نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

جلسه دوم شهادت امام صادق عليه السلام در مسجد اعظم/ اهل بيت؛ مخزن اسرار الهي/ محبت اهل بيت، سرمايه پرورش يافته در ابتلائات

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 7 تیرماه 98 است، که به مناسبت شهادت امام صادق علیه السلام در مسجد اعظم ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ خدای متعال اهل بیت را وسیله ای برای انتقال معارف و علم الهی برای انسان قرار داد تا انسان به واسطه آن هدایت شود و به سعادت برسد. لازمه دریافت این معارف هم این است که انسان خود را تسلیم امام کند و در مرحله بعد خداوند او را با ابتلائات پاک و تطهیر می کند تا ظرف وجودی او آماده دریافت معارف می شود.

حفظ اسرار علم الهی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . در زمینه اقداماتی که وجود مقدس امام صادق علیه السلام در دوران عمرشان به ویژه در سی و چهار سالی که عهده دار امامت شیعه بودند فراوان صحبت شده و محققین علماء و بزرگان نوشتند و گفتند اما در عین حال در جلسه گذشته ما یک نکته ای را اشاره کردیم و آن این بود که رسیدن به اسرار فعل معصوم و اینکه معصوم در عالم چه کار میکرده و در این فرصتی که در دنیا بوده چه تصرفی کردند، این خیلی در دسترس نیست. کما این که بسیاری از علوم ائمه علیهم السلام جزو اسرار است و انسان تا اهل سر نشود و تحمل نسبت به علوم پیدا نکند به او عطا نمی شود. سیره معصوم و فعل معصوم هم همینطوری است. این در خصوص قول معصوم نیست که احتیاج به تحمل دارد، فهم فعل معصوم هم همینطور است و باید انسان به یک نقطه ای برسد که بتواند اسرار فعل معصوم را بفهمد. لذا به اندازه ای که انسان با امام همراه می شود راه به این اسرار پیدا می کند.

در عین حال این را به عنوان یک قاعده کلی عرض کردم و در باب علوم ائمه علیهم السلام هم همین است. فرمود علوم ما دشوار است، نه این که ما بخیل باشیم، تحملش دشوار است. کتاب توحید صدوق این حدیث را نقل کرده که وجود مقدس امام باقر علیه السلام در باب الف و لام «اللَّهُ الصَّمَد»(توحید/۲) صحبت فرمودند و یک اسراری را بیان کردند که چرا این الف و لام در مقام قرائت خوانده نمی شود. اسرار سنگین و لطیفی را حضرت بیان کردند و بعد از این که اسرار را بیان کردند فرمودند «لَوْ وَجَدْتُ  لِعِلْمِيَ  الَّذِي آتَانِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَمَلَة»(1) معنیش تقریبا تعلیق به محال است، یعنی اگر کسی را برای آن علومی که خدای متعال به من عطا فرموده پیدا می کردم، کسی که بتواند آن علم را تحمل کند، به او این علم را می دادم که تحمل علم هم خودش یک بحثی است.

یک معنایش این است که بتوانند اسرار را نگه بدارند. در بعضی روایات توضیح داده شده که یعنی اینطور نباشد که علم را در هر کجایی خرج کند. یک معنای دیگرش این است که آنجایی که امام می خواهد خرج کنند، انسان خرج بکند و این کار آسانی نیست. در بعضی روایات هم بحث شده راجع به همین و فرمود شیعیان ما چون انقدر در نظرشان این معارف حلاوت دارد و به خاطر حلاوتش نمی توانند نگه بدارند، زود می خواهند به دیگران هم بگویند و کشف سِرّ می شود. فرمود اگر تحمل می کردند، که یک معنای تحمل این است، ما به آن ها این علم را می رساندیم.

