نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 05 ارديبهشت 1403 - Wed, 24 Apr 2024

شهادت امام صادق عليه السلام در حسينيه حق شناس/ اقدامات امام صادق عليه السلام در تبيين و ترويج جايگاه امام/ تبيين معناي «ماء» در قرآن

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 8 تیرماه 98 است، که به مناسبت شهادت امام صادق علیه السلام در حسینیه آیت الله حق شناس رحمۀ الله علیه ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ خدای متعال همه علوم و معارف و اسرار عالم را در اختیار امام قرار دادند و انسان برای رسیدن به این معارف باید تلاش کند و خودش را تطهیر کند تا این علوم را به اندازه ظرفش به دست بیاورد. از طرفی این را هم باید بداند که تمامی علوم در نزد ائمه است و در هیچ کجای دیگر خبری نیست.

اعطای تمامی علوم به اهل بیت

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «وَ عِنْدَكُمْ  مَا نَزَلَتْ  بِهِ رُسُلُهُ وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلَائِكَتُه » علوم الهی که از رحمت های خاص خدا هستند که روزی مؤمنین می شود، براساس بندگی و طاعت در عالم تقسیم می شوند. یک دسته از رزق ها، رزق هایی هستند که به مؤمن و کافر داده می شود ولی یک دسته از رزق ها، رزق های خاص هستند و برای مؤمنین اند. البته تمام رزق های مؤمنین رزق خاص است. یعنی مومن همه رزقهایش حلال است و تمام رزق های ظاهری و باطنیش از وادی ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام مقرر می شود ولی بعضی از رزق ها خاص هستند.

علوم و معارف الهی از آن رزق های خاص و ویژه ای هستند که خدای متعال اینها را براساس طاعت و بندگی در عالم تقسیم می کنند و لذا این علوم عمدتا در محضر انبیاء و اوصیاء الهی هستند که این علوم حاصل طاعت و عبادت و بندگی و عهدپذیری آنهاست. اینها اسراری است که در نزد آنها به ودیعه گذاشته شده و آنها هم نابجا خرج نمی کنند. تمام این اسرار و علومی که خدای متعال به واسطه انبیاء الهی نازل کرده به واسطه ملائکه نازل شدند و به نحو کامل در اختیار وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت علیهم السلام است «وَ عِنْدَكُمْ  مَا نَزَلَتْ  بِهِ رُسُلُهُ وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلَائِكَتُه » حتی آنچه به وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده، به ائمه هدات معصومین هم عطا شده است.

یک ابوابی در روایات ما وجود دارد که مختصات انبیاء چطوری به ائمه علیهم السلام منتقل شده ولی هرچه که بوده منتقل شده و هیچ سری نیست که نزد پیامبری باشد الا این که الان نزد امام زمان علیه السلام است. هیچ آیه الهی نیست که بر پیغمبری نازل شده باشد مگر اینکه الان در محضر امام زمان علیه السلام است. تمام معجزات انبیاء و علوم و اسرار و کتب آسمانی شان در اختیار امام علیه السلام است بلکه جامع تر و کامل تر. در روایت آمده که بعضی از انبیاء اولوالعزم دو حرف از اسم اعظم و بعضی چهار حرف و بیشترینش که نقل شده بیست و پنج حرف از حروف اسم اعظم و از علوم الهی را دارند ولی در نزد وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت هفتاد و دو تا حرف علم است. غیر از آن یک حرفی که از او به علم مستأثر تعبیر می شود که از علوم اختصاصی حضرت حق است، ما بقی نزد امام زمان است.

آنچه آصف بن برخیا داشت که وزیر سلیمان است و وقتی حضرت خواستند تخت بلقیس را بیاورند با یک چشم به هم زدن زمین را جمع کرد و تخت را گرفت و رها کرد، فرمود یک قطره ای از دریا بود. البته در روایت دارد آنچه که آصف بن برخیا داشت خود سلیمان هم داشت و حتی از سلیمان آموخته بود نه این که چیزی نزد او بود که نزد حضرت سلیمان نبود. حضرت برای این که او را معرفی کند این طور فرمود که چه کسی می تواند تخت را بیاورد و آصف بن برخیا در یک چشم به هم زدن تخت را حاضر کرد. تمام آن اسراری که نزد همه بوده یکجا نزد ائمه علیهم السلام و وجود مقدس امام زمان علیه السلام است و این گوهر بی نهایت قیمتی است.

