نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 05 ارديبهشت 1403 - Wed, 24 Apr 2024

تبیین نحوه تحقق طرح عظیم خدای متعال برای هدایت عالم در ايام شهادت امام صادق عليه السلام

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 28 تیر ماه 96 است که به مناسبت شهادت امام صادق علیه السلام در هیئت رزمندگان اسلام ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه پیامبر و ائمه علیهم السلام را در ابتدا محور و مجری طرح عظیم خداوند برای هدایت عالم دانستند و فرمودند در مرحله بعد این امر بر عهده شیعیان کامل است که یکی از ویژگی های آنان تسلیم قلب است. ایشان در ادامه ضمن بیان اینکه پیامبران اولوالعزم جزو شیعیان کامل هستند و از آنان نسبت به پذیرش ولایت امام زمان علیه السلام تعهد گرفته شده است با استناد به آیات قرآن فرمودند که خداوند پیامبر و ما را در راه تحقق این برنامه به صبر توصیه کرده است. ایشان همچنین فرمودند مخاطب اصلی قرآن پیامبر و ائمه علیهم السلام هستند و قلب آنان موطن آیات قرآن است و نمونه هایی از آیات قرآن را که مخاطب آن نبی اکرم صلی الله علیه و آله بودند را ذکر کردند. ایشان با بیان جریان سقیفه و ابتلائات و سختی هایی که در راه تحقق این برنامه عظیم الهی وجود دارد آنها را جدا کننده صف حق و باطل دانستند و با استناد به روایات فرمودند که ائمه علیهم السلام به دنبال دولت مستعجل و زودگذر نبودند. در پایان جلسه نیز با شرح فرازی از زیارت جامعه کبیره به تبیین مراحل معیت و همراهی امام پرداختند.

مجریان برنامه عظیم خداوند برای اداره عالم

أعوذ بالله من الشياطين الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين و لعنۀ الله علي اعدائهم أجمعين. خداي متعال يك برنامه اي براي اداره زندگي انسان ها دارد كه اين برنامه به وجود مقدس نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ابلاغ و اعلام شده و جامعه  بشري به وسيله  اين برنامه اداره مي شود و تحقق اين برنامه هم عمدتا بر محور وجود مقدس نبي اكرم و بعد اهل بيت شان صلوات الله عليهم اجمعين و در مرحله بعد به عهده شيعيان آنهاست. انبياء مرسل؛ همه پيغمبران جزو شيعيان كامل اهل بيت عليهم السلام هستند و شاهدش هم اين آيه  است كه «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ * إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»(صافات/83-84).

ذيل اين آيه در روايت نقل شده كه حضرت ابراهيم خليل در سير معنوي خودشان به مقامي رسيدند كه حقيقت انوار ائمه عليهم السلام برايشان آشكار شد و مشاهده كردند و اين جزو بالاترين مقامات است. ایشان ديدند که گرد اين انوار ستاره هايي طواف مي كنند که گويا غرق در اين انوار هستند، سؤال كردند که اين ستاره هاي درخشان كه حول اين انوار طواف مي كنند چه كساني هستند؟ گفتند: اينها شيعيان امام عليه السلام هستند. اوصاف آنها هم در آن حديث بيان شده است؛ اینكه در شبانه روز 51 ركعت نماز مي خوانند، یعنی 34 ركعت نافله را هم مي خوانند، بعد حضرت تقاضا كردند كه خداي متعال ايشان را جزو شيعيان نبی اکرم و اهل بیت علیهم السلام قرار بدهد و خداي متعال اين دعا را مستجاب كردند.

لذا در حديث نوراني است كه وقتي به امام صادق عليه السلام عرض كرد كه آیا من جزو شيعيان شما هستم؟ حضرت فرمود: آيا اينطور كه خداوند درباره حضرت ابراهيم مي فرمايد «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ * إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» شده ايد؟ حضرت ابراهيم از شيعيان امير المؤمنين است و صفتش هم اين است که با قلب سليم رو به خداوند مي آورد.

