نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

جلسه دوم طرح مباني اعتقادي شهركرد/ مقام تسلیم تام؛ راه درک اسرار فعل امام

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 22 تیرماه 98 است، که در بیست و ششمین دوره طرح مبانی اعتقادی و شبهه زدایی دینی در مهدیه مصلای امام خمینی رحمۀ الله علیه شهرکرد ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ تمامی معصومین بر اساس دستور قرآن و نامه سر به مهری که به ایشان داده شده است عمل می کنند و این افعال توسط کسی قابل درک و تحلیل نیست و فقط کسانی می توانند کلام و فعل امام را تا حدی درک کنند که در مقابل امام به مقام تسلیم محض رسیده باشند و ترازوی عقل و عمل آنها جدای از امام نباشد. اگر انسان به چنین جایگاهی رسید به تدریج اهل سِرّ می شود و متناسب با ظرف وجود و تحملش از این اسرار آگاه می شود.

فعل امام بر اساس قرآن و نامه سر به مهر

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . یکی از کارهای مهم وجود مقدس ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام در مناظرات علمی که داشتند اثبات مقام امامت بود. ایشان در آن مناظرات ثابت کردند آن اعتقادی که شیعه راجع به امام دارد صحیح است. یکی از مهمترین موضوعاتی که راجع به او بحث کردند مباحث امامت است. بیش از نیمی از اخباری که از امام رضا نقل شده در موضوع امامت و تبیین مسئله امامت و ولایت است. هم در باب مقامات ائمه علیهم السلام و هم در باب تحلیل فعل و رفتار سیاسی ائمه علیهم السلام و اقدامات اجتماعی شان خیلی صحبت شده که این از موضوعات مورد بحث بوده است.

ما در روایات مطالب فوق العاده ای داریم که گاهی گفته شده امام علیه السلام نامه سر به مهر دارد. در روایتی که مرحوم کلینی در کافی نقل کردند، حضرت فرمودند در هیچ موضوعی نامه سر به مهر برای وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نیامد الا در باب موضوع مأموریت ائمه علیهم السلام. نامه هایی برای حضرت از طرف خدای متعال آمد که مهر شده بود و حضرت مهر این نامه ها را باز نکردند و نامه ها را تحویل وجود مقدس امیرالمؤمنین ارواحنا فداه دادند و حضرت هم نامه مربوط به خودشان را باز کردند و عمل کردند و نامه ها را تحویل امام مجتبی دادند و به همین ترتیب جلو رفت که در همان روایت آمده که سیدالشهداء علیه السلام آن نامه ای که مأموریت شان را معین می کرد دو قسمت داشت، یک قسمت از آن مأموریت را انجام دادند و قسمت دوم را در رجعت برمیگردند و آن تکلیف را تمام می کنند.

پس مقیاس فعل معصوم اینطوری است. برای معصوم نامه سر به مهر آمده و براساس این نامه عمل می کنند. گاهی در روایات ما آمده که امام علیه السلام براساس کتاب الهی و قرآن عمل می کند، یعنی دستورالعملی که امام اجرا می کنند کاملا براساس قرآن است و امام عالم به اسرار قرآن است و براساس دستورات قرآن حضرت اقدام می کنند. در روایت برای امیرالمؤمنین علیه السلام آمده که «وَ إِنَّهُ يُقَاتِلُ  عَلَى  التَّأْوِيل » یعنی براساس تأویل قرآن با ناکثین و قاسطین و مارقین درگیر شدند و این سه جبهه را سرکوب کردند. اگر با جبهه بنی امیه و خوارج و جملی ها درگیر شدند بر اساس تأویل بوده که هر کدام هم واقعا در دوران خودش یک فتنه پیچیده و سنگینی بوده است. حضرت می فرماید «فَقَأْتُ  عَيْنَ  الْفِتْنَة»(1) من چشم فتنه را در آوردم و بعد از این داستان، سقیفه باید با چشم کور در عالم راه بروند و این براساس تأویل قرآن است.

امام براساس آنچه از قرآن می فهمد عمل می کند. در ذیل روایات شب قدر یک روایتی آمده که فرمود قرآن «يَجْرِي كَمَا يَجْرِي الشَّمْسُ وَ الْقَمَر»(2) اینطور نیست که یک آیه ای اگر مربوط به یک واقعه ای بود و در یک واقعه ای نازل شد، وقتی آن واقعه تمام شد این آیه هم تمام بشود. فرمود اگر اینطوری بشود که همه قرآن تمام می شود. قرآن مثل خورشید می ماند؛ یک خورشید بیشتر نیست ولی هر روز طلوع و ظهور جدیدی دارد. امروز غیر از دیروز است ولو که خورشید همان خورشید است و این قرآن هم دائما جاری می شود.

