نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

جلسه دوم هیات اندیشه شهرکرد/ لازمه رسیدن به امنیت و کرامت، داشتن روابطی براساس محبت و رحمت/ قطع صله رحم مساوی با بریدن رحمت الهی

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 19مرداد ماه 96 است که در هیأت اندیشه شهرکرد ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند، از نهاد کوچکی مثل خانواده تا جوامع بزرگ تر، روابط انسان ها باید براساس محبت و رحمت الهی شکل بگیرد و در اینگونه روابط ثمرات و برکاتی هم وجود دارد که از جمله آن ها می توان به ایثار و فداکاری، کرامت و احساس امنیت و آرامش اشاره کرد. نمونه ای از این روابط در عالی ترین سطح خود بین پدر و مادر و فرزند وجود دارد البته مادامی که ایمانی باقی مانده و دچار خدشه و رنگ و بوی شیطانی نشده باشد. در روایات نقل شده که ریشه این محبت ها در رحمت الهی است و خداوند متعال رشته ای از رحمت خود را بین مومنین قرار داده و قطع رحم مساوی است با بریدن از ولایت الهی. همچنین این نکته اهمیت دارد که امربه معروف و نهی از منکر هم ریشه در همین محبت دارد چرا که اگر این نبود تبدیل به سرزنش و تحقیر و خوار کردن دیگران می شد که در نزد خدای متعال مبغوض و ناپسند است. ارتباطی که براساس رحمت الهی نباشد دچار رقابت های ناسالمی می گردد و جامعه ای پر از تعارض را پدید می آورد که در آن ایثار و تکریم و تعزیز جایی ندارد و همه برای زمین زدن دیگری تلاش می کنند و این هم از آثار زندگی با سبک بی دینی است.

 ثمرات رابطه براساس محبت

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. «بِمُوالاتِكُمْ عَلّمَناَ اللّهُ مَعالِمَ دينِنا وَ أصْلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيانا وَ بمُوالاتِكُمْ تَمّتِ الْكِلمَةُ وَ عَظُمَتِ النِّعْمَةُ وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَة» روابط بین انسان ها باید براساس محبت و رحمت شکل بگیرد. یعنی هر دو نفر که با همدیگر ارتباط برقرار می کنند تا آن جایی که یک جامعه بزرگ تشکیل می شود و میلیون ها انسان در آن گرد هم می آیند و باهم یک زندگی اجتماعی را شکل می دهند، روابط باید براساس محبت نسبت به یکدیگر باشد. اگر ارتباط بر اساس محبت و رحمت بود، ثمرات فراوانی دارد که در ذیل به آن اشاره می شود:

۱. رابطه بین آن ها براساس فداکاری و ایثار خواهد بود. اگر انسان حقیقتاً به کسی محبت داشت و رشته ای از رحمت بین آن ها بود، نسبت به او فداکاری و ایثار می ورزد. از امکانات، دارائی ها و آرامش خودش صرف نظر کرده برای آن که شخص مورد نظر در آرامش باشد، خودش گرسنه می ماند که او سیر باشد، خود را به سختی می اندازد که او در راحتی باشد.

۲. این ارتباط براساس کرامت خواهد بود، یعنی اگر همه دارایی خودش را هم برای کسی که به او محبت می ورزد هزینه کند، در حالی که رحمت حقیقی بین آن ها است، اینطور نیست که او را تحقیر کند بلکه این رابطه کریمانه است.

۳. اگر رابطه بر اساس محبت و رحمت بود آن شخص در کنار انسان احساس امنیت و آرامش کرده و هیچ گاه نگران خطری از ناحیه دوست خود نیست. این خاصیت محبت است که مثال بارز و آشکار آن رابطه بین پدر و مادر و فرزند است که کاملا براساس محبت و رحمت الهی است. لذا پدر و مادر از آرامش و امکانات خودشان صرف نظر می کنند برای این که فرزندشان در آرامش باشد. مادر با فداکاری از خواب و راحتی و سلامت خودش صرف نظر می کند تا فرزندش، به خصوص طفل در راحتی و امنیت باشد. نمی خوابد تا زمانی که او راحت بخوابد، گرسنه می ماند که او سیر باشد، به جای این که لقمه او را به سمت خودش بکشد، لقمه خودش را تقدیم او می کند. سخت ترین مسئولیت های مادرانه را انجام می دهد، از طفل خودش عذرخواهی می کند و او را هم می بوسد، کاری که هیچ شخص دیگری برای کودک نمی کند. او را تمیز کرده و آلودگی هایش را پاک می کند. اگر زمانی طفل از این کار رنجیده خاطر شود و دلیل آن را نفهمد، عذرخواهی هم می کند. در مقابل گریه اش آشفته نمی شود و کریمانه او را اداره می کند. هیچ گاه اینطور نیست که وقتی فرزند احتیاج خود را به پدرش عرضه می دارد، احساس کند مورد حقارت و توهین قرار گرفته بلکه این رابطه محبت آمیز موجب ایثار و فداکاری می شود.