ویژگی های قلب سلیم

در حديثی حضرت در مورد قلب سليم توضيح دادند و فرمودند: «الْقَلْبُ السَّلِيمُ الَّذِي يَلْقَى رَبَّهُ وَ لَيْسَ فِيهِ أَحَدٌ سِوَاهُ قَالَ وَ كُلُّ قَلْبٍ فِيهِ شِرْكٌ أَوْ شَكٌّ فَهُوَ سَاقِطٌ»(1) قلب سليم قلبي است كه وقتي به ملاقات پرودرگار مي رود در آن چيزي و احدي جز خداي متعال نيست. بعد حضرت با تعبيري توضيح دادند و فرمودند: هر قلبي كه در آن شك و شرك هست، ساقط است. قلب سليم، قلبي است كه نورانيت يقين برايش حاصل شده و به مقام اخلاص رسيده است و شركي در آن نيست. اخلاص در محبت دارد و فقط خداي متعال را دوست مي دارد و اين اوصاف حضرت ابراهيم بود. بنابراین شيعيان كامل كساني هستند كه صاحب قلب سليم و مقام يقين و اخلاص هستند. -خود ائمه فعلا از محل بحث خارج هستند.-

در روايات و قرآن وقتي صحبت از حضرت  ابراهيم خليل و انبياء اولوالعزم می شود اينها كساني هستند كه خداي متعال نسبت به ولايت نبي اكرم و اهل بيت عليهم السلام از آنها عهد و ميثاق گرفته است «وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ»(بقره/124)؛ خداي متعال ابراهيم خليل را به كلماتي مورد امتحان قرار داد که مقصود الفاظ نيست –در اکثر آیات قرآن، «كلمه» به معني نفس آن نيست- و ايشان این امتحان را به آخر رساند و نسبت به همه كلمات الهي موفق شد و خداي متعال به او مقام امامت را دارد.

ذيل اين آيه آمده است، كلماتي كه حضرت ابراهيم به آنها امتحان شد تا به او مقام امامت را بدهند، همان كلماتي بود كه وقتي حضرت آدم مي خواست توبه اش قبول بشود خداي متعال اين كلمات را به او القا كرد و ایشان تلقي كرد «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ»(بقره/37) خداوند القاء کرد و بعد حضرت آدم تلقي كرد و به آن كلمات پاك شد و بعد خداوند متعال رجوع كرد و توبه الهي واقع شد.

وقتي ما توبه مي كنيم در هر توبه و رجوع ما دو رجوع الهي است؛ یکی قبل از توبه ماست و خداي متعال به ما رجوع مي كند که ما تائب می شویم و دوم بعد از اينكه ما رجوع كرديم، خداي متعال رجوع مجددي دارد و توبه را می پذیرد. اين كلمات چيست؟ آن كلماتي كه حضرت آدم تلقي كرد اين است كه حقايق نوري پنج تن به ايشان عرضه شد و ايشان قبول كردند.

توصیه خداوند به صبر در راه تحقق طرح عظیم الهی

 برنامه اي که خداي متعال براي اداره  عالم دارد برنامه بسیار عظيم و سنگينی است، برنامه يك روز و دو روز و ده روز نيست، برنامه اي است كه بوده و خواهد بود و تا دوران ظهور و رجعت هست و بعد هم تا قيامت استمرار پيدا مي كند و بر سر راه اين برنامه سخت هم موانع خيلي سنگيني وجود دارد؛ از این رو خداي متعال در قرآن مكرر پيغمبر بزرگوار را به صبر توصیه مي كند: «فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»(أحقاف/35)؛ همان طوري كه انبياء اولوالعزم صبر كردند شما هم بايد صبر كنيد بلكه صبر حضرت محور صبر انبياء است. «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لاَ تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ»(قلم /48). «وَ اصْبِرْ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ»(یونس/109)؛ صبر كن تا خداي متعال حكم بكند، بهترين حكم كننده خداست؛ این يعني خداي متعال به شما اجازه بدهد که حكم الهي صادر شود و شما صبر كنيد تا مرحله اي كه حكم الهي صادر شود.

قرآن به انحاء مختلف در سور وقتي برنامه  این پيغمبر را به ايشان عرضه مي كند و ایشان را مورد خطاب قرار می دهد، «يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ»(مدثر/1-2)؛ «يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَلِيلاً»(مزمل /1-2). هر دستور برای برنامه خاصي است، دستورات بزرگي به اين پيغمبر با عظمت در مسير هدايت بشر داده شده است؛ گاهي با اسم مدثر، گاهي با اسم مزمل، گاهي با اسم طاها و ياسين حضرت را خطاب كردند. در نوع اين دستوراتي كه به حضرت داده شده كه برنامه  شما اين است، خطاب مي كند كه بايد صبر و پايداري كنيد تا اين برنامه به هدف برسد و جاي عجله هم نيست.