در یک روایتی آمده که آن قسمتی از قرآن که در این سال می خواهد به وسیله امام علیه السلام محقق بشود، در شب قدر برای امام علیه السلام تکرار می شود. قریب به این معنا که یک تنزلی به امام پیدا می کند و آنچه براساس قرآن در این سال می خواهد محقق شود، امام آن تقدیرات و برنامه ریزی ها را امضاء می کنند و آن بر امام نازل می شود. یعنی امام اینطور عمل می کند. امام برنامه اش اینطوری است و لذا خیلی سنگین تر از آن چیزی است که ما بخواهیم بنشینیم و ساده تحلیل کنیم. تحلیل فعل سیاست مداران پیچیده هم به این آسانی نیست. ائمه علیهم السلام ساسۀ العباد هستند و براساس قرآن و کتاب سر به مهر عمل می کنند و حرف ها و نقشه های آنها را به سادگی نمی شود فهمید.

اسرار فعل امام

لذا در باب غیبت امام زمان علیه السلام روایات متعددی داریم که از ائمه پرسیدند یعنی چه امام غایب بشود؟ گاهی ائمه یک اسراری را گفتند مثلا به خاطر اینکه وقتی امام ظهور پیدا می کند نباید بیعت هیچ کسی بر عهده حضرت باشد. ولی در یک روایتی حضرت یک نکته خیلی لطیفی را فرمودند که «لِأَمْرٍ لَمْ  يُؤْذَنْ  لَنَا فِي كَشْفِهِ لَكُم »(3) یک نکته ای در غیبت حضرت است که ما مجاز نیستیم بگوییم، چون سر است و اگر بگوییم دیگر کار تمام می شوند.

فرمودند مثل داستان موسای کلیم است که با آن معلم الهی برخورد کرد. در سوره کهف این داستان آمده که رفت و براساس علائم معلم الهی را پیدا کرد و آن علامت هم در قرآن آمده است. به وصی خودشان فرمودند که من باید بگردم و این معلم الهی را پیدا کنم که در نقل ها دارد هشتاد سال رفتند و گشتند و علامت هم این بود که در یک جایی که مجمع البحرین است آنجا باید تلاقی داشته باشی. قرآن می فرماید با خودشان غذای بریان کرده ای برداشته بودند و وقتی یک جایی برای استراحت بار انداختند «فَاتَّخَذَ سَبيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبا»(کهف/۶۱) یک تعبیر لطیفی است که مفسرین گفتند ماهی زنده شد و در دریا رفت و موسای کلیم این وصی را ندیدند ولی همراه حضرت دید و وقتی یک خرده جلوتر رفتند به حضرت عرض کرد آنجا که کنار سنگ تکیه داده بودی، آنجا زنده شد و در دریا رفت و من هم یادم رفت به شما بگویم.

همین که موسای کلیم شنید متوجه شد که آن نفس الهی که آن ماهی بریان شده را زنده می کند همان مرد الهی است. فرمود برگردیم آن مرد الهی همانجاست و حضرت برگشتند آن معلم الهی را پیدا کردند و موسای کلیم که پیامبر اولوالعزم است و با آن ابهت و عظمتی که قرآن از آن ترسیم می کند بنای شاگردی گذاشت «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى  أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدا»(کهف/۶۶) اجازه می دهید من با شما بیایم شاگردی کنم؟ که ایشان گفتند «إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْرا»(کهف/۶۷) نمی توانی همراه و هم پای من راه بیایی، من یک کارهایی می کنم که اسرارش بر شما روشن نیست. موسای کلیم قول داد و گفت نه همراه شما می شوم. گفت پس سوال نکن تا خودم بگویم که بعد سه تا صحنه پیش آمد و هر سه را موسای کلیم اعتراض کرد که داستان چیست؟

سوار کشتی شدند و این مرد الهی کشتی را سوراخ کرد و موسای کلیم گفت چکار داری می کنی، می خواهی غرقشان کنی؟ گفت من به شما نگفتم که شما نمی توانی صبر کنی؟ موسای کلیم قول داد و سه تا صحنه دیگر پیش آمد و آخر کار وقتی بنا شد از هم جدا شوند گفت «هذا فِراقُ بَيْني  وَ بَيْنِكَ»(کهف/۷۸) دیگر تمام شد و بیش از این تو نمی توانی همراه من باشی و بعد شروع کرد به گفتن که من کشتی را بی علت سوراخ نکردم، یک پادشاهی بود که جنگ دریایی داشت و کشتی های سالم را می گرفت. این کشتی برای یک عده فقیر بود و من می خواستم این کشتی در امان بماند پس کشتی را سوراخ کردم.

