نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

گام دوم انقلاب ذیل بیانیه رهبر معظم برای غلبه بر تمدن رقیب/ روایات آخرالزمانی در درگیری تمدنی انقلاب اسلامی و غرب

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 11 مردادماه سال 98 است، که در جمع بسیج دانشجویی ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ تقابل جبهه های حق و باطل یک ریشه تاریخی دارد که تا ظهور این تقابل ادامه دارد. مصداق کنونی جبهه باطل تمدن لیبرال غرب است که بنیانش کاملا ایدئولوژیک است و سعی دارد ایدئولوژی خودش را در تمامی دنیا گسترش دهد تا بتواند به حکمرانی خود ادامه دهد. ما هم باید در مقابل غرب یک تمدن انقلابی ایجاد کنیم و با ایدئولوژی آن ها بجنگیم. چرا که فروپاشی نظام غرب کاملا به فروپاشی ایدئولوژی آن ها بستگی دارد و ما باید با حرکت در محور نظام انقلابی جمهوری اسلامی و بیانیه گام دوم حضرت آقا خود را برای ساخت یک تمدن قوی آماده کنیم و با نظام غرب مقابله کنیم.

درگیری تاریخی دو جبهه حق و باطل

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . هر مکتبی که می خواهد در راه پیشرفت توسعه حرفی داشته باشد، باید بتواند مبانی خودش را متبلور در یک فلسفه تاریخ بکند و تکامل تاریخ را بتواند مبتنی بر مبانی خودش تحلیل کند تا بتواند از پیشرفت اجتماعی و برون رفت از شرایط اجتماعی بحث بکند. اگر مکتبی این تکامل اجتماعی را نتواند تعریف بکند نمی تواند از پیشرفت صحبت بکند و باید بتواند مبانی خودش را تبدیل به یک اندیشه روشن در حوزه فلسفه تاریخ و بعد هم در عرصه نظریه اجتماعی بکند تا بتواند راجع به مباحثی از این دست به لحاظ مدیریت اجتماعی و مدیریت تحولات به خصوص در مقیاس جامعه جهانی بحث بکند. لذا ضرورت دارد که ما حتما یک فلسفه تاریخ روشنی داشته باشیم که بتوانیم براساس او تحولات جامعه جهانی را شناسایی و حتی پیش بینی کنیم.

از منظر معارف دین، تاریخ اجتماعی بشر تاریخی است که تحت تأثیر ربوبیت الهی و ولایت تاریخی اولیاء معصوم و از یک طرف هم تحت تأثیر اراده های انسانی است. اراده های انسانی نسبت به ساحت ربوبی و نسبت به حضرت حق و نسبت به ربوبیت حضرت حق دو گونه موضع می گیرند؛ یا تواضع و خشوع می کنند و یا استکبار و تعزز می کنند. این دو جریان که حول اراده انسان ها شکل می گیرند دو نظام ولایت را شکل می دهند؛ نظام ولایت حق و نظام ولایت باطل، نظام پرستش و نظام استکبار که یک طرف «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(بقره/۲۵۷) که سیرشان از ظلمات به سمت نور است که قبل از عالم دنیا شروع شده و در عالم دنیا هم ادامه دارد و بعد از آن هم ادامه خواهد داشت و یک طرف هم «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُون » است که به لحاظ تاریخی جریان گسترده ای است و قبل از این دنیا و بعد از این دنیا ادامه دارد.

این دو جریان که بر محور ولایت حضرت حق و ولایت اولیاء طاغوت شکل می گیرد دارای یک درگیری مستمر همه جانبه است. ولایت خدای متعال وقتی می خواهد بر حیات اجتماعی و تاریخی بشر اعمال بشود، از طریق ولایت خلفاء الهی و اولیاء معصوم اعمال می شود «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون »(مائده/۵۵) خدای متعال می فرماید ولایت فقط از آن خدا و رسول خدا و آن مؤمنینی است که دائما در حال اقامه صلات و زکات دادن هستند، دائما از خدا می گیرند و به مردم می بخشند. این زکات هم فقط زکات مالی نیست، شعبه هایی دارد که مثلا مستحق بودند و زکات هم دادند یا تجلیات سحر است.

این ولایت اولیاء معصوم طریق جریان ولایت الهی است و لذا در واقع همان ولایت است «إنَّ وِلایَتَنا وَلایَهُ اللهِ»(1) «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ  فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَهُ حَيْثُ يَقُولُ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ  وَ الَّذِينَ آمَنُوا يَعْنِي الْأَئِمَّةَ مِنَّا»(2) یک ولایت بیشتر نیست که از طریق اولیاء معصوم جریان پیدا می کند. این دو دستگاه ولایت که ولایت بر عبادت و سرپرستی خدای متعال و ولایت بر استکبار است، به دو جریان تاریخی تبدیل می شوند که دو مسیر تمدنی در تاریخ شکل می دهند. البته تحلیل جریان ولایت حق در چارچوبه تمدنی یک تحلیل ناقص و نارواست بلکه یک امر فرا تمدنی است، به خصوص که در دوران ظهور و بعد از ظهور امری فراتمدنی است؛ یعنی نمی شود بگویید که در عصر ظهور تمدن اسلامی محقق می شود. این تنزل دادن ساحت ظهور به یک ساحت نازله است. آنچه محقق می شود چیزی فراتمدنی است.

این جریان درگیری همه جانبه بین جبهه حق و باطل از یک مراحلی عبور می کند. این دو تمدن، دو جهت گیری اراده انسانی حول دو محور است که اولیاء حق و اولیاء طاغوت هستند و بر محور پرستش و استکبار به دو جریان تمدنی تبدیل می شود. ساحت جبهه حق کمی رفیع تر از این است که ما با ادبیات تمدنی بخواهیم از آن بحث بکنیم ولی با مسامحه می گوییم. این دو جریان تمدنی درگیری همه جانبه دارند و از منظر قرآن و معارف ما، این جریان به غلبه جریان حق منتهی خواهد شد «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون »(انبیاء/۱۰۵) «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى  وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون »(توبه/۳۳) «وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثين  * وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُون »(قصص/۵-۶) آیات فراوانی در قرآن در همین باب است.

«أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ»(رعد/۱۷)  یک حقیقت زلالی است که بر روی او یک کف و خس و خاشاکی است و آن حقیقت زلال باقی می ماند و ظهور پیدا می کند. امثال این آیات که فراوان هستند دلالت می کنند که در این درگیری غلبه با جبهه حق است «كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي  إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيز»(مجادله/۲۱) البته از یک مسیر پر فراز و نشیبی عبور می کند تا این درگیری ها به غلبه حق برسد.