لذا در بعضی روایات آمده که به امام صادق علیه السلام عرض کردند که شما اسرار معارفتان را برای ما نمی گویید ولی امیرالمؤمنین و سیدالشهداء گاهی برای اصحابشان از علوم بلایا و منایا می گفتند. حضرت فرمود آنها حرف را حفظ می کردند ولی شما حرف را حفظ نمی کنید. امام صادق به یکیشان فرمود من چه به تو گفتم که تا حالا نقل نکردی؟ هرچه گفتم را تو رفتی و گفتی، بنابراین تو سر نگهدار نیستی. بعضی مواقع هم خود ائمه این را توجیه کردند، فرمودند چون کلام ما انقدر حلاوت و متانت دارد که اصحاب ما نمی توانند نگه بدارند و وقتی ما به آنها می گوییم، زود می روند و نقل می کنند. نمی خواهند افشاء سر کنند ولی افشاء سر می شود.

لذا در مراحلی افشاء سر شده و خیلی از کارهای ائمه به تأخیر افتاده است. لذا حضرت فرمود «لَوْ وَجَدْتُ  لِعِلْمِيَ  الَّذِي آتَانِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَمَلَةً لَنَشَرْتُ التَّوْحِيدَ وَ الْإِسْلَامَ وَ الْإِيمَانَ وَ الدِّينَ وَ الشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَد» اگر من کسی را پیدا می کردم که بتواند این پنج چیز را تحمل کند، یعنی ایمان و توحید و دین و شرایع و اسلام را، این پنج چیز را با نشر و بسط این کلمه بیرون می آوردم و صمد را یک جوری بسط می دادم که همه این حقایق از این کلمه بیرون می آمد. علوم ائمه اینگونه است.

بعد حضرت فرمودند جدم امیرالمؤمنین پیدا نکرد و من هم پیدا نکردم. لذا یکی از اتفاقاتی که در عصر ظهور ان شاء الله می افتد این است که علم ظاهر می شود. در روایات فرمودند علم بیست و هفت حرف است و دو حرفش تا آن موقع منتشر شده و بیست و پنج حرفش مانده است. البته مقصود علوم سوری نیستند، این علوم سوری را خدا به کفار هم داده است ولی آن علم چیز دیگری است، آن علم اسرار الهی است که بیست و پنج حرفش زمان ظهور آشکار می شود. یک علتش هم این است که ان شاء الله یک اتفاقاتی می افتد که مؤمنین شرح صدر پیدا می کنند و ظرف مؤمنین بزرگ می شود و مؤمن در عصر ظهور یک قدرتی پیدا می کند که می تواند اسرار ائمه را تحمل کند. لذا به او اسرار داده می شود. در روایات اشاره شده که امام تصرف می کند و عقول چهل برابر می شود. عقل وقتی کامل شد آن وقت می تواند تحمل علم امام را هم بکند.

علی ای حال همینطوری که قول امام صعب مستصعب است، باید یک نبی مرسل یا یک ملک مقرب یا یک عبد ممتحن پیدا بشود، عبدی که خدا او را با امتحان از آب و گل درش آورده تا معارف را به او بگویند. در روایتی امام باقر علیه السلام به ابوخالد کابلی فرمودند ابوخالد، نوری که خدا نازل کرده است ما هستیم «وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ  الَّذِي  أَنْزَلَ  وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْض »(2) خدا غیر از ما چراغی در کائنات روشن نکرده است. خدا در کائنات چراغی روشن کرده که تمام موحدین و تمام مؤمنین و انبیاء و اممشان با این چراغ در عالم راه می روند. در روایات دارد که ائمه در باطن با همه انبیاء بودند. آن هدایتی که خدا پیش روی همه انبیاء قرارداد که انبیاء امتشان را با آنها می بردند، این همین است. فرمود نوری غیر از ما نیست.

بعد حضرت یک جمله ای فرمودند که «وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين » اگر مؤمنی پیدا شد، امام است که آن قلب را دارد نورانی می کند. در سوره حجرات وقتی می خواهد مؤمن را توضیح بدهد، قبلش یک نکته ای را می گوید «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا»(حجرات/۱۴) بیابان نشین ها و اعرابی ها با همان معنای گسترده ای که دارد، اینهایی که حضرت در وادی اسلام آوردشان و یک قدم آنها را به خدا نزدیک کرد، اینها می آمدند و می گفتند «آمَنَّا» خدا در پاسخ آن ها می فرماید «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في  قُلُوبِكُم » مؤمن آن کسی است که ایمان وارد قلبش می شود. ایمان از عالم بالا می آید و لذا در روایات آمده که ایمان صنع شما نیست. این که به ما گفته «آمِنوا» یعنی خودتان را به وادی ایمان برسانید. ایمان یک وادی است.