یکی از اختصاصاتی که امام صادق علیه السلام داشتند این است که مأموریت خاصی در نشر این معارف الهی و ایجاد یک خط انتقال داشتند. تعبیر بعضی برای گسترش این معارف در جامعه مؤمنین، از ویژگی های امام صادق علیه السلام است و این کار هم بسیار دشوار بوده است. این که شایع شده و می گویند در انتقال قدرت از بنی امیه به بنی العباس یک فرصت و فراغتی پیدا شد، اینطور نیست؛ فراغت و فرصتی نبود و کار خیلی سخت بود.

در بعضی روایات دارد که هارون بن خارجه می گوید در دوره ای که امام صادق علیه السلام در «حیره» تحت نظر بودند، برای یکی از دوستان ما یک مسئله فقهی پیش آمد و می خواست مسئله را از امام صادق علیه السلام بپرسد. می گوید به حیره رفتم و دیدم هیچ راهی به امام نیست و منع کردند که کسی محضر ایشان برود. دیدم یک خیارفروشی آنجا بود و خیار می فروخت. خیارها را خریدم و لباس را از او گرفتم و پوشیدم و شروع کردم به خیار فروشی کردن. رفتم محله امام صادق علیه السلام و در باز شد و خادم حضرت بیرون آمد و گفت خیلی راه خوبی انتخاب کردی، چه کار داری؟ گفت مسئله ای دارم. مسئله را گفتم و جواب را برای من آورد.

اینطور بوده نه این که واقعا زمانی که دولت بنی امیه به بنی العباس منتقل می شد حضرت در یک فراغتی بوده باشند و ما خیال می کنیم می نشستند و چهار هزار شاگرد تربیت می کردند. اینطوری نبوده اگر چهار هزار شاگرد برای ایشان نقل کردند اینطور نیست که ایشان در فراغت کامل بوده باشند. خیلی از روایاتی که از امام صادق نقل شده تقیه است. لذا یکی از کارهای خیلی مهمی که فقیه باید انجام بدهد تشخیص روایات تقیه ای و روایاتی است که در صدد احکام واقعی است و از مخالفان تقیه می کردند.

با این که ائمه اربعه فقهی اهل سنت یا مستقیم و یا غیر مستقیم هر چهار نفر شاگرد امام صادق علیه السلام هستند ولی در عین حال حضرت تقیه می کردند و یک کارهای با عظمتی حضرت انجام دادند. یعنی دستگاه سقیفه و بنی امیه بنایی داشتند برای این که دین را اعم از فقه و کلام و معارفش زیر و رو بکنند و زیر و رو هم می کردند ولی امام صادق علیه السلام این باب را سد کردند و نگذاشتند از دست برود و الا چیزی از دین باقی نمی ماند که به ما برسد و همه تحریف می شد.

اقدام مهم امام صادق علیه السلام در ترویج معارف

یکی از اقدامات مهم امام صادق علیه السلام که معروف است و بزرگان تحقیق کردند و بحث کردند همین است که حضرت معارف الهی را در عالم  منتشر کردند و خط انتقال معارف ایجاد کردند که این دومی بسیار مهم است که چطوری این معارف منتقل بشود و برای نسلهای بعدی حفظ بشود و از دست نرود. کتاب هایی را به اصحاب دستور دادند و این معارف را می نوشتند و کتاب ها منتقل می شد. لذا روایات ما بیشتر از طریق کتب منتقل شده و در حافظه ها نبوده و لذا کمتر دست خورده شده است.

حضرت یک خط انتقال برای معارف ایجاد کردند تا معارف به دست ما رسیده و البته هر آنچه از معارف تا قبل از دوران ظهور می شود اگر اظهار بشود یک سلسله از معارف است که امکان اظهارش تا قبل از ظهور نیست. چون به طور کلی حقیقت ولایت و لوازم او تا قبل از ظهور در حجاب رفته است. لذا وقتی حضرت تشریف می آورند، در کثیری از روایات گفته شده که یکی از خصوصیات حضرت بسط علم است. تا آن موقع دو حرف از علم در عالم منتشر شده و بیست و پنج حرف دیگرش به واسطه حضرت می آید. ایشان اول تحمل آدم ها را بالا می برند چون ما باید علم را تحمل کنیم. فرمود دست روی عقول می گذارند و عقول چهل برابر می شود و برای تحمل اسرار بندگی آماده می شوند و آن وقت اسرار و حقایق منتشر می شود و حضرت کتاب الهی را معنا می کنند «السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ  تَقْرَأُ وَ تُبَيِّن » وقتی حضرت بیان می کنند، معلوم می شود که هیچکس قرآن را نفهمیده بوده و همه حرف هایی که زده شده حرف های ابتدایی بوده است.