گاهی قرآن این درگیری ها را به تفصیل توضیح می دهد و گاهی اوقات هم می بینید با یک نگاه فرانگرانه در یک جمله کوتاه بیان می کند و کل تاریخ را در یک جمله خلاصه می کند «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى  وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون »(توبه/۳۳) این مسیر غلبه دین الهی است و مناسک پرستش خدای متعال غالب می شود. دین مناسک پرستش است «لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دين »(کافرون/۶) هم کفار دین دارند و هم مؤمنین ولی دو جریان دین است و در این دو جریان دین الهی غالب می شود «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون » این مسیر هم از یک مسیر درگیری همه جانبه می گذرد که یکی از آنها مسئله قتال است «فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْر»(توبه/۱۲) «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّه »(بقره/۱۹۳).

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند «نَزَلَ الْقُرْآنُ أَثْلَاثاً ثُلُثٌ فِينَا وَ فِي عَدُوِّنَا وَ ثُلُثٌ سُنَنٌ وَ أَمْثَالٌ وَ ثُلُثٌ فَرَائِضُ وَ أَحْكَام »(3) معارف قرآن را اگر سه بخش کنید، که البته مقصود سه بخش مساوی نیست بلکه سه حوزه معارف است، یک حوزه اش در باب ما و دوستان ما و محبین ماست و یک دسته هم درباره دشمنان ما و دشمنان انبیاء که دشمنان انبیاء هم به دشمنان وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر میگردد و بخش دیگر هم که خودش دو بخش شده مثل ها و حکمت های قرآن است. بخش عمده ای از قرآن اصلا بحث همین ماجراست و خیلی هم جدی و عمیق است و ابعاد مختلفی دارد.

یکی از آیاتی که جا دارد در این زمینه روی آن تأمل کرد آیات سوره نور است که به آیه نور معروف است «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في  زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضي ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى  نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليم »(نور/۳۵) که داستان جریان هدایت الهی در عالم است و آن طرف هم «أَوْ كَظُلُماتٍ في  بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور»(نور/۴۰) که داستان این نور و ظلمت و تحقق هدایت الهی و ظلمات و ضلال جبهه باطل را توضیح می دهد که تا دامنه قیامت هم این ادامه دارد.

دسته بندی علائم آخرالزمانی

آنچه که از مجموعه معارف استفاده می شود این است که دوره غلبه جبهه حق دوره پایانی است و بعد از رسیدن جبهه باطل به قله خودش است؛ یعنی دستگاه باطل به نقطه ای می رسد که «كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً» به طوری که همه مناسبات جامعه جهانی تحت تأثیر این ظلم و جور است، یعنی هم مناسبات اعم از منازعات سیاسی و فرهنگی و اقتصادی غیر عادلانه و جائرانه می شود و هم بهره وری های مناسبات ظالمانه می شود. بعد از اینکه به مرحله امتلاء می رسید و ظلم و جور فراگیر می شود، دوران ظهور غلبه حق واقع می شود که علائمی هم دارد.

اگر بخواهیم یک دسته بندی کلان بکنیم سه دسته علائم آخرالزمانی ذکر شده که یک دسته از علائم مربوط به حوادث طبیعی هستند و یک دسته مربوط به حوادث سیاسی و فرهنگی هستند و یک دسته هم عمدتا صبغه اخلاقی و فرهنگی دارند. در حوزه اخلاق و فرهنگ گویا استفاده می شود که یک واژگونگی فرهنگی و اخلاقی در جهان اتفاق می افتد تا مرزی که معروف، منکر می شود و منکر، معروف می شود که بسیاری از آن چیزهایی که در احادیث آمده هم اکنون محقق است. گویا یک مرکزیتی در عالم است که برای گسترش منکر و منزوی کردن معروف تلاش می کند، تا مرزی که معروف را منکر کند و منکر را معروف کند که این آخرین نقطه آن است یعنی این مرحله اقامه باطل است؛ این مرحله ای است که باطل به ارزش تبدیل می شود و هنجارها بر محور او شکل می گیرد.

این واژگونگی اخلاقی پیداست که از یک نقطه کانونی هدایت می شود و یک امر تصادفی و صرفا متکثر نیست. این گسترشی است که پیداست از یک نقطه ای شروع می شود و همان داستان جریان اولیاء طاغوت و گسترش ظلمات است «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات ». نقطه دومی که وجود دارد یک واژگونگی  اخلاقی است که به دنبالش بحران های طبیعی مثل سیل ها و زلزله ها پیش می آید که آن هم می تواند مستند به همین واژگونگی اخلاقی باشد. وقتی آدم خیال می کند که جهان را برای شیطنت ما خلق کردند و بعد از رنسانس شروع کردند به شیطنت و خواستند جهان را طبق آرمان خودشان بسازند، نتیجه این شد که در مقابل سنن الهی قرار گرفتند. در حال حاضر اراده ای حاکم است و آن اراده حاکم شرایط را برای ما سخت و تنگ کرده و راهی هم جز بازگشت به انبیاء برای عبور از این بحران ها نیست.

دسته سوم هم یک حوادثی است که عمدتا در منطقه غرب آسیاست، مانند ظهور سفیانی و بعد هم داستان همکاری غرب و روم و ترک با آنها که روایاتش فراوان است. این هم یک نکته ای است که باید روی آن کار بشود و فقط اشاره کردن به آنها به ما کمک می کند تا تشخیص بدهیم در چه مرحله ای هستیم. به نظر می آید که این تمدن جدید و به اصطلاح مدرن می تواند مظهر و مصداق این امتلاء جور باشد. این تمدنی است که تمام مناسبات را ظالمانه و جائرانه و بر محور استکبار خدای متعال و محور فساد اخلاقی بنا می کند. اینطور که به نظر می آید، در حال حاضر قله این دنیای مدرن است و اگر این آینده ای که برای فضای مجازی در نظر می گیرند محقق بشود، یک چیزی سنگین تر و سخت تری درست می شود.

این سه دسته علائمی که برای تشخیص آن حوادث مهمی که در عالم اتفاق می افتد و قله حرکت مادی است ذکر شده، علائمی هستند که می توانند به فضایی تطبیق بشوند که جریان مدرنیته بعد از رنسانس در عالم ایجاد کرده است که نسبتش هم باید با آن نسبت های تاریخی توضیح داده بشود. بسیاری از حوادث منطقه ای منطبق بر شرایط فعلی است که ما در آن زیست می کنیم. به دنبال دولت مستعجل بودن غلط است ولی قرائن و علائم حاکی از نزدیکی یک اتفاق بزرگ در عالم است و حوادث طبیعی هم می توانند بر بسیاری از حوادثی که در راه هستند تطبیق بشوند و به دنبال واژگونگی محیط زیست در حال اتفاق افتادن هستند که این واژگونگی محیط زیست مستند به طغیان انسان است؛  یعنی محیط زیست تابع زیستن ما دارد با بحران مواجه می شود. زیست ما یک زیست متفرعنانه است و دارد این بستر را ایجاد می کند که ما به یک بن بست محیط زیستی بخوریم.