در دستورات دینی ما آمده که گاهی نسبت به شخصی انفاق کرده و بخشی از امکانات خودمان را به او می دهیم، گاهی مواسات به خرج داده و مشکل او و خودمان را برابر می بینیم و امکانات را به میزان برابر خرج می کنیم. امکانات برای من است ولی مواسات می کنم که در روایت هم آمده «مواساة الإخوان» از سخت ترین کارها است. اما گاهی اوقات بالاتر از این است و ایثار می کنیم؛ خودم گرسنه می مانم تا او سیر باشد، نه این که نان خودم را نصف کنم. کاری که وجود مقدس امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام کردند؛ «یُطعِمونَ الطَّعام عَلی حُبِّهِ مِسکیناً وَ یَتیماً وَ أسیراً»(انسان/۸) یا «یُؤثِرُونَ عَلی أَنفُسِهِم»(حشر/۹) دیگران را مقدم می دارند و این نمونه ای از ایثار است. اگر رابطه براساس محبت بود به ایثار منتهی می شود. یعنی مادر فداکاری می کند و لقمه خودش را در دهان طفل می گذارد، خوابش را خرج آرامش او می کند، گاهی خودش هم به این خواب مستحق تر است ولی دلش نمی آید که بخوابد و کودک در اضطراب باشد. بنابراین ایثار مبتنی بر محبت است و مهم این است که کریمانه است و هیچ وقت فرزند احساس نمی کند بر او منت می گذارند.

احساس عزت و کرامت در گرو ایثار

خدای متعال به بنده خودش دستور می دهد که نسبت به پدر و مادر خودتان هم این گونه باشید. این مسئله رابطه ای نیست که خدای متعال در سرشت ما گذاشته باشد بلکه از ما خواسته و تکلیف است. می فرماید: «وَ اخفِض لَهُما جَناحَ الذُّلِ مِنَ الرَّحمَةِ»(اسراء/۲۴) خفض جناح یعنی همان کریمانه اداره کردن، پدر و مادر واقعا در مقابل طفل خفض جناح دارند، بال خودشان را زیر پای او پهن می کنند. ما با بال آن ها پرواز یاد می گیریم. «دستم بگرفت و پا به پا برد/ تا شیوه راه رفتن آموخت» همان طور که پدر و مادر کریمانه شما را اداره می کردند، وقتی گریه می کردید هیچ وقت مادر به شما غر نمی زد و منت نمی گذاشت که من تو را شستشو می کنم. هیچ وقت پدر بر فرزند منت نمی گذارد که من هزینه تو را می دهم. مگر این که یک زمانی این رابطه از مدار خودش خارج شده و شیطانی شود. قرآن می فرماید: شما هم اینطور باشید.

اساس این تکریم و تواضع باید براساس محبت باشد. احساس رحمتی بین فرزند نسبت به پدر و مادر باشد که این رحمت موجب شود فرزند متواضعانه با آن ها برخورد کند. البته یک جایی تکلیف است و یک جایی هم در پدر و مادر این لشکر و جند الهی را قرار داده است. نتیجه آن هم این است که وقتی رابطه اینطور بود فرزند در زیر سایه آن ها احساس عزت، کرامت، امنیت و آرامش می کند؛ یعنی مضطرب نیست و هیچ گاه فکر نمی کند که پدر به من ضرر می زند یا مادر من را فریب می دهد، توهم این هم در ذهن او نمی آید.

