نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

تکاثر و الهاء برای پراکنده کردن مردم از حول نبی اکرم/ تلاش صدیقه کبری برای نجات مومنین

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 6 بهمن ماه 97 است که در مدرسه آل یاسین ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ قرآن از ماجرای پیش آمده بعد از رحلت رسول الله تعابیر منحصر به فردی دارد که واقعه را از منظر کلام وحی توضیح می دهد. یکی از تعابیری که در قرآن شده بحث اقامه لهو برای ایجاد پراکندگی از حول امام است. این تعبیر در سوره جمعه توضیح داده شده است. در واقع بحث این است که خدای متعال رسولی را فرستاده و عده ای دورش جمع می شوند، پس امتی ساخته می شود ولی عده ای این را نمی پذیرند و خودشان را اولیاء خدا و حامل کتاب می دانند. آنها می گویند ما باید پرچمدار بشویم و اگر بناست راه خدا را کسی نشان بدهد آن ما هستیم. پس لهوی به وسعت کل دنیا درست می کنند، یعنی کل محیط ولایت شان لعب و لهو است و هیچ چیز دیگر در آن نیست. تعبیر دیگری که در همین معنا بیان شده در سوره تکاثر است؛ لهو از طریق تکاثر برای غفلت از امام است. یک دستگاهی ایجاد تکاثر کردند و از طریق تکاثر لهو درست می کند. اما این تکاثری که عامل لهو است را چه کسی به پا کرده است؟ اینها همان هایی هستند که لهو و تجارت به پا می کردند تا مردم دور رسول جمع نشوند. این نعیمی که دستگاه سقیفه با تکاثر آمده و الهاء از آن درست کرده چیست؟ این نعیم ولایت امام است. امام آمده و ما باید با ایشان راه برویم و ذیل ولایت او باشیم چرا که تمام سیر همین است. این داستان سقیفه است و وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها برای از بین بردن همین محیط الهاء آمدند. ایشان آمدند تا مومنین را از این الهاء عبور بدهند. آنهایی که اهل الهاء اند که باشند اما آنهایی که اهل امام اند در محیط الهاء و تکاثر و جهنم وارد نشوند و امام و رسول و قائم را رها نکنند.

تعابیر مختلف قرآن از ماجرای سقیفه

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . در قرآن از ماجرای پیش آمده بعد از رحلت رسول الله تعابیر منحصر به فردی شده که واقعه را از منظر الهی و از منظر کلام وحی توضیح می دهد. یک تعبیری که در قرآن از ماجرای سقیفه شده، تعبیر تبدیل نعمت است «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ * جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرار»(ابراهیم/28-29).

تعبیر دیگری که قرآن از ماجرای سقیفه دارد تعبیر در حجاب رفتن حقیقت ولایت حقه یعنی تمام خیرات است. «وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى»(لیل/1) ، این ماجرا ظلمات لیلی است که بر حقیقت شمس ولایت پرده و حجاب شده است. از «وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى »(لیل/2) هم تفسیر به دوران ظهور شده است. تعبیر دیگری که در قرآن شده که باز می تواند ناظر به داستان سقیفه باشد تعبیر به غور حقیقت ولایت است، «قُلْ  إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ»(ملک/30).

تعبیر دیگری که در قرآن شده بحث اقامه لهو برای ایجاد پراکندگی از حول امام است. این تعبیر در سوره جمعه با یک بیان نورانی توضیح داده شده است. «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِما»(جمعه/11)، ظاهر آیه ناظر به وجود مقدس نبی اکرم است که یهود و منافقین در صدد ایجاد انفضاض اند، البته داستان انفضاض منافقین بلافاصله در سوره منافقین می آید. «لا تُنْفِقُوا عَلى  مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا»(منافقون/7)، این اقامه لهو برای پراکنده سازی است که وسعت آن هم به وسعت ولایت آنهاست، لذا اصلا خودشان محور لهوند کما این که امام محور ذکر است، «إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى  ذِكْرِ اللَّهِ»(جمعه/9). همانطور که این ذکر خود امام و خود رسول است، این لهو هم در روایت به خود ائمه و ضلال خودشان تعبیر شده است.

آنها حقیقت لهو هستند و بقیه لهوی که در فضای ظل آنهاست ادامه خودشان است، کما این که ذکری که در جامعه مومنین است ادامه ذکر الرسول است، «ذِكْرُكُمْ فِي الذَّاكِرِين »، «ارواحکم فی الارواح»، روحش در روح مومنین است. فرمود روح امام برای ما مثل روح برای جسم است. در کافی آمده که فرمود: روح مومنین و انبیاء از منزلت جسم ماست. روح امام اول به جسم خودش تعلق می گیرد، بعد به روح انبیاء و بعد به روح مومن، پس ارواح مومنین ادامه جسم امام اند. روح مومن و انبیاء از منزلت جسم ماست، یعنی روح امام در جسم ما جاری است «وَ أَرْوَاحُكُمْ فِي الْأَرْوَاح ».

پس بحث این است که اینها خودشان لهو می شوند برای این که امام قائم تنها بماند. امام آمده و قیامت لله کرده، بعد هم همه عالم را دعوت به خدا کرده است اما اینها مردم را پراکنده می کنند و به لهو و لعب می برند. اینها مردم را در دار دنیا و دار لهو که محیط ولایت خودشان است برده و از دار ذکر که محیط ولایت امام است، جدا می کنند «بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَع وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُه »(نور/36). پس اصل داستان راجع به حضرت و یهود است اما تأویلش به منافقین و امیرالمومنین هست.