این علوم و معارف از ناحیه ائمه علیهم السلام به ویژه از ناحیه امام باقر و امام صادق علیهما السلام منتشر شده و از طریق یک خط انتقالی که حضرت آن را هدایت کردند به ما رسیده است. چون امام مشرِف به تاریخ هستند و اینطور نیست که امام برای دوران خودشان کار می کنند. امام تمام وقایع تاریخی را می دانند و نیازهای تاریخی ما را می دانند و متناسب با او معارفی را بیان کردند و بعد هم دستور دادند تا اینها را به نسل های بعدی منتقل کنید و چه بسا «حَامِلِ فِقْهٍ غَيْرُ فَقِيهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْه  »(1) معرفتی را به دیگری منتقل می کند که او بیشتر احتیاج دارد تا خود او. احتیاج دیگران است ولی اینها واسطه هستند و معارف را منتقل می کردند.

بهره مندی از معارف و علوم امام

این معارفی که از ائمه علیهم السلام منتقل شده گوهرهای بسیار قیمتی است که در قرآن از این معارف به ماء معین یا به ماء غدق تعبیر شده است. آب گوارایی که قلب ما به وسیله او باید سیراب بشود و قلب ما باید از این معارف برخوردار بشود و حیات قلب ما به این معارف است. چون ما صرفا حیات ظاهری نداریم، حیات مراتبی دارد. در قرآن کریم خدای متعال مردم را سه دسته می کند «اصحاب المیمنه»، «اصحاب المشئمه» و «سابقون». در خصوصیات این سه دسته در روایات ملاحظه کردید که حیاتشان با هم دیگر فرق می کند. ارواحی که در آن ها وجود دارد متفاوت است. فرمود در مقربان که انبیاء و رسل هستند پنج روح در وجودشان است که البته در بعضی روایات دارد که کسانی از شیعیان ما که امانت دار هستند درجاتشان از انبیاء بالاتر است که این توضیح می خواهد.

لذا در روایتی از امام صادق علیه السلام، حضرت سه نفر از اصحابشان را نام می برند که یکی از آن ها زراره است و حضرت فرمودند که اینها از مقربان هستند. «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُون * أُولئِكَ الْمُقَرَّبُون »(واقعه/۱۱-۱۰) فرمود در اینها پنج روح وجود دارد. روایات متعددی در این زمینه داریم که این ارواح را نام می برد، روح القدس و روح الایمان و روح الشهوة و از یکی هم گاهی به روح البدن و گاهی هم به روح المدرج تعبیر شده است. روحی است که با آن خورد و خوراک می کنند و راه می روند و زندگی می کنند. فرمود در اصحاب المیمنه روح القدس نیست. در روایات است که روح القدس خواب و غفلت ندارد. اگر در کسی روح القدس بود این دیگر خواب و غفلت ندارد. همه می خوابند ولی او نمی خوابد و قلبش دائم زنده است. روح القدس در اصحاب میمنه نیست ولی چهار روح دیگر هست. در مابقی روح است اما آن روح البدن یا مدرج است، نفس است که با آن زندگی می کنند.

در قرآن دو تا حیات داریم یکی حیات الدنیاست و یکی حیات الآخرة است. البته یک معنایش یعنی این حیاتی که در این عالم به آن می رسیم و حیاتی است که إن شاء الله در عالم بعدی به آن می رسیم ولی یک معنای دیگر حیات الدنیا و حیات الآخره در همین دنیاست. در همین عالم ما دو دار داریم، یکی دار حیات دنیاست و یکی دار حیات آخرت است که دارالحَیَوان است «وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوان »(عنکبوت/۶۴) بعضی ها وارد دارالاخرة نمی شوند و همیشه مشغول لهو و لعب هستند و بازیچه هایشان عوض می شود. تیله هایشان بزرگ می شود و به توپ تبدیل می شود و بعد می شود کره زمین، ولی به هر حال بازی می کنند و بساط عروسک بازی شان عوض می شود. ولی بعضی ها وارد دارالحیوان می شوند و دیگر از لهو و لعب جدا می شوند.

آن محیط دارالحیوان همان محیط دار امام است و انسان به اندازه ای که به امام نزدیک می شود، به حیات می رسد. لذا مقربان -اصل مقربان خود چهارده نور پاک هستند که مقرب حقیقی هستند- آن شیعیان خاص هستند که نزدیک هستند. سلمان از مقربان است، حضرت فرمود این چند شاگرد من از مقربان هستند. اصحاب المیمنه آنهایی هستند که در وادی ولایت امام هستند «فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمين »(واقعه/۹۱)  در روایت فرمود این دسته کسانی هسند که رابطه شان با نبی اکرم و اهل بیت رابطه تسلیم است. درجات ما به اندازه قربمان به امام است. یک عده مقرب هستند و یک عده اصحاب المیمنه هستند و یک عده هم اصحاب المشئمه هستند یعنی از امام دور هستند. اما آنهایی که به امام نزدیک می شوند به هر اندازه که نزدیک می شوند به حیات می رسند.