شاید در دنیای مدرن که روابط بهم ریخته و دچار خدشه شده، پدر و مادر هم نسبت به فرزند احساس امنیت نمی کنند ولی اگر این رابطه براساس محبت بود، خاصیت آن احساس امنیت است. لذا قرآن گاهی دستورهای خیلی عجیبی می دهد! می فرماید: شما باید یتیم را اکرام کنید، «کَلاّ بَل لاتُکرِمُونَ الیَتیم»(فجر/۱۷) شما یتیم را اکرام نمی کردید، یعنی ممکن است او را اداره کنید اما اداره کردن غیر از کریمانه اداره کردن است. پدر که فقط نیاز مادی فرزند را تامین نمی کرد بلکه نیاز روحی، عاطفی یا جسمی او را با کرامت اداره می کرد. پس این سه نوع اثر، ناشی از ارتباطی است که بر پایه محبت و رحمت است. ایثار و از خود گذشتن برای دیگری حتی در جایی که خودم مستحق تر هستم، البته که این مسئله را به زبان نمی آورد. هیچ وقت پدر نمی گوید لباس خودم کهنه تر از لباس فرزندم است. برای خودش ممکن است چند سال لباس نخرد ولی سعی می کند به اندازه امکان فرزندش لباس نو بپوشد و این نمونه ای از ایثار است. مادر نمی گوید من امروز دوازده ساعت سرپا بودم در حالی که طفل من خوابیده است بلکه باز هم از خواب شیرین شب خودش می زند که کودک بخوابد.

رشته ای از رحمت الهی بین مومنین

در روایات نقل شده ریشه این رحمت در رحمت خدای متعال است. خداوند یک رشته ای از رحمت خودش را بین پدر و مادر و فرزند، بین فرزند و پدر و مادر، بین برادر و برادر و بین ارحام قرار می دهد. لذا این که صله رحم واجب یا قطع رحم حرام است، نکته آن در روایت ما این است که می فرماید: کسی که قطع رحم کرد، رشته رحمت خدا را قطع می کند به همین دلیل از گناهان کبیره شمرده می شود. لذا در روایات با تأکید بسیار می فرماید: ارحام شما پشتیبان شما هستند. این رشته رحمت را خدا گذاشته که برای شما فداکاری کنند. این کار هم به بخاطر آن لشکر و جنود الهی است که خدا بین ارحام قرار داده است. این که مادر از خواب خودش برای فرزند می گذارد، در واقع مسخّر خداست و جندی از جنود الهی در قلب او است.

از هدیه های خاص خدای متعال به کسانی که براساس شریعت الهی باهم ارتباط برقرار می کنند این است که «وَ جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّةً وَ رَحمَةً»(روم/۲۱) یک رحمت خاص بین آن ها قرار می دهد. اگر آن را از بین نبریم و همین رشته را شکوفا کنیم، دائما زندگی با طراوت تری خواهیم داشت. خدای متعال بین مؤمنین این رشته را قرار داده است. در روایتی از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمودند: «المُؤمِنُ أخُو المُؤمِن لِأبیهِ وَ اُمِّهِ»(1) ابتدا روایت آمده مؤمنین آن چنان باهم ارتباط روحی دارند که آلام و رنج هایشان به یکدیگر منتقل می شود. این که به نحو عام گفته شده است: «بنی آدم اعضای یک پیکرند» در روایات ما می گوید بین مؤمنین این رشته وجود دارد.

شخصی خدمت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد: یا رسول الله! گاهی غصه دار می شوم و هرچه کاوش می کنم نمی فهمم از چیست؟ حضرت فرمودند: گاهی علت آن این است که برادر مؤمن شما غصه دار می شود، به خاطر ارتباطی که با او دارید، رنج و غصه او به شما هم منتقل می شود. سپس فرمودند: مؤمنین به یکدیگر مرتبط هستند و یک اخوت حقیقی بین دو مؤمن برقرار است چون رشته پیوندشان امام آن ها است. دو مؤمن برادرِ پدر و مادری هستند. «أبُوهُ النُّور وَ اُمُّهُ الرَّحمَة»(2) از یک رشته نور هستند و در یک دامن رحمت بزرگ شدند. «المُومِنُونَ وَ المُومِنات بَعضُهُم اَولِیاءُ بَعضِ» در روایت آمده اگر شما از مؤمن بریدید در واقع از امام خودتان قطع کردید و از ولایت او جدا می شوید. فرمودند: اگر مؤمنی پشت در خانه شما آمد، شما هم مانعی نداشتید اما در را به روی او باز نکردید و بی اعتنائی به او شد، رشته ولایت شما قطع می شود. یعنی یک رشته ای از ولایت الله بین مؤمنین است؛ شما وقتی از او می برید از ولایت الله و امام خودتان می برید.