تعبیر دیگری که باز در همین وادی در قرآن هست که باید تأمل بفرمایید تا بعدا روی آن گفتگو شده و به جامعه القاء بشود، بحث تکاثر است. لهو از طریق تکاثر برای غفلت از امام است که در سوره تکاثر از آن بحث شده است، «أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ»(تکاثر/1). این تکاثر که بیخودی پیدا نمی شود بلکه یک دستگاهی ایجاد تکاثر کرده و از طریق تکاثر لهو درست می کند. «أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ»(تکاثر/1-2)، نتیجه تکاثر می شود لهو و این لهو هم ادامه پیدا می کند تا ورود به عالم برزخ و بعد تمام می شود. این عالم لهو و تکاثر همان وادی جهنم است و اگر کسی چشم داشته باشد می تواند ببیند همین الان اینجا جهنم است «كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ»(تکاثر/5-6).

بعد می فرماید که در قیامت «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيم »(تکاثر/8)، یعنی شما نسبت به نعمت مسئولیت داشتید اما آنها شما را از این مسئولیت غافل کرده و برایتان لهو درست کردند. تکاثر فعل اولیاء طاغوت است که برای ایجاد لهو و جدا کردن جامعه از امام درست می کنند و در نتیجه آن غفلت از نعمت حاصل می شود. تعبیر دیگری که شده تعبیر به فتنه است «الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُون »(عنکبوت/1).

رسول الهی هادی امت

ما در اینجا تعبیری که در سوره جمعه آمده را توضیح می دهیم. داستان این است که خدایی که همه عوالم تسبیح او را می کنند و منزه از نقص و عیب است، رسول درست کرده است، یعنی در این رسالت همه اسماء الهی آمده و کاملا ذیل مقام سُبُّوحیت خدای متعال است. این رسالت ذیل مقام قدوسیت، عزت و مقام حکمت اوست. «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ»(جمعه/2)، امیین یعنی کسانی که از جای دیگر ارتزاق نکردند و رزقشان از عالم بالا می آید. کسانی که شاگردی دیگران را نکردند و به مکتب دنیایی نرفتند بلکه هرچه هست آتینا من لدن، پس امیین نقص نیست. حضرت فرمود «نحن الامیین»، پس پیامبر از میان ما برانگیخته شد.

«هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ»، از امیین یعنی اینهایی که نه از علمای یهودند و نه کتاب خواندند و نه شاگردی کردند، یک نفر را برانگیخت که چند کار می کند و هر کدامش توضیح دارد. یک کار او تلاوت آیات، تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت است، اگر این رسول نمی آمد و این تلاوت و تزکیه و تعلیم واقع نمی شد اینها در گم گشتگی می ماندند. این رسولی که از طرف خدای متعال با آن اسماء حسنی آمده یعنی هیچ نقصی در این رسالت نیست و نمی شود از آن عیب بگیرید. پس نمی توانید بگویید چرا این پیغمبر؟ چرا «فی الامیین»؟ چرا «منهم»؟ چرا از قوم یهود انتخاب نکرد؟ چرا از کتاب خوانده ها و حافظان تورات و انجیل نبود؟ این کار خداست و عزت او هم این کار را پیش می برد. او عزیز و نفوذ ناپذیر است و کسی نمی تواند طرحش را به هم بزند.

«هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِين »، آیا این پیامبر که آمده فقط برای مردم زمان خودش آمده است؟ نه. این رسول امیین هست و یک عده ای هم در راه بوده و هنوز ملحق به او نشده اند. جمعیتی هستند که با تعلیم و تزکیه و تلاوت او ملحق می شوند، «وَ آخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم »(جمعه/3) و عزت و حکمت او پشتیبان این راه هست.

بعد می فرماید: «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيم »(جمعه/4)، این فضل خداست و آن هم فضل عظیم اوست. این که این رسالت به یک امتی برسد و امتی درست بشود، تماما فضل خداست. این فضل را خدای متعال به هر کس که مشیتش تعلق بگیرد عطا می کند و به ما مربوط نیست، البته پیداست این مشیت بر اساس حکمت و عزت و قدوسیت و سبوحیت است، یعنی اینطوری نیست که خدای متعال کار غیر حکیمانه انجام بدهد. او حکیم است و کارش حکمت دارد. او عزیز است و اینطور نیست که دیگران نقشه بکشند و او عمل کند بلکه آنچه همه از اراده خودش است، یعنی طرح خودش را عمل کند.

ادعای قوم یهود برای پذیرش رسالت و هدایت مردم

در مقبال این فضل خدا به این رسول و امت و اهل بیتی که این رسول در بین آنها مبعوث شده و رسول بر آنهاست، یک جریانی است که ریشه این جریان هم قرآن توضیح می دهد. ریشه اش این است که «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى  ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»(نساء/54)، آنها حسادت می ورزند به آنچه خدا از فضل خودش به یک عده ای عطا کرده که اول رسول است و بعد اهل بیت و بعد هم امتی که حول این رسول شکل می گیرند و ملحق به او می شوند. آنها به این سه گروه حسادت می ورزند که چرا آن فضل به ما داده نشد!