امام سرچشمه حیات است «السَّلَامُ  عَلَيْكَ  يَا عَيْنَ  الْحَيَاة» به هر اندازه که انسان به امام نزدیک می شود و نفس امام به انسان می خورد، انسان زنده می شود. مقربون یک جور هستند و اصحاب المیمنه هم جور دیگری هستند. در بعضی ها پنج روح است و در بعضی ها چهار روح است. اصل کلمه روح هم امام علیه السلام هستند. هر کجا حیاتی است ظهور همین کلمه روح است. به اندازه ای که انسان مقرب می شود به حیات طیبه می رسد و به اندازه ای که وارد وادی ولایت امام می شود وارد دارالحیوان می شود و زنده می شود.

لذا این آیه در روایات اینطور معنا شده «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُم »(انفال/۲۴) رسول ما شما را دعوت می کند به چیزی که شما را زنده می کند. ما می خواهیم شما زنده باشید. شما باید اجابت کنید و اجابتش هم سخت است ولی اجابت کنید و به زحمت خودتان را برسانید به این مرحله چون زنده می شوید. همه دستورات حضرت حیات بخش است ولی در روایت «لِما يُحْييكُم » به ولایت وجود مقدس امیرالمؤمنین تفسیر شده است. نبی اکرم می خواهد دست شما را در دست امیرالمؤمنین بگذارد و زنده تان کند تا به سرچشمه حیات برسید. همین کار را هم کردند و دست مردم را در دست حضرت امیر گذاشتند ولی بعد بساط را به هم زدند. بنا بود عالم دارالحیوان باشد.

امکان حیات با نفس امام

وادی امام و علم امام هم اینطور است. از علم امام به ماء معین تعبیر می شود و در بعضی آیات هم به ماء غدق تعبیر شده است «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا»(جن/۱۶) می فرماید اگر استقامت می کردند و از این طریقی که ما معرفی کردیم خارج نمی شدند و می ایستادند، آنها را با ماء غدق سیراب می کردیم. این آب گوارا و استقامت را در روایات معنا کرده که طریق یعنی ولایت امام و استقامت یعنی پای امر و نهی امام ایستادن. می فرماید اگر از امام جدا نمی شدند و در طرح امام حرکت می کردند و برای زندگی شان نقشه نمی کشیدند با آب غدق سیرابشان می کردند. خدای متعال آزادمان گذاشته ولی نباید برای خودمان یک نقشه ای جدای از امام بکشیم، باید در نقشه امام عمل کنیم و همه زندگی مان باید بخشی از طرح امام باشد و با اماممان باشیم.

ما باید استقامت کنیم و جدا نشویم. البته سخت است و امتحانات سنگینی سر راه است. این امتحانات هم خدا پیش می آورد. ولی آخر کار خدای متعال دارد امتحان می کند و باطن همه چیز همین است. در این امتحان های سخت، آنهایی که استقامت می کنند خدای متعال سیرابشان می کند و آنهایی که پای این امر می ایستند «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُورا»(انسان/۲۱) فرمود این شراب طهور آنها را پاک می کند و از غیر خدا پاک می شوند و دیگر با خدای خودشان زندگی می کنند. اگر کسی دستش به این منزلت از علوم ائمه علیهم السلام رسید هم همینطور است.

ذیل همین آیه روایاتی است. بعضی روایات بحث را در عوالم قبل برده یعنی اگر از عالم قبل و در آنجا اهل استقامت بودند، گِلشان را با آب فرات و با ولایت امام عجین می کردیم و یک سرشت پاکی پیدا می کردند و سرشتشان نورانی می شد که خیلی از مؤمنین اینطوری هستند و همه دوستان اهل بیت به یک نسبتی اینطوری هستند. از آن عالم با امام خودشان دست دادند و سرشتشان هم آمیخته به ولایت ائمه علیهم السلام است و به راحتی هم کسی نمی تواند جدایشان کند. ممکن است این طرف و آن طرف هم بروند ولی دوباره برمیگردند. یعنی ممکن است گاهی آدم شیطنت هم بکند و فریب بخورد ولی برمیگردند چون عهدشان از عالم قبل است و در سرشتشان این حقیقت است.