شخصی منزل یکی از ائمه علیهم السلام رفت اما حضرت او را راه ندادند. عرض کرد: آقا من چکار کردم؟ فرمودند: آن برادر مؤمن نزد تو آمد اما به او بی اعتنایی کردی. بنابراین من هم تو را راه نمی دهم، در واقع رابطه خودت را با من خراب کردی. امام رحمت موصوله و زنجیره پیوست محبت ها به یکدیگر است. لذا در قرآن تعبیر بسیار لطیفی دارد که: «المُومِنُونَ وَ المُومِنات بَعضُهُم اَولِیاءُ بَعضِ» مؤمنین نسبت به یکدیگر ولایت دارند، این ولایت هم محبت و هم حق ولایت است.

ریشه امر به معروف

چون رشته محبت و ولایت بین مومنین است «یَأمُرُونَ بِالمَعرُوف وَ یَنهَونَ عَنِ المُنکَر»(توبه/۷۱) نکته لطیفی در این آیه است: اگر رابطه ما براساس محبت و ولایت نباشد خدای متعال به ما اجازه امر به معروف نمی دهد و این مسئله باید براساس محبت باشد، نه این که وقتی قصد امر به معروف دارم، بخواهم طرف مقابل را خراب کنم. پدر اگر یک عیبی از فرزندش ببیند آن را بین همه اعلام نمی کند و سعی دارد آبرویش حفظ شود و تلاش می کند جلوی او را بگیرد. این که می خواهد او را از این گناه و انحطاط و آلودگی جدا کند، برای این است که محبت دارد و نمی تواند ببیند فرزندش جهنمی و عاقبت به شر می شود. لذا هیچ مؤمنی بر مؤمن دیگر ولایت مستقل ندارد. این رشته ای از ولایت امام است، بنابراین حق امر به معروف و نهی از منکر ایجاد می کند.

این محبت موجب می شود که نمی تواند ببیند برادرش جهنمی می شود. ولی ریشه آن در محبت است چون اگر محبت نباشد، این امر و نهی انسان را اصلاح نمی کند و تبدیل به انتقام جویی می شود. در روایات ما بسیار بین این دو فرق قائل شده اند. امر به معروف واجب است، سرزنش کردن و عیب جویی حرام است و تفاوت آن در همین محبت است. ریشه عیب جویی و سرزنش حسادت است و خیلی هم مذمت شده است. فرمودند: اگر مؤمنی را سرزنش و تحقیر کردید، از دنیا نمی روید تا همان گرفتاری برایتان پیش آید. خدای متعال خودتان را در صحنه قرار می دهد، پای شما می لغزد و می فهمید که حق نداشتید او را سرزنش کنید. اگر او در رودخانه غرق شد، شما در پاشوره حوض غرق می شوید. اگر نماز اول وقت مومنی به تأخیر افتاد و تا دم آفتاب خوابید، نباید او را سرزنش کرد که این چطور نماز خواندن است! چون خدای متعال اگر یک شب من را رها کند، نماز صبحم قضا خواهد شد.

رشته ای از ولایت امام از طریق مؤمن به مؤمن مرتبط می شود، این است که در روایت متعدد آمده اگر حاجت مؤمن را رد کردید، غیبت او را کردید یا از مؤمنی در حضور شما غیبت شد و شما دفاع نکردید، رشته ولایتتان قطع می شود. انسان گاهی اوقات حسادت را ابزار امر به معروف می کند، هزار گناه می کند، تهمت می زند که نهی از منکر کند. این نهی از منکر نیست و این طور اگر انسان با شیطان هم دعوا کند به درد نمی خورد. در کتاب استعاذه مرحوم آیت الله دستغیب آمده که یک آقایی کتاب مفصلی علیه شیطان نوشته بود و مکاید او را ذکر کرده بود که چطور انسان را جهنمی می کند. شخصی شیطان را در خواب دید و به او گفت: فلانی! دیدی چطور آن آقا آبروی تو را برد و نقشه هایت را برملا کرد؟ شیطان در پاسخ گفته بود: این ها را که من خودم به او یاد دادم، او با من نمی جنگد بلکه اثبات نفس می کند. انسان خیال می کند امر به معروف و خیرخواهی می کند در حالی که غرور و کبر و حسادت است.

