می گیرد، مثل آنها همسر انتخاب می کند، این اثر اختلاط است.

الان شما این خانه هایی که ما می سازیم را ببینید! یک موقعی در کشور ما اینجور رسم بود که خانه ها اندرونی و بیرونی داشت و بعد هم حتی این جداشدن تا جایی بوده که پشت در دو تا کلون داشت، یکی صدای زیر و یکی صدای بم، تا معلوم باشد این کسی که پشت در هست خانم است یا آقا، چه کسی باید مراجعه کند! شهر مومنین یک شهری بود که ارتباط اقشار در آن به یک شکل خاصی تعریف می شد اما الان خانه هایی که ما می سازیم دقیقاً مدل خانه های برونگرای غربی است. این اثر این اختلاط است. مثل آنها خانه می سازیم، مثل آنها شهر می سازیم، مثل آنها لباس می پوشیم. یک زمانی ما را به زور متحدالشکل کردند، لباسهای سنتی ما را از تنمان درآوردند و لباس اروپایی ها را که قبلاً به آن لباس شهرت می گفتند و پوشیدنش حرام بود تن ما کردند. اما الان همه ما مثل اروپایی ها لباس می پوشیم و دیگر الحمدالله از لباس شهرت بودن هم افتاد است! مثل آنها ازدواج می کنیم، مثل آنها طلاق می دهیم، مثل آنها غذا می خوریم، مثل آنها کار می کنیم، حتی تقسیم کار بین زن و مرد مثل غربی هاست.

این، اثر همان اختلاط است. گاهی از این بدتر است و صفات شیطان هم در ما آمده است، یک مؤمنی بخیل شده، حسود شده، مؤمن که نباید بخیل باشد! مؤمن که نباید راغب به دنیا باشد! مؤمن که نباید اهل معصیت باشد. این، اثر همان اختلاط است.

اگر مؤمن گناه می کند، این گناه در اثر اختلاط این دو جبهه است. آن جبهه، جبهه کفرند و انتخاب خودشان را کرده اند؛ آن ها مسیر کفران نعمت های الهی و کفر نسبت به خدا را انتخاب کرده اند و این مسیر را هم می روند. اما مؤمنینی که مسیر بندگی، خضوع، تواضع و خشوع را انتخاب کرده اند و حول انبیاء و ائمه نور جمع شده اند، اینها که نباید اهل صفات بد باشند، اینها که نباید اهل گناه باشند، اینها که نباید شیوه زندگی و سبک زندگی شان نزدیک به دستگاه شیطان باشد.

دلیل اختلاط بین این دو جبهه

این اختلاط و آمیختگی در دنیا که شاید قبل از این دنیا شروع شده باشد، امتحان و ابتلا است. هم مؤمنین به کفار امتحان می شوند و هم کفار به مؤمنین. در عالم آخرت، این دو سبک جدا می شود، مؤمنین اهل بهشت اند و در وادی بهشت، جهنمیان هم اهل جهنم. از یک مرحله ای که می گذرد، آنهایی که جهنمشان را رفته اند پاک می شوند و وارد وادی بهشت شوند، آنهایی هم که در جهنم باید خالد باشند باب جهنم بسته می شود. هیچ مؤمنی دیگرجهنم نمی رود هیچ جهنمی هم وارد بهشت نمی شود. کاملاً از هم جدا می شوند. هیچ صفتی از صفات خوب در جهنمی ها نیست، هیچ ظلمتی هم در بهشتی ها نیست. بهشتی ها پاک پاک، جهنمی ها هم تاریک تاریک. اگر از اول این صف ها اینگونه جدا می شد امکان امتحان و ابتلا و امکان رشد جبهه مؤمنین فراهم نمی شد.
آمیختگی این دو جبهه در عالم دنیا موجب امتحان های سنگینی شده است؛ همین امتحان ها مبدأ رشد و اخلاص جبهه مؤمنین و استوارتر شدن جبهه کفار در کفر و گناه خودشان شده است. هر دو جبهه را هم خدای متعال متناسب با حکمت، کمک می کند. اگر خدای متعال جبهه شیاطین و کفار را در عالم امداد نمی کرد قدم از قدم نمی توانستند بردارند. آنها در عرض خدای متعال که قدرتی ندارند! جبهه مؤمنین را هم خداوند امداد می کند.