در بعضی روایات دیگر فرمود در همین عالم اگر پای ولایت امام می ایستادند آنها را از علم امام منتفع می کردیم «لَأَذَقْنَاهُمْ عِلْماً كَثِيراً يَتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأَئِمَّة»(2) علم مستفاد از امام ماء غدق است و آدم را سیراب می کند و حیات طیبه در آدم ایجاد می کند. این همان حقیقت ایمان است و این حقیقت ایمان همان ظهور علم امام در قلب مؤمن است «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين »(3) اگر علم امام به قلب برسد این قلب مؤمن و زنده می شود. لذا از این ماء غدق هم به ایمان و هم به علم امام تعبیر شده است.

لذا در بعضی نقلها اگر گفته شده ایمان حیات است یعنی همین، ولایت امام و معارفی که از آن طرف می آید اینها یک حقیقت هستند و قلب را سیراب می کنند و به حیات می رسانند. آنچه امام صادق علیه السلام در جان ما دمیدند حیات و ایمان است. البته کلام امام هم ظاهر و باطن دارد. کما این که قرآن ظاهر و باطن دارد و یک عده ای فقط از ظاهرش استفاده می کنند و یک عده ای هم به باطن قرآن راه پیدا می کنند. علم و کلام امام هم همینطوری است. یک عده ای به نور باطنی کلام می رسند و آن هدایتی که در کلام اشراب شده به قلبشان می رسد و آن مقصد امام را می فهمند. یک عده ای هم فقط ظواهر کلام را می فهمند. هر دو خوب است ولی آن معانی کلام و آن مقاصد و آن هدایتی که در این کلام گذاشته شده، آن چراغی است که باید در قلب مؤمن روشن بشود تا راه برود و آن اصل است. ما باید تلاش کنیم خودمان را به این امر برسانیم.

این همانی است که گاهی از آن به ایمان تعبیر می شود. در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل می کنند که امام باقر علیه السلام به حضرت فرمودند «يَا بُنَيَّ اعْرِفْ مَنَازِلَ الشِّيعَةِ عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِم »(4) اگر می خواهی بدانی شیعیان ما در چه درجه ای هستند، ببین چقدر اهل روایت و معرفت هستند. بعد حضرت معرفت را توضیح دادند «فَإِنَّ الْمَعْرِفَةَ هِيَ  الدِّرَايَةُ لِلرِّوَايَة» معرفت فهم روایت است. اگر پرده کنار برود و اسرار روایت به قلب انسان برسد انسان معرفت پیدا می کند. بعد حضرت یک جمله ای در پایان فرمودند «وَ بِالدِّرَايَاتِ لِلرِّوَايَاتِ يَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِيمَان » با درایات روایات ما مؤمن علو درجه پیدا می کند تا به بالاترین درجات ایمان می رسد و اینطور معرفت حاصل می شود. این که امیرالمؤمنین مرتب از اسرار معارف الهی به سلمان می گفتند برای همین بود و این درجه دهم ایمان از همین ناشی می شود.

وجود مقدس امام صادق این باب را گشودند و یک مسیری را برای انتقال آن معارف به ما فراهم کردند که آن معارف در دسترس دشمن قرار نگیرد و تحریف نشود و سالم به ما برسد. خیلی زحمت کشیده شده تا این معارف به ما رسیده است. گاهی یکی از محدثین در احوالاتشان است که یک حدیثی را شنیده بود که فلان کس از امام علیه السلام نقل می کند. مسافرت می کرد و مسافت طولانی می رفت تا یک حدیث را از همان راوی بشنود و برگردد و بیاید. الان این معارف جمع شده و در اختیار ماست و ما باید سعی کنیم که هم بفهمیم و هم عمل کنیم. ولی اگر خود درایة الروایة آمد، این معرفت به کلمات ائمه هم عملا می آید. این رزق در اختیار ماست و امام بابش را باز کرده است.

نشر معارف توسط امام

زمام معارف ائمه علیهم السلام در اختیار امام است. اینطور نیست که امام به همه یک جور می فهماند بلکه از یک کلام چند جور می فهماند. یعنی در یک مجلس امام یک مطلب را القاء می کنند و به هر کسی رزق خودش را از آن مطلب می دهند. خورشید به آنها می تابد و هر کدام به اندازه ظرف خودشان از آن استفاده می کنند. وقتی امام کلمات و کلامشان طلوع می کند اینطور نیست که همه یک جور استفاده کنند. لذا زمام کلام دست امام است. این که این چقدر به قلبی برسد و چقدر نازل بشود و چقدر در یک قلبی ظهور پیدا کند اختیارش با امام است «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِساب »(ص/۳۹) این را ائمه علیهم السلام در باب دین و معارف خودشان فرمودند که خدای متعال اختیار را دست ما داده است.