خدا در دو آیه بساط اینها را جمع می کند و می فرماید: «مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً»(جمعه/5) . قوم یهود ادعایشان این بود که ما حامل کتاب هستیم و علوم انبیاء پیش ماست، پس اگر بناست کسی پیامبر آخرالزمان بشود و ادامه دهنده موسای کلیم به عنوان خاتم الانبیاء باشد همانطور که در کتاب تورات و انجیل بشارت داده شده بود، باید از بین ما باشد. قرآن دو نکته لطیف می فرماید و خطاب به قوم یهود می فرماید: با اینکه شما کتاب آسمانی را برنداشتید، آن را زمین گذاشتید! کتاب بر موسای کلیم نازل شد، چون تحمل کتاب کار پیامبر بوده و خیلی هم دشوار است. در یکی از تفاسیر، مرحوم شهید مطهری یک تشبیهی دارند و می گویند: گویا انفجار عظیمی در عالم بالا اتفاق می افتد که این انفجار می خواهد حاملش قلب یک آدمی باشد! پس خیلی تحمل آن سخت است «اللَّهُمَ  صَلِ  عَلَى  مُحَمَّدٍ كَمَا حَمَلَ  وَحْيَكَ »، لذا بعضی وقتها که وحی بدون حجاب می شد حال حضرت به حدی سنگین می شد که اگر بر مرکبی سوار بودند شکم مرکب به زمین می رسید!

قرآن می فرماید: شما که خودتان کتاب را برنداشتید باز هم بار را زمین گذاشتید! نسبت شما با معارف و کتاب نسبت «كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً» است، چطور می گویید ما حامل کتب انبیاء و علوم انبیاء هستیم و باید پیامبر از بین ما باشد؟! شما حماری هستید که بار روی دوشتان است. شما بار کتاب موسی را هم برنداشتید حالا می خواهید بار قرآن را بردارید؟!

 اینها خودشان را رقبای حضرت می دانستند و مدعی بودند که باید نبوت به آنها برسد، اینها خودشان را جزء اولیاء خدا می دانستند و می گفتند ما حامل کتاب و عالمان به کتب آسمانی هستیم! قرآن می فرماید داستان شما در ادعای حمل کتابتان که این است: «مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين ». شما قوم ظالمین هستید چرا که آیات ما را تکذیب کردید. آیات به انبیاء و اهل بیت تعبیر می شود و اینها آیات الهی را تکذیب کردند. شما که خودتان راه به جایی نمی برید، «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين » چطور می توانید هادی دیگران بشوید؟!

اما این که ادعای اولیاء خدا بودن می کنید درست نیست چون شما دهنتان بوی شیر می دهد و هنوز سرتان در دامن دنیاست! شما هنوز از شیر مادر دنیا گرفته نشدید، چطور می خواهید بیایید و اولیاء خدا بشوید؟! «قُلْ يا أَيُّهَا الَّذينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ * وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ»(جکعه/6-7) شما جزء این طایفه اید! قوم ظالم نه حامل هدایت اند، نه حامل کتاب اند و نه از اولیاء خدا هستند. در سوره بقره می فرماید: «يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ  سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصيرٌ بِما يَعْمَلُون »(بقره/96)، آرزویشان این است که هزار سال در این دنیا می ماندند! شمایی که هنوز قد نکشیدید، از دنیا بیرون نرفتید و از شیر شما را نگرفتن، چطور ادعای اولیاء خدا بودن می کنید؟!

راه رسیدن به بهترین رزق و روزی

بنابراین خدای متعال این ادعایی که آنها داشتند را از آنها می گیرد و بعد در تعبیری می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى  ذِكْرِ اللَّه ». وقتی ندا داده شد در روز جمعه با تمام کوشش به سمت ذکر خدا بیایید که این ذکر نماز جمعه است، «وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُون ». البته مقام معرفتی می خواهد که آدم بفهمد ذکر بهتر از بیع است و همه این را نمی فهمند.

ظاهر آیه معلوم است اما باطنش تعبیر شده به رسول و امام، بیع هم به ائمه نار تفسیر شده است. ائمه نار کارشان دنیا داری و بیع راه انداختن است و کار دیگری نمی توانند بکنند. رسول است که می تواند اقامه ذکر بکند و بازار را به مسجد تبدیل کند. اولیای طاغوت مسجد را هم بازار می کند و مسجدشان هم محل تجارت و داد و ستد است. آنجایی که ذکر است بیت الرسول است، «فَاسْعَوْا إِلى  ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُون »، اما اینهایی که در حجاب اند این را نمی فهمند.

یک تعبیری در قرآن دارد و می فرماید: «وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى  ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى »(طه/131)، چشم خودت را به شکوفه های دنیایی که برای اقوام مختلف اهل دنیا باز شده ندوز، یعنی نگاهت را امتداد نده. «عینیک» هم شاید چشم سر و چشم دل است. پس آیه می فرماید: نگاهت را برگردان چرا که اگر ادامه دادی این فتنه آنهاست. آنها دارند با این نعمت ها در کوره ای مورد افتتان و امتحان قرار می گیرند و با همین هم سقوط می کنند.

«وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى »، آن رزق پنهانی پروردگار برای شما بهتر است. این آیه خطاب به ماست چون حضرت که فارغ اند. ایشان ما را می بینند و می گویند خدایا امت من هنوز رشد نکرده اند. «وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى »، آن رزق خیر را چه کسی می تواند ببیند؟ کسی که رویش را از رزق و شکوفه های دنیا برگردانده است. پس اگر نگاه انسان دنبال این شکوفه ها امتداد پیدا کند نمی تواند به آن رزق خیری که دست رسول است برسد.

«وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُون »، اگر چشمتان را ببندید و اگر اهل علم بشوید، می فهمید که آن ذکر بهتر از این بیع است. البته پیداست اینجا مقصود آن بیع صالح نیست بلکه دنیا را بازار کردن و این چیزهاست. بعد می فرماید: «فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»(جمعه/10)، اگر تجمع حول الرسول داشته باشید و به ذکرتان برسید و ذکرتان را بگیرید، بازارتان هم می شود مسجد. «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» این دیگر بیع نیست بلکه ابتغاء فضل است و فرق است بین خرید و فروش و ابتغاء فضل. شما دنبال فضل خدا هستید، پس همه زندگی تان می شود ذکر، «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً» پس دوام ذکر داشته باشید.

بعد می فرماید: «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها»(جمعه/11)، وقتی تجارت یا لهوی را می بینند به سمت آن پراکنده می شوند. شأن نزول آیه این است که حضرت برای نماز جمعه مردم را دعوت می کرد، اینها هم می آمدند و همزمان با نماز جمعه، بازار جمعه درست می کردند و کنارش هم طبل و سر و صدا تجارت و لهو راه می انداختند که مردم را پراکنده کنند تا ذکر روز جمعه شان را نگیرند. چرا اگر ذکر یوم الجمعه شان منتشر بشوند تمام هفته شان ذکر می شود.

«وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقين »، آن چیزی که نزد رسول است «ما عندالله» است. اگر می خواهید به ما عندالله برسید باید کنار رسول بیایید و این بهتر از آن لهو و تجارت است. «وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقين » و رزقهای خوب دست اوست.

حقیقت یوم الجمعه

این ترجمه ظاهری سوره است، کانه حضرت که مبعوث شدند یک یوم الجمعه و یک ذکری دارند که با آن مردم را به حول خودشان دعوت می کنند تا به ذکرشان برسند، منتشر بشوند و دنبال ارتقاء فضل بروند. دشمن هم در مقابل این طرح بزرگ حضرت یک طرح بیع و تجارت و لهو و انفضاض دارد. پس ظاهر سوره درباره نماز جمعه است ولی در باطنش دو نکته قابل توجه وجود دارد. یکی این که فرمود یوم الجمعه همان روزی است که تمام مخلوقات جمع شدند در آن روز و از آنها میثاق بر توحید و نبوت و ولایت گرفته شد. این یوم الجمعه ما هم که تکرار می شود، تکرار و تجلی آن یوم الجمعه است، مثل لیله القدر که یکی است ولی هر سال در شب بیست و سوم تجلی می کند، مثل خورشید که یکی است ولی هر روز طلوع می کند و طلوع امروز غیر از طلوع دیروز است.

یوم الجمعه آن روز خاصی است که خدای متعال همه را جمع کرده و از آن ها میثاق گرفته، بعد گفته حالا بروید. این یوم الجمعه برای همه عالم است و وقتی در دار دنیا آمدیم هر هفته تکرار می شود. یوم الجمعه، یوم تجدید عهد با رسول و امام و یوم تجمع حول الرسول است. بعد هم در طول هفته باید برویم و به این عهد وفا کنیم، مثل این که سر صبح با امام تجدید عهد می کنیم و تا آخر شب و فردا باید مراقب آن عهد باشیم. همه زندگی عهد با خدا و رسول و امام است و ما باید به این عهد وفا داشته باشیم. یوم الجمعه، روز تکرار یوم آن عهد در عالم بالاست که در این عالم مدام تکرار می شود. ما باید پای این عهدمان باشیم و به محضر رسول رفته، ذکرمان را بگیریم و عهدمان را نو کنیم، بعد هم بیاییم و وارد زندگی بشویم و دنبال ابتغاء فضل باشیم.

دشمن برای این که این تجمع را به هم بزند و نگذارد حول الرسول عهدها برقرار بشود، لهو و تجارت به پا کرده و مردم را پراکنده می کند. بر همین اساس اگر مقداری عمیق تر به آیه نگاه بشود (البته من نسبت نمی دهم)  شاید اینطوری هم بشود نسبت داد که آن قیام حضرت فقط قیام در صلات الجمعه نیست. حضرت قائم است و در همه عالم می خواهد برپا کند، «أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى  وَ فُرادى »(سبأ/46)، می خواهد تجمع حول این رسول قائم پیدا بشود و مردم با ایشان عهد کرده و ذکر بگیرند و بروند. یعنی اینها هم به قیام لله برسند و هم هفته شان را با این قیام لله بگذرانند و دوباره برگردند و عهد جدید و سیر جدید را شروع کنند.