خداي متعال يك حكم قطعي و آن حكم قطعي اين است كه وجود مقدس نبي اكرم پيروز مي شوند و در قرآن با تعابير مختلف آمده است، «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا»(قصص/5) اراده  ما به اين تعلق گرفته است. گاهي تعبير اين است كه «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه»(توبه/33)؛ خداي متعال اين پيغمبر را همراه جريان هدايت و دين حق فرستاده و اراده الهي اين است كه این دين غلبه كند. گاهي مي فرمايد: «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ»(صف /8)؛ اراده خداي متعال اين است كه چرا غ هدايت وجود پيامبر برافروخته شده و به مرحله تمام و كمال برسد و در عالم ظاهر شود. پس یک برنامه طولاني است كه به وجود مقدس نبي اكرم مي گويند شما بايد صبر كنيد، اقدام خودتان را كنيد و ما هم كار خودمان را مي كنيم.

در هر سوره اي به يك شكلي و از يك زاويه اي آن برنامه که به عهده نبی اکرم و بعد اوصياء ایشان است، توضيح داده شده است و فرموده شما بايد صبر كنيد تا اين برنامه به ثمر بنشيند، طرح شما اين است و شما این اقدامات را بکن و خداي متعال هم كار خود را مي كند و مي گويد رهايشان كن «وَ ذَرْنِي وَ الْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِيلاً»(مزمل/11)؛ پيغمبر ما شما كار خودتان را بكن و اينها که اين همه امكانات به آنها داديم و حاصلش اين شد كه رو در روي شما مي ايستند و شما را تكذيب مي كنند را به من واگذار كن و يك فرصت كوتاهي به آنها بده. يك دفعه اين مهلت قليل ممكن است مثلا تا دوران ظهور بشود.

نبی اکرم و ائمه علیهم السلام مخاطب اصلی قرآن

در روايات دارد که «إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ »(2) ما مخاطب قرآن هستيم و ما هم مي فهميم که خداي متعال چه دستوراتي داده است. قرآن، برنامه پرستش و عبادت و سرپرستي نبي اكرم و اهل بيت عليهم السلام است و آن سطح از برنامه ممكن است خيلي به دست ما نرسد. اينكه در روايات دارد خداي متعال كلام خودش را سه قسم كرده است: يك قسمش را عالم و جاهل مي فهمند، يك قسمش برای آنهايي است كه اهل شرح صدر هستند كه مؤمنين هستند و يك قسمتش هم مربوط به خداي متعال و اوصيائش و نبي اكرم است؛ نكته اش همين است که قرآن برنامه عظيمي است كه رسالت نبي اكرم و اهل بيت علیهم السلام را توضيح مي دهد.

بر همين اساس است كه «يُقَاتِلُ عَلَى التَّأْوِيلِ». اگر به امیرالمؤمنین علیه السلام بگوييد شما چرا جنگ جمل را انجام داديد؟ چرا با خوارج درگير شديد؟ چرا با دستگاه بني اميه و معاويه و لشكر شام درگير شدید؟ حضرت بر اساس قرآن اين كار را كردند و مستندشان دستوراتي است كه در قرآن براي ایشان صادر شده است. حقيقت قرآن نزد امام است و امام بر اساس آن دستورات عمل مي كند و اصلا دنبال دولت مستعجل و عجله و اينها نيستند. در موارد متعددي آمده که، مي آمدند به ائمه علیهم السلام رجوع مي كردند و ایشان مي گفتند: جاي عجله كردن نيست. در باب امام صادق علیه السلام در روایات مکرر آمده است كه مي آمدند و به حضرت می گفتند: آقا شما پا به ركاب كنيد ولی ایشان  مي فرمودند: اصلا جاي عجله نيست، زمان دولت ما نيست.

يك برنامه اي بسيار عظيم و طولاني بر محور ائمه عليهم السلام است و آن چه كه اين برنامه را به عمل مي رساند اراده قطعي خداي متعال است و نقش اصلي هم بر عهده معصومين است نقش بسيار بزرگ و با عظمت اين دستور در قرآن است که امام مي فهمد و بر اساس اين دستور اقدام مي كند و كار را به نتيجه مي رساند يعني برنامه امامت ائمه در قرآن است و هر امامي برنامه  امامت خودش را بر اساس قرآن به دست مي آورد و عمل مي كند. لذا همه  قرآن نزد امام است «آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ»(عنكبوت /49) و موطن آيات قرآن قلب امام است؛ آيات قرآن در سينه و صدر آن كساني است كه خداي متعال آن علم الهي و علم قرآن را به آنها داده است. لذا امام باقر عليه السلام فرمود: خداي متعال نفرمود قرآن بين دو جلد است بلکه فرمود: اگر مي خواهيد به قرآن برسيد اين علم در محضر امام است و امام بر اساس اين برنامه اي كه در قرآن تبيين شده اقدام مي كند و اصلا عجله هم ندارد.