«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون »(انبیاء/۷) ما «لا تَعْلَمُون » هستیم، اگر ادعای علم دارید که هیچ ولی اگر ادعای علم نداریم و «لا تَعْلَمُون » هستیم، به ما گفتند از اهل الذکر سوال کنید و سائل باشید. این خیلی تعبیر عجیبی است، به جای این که بگوید عالم فرموده اهل الذکر که در این هم یک نکته ای است. ائمه فرمودند ما اهل ذکر هستیم. روایات متعددی است که از اصحاب امام رضا و اصحاب امام صادق می آمدند و می گفتند آقا این آیه تکلیف ما را بیان کرده که ما مکلف هستیم از اهل الذکر سوال کنیم؟ حضرت فرمودند بله. پرسیدند اهل الذکر شما هستید؟ حضرت گفتند بله و باید به ما رجوع کنید.

نقل است که زراره آمد و یک مطلبی می خواست بپرسد. مقدمه چینی کرد که آقا «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ» ما باید بیاییم و از شما سوال کنیم؟ حضرت فرمود بله. پرسید پس شما هم باید جواب بدهید؟ حضرت فرمودند نه، این آیه تکلیف شما را معین کرده ولی تکلیف ما را خدای متعال یک جای دیگری معین کرده «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِساب » آن وقت از این در روایات تعبیر به ملک عظیم شده است.

فرمود خدای متعال به ما ملک عظیم داده که یکی از آن این است که اختیار دین دست ماست و به هر کسی از دین الهی به اندازه ای که می خواهیم می گوییم. البته امام محل مشیت خداست و کاری نمی کند الا این که خدا بخواهد و چون در این مقام است خدای متعال به امام واگذار کرده و آنچه که بخواهد را به انسان تعلیم می کند. به این نکته باید توجه کنیم، اینطور نیست که ما اگر شروع کردیم زیارت جامعه خواندن و روایت خواندن و عاشورا خواندن یک جور می فهمیم، اینطوری نیست. فقیه هشتاد سال زحمت می کشد و همین روایات را می خواند است ولی فهم از روایات یکسان نیست. همه اش هم این نیست که برویم علوم صوری را بخوانیم مثلا ادبیات عرب یا درایه بخوانیم، اینها هستند ولی کافی نیستند.

برای این که از علم امام برخوردار بشویم و یک بارقه هایی از آن معارف به ما برسد، همان چیزی است که در روایات فرمودند که باید اهل تحمل بشوید و اگر اهل تحمل شدید ما معارفمان را در اختیار شما می گذاریم. آب دنبال آدم تشنه می گردد، آيا تشنه ای برای معارف پیدا نمی شود؟ ما از معارف اهل بیت هم گاهی می خواهیم برای دنیایمان استفاده کنیم. تشنه نیستیم و معارف را نمی خواهیم و دنبال کار خودمان هستیم. پیداست این معارف را به چنین کسی نمی دهند.

در روایت عنوان بصری که در دوران پیری دور دنیای اسلام گشته بود و هر کسی را پیدا کرده بود شاگردیش را کرد تا خودش را به امام صادق رساند که آمدم شاگردی شما را کنم. حضرت اول راهش ندادند. رفت و در مسجد النبی متوسل شد و بعد حضرت راهش دادند. گفت آمدم از علمتان استفاده کنم. حضرت فرمودند جای خوبی آمدی، درست آمدی. در جای دیگر خبری نیست. گاهی امام صادق یک تعابیر تندی دارند، کسانی که به حسب ظاهر برای خودشان عالمی بودند و شاگرد و کتاب داشتند، حضرت می فرمایند اینها اگر شرق و غرب عالم را بگردند علم همینجاست و در جای دیگر خبری نیست. حضرت فرمود والله آن ها یک حرف قرآن را نمی فهمند.

معارف نزد ائمه است و برای این که به ما عطا کنند شرط اولش تشنه شدن و دست از دیگران برداشتن است. آدمی که سر در هر دامنی می گذارد که نمی تواند سر در دامن امیر المؤمنین بگذارد. باید باورمان باشد که همه چیز اینجاست نه این که بگوییم بله فلان ها هم هستند و امام صادق هم هستند. حضرت می فرمایند بفرمایید بروید استفاده کنید. در روایات خدای متعال می فرماید که من بهترین شریک هستم اما عملی که برای من و برای دیگری انجام بدهید را به آن واگذار می کنم. اگر من را با کسی شریک کنید من هم آن را واگذار می کنم به آن طرف. اگر بنا شد انسان احساس کند که حقایق جاهای دیگر هم هست و مدام دست دراز کند، می گویند بفرمایید، شرطش این است که آدم بداند هرچه که است همینجاست و جای دیگر خبری نیست.