مصداق جبهه باطل

در دوران ما مظهر آن جبهه باطل، جریان تمدن مدرن است، تمدنی که کاملا ایدئولوژیک است و همه لایه هایش خصلت ایدئولوژیک دارد. این تمدنی که بعد از رنسانس به قول خودشان دوران روشنگری و روشنفکری به قله خودش نزدیک شده و رسیده است. اگر شما بخواهید لایه هایش را بشمارید عمیق ترین لایه او ایدئولوژی مدرن است و ایده هایی است که ایجاد کرده که عمده اش هم زمینی سازی زندگی بشر و قطع ارتباط حیات با بندگی خدای متعال و با معنویت و پرستش است؛ عرفی سازی، سکولار کردن زندگی بشر که از دل خود این یک اصولی بیرون می آید، تساهل و تسامح آزادی به معنی مفهوم غربی لیبرالیسم، جامعه مدنی، منشور حقوق بشر و فروعی که از آن پیدا می شود همه این ها دارای ایدئولوژی هستند و این عمیق ترین لایه تمدن غرب هست.

یعنی اگر این تمدن را بر اراده های انسانی استوار ببینید، عمیق ترین لایه های اراده انسانی همان جهت گیری ها و ایده های مهم و آن خواست های مهمی است که بشر دارد که به تعبیر دیگر طلب انسان است که جهت حرکتش را روشن می کند. این جهت حرکتی که بر این ایدئولوژی مدرن حاکم است جهت عرفی سازی و دین زدایی و رهایی انسان از خدای متعال و پرستش خدای متعال و آموزه های وحیانی و امثال اینهاست. پایه های ایدئولوژیک انسان مبتنی بر محوریت خود انسان در مقابل پرستش خدای متعال و مبتنی بر استغنای انسان از وحی و تعالیم الهی و امثال اینهاست.

این یک لایه این تمدن است که به دنبالش فلسفه ها تولید شده است، فلسفه هایی که بار آن تحولات دوران جدید بر دوش آنهاست مثل فلسفه دکارت و کانت و هگل و امثال اینها و بعد فیلسوف های اجتماعی که شکل گرفتند. آن فلسفه ها هم کاملا ذیل این ایدئولوژی شکل گرفتند؛ یعنی شما همان ایده ها را در تار و پود این فلسفه می توانید دنبال کنید ولو این که بعضی از فیلسوفانشان به ظاهر متأله بودند.

لایه بعدی آن علم و دانشی است که برای خودش تولید کرده و به دنبال این مسیر یک انقلاب علمی اتفاق افتاده که بار این تمدن مدرن بر دوش اوست و این علم هم کاملا ایدئولوژیک است، یعنی بر خلاف این که می گویند علم خصلت ایدئولوژیک ندارد و جهانی است و ادیان نمی توانند جهانی باشند، کاملا به عکس است و علم مدرن کاملا خصلت ایدئولوژیک دارد بلکه هر علمی خصلت ایدئولوژیک دارد و ادعای ما این است که علم جهت دار است و در حوزه علوم انسانی که تقریبا تردیدی نیست ولی ما حتی در حوزه علوم طبیعی و علوم پایه هم به همین معتقد هستیم که ایدئولوژی خودشان را از طریق علم به مفاهیم کاربردی تبدیل کردند که به وسیله آن می شود تمدن ساخت و بعد این ایدئولوژی به فناوری های نرم و سخت تبدیل شده و تکنولوژی خود و ساختارهای جهانی مخصوص خودش را ایجاد کرده است و محصولاتی را به وجود آورده است.

بعضی خیال می کنند که مدرنیته یعنی قطار برقی و نظم خیابانی و اتومبیل های مدرن اما اینها همه محصولات هستند و محصولات جدی هم نیستند. در واقع لایه اصلی محصولات آن مثل آزمایشگاه های بزرگ و امثال اینها یک محصولاتی را ایجاد کرده و بعد این سبک زندگی را شکل داده است. مجموع اینها یک تمدن را شکل می دهند. وقتی یک ایدئولوژی به سبک زندگی تبدیل می شود و مدل حیات و الگوی خوراک و پوشاک و مسکن و صلح و جنگ و مناسبات اجتماعی قرار می گیرد، اینجا دیگر تمدن نسبتی با جهان پیدا می کند و مناسباتی بین اراده های انسانی پیدا می شود و این یک تمدن پیشرفته می شود که از مرزهای خودش با داعیه تمدن جهانی با ادیان الهی درگیر می شود نه اینکه فقط بخواهد جامعه خودشان را عرفی کنند.

آنها هر کجا رفتند از ورود محصولات آغاز کردند و تا لایه عمیق ایدئولوژی آن را بسط دادند. آدم ابتدا خیال می کرد مسئله محصولات مدرن است و اینکه دنیای مدرن یعنی همین محصولات ولی به تدریج که محصولات را آوردند دیدند که فقط اینها نیست. مثلا در جنگی که در دوره فتحعلی شاه اتفاق افتاد، خیال کردند که مثلا اگر ما برویم توپخانه و سلاح های مدرن بیاوریم مدرن می شویم و بعد دیدند که نه، باید به دنبالش دارالفنون بیاید و بعد هم لایه های بعدی آمدند و به تدریج رسیدند به این که باید تحولات اجتماعی اتفاق بیافتد و مشروطه بشود و یک فرآیندی را طی کردند. یعنی از نفوذ محصولات خودشان شروع کردند و بعد تحولات اجتماعی را پیش بردند و اصلاحات را به لایه های عمیق تری تسری دادند و کاملا تلاش کردند که ایدئولوژی خودشان را جهانی بکنند.

بنیان ایدئولوژیک تمدن ها

تمدن غرب تمدنی است که کاملا ایدئولوژیک است و روح ایدئولوژی آن هم زمینی زندگی کردن انسان است نه اینکه به معنی مفهوم اخلاقی انسان باشد بلکه به معنی این که انسان قطب باشد و انسان خودش را بپرستد و مدار این تمدن باشد نه این که انسان دارای کرامتی باشد که بر مدار تقوا ساخته می شود. این که این تمدن چه بر سر بشر آورده بحث پردامنه ای است و چطور با ادعای این اصول ایدئولوژیکی که به اصطلاح به اسم کرامت انسان و دفاع از آزادی انسان و حقوق انسان و امثال اینها بیان کردند چه بلایی بر سر بشر آوردند. آن ها نظام استعمار نوینی در جهان ایجاد کردند که بسیار پیچیده تر از دوران برده داری است؛ مثل نظام بازار به جای نظام سلطه که خود این بحث پردامنه ای است.

آن ها تلاش کردند تا سیطره خودشان را بر جامعه جهانی تثبیت کنند و ادیان را در کل جامعه جهانی منزوی بکنند به طوری که به تدریج مدعی شدند دوران مذهب سر آمده و تمام شده است. در جبهه حق در مقابل این حرکت تمدنی یک اتفاق مهمی که مبتنی بر یک پایه های تاریخی است واقع شده که آن انقلاب اسلامی است. ما بعد از رنسانس هیچ انقلاب جدی در جهان نداشتیم الا انقلاب اسلامی و بقیه ادامه همان رنسانس هستند. یعنی انقلاب کبیر فرانسه و اکتبر روسیه و امثال اینها ادامه جریان رنسانس هستند و چیزی در عرض او نیستند. آن ها عصر زمینی زندگی کردن و جدایی دین از حیات بشر و انسان پرستی را شکل دادند و هیچ فرقی بین نظام کمونیسم و نظام لیبرال دموکراسی و ایدئولوژی های دیگری که از دل این حرکت بیرون آمده نیست و این اصل مشترکشان است. به تعبیر شهید مطهری این دو مثل دو لبه قیچی می مانند که هر دویشان می خواهند ریشه ادیان را قیچی کنند و این اصل مشترک آنهاست.