نقشه اهل سقیفه برای پراکنده کردن امت از اطراف نبی اکرم

در مقابل طرح حضرت یک طرح بزرگی است که قدم اول آن حسادت است، بعد هم که حسادتشان به نتیجه نرسید که چرا ما را پیامبر نکردند، برای پراکنده کردن سراغ لهو و تجارت می روند. لذا لهو و تجارت و بیع به همین اولیاء سقیفه تعبیر شده است. محیط ولایت اینها محیط لهو و تجارت است اما محیط ولایت حضرت محیط ذکر است. بساط لهو درست می کنند، مثل همین که می بینید، می شود امپراتوری بنی امیه، می شود همین امپراتوری بزرگ دنیا که می بینید. همه این امپراتوری محیط لهو است و هیچ حقیقتی در آن نیست «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»(انعام/32) . از آن رزق «وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى » هم اینجا خبری نیست. «وَ مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها»(شوری/20)، این جا حرث الدنیاست اما در دستگاه حضرت حرث الآخره است «مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِه ».

متاع دنیا محیط ولایت ائمه نار است، برای همین متاع ظلمانی است. جهنمی ها هم بالاخره تغذیه می کنند و مجبورند بخورند. آنها «وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِين »(حاقه/36) می خورند. بهشتی ها هم می خورند اما از شجره طوبی و طعام طاهر و پاک.

پس حقیقت، این داستان است؛ یعنی خیلی جدی تر از یک نماز جمعه ظاهری. بحث این است که خدای متعال رسولی را فرستاده و عده ای دورش جمع می شوند، پس امتی ساخته می شود ولی عده ای این را نمی پذیرند و خودشان را اولیاء خدا و حامل کتاب می دانند. آنها می گویند ما باید پرچمدار بشویم و اگر بناست راه خدا را کسی نشان بدهد آن ما هستیم. خداوند می فرماید: شما خودتان هم سردرگم هستید و سرتان در آخور دنیاست! شما چطوری می توانید مردم را از دنیا بزرگتر کنید؟! چطوری می توانید انسان قائم لله بسازید که پایش روی عرش است؟! شما خودتان هم هنوز از دنیا بیرون نرفتید چطوری می توانید آدمی بسازید که به مقامات الهی برسد؟!

اینها وقتی طرحشان نمی گیرد می آیند و نقشه دیگر می کشند و به پراکنده سازی مشغول می شوند. پس لهوی به وسعت کل دنیا درست می کنند «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»، کل محیط ولایت شان لعب و لهو است و هیچ چیز دیگر در آن نیست. یعنی مسجد و بازارشان لهو و میکده است.

باطن سوره را شاید بشود تحلیل به یهود امت و منافقین کرد، چون همانطور که می دانید هر چه در قوم حضرت موسی واقع شده طابق النعل بالنعل در امت رسول اکرم هم واقع می شود. لذا از  بعضی از اینها تعبیر به «یهود هذه الامه» شده است. حضرت در نهج البلاغه راجع به مروان می فرماید: «إِنَّهَا كَفٌّ يَهُودِيَّة»، تعبیر عجیبی است، منتها نه آن یهود بلکه یهود هذه الامه. خیلی از اینها پرچمدار آنها هستند و آنها دنباله روی اینها هستند. نه این که آن یهود جلواند بلکه آنها دنبال اینها می روند.

همانطور که همه انبیاء دنبال رسول ما هستند، یهود امم گذشته هم تابع یهود این امت اند. یهود این امت هم دعوایش با خدا و رسول سر ماجرای ولایت است. یهود دعوا می کند که چرا جبرئیل را برای پیامبر آورد. یک عده ای دعوا می کردند که چرا این وحی بر بزرگ طائفه ما نیامده و چرا بر شما آمده است؟ آنها حتی با جبرئیل نزاع داشتند. قرآن می فرماید: «قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى  قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّه»(بقره/97) ، این دعوای یهود و قریش بود سر رسالت. ولی دعوای منافقین و یهود این امت بر سر موضوع ولایت بود، آنها با جبرئیل دعوا می کردند که چرا آیه ولایت را آورد!

بعد از غدیر آمد و به حضرت عرض کرد این حرف ها از طرف خودتان است یا از طرف خدا؟! حضرت فرمودند: از طرف خداست، گفت: خدایا اگر راست می گوید یک سنگی بیاید از آسمان و همین هم شد. داستان اینها این است که نمی توانند ببینند این خلافت و ادامه رسالت روی دوش امیرالمومنین بیوفتد و اصلا خودشان می گویند ما اولیائیم، معنی ندارد همه چیز را به قوم و خویش های خودش بدهد! آنها اینطوری تعبیر می کردند و می گفتند قوم و خویش خودش را می خواهد رئیس کند! یعنی خیال می کردند حضرت هم گرفتار همان شیطنتی هستند که اهل دنیا دارند و ایشان هم دنبال قوم گرایی هستند.

موضوع دعوایشان به اینجا می رسید که برای انفضاض از حول امام داخل دنیای اسلام لهو و تجارت بپا کردند، همانی است که حضرت فرمود بر منبر من بالا می روند و مردم را به قهقرا برمی گردانند. آنها برای انفضاض از حول امام در امت بساط لهو و تجارت به پا کردند. این یک تعبیر از سقیفه است.