دوم باید بداند اینجا خبری است. اگر آدم خیال کرد اینجا خبری نیست یا خیال کرد اینجا خبری است و جای دیگر هم یک خبری است و امام صادق بلد هستند و فلان طائفه هم بلد هستند، می فرماید بروید از همان ها یاد بگیرید، چکار به امام صادق دارید. همینطور هم شده، دشمنان مسیری باز کردند و مقابل ائمه رقبا را درست کردند مثلا فانی فقیه بصره یا فقیه کوفه است.

قتاده بصره ای فقیهی بود و برای خودش و به قول شاگردانش یک واو خطا نمی کرد. فرمودند تو فقیه هستی؟ گفت بله. گفت از روی علم حرف می زنی یا از پیش خودت؟ گفت از روی علم حرف می زنم. حضرت گفت بگو بدانم معنای این آیه چیست «وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتي  بارَكْنا فيها قُرىً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فيهَا السَّيْر سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنين »(سبأ/۱۸) بین قرای آنها و مکان هایی که زندگی می کردند و آن قرای متبرکه یک قرای دیگری را قرار دادیم که با امنیت در آن وادی سیر کنند. گفت کسی که زاد و راحله حلال برمیدارد و به طرف مکه می رود، این لیالی و ایام در امن هستند. حضرت فرمودند انصافا همین است؟ بعضی ها با روزی حلال و مرکز حلال راه نمی افتند و راهشان را می بندند و مالشان را می گیرند و خودشان را هم می کشند. این چطور معنا کردن آیه است؟ یعنی به همین راحتی؟

بعد حضرت معنا کردند و خودش هم اقرار کرد و گفت همین درست است. فرمودند اگر کسی از حلال سیر کند و مکه بیاید و خودش را به امام برساند، یعنی این سیر اگر به امام رسید آن وقت انسان به وادی ایمن رسیده است. فرمود اگر به ما در دنیا برسد وادی ایمن است و در آخرت هم همین است و چیزی تهدیدش نمی کند و مثل خود امام می ماند. امام وسط بلا صاحب نفس مطمئنه است «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة»(فجر/۲۷) سوره فجر سوره امام حسین است. امام حسین وسط بلا مخاطب به این خطاب هستند. ملائکه دست و پایشان را گم کردند و عالم ملکوت به هم ریخته ولی حضرت آرام هستند. کسی که به امام حسین رسید هم اینطور است. در روایت دارد بعضی از اصحاب امام حسین در روز عاشورا وقتی صحنه عاشورا سخت تر می شد اینها برافروخته تر می شدند و چهره شان شادتر می شد.

بعد حضرت فرمودند حضرت ابراهیم وقتی این بیت را بنا کرد گفت من ذریه ام را گذاشتم اینجا که بعد از این ذریه پیامبری می آید و ذکر تو و نام تو اقامه می شود «رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِم »(ابراهیم/۳۷) حضرت فرمودند حضرت ابراهیم اینطوری دعا کرد که قلوب و فواد یک عده از مردم را متمایل به اینها بکن و هوای اینها را پیدا بکن. فرمود حضرت ابراهیم نگفت «تهوی الی البیت» فرمود یک عده قلوبشان متمایل به این ائمه شود و برای ما دعا می کردند. فرمود باید بیایید کعبه و خودتان را به ما برسانید. اگر به ما رسیدید می شود وادی ایمن.(5)

این را دو جور معنا کردند، حضرت فرمود خیال می کند که خوب هم فهمیده و دارد معنا می کند. این ایه این را می گوید؟ می فرماید با امنیت بروید و سیر کنید؟ این نیست می گوید اگر به امام رسیدی در وادی ایمن هستی. لذا این آیه معانی متعدد دیگری هم دارد که در روایات آمده است.

شرط بهره برداری از علم امام

شرط اول بهره مندی از امام این است که آدم بداند امام سرچشمه حیات و علوم است و جای دیگر هم خبری نیست. مگر کسی که دستش به دامن امام رسیده باشد. آنهایی هم که به امام می رسند گاهی نفس امام بهشان می خورد و خودشان می شوند سرچشمه حیات و چراغی از علم امام در دلشان زنده می شود و خودشان مشکات نور می شوند. قلب مؤمن هم مشکات نور است «الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ »(6) حضرت فرمود چون از نور ما خلق شدند. اگر کسی متصل شد او هم نفسش حیات بخش و روح بخش می شود و نشستن با او آدم را زنده می کند. آدم وقتی با بعضی از اولیاء خدا یک ساعت می نشیند و پا می شود احساس می کند دلش زنده شده و از دنیا دل کنده شده و بی رغبت نسبت به دنیا شده است. این همان ظهور صفت امام در وجود آن هاست.