این محبت الهی است که هم اجازه امر به معروف می دهد و هم آن را کنترل کرده تا از مدار خارج نشده و تبدیل به عیب جویی و افشاگری و سرزنش و توهین نشود. لذا این رشته چون رشته الهی است، حقیقتاً رشته محبت است، لذا در قیامت که «یَومَ هُم بارِزُونَ»(غافر/١۶) است، باطن عالم آشکار می شود، ما در اینجا ظاهر را می بینیم، «يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ»(روم/۷) غافلون یعنی الان هم غافل هستند. خدای متعال در قیامت می فرماید: «لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيد»(قاف/۲۲) در غفلت از این صحنه بودی، پرده جلوی چشم تو را برداشتیم، الان تیزبین شدی. قبلا هم بود اما غافل بودی. علامه طباطبائی بزرگوار تعبیری ذیل این آیه دارند و می فرمایند: اگر یک صحنه ای نبود و بعداً آمد، نمی گویند غافل بوده است. دوم این که اگر صحنه ای بود و من نمی توانستم ببینم و چشم نداشتم، نمی گویند غافل بودی. اگر صحنه بود، امکان دیدن آن هم بود و من ندیدم و کوتاهی کردم می گویند غفلت کردی.

لذا در نهج البلاغه حضرت علی علیه السلام در توضیح اهل ذکر و در ذیل این آیه «رِجَالٌ لَّاتُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَابَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ»(نور/۳۷) می فرمایند: «اطَّلَعُوا غُيُوبَ أَهْلِ الْبَرْزَخِ فِي طُولِ الْإِقَامَةِ فِيهِ» گویا اهل ذکر باطن اهل برزخ و طول اقامتی که آن ها در عالم برزخ دارند را می بینند و مشرف شدند. سپس یک پله جلوتر می روند، نه تنها برزخ، «وَ حَقَّقَتِ الْقِيَامَةُ عَلَيْهِمْ عِدَاتِهَا» همه وعده های قیامت برای آن ها محقق شده است. «فَكَشَفُوا غِطَاءَ ذَلِكَ لِأَهْلِ الدُّنْيَا» پرده ها را برای اهل دنیا هم بر می دارند. قیامت باطن این عالم است و همه چیز آن جا آشکار می شود. قرآن می فرماید: «الأَخِلاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلّا الْمُتَّقِين»(زخرف/۶۷) دوستان صمیمی، دشمن یکدیگر می شوند چون باطن آن دوستی دشمنی بوده و رحمت الهی نبوده است. البته چون اساس محبت متقین براساس تقوا است، باطن آن محبت است. پس همه رشته هایی که محبت حقیقی است، به رحمت خدای متعال برمی گردد.

محبت الهی پایه همه محبت ها

در روایات داریم همه محبت هایی که خدای متعال در دنیا بین مخلوقات قرار داده است، نه فقط بین ما انسان ها، جمادات و نباتات هم با همدیگر محبتی دارند، یکی از صد رشته رحمت خدا است که در دنیا منتشر شده است. همه این رحمت ها برای مؤمنین در عالم آخرت منتشر می شود، نود و نه نوع رحمت مختص به قیامت است. پس رشته ارتباط بین ما اگر براساس محبت شد در دل آن ایثار شکل می گیرد و نتیجه اش تکریم و تعزیز است و ذره ای منت و توهین در آن نیست و در نتیجه کنار یکدیگر احساس امنیت داریم. اساس این رشته به رحمت الهی برمی گردد و اگر رابطه بین ما بر آن اساس بود، در قیامت هم برقرار می ماند. بنده اگر رحمت خدا را درک کند، کرامت و امنیت  را هم در کنار او می بیند. «إنَّ المُتَّقینَ فِی مَقامِ أَمین»(دخان/۵۱) تعبیر لطیفی در آغاز دعای ابوحمزه، امام سجاد علیه السلام دارند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَكَلَنِي إِلَيْهِ فَأَكْرَمَنِي وَ لَمْ يَكِلْنِي إِلَى النَّاسِ فَيُهِينُونِي» خدایی را حمد می کنم که من را به خودش واگذار کرد و خودش وکیل شد و من را اکرام کرد. ولی اگر من را به مردم واگذار می کرد، تحقیر و توهین می شدم.