بنابراین اختلاط این دو جبهه مبدأ امتحان است؛ یعنی امتحان مؤمنین همین اختلاط است. در عین اینکه آمیخته با کفار هستند باید سعی کنند صفات آنها در اینها نیاید و کاملاً تبری بجویند تا صف بندی ها را روشن کنند. کفار تلاش می کنند ما را به طرف خود بکشانند، ما هم باید تلاش کنیم در جبهه ایمان بمانیم. این همان جای درک برای ماست. رشد ما در همین است. اگر بنا بود از اول مثل بهشت و جهنم صفها جدا باشد این ابتلا و امتحان و رشد پیدا نمی شد. در همین آمیختگی، امتحان های بسیار سختی اتفاق می افتد و در همین امتحان ها، آرام آرام دو چیز اتفاق می افتد. یکی اینکه مؤمنین در خلوص و اخلاص خودشان کامل می شوند. آرام آرام صفات خوب، همه جمع می شود در جبهه مؤمنین. کفار هم در شیطنت خودشان استوارتر می شوند صفاتشان جمع می شود. آنها ظلمانی تر می شوند اینها نورانی تر، هم صف ها از هم جدا می شوند و هم آرام آرام به خلوص می رسند. مؤمنین در خوبی و کفار هم در بدی به غلظت می رسند، این خاصیت این امتحان است.

پس در عالم امتحان دو چیز اتفاق می افتد: یکی مؤمنین دایماً پاک تر می شوند، رشد می کنند، کامل تر و نورانی تر می شوند. دوم اینکه صف شان از کفار جدا می شود.

بحث ابتلاء و سیر مومنین در مسیر تفکیک از کفر

من چند آیه را خدمتتان تقدیم می کنم که این امتحان و ابتلا و آثار امتحان را توضیح می دهد. در سوره مبارکه عنکبوت خدای متعال می فرماید: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ»(عنکبوت/2)، آیا مردم خیال کردند همین که ادعای ایمان کنند و بگویند ما ایمان بالله داریم، ایمان به یوم الاخر داریم، ایمان به انبیا داریم، کافی است؟! آیا مورد امتحان قرار نمی گیرند؟! «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ» ما قبلی ها را امتحان کردیم شما را هم امتحان می کنیم.

در روایات آمده است همانگونه که شما برای خالص کردن طلایی که با مس و آلیاژهای دیگر آمیخته است، آن را در کوره می برید و حرارت می دهید تا کم کم ناب و خالص شود، ما هم شما را در کوره امتحانات سخت می بریم تا در اثر این امتحان های سخت مؤمنین خالص شوند، ناپاکی هایشان از هم جدا شود و صفشان از صف کفار جدا شود. «فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ» باید این دو صف، صف آنهایی که در بندگی خدا صادقند و آنهایی که در بندگی ادعا می کنند ولی راستگو نیستند، از هم جدا شود.(4)

انواع عذاب در قرآن و مسئله ابتلائات امت رسول

در آیه 65 سوره مبارکه انعام خدای متعال به پیامبر گرامی می فرماید: انواع مختلف عذابی که نسبت به امم گذشته بوده در باب امت شما هم امکان دارد واقع شود، از بالای سرشان، از زیر پایشان و یا این که آن ها را دسته دسته کنیم تا با هم تفرق کنند و بعد به جان هم بیفتند و به گروهی از اینها از ناحیه گروه دیگر رنج و عذاب برسانیم.

آیه مبارکه این است: «قُلْ‏ هُوَ الْقادِرُ عَلى‏ أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْض‏»، خدای متعال می تواند، از فوق شما عذاب بر شما نازل کند مثل عذاب های آسمانی که نازل می شده، صیحه می آمده، صاعقه می آمده و یا این که از زیر پای شما برای شما عذاب بفرستد مثل این که زمین یک جمعیتی را در خودش فرومی برده مثل اسب فرعون، قارون و امثال اینها، یا این که شما را گروه گروه کنیم و شما را نسبت به همدیگر مبتلا به رنج و سختی کنیم.

در روایت است که وقتی این آیه نازل شد وجود مقدس نبی اکرم (ص) وضو گرفتند، نماز خواندند، دعا کردند و عرضه داشتند: خدایا این عذابها را از امت من بردار و امت من را مثل امم گذشته مبتلا به صاعقه و سیل و امثال اینها و دچار تفرق و درگیری و جنگ با همدیگر نکن. در نقل است که خدای متعال فرمود آن اولی ها را به احترام شما برداشتیم، اما این تفرق ناچار هست. امت شما متفرق و با هم درگیر می شوند و این درگیری برای آن است که «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُون * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ»، این صف هایی که در هم آمیخته شدند در اثر این امتحان های سخت، آرام آرام از هم جدا می شوند و جبهه حق و جبهه باطل آشکار می شود.