یک کسانی از امام گرفتند و وقتی انسان سر سفره شان می نشیند، تا آنجایی که از امام حرف می زنند می گیرد و آنجایی هم که باز از خودشان حرف می زنند خیلی قیمت ندارد. هر چه که هست در محضر امام است و مابقیش حرف و حدیث و سر و صدا و قیل و قال است. دنیا را هم پر کردند و عناوین و کر و فر هم دارند ولی چیزی گیر آدم نمی آید. ما باید خودمان را به معرفت امام برسانیم و امام صادق علیه السلام این باب را برای ما گشودند. باید بدانیم همه چیز دست خود امام است و اینجا کسی نمی تواند بدون اذن الله چیزی بگیرد و بگوید برویم بخوانیم و اسرار را در بیاوریم. اسرار به دست آوردنی اینطور نیست بلکه مکتوم است و خودشان به اندازه ای که بخواهند پرده را کنار می زنند.

حضرت فرمود برو طالب بندگی بشو. اگر دنبال بندگی هستی ما به تو علم میدهیم و اسرار بندگی را به اندازه ای که در تو طلب است به تو یاد میدهیم. این طلب مهم است. آدم باید دنبال بندگی باشد و بعد هم بداند اسرار بندگی نزد امام است و جای دیگر خبری نیست. باید بداند اینجا خبری است و در جای دیگر خبری نیست. یک تعبیری در روایات در باب قرآن است که فرمود وقتی قرآن را باز می کنید این عهدنامه خدا با مؤمن است،  بخوانید و در آن دقت کنید. بدانید در بعضی روایات است که در این روایات گنج هایی است. کسی که احساس می کند آیه همین است، چه چیزی گیرش می آید؟ کسی که بر سر سفره می نشیند از یک آیه قرآن دست بر نمی دارد. التجاء می کند و التماس می کند و خودش را مهیا می کند و با همین یک آیه قرآن سیرابش می کنند. حتی یک آیه هم نمی خواهد، یک حرف قرآن هم برایش کافی است.

روایتی از امام باقر علیه السلام در توحید صدوق است. الف و لام «الصمد» در کتابت نوشته می شود و در قرائت خوانده نمی شود. حضرت همین را توضیح دادند که چه اسراری دارد و بعد از این که اسرار این را گفتند، فرمودند اگر من برای علم خودم حَمَله ای پیدا می کردم که تحمل می کردند «لَوْ وَجَدْتُ لِعِلْمِيَ الَّذِي آتَانِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَمَلَةً لَنَشَرْتُ  التَّوْحِيدَ وَ الْإِسْلَامَ وَ الْإِيمَانَ وَ الدِّينَ وَ الشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَد»(7) این چهار چیز را از کلمه «الصمد» قرآن برایش باز می کردم. یک کلمه قرآن را اگر به انسان تعلیم کنند همه اسرار گشوده می شود و این سرچشمه بی منتهاست «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى  جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّه »(حشر/۲۱) این در محضر امام است و اختیارش هم با امام است.

باید سر این سفره بنشینیم و التجاء و التماس کنیم و خودمان را تطهیر و آماده کنیم و ان شاء الله فرصت بگذاریم از معارف اهل بیت علیهم السلام استفاده کنیم. معارف هم اختصاص به یک طایفه ندارد و برای همه مؤمنین است و همه باید برخوردار بشویم. یک آقای بزرگواری می گفت من خیلی به ائمه التماس کردم که من از دنیا نروم و روایتی از روایاتی که از شما نقل شده و نخوانده ام را بخوانم. البته یک سری نقل نشده و از اسرار بوده است. امام باقر و امام صادق هزاران حدیث به جابر بن یزید جعفی تعلیم فرمودند و فرمودند به کسی نباید بگویید و اینها اسراری برای خودت است. همینطور سلمان و دیگران ولی همین هایی هم که نقل شده فراوان است و آن اسرار هم در محضر امام زمان است. اگر به کسی بخواهند تعلیم کنند تعلیم می کنند و احتیاج به حضور ظاهری هم ندارد که آدم در ظاهر امام را ببیند. امام اشراف باطنی به همه عالم دارند و رزق همه عالم را تقسیم می کنند.

پی نوشت ها:

(۱) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 403

(2) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 704

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 194

(4) معاني الأخبار، النص، ص: 1

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 311

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 218

(7) التوحيد (للصدوق)، ص: 92