فرزند به پدر و مادر وابسته است، پدر و مادر در جایی محتاج فرزند هستند، برادر به برادر، دوست به دوست، همسر به همسر، پس چطور ما را به یکدیگر واگذار نکرده است؟ حقیقت این است که آن رشته محبت را بین ما قرار داده و اگر مادر به فرزند محبت می کند این لشکر خداست و واگذاری نیست. در روایت آمده موسی کلیم در دامنه کوه می رفت. مادری را دید که فرزندش را به دوش کشیده و خسته و نفس زنان می رود. عرضه داشت: خدایا می شود این محبت را برداری ببینیم چه اتفاقی می افتد؟ دعایش مستجاب شد و دید مادر فرزند را در دامنه کوه رها کرد و رفت، هرچه این کودک گریه کرد و پا کوبید اصلا اعتنا نکرد. موسی دید این فرزند تلف می شود، التماس کرد که خدایا این محبت را برگردان. مادر از بالای کوه برگشت و دوان دوان و سراسیمه فرزند را در آغوش گرفت و بوسید و عذرخواهی کرد. فقط یک جا خدای متعال انسان را به مردم واگذار می کند، آن جایی که براساس غیر دستور خدا ارتباط برقرار کنند و نخواهند به او تکیه داشته باشند. وقتی روابط از یک جامعه کوچک مثل خانواده، تا یک جامعه بزرگ مثل، شهر و کشور و جهان، بخواهد اصلاح شود و همه در کنار یکدیگر احساس امنیت و کرامت کنند، باید این رابطه به محبت و رحمت الهی بازگردد.

این جا یک رشته هایی از رحمت است که خدای متعال به طور طبیعی قرار داده است، اگر انسان کسی را ببیند که بیمار یا گرسنه است، حقیقتاً او هم اذیت می شود. حتی گاهی اوقات وقتی حیوانی را در رنج می بیند، نمی تواند تحمل کند. این ها همان رشته محبت خداست و اساس آن را خدای متعال قرار داده است. البته این ها باید تربیت شود، کامل شود، به تمام برسد. آن چه خدای متعال قرار داده برای آغاز راه کافی است، ولی برای این که جامعه ای براساس آن شکل بگیرد، کافی نیست و نیازمند شکوفا شدن و پرورش و تربیت شدن است. در این صورت این رشته دوام پیدا کرده و دائم شفاف تر، جامع تر و کامل تر می شود. یعنی رابطه بین مؤمنین دائماً سرشار از محبت، همراه با کرامت و ایثار و فداکاری بیشتر می شود و احساس امنیت در جامعه مؤمنین رشد پیدا می کند، ولی اگر بالعکس در مسیر خلاف قرار گرفت دائماً تضعیف می شود.

رقابت و دشمنی در سایه عدم روابط ایمانی

ضرب المثلی وجود دارد که در شب سرد هرکسی منقل را طرف خودش می کشد تا گرم شود. بنابراین تبدیل به جامعه ای شده که درون آن پر از تشتّت و تعارض است، اعتماد عمومی از بین می رود، هرگز به یکدیگر محبت حقیقی ندارند و ایثار نمی کنند، بلکه رابطه بالعکس می شود. یعنی می خواهد دیگران حتی همسر و فرزند را قربانی و نردبان خودش کند و به عنوان دستگیره به یکدیگر نگاه می کنند که خودشان را از آب نجات بدهند هرچند دیگری غرق شود. محبت نفس جای رحمت را می گیرد، در این صورت هرکسی دیگران را رقیب خودش می ببیند و به جای ایثار و فداکاری، استیثار می کند. یعنی او را قربانی خودش می کند، هرچه بتواند او را تحقیر کرده و به جای احساس امنیت دچار احساس اضطراب و ناامنی می شود.

دو رقیب که در میدان مسابقه حاضر می شوند، با تمام وجود تلاش می کنند که به هر قیمتی شده دیگری را ضربه فنی کنم، دست من بالا برود اگرچه او ناکار بشود و یک عمر در بستر بیفتد. در میدان جنگ دشمن از امیرالمومنین می خواهد شمشیرش را تحویل دهد و حضرت هم اجرا می کنند. دو نفر به اصطلاح همکار و هم مسلک تلاش می کنند همدیگر را به زمین بزنند و از تحقیر و ضایع کردن دیگری احساس غرور و عزت می کنند. بعد هم از ورزش گرفته تا رقابت های سیاسی دو رئیس جمهور به یکدیگر تبریک می گویند، این دیپلماسی نفاق است. اگر ارتباط ما براساس رحمت الهی نشد، جای آن شیطنت شیطان و نفس می آید، و حب النفس اصل می شود. این نفس ها هرکدام یک جزیره ای هستند و فقط خودشان را می بینند. جای نظریه استخدام علامه طباطبائی در مقاله ششم روش رئالیسم همین جاست.