در نقل است بعد از ماجرای بیعتی که در سقیفه اتفاق افتاد، عباس عموی امیرالمؤمنین آمد خدمت حضرت، ابوسفیان هم با ایشان آمده بود. به حضرت عرض کرد: آقا شما بیا در میدان، ما از شما حمایت می کنیم، مردم با شما بیعت می کنند. حضرت فرمود: خیال می کنی این مردم با من بیعت می کنند؟! پس این آیه چه می شود؟ «وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْأَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ» این امتحان است. این کوره ای است که خدا فراهم کرده تا در آن صف مؤمنین و کفار، صف آنهایی که صادقند و کاذبند از همدیگر تفکیک شود.

بخش عمده ای از آیات سوره مبارکه آل عمران، بیان ماجرای جنگ احد و وقایع بعد از آن است. در جنگ احد به خاطر تخلفی که از حضرت شد و به خاطر زمینه های قبلی که همین مسلمان ها در جنگ بدر داشتند، به حسب ظاهر مسلمان ها شکست خوردند و همین شکست سبب شبهات زیادی شده بود که قرآن آن ها را بیان و یکی یکی پاسخ می دهد.

گاهی می گفتند: اگر ما برحقیم پس چرا باید شکست بخوریم؟ گاهی می گفتند: این همه سختی برای چیست؟ جراحت وکشته شدن و مجروح دادن و قربانی دادن برای چیست؟ قرآن در پاسخ می فرماید در این درگیری اگر شما مجروح شدید آنها هم مجروح شدند «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ»(آل عمران/140)، شما سختی دیدید آنها هم سختی دیدند. بعضی تلقی شان این است که جبهه حق اصلاً نباید تحمل سختی کنند، خیر، اصلا اینگونه نیست. هم شما دچار سختی می شوید هم کفار دچار سختی می شوند.

بعد قرآن می فرماید این درگیری و جنگ چند هدف داشت. یکی همین بود که صف خوبها و بدها، مؤمنین و کفار از هم جدا شود. دوم اینکه جبهه مؤمنین خالص شوند. «وَ لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ»(آل عمران/154)، مسئله این است که ما باید قلب شما را خالص کنیم. آن ناپاکی ها، آن ناخالصی هایی که در وجود مؤمنین است در همین امتحان های سخت مالی، امتحان های سنگینی که پیش می آید و در همین درگیری بین جبهه ایمان و کفر، از بین می رود.

دلیل یاری رساندن خداوند به کفار

در ادامه قرآن می فرماید: درست است ما جبهه مؤمنین را امداد می کنیم، جبهه کفار را هم امداد می کنیم، ولی تلقی این نباشد که اگر ما به کفار یک امکاناتی دادیم، یک مقدوراتی دادیم، یک فرصتهایی دادیم، خیال نکنند این به نفع آنهاست. «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً»(آل عمران/178) خیال نکنند مهلتی که به ایشان داده می شود خیر برای آنهاست، خیر؛ فرصتی که به کفار داده می شود موجب می شود آنها راه باطل خودشان را ادامه دهند و به غلظت در کفر و شیطنت خودشان برسند تا صفشان جدا شود. مؤمنین هم در این طرف به خلوص کامل برسند و جبهه شان جدا شود.

و بعد در نهایت خدای متعال با یک تدبیری این دو صف را از هم جدا می کند. بنا نیست این اختلاط، ابدی بماند. این اختلاط در همین عالم آرام آرام تجزیه می شود و کاملاً از هم جدا می شوند. مثل اینکه فرض کنید بلاتشبیه شما عطر را با لجن می آمیزید بعد اینها را در یک دستگاه تصفیه از هم جدا می کنید. آرام آرام همه خوبی ها و بوی خوش، که برای عطر است و همه بدی ها که برای لجن است کاملاً از هم جدا می شوند.

آنهایی که اتخاذ مسیر معصیت خدا را می کنند و بر محور دشمنان خدای متعال که اولیای طاغوت هستند جمع می شوند، آرام آرام هم مسیرشان از مؤمنین جدا می شود و هم در مسیر خودشان هم افزایی دارند، ظلمتشان افزوده تر می شود و در نهایت همین دو صف، کاملاً از هم جدا می شوند.

جمع بندی بحث ایمان و کفر و اختلاط

این نکته ای که عرض کردم در واقع دو مقدمه بود. یک مقدمه این است که ما براساس معارفمان در عالم دو جبهه داریم: جبهه مؤمنین که بر محور انبیاء جمع می شوند و جبهه کفار و منافقین که بر محور دشمنان جمع می شوند. جبهه مومنین، جبهه نورانی به هم پیوسته است، و جبهه کفار هم یک جبهه به هم پیوسته ظلمانی است. این دو جبهه در عالم با هم اختلاط پیدا کردند. به کفار اجازه داده شده با مسلمانها و با مؤمنین کنار هم بنشینند و نشست و برخاست داشته باشند اما در عالم آخرت اینگونه نیست، هیچ وقت کفار در مؤمنین نفوذ ندارند و بهشت جای آنها نیست. مؤمنی در جهنم نیست، آنها هم در بهشت نیستند، ولی در دار دنیا اینگونه نیست، کفار با مؤمنین نشست و برخاست می کنند. گاهی دو نفر کنار هم می نشینند و بر می خیزند، یکی جهنمی است یکی بهشتی. این نشست و برخاست، این انس، این مشارکت موجب یک سلسله انتقالهایی می شود. صفات آنها، خصوصیات آنها منتقل می شود. گاهی خصوصیات مؤمنین هم به حسب ظاهر به آنها منتقل می شود و همین عامل امتحان های سنگین برای مؤمنین و کفار است، ولی خدای متعال در یک امتحان سنگینی که در این دنیا می گیرد، آرام آرام صف کفار را متراکم می کند یک طرف، صف مؤمنین هم یک طرف تا به خلوص برسند و مؤمنین در خوبی و کفار هم در بدی به کمال برسند.

در سوره مبارکه بینه خدای متعال وقتی پایان این درگیری را توضیح می دهد می فرماید که اینها به دو صف تبدیل می شوند: یک صف می شوند «خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» و یک صف هم می شوند «شَرُّ الْبَرِیَّةِ» در این سوره فرموده است «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشْرِکِینَ فِي نارِ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها» کفار اعم از کفار اهل کتاب که خدای متعال کتب آسمانی برایشان فرستاده و کفر ورزیدند یا مشرکین، مأوایشان نار است و مخلد در آنجا هستند، جابجایی نیست. «أُولَئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ» اینها بدترین هستند.

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» آنهایی هم که صفشان صف ایمان و عمل صالح است می شوند «خَیْرُ الْبَرِیَّةِ»، یعنی کاملاً در خیر به مرحله کمال می رسند و بهترین می شوند.
خوبها بهترین می شوند و بدها هم بدترین می شوند در نتیجه صف ها کاملاً جدا می شود.

«خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» کسانی هستند که «أُولَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ * جَزَاؤهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ‏ عَدْنٍ‏ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ»(بینه/8)، مزدشان در نزد پروردگارشان جنات عدن است که مقام رفیعی در بهشت است و از فرودست این باغستان ها نهرهایی جاری است. خدای متعال از آنها راضی است و آنها هم از خدا راضی می شوند.

در روایتی آمده است که بعضی از مؤمنین به خاطر امتحانات سختی که خدای متعال از آنها برای همین جدا و خالص شدن می گیرد، ممکن است با خدای متعال گلایه مندی هایی داشته باشند، ولی وقتی وارد عالم آخرت می شوند و می بینند حاصل این رنج، حاصل این امتحان طولانی و سنگین، جدا شدن صف ها و خالص شدن آنها، این مزدهای عظیم است که خدای متعال برایشان در نظر گرفته آن وقت از خدای متعال راضی می شوند «رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ»(5)

این روایت را فریقین نقل کردند که مکرر نبی اکرم(ص) به امیرالمؤمنین فرمودند: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ جَزَاؤهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ»، منظور از این «خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) و شیعیان ایشان است.

