نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

در ایام میلاد امام رضا و مقام تبیین جهاد حضرت در مسیر رضای الهی/ تبعیت از امام در مسیر جهاد حق

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 31 خردادماه 1400 است، