نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 30 فروردين 1403 - Thu, 18 Apr 2024

جلسه دوم طرح تقويت مباني ديني در شهركرد/ مأموریت بزرگ نبی اکرم صلی الله علیه و آله/ خصوصیات معبود

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 5 مرداد 97 است که در جلسه دوم طرح «تقویت مبانی دینی و شبهه زدایی» در شهرکرد ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ نبی اکرم آمده اند تا عالم را دگرگون کنند، دست بندگان خدا را بگیرند، همه را به مقصد برسانند و به خدای متعال نزدیکشان کنند. این مأموریت بزرگ در دو کلمه خلاصه می شود عبادت نکنید الا الله تبارک و تعالی را. همه انذارهای حضرت از پرستش غیر و شرک است و همه بشارت های حضرت هم به توحید است. نکته ای که در اینجا هست این است که ما در اصل عبادت مختار نیستیم، یعنی نمی توانیم نپرستیم. ما فقیریم، ما  محتاجیم، دل می بندیم فداکاری می کنیم و همه دارایی خودمان را می ریزیم پای متعلقات و محبوب های خودمان، برای همین هم نمی توانیم عبادت نکنیم. اما ما در انتخاب معبود آزادیم، می توانیم شیطان را بپرستیم یا اینکه خدا را بپرستیم. نکته دیگر این است که الله تبارک و تعالی که ما باید او را بپرستیم چه کسی است؟ حضرت حق الله تبارک و تعالی واجد همه اسماء است، اما مخلوقات فاقد همه اسماء اند و ما مضطر به اسماء او هستیم.

مأموریت نبی اکرم در انذار و بشارت دادن انسان ها

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين  «الر كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ * أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ»(هود/1-2). در این آیه که در آغاز سوره مبارکه هود تقدیم کردم خدای متعال سوره را با حروف مقطعه شروع می کند. بعد می فرماید که این قرآن یک کتابی است که «أُحْكِمَتْ آياتُهُ»، در یک مقام تمام آیات او ابتدا تحکیم شده و حکمت و استحکام پیدا کرده است که این یک منزلت است. بعد می فرماید: «ثُمَّ فُصِّلَتْ»، این کتاب تفصیل پیدا کرده و تفصیل یک کلمه است. «مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ» و این از ناحیه خدای حکیم و خبیر هست. شاید آن یک کلمه ای که تفصیل پیدا کرده در آیه بعد گفته شود که چیست.

«أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ»، یک نفی دارد و یک اثبات. غیر خدا را عبادت نکنید بلکه الله تبارک و تعالی را عبادت کنید. «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ» همه قرآن همین یک کلمه و تفصیل همین یک کلمه است. بعد می فرماید: «إِنَّنِي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ»، من از طرف او آمدم و به نفع شما هم حرف می زنم. من مأموریت دارم و کار من این است که «نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ»، انذار کنم و بشارت دهم. همه انذارها و بشارت های قرآن چه عقوبت های دنیایی و چه عقوبت های اخروی، چه ثواب های دنیایی و چه ثواب های اخروی به همین یک کلمه برمی گردد «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ»، همه انذارهای قرآن برمی گردد به پرستش غیر خدا و تمام بشارت های قرآن هم برمی گردد به توحید.

لذا بعثت حضرت برای تحول همه عالم است و ایشان آمدند تا عالم را عوض بکنند. برای همین هم وقتی کار حضرت به نتیجه می رسد عالم، عالم دیگری می شود. حتی شاید یک معنای آیه شریفه «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ»(ابراهیم/48) که این زمین یک زمین دیگری می شود، ناظر به ظهور باشد. لذا در قرآن دارد «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»(زمر/89)، ظاهر آیه راجع به روز قیامت است، یعنی زمین با نور پروردگارش روشن می شود، اما این آیه تفسیر شده به دوران ظهور، یعنی وقتی حضرت ظهور می کنند «أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها». حالا نور رب چیست؟ فرمود: «رَبُّ الْأَرْضِ يُعْنَى إِمَامُ الْأَرْض»(1)  مقصود اینجا امام هستند.

پس زمین با نور امام روشن می شود. اصلا یکی از عناوین امام در قرآن نورالله هست و زمین با نور امام روشن می شود. یک تعبیر عجیبی در روایت دارد که این خیلی شگفت انگیز است، فرمود: «وَ اسْتَغْنَى الْعِبَادُ عَنْ ضَوْءِ الشَّمْسِ»(2) وقتی زمین با نور امام روشن می شود مردم از ماه و خورشید بی نیاز می شوند، یعنی عالم عالم دیگری می شود. در بهشت نور هست ولی خورشید نیست «لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً»(انسان/13)، اینجا هم فرمود زمین روشن می شود به نور امام به طوری که مردم از ماه و خورشید بی نیاز می شوند.

خدا علامه بزرگوار طباطبایی را رحمت کند. یکی از شاگردانشان نقل کردند ایشان غیر از درس عمومی یک درس خصوصی هم برای خواص شاگردانشان داشتند که گاهی در منزل مرحوم آیت الله انصاری شیرازی برقرار می شده است. در آن زمان کوچه های تنگ و تاریک بوده برای همین هم یک شب یکی از شاگردانشان به ایشان گفتند: آقا، این کوچه ها تاریک و خلوت است و یک موقع حادثه ای برای شما پیش می آید، ما می آییم منزل شما! ایشان فرمودند: مگر ما در روز با نور خورشید راه می رویم؟!

پس حضرت آمدند عالم را دگرگون کنند، دست بندگان خدا را بگیرند، همه را به مقصد برسانند و به خدای متعال نزدیکشان کنند. این مأموریت بزرگ در دو کلمه خلاصه می شود «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ» عبادت نکنید الا الله تبارک و تعالی را. همه انذارهای حضرت از پرستش غیر و شرک است و همه بشارت های حضرت هم به توحید است. قرآن تفصیل این کلمه است، لذا تفصیل این کلمه صدها و هزارها جلسه بحث است. اجمال دین همین است «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ».

نیاز ما به پرستش و اختیار ما در انتخاب اله

چند نکته را کوتاه عرض کنم. نکته اول این که ما در اصل عبادت مختار نیستیم، یعنی نمی توانیم نپرستیم. ما فقیریم، ما  محتاجیم، دل می بندیم فداکاری می کنیم و همه دارایی خودمان را می ریزیم پای متعلقات و محبوب های خودمان، برای همین هم نمی توانیم عبادت نکنیم. اما ما در انتخاب معبود آزادیم، می توانیم شیطان را بپرستیم، نفس را بپرستیم، دنیا را بپرستیم، می شود در این عالم ندای حضرت حق را شنید و او را عبادت کرد، می شود هم صدای شیطان را شنید و او را پرستید. در این عالم شیاطین صدا می زند، دنیا صدا می زند، نفس صدا می زند، پیامبر هم صدا می زند. «وَ داعِياً إِلَى اللَّه »(احزاب/48)، پیامبر از طرف خدا آمده تا ما را دعوت می کند اما ما در اجابت این دعوت مختاریم. ما در پرستش آزاد نیستیم اما در انتخاب معبود و محبوب مختاریم.

حالا انسان باید خلوتی داشته باشد و در این خلوت معبودهای خودش را با خدای متعال مقایسه کند. ببیند در این بازارهایی که انسان در آن تجارت می کند کجا باید سرمایه گذاری کند؟ دیگران را عبادت کند چه گیرمان می آید؟ دیگران چه دارند؟ اگر هم داشته باشند می توانند به ما بدهند یا نه؟ اگر مقایسه کنیم آن وقت معلوم می شود که ما بقی چیزی ندارند به ما بدهند.

تعبیر نورانی قرآن سراسر این هست که خطاب می کند و می فرماید: اینهایی که صدایشان می زنید می شنوند؟! اینهایی که صدایشان می زنید جوابتان را می دهند؟! اصلا می توانند جوابتان را بدهند؟! گاهی می فرماید: «يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ»(حج/73)، یک مثلی برایتان زده شده خوب گوش بدهید، «إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَه »، این هایی که غیر خدا صدایشان می زنید و دل بهشان می بندید، همه شان دست به دست هم بدهند یک پشه نمی توانند برای شما خلق کنند! برای چه دنبال اینها راه می روید؟! آیا می خواهید خیری به شما برسانند؟! آیا می خواهید شری را از شما دفع کنند در حالی که همه با هم یک پشه نمی توانند خلق کنند؟! برای چه به مال تکیه می کنی؟ برای چه به دنیا تکیه می کنی؟! برای چه دنبال طواغیت و فراعنه عالم حرکت می کن؟! مگر غیر از این است که می خواهی خیری به دست بیاوری یا از شری دور شوی؟ آنهایی که صدایشان می زنید همه دست به دست بدهند یک پشه نمی توانند خلق کنند.

آیا می خواهید شری از شما دفع کنند؟! «وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئا»، اگر یک پشه چیزی از آنها بگیرد «لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ » همه با هم نمی توانند پس بگیرند! گفته اند که نمرود تا سیصد سال خدایی می کرد. خدای متعال وقتی می خواست بمیرد با یک پشه بر او مسلط شد، حالا اگر انسان مقایسه کند این را می فهمد که ما بقی هیچ کاره اند.

یک دعایی از امام رضا علیه السلام بعد از نماز صبح هست که مرحوم محدث قمی هم در تعقیبات آورده اند. دعای خیلی لطیفی است که در آن آیات قرآن و دعا تلفیق شده و نقل شده اگر این را خواندید هر دعایی کنید مستجاب می شود. «وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ  إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ ما شاءَ اللَّهُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا مَا شَاءَ النَّاسُ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ إِنْ كَرِهَ النَّاسُ حَسْبِيَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِينَ حَسْبِيَ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ حَسْبِيَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِينَ حَسْبِيَ الَّذِي لَمْ يَزَلْ حَسْبِي مُنْذُ قَطُّ حَسْبِيَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيم »

هرچه خدا بخواهد واقع می شود و هیچ حول و قوه ای نیست الا از ناحیه او، رب عالم من را از همه مربوب ها کفایت می کند، او کسی است که در باطن من را اداره می کند. من خیال می کنم ماه و خورشید کاره ای اند اما تحقیقا هیچ کاره اند. او کسی است که از ازل مرا کفایت می کرده است. ما از ازل که آمده ایم ماه و خورشید ما را آورده اند؟ او کسی است که برای من کافی است و از ازل از آن لحظه ای که من آغاز شدم او من را کفایت می کرده است. داستان همین است که بقیه هیچ کاره اند، ما مختاریم در انتخاب معبود، ولی معبود های دیگر نه کاری برای ما می توانند انجام بدهند نه نفعی دارند و نه ضرری.

وجود مقدس نبی خاتم از جبرئیل پرسیدند: «مَا التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»(3) توکل به خدا یعنی چه و متوکل چه کسی است؟ البته این سوال حکمت دارد والا قبل از خلقت این عوالم حضرت معلم انبیاء بودند. جبرئیل عرض کرد: «الْعِلْمُ بِأَنَّ الْمَخْلُوقَ لَا يَضُرُّ وَ لَا يَنْفَعُ وَ لَا يُعْطِي وَ لَا يَمْنَعُ»، قدم اول در وادی توکل این است که بدانی مخلوق نه ضرر می تواند بزند و نه نفع می تواند داشته باشد. نه چیزی به شما عطا می کند و نه اگر خدای متعال چیزی به شما عطا کند می تواند جلوی خدای متعال را بگیرد. «وَ اسْتِعْمَالُ الْيَأْسِ مِنَ الْخَلْق »، توکل یعنی مأِیوس از مخلوق بودن و این یأس را در عمل به انجام رساندن. بعد فرمود: «فَإِذَا كَانَ الْعَبْدُ كَذَلِكَ لَمْ يَعْمَلْ لِأَحَدٍ سِوَى اللَّهِ وَ لَمْ يَرْجُ وَ لَمْ يَخَفْ سِوَى اللَّهِ وَ لَمْ يَطْمَعْ فِي أَحَدٍ سِوَى اللَّهِ فَهَذَا هُوَ التَّوَكُّلُ الْخَبَر»، اگر بنده ای این را فهمید دیگر برای غیر خدا کار نمی کند. چون غیر خدا کاره ای نیست، پس نه به احدی امید می بندد و نه از کسی می ترسد جز خدای متعال.

ما در انتخاب معبود آزادیم، دعوت های زیادی هم هست، یک عده گوش هایشان مثل من نمی شنود یک عده هم گوش هایشان باز است. می گویند سحر که پا می شوید نگاه به آسمان کنید و این پنج آیه را که در آن ربنا است  بخوانید، فرمود اگر این پنج تا ربنا را بگویید دعایتان مستجاب می شود. یکیش این است «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا»(آل عمران/193)، ما باید گوش هایمان را از نو برویم شستشو بدهیم اصلاح کنیم. «إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً» ، یک منادی ای در عالم ندای توحید داده و او وجود مقدس نبی اکرم است. ما هم این ندا را شنیدیم و اجابت کردیم.

دعوت های مختلفی است. شیطان صدا می زند، دنیا صدا می زند. دیدید وقتی حاجی می رود احرام می پوشد لباس های دنیا را در می آورد و لباس بندگی می پوشد. «لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْك » یعنی همین. خدا دارد صدا می زند و قدم اول در وادی توحید همین است که همه را پشت سر بگذاری و دعوت خدا را اجابت کنی.

معنای فرار کردن به سمت خدای متعال

در سوره والذاریات خدای متعال می فرماید: پیامبر ما به مردم بگو «فَفِرُّوا إِلَى اللَّه »(ذاریات/50)، فرار کنید به طرف خدا، «إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ» من به نفع شما دارم انذارتان می کنم. این را آیه بعد توضیح می دهد «وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِين »(ذاریات/51)، با خدا اله دیگری نگیرید «وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» پس فرار کنید از الهه تان و آنهایی که می پرستیدشان مثل این زمین و ماه و خورشید و دوست و رفیق. بعضی از ما با پول آرامیم صبح که از خانه می آییم بیرون پول در جیبمان باشد راحتیم اما اگر نباشد مضطربیم. متوکل این طوری نیست متوکل برایش کنار دریا و کویر فرقی نمی کند، چون می داند خدای متعال وسط دریا می تواند آدم را از تشنگی هلاک کند، در کویر هم می تواند مثل حضرت اسماعیل زیر پایش زمزم بجوشاند.

«فَفِرُّوا إِلَى اللَّه »، فرار کنید چون دارم انذار می کنم، پس مثل اقوام دیگر گرفتار نشوید. شما فقط به طرف خدا از همه تعلقات و آلهه تان فرار کنید و در دامن خدا بروید و الا آلهه تان جهنمتان می شود و گرفتارتان می کند. آن وقت در روایت فرمود: «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ  أَيْ حُجُّوا»(4)، حج فرار الی الله است اولی که می خواهی محرم بشوی در میقات می گویند همه را بیانداز پشت سر لباس هایت را در بیاور و لباس بندگی بپوش و بگو «لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْك» . منتها متأسفانه امثال بنده با هر صدایی حرکت می کنیم و در هر دامنی جز خدای متعال سر می گذاریم، برای همین هم خدا گله می کند.

در سوره توبه یک داستان مفصلی دارد و می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ»(توبه/38)، چرا وقتی هر کسی صدایتان می زند با سر می دوید اما وقتی می گوید بلند شوید نماز شب بخوانید، سختتان است؟! آدم می خواهد برود برای فرزندش چیزی بخرد به او می گوید عزیزم کدامش را دوست داری؟ پس اگر پول در جیبش باشد گرانتر را می خرد درست است؟! حالا اگر بخواهد در راه خدا خرج کند می گذارد در آن جیب، بعد از آن جیب به جیب سوم، اگر هم بدهد یک جنس کهنه می خرد و می دهد!

«إِذا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ»، اگر جواب هیچ کس را نمی دادید اشکال نداشت، جواب همه را می دهید اما وقتی می گویند به طرف خدا کوچ کنید و جانتان و مالتان را در راه خدا بدهید، سنگین می شوید! بیماری تان چیست؟! خدای متعال بلافاصله توضیح می دهد که «أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا» ، بیماری تان این است که به حیات دنیا راضی شدید. «فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ»، همه دنیا را بهتان بدهند در مقابل آنی که ما برایتان در نظر گرفتیم کم است و پرتان نمی کند.

خصوصیات الله تبارک و تعالی

نکته دیگر این است که الله تبارک و تعالی که ما باید او را بپرستیم چه کسی است؟ در قرآن سراسر معرفی الله تبارک و تعالی است. به سه نکته در معرفی الله عنایت بفرمایید. نکته اول این که الله به قول آقایان اسم جامع است. یعنی همه اسامی الهی مندرج در اسم الله اند. الله یعنی سمیع، یعنی علیم، یعنی حکیم، یعنی خبیر، یعنی بصیر، یعنی قدوس، سلام، مومن، مهیمن، صمد، احد. همه این اسماء یعنی الله، این هزار اسمی که در جوشن کبیر می خوانید اینها همه اش تفصیل الله است. الله آن کسی است که سمیع است.

الله یعنی «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ * وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَد»(توحید/1-4). الله یعنی هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ»(حشر/23)، لذا آدم وقتی می خواهد خدا را دعا کند متناسب با نیازش باید دعا کند. اگر واقعا گرسنه ای بگو یا رزاق، علم می خواهی بگو یا علیم، حکمت می خواهی بگو یا حکیم، قدرت می  خواهی بگو یا قادر، ولی اسم الله را می گوید اسم جامع است و گویا همه آنها را گفتید.

نکته دوم این است که خدای متعال واجد این اسماء هست و ما فاقد این اسماء. در مناجات امیرالمومنین در مسجد کوفه داریم که «مَوْلَايَ يَا مَوْلَايَ أَنْتَ الْقَوِيُّ وَ أَنَا الضَّعِيف  وَ هَلْ يَرْحَمُ الضَّعِيفَ إِلَّا الْقَوِي » مگر رحمت تو شامل حال من بشود و به من قوتی بدهی والا من ضعیفم و تو قوی. حالا اگر خدا به شما قوت داد شما قوی هستید و خدا هم قوی یا باز هم «أَنْتَ الْقَوِيُّ وَ أَنَا الضَّعِيف»؟ معلوم است که قوت از اوست. «أَنْتَ الْحَيُّ وَ أَنَا الْمَيِّتُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الْمَيِّتَ إِلَّا الْحَي»  تو زنده ای و من مرده، ازلا اینطوری بوده و ابدا اینطوری است. الان هم که خدای متعال به ما از سر رحمت حیات داده اگر پس بگیرد دیگر از حیات خبری نیست. کسی که چیزی مال خودش است که نمی توانی ازش بگیری، کما این که احدی نمی تواند ملک خدا را از خدا سلب کند. «مَوْلَايَ يَا مَوْلَايَ أَنْتَ الْبَاقِي وَ أَنَا الْفَانِي وَ هَلْ يَرْحَمُ الْفَانِيَ إِلَّا الْبَاقِي» ، ازلا او باقی است و ما فانی، الان هم او باقی است و ما فانی، یعنی اگر بقاء را از ما بگیرد همه مان هیچیم. «أَنْتَ الدَّائِمُ وَ أَنَا الزَّائِلُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الزَّائِلَ إِلَّا الدَّائِم» ، ما زوال پذیریم و او دائمی است، در یک کلمه «مَوْلَايَ يَا مَوْلَاي  أَنْتَ الْغَنِيُّ وَ أَنَا الْفَقِيرُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الْفَقِيرَ إِلَّا الْغَنِي» .

پس ببینید اسماء حسنا را حضرت حق دارد و احدی ندارد، «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه »(فاطر/15)، چقدر خوب است که ما فقیر خداییم. حضرت می فرماید: «الْفَقْرُ فَخْرِي »، چون فقر الی الله است وگرنه فقر به مخلوقات فخر ندارد و ذلت است. فقر به خدا عزت است «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيد» چون غنی اوست.

پس نکته اول این است که الله یعنی صاحب همه اسماء حسنا، دوم هم اینکه او فقط واجد است، یعنی احدی سمیع نیست، احدی علیم نیست، احدی خبیر نیست، احدی قادر نیست، احدی حی و حکیم و باقی و دائم نیست، فقط و فقط اوست که دارای این صفات است. به همه عالم هم شما بگویید حی آنها حی نمی شوند!

نکته سوم این است که حالا او حی است و ما نیستیم، به ما چه مربوط است؟! او دائم است و ما نیستیم، خب نباشیم، به ما چه مربوط است؟! اما آیا می توانید این را بگویید؟! می توانید بگویید ما حیات نمی خواهیم؟! می توانید بگویید دوام نمی خواهیم؟! می توانید بگویید بقاء نمی خواهیم؟! آنهایی هم که خودکشی می کنند با دست پس می زنند و با پا پیش می کشند، آنها در واقع خودشان را می کشند که راحت باشند، یعنی نمی تواند راحتی را نخواهد! ما مضطریم، شما می توانید بگویید من دوام نمی خواهم و دوست دارم نابود بشوم؟! کسی می تواند بگوید من حیات نمی خواهم؟! کسی می تواند بگوید من علم نمی خواهم؟! کسی می تواند بگوید من قدرت نمی خواهم یا همه مان می گوییم خدایا نکند این چشم و گوش و دست و زبان و امکانات را از ما بگیری!

پس سه نکته یک حضرت حق الله تبارک و تعالی واجد همه اسماء است. دو مخلوقات فاقد همه اسماء اند. سه ما مضطر به اسماء او هستیم. اله یعنی این، یعنی بخواهند یا نخواهند در مقابل او متواضع اند. چون آنچه که دارند از اوست برای همین هم همه نگاهشان به دست اوست و نمی توانند نخواهند؛ فقط گاهی پرده و حجاب می آید و آدم اشتباه می کند.

در توحید صدوق این حدیث از امام عسکری علیه السلام نقل شده که فرمود: الله آن حقیقتی است که هر مخلوقی  در شدت ها و در هراس ها و حول ها به او متوسل می شود و دامن او را می گیرد. قرآن مثالشان را می زند و می فرماید سوار کشتی بشوید وقتی دریا متلاطم بشود و کشتی در حال غرق شدن باشد، شما هم در مقابل گردبادهای دریا مقاومت تان تمام شود «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُون »(عنکبوت/65) می شوید، چون همه کنار می روند و همه اینهایی که بهشان تکیه می کردید شما را تنها می گذارند.

می فرماید: «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ»، ما دستشان را می گیریم و در ساحل می آوریم، «إِذا هُمْ يُشْرِكُون»  و باز همه مان مشرک می شویم. خدای متعال می فرماید که نمی ترسید خدا شما را در زمین فرو ببرد؟! خیال کردید خدا در آب فرو می برد؟! به زمین هم دستور بدهد مثل آب عمل می کند، چون زمین از آب بیشتر نیست!

اله یعنی آن کسی که حقیقتا همه حقایق در اختیار اوست و همه هم مضطر به او هستند، بخواهند یا نخواهند. آن وقت وقتی پرده ها کنار می رود آدم می فهمد همه هیچ کاره اند اما وقتی برمی گردد دوباره اسباب زنده می شوند و دوباره ما مشرک می شویم. البته مومن شرک جلی ندارد و شرک هایش خفی است. این که امیرالمومنین «لَمْ أُشْرِكْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْن  »(5)، یک چشم به هم زدن مشرک نبوده نه این که می گفته خدا دو تا نیست بلکه یعنی شرک خفی و اخفی هم نداشته است. آنی که خدا از ما می خواهد این است «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ وَ بَشِير».

نتیجه تکیه و دل بستن به دیگران

پس وقتی سر در دامن دیگران گذاشتید گرفتار جهنم می شوید. من شما را جهنمی نمی کنم اما شما می روید به طرف جهنم، چون به دیگران تکیه کردن یعنی جهنمی شدن؛ مثل اینکه آدم دل می بندد به پدیده های فانی، دل می بندد به این منزل، دل می بندد به دوست و رفیق و همسر و فرزند، خب اینها با شما می مانند؟! دو تا تحول در عالم هست و هم ما متحولیم. ما خیلی که عمر کنیم پیر می شویم و از دنیا می رویم. یک تحول هم این است امکاناتمان فانی اند یا من از دوستم جدا می شوم یا او از من، با هم که نمی مانیم! یک عزیزی دل بسته بود به یک آقایی و می گفت چه کار کند آدم که با محبوبش بماند؟ گفتم یک محبوبی بگیرد که او زوال پذیر نیست، یک محبوبی بگیرد که «هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم »(حدید/4) هر محبوب دیگری بگیرید یا شما از او جدا می شوید یا او از شما.

این بیان حضرت هود هست که چهار هزار سال قبل به قومش می فرماید: «أَ تُتْرَكُونَ فِي ما هاهُنا آمِنِينَ * فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ * وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِيمٌ * وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً فارِهِين »(شعراء/146-149)، وقتی رها می شوید می روید در کوه ها برای خودتان از سنگ ها کاخ می سازید اما حالا این کاخ ها رهایتان می کنند.

این جدایی و این تحولی که در ما و در این محبوب ها هست دو چیز با خودش برای ما سبز می کند، قبل از جدایی در دل ما خوف ایجاد می کند. ما مثل گوسفند نیستیم که جلویش یکی را سر می برند و خیلی متوجه نمی شود. ما در بهار پاییز را می بینیم، لذا در بهار نگران پایییزیم! وقتی برای یک سفر لذت بخش شیرین بیرون می روید از سر صبح که آدم راه می افتد نگران است که دارد تمام می شود. همان لحظه ای که در وصالش هستی خوف داری. تعلق به پدیده های فانی و دل دادن  به آنها در لحظه وصال خوف می آورد. بعد وقتی جدایی اتفاق افتاد یک چیز هم به تو ضمیمه می شود. خب مگر بیکاری که دل می بندی که بعد غصه بخوری و بزنی پشت دستت! خدا رحمت کند یک استادی می گفت یک قوری می افتد می شکند می زند به پشت دستش می گوید آخ شکست، چرا دل بستی؟ قوری شکسته که آخ ندارد! نمی شود که قوری نشکند.

تعبیر قرآن را ببینید، می فرماید حضرت ابراهیم با مردم بت پرست و ستاره پرست روبرو بود. شب که شد و همه جا تاریک شد گفت یک ربی باید باشد. رب من آن کسی است که راه من را به من نشان می دهد و من را از تاریکی در می آورد، پس ستاره بالا آمد و او گفت: «هذا رَبِّي »(انعام/76) خودش است، این چراغ راه من است. یکی از خصوصیات رب این است که هادی است «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى  كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى »(طه/50)، باید راه من را روشن کند، «فَلَمَّا أَفَل »(انعام/76) اما تا غروب کرد گفت: «قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِين » به چیزی که غروب می کند که نمی شود دل بست.

در مقابل پدیده های آفل سه جور می شود برخورد کرد یکی اینکه دل ببندیم و نگران زوالش باشیم، وقتی هم رفت بزنی پشت دستت و بگویی دیدی رفت! برخورد دوم این است که دل ببندی و پایش بایستی، سرمایه هایت را خرج کنی و وقتی رفت لوطی گری در بیاوری و بگویی به جهنم که رفت، البته این شعار است. برخورد سوم این است که از اول ببینی این شکستنی است و به آن دل نبندی، یعنی بگویی این جدا شدنی است.

در روایات ما می گوید در دنیا مثل مسافر باشید برای این است که مسافری که آمده زیر یک درخت تا در راه استراحت بکند و برود که آنجا خانه نمی سازد، بنای دوستی نمی گذارد! می خواهد برود تا به مقصدش برسد برای همین هم خودش را برای ادامه سفر آماده می کند.

پس ما اضطرار به معبود هایمان داریم و در عبادت مجبوریم اما در انتخاب معبود مختاریم. نکته دوم این که فرق حضرت حق با بقیه معبودها این است که او صاحب همه اسماء حسناست و الباقی هیچی ندارند، ما هم مضطر به آن اسماء حسنا هستیم. نکته سوم اینکه پرستش و دل بستن به دیگران جز رنج و تلخ کامی و خوف هیچی ندارد.

«أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»(یونس/62)، آنهایی که طرح دوستی با خدا ریختند، از همه فانی ها بزرگتر شدند. اینها نه خوف دارند و نه حزن، چیزی را هم از دست نمی دهند. ما چرا از مرگ می ترسیم و چرا اولیاء خدا نمی ترسند؟ علت ترس از مرگ این است که ما به این اسباب دل بستیم و اینها آلهه ما شدند.

مرگ مگر چیست؟ جایی است که این خورشید نیست، این ماه نیست، زمین نیست، این دوست نیست، این بدن و قوا نیست، اما مگر اینها از اول کاره ای بودند؟! کسی که موحد است از اول دلی به اینها نبسته است. پس وقتی زبانش را به حرکت در می آورده نمی گفته این زبان من است بلکه می گفته بسم الله الرحمن الرحیم، این آدم وقتی می خواهد از این دنیا هم برود در آن دنیا می گوید بسم الله الرحمن الرحیم و پایش را در آن دنیا می گذارد. اولیاء خدا اینطوری بودند.

یک عزیزی ما داشتیم، خدا رحمتشان کند، از اولیاء خدا بود و می گفت: این طرف ملک خدا را دیدیم برویم ببینیم آن طرف چه خبر است، به همین راحتی! یک عزیزی خدا رحمتشان کند در وصیت نامه اش نوشته بود دیدید شما در کمربندی ها می ایستید و ساکتان دستتان است و دنبال اتوبوس ها می دوید، من از اول بلوغم ساکم دستم است و دنبال مرگم می دوم! چرا متقین و شیعیان امیرالمومنین اگر اجل الهی نباشد یک لحظه صبر نمی کنند؟ برای همین است دیگر. تمام انذارهای قرآن این است که حواستان به خدا باشد و از غیر خدا روی بگردانید. تمام بشارت های قرآن این است که اگر با خدا بودید اهل بهشت هستید.

در سوره مبارکه یونس خدای متعال می فرماید: «اِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا»(یونس/7)، آنهایی که امید به لقاء الله ندارند، دنبال ملاقات دنیا هستند و می خواهند باغ ببینند، ملک بینند، عروس و داماد ببینند. اینها می خواهند دنیا را تجربه کنند «وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها» و به زندگی عالم دنیا و حیات دنیا راضی اند.

خدا رحمت کند یک استادی داشتیم ایشان می گفت: والد ما، ما را می برد تا برایمان کفش بخرد، دو سه شماره بزرگتر می گرفت که تنگ نشود، بعد تا آخری که این کفش ها پاره می شد پای ما توش بازی می کرد و هیچ وقت این گیوه ها به پای ما تنگ نمی شد. بعد می گفت: برای بعضی ها دنیا هم مانند کفشی است که هیچ وقت به پایشان تنگ نمی شود. آنها کسانی هستند که دنبال لقاء خدا نیستند «وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها»، دنبال بزرگترها نیستند و به این کم راضی شدند، بعد هم سر این سفره آرام گرفتند و خیال می کنند سر این سفره آرامش است، غافل از اینکه سفره را از زیر پایت می کشند. به باد که نمی شود تکیه کنی، در موج که نمی شود خانه بسازی! کجا خانه ساختی و به آن آرام شدی؟! برای چه به موقعیت و به قدرتت تکیه کردی؟ مگر برای شما می ماند؟! این امکانات را می کشند از زیر پایت و این هم کار خود خدای متعال است.

خدا خودش می داند آخرین جایی که در دنیا برای ما بت شکنی می کند کجاست. یک بار ما را می برد در دریا و بتهایمان را می شکند، یک بار هم موقع مرگ است که زیر پای ما را خالی می کند. بعد هم که می روی در عالم برزخ به ما می گوید دیدی تنها آمدی پیش خودم؟! من مدام به تو می گفتم بقیه کاری با تو ندارند، آخر دیدی من ماندم و تو؟! من پیامبر فرستام تا به تو بگویند آقا اینها با تو کاری ندارند، اینها مزاحم اند، رهایشان کن، دیدی تو آنها را رها نکردی اما آنها تو را رها کردند؟! آیا خوب است آدم این را در برزخ بفهمد؟ چرا در دنیا آدم نفهمد؟

خدای متعال انقدر بت های ما را می شکند تا خالصمان کند. او تکیه گاه های ما را خراب می کند اما ما دوباره می سازیم، دوباره خراب می کند و ما یکی دیگر می سازیم! «إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ  لِقاءَنا  وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ »، در مقابل یک عده ای مدام چراغ قرمز می گذاریم، جوانیش را می گیریم، دوستش را می گیریم، مالش را می گیریم، سوی چشمش کم می شود، شنوایی گوشش کم می شود، تا دل به اینها نبندد اما او دست برنمی دارد.

یک کسی به حضرت عزرائیل عرض کرد وقتی می خواهی بیایی به من یک نشانه ای بده و یک دفعه نیا. دید حضرت یک دفعه آمد و یقه اش را گرفت. گفت مگر به ما قول نداده بودی؟ گفت دندانت را ازت گرفتند، چشمانت را ازت گرفتند، گوشت را گرفتند، دیگر چطوری باید به تو می گفتم که من دارم می آیم؟! اینها علامت های خداست دیگر. پیری آیه است، از دست رفتن مال آیه است. یکی یکی خدا به ما می گوید ببینید اینها شکننده است، کجا خانه ساختید! مدام ما علائم می فرستیم که بابا پاشو، اینجا جای نشستن نیست، اینجا محل سیل است اما «وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ » رویش را از آیات ما برمی گرداند و خودش را به بی خیالی می زند.

قرآن می فرماید: «أُولئِكَ  مَأْواهُمُ  النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُون »(یونس/8) پناه گاهش جهنم است، او خودش رفته در دامن جهنم و مأوایش آتش است. ما او را آتش نمی بریم بلکه مکتسبات خودش است. همه بهشت در توحید و همه جهنم در شرک است. تجسدش هم بر تبعیت انبیاء و آن طرفش اولیاء طاغوت و فراعنه است.

ثواب گریه برای امام حسین علیه السلام

یک جمله امام رضا علیه السلام گفتند که من از این جمله حیفم می آید بگذرم. فرمود: «يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ بَكَيْتَ عَلَى الْحُسَيْنِ حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلًا كَانَ أَوْ كَثِيراً»(6)، اگر بر امام حسین علیه السلام گریه کنی و اشکت بر صورتت جاری بشود همه گناهانت را خدای متعال پاک می کند. این معنایش این نیست که حق الناس را ندهید، حق الناس را باید بروی بدهی و آن یک سخن دیگری است. این یعنی اگر نمازت قضا شد، گناه کردی و تیرگی آورده، یک نماز هم روی دوشت است، خب نماز را باید بخوانی ولی با اشک بر سیدالشهداء آن تیرگی هرچه هم بزرگ باشد می رود. لذا هر وقت احساس خستگی روحی کردید بنشینید یک توسل به سیدالشهداء بکنید و یک قطره اشک بریزید تا سبک بال شوید و طهارت نفس حاصل شود.

در روایت هست نماز جعفر طیار را سالی یک بار بخوانید پاک می شوید، هر روز هم بخوانید پاک می شوید، هفته ای یک بار هم بخوانید پاک می شوید. مثل حمام است آدم هر روز برود پاک می شود، سالی یک بار هم برود پاک می شود. بعضی ها دلشان می خواهد یک سال در چرکشان باشند و بعد بروند یک کیسه روی خودشان بکشند، ولی بعضی ها هم هر روز می روند و دوش می گیرند؛ روضه امام حسین این طوری است.

پی نوشت ها:

(1) تفسير القمي، ج 2، ص: 253

(2) الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص: 381

(3) معاني الأخبار، النص، ص: 261

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 4، ص: 256

(5) الخصال، ج 2، ص: 572

(6) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 130