در مقابل این حرکت یک اتفاقی افتاده و یک عصر جدیدی شروع شده که دوران گره خوردن زندگی بشر با معنویت و دین است و این دوران جدید با انقلاب اسلامی آغاز شده است. حضرت آقا سال 69 در بیانیه ای که در سالگرد رحلت امام دادند می فرمایند که دوران جدیدی شروع شده که ما اسم آن دوران را دوران امام خمینی می نامیم. آن موقع بود که توضیح هم می دهند که این دوران جدید وقتی شروع می شود، همه را تحت تأثیر قرار می دهد ولو رقبایی که حاضر نیستند بپذیرند ولی تحت تأثیر او زیست می کنند. یک دوران جدیدی  آغاز شد که در بیانیه گام دوم هم این را می گویند. ایشان مقیاس انقلاب اسلامی را صرفا یک انقلاب ضد استعماری و ضد استبدادی و امثال اینها نمی دانند بلکه می گویند آغاز یک عصر جدید و دوران جدیدی است که کل مناسبات جامعه جهانی را تحت تأثیر قرار می دهد و مخالفانی هم که نمی خواهند و نمی خواستند به زبان بیاورند ناچار تحت تأثیر این عصر قرار گرفتند و مجبور به واکنش شدند. من این انقلاب را آغاز افول تمدن غرب می دانم.

یعنی این که عصر جدیدی شروع شده و این عصر هم کاملا یک عصر ایدئولوژیک است کما اینکه رنسانس هم یک عصر ایدئولوژیک بود بر خلاف این که برخی این عصرها را بر پایه ابزار و روابط تولیدی و مناسبات تولیدی تحلیل می کردند مثل مارکسیست ها ولی اینطور نیست که مثلا فرض کنید عصر چرخ است و یا بیل به گاو آهن تبدیل شده، عصر تولید آهن و برق و اینها نیست بلکه یک اتفاقات دیگری است. اینها نماد یک تحول است و اصل تحولات هم ایدئولوژیک است و کاملا هر چه شما رنسانس را به قله خودش نزدیکتر می بینید ایدئولوژی آن شدیدتر و جدیدتر و تبیین شده تر جاری شده است. این بیشتر در عرصه فلسفه و علم و فناوری ها و امثال اینهاست و این کاملا توانسته ایدئولوژی های پیرامونی خودش را ایجاد کند و سامان بدهد. آن بر محور اراده های انسانی دارد شکل می گیرد و این هم بر محور اراده های جبهه حق که به دنبال بسط بندگی در عالم هستند شکل می گیرد.

اگر از منظر حضرت آقا بخواهیم بحث را دنبال کنیم باید به قریب نیم قرن گذشته برگردیم که دوره سیطره این تمدن در جهان است که به نظر می آید ابزار خودش را برای ایجاد یک دهکده واحد و گسترش ایدئولوژی خودش بر جهان فراهم کرده و می خواهد دهکده مبتنی بر ایدئولوژی خودش ایجاد بکند و تمام بافت های نیروی انسانی را در جامعه جهانی تحت تأثیر خودش قرار بدهد و لایه های حیات انسان را از ایدئولوژی خودش متأثر بکند. یعنی آنها می خواهند اراده خودشان را بر همه ساحات انسانی در جامعه جهانی نفوذ بدهند و یک تمدنی مبتنی بر ایدئولوژی خودشان مبتنی بر اراده خودشان در مقیاس جامعه جهانی بسازند.

مقابله تمدن ها با جنگ ایدئولوژیک

ما در مقابل این جریان چه باید بکنیم؟ اگر با ادبیات فقهی بخواهیم بحث بکنیم مسئله مستحدثه دوران ما نه موضوعاتی است که تمدن غربی ایجاد کرده و نه محصولاتی است که ایجاد کرده است؛ نه برق است، نه بیمه است و نه بانک است. نه اینکه اینها نیست، اینها هستند ولی فراتر از اینهاست. مسئله مستحدثه ما تمدن است که لایه های مختلفی دارد. ما باید در مقابل این تمدن یک انقلاب تمدنی می کردیم که از منظر ایشان این انقلاب تمدنی پنج گام را باید پشت سر می گذاشت.

ما باید یک انقلاب کاملا ایدئولوژیک می کردیم، یک انقلاب اسلامی نه انقلابی مبتنی بر علم مبارزه مارکسیسم یا بر علوم سیاسی و اندیشه های سیاسی که در غرب لیبرال وجود داشت و نه مبارزات مسلحانه و یا پارلمانتاریستی. باید جنس جدیدی از یک انقلاب اتفاق می افتاد که اتفاق افتاد. امام شخصیتی برآمده از آکادمی های غرب نیست، این همان چیزی است که آنها را دچار حیرت کرده که چطور یک آدمی که در آن مکاتب تحصیل نکرده توانسته یک چنین اتفاق بزرگ اجتماعی را رقم بزند و وارد عرصه جهانی شود. این نظام از جنس نظام های رسمی جهان نیست، نه کمونیستی است و نه لیبرالیستی است بلکه نظامی مبتنی بر ولایت فقیه است. یکی از مهمترین ضربه هایی که ما به غرب زدیم این است که توانستیم مفاهیمی مثل جمهوریت و امثال آن را ذیل ولایت فقیه بیاوریم و آن را استحاله کنیم.

این انقلاب اگر بخواهد به مقصد برسد باید در پنج مرحله ادامه پیدا کند. انقلاب برای این نیست که یک نظامی را تغییر بدهد و بعد ما به نظام مدرن برسیم، یعنی انقلاب اسلامی برای این نبوده و اگر برای این بود تا الان تمام شده بود و بعد از انقلاب در مرحله نظام سازی و مراحل بعد باید می رفتیم تا یک نظام هماهنگ با جامعه جهانی بسیازیم در حالی که ما می خواستیم مقابل آن تمدن، تمدن ایجاد کنیم. بنابراین این انقلاب باید در پنج مرحله ادامه پیدا کند. آنها که می گویند انقلاب تا چه زمانی پیش می رود برای این است که خیال می کنند انقلاب برای این بود که ما آن نظام را به یک بافت هماهنگ با جامعه جهانی تبدیل کنیم و باید بر طبق عقلای عالم زندگی کنیم و عقلای عالم هم یعنی غرب مدرن. این انقلاب باید ادامه پیدا کند تا به نظام انقلابی تبدیل بشود.

تحقق این قانون اساسی ما یک نظام انقلابی است و اگر اصل ولایت فقیه در آن نبود، دیگر آن نظام انقلابی نبود. قانون مشروطه برای دوران ما یک قانون انقلابی نیست ولو که ممکن است در دوران خودش مثل مشروطه دوم که مشروطه مشروعه بود به یک نحوی یک قانون انقلابی به حساب بیاید ولی برای دوران ما به حساب نمی آید. بنابراین نظام انقلابی شکل گرفته به سرعت به یک قدرت نرم تبدیل شده و مرزهای جهانی را پشت سر گذاشته است و به یک قدرت و رقیب تمدنی تبدیل شده بدون این که قدرت سخت خودش را در عرصه های پیرامونی خودش سامان داده باشد و به تعبیری که در بیانیه گام دوم است دو قطبی جهان را ابتدا تبدیل به یک سه قطبی کرد و بعد آن را دو قطبی کرد. آن دو قطب برآمده از مدرنیته و عصر گذشته هستند و این قطب مربوط به عصر جدیدی است که عصر جمع بین دین و دنیاست.

لذا می بینید که کاملا ایدئولوژیک هستند. آن عصر با همه ساحت هایش روح ایدئولوژیک دارد و این عصر هم با همه ساحت هایش روح ایدئولوژیک خواهد داشت. آن عصر جدایی دین از دنیاست و این عصر آمیختگی دین و دنیاست که باید دین به مناسبات زندگی اجتماعی بشر و سبک زندگی و دانش و فناوری و ساختارهای بزرگ و کوچک تبدیل بشود. من اصل ظهور انقلاب اسلامی را آغاز یک جهش در افول تمدن مدرن غرب و پایان عمر تاریخی این تمدن می دانم که به سرعت این اردوگاه ها را از مدار خارج کرد و سه قطبی را به دو قطبی تبدیل کرد و بعد از این هم که این دو قطبی شکل گرفت دو نظریه در خود غرب لیبرال پیدا شد که یکی برای فوکویاماست و یکی هم برای هانتینگتون که یکی می گفت پایان تاریخ و دیگری آغاز مرحله جدیدی از درگیری ها و لبه های جدیدی از چالش های جهانی که چالش های تمدنی است می دانست که هر دویش هم برای ما به یک معناست.

این که ما می گوییم غرب به افول خودش نزدیک شده ایده می دهد همان کسی که می گوید -البته از حرفش دست برداشت-  غرب به پایان جامعه بشری رسیده یعنی ما دیگر ایده ای فراتر از لیبرال دموکراسی نداریم؛ نه تمدنی بالاتر از تمدن مدرن است و نه در دل این تمدن ایدئولوژی فراتر از لیبرال دموکراسی. ایدئولوژی غالب و برتر مدرنیته ایدئولوژی های دیگر را از میدان خارج کرده و جهان به پایان خودش رسیده است. معنای این حرف این است و این خودش دلالت می کند بر پایان تاریخ غرب به معنای این که غرب واقعا دوران ارائه یک مدل جدید برای زندگی بشر را ندارد. من همان موقع هم عرض کردم این حرف خوبی است پایان تاریخ تمدن مادی است نه پایان تاریخ، خود هانتینگتون هم که می گوید برخورد تمدن ها بعد می گوید تمدن ها نه تا هستند حالا نزاعی که سرش شد کار با آن نزاع ندارم و دو تمدن اصلی لیبرال دموکراسی به لیدری آمریکا و اسلام به پرچمداری ایران این هم باز معنایش نزدیک شدن به فروپاشی است.

معنای این حرف نزدیک شدن غرب به فروپاشی است، یعنی رقیب تمدنی بیرونی پیدا کرده که برایش لبه های درگیری سخت ایجاد می کند؛ یعنی تمدنی که ایدئولوژی مدرن و ایدئولوژی لیبرال دموکراسی را به فروپاشی تهدید می کند. این را کاملا می فهمد و می گوید تمدن با تمدن و ایدئولوژی با ایدئولوژی می جنگد و می گویند همانطور که آن اردوگاه را حذف کرد اگر دیر بجنبید شما را هم حذف خواهد کرد و پیشنهاد می دهد که آغاز قرن بیست و یکم را آغاز درگیری و جنگ چهارم قرار بدهیم و این جنگ هم کاملا ایدئولوژیک است. در واقع هم تمدن مدرن کاملا ایدئولوژیک است، فروپاشی آن هم کاملا ایدئولوژیک است، یعنی شکست ایدئولوژی غرب منتهی به فروپاشی و انزوای فلسفه ها و دانش و فناوری و سبک زندگی غربی خواهد شد.

ایدئولوژی غربی پایه هایش با انقلاب اسلامی سست شده و این عامل تضعیف قدرت غرب است. این قدرت نرم به ساحت ایدئولوژی غرب آمده و به الزاماتش نفوذ کرده است لذا جنگی هم که شروع کردند کاملا جنگ ایدئولوژیک است. شاهدش هم شصت نفر از اندیشمندان آمریکایی هستند که دو نفرش همین فوکویاما و هانتینگتون هستند که یکی ایده پایان تاریخ و یکی هم ایده برخورد تمدن ها را می گوید. آن شصت نفر نامه نوشتند و در آغاز جنگ از بوش دفاع کردند.

می گویند ایدئولوژی که می تواند جهانی بشود، ایدئولوژی آمریکایی است و بعد می شمارند مثل تساهل و تسامح آزادی و می گویند این ها می تواند جهانی شود و ما باید اینها را در جهان گسترش بدهیم و جنگ برای گسترش این ایده ها خیلی مهم است. می گویند این جنگ کاملا اخلاقی است چون برای گسترش ایدئولوژی انسانی است، ولو از سلاح غیر متعارف استفاده کنند. بعد یک حرفی می زنند و می گویند آنهایی که می گویند جنگ مطلقا اخلاقی نیست اشتباه می کنند و دارند به ناهنجاری ها فتوا می دهند، یعنی بگذارید مثلا تروریسم رشد کند ولی جنگ باید بیاید تا تروریسم را حذف کند و لیبرالیسم و تساهل و تسامح آزادی بشر و امثال اینها را تأمین کند. لذا می گوید این جنگ کاملا ایدئولوژیک است و ما می خواهیم ایدئولوژی آمریکایی را به زور جنگ به سمت دنیای اسلام ببریم و رقیب ایدئولوژیک خودمان را حذف کنیم و می گوید این جنگ اخلاقی است.

این مسئله که عرض می کنم قبل از اشغال عراق است. همان اولی که به افغانستان حمله کردند؛ طرحشان این بود که 2003 عراق و 2005 ایران را به عنوان کانون شرارت درست کنند. مهم این است که آن ها فروپاشی خودشان را ایدئولوژیک می دانند و می گویند جنگ تمدنی و کاملا ایدئولوژیک است و رقیب دارد ایدئولوژی ما را محدود می کند. بنابراین می گوید ما باید با آن بجنگیم و برای بسط ایدئولوژی لشکرکشی نظامی به غرب آسیا می کنند و می گویند این جنگ اخلاقی برای مهار ایران که کانون شرارت است انجام می شود و شما نباید بگویید که جنگ مطلقا غیر اخلاقی است. جنگی که با ناهنجاری ها برای گسترش ایدئولوژی انسانی مبارزه می کند جنگ اخلاقی است.

البته بخشی از حرفشان درست است و مطلق جنگ غیر اخلاقی نیست، اتفاقا ما هم همین را می گوییم «الَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ في  سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ في  سَبيلِ الطَّاغُوت »(نساء/۷۶) جنگی که برای گسترش توحید است اخلاقی است. ما هم می گوییم جنگ اخلاقی و غیر اخلاقی داریم منتها می گوییم جنگی که برای گسترش توحید است اخلاقی است و جنگی که برای گسترش ولایت طاغوت است غیر اخلاقی است. آنها می گویند جنگی که برای گسترش ایدئولوژی آمریکایی است یعنی همان ایدئولوژی استکبار است کاملا اخلاقی است و مقابل ما بحث می کند. هر دو یک حرف را می خواهند بزنند و می خواهند بگویند دوران صلح پایدار پس از یک جنگ است که رقبا را از میدان به در بکند. ما هم همین را می گوییم که صلح پایدار پس از یک جنگ بزرگی است که نظام استکبار را از عالم حذف می کند «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّه »(انفال/۳۹) منتها ما مدعی هستیم که وقتی جنگ به پایان می رسد که توحید بر جهان حاکم بشود. اله واحد صلح می آورد.

حضرت امام یک موقعی می فرمودند که اگر همه انبیاء در یک خانه با هم جمع شوند با هم دعوا نمی کنند، چون الهشان یکی است ولی این که می گویند جنگ برای گسترش ایدئولوژی آمریکایی و صلح می کنیم، اگر بر فرض جنگیدند و ایدئولوژی آمریکایی را هم جهانی کردند، از دل خود این ایدئولوژی جنگ بیرون می آید. مثل جنگ جهانی اول و دوم که از دل مدرنیته بیرون آمده، چون تازه اول دعواست و انسان هایی که خودخواه هستند سر کار می آیند. جنگ تنها یک موقع از بین می رود که «يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّه » وقتی همه یک اله را می پرستند دیگر دعوایی ندارند و اخوت ایمانی پیدا می شود «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُم »(حجرات/۱۰).

اینجا دستگاه شیطان می آید و نزاع ایجاد می کند «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ»(حجرات/۶) آن نبأ فاسق است که دعوا درست می کند و این دعوای بین عرب و عجم و عراق و ایران و کرد، کار همان نبأ فاسق است و حتی کار را به قتال می رساند «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما»(حجرات/۹) این بعد از آن نبأ فاسق است و بعد می فرماید «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُم » نظام اخوت باید شکل بگیرد و مانعش هم خبر فاسق است. فاسق آن کسی است که از مدار ولایت نبی اکرم بیرون آمده که مصداق امروزی آن مستکبرین عالم و شیطان بزرگ می شود.

فروپاشی و افول نظام غرب با رد شدن ایدئولوژی

نظام مدرن بر خلاف ادعایش یک نظام هرمی است که همیشه یک جمعیت اندک در رأس هرم هستند و بقیه در قاعده می آیند و یک نظام طبقاتی در توزیع قدرت و ثروت به وجود می آید چه در مدل سوسیالیستی و چه در لیبرال دموکراسی و هر دو به یک معنا به اینجا ختم می شوند منتها به اشکال مختلف و بعد هم ناچار قاعده هرم را به بیرون از مرزهای خودشان توسعه می دهند، یعنی فقر خودشان را به جهان صادر می کنند. آمریکا فقر اقتصادی خودش را به جهان صادر می کند و دلار بی پشتوانه چاپ می کند و به جای این که تورم در کشور خودش درست بشود تورم را به جهان صادر می کند.

یعنی می گوید من دلار چاپ می کنم، شما می گویید چرا دلار چاپ می کنید، دلار که به درد ما نمی خورد. می گوید مگر شما غیر از این می خواهید که نفت قیمتش در برابر دلار جابه جا بشود، من این را حفظ می کنم و اینگونه می آید فقر خودش را به کشورهای دیگر صادر می کند. در بقیه محصولات جهان هم همینطور است. می گوید مگر شما نمی خواهید محصولات تولید شده جوامع صنعتی با قیمت بالا فروش برود؟ من به فروش می رسانم. گردش سرمایه به نفع قطب های سرمایه در جهان را تضمین می کند، با این که دائما دارد دلار و پول بی پشتوانه چاپ می کند. این قرض آمریکا برای همین پول بی پشتوانه است.

تا وقتی می تواند این کار را بکند که ایدئولوژیش در جهان طرفدار داشته باشد. وقتی ملتی لیبرالیسم و تساهل و تسامح و ایدئولوژی آمریکایی را نپذیرفت، دیگر آن قاعده هرم در ذیل نظام سرمایه داری عمل نخواهد کرد و این منتهی خواهد شد به این که در غرب چالش اقتصادی به وجود بیاید و البته بقیه چالش ها هم به وجود می آيد و فقط در حوزه اقتصاد نیست، در حوزه سیاست هم همینطور است.

این که یک رئیس جمهور می رود در کشتی جماران در خلیج فارس می ایستد و می گوید ما انرژی جهانی را تضمین نمی کنیم و نفت می شود صد و پنجاه دلار، یعنی دلار آمریکا پوک می شود و قیمت دلار را تنزل می دهد و بعد این به بقیه کالاها سرایت می کند. می گوید ما ایدئولوژی آمریکایی و حاکمیت این ایدئولوژی بر جهان را قبول نداریم. ما خودمان دنبال یک حرکت جدید هستیم و تضمین هم نمی کنیم. ما کارمان این نیست که انرژی جهان را تضمین کنیم. یکی دیگر می رود و می گوید ما تضمین می کنیم و نفت می شود پنجاه دلار. یعنی یک دولتی می آید که ایدئولوژی آمریکایی را قبول دارد و در ایران توسعه به مفهوم غربیش را قبول دارد و یکی هم می آید که قبول ندارد. آن می آید و پول آمریکا سبک می شود و این می آید و پول آمریکا سنگین می شود. پس قدرت و نفوذشان کاملا ایدئولوژیک است.

همین فوکویاما که پایان تاریخ را نوشت بحران اقتصاد آمریکا را تحلیل می کند و می گوید علت بحران اقتصادی آمریکا شکست ایدئولوژیک بود. یعنی کاملا می فهمد که انقلاب اسلامی این کار را سرشان آورده و لذا جنگی هم که راه می اندازند جنگ کاملا ایدئولوژیک است. روشنفکرنماهای غربی بی انصافی می کنند، خودش دارد می گوید که من برای گسترش ایدئولوژی جنگ می کنم و کاملا هم جنگ و هم فروپاشی ایدئولوژیک است.