لذا در روایات وقتی بین اسلام و ایمان مقایسه می کند، می فرماید ایمان و اسلام مثل مسجد الحرام و کعبه می ماند، کعبه داخل مسجدالحرام است. فرمود اگر کسی وارد کعبه شد، وارد مسجد الحرام هم شده ولی هرکسی که وارد مسجد الحرام شد وارد کعبه نشده است. ما باید در وادی ایمان برویم. لذا می گویند مؤمن آن کسی است که خودش را به وادی امن می رساند. این وادی امن همان ولایت علی بن ابیطالب است. مومن یعنی کسی که وارد وادی امن شده و صرف این که ما خودمان را رساندیم این کار را تمام نمی کند. اتفاقی که باید بیافتد این است «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين » ایمان و نور امام باید در قلب بیاید. امام همان حقیقت ایمان است، چون کلمه ایمان امام علیه السلام است.

سرمایه ارزشمند خدای متعال به انسان

خدای متعال در سوره حجرات می فرماید «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في  قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيان »(حجرات/۷)  خدای متعال یک سرمایه ای به شما برای همراهی با رسول خدا داده که با این سرمایه می توانید در کنار حضرت راه بروید و طرح دشمن را خنثی کنید که در سوره حجرات آن نقشه توضیح داده شده است «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإ»(حجرات/۶) بیان همان نقشه دشمن است. می گوید آنها می آیند و یک خبری در مقابل حضرت می آورند. شما باید در مقابلشان «فَتَبَيَّنُوا» تبینی هم که در آیه گفته شده یعنی به رسول خدا رجوع کنید. یک فاسقی یک خبر می آورد و کل امت را به هم میریزد و قتال ایجاد می کند. می فرماید شما در مقابلش باید تبین کنید «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّه » پیامبر خدا در بین شماست، هر کس خبری آورد که قیمت ندارد. این رسول خداست که از آن طرف خبر می آورد. به او رجوع کنید و به دنبال هر کسی راه نیافتید.

با حضرت راه رفتن و مقابل نقشه های دشمن ایستادن خیلی مشکل است. لذا می فرماید «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ» خدای متعال یک سرمایه به شما داده است و این سرمایه این است که ایمان را در دل شما محبوب کرده و کفر و فسوق و عصیان را در نظر شما مکروه کرده است و شما از آن بدتان می آید. روایتی ذیل این آیه آمد که فرمود «حَبَّبَ  إِلَيْكُمُ  الْإِيمانَ  وَ زَيَّنَهُ  فِي  قُلُوبِكُمْ  يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ  وَ كَرَّهَ  إِلَيْكُمُ  الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ  وَ الْعِصْيانَ  فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ فُلَان  »(3) کلمه ایمان امیرالمؤمنین است و جبهه مقابل حضرت و سران آنها کلمه کفر و فسوق و عصیان هستند.

لذا کلمه ایمان امام است. وقتی امام در قلب انسان نزول اجلال کرد و وارد شد، قلب مؤمن می شود و خودش را به وادی امن می رساند. اگر نور امام در قلب آمد، آدم مؤمن و آرام می شود چون وارد وادی امن شده و کارش تمام است. کسی که امام وارد قلبش شد به وادی امنیت رسیده است. لذا این بیان در قرآن با یک عبارت دیگر آمده که می فرماید «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب »(رعد/۲۸) با ذکر خدا قلب آرام می شود. ذکر خدا را چه به این معنا بگیرید که عبد یاد خدا کند و چه به معنای این که خدای متعال یاد عبد کند و الله فاعل باشد، با ذکر خدا عبد آرام می شود. فرمود «بِمُحَمَّدٍ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ وَ هُوَ ذِكْرُ اللَّهِ  وَ حِجَابُه »(4).