جریان سقیفه و آگاهی حضرت از ابتلائات الهی

موارد متعدد و در روايات فراوان است؛ مثلا در باب امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از اينكه سقيفه تمام شد و آن اتفاق افتاد؛ ابوسفيان، عباس عموي حضرت را متقاعد كرد و با هم محضر امیرالمؤمنین عليه السلام آمدند که شما بياييد، ما با شما بيعت مي كنيم و مردم را هم مي آوريم تا با شما بيعت كنند. حضرت اول فرمودند كه شما خيال مي كنيد مردم واقعا با من بيعت مي كنند؟ اين آيه  قرآن را نشنيده ايد که «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لاَ يُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ» (عنكبوت/2-3)؛  مردم خيال مي كنند همين كه ادعاي ايمان كنند،آنها را امتحان نمي كنيم؛ ما كوره هاي سختي بر پا مي كنيم و در آن كوره ها خالص و ناخالص از هم سوا مي شوند و ديگران را هم مورد امتحان قرار داديم، كوره هايي درست كرديم با امتحان هاي سخت و صف آنها از هم جدا شد.

آنهايي كه در ادعاي دينداري و پذيرش ولايت امام عليه السلام صادق هستند بايد صف شان از آنهايي كه صادق نيستند، جدا شود. يك نمونه اش همان داستان سقيفه است که ابتدا سلمان و ابوذر و مقداد همین سه نفر كمتر يا بيشتر استوار ماندند و هيچ ترديدی نكردند و بعد تدريجا با تدبير حضرت گسترش پيدا كرد و بعد در امتحان هاي بعدي مي بينيم که در هر کدام از جنگ هايي كه حضرت مي كنند در صفين و جمل و در جنگ با خوارج يك عده ای جدا مي شوند. پس اينطور نيست كه هر كسي گفت من مؤمن هستم و امیرالمؤمنین علیه السلام را قبول دارم، بگويند خب قبول داری و تمام.

در ادامه حضرت به ابوسفیان و عباس فرمودند که این داستان طولاني مدت است و من هم اهل اينكه فريب بخورم و اقدامی عاجل و زود گذر بكنم، نيستم؛ كسي كه مي خواهد ميوه را در غير وقت بچيند و عجله مي كند مثل كسي است كه در زمين غير یا در زمین غیر حاصل خيز -شارحين نهج البلاغه هر دو را گفته اند- مي كارد، كار مي كند ولی ثمره اش را ديگري مي برد، آن ديگر تمام شد و بعد فرمود حوادثي در راه است كه من بر آن مطلع هستم كه اگر شما را از آن مطلع بكنم مثل طناب دلو در چاه عميق به خودتان مي لرزيد.

جدایی صفوف حق و باطل در ابتلائات الهی

 در عالم دنيا ابتلائات سنگيني اتفاق می افتد و صفوف جدا می شود؛ اين ابتلائات و امتحانات را خود خداي متعال تدبير مي كند و امام عليه السلام هم محور این برنامه است. امیرالمؤمنین علیه السلام خودشان جنگ صفين را به سمتي مي برند كه صفوف جدا مي شود و بايد هم جدا شود، معني ندارد كه شمر مثلا كنار عمار باشد. وقتي كار سخت مي شود، جدا مي شوند؛ شمر در جنگ صفين كنار حضرت امير بود و بعد جزو خوارج شد و بعد آمده كربلا و آن بساط به پا شده است. اين عالم همچين عالمی است و صف ها بر مدار خود امام جدا مي شود که توضيحش در سوره  بينه آمده است.

در اين عالم كه عالم امتحان است، اجازه داده شده و صفوف حق و باطل با هم قاطي مي شوند؛ امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه50 نهج البلاغه مي فرمايد: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ» «وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ» «الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى » آغاز اين فتنه ها از يك هواهايي است كه دنباله روي مي شود و بعد احكامي بدعت گذاري مي شود، بعد در ادامه حضرت فرمودند: اگر باطل بدون اينكه با حق آميخته باشد به ميدان بيايد كسي دنبالش نمي رود، اگر حق به صورت خالص ظهور پيدا كند كسي نمي تواند در باب آن ترديد بكند، از این رو اينها حق و باطل را با هم قاطي مي كنند و وقتي قاطي كردند كار سخت مي شود.