در باب افول قدرت غرب لیبرال، حضرت آقا شاخص هایی که می گویند این است که اولا دو قطبی سه قطبی شد و این قطب هم اقتدارش در جهان کم شده است. ما سر سفارت خانه با آنها می جنگیدیم و الان می خواهیم از منطقه بیرونشان کنیم. سر سفارت فلسطین و اسرائیل با آن ها بحث داشتیم و الان در مرزهای اسرائیل بحث داریم. این معنایش افول ایدئولوژیک تمدن است. اگر ملت ها لیبرال دموکراسی را قبول داشته باشند به هیچ وجه قدرت آمریکا افول نخواهد کرد اما وقتی افول میکند که یک تحولی در عمق جامعه بشری بیافتد و لااقل در مقیاس یک تمدن به کل مستضعفین جهان منتشر می شود که دیگر این ایدئولوژی را به عنوان ایدئولوژی سعادت بخش قبول ندارد. این آغاز فروپاشی است و این اتفاق در جهان افتاده است.

امام به گورباچوف فرمودند علت فروپاشی کمونیست مبارزه بی دلیل با خداست و غرب لیبرال هم به همین دلیل شکست خواهد خورد. یعنی شکست کاملا ایدئولوژیک هم تمدن ایدئولوژیک است و هم شکست ایدئولوژیک است. جنگ ما هم کاملا ایدئولوژیک است. مهمترین کاری که ما باید انجام بدهیم که غرب به افول خودش نزدیکتر بشود این است که حرکت تمدنی را به سرانجام برسانیم. غرب می خواهد نظام انقلابی ما و به تبع آن انقلاب اسلامی را استحاله کند تا در نظام لیبرال ما به یکی از حداکثر قدرت های منطقه ای و هم آوای با غرب تبدیل بشویم.

توصیه می کنم این سخنرانی آقا را در سال 69 بخوانید، خیلی عجیب است، چند سال قبل از فروپاشی شوروی در دیدار با مسئولان وزارت خارجه و سفراء و کاردارهای سفارت جمهوری اسلامی است. می گویند غرب برای این به ما نزدیکی می کند که ما را متهم کند به این که ما از آن اصول خودمان دست برداشتیم و اینطوری قدرت جهانی ما و به اصطلاح آن عقبه جهانی ما را از بین ببرد و قدرت نرم ما را اینطوری از بین می برند. غرب به ویژه بعد از دوره اوباما و ترامپ به دنبال احیای شرایط قبل از انقلاب اسلامی است. یعنی شرایط جنگ سرد که دو قطبی برآمده از تمدن جدید است.

همان موقع که جنگ کریمه شروع شد، من گفتم که این احیای جنگ سرد است. بعد هم مسئله کره شمالی را که مطرح کردند عرض کردم که این یک پدیده چند منظوره است که یک ضلعش حتما احیای جنگ سرد است و فروکاستن قدرت ایران به یک قدرتی که سر سلاح اتمی دارد دعوا می کند. یعنی دوگانه اسلام و غرب و دوگانه اسلام و آمریکا را می خواهند در جهان تبدیل کنند به دوگانه روسیه و چین و ایران و تا ساحت کره شمالی تنزل بدهند. لذا گزارشی که ترامپ در این یکی دو ساله داده می گوید که رقبای ما چین و روسیه است و ایران و کره شمالی دو یاغی منطقه ای هستند. اینها از طریق نشاندن ما پای میز مذاکره با آمریکا این را دنبال کردند و البته ما هم اگر به یک نقطه ای برسیم که ان شاء الله صحنه را عوض کنیم و با قدرت از این معادله جهانی بیرون بیاییم، همه تبلیغاتی که در این هشت سال کردند در سبد ما سر ریز می شود و ما دوباره به یک قدرت برتر تبدیل خواهیم شد.

ما می توانیم دیپلماسی که یکی از مهمترین ابزارهای مهارشان است را بشکنیم به شرطی که قدرتمندانه با برجام برخورد کنیم و قدرتمندانه آنها را بیاوریم و متقاعد کنیم به این که با ما همکاری کنند و پای این قرارداد بایستند و به دنبال برجام دو و سه نباشند یا اینکه قدرتمندانه از این قرارداد جائرانه بیرون برویم. هر کدام که اتفاق بیافتد دیپلماسی آنها شکست می خورد. من به نظرم می آید که فروپاشی تمدنی، فروپاشی ایدئولوژیک است. من اصلی ترین کار را ادامه انقلاب اسلامی می دانم.

انقلاب اسلامی و نظام انقلابی یعنی یا تمدن رقیب، نظام را به یک نظام لیبرال تبدیل می کند که در دوره اصلاحات غرب گراها خیز برداشتند که اصول غیر دموکراتیک را حذف کنید و اگر شما بخواهید یک قدرت منطقه ای بشوید، باید هم آوا با غرب شوید تا با شما همکاری کند. یعنی به این اندازه ای برای شما پتانسیل و ارزش قائل است که جنگ را کنار بگذارد و شما بشوید قدرت منطقه ای هم آوا و ظرفیت های شما را هم بیش از فرانسه می داند. به نظر من می فهمند که ما الان ظرفیتمان بیشتر از حتی انگلستان است و حاضر هستند شما را در این مقیاس هم تحمل کنند کما این که حاضر هستند چین و روسیه را به یک معنا تحمل کنند.

می خواهند ما را تبدیل کنند یا به یک به اصطلاح یاغی منطقه ای و سرکوب مان کنند و اول قدرت نرم مان را ازمان بگیرند و بعد هم نابودمان کنند یا این که می خواهند به یک قدرت هم آوای منطقه ای تبدیلمان کنند. ما باید حرکت تمدنیمان را ادامه بدهیم تا استحاله نشویم و نظاممان انقلابی بماند نه اینکه لیبرال بشود و نهادهای دموکراتیک بیایند و دستگاه ولایت فقیه را در درون خودشان هضم کنند.

آقا یک موقع می فرمودند اگر یک روحانی سازش کاری هم باشد، با او دعوایی ندارند، یعنی نهاد ولایت فقیه را نهاد سازش با جهان می کنند. باید نظام انقلابی بماند و بعد به سمت گام های بعد برویم. گام های بعد اولش ایجاد دولت اسلامی است و این گام به امید و انگیزه نیاز دارد و نیاز دارد که به آن موضوعات هفتگانه ای که ایشان فرمودند بپردازیم و روی آنها کار کنیم. باید در این نسل به اصطلاح آتش به اختیار قرارگاه هایی برای دانش شکل بگیرد. من ظرفیت بیانیه گام دوم را ظرفیت ایجاد هم آوایی و ایجاد یک تفکر منسجم بین این جبهه آتش به اختیارها می دانم. دیگر اردوگاه اصلاح طلب و اصولگرا کاری ازشان ساخته نیست. نه آنها می توانند اصلاحات غربی را ادامه بدهند و نه اینها می توانند.