ما در عالم دو جبهه داریم: یک جبهه، جبهه امیرالمؤمنین و شیعیانش است که همه مؤمنین تاریخ در این جبهه هستند، حتی انبیاء. در ذیل آیه شریفه که فرمود: «إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لَإِبْراهيمَ»(صافات/83)، در روایت فرمود: حضرت ابراهیم در سیر معنوی خودش به یک مقامی رسید که انوار اهل بیت را به ایشان نشان دادند و بعد دید حول این شموس و انوار اهل بیت، ستاره هایی طواف می کنند. به خدای متعال عرضه داشت که این ستاره ها چه کسانی هستند؟ فرمود: شیعیان اهل بیت اند که از صفاتشان 51 رکعت نماز است، 17 رکعت فریضه و 34 رکعت نافله شبانه روز. بعد حضرت ابراهیم از خدای متعال تقاضا کرد که ایشان را جزء شیعیان قرار دهد که دعایشان مستجاب شد.

پس در دنیا یک طرف امیرالمؤمنین و شیعیانش هستند و یک طرف هم جبهه مقابل، دیگر سوم نداریم. در عالم آخرت هم همین دو دسته هستند؛ یک دسته «أُولَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» و دسته دیگر هم «أُولَئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ». این دو صف که تقسیم شدند مسیرشان از هم جدا می شود و این اختلاط و آمیختگی از بین می رود، لذا هیچ صفت جهنمی در بهشت نیست و هیچ نور بهشتی هم در جهنم نیست. یک عده ای می روند جهنم و چون باطن قابل اصلاحی دارند، اصلاح می شوند و به بهشت می آیند، اما وقتی صف ها جدا می شود دیگر هیچ خوبی در جهنمی ها نیست «أُولَئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ»، این طرف هم هیچ بدی نیست.

در روایات آمده است که فرمود: در بهشت نهری مربوط به امیرالمؤمنین (ع) است مثل نهر کوثر که مؤمنین وقتی می خواهند به بهشت بروند وارد این نهر می شوند، شست و شو می کنند و صفات رذیله شان، پاک می شود. بنابراین مؤمن وقتی به بهشت می رود دیگر هیچ صفت بدی در او نیست، آنجا تماماً نور است. گرچه خود بهشت درجاتی دارد ولی همه بهشت درجات نور و درجات خیر است، هیچ شری در آنجا نیست. جهنم هم نوری در آن نیست، وادی ظلمات است و هیچ خیری در جهنمی ها نیست «أُولَئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ».

این آمیختگی و مسیر ابتلائات و امتحانات سنگین در آخر به این دو نتیجه می رسد: یکی جدا شدن صف حق و باطل و دیگری هم اینکه صف مؤمنین می شود بهترین ها و کفار هم می شوند بدترین ها. یعنی آنها در طغیان خودشان و در استکبارشان بر خدای متعال استوار می شوند و برنمی گردند.

مسیر توبه باز است، مثل ابلیس. ابلیس که خودش به تعبیر نورانی امیرالمؤمنین(ع) در خطبه قاصعه «اِمَامُ‏ الْمُتَعَصِّبِينَ‏ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِين‏» است، او هم برایش راه برگشت باز بوده ولی برنمی گردد. می ایستند در مسیر شر خودشان و استکبار بر خدای متعال می کنند؛ وقتی ایستادند آرام آرام صف ها جدا می شود.

در واقع خدای متعال اختلاطی که قرار داده رحمتی است بر آنها و با این ایستادگی صفات خوبشان که صفات آنها نیست جدا می شود. آنها می توانند با آمیختگی با جبهه مؤمنین، صفات مؤمنین را بگیرند و خوب شوند ولی با اینکه قاطی شدند انتخاب خودشان را کردند. البته ممکن است یک عده ای بیایند اینطرف و توبه کنند. اما آنهایی که مسیر کفر را انتخاب می کنند خدای متعال صف هایشان را جدا می کند. صفات بد آنها که به سمت مؤمنین آمده بود به سمت خودشان بر می گردد، صفات و خوبیهای مؤمنین به سمت خودشان بر می گردد؛ در نتیجه مومنین خلوص در خیر پیدا می کنند و مشرکین هم خلوص در شر.

وقتی این دو صف، خالص شدند دیگر کاملاً از هم جدا می شوند. کفار «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا» می شوند و مومنین هم «أُولئِك‏ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّة جَزَاؤهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ» می شوند. هیچ نفوذی جهنمی ها بر بهشتی ها ندارند. مثل اینجا نیست که شیطان بتواند وسوسه کند یا دستگاه شیاطین بتوانند از آن طرف دنیا مؤمنین را در این طرف دنیا وسوسه به گناه کنند و بخواهند صفات بد خود را در مومنین راه دهند.