حضرت در این خطبه  هشدار خيلي سنگيني دارند که وقتي دستگاه ابليس حق و باطل را قاطي مي كند ديگر کسی نجات پيدا نمي كند الا کسانی که خداوند از پیش به آنان وعده نیک داده است.  انسان وقتي اين بيان حضرت را مي بيند خیلی نگران مي شود. در اين فتنه هاي سخت كه از آميختگي حق و باطل به پا مي شود فقط آنهايي كه خداي متعال در باب آنها اراده خير كرده است اهل نجات هستند و از اين شبهه و فتنه جان سالم به در می برند.

منظورم این است که امام عليه السلام در آن برنامه اي كه خدا معين كرده، كار را روی دوش او می گذارد و به بهترين وجه کارش را انجام مي دهد، هيچ عجله اي ندارد و حليم و صبور است و كار را جلو مي برد و فريب اين طرف و آن طرف را هم نمي خورد. در ماجرای ابومسلم، او با عباسي ها بيعت كرده و با آنها به خراسان رفته و كم كم آمده و مناطقی را گرفته تا به كوفه رسید. براي امام صادق عليه السلام نامه مي نويسد كه بياييد من با شما بيعت مي كنم. حضرت اصلا نامه اش را جواب نمي دهد و مي گويد: این نامه جواب ندارد. بعد يكي ديگر از سرانشان نامه فرستاد که مي گويند همين كه نامه رسید، حضرت آن را سوزاندند و فرمودند: جواب نامه همين بود. من خيلي دلم سوخت که چقدر به نامه رسان بي احترامی شد، دنبال نامه رسان رفتم که ديدم به خانه يكي از پسر عموهاي حضرت رفت و نامه ای به او داد او خيلي خوشحال شد و نزد حضرت آمد که اينها با ما بيعت كردند و... .

حضرت فرمود: اينها طرفدار تو نيستند. او گفت شما به دنبال این هستید که خود حکومت کنید. امام فرمود: چنین نیست. برای يك نفر سوم هم نامه را آوردند. اين حديث مربوط به همين جاست؛ چون بني العباس در واقع با يك انقلاب اجتماعي سر كار آمدند؛ علیه بني اميه و به اسم حمايت از نبي اكرم و اهل بيت علیهم السلام و بعد هم به قدرت رسيدند و در مسير قدرت هم اين جريان ها به سمت امام صادق علیه السلام مي آمد ولی ایشان اعتنا نمي كردند. امام صادق علیه السلام مي دانست که بستر براي آن كار آماده نيست و فعلا بايد يك اقدامات ديگري بكند؛  باید شش هزار يا چهار هزار شاگرد تربيت كنند و در مقابل دستگاه سقيفه، معارف دين را احياء كنند و يك كارهاي عظيمي بايد اتفاق بيفتد.

استادي داشتيم که خدا رحمتش كند، مي گفت: يك جايي شما مي خواهيد گرسنه ها را سير كنيد و همه چيز آماده است و همه برنامه ريزي ها شده است؛ اما يك موقعي هيچ چیز آماده نيست باید يك زميني تهيه كنيم، شخم بزنیم، بكاريم، گندم سبز بشود و بعد درو شوند و به آسیاب رود و آرد شود تا نان تهیه شده به فقرا برسد. يك موقع ائمه علیهم السلام فرمودند که بنشينيد دور هم و احاديث ما را بگوييد که اين احياء امر ماست. یک تدبير تاريخي عظيم است و امام عليه السلام هیچ وقت در نقشه  ديگران بازي نمي كند و ديگران حتي دشمن هاي بزرگ اهل بيت که دارای شرح صدر در كفر بودند مثل مأمون و هارون و منصور و اصحاب سقيفه و... در نهایت در نقشه امام قرار مي گيرند.

این حديث نوراني را شنيده ايد كه مرحوم مجلسي در بحار جلد 47 نقل كرده اند: شخصی به نام سهل بن حسن خراسانی از خراسان آمده بود و به امام صادق علیه السلام عرض كرد: آقا شما صد هزار شيعه آماده و پا به ركاب داريد، چرا نشسته ايد؟! مي گويد: حضرت به خادمشان فرمودند که تنور را روشن كن و وقتی شعله ور شد، فرمودند: ای خراسانی برو و داخل آتش بنشین. گفتم: آقا من را ببخشيد، این چه حرفي بود که زدم، اشتباه شد و نمي خواهد شما قيام كنيد. حضرت فرمودند: اشكال ندارد. در همین حال ابوهارون مكي وارد شد و سلام كرد. حضرت فرمودند: سلام عليكم؛ برو داخل تنور بنشین. بند كفشش را رها كرد و رفت در تنور نشست.