اگر نور حضرت در قلبی آمد و انسان قلبش ظرف نزول این حقیقت شد، آرام می شود و تا وقتی به اینجا نرسید اضطراب هست. تا قلب ما ظرف وجود نور امام نشده، مؤمن نیستیم و آرام هم نیستیم چون وارد وادی امن و وادی اطمینان نشدیم و هرچه هم این در و آن در بزنیم خبری نیست. باب قلب باید باز به روی ما بشود و امام نزول اجلال کنند. فرمود این نور الهی ما هستیم و این چراغی که خداوند در عالم برای هدایت کائنات روشن کرده، این چراغ در وجود ماست. امام قلب مؤمن را نورانی می کند. شما لازم نیست نور را در قلب خودتان ایجاد کنید، نور باید از بالا بیاید. بعد فرمود اگر در وادی ایمان قدم گذاشتید و ما قلب شما را روشن کردیم «لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَار» قلبش از خورشید در وسط روز روشن تر می شود، یعنی انقدر آشکار است.

ابتلائات برای تطهیر قلب

حضرت ذیل این روایت راه را نشان می دهند که ما چکار کنیم که نورانی بشویم و حقیقت ایمان به ما عطا بشود. حضرت فرمودند «وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا» هیچ عبدی به مرحله محبت ما که همان حقیقت ایمان است، نمی رسد و کمال ایمان در او حاصل نمی شود و قلبش با نور ما روشن نمی شود «حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَه » تا زمانیکه وادی تطهیر را طی کند. خدای متعال قلب را باید تطهیر کند و این همان امتحان است. این همان عبد ممتحن است. خدای متعال ریاضت می دهد تا این قلب پاک بشود. اگر انسان از این ریاضت کنار رفت دیگر نمی تواند رشد کند. تطهیر با ریاضت قلب است.

در زیارت جامعۀ ائمة المؤمنین یک تعبیری راجع به ائمه است «لَا يَسْبِقُكُمْ  ثَنَاءُ الْمَلَائِكَةِ فِي الْإِخْلَاصِ وَ الْخُشُوعِ وَ لَا يُضَادُّكُمْ ذُو ابْتِهَالٍ وَ خُضُوع » هیچ ملکی حتی جبرئیل در مقام خشوع و ثناء و ابتهال بر شما سبقت نگرفته است «أَنَّى وَ لَكُمُ الْقُلُوبُ الَّتِي تَوَلَّى اللَّهُ رِيَاضَتَهَا بِالْخَوْفِ وَ الرَّجَاء» خدای متعال به شما یک قلبی داده که خود خدای متعال مستقیما متولی ریاضت این قلب شده است و با دو بال خوف و رجاء قلب را ریاضت داده است «وَ جَعَلَهَا أَوْعِيَةً لِلشُّكْرِ وَ الثَّنَاءِ» بعد قلب شما را وعاء و ظرف حمد قرار داده و همه حمدها در این قلب محقق می شود. لذا لواء حمد و پرچم حمد در قیامت دست امیرالمؤمنین است. تمام زندگی انسان باید خلاصه در کلمه حمد بشود و لواء این حمد هم دست امیرالمؤمنین است.

در زیارت امین الله آخرین دعایی که می کنیم این است که قلب ما اینگونه بشود «مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيَا بِحَمْدِكَ وَ ثَنَائِك » انسان اگر به امام رسید که لواء حمد دست اوست و زیر پرچم امیرالمؤمنین قرار گرفت، قلب انسان ظرف حمد می شود. همینطور که قلب امام ظرف حمد است. خدای متعال قلب مؤمن را ریاضت می دهد و با این ریاضات اگر تحمل کرد برای ایمان کامل آماده می شود. البته خدای متعال هر قلبی را هم ریاضت نمی دهد. حضرت فرمودند که «وَ لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا» پس نورانی شدن به نور امام و مؤمن شدن و تحقق حقیقت ایمان در قلب انسان که ظهور ولایت امام است، این محتاج به این است که انسان عبد ممتحن بشود. خدا قلب را ریاضت می دهد و ریاضت قلب هم غیر از امتحان های ظاهری است. امتحان وقتی به قلب می رسد کار سخت می شود. این اصلی ترین مقام وجود انسان است.