کار اولیاء خدا اینطور است. در روایت حضرت یک موقع زراره را لعن کردند. زراره از بهترین اصحاب امام صادق است که حضرت فرمودند زراره با دو نفر دیگر از سابقون هستند. بعد در جایی حضرت زراره را لعن کردند و پشت سرش عیب او را گفتند. بعد پیغام برایش دادند و فرمودند داستان آن کشتی بود و من می خواستم تو را سالم نگه بدارم و از دست دشمنان مصون بمانی. این فعل معصوم است. حضرت فرمود که غیبت امام زمان مثل داستان آن معلم الهی است و نباید بگویی. وقتش هم که فرا رسید به اندازه فهم می شود. لذا در همراهی امام علیه السلام آن چیزی که احتیاج داریم تسلیم است که خیلی هم کار سختی است. آدم نمی فهمد، اصلا امتحان همین است. وقتی این امام است لزومی ندارد شما بفهمی.

این آقا وقتی در میدان می آید جبرئیل سمت راست و میکائیل هم سمت چپ او است. زیارت جامعه کبیره بعضی از شئون این آقاست. اینکه من همه اسرار را باید بفهمم تا همراه امام شوم که شدنی نیست. اینجا از ما تسلیم می خواهند. اینطوری است که می شود با امام راه بروی. در زمان امام صادق علیه السلام یک نهضت هایی از خراسان و کوفه و جاهای دیگر راه افتاده بود که به اسم آل ابی طالب هم بود و دوستان امام صادق علیه السلام مدام از کوفه و خراسان می آمدند و می گفتند آقا همه اینها برای شماست، شما چرا اینجا نشستید؟ شما اگر پا به رکاب کنید داستان حل می شود. حضرت هم جواب هایی می دادند.

گاهی به یکی که از کوفه آمده بود و می گفت آقا ما آماده هستیم، شما قیام کنید. حضرت می فرمود آیا در محبت ما جمع المال شده اید و دست در جیب همدیگر می کنید یا جیب شما برای خودتان است؟ اگر رفیقت احتیاج داشته باشد مجاز است دست در جیبت کند؟ گفت نه آقا، حضرت هم فرمود پس اگر در مالتان بخل می ورزید و هنوز مالتان برای خودتان است، در جانتان بخیل تر هستید و ادعا نکنید که ما آماده ایم. از خراسان محضر امام آمده بود و توضیح می داد که آقا هزاران شمشیرزن آنجا هستند و خیال می کرد داستان ابومسلم خراسانی به نفع امام صادق است. حضرت فرمود نه زمان زمان من است و نه تو یار من هستی، من که فریب نمی خورم. امام صادق حرف هایش را گوش کردند و بعد فرمودند تنور را روشن کنید. بعد فرمود آقای خراسانی بروید در تنور بنشینید. این آقا گفت آیا من حرف بدی زدم که بروم در تنور بنشینم؟

بعد حضرت مسیر حرف را برگرداند و حرف به یک وادی دیگری رفت و ابوهارون مکی از در آمد و سلام کرد و حضرت به او گفت ابوهارون بروید در تنور بنشینید. کفشش را رها کرد و رفت در تنور نشست. امام صادق با این خراسانی وارد بحث شدند و شروع کردند از احوال خراسان و جمعیت خراسان گفتند. می گوید دیدم امام صادق مثل کف دستش خراسان و خراسانی ها را می شناسد؛ امام اینگونه است. حدیثی از امام صادق است که فرمود «قَدْ وَلَدَنِي رَسُولُ  اللَّهِ  وَ أَنَا أَعْلَمُ كِتَابَ اللَّهِ وَ فِيهِ بَدْءُ الْخَلْقِ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ فِيهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ الْجَنَّةِ وَ خَبَرُ النَّار»(4) من فرزند حقیقی پیامبر هستم و میراث پیامبر به من رسیده است و همه آن چه در آسمان ها و زمین و بهشت و جهنم بوده و خواهد بود را می دانم.