الهاء اهل سقیفه و تبدیل نعمت به کفر

در سوره تکاثر می فرماید: «أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ»، یعنی تفاخر بر سر کثرت امکانات دنیایی شما را مشغول کرد و باعث لهوتان شد. اما این تکاثری که عامل لهو است را چه کسی به پا کرده است؟ اینها همان هایی هستند که لهو و تجارت به پا می کردند تا مردم دور رسول جمع نشوند. «أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ»، یک تکاثری به پا شد که باعث لهو شما شد. لهو آن چیزی است که آدم را از امر مهم غافل می کند و این موضوع هم شما را غافل کرد. تا کجا غفلت آمد؟ «حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ».

«كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ * ثُمَّ كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُون »(تکاثر/3-4)، این آیه ناظر به مراتب مختلف علمی است که در آن می فهمند اشتباه کرده اند. «كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ»(تکاثر/5-6)، اگر علم الیقین می داشتید جهنم را می دیدید. مرحوم علامه طباطبایی در اینجا نکته ای دارند که لطیف است. ایشان می فرماید: این ناظر به آخرت نیست، بلکه یعنی شما علم الیقین ندارید ولی اگر علم الیقین داشتید در همین دنیا جهنم را می دیدید. یعنی این محیط تکاثر و محیط لهو، محیط جهنم است و اگر چشمتان باز می شد همینجا جهنم را می دیدید. پس می دیدید که مقابل امام جهنم درست شده و برای این که مردم را از امام جدا کنند تکاثر به پا کردند.

«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ» آنها نعمت خدا را تبدیل به کفر کردند. نعمت امام است اما وقتی تبدیل نعمت شد، مردم زیر چتر امام کفر رفتند و چتر امام کفر هم چیزی جز دارالبوار نیست. آنها قومشان را در دار بوار بردند که دار بوار محیط ولایت امام کفر است. امت قرار بود ذیل نعمت امام باشند که محیط ولایتش دار دائر است اما ذیل کلمه کفر که دار بائر است رفتند. این دار بائر جهنم است و آنها الان در جهنم هستند. شاهد آن هم این است که «جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرار»، قیامت واردش شده و قرارگاهشان می شود وچه بر قرار گاهی است. در همین دنیا که قرارگاه نیست بلکه معبرشان جهنم است.

«لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ»، الان جهنم را می بینند. «ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقين »(تکاثر/7)، حالا که علم الیقین ندارید در قیامت شما را وسط آتش می برند، آن وقت می بینید که این محیط تکاثر چه بوده است! این همان محیط تکاثری است که در آن دنیا واردش شدید اما الآن دارید مشاهده اش می کنید! الآن شما با علم الیقین دارید آن را می بینید اما اگر در دنیا علم الیقین داشتید در همان جا آن را می دیدید. «لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ» شما که اهل علم الیقین نیستید ولی در قیامت «لتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقين » با علم الیقین می بینید و می فهمید آن محیط ولایتی که محیط الهاء و تکاثر بود همین جهنم است «وَلَايَةُ عَدُوِّ آلِ مُحَمَّدِ هِيَ فِي النَّار»(1) بعد فرمود: «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ  أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ»(بقره/257).

وقتی رفتید جهنم آن وقت می فهمید این الهاء از چه بود! «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ»(تکاثر/8)، یک نعیمی بود که شما نسبت به او مسئولید. اینها آمدند با تکاثر شما را از آن نعیم و از آن مسئولیت غافل کردند که این همان الهاء از نعیم است.

مقصود از نعیم حقیقی

این نعیمی که دستگاه سقیفه با تکاثر آمده و الهاء از آن درست کرده چیست؟ این نعیم خوردنی ها نیستند لذا حضرت رضا علیه السلام در روایت فرمودند که نعیم در دنیا نیست. یک کسی از عامه صدایش را بلند کرد و گفت: آقا این حرف شما خلاف قرآن است «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ». حضرت فرمودند: بله حرف شما علما همین است که نعیم یعنی آب گوارا و غذای لذیذ و خواب شیرین. ولی جدم امام صادق علیه السلام وقتی این حرف زده شد ناراحت شدند و فرمودند: کاری که برای خودتان زشت می دانید را به خدا نسبت ندهید. عرض کرد پس نعیم چیست؟ فرمود: ولایت ماست(2).

امام آمده و ما باید با ایشان راه برویم و ذیل ولایت او باشیم چرا که تمام سیر همین است «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِين »(توبه/119). تمام مقصد این است که در این نزاعی که در عالم است خودت را به امام برسانی و با امام راه بروی، چرا که فقط همین را از تو خواسته اند. اگر با امام راه رفتی همه سوالها را جواب دادی اما اگر بی امام راه رفتی آن وقت همه چیز از تو می پرسند، چون در واقع سوال از ولایت است. کسی که بدون امام راه می رود از او می پرسند که چرا این غذا را خوردی، چون این از سر سفره امام نبود؟ چرا از سر سفره شیطان لذت بردی؟ اما اگر سر سفره امام بنشینی جای سوال و جواب نیست، اصلا ما آمدیم سر سفره امام بنشینیم و لذت ببریم، مثل لذت از اکل و شرب و نکاحش، لذا این همه ثواب دارد. لذت از سفره امام لذت از حق و رحمت خداست.