انقلاب اسلامی و این جریان انقلابی که می تواند ترکیبی از انقلابیون دو جریان باشد باید مرزهای تقسیم بندی ها را به هم بزند و قرارگاه هایی برایشان تشکیل بشود و ادامه انقلاب اسلامی را تا تمدن اسلامی ادامه بدهند. این عامل اصلی فروپاشی غرب است؛ حضرت آقا هفت موضوع می گویند، اعم از علم و دانش و معنویت و اخلاق و استقلال و آزادی و عدالت و مبارزه با فساد که آخری هم سبک زندگی است. این هفت موضوع نیاز به تولید نرم افزار و سخت افزار دارد. بیانیه گام دوم باید اول خودش تئوریزه بشود. سنگینی بار از یک مبانی پیشینی است که باید آنها روشن بشود. نگاه هایی هم که ایشان دارند باید محور قرار بگیرد نه نگاه دیگران و خیلی جاها مبانی را هم گفتند.

حضرت آقا چندسال قبل گفتند که غرب می خواهد به ما نزدیک بشود که به تعبیر من هژمونی جهانی ما را از بین ببرد و بگویند جمهوری اسلامی از اصول خودش دست برداشته است و خودشان را تشنه نشان می دهند که مذاکره کنیم. ادامه این مسیر بیانیه گام دوم می تواند یک منشور هم آوایی و ایجاد یک تفکر منسجم و ایجاد یک رویکرد متناسب با انقلاب اسلامی در مقیاس یک تمدن و آغازگر یک عصر جدید باشد. ایشان شاخص هایی را برای ارزیابی پیشرفت ها و آسیب شناسی و گام هایی را برای برداشتن ارائه می کند که ایجاد امید در قله اش است. تحلیل روشن از این بیانیه خودش ایجاد امید و مبارزه با غرب گرایی می کند. در مقابل غرب و جریان غرب گرای درون دنیای اسلام روی این برنامه ریزی می کند که ما را تحقیر کند. این تحقیر شدگی مطمئنا آغاز غروب تمدن اسلامی در مقابل تمدن غرب و آغاز استحاله است. ما باید با آن مبارزه کنیم.

آقا می گویند این هفت موضوع را از شما جوانان می خواهم دنبال کنید که در پیشانی آن ایجاد امید است و بعد هم می گویند امید کاذب را نمی گویم، این امید مبتنی بر واقعیات است. من یکی از اصلی ترین رسالت ها را در مسیر ادامه حرکت تمدنی مبارزه با تحقیر شدگی در مقابل غرب می دانم. این هایی که می گویند ما فقط بزباش می توانیم درست کنیم باید بروند در خانه هایشان بنشینند. اینها به درد اداره یک جامعه انقلابی مثل ایران نمی خورند. اینها دیگر به درد بورکینافاسو هم نمی خورند. یک موقع گفتم اینها را صادر کنیم بورکینافاسو آنجا توسعه ایجاد می کنند اما آنجا هم دیگر کاری ازشان بر نمی آید و ملت بورکینافاسو هم دیگر اینها را قبول نمی کنند. آن آقایی که می گوید با یک دکمه فشار دادن می توانند ما را نابود کنند، این دیگر به درد اداره جامعه نمی خورد. برای اداره کشورهای کوچکتر هم بدرد نمی خورند.

برادران مبارز ما در افغانستان واقعا مقابل این ادعای مزخرف ترامپ جوری برخورد کردند که مجبورش کردند عقب نشینی کند. اینهایی که اینطوری فکر می کنند می خواهند تحقیر کنند. معدل دانشگاه های شما الان خیلی هایش ایجاد تحقیر است و باید مقابله کنید و کرسی های دانشگاه را بگیرید. نگذارید کسانی که تحقیر شده در مقابل غرب هستند یکسره در سر کلاس، جوانان ما را تحقیر بکنند. نمی گویم با کودتا بگیرید، شما ظرفیت دارید و آنها دیگر تولیدی ندارند و فسیل شدند. شما یک نسل جدید دانشمند تولید کردید که لیاقت دارند. حقیقتا باید با رقابت علمی بروند و کرسی های دانشگاه را بگیرند. بروید بگیرید سنگرهای مهم را نگذارید آدم های تحقیر شده سر کلاس جوان شما را تحقیر کند. یک نسل جدیدی درست کنید و رسانه ها را در اختیار بگیرید و با رقابت سالم و ایجاد امید و بعد هم حرکت بر محور اندیشه های حضرت آقا اختلاف نظرمان را کنار بگذاریم. این بیانیه ظرفیت ایجاد تمدن منسجم و یک ارتقاء افق نگرش و یک راهبرد کلان برای آینده دارد و همین را باید مبنا قرار دهیم و اگر ان شاء الله حرکت تمدنی را ادامه بدهیم افول آمریکا قطعی است و این اصلی ترین مسیر افول آمریکاست.

سوال: آیا برای رسیدن به تمدن اختیارات ولایت فقیه خیلی کم نیست؟

جواب: زود برنگردید به اصلاح نظام، قدم بعدی نظام را بردارید با همین ظرفیت ولایت فقیه ما دولت اسلامی متناسب نداریم دولت ما به شدت تحت تأثیر فضای دولت مدرن است و این دولت مدرن ابزار اداره انقلاب اسلامی تا تمدن نیست. این دولت اگر ادامه پیدا کند ریشه های نظام را تغییر می دهد و نظام را غیر انقلابی میکند؛ همین حرفهایی که می زدند «انقلاب تا چه زمانی؟» یعنی همین، یعنی برگردید نظام را غیر انقلابی کنید یعنی نظامی که از آرمان تمدن سازی و رقابت تمدنی دست برداشته است.

پس یک طرف این است که دولت غیر اسلامی بیاید نظام را استحاله کند که آنها کارشان در آغاز دولت اصلاحات همین بود. الان هم یک بار دیگر خیز برداشتند به یک شکل دیگری، ولی الحمدلله این که آقا امیدوارند این است که توانایی هایی که در نیروهای انقلابی متعهد به اندیشه امام و حضرت آقا پیدا شده توانسته رقبا را زمین گیر کند به یک معنا هم رقبای بیرونی هم رقبای داخلی هم غرب هم جبهه غرب گرا در درون دنیای اسلام و کشور خودمان. من معتقدم نسل جدید آن نیرویی است که خدای متعال به دست ولی خودش حضرت بقیه الله و از آستین ولی فقیه متولد کرد و این ظرفیت ها ادامه انقلاب را تضمین می کند. این نسل از معدل غربگراها واقعا با سوادترند، واقعا فناورترند، واقعا جدیتر و با عزم ترند.

من می گویم این ظرفیت باید به وسیله این بیانیه هم آوایی و هم فکری پیدا کنند و براساس تئوریزه کردن این بیانیه و ذیل آن نظریه پردازی و بر پایه آن نظریه پردازی راهبرد نگاری و برنامه ریزی بشود. قرارگاهی تشکیل بشود و این را عملیاتی کند از طریق همین آتش به اختیارها و ذیلش هم یک گفتمان سازی بشود که تبدیل به گفتمان غالب جامعه و یا لااقل جامعه انقلابی شود. والحمدالله..

پی نوشت ها:

(۱) الأمالي (للمفيد)، النص، ص: 142

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 146

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 627