بعد حضرت شروع كرد با من درباره خراسان صحبت كردن و ديدم ایشان مثل كف دستش اهل خراسان را مي شناسد؛ هم مردمش و هم اقوامش را و لازم نيست که من چيزي بگويم. حضرت فرمود: همه عالم مثل يك حلقه در كف دست من است. امام صادق عليه السلام فرمود: «قَدْ وَلَدَنِي رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَا أَعْلَمُ كِتَابَ اللَّهِ»(3) من فرزند ظاهري و باطني پيغمبر هستم و همه ميراث ظاهري و باطني حضرت به من رسيده است و همه علم الكتاب و همه عالم پيش من حاضر است. مي گويد: من مضطرب بودم، حضرت فرمودند: برو سري به اين برادرمان در تنور بزن. رفتم ديدم که وسط آتش نشسته است مثل گلستان، خیلی تعجب کردم. حضرت فرمود: چند تا از اينها در خراسان داري؟ گفتم: يكی هم نيست. حضرت گفت: اگر من پنج تا مثل او داشتم پا به ركاب مي كردم.(4)

پس امام عليه السلام نسبت به امر خدا اينگونه است و همه  وجودش در اختيار خداست؛ لذا مي شود محل مشيت و همه  نقشه خداوند برای اداره عالم هم در اختيار امام قرار مي گيرد و مي شود حامل كتاب الله، خزان علم الله، امين الله و سر الله که همه اسرار نزد آنهاست. اين امام پاي برنامه خدا هم ايستاده است و اصلا تخلف هم نمي كند، عهدهایش را هم قبل از خلقت این عالم با خدا بسته است: «يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ» و در اين عالم مي آيد تا به پيمان هايش عمل كند و عمل هم می کند و برنامه دارد و دنبال دولت مستعجل هم نيست و كارش هم كار بسیار بزرگي است. همه ما مثلا خربزه كار هستيم و مي خواهيم اول بهار بكاريم و آخر بهار بزنيم و بشكنيم و بخوريم و هيچ كدام حاضر نيستيم که درخت گردو بكاريم که مثلا پنجاه سال ديگر ثمره اش را ديگران ببرند و پانصد سال هم عمر مي كند. امام مثل ما نيست كه دولت مستعجل بخواهد. كار بزرگ و زمان بری است که طرحش هست و باید صبر کند و عجله هم اينجا فايده ندارد.

بعضي ها خيال مي كنند که سيد الشهداء علیه السلام مي رفت که كوفه را بگیرد و حکومت درست كند، مگر می شود؟ حکومت حضرت در رجعت است. حضرت حكومت مي كنند و برنامه شان هم حكومت و اداره عالم است اما برنامه شان دو بخش داشت که يك بخش آن را عمل كردند و يك بخشش را در رجعت عمل مي كنند.

مراحل همراهی با امام

اين برنامه خيلي با عظمت و بزرگ است که نقشه اش در كتاب الله است، فرمود: «وَلَايَتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ قُطْبَ الْقُرْآنِ وَ قُطْبَ جَمِيعِ الْكُتُبِ عَلَيْهَا»(5) ما در اين طرح عظيم بايد چه كار كنيم؟ ما چطور بايد حركت بكنيم؟ اين چند جمله اي از زیارت جامعه کبیره که بعد از آن فرازها که عهدهاي معرفتي با امام اتفاق مي افتد، حالا يك عهد جديد است تقريبا در اواخر زيارت جامعه است.

ما باید قلب مان نسبت به امام تسليم باشد. تسليم از قلب شروع مي شود، اگر قلب تسليم نبود گوش و چشم و زبان و اقدامات ما هم در مسير امام نيست. تسليم قلب هم بايد به يك جايي برسد كه در مقابل برنامه  امام اصلا احساس دلتنگي هم نكند، خيلي ها جدا شدند و خيلي كار سختي است. خداي متعال به موساي كليم آدرس داده و گفته است شما تشريف مي بريد، يك معلم الهي در مجمع البحرين پيدا مي كنيد و او راه افتاده و با علائم پيدا كرده است.