امتحان های سختی پیش می آید و خدای متعال انسان را در این ابتلائات تطهیر می کند. اگر انسان پاک شود ایمان را به او عطا می کند. قبلش هم فعل ماست، «وَ لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا» خدای متعال قلب بنده ای را تطهیر نمی کند مگر آنقدر خودش را به ما بسپارد و تسلیم ما بشود و قوای خودش را تسلیم کند تا مقام سلم پیدا کند. اگر مقام سلم پیدا شد آن وقت خدای متعال این عبدی که مقام سلم دارد را شروع می کند به تطهیر کردن. شاید این روایت هم معنایش همین است «فَمَنْ صَحَّ إِيمَانُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشْتَدَّ بَلَاؤُه »(5) هرچه مؤمن ایمانش کامل تر می شود، بلاهایش شدیدتر می شود. خدای متعال وقتی مومن را گرفت با این گیره یعنی تسلیم شدی، که این خودش یک مرتبه ای از ایمان است، حالا خدای متعال شروع به تطهیر کردن می کند.

آهنگرها وقتی می خواهند سوهان بکشند اول با یک گیره ای می گیرند و الا نمی شود که سوهان بکشی. وقتی تسلیم شدی، آن وقت با آدم کار می کنند و تطهیرش می کنند. وقتی تطهیر شدیم آن وقت نوبت محبت می شود. اینطور تحمل علم امام حاصل می شود. این تطهیر قلب مقدمه رسیدن به نور امام و تحمل است. در بعضی روایات فرمودند که علوم ما صعب و مستصعب است و نمی شود به کسی بگویی. اگر به سلمان می گفتیم که در بعضی روایات در باب سلمان است «کانا یعلمانه من مکنون سر الله» تعبیر عجیبی است، نشان می دهد این شخص خیلی با عظمت بوده، کأنه وجود مقدس نبی خاتم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیهما و آلهما مستمرا از اسرار مکنون خدا با او می گفتند و به او تعلیم می کردند.

فرمود «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت » علوم ما از بیت ما خیلی راحت بیرون نمی رود. یک کسی باید در بیت برود. این که در باب ائمه داریم «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّة» وقتی در این بیت رفتید آن وقت اسرار این بیت بر آدم روشن می شود و خیلی از اسرار از این بیت به بیرون نشر نمی کند.

بنابراین این که ما بفهمیم امام صادق علیه السلام چه کار کردند به این راحتی نیست. خیلی کتاب نوشته شده و حرفهای خوبی زده شده و ارزشمند هم هستند ولی مسئله جدی تر از اینهاست. ما اگر بخواهیم بفهمیم که ائمه علیهم السلام چه کار می کردند، طرح عمل ائمه قرآن است. اصل علم قرآن هم نزد ائمه است «إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ  بِه »(6) آن وقت در قرآن، هم طرح ائمه توضیح داده شده و هم نقشه دشمن که دشمن چه کار می کند. یک مقدار فهم برنامه ائمه سلام الله علیهم اجمعین متوقف بر فهم کار دشمن است.

جریان محاده با خدا و رسول

در قرآن یکی از مطالب مهمی که توضیح داده شده که دشمن روی آن کار می کرده، یعنی شیاطین جن و انس مقابل حضرت و مقابل انبیاء کار می کردند، داستان محاده است «إِنَّ الَّذينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ كُبِتُوا»(مجادله/۵) خدای متعال اینها را سرکوب می کند. اگر این محاده یک مقداری با آیات قرآن توضیح داده بشود آن وقت معلوم می شود دشمن در چه طرحی کار می کرده است. طرح ائمه غالب بر طرح دشمن است و دشمن نمی تواند خدا را عاجز بکند «وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزين »(انعام/۱۳۴) هرچه هم نقشه بکشید در مشت خدای متعال و در ذیل قدرت الهی هستید. کسی نمی تواند از قدرت الهی خارج بشود.