شخصی به امام رضا عرض کرد برای من و اهل بیتم دعا کنید. حضرت فرمودند مگر من برای شما دعا نمی کنم؟ من برایتان دعا می کنم و به فکر شما هستم و احوال شما را می بینم. گفت آقا مگر شما می دانید؟ حضرت فرمود که مگر قرآن نخوانده اید «اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون »(توبه/۱۰۵) هر عملی انجام می دهید، بدانید که خدا و رسول و مؤمنین می بینند. فرمود من عمل شما را می بینم. فرمود اینجا مقصود از مؤمنون ما هستیم. در روایات دارد که امام وقتی به امامت می رسد یک عمودی از نور بین او و خدا قرارداده می شود و در این عمود نور همه اسرار را می بیند و لذا چیزی بر امام پنهان نیست.

این مرد خراسانی می گوید دیدم امام صادق همه خراسان را می شناسد و جوری از خراسان بحث کرد که شرمنده شدم. من نگران آن فرد بودم و حضرت فرمود بلند شو برویم و یک سری به این برادرمان بزنیم و ببینیم چه شد. می گوید آمدم و دیدم مثل گلستان وسط آتش نشسته است. حضرت فرمود از این جور آدم ها در خراسان چند نفر دارید؟ بله شمشیر به دست زیاد است اما کسی که گوش به حرف من بدهد چند تا دارید؟ مثل مالک اشتر امیرالمؤمنین چند تا دارید که وقتی می گویند به قرآن های سر نیزه کرده معاویه و عمرو عاص اعتنا نکن، بزند و طرف خیمه معاویه برود و وقتی هم حضرت می گویند خوارج دور من را گرفتند و برگرد، از یک قدمی خیمه معاویه شمشیرش را غلاف کند و برگردد. آدم اینطوری چند تا داریم؟ امام آدم اینطوری می خواهد.

مقام تسلیم در مقابل حرف امام

به اندازه ای که تسلیم شدیم به ما سر کار امام را می گویند. تسلیم شدن هم یعنی در دلت هم احساس حرج و دلتنگی نکنی، نه این که به زبان نیاوری. در قرآن می فرماید پیامبر ما «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُم »(نساء/۶۵) اینها مؤمن نمی شوند و ایمانشان کامل نمی شود و حقیقت ایمان را درک نمی کنند تا این که در مشاجرات تو را حَکَم قرار بدهند و هرچه حکم کردی را قبول کنند «ثُمَّ لا يَجِدُوا في  أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ» حکمی که تو می کنی را در دل هم بپذیرند و احساس حرج و سختی در دل نکنند. معمولا در منازعات آدم هایی که پیش قاضی می روند یک طرف ناراضی برمیگردد. اما وقتی حضرت را قاضی قرار دادی در دل هم نباید احساس ناراحتی کنی نه این که فقط به زبان نیاوری. «وَ يُسَلِّمُوا تَسْليما» و تسلیم محض تو باشند. این تسلیم را از ما خواستند.

این تسلیم چه وقت واقع می شود؟ ما در وجودمان یک ترازویی داریم که هر کاری که می خواهیم انجام بدهیم در لحظه ترازو می کنیم. می خواهید یک لقمه غذا در دهانتان بگذارید، ترازو می کنید و می گویید نه، حرام است یا شبهه ناک است یا الان روزه هستم یا اینکه این لقمه را بهتر است بدهم به فلان کس، او به این لقمه محتاج تر است تا من. یک کسی هم همین لقمه حرام را در دهانش می گذارد. از یک لقمه ای که در دهان می گذاریم دائما ترازو می کنیم. به این ترازو عقل می گویند. عقل عمل ایمان مان است و جایگاهش قلب است. با این ترازو پسند و ناپسند می کنیم، سبک و سنگین می کنیم و زشت و زیبا می کنیم. اگر ترازوی ما با امام دو تا شد حتما آن جایی که امام حکم می کند، اگر هم به زبان نیاوریم در دلمان اعتراض داریم چون من با ترازوی خودم که می سنجم می گویم درست نیست.

برخی نهج البلاغه را جلویشان می گذاری می گویند این خیلی با عقل من درست نیست؟ بنده خدا این شمعی که در وجود توست خورشیدش امیرالمؤمنین است، این حرفها چیست که می زنی؟ انسان می تواند تسلیم بشود که ترازوی وجودش امام بشود و اگر ترازوی وجود انسان امام شد، هرچه امام می گوید را انسان قبول می کند چون ترازویش امام است. روز قیامت هم همین است «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَق »(اعراف/۸) هرچه را می خواهند وزن کنند در ترازوی ولایت امیرالمؤمنین می گذارند. اگر می فرماید علی میزان الاعمال است یعنی همین، ترازوی قیامت امیرالمؤمنین است. هرچه به اندازه تعلق به امام قیمت و وزن دارد و در دستگاه خدا بها دارد.