وقتي هم راه افتاد به همراه خودش كه شايد حضرت يوشع وصي حضرت بود، فرمود من مي گردم و بايد این معلم الهي را پيدا كنم و گشت و پيدا هم كرد با علائم هم پيدا كرد. اين موساي كليم با آن عظمت، پيغمبر اولوالعزم که انوار تورات را دريافت كرده است، گفت اجازه مي دهي من شاگرد شما و تبع شما باشم «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»(کهف/66)؛ اتبعك يعني مقام تبعيت یعنی من سايه شما شوم، حقايقي كه خدا به شما تعليم كرده است را به من تعلیم کن، شما رشيد هستي من را هم به رشد برسان. فرمودند: تو نمي تواني با من راه بيايي، من كارهايي مي كنم كه شما سِرَّش را نمي داني. سه چشمه نشان داد و حضرت موسي هر سه بار اعتراض كرد و آخر هم جدا شد و موقع جدا شدن هم اسرار كارها را گفت و بعد يك جمله فرمود: اين كارها را كه من نمي كردم، من تحت فرمان خدا هستم و از يك جاي ديگري فرمان مي آمد. -حالا بازش نكنم که فرمان از امیرالمؤمنین مي رسيد-

امام كار خودش را مي كند ما بايد چه كار كنيم؟ بايد اين قلب که محور وجود آدم است، تسليم امام شود و اگر تسليم امام نشد يك جايي با امام درگير مي شود. اگر قلب من دنبال يك چيز ديگري است و مي آيد در جبهه امام، بالاخره يك جايي با امام دعوايمان مي شود؛ قرآن كه سر نيزه مي رود مي گويم اینها حاضر هستند به حكم خدا تسليم شوند، شما براي چه جنگ مي كنيد؟ مگر غير از اين است كه حاضريد حكم خدا اجرا شود؟! اينها هم مي گويند قرآن بين ما حاكم باشد. حضرت فرمودند: دروغ مي گويند. فرق مالك اشتر با اينها چیست؟ اين است که او قلبش تسليم امام است و مي گويد امام برنامه  خدا را اجرا مي كند و تسليم خداست و من هم تسليم او هستم.

همه رأي من دنبال رأي شماست نمي شود که مؤمن طرح نداشته باشد. -من اين جمله را اينطور مي فهمم و نسبت نمي دهم- مؤمن كه نمي شود براي پنجاه، شصت سال عمر خودش نقشه نداشته باشد؟ ولي اين رأي و طرح مؤمن بايد دنبال طرح امام باشد و الا براي زندگي خودت برنامه ريزي می كني و كاري با امام نداري. من از شما سؤال مي كنم همه  ما مي نشينيم و برنامه ريزي مي كنيم که مثلا من مي روم حوزه، اينطوري و آن طوري و آخر كار هم براي خودم موقعيتي در نظر مي گيرم. شما مي گوييد من مي روم دانشگاه و مي شوم متخصص و... ، كداممان با امام كار داريم؟ كداممان نشستيم و طرحمان را ذيل امام قرار داديم كه امام برنامه اي براي اداره  عالم دارد و من همه برنامه زندگيم باید تابع امام باشد؟ اگر اين اتفاق نيفتاد شما در تدبير همراه امام نمي شويد يعني هم بايد قلب تبعيت كند و هم قواي ادراكي انسان و الا براي عرصه هاي مختلف زندگي خودم نقشه مي كشم، اينجایش را كه مي فهمم، آنجایش را که می فهمم پس امام چه شد؟!

اتفاقا يكي از كارهايي كه سقيفه كرده این است که روی همين پرده انداخته و طبقات مرجع درست شده است که اينجایش برای حكماست و آنجایش برای عرفاست و... پس جای امام صادق علیه السلام چه شد؟ دانشمندان هم  الحمدالله دستگاهي دارند و آنجا هم شهود و عقل است؛ پس امام چه شد؟ عقل ديگر امام نمي خواهد؟ قلب و حس امام نمي خواهد؟ اينها به دين احتياج ندارند؟! نه اينها مناسكشان را دارند و می روند. اگر اين دو یعنی تسلیم قلب و تبعیت رأی اتفاق افتاد مثل سلمان که «جعل هواه هوا عليا»(6) ميلش را تابع ميل امام مي كرد و دلش دنبال دل و قلب امام حركت مي كند و همه  طرح و برنامه و نقشه او ذيل امام بود.