پس یک نعیمی خدا در این دنیا گذاشته و تمام مسئولیت ما در باب اوست. ما باید همه امکانات را ذیل آن نعیم ببریم، چرا که اگر بردیم همه چیز می شود نعمت، به گونه ای که خوردن مان هم ما را به خدا می رساند و همه چیز محیط ذکر می شود. اما اگر از این نعیم غافل شدیم همه چیز نغمت و محیط لهو و تکاثر  می شود.

داستان سقیفه داستان تکاثر برای الهاء امت عن الامام و عن النعیم است و این داستان تا اینکه مردم را در گورستان ببرند ادامه دارد، یعنی هیچ فرصتی برایشان نیست. محیط الهاء «لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقين »، محیط تکاثر و محیط نار است کما اینکه محیط تقوا، محیط جنت است. «تِلْكَ الدَّارُ الْأَخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَايُرِيدُونَ عُلُوّاً فِى الْأَرْضِ وَلَا فَسَاداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»(قصص/83)، یعنی محیطشان محیط تکاثر نیست و برتری جویی ندارند. فرمود اگر بخواهی بند کفش بهتری را به کفش خودت ببندی این آیه شامل حالت نمی شود! یعنی کسی که با امام راه می رود انقدر هم تکاثر ندارد و اصلا دنبال برتری جویی نیست. «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»، فرمود «تِلْكَ الدَّارُ الْأَخِرَةُ» یعنی ولایت ما «وَ الْعاقِبَةُ» هم یعنی ما.

پس داستان سقیفه داستان حسادتی است که منتهی شد به اقامه لهو و لعب و اقامه تکاثری که این اقامه تکاثر الهاء ایجاد می کند. محیط ولایت آنها محیط غفلت و الهاء عن الامام است. الهاء عن الامام هم یعنی الهاء عن النعیم و الهاء عن الله.

عاقبت جدا شدن از مسیر امام

این روایت را بخوانم و عرضم را جمع کنم، البته در هر کلمه از خود این روایت هم معارفی است. حضرت فرمود: «نَحْنُ النَّعِيم »(3)، به خاطر این که «بِنَا هَدَاكُم اللّهُ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ بَصَّرَكُم مِنَ العَمى »(4). چرا امام نعمت است؟ چون داستان عمایه انسان و داستان ضلال و جهالت اوست ولی با امام اینها برداشته می شود. انسان بدون امام در عمایه است و دنیا و آخرت کور است.

«رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى  وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً * قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى»(طه/125-126) ، اعراض از آیات و امام، کوری می آورد. آنهایی که از امام جدا می شوند در آخرت هم کورند. قرآن می فرماید: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم »(اسراء/71) روز قیامت مردم را با امامشان صدا می زنند، یعنی می گویند پیروان امیرالمومنین بیایند، پیروان معاویه هم بیایند. بعد مردم در محشر می آیند و دو دسته می شوند. نمی گوید یک عده ای دنبال امام حق رفتند که کتابشان دست راستشان است، یک عده ای دنبال امام باطل رفتند و کتابشان دست چپشان است بلکه می فرماید: «فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا» سرشان را بالا می گیرند و کتابهایشان را بلند بلند می خوانند و لذت می برند. اما دسته دوم «وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى  فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى  وَ أَضَلُّ سَبِيلا»(اسراء/72) آنهایی هستند که از امام حق فاصله گرفتند و به دنبال امام باطل رفتند پس مبتلا به کوری شدند، در دنیا کور بودند در آخرت کورترند و الی الابد نمی بینند.

این داستان عمایه و ضلال ماست. «ضَلَّ مَنْ فَارَقَكُم » انسان از امام جدا بشود در دنیا گم می شود، یعنی فیلسوف دهر هم باشی گم می شوی، چون امام کلمه هداست. «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُ  وَ لا يَشْقى »(طه/123)، کسی که با امام است گم نمی شود و به شقاوت نمی رسد. عاقبت بخیری و هدایت با امام است. لذا می فرماید: «نَحْنُ النَّعِيم »، امام انسان را به خودش و جنت می رساند.

داستان سقیفه داستان تکاثر و الهاء است. تکاثر و الهائی که عالم را جهنم می کند اما اگر با امام راه بروید نعیم است. لذا «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيم »(انفطار/13)، این وعده در آخرت نیست بلکه الان هم وسط بهشت اند. «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ * وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيم »(انفطار/13-14).

ابرار چه کسانی اند؟ ابرار کسانی هستند که به امام رسیده اند. قران آدرسشان را می دهد و می فرماید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ »(آل عمران/92). فرمود: بِرّ ما هستیم و اگر شما از تعلقات تان بگذرید به ما می رسید. اگر در راه امام انفاق بکنید و تعلقات تان را بدهید به خود امام می رسید. انفاق در راه خدا و امام ارزشش این است که انسان را به خود امام می رساند. این که در قرآن می فرماید: «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً»(بقره/245)، چه کسی به خدا قرض حسن می دهد تا خدا مضاعف کند برایش و ان را بی نهایت کند؟!

حضرت فرمودند آیه نازل شد که «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها»(نمل/89)، حضرت با خدای متعال چانه زدند و بیشتر از این را خواستند. خدا فرمود: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»(انعام/160)، حضرت عرضه داشتند: خدایا بیشتر بده. این آیه نازل شد که اگر بیشتر می خواهی باید قرض حسن بدهی، «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً». حضرت هم فرمود کثیر خدا یعنی بی نهایت، پس دیگر دعا نکردند.

پس اگر می خواهید بی نهایت بشود باید قرض حسن بدهید. فرمود قرض حسن امکاناتی است که به امام می دهید. علت این که «فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً»، چون نکته این است که اگر امکاناتت را به امام دادی به خود امام می رسی و بالاتر از آن دیگر چیزی نیست. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ »، فرمود: انفاق کنید در راه ما تا به خود ما برسید. این همان «فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً» است.

تمام داستان همین است. داستان الحاء است اینها حسادت کردند به امیرالمومنین و بساط الهاء به پا کردند، مثل شیطان که گفت من باید خلیفه باشم. اگر بناست مردم از طریق یک کسی به تو برسند آن من هستم چرا که من شش هزار سال عبادت کردم. از گل و آب در آوردی و می گویی این خلیفه ات باشد! بعد هم این حسادت به اینجا رسید که گفت حالا که من خلیفه نیستم نمی گذارم هیچ کس راه تو را برود. اگر می خواهند راه تو را بیایند من باید جلودار باشم، پس اگر من جلودار نیستم راه تو را می بندم «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»(اعراف/16).

داستان سقیفه یعنی همین، که هم در سوره تکاثر هست و هم در سوره جمعه. «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً»، آنها برای انفضاض حول امام بساط لهو و تجارت به پا کردند، پس امام رها شد. «وَ تَرَكُوكَ قائِماً» یعنی همه رفتند طرف لهو و تجارت که همان حیات الدنیا و محیط ولایت ائمه نار است.

در این سوره می فرماید برای این که مردم را از امام غافل کنند که نعیم است، تکاثری به پا کردند که عامل الهاء شد، این الهاء آدم را در جهنم برد. «كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ»، شما که علم الیقین ندارید ولی اگر داشتید می دیدید الان وسط جهنم هستید. محیط الهاء و تکاثر محیط جهنم است ولی محیط ذکر، محیط ولایت امام است. «بُيُوتٍ  أَذِنَ  اللَّهُ  أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُه »

امام نعیمی است که اگر ذیل او باشی می شود «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ» . خود امام نعیم است و همه بهشت سایه ایشان است. پس کسی که به امام رسید به بالاتر از بهشت رسیده است. «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ»، الان وسط بهشت اند. پس داستان الهاء تکاثر عن النعیم است که باعث شد دنیا جهنم شود. اگر در این دنیا هم نمی توانید ببینید، «ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقينِ» بعد که جهنم را دیدی می فهمی که همه اینها الهاء بود.

«ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيم »، می گویند با امام چه کار کردی؟! ما امیرالمومنین فرستادیم تا شما زیر چتر نعیم باشید اما شما «بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً»، این نعمت را تبدیل به کفر کردید. خب پیداست که «وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ»، به جهنم بروید چرا که جایتان همین جاست. فرمود اگر مردم همه ولایت امیرالمومنین را قبول می کردند خداوند متعال جهنم را خلق نمی کرد. جهنم برای آنهایی است که قبول نکردند، پس الهاء کردند و دیگران هم قبول کردند. آنها شما را به غفلت انداختند شما هم قبول کردید. آنها لهو و تجارت به پا کردید شما هم رفتید. شما حضرت را قائم رهایش کردید و دنبال دنیای خودتان رفتید، نتیجه این کار هم این شد که محروم شدید. «قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِين» چرا که  محضر حضرت امیر ما عندالله است و رزق خیر آنجاست.

«وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى  ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا»، این بزرگترین موانع ماست که چشممان را به شکوفه های دنیا می دوزیم. کسی را به زور بهشت نمی برند «لا إِكْراهَ فِي الدِّين »(بقره/256). باید برای بهشت رفتن التماس کنی، زوری که نمی شود!

تلاش حضرت زهرا سلام الله علیها برای جدا کردن مومنان از مسیر سقیفه

این داستان سقیفه است و وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها برای از بین بردن همین محیط الهاء آمدند. ایشان آمدند تا مومنین را از این الهاء عبور بدهند. آنهایی که اهل الهاء اند که باشند اما آنهایی که اهل امام اند در محیط الهاء و تکاثر و جهنم وارد نشوند و امام و رسول و قائم را رها نکنند. این کار حضرت زهراست و این کار را هم کردند و موحدین را رساندند.

آخرین مرحله الهاء حضرت هم به نبی و رسول در قیامت است. فرمودند: ایشان در صحنه محشر می آیند و تقاضا می کنند که سیدالشهداء به همان هیبتی که به شهادت رسیدند بیایند. حضرت اینطوری می آیند در صحنه و حقیقت عاشورا ظاهر می شود و حضرت شروع می کنند شکایت و شفاعت. فرمود: همه را دستگیری می کنند و به بهشت می برند. بهشت همان دارالذکر است و کاملترین دارالذکر بهشت است دیگر، آنجا محیط ولایت امام و محیط ولایت الرسول است. ایشان مردم را وسط بهشت می برند، یعنی از دنیا عبورشان می دهند در آخرت هم خودشان از آنها شفاعت می کنند.

پی نوشت ها:

(1) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 573

(2) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص: 129

(3) فضائل أمير المؤمنين عليه السلام، ص: 220

(4) شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام، ج 1، ص: 121