مؤمنین در این طرف دنیا ممکن است گناه کنند، خوب که دقت کنید می بینید جوان مؤمنی که دلش نمی خواهد گناه کند چرا مبتلا به گناه می شود؟ چون از آن طرف دنیا، یک عده شیاطین مستکبر بر خدا، طغیان علی الله می کنند، می گویند اصلاً انبیاء چه کاره اند؟ بعد بساط شیطنت را به پا می کنند، تحریک می کنند، وسوسه می کنند و یک جوان مؤمنی این طرف گناه می کند. این گناهی که این مؤمن می کند اصلش برای آنهاست. بعد هم مؤمن خوشش نمی آید از گناه، علامت مؤمن این است.

خدای متعال آنهایی که می ایستند و اصلاً اجازه نفوذ به کفار را نمی دهند به درجات عالی ایمان می رساند، اما به آنهایی که مؤمن هستند و گاهی شیطان در آنها نفوذ می کند، زمین می خورند و برمی خیزند درجات پایین تر ایمان را می دهد. پس خدای متعال بدی های کفار را به خودشان بر می گرداند، خوبی های مؤمنین را هم به خودشان. درجات ایمان شکل می گیرد و می شود درجات بهشت، آنطرف هم درکات جهنم هست.

این به هم آمیختگی که در دار دنیا هست و بستر امتحان و ابتلا است، کفار می توانند اصلاح شوند و مؤمنین رشد کنند، ادامه نخواهد داشت، چون خودش فی الاصاله، مقصود نیست. وقتی دوران امتحان، دوران سختی ها گذشت آن وقت خدای متعال مؤمنین را وارد درجات بهشت می کند. وقتی آن درجات را می بینند «رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ» خدای متعال از آنان راضی است، چون «خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» هستند و خوبی و بندگی خدا را انتخاب کردند. آنها هم از خداوند راضی می شوند چون مزد این سختی هایی که خدای متعال در این دنیا برایشان تحمیل کرده بود در آن دنیا به آنها می چشاند، لذا به مقام رضوان می رسند.

بلاء اولیاء الهی کلید سیر رشد مومنین در طول تاریخ

در اين آميختگي كه در دنيا اتفاق افتاده آن عامل اصلي كه موجب مي شود مومنين روشن شوند و صف شان را از كفار جدا كند و بفهمند که آن ها شر البريه هستند، هر چه خير است اين طرف است، بلايي است كه انبیاء و معصومين تحمل كردند. نمونه كاملش هم عاشورا است؛ اگر قصه عاشورا نبود ما به راحتي نمي توانستيم صف حق و باطل را از هم تشخيص دهيم و جدا شويم.

تعبير زيارت اربعين این است: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ‏ مِنَ‏ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة»، حضرت خون دل خودش را داد تا شما بندگان خدا از دست شياطين و از دست ضلالت و حيرتي كه آنها فراهم كرده بودند نجات پيدا کردید. پس اين ابتلاي عظيم اهل بيت است كه محور تفكيك حق از باطل است. صف بهشتي ها و جهنمي ها بر مدار عاشوراي سيد الشهداء عليهم السلام شكل مي گيرد و ما به اندازه اي كه حول عاشورا بچرخيم و طواف كنيم و دلمان در وادي عاشوراي امام حسين باشد به همان اندازه به بصيرت جبهه حق و باطل مي رسيم.

من مكرر در اشاره به مراحل زيارت عاشورا عرض كردم كه در این زيارت به توجه عظمت سيد الشهدا اشاره مي شود. اين توجه در مومنين يك بصيرت ايجاد مي كند که به وسیله آن به شناخت صف حق و باطل تاريخي مي رسند و بعد موضعشان از لعن شروع مي شود، آن هم نه لعن يك نفر، بلکه لعن يك جريان و يك امت. بعد مي رسد به قرائت «بَرِئْتُ‏ إِلَى‏ اللَّهِ‏ وَ إِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ أَشْيَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِم‏» بعد مي رسد به «انِّي سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُم‏»، تا مي رود به جايي كه مومنين مي شوند «اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيَايَ‏ مَحْيَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِي مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد». انسان به جايي مي رسد كه همه دنيا و آخرتش نوراني مي شود و مي رسد به جايي كه وجودش وجود مقدس اهل بيت مي شود. السلام علیک یا اباعبدالله....

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 166

(2) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 80

(3) تفسير العياشي، ج‏1، ص: 276

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏4، ص: 200

(5) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 800