وقتی رحمت الهی رفت و نفسانیات آمد، هرکسی در جامعه می خواهد دیگران را استخدام کند، اگر هم از عدالت می گوید، به خاطر این است که بالاخره ما باهم زندگی می کنیم و اگر من بخواهم منافع خودم به دست بیاید و دیگران من را از بین نبرند، باید یک تعادلی داشته باشیم. این عدالت یعنی طوری جامعه بچرخد که منافع من تأمین شود، آخر کار هم همدیگر را قربانی پیروزی خودشان می کنند و این تفاوت دو جامعه است. قبل از انقلاب مسئول یکی از بانک های دولتی با کارمندان خودش صحبت می کرد و به آن ها می گفت: هرکسی به بانک می آید و جلوی شما قرار می گیرد احساس کنید اسلحه دست او است که می خواهد شما را تهدید کند و دارایی های بانک را ببرد. در ظاهر به او لبخند بزنید ولی در باطن از ناحیه او احساس خطر کنید. حقیقت همین است و اگر روابط ایمانی در جامعه ای از بین رفت همه دشمن یکدیگر شده و آدم ها گرگ صفت می شوند. این همان آدم غربی و مدرن است که سکولار شده و از دعوت انبیاء فاصله گرفته است و همه رقیب یکدیگر هستند.

اگر نفس ها اصل شدند، این ها هزار عالَم هستند. «تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى»(حشر/۱۴) باطن آن ها متعارض است، در ظاهر با یکدیگر قرارداد بین المللی می بندند، اتحادیه درست می کنند ولی اگر از پشت بتوانند خنجر بزنند و رفقای خودشان را مصادره کنند، این کار را انجام می دهند.  نه این که تصور این باشد که شدنی است، چه در یک جامعه بین الملل که دولت ها با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و چه در یک جامعه کوچک به نام خانه، دو تا همسر رقیب یکدیگر هستند و می خواهند یکدیگر را استخدام کنند، لذا ایثار و کرامت هم نیست. روابط ایمانی و محبت آمیز به روابط قانونی و کنترل پلیسی و خشن تبدیل می شود. قبلا در بازار مومنین اینطور بود که اگر این کاسب امروز فروش داشت و رفیقش فروش نکرده بود، مشتری خود را به او حواله می داد تا از او هم خرید شود.

اما امروزه در رقابت ها غرض این است که کارخانه رقیب ورشکست شود و اسم آن را هم رقابت آزاد می گذارند. اما در واقع توانایی ها یکسان نیست و نتیجه این می شود که ضعفا زیر دست و پا له می شوند. مادر اگر بخواهد با فرزند خودش رقابت کند، فرزند در همان طفولیت تلف می شود. حالا چطور می شود که رابطه ایمانی رشد کند؟ در یک کلمه دو جریان ولایت اولیاء طاغوت و ولایت امام معصوم، یکی جریان رحمت شده و یکی جریان نفرت و رقابت، آن وقت دستگاه باطل در دنیای معاصر ما بر اساس رقابت های شیطانی و ولایت طاغوتی روابط را شکل داده و می خواهد این روابطی که درون جامعه خودشان ایجاد کرده است (زمینی کردن جامعه، کنار گذاشتن حقائق قدسی و ارتباط با انبیاء و ادیان) و خودشان را سعادتمند هم می دانند، به جامعه جهانی تسری بدهند و دنبال توسعه پایدار در مقیاس جامعه جهانی هستند. نهادهای بین المللی برای آن درست کردند، اسناد و قوانین بین المللی تدوین شده و می خواهند جامعه جهانی را به جامعه ای که مبتنی بر رقابت نفسانی است نه فداکاری، تبدیل کنند. و آفت اصلی جامعه مؤمنین الان آن مدل و سبک زنگی است که آن ها در جهان تعبیه می کنند.

پی نوشت ها:

(1) المحاسن، ج 1، ص: 133

(2) المحاسن، ج 1، ص: 131