سوره مجادله با یک شکایت از یک فرع فقهی شروع می شود که به حسب ظاهر آدم خیلی هم تعجب می کند که چطور اول این سوره با این همه آیات عجیب و غریب و این فرع فقهی اینقدر بسط داده شده است. داستان ظهار است، یک سنت جاهلی بود که ظهار می کردند و نسبت به همسر خودشان می گفتند «ظهرک کظهر امی» همسرش را به مادر تشبیه می کرده و بر او تا آخر عمر حرام می شده. نه همسر بوده و نه نبوده، نه می توانسته طلاق بگیرد و همسر دیگری بشود. می ماند و معلقه اش می کردند.

کسی این کار را کرد و همسرش آمد محضر رسول خدا شکایت کرد «قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتي  تُجادِلُكَ في  زَوْجِها وَ تَشْتَكي  إِلَى اللَّه »(مجادله/۱) خدای متعال ورود کرد و داستان را ختم کرد. فرمود این جزو احکام الهی نیست و این غلط است. مادر آن کسی است که آدم را به دنیا می آورد. با حرف و حدیث که نمی شود درست کنی. نشان می دهد اینهایی که محاده می کنند و می خواهند حدود خدا را به هم بریزند تا اینجاها هم جلو می روند. یعنی این مرزهای روشن را هم می شکنند. بعد فرمود اگر کسی این کار را کرد و این گناه معصیت را کرد کفاره بدهد و این جزو سنگین ترین کفاره هایی است که در قرآن ذکر شده است.

بعد یک دفعه بحث را عوض می کند و بحث می شود محاده «إِنَّ الَّذينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» از یک فرع فقهی شروع می شود ولی می رود سراغ محاده و می فرماید یک عده ای محاده می کنند. محاده با الله دو چیز است، خدای متعال یک الوهیتی دارد که تمام قرآن تفسیر این الوهیت است. همه اسماء حسنای خدا ذیل الوهیت است. خدا الله است یعنی همه اسماء را دارد. دوم اینکه ما فاقد آن اسماء هستیم و هیچ کدام از آنها را نداریم و سوم اینکه مضطر به آن اسماء هستیم. ما نمی توانیم بگوییم ما علم و حکمت و قدرت و حیات و بقاء و دوام می خواهیم، ما مضطر هستیم «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه »(فاطر/۱۵) خدای متعال اله عالم است. همه عالم هم مخلوق هستند و همه تحت اسماء حسنای او هستند.

ولی خدای متعال به ما انسان ها یک آزادی و اختیاری داده و فرموده «لا إِكْراهَ فِي الدِّين »(بقره/۲۵۶) مجبورتان نمی کنم باطنا من را بپرستید. آدم باطنا می تواند بت پرست باشد یا می تواند خدا پرست باشد و مجبور نیست. خدا هیچ کسی را مجبور نکرده که او را بپرستد. الوهیت خدای متعال وقتی می خواهد در عالم جاری بشود یک قواعدی دارد ولی ما مجبور نیستیم. آن وقت یک عده ای با این الوهیت مبارزه می کنند و می خواهند چارچوبه ها و حدود این الوهیت را جابجا کنند و می خواهند خودشان مقابل حد الهی حد بگذارند. آن حدود الوهیت اوست. وقتی حدودیت حضرت حق می خواهد در عالم و در اختیار ما جاری بشود ضابطه دارد. باید نماز بخوانیم و روزه بگیریم و دروغ نگوییم و گناه نکنیم تا صفاتمان پاک باشد و اهل استکبار در مقابل خدای متعال نباشیم و تولی و تبری داشته باشیم. اینها چارچوبه های الوهیت او هستند و ما می توانیم در این چارچوب حرکت نکنیم.

یک عده ای خودشان از این چارچوب ها بیرون می زنند و یک عده ای محاده می کنند. محاده یعنی مقابل حد، حد می گذارد و می خواهد خودش اله باشد. مقابل شریعت خدا روی زمین شریعت می گذارد و مقابل اخلاق، اخلاق تعریف می کند و مقابل ولایت، ولایت درست می کند. یک جریان محاده ای در عالم است که در این سوره مفصل توضیحش می دهد.

این محادینی که حدود خدا را به هم می ریزند، قرآن می فرماید این غلط است، ظهار که درست نیست. مگر کسی با یک کلمه می تواند مادر برای خودش درست کند؟! می فرماید یک عده ای دارند محاده می کنند. خدای متعال یک حدودی دارد و آنها این حدود را می شکنند و جایش حد می گذارند. این که بعضی ها می گویند قوانینی که در قرآن آمده اقتضائات جامعه جزیره العرب است و از این حرفهای مزخرف زیاد می بافند که قرآن تحت تأثیر فضای اجتماعی نزول بوده، این جزو شوخی های روزگار است. همه قرآن از عالم بالا آمده، این پیامبر از عالم بالا می گیرد و افاضه می کند. قبل از خلقت ما و قبل از خلقت عوالم بوده است.

حالا توضیح داده که این حضرت کجا بودند و در عالم انوار و در عالم حجب چه می کردند. این پیامبر اجلال کردند تا یک حقیقتی از بالا بیاورند و گشایشی بکنند. از دل ما که چیزی بیرون نمی آید. اینها حدود الله هستند و این حدود الله را یک عده ای می شکنند و جایش حد می گذارند. وقتی آدم می خواهد در یک کشوری زندگی بکند این حاکمیت قانون دارد و حدود نظام حاکم است. حالا الوهیت حضرت حق وقتی می خواهد جاری بشود «يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَه ».

آن وقت قرآن دو طرح سنگین اینها را توضیح می دهد که به دنبال محاده، یک جریان نجوا دارند که در همیمن سوره هم فقط بحث از نجوا شده و با نجوا اسرار خودشان را منتقل می کنند و نظام نجوا درست می کنند. این احزاب سیاسی طبقات دارند، یک مطالبی برای صدر حزب است و به تدریج پایین تر می آید تا به کف جامعه می رسد. آنها یک نظام نجوا درست می کنند. بعد ذیل این نجوا قرآن تعبیر می کند از این که یک جریان همدستی و همکاری و دوستی با دشمنان بیرون جبهه اسلام و حزب درست می کنند که این «حزب الشیطان» است. این سه چیز در این سوره آمده و نقطه مقابلش حدود الله و نجوای رسول است که اتفاقا در این سوره از این نجوا هم صحبت به میان آمده که هرکسی می خواهد نجوا کند باید صدقه بدهد و فقط هم امیرالمؤمنین می ماند.

لذا می شود «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ النَّجْوَى » حضرت اهل نجوایی ندارند. نجوای حضرت از طریق امیرالمؤمنین منتقل می شود. این طرف هم یک نظام نجواست و بعد حزب درست می شود که حزب الله است. پس یک جریان محاده و نجوا و ایجاد حزب است و این طرف هم حدود الله و نجوا و ایجاد حزب الله و این طرح نبی اکرم است. حضرت با کل این دستگاه محاده و حدودی که آنها به هم ریختند مقابله کردند و یک داستان نجوای دیگری را که همان انتقال معارف است را حضرت ابداع کردند. یعنی داستان انتقال معارف از امیرالمؤمنین به عمده جامعه مؤمنین و خط انتقالش که از آن تعبیر به نظام نجوا می کنم، این نباید همه جا گفته بشود. لایه های مختلفش اهل نجوا دارد و آن را امام صادق علیه السلام سامان و شکل دادند.

پی نوشت ها:

(۱) التوحيد (للصدوق)، ص: 92

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 194

(3) تفسير القمي، ج 2، ص: 319

(4) تفسير العياشي، ج 2، ص: 211

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 252

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 312