اگر ترازوی وجود انسان امام شد انسان می تواند تسلیم به امام باشد و الا اگر انسان برای خودش ترازو قرار داد، یا می خواهد امام را با خودش همراه کند و یا اگر نتوانست با امام همراه نمی شود و اعتراض می کند. در سوره حجرات خدای متعال می فرماید «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِه »(حجرات/۱) پیامبر را پشت سر خودت نیانداز و جلو نیافت و صدایت را مقابل پیامبر بلند نکن. تو نمی خواهد چیزی به پیامبر یاد بدهی «وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْض »(حجرات/۲) ما وقتی با هم مباحثه می کنیم گاهی صدایمان بلند می شود و می گوییم شما درست نمی گویید، من درست می گویم و می خواهیم به همدیگر چیزی یاد بدهیم. قرآن می فرماید هیچ وقت هوس نکنید که به پیامبر خدا چیزی یاد بدهید و صدایتان را پیش پیامبر خدا پایین بیاورید.

در همین سوره این آیه آمده «إِنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى »(حجرات/۳) آنهایی که صدایشان را فرو می خوابانند و پیش پیامبر صدایی ندارند و صوتی از آنها شنیده نمی شود و حنجره آنها حنجره رسول خداست؛ در روایات آمده مصداق این آیه امیرالمؤمنین است. این آدمی که نهج البلاغه یک گوشه سخنانش در دوره پنج سال خلافتش است. شما در دوره حیات پیامبر بگردید یک خطبه از امیرالمؤمنین پیدا نمی کنید «إِنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ».

شما چیزی نمی خواهد به پیامبر یاد بدهید. اگر سر و صدایی هم راه افتاد دنبال آن سر و صدا نروید. نه خودتان سر و صدا کنید و نه سر و صداهای دیگران را گوش بدهید «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا»(حجرات/۶) اگر یک فاسقی آمده و می خواهد جبهه پیامبر خدا را به هم بزند و یک حرفی می زند، شما حق ندارید دنبال آن بروید «فَتَبَيَّنُوا» تبین کنید «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّه لَوْ يُطيعُكُمْ في  كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ»(حجرات/۷) پیامبر خدا وسط شماست، بروید از او بپرسید. نخواهید او دنبال شما بیاید، اگر او بخواهد دنبال شما بیاید شما گرفتار می شوید و به رنج می افتید. ما وقتی با امام مواجه می شویم باید اینطوری بشویم.

خدای متعال اول قرآن یک مطلبی را گفته که همه باید تکلیفشان را بدانند و مردم را در سوره حمد سه دسته می کند «منعم علیهم»، «ضالین» و «مغضوب علیهم»، در سوره بقره هم می فرمایند «مؤمنون»، «کفار» و «منافقین» بعد همین که می خواهد وارد سیر قرآن بشود می فرماید «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا»(بقره/۳۴)  که داستان خلقت حضرت آدم و بعد دستور سجده به حضرت آدم را مطرح می کند. در واقع می خواهد بفرماید که ملک و جبرئیل هم که باشی باید در مقابل خلیفه خدا سجده کنی و این راه بندگی خداست. همه قرآن همین است، اگر سجده نکردی هیچ بهره ای از این قرآن نمی بری. به اندازه ای از وحی خدا بهره می برید که مقابل این پیامبر سجده کنید. البته پیداست این سجده عبادت معصوم نیست، عبادت خداست که از طریق تواضع در مقابل معصوم انجام می شود. کار ملائکه هم عبادت حضرت آدم نبود، خدا را از طریق خشوع در مقابل معصوم عبادت می کردند.

این روایت در احتجاج است که یکی از علمای یهود به امیرالمؤمنین عرض کرد این مقاماتی که شما برای پیامبرتان می گویید، انبیاء گذشته هم یک مقاماتی داشتند. شما چطور می گویید که پیامبرتان از همه افضل است؟ سوال های متعددی است که در روایات آمده و یکی همین است که گفت همه ملائکه به حضرت آدم سجده کردند، پیامبر شما چه چیزی در مقابل آن دارد؟ حضرت فرمود درست است، همه ملائکه سجده کردند و این سجده هم تعظیم در مقابل حضرت آدم و هم عبادت خدا بود ولی بالاترش را در مقابل حضرت انجام دادند، بعد حضرت این آیه را خواندند «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليما»(احزاب/۵۶) یک بار این آیه در قرآن آمده و راجع به هیچ پیامبر دیگری هم نیست و فقط راجع به حضرت است که فرمود ملائکه و خدای متعال در عالم جبروت دائم الصلوات هستند. فرمود این صلوات از آن سجده بالاتر است. شاهدش هم در خود آیه است که فرمود «صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا» تسلیم محض حضرت بشوید.

اگر صلوات مطهر است به خاطر این است که در واقع تواضع و خشوع است. در جامعه کبیره آمده «وَ جَعَلَ  صَلَاتَنَا عَلَيْكُمْ  وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ» چهار تا خاصیت دارد «طِيباً لِخَلْقِنَا» دوای کج خلقی کثرت صلوات است «وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا» طهارت نفس می آورد و آدم را از شرک و توجه به غیر خدا پاک می کند «وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا». نکته اش همین است که این صلوات مثل سجده ملائکه بر حضرت آدم است. در مقابل حضرت باید اینطور تسلیم محض بود و باید دائما در حال صلوات بود. یعنی دائما باید خودمان را فراموش کنیم و حضرت را ببینیم و بگوییم خدایا بر حضرت درود بفرست و خودمان هم مستغرق در حضرت باشیم. مثل سجده ملائکه که وقتی می خواهند رو به خدا بروند اگر خودشان را ببینند نمی توانند سمت خدا بروند و وقتی خودشان را نمی بینند و در مقابل خلیفه خدا تواضع می کنند راهشان به سوی خدا باز می شود.

ما باید دائم الصلوات باشیم و شأن ما نسبت به امام این است. امام صاحب سر خداست و ما باید کنار امام بایستیم. به امیرالمؤمنین عرض کردند آقا شما می توانید بساط معاویه را جمع کنید. اینها کسانی بودند که می دانستند دست حضرت باز است. حضرت فرمود حداقلش این است که من اگر دعا کنم مستجاب است و بساط معاویه جمع می شود. در روایتی فرمود یک عده ای از شیعیان ما با این که شیعه هستند، خودشان را نقض می کنند و یک حرف هایی راجع به ما می زنند و به دوستان ما هم که مقامات ما را می فهمند عیب وارد می کنند. بعد حضرت فرمودند این که نمی شود امام علم به سماوات و ارض نداشته باشد، این چه امامی است که اسرار دین خدا را نمی داند؟ چرا می گویید ما بلد نیستیم؟

یک کسی به امام صادق گفت آقا اگر امام عالم است پس چرا امیرالمؤمنین و سیدالشهداء و امام مجتبی پا در جنگ گذاشتند و شکست خوردند؟ حضرت فرمودند امام تمام اسرار را می داند، مگر می شود امام نداند. لااقل از رسول خدا تعلم شده است. فرمود امام وقتی وسط بلا می رود اگر دعا کند بلافاصله دعایش مستجاب می شود و همه چیز برمیگردد ولی این برای امام ترفیع درجه است. در این حدیث امیرالمؤمنین فرمود اگر دعا کنم کار معاویه تمام می شود ولی یک تعبیر خیلی لطیفی است که حضرت فرمود «وَ لَكِنَّا لِلَّهِ خُزَّان  »(5) ما خزانه دار خدا هستیم و بعد فرمود نه این که طلا و نقره ها پیش ماست بلکه خدای متعال عالم را که تدبیر می کند یک اسرار تدبیر دارد و این اسرار خداوند پیش ماست. ما می فهمیم چرا معاویه باید سال ها سر کار بماند و ما می فهمیم چرا بعد از رحلت وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این فتنه های سنگین پیش می آید. می فهمیم ولی خزانه دار خدا هستیم.

بعد حضرت این آیه را در وصف خودشان خواندند که در زیارت جامعه کبیره هم تطبیق به ائمه علیهم السلام شده «عِبادٌ مُكْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ»(انبیاء/26-27) می فهمند ابتلاء است ولی دعا هم نمی کند و اگر دعا کنند رفع می شود ولی نمی کنند. وقتی با این امام راه می روی چطوری باید راه بروی؟ آيا باید بگویی آقا اینجا صلح کنیم و حکمیت را قبول کنید یا قبول نکنید؟ این رسم راه رفتن با امام است؟ یا رسم راه رفتن همان است که مالک اشتر داشت؟ رسم راه رفتن با سیدالشهداء این است که صدایت را بلند کنی؟ این که جهر بالقول است که به اسم خیرخواهی بگویی آقا طرف کوفه نروید، خطر است.

رسم راه رفتن با امام مثل راه رفتن حضرت ابالفضل است «أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ  وَ التَّصْدِيقِ  وَ الْوَفَاء» یک کلمه نگفتند بروید یا نروید و هرچه دستور دادند، در سخت ترین صحنه ها هم امام را تصدیق کرد و گفت درست همین است که امام می گوید. اولش تسلیم است و بعد تصدیق است و بعد وفاء است و بعد هم نصیحت است. نصح با امام کار آسانی نیست، در همین اولی هم کمیت همه لنگ است.

می خواهد به امام چیزی یاد بدهد. امام حسین نامه سر به مهر برایش آمده، تو می خواهی به امام حسین یاد بدهی؟ طرماح نزدیکی کوفه به امام برخورد کرده و می گوید آقا طرف کوفه نروید، یک لشکری در بیرون کوفه دیدم که تا حالا لشکر به این گستردگی ندیده بودم. حضرت فرمود ما یک قراری داریم و می رویم، تو چه کاره هستی؟ گفت آقا بروم گندم هایم را به یمن برسانم بعد می آیم. به امام گفت بیایید به یمن برویم، در آنجا من در کوه ها ده هزار سرباز در اختیارتان قرار می دهم. حضرت قبول نکردند. طرماح گندم ها را رساند و برگشت و به همان جا که با امام حرف میزد و دید کار تمام شده است. ده هزار آدم مثل تو به چه درد امام حسین می خورد؟ امام حسین را وسط لشکر رها کردی و می خواهی بروی گندم ببری؟ ده هزار آدم مثل تو چه کار برای امام حسین می توانند بکند؟ یک بار گندمت را بریز یا به امام حسین بده و بگو با بار گندم آمدم.

مگر زهیر این کار را نکرد؟ زهیر به همسرش گفت من تو را طلاق می دهم و با یک آدم امین می فرستمت بروی پیش خانواده و اهل بیتت که به خاطر من تو را اذیت نکنند و محضر امام حسین آمد. امام اینطور آدم می خواهند. این آدم رشد می کند و این فرمانده لشکر امام حسین می شود.

طرح امام رضا علیه السلام در برخورد با مأمون

داستان امام رضا اینطوری است، حضرت پا در یک میدانی گذاشتند که نمی شود بگویی چقدر با عظمت است. در داستان برخورد امام با مأمون، حضرت مأمون را بیچاره کردند. مأمون خیلی ابلیس بزرگی بود، ببینید در حدیث لوح راجع به او چه می گویند. این عفریت طرحش برای امام رضا ساده نبود. اما امام او را در طرح خودش حل می کند. این آقا می خواهد بفهمد چرا امام رضا دارد می رود؟ این که نمی شود. باید گوش به حرف امام بدهی، تو حتما باید بفهمی امام رضا چه دارد می کند؟ مگر امام می تواند بگوید؟ اگر به تو بگوید که فردا طرح لو می رود. تو نمی توانی آن را نگه بداری.

به امام صادق گفت آقا امیرالمؤمنین به اصحابشان اسراری را می گفتند، شما چرا نمی گویید؟ امام صادق فرمود من تا به حال چه چیزی به تو گفتم که نرفتی به دیگران بگویی؟ به امام رضا اعتراض می کنند و می گویند که آقا چرا می روی؟ بنده خدا، امام رضا نامه سر به مهر دارد و با قرآن دارد سلوک می کند. من و شما چه می فهمیم؟ اگر امام بیاید و اسرارش را بگوید مگر ما می فهمیم؟ مگر الان بعد از هزار و دویست سال ما فهمیدیم که امام رضا چه کار کردند؟ من یک جمله اش را می گویم، این هجرت امام رضا یک جابجایی در جغرافیای دنیای اسلام ایجاد کرد و امامزاده ها و شیعیان حول امام رضا آمدند و این منطقه شیعه نشین شد و بعد هم دولت صفوی و دولت شیعی سرکار آمد و بعد هم الان تا اینکه طلیعه ظهور بدمد. امام رضا به چه کسی می تواند این را بگوید؟ ما بعد از هزار دویست سال نمی توانیم بفهمیم امام رضا چه کار کردند. آن موقع به چه کسی بگویند؟

به چه کسی بگویند که من دارم مأمون را دور می زنم؟ او خیلی زرنگ است ولی من از او زرنگ تر هستم. امام در طرح کسی نمی رود و امام که از کسی شکست نمی خورد. چطور امام این را می تواند به کسی بفهماند؟ مأمون را به سمت بغداد کوچ دادند و اینجا را وادی امن کردند. در همین سفر امام طوری مباحث امامت را در جامعه شیعه محقق کردند و درک علما و غیر علمای شیعه را از امامت با رفتار خودشان بالا بردند که با این گفتگوها و مناظرات، بعد از امام رضا شیعه به یک امتحان سنگین قابلیت پیدا کرد. سه تا امام خردسال به حسب ظاهر بعد از امام رضا داریم که اولی امام جواد هستند و هیچ انشعاب جدی در شیعه اتفاق نیافتاده است. حتی بعد از حضرت موسی بن جعفر شما واقفیه را دارید. گفتند حضرت موسی بن جعفر از دنیا نرفته و غایب شده و پول ها را نیاوردند که به امام رضا بدهند و بیت المال را نگه داشتند. ولی بعد از امام رضا انشعابی در شیعه ندارید.

امام خردسال است و نه سال داشتند ولی بعد از حضرت شیعه بگونه ای رشد کرد که قابل این امتحان شد و از این امتحان هم بیرون آمد. علی بن جعفر پسر وجود مقدس امام صادق علیه السلام و عموی امام رضا هستند و شاگردی امام صادق و حضرت موسی بن جعفر و امام رضا را کردند و از همه هم چیزی در ابواب مختلف یاد گرفتند. یک بار در مسجد النبی در حلقه شاگردانش درس می گفت که امام جواد از در آمدند و به حسب ظاهر آن موقع قریب ده سال داشتند. از جا برخاست و به استقبال امام جواد آمد و دست حضرت را بوسید و با تحت الحنک عمامه اش، نعلین امام جواد را پاک کرد. شاگردها گفتند آقا شما محاسنتان سفید است و عموی پدر ایشان هستید. حضرت فرمود خدای متعال این محاسن سفید را لایق امامت ندانسته و این آقازاده را دانسته است. این درک از امامت از سر فداکاری های امام رضاست.

معرفی امام و امامت

در عیون اخبار الرضا حضرت یک بیانی راجع به امامت دارند که امام و امامت را معرفی می کنند «الْإِمَامُ  وَاحِدُ دَهْرِهِ  لَا يُدَانِيهِ  أَحَد»(6) امام یگانه دوران است و کسی به ساحت امام نزدیک نمی شود «الْإِمَامُ  كَالشَّمْسِ  الطَّالِعَةِ لِلْعَالَمِ وَ هِيَ بِالْأُفُقِ بِحَيْثُ لَا تَنَالُهَا الْأَيْدِي وَ الْأَبْصَار» امام خورشیدی است که از افق کائنات طلوع کرده و همه عالم را روشن کرده است ولی نه چشمی امام را شکار می کند و نه دستی به امام می رسد ولی پرتو امام می آید و شما را گرم می کند. آن طرف هم جمال و قرب امام را بگونه ای حضرت در آن روایت توضیح می دهند که می فرمایند «الْإِمَامُ الْأَنِيسُ الرَّفِيقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِيق وَ الْأَخُ الشَّقِيقُ وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِير » امام رفیق نزدیک و پدر مهربان است و مثل برادر همزاد است و امام مثل مادر مهربان به طفل شیرخوار است. این همان امامی است که همه بلغاء و فصحاء و حکما در مدحش عاجز هستند.

«وَ السَّمَاءُ الظَّلِيلَةُ وَ الْأَرْضُ  الْبَسِيطَة» امام آسمانی است که روی سر شما سایه می اندازد و زمینی است که زیر پای شما پهن شده است. «الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِر» امام ابر پر باران است و باران نافع بر شماست. هم مثل زمین زیر پای شماست و بذر وجود شما را در بر می گیرد و هم مثل باران نافع بر شما می بارد و شما در سرزمین ولایت امام سبز می شوید و خودتان را به امام می رسانید. امام رضا علیه السلام مثل بقیه ائمه امام معصوم هستند و ما نمی فهمیم چه کردند. راه نزدیک شدن به امام تسلیم است و انسان به اندازه ای که تسلیم بشود اسرار فعل امام و اسرار کلام امام را می فهمد.

پی نوشت ها:

(۱) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 137

(2) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 196

(3) كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص: 482

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 61

(5) الخرائج و الجرائح، ج 1، ص: 172

(6) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص: 219