حالا ديگر بايد همه  امكانات را آماده كرد. در اين طرح بايد همه  امكانات شما بالفعل و همه قوايتان فعال شوند و همه  امكانات باطني و ظاهري و بيروني را بايد در اين طرح بياوريد و مهيا كنيد و آماده بشويد تا «حَتَّى يُحْيِيَ اللَّهُ دِينَهُ بِكُمْ وَ يَرُدَّكُمْ فِي أَيَّامِهِ وَ يُظْهِرَكُمْ لِعَدْلِهِ» تا خداي متعال دينش را به وسيله شما احياء كند. همه برنامه  شيعه در دوران غيب همين است و باید خودش را آماده كند و امكانات را به سمت عصر ظهور هدايت كند. در طول تاريخ هم شيعه ذيل برنامه اهل بيت و فقها همين كار را مي كردند و كار ديگري نمي كردند. حركت عظيم امام رضوان الله تعالي عليه هم در همين مسير است.

تبیین معنای معیت و مراحل آن

وقتی تسليم قلب به حد كمال رسيد مي شود همان قلب سليم حضرت ابراهيم خليل. شيعه كامل كسي است كه مثل حضرت ابراهيم خليل تسليم محض است و لذا فرمانده  اين جبهه مي شود و كار را به او مي سپارند و يك مرحله اي از تاريخ را ايشان بايد هدايت كند. در آن نقشي كه به عهده  ما گذاشته مي شود به اندازه اي كه ما قدم برداريم به ما موقعيت داده مي شود و در آن موقعيت شما هر كاري بكنيد، خير است. انسان خودش را جلو بياندازد و شانه اش را زير باري بدهد كه روي دوشش نيست، اين خيلي خطرناك است؛ بلکه بايد خودش را كاملا آماده كند و آن وقت باري روي دوش آدم مي آيد که باید آن را با تمام وجود بردارد و حمايت هم می شود. شيعه آن كسي است كه همه طرحش داخل برنامه  عظيم امام است و اين معني همراهي است آن وقت «فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ».

معيت هم دو قدم است؛ اين دو معيتي كه ديديد در زيارات زياد تكرار مي شود، چرا دو بار است؟ ممكن است برای تأكيد باشد ولی يك معناي آن هم اين است که یعنی دو معيت؛ يك معيت در دوران پيروزي و يك معيت در دوران به اصطلاح قبل از پيروزي. البته امام به ظاهر هميشه پيروز است «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»(اعراف/139)؛ اگر كنار امام باشيد هميشه غالب هستید. اين معيتي كه در دوران قبل از ظهور به موساي كليم مي گفتند: «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقَاتِلاَ»(مائده/24)؛ برو بجنگ و شهر را بگير بعد ما مي آييم! كسي كه در اين دوران كنار موساي كليم نيست، وقتي هم که حضرت شهر را گرفت او براي خودش يك دستگاه ديگري راه مي اندازد. اگر كسي در اين دوران توانست همراه امام باشد، در آن دوران هم در كنار امام خواهد بود. معيت در اين دوران سخت همراهي در آن دوران را مي آورد و الا اينكه انسان در اين دوران براي خودش نقشه مي كشد در آن دوران هم براي خودش نقشه خواهد كشيد.

شايد معناي اين دو معيت همين است که الان بايد همراه امام باشيد تا در دوران ظهور و رجعت هم كنار امام باشيد تا در قيامت هم با امام باشيد «أَنْ يَجْعَلَنِي مَعَكُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ»؛ اگر انسان در دنيا با امام نبود در آخرت هم با امام نخواهد بود، اگر قبل از ظهور با امام نبود در دوره ظهور هم با امام نخواهد بود. من الان برای خودم نقشه مي كشم و وقتی حضرت آمد سرباز حضرت مي شوم؛ كسي كه الان سرباز خودش است وقتی حضرت ظهور كرد سرباز خودش است. اگر كسي الان سرباز امام بود، حضرت هم ظهور كند باز سرباز امام است. حالا كار خودمان را مي كنيم و تجارت خانه مان آباد باشد، وقتی حضرت آمدند با حضرت تعيين تكليف مي كنيم؛ نه اينطوري نيست و اين همراهي بايد از الان اتفاق بيفتد.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 16

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 312

(3) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 197

(4) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 4، ص: 237

(5) تفسير العياشي، ج 1، ص: 5

(6) الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 133 (فی المصدر: هَوَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى هَوَى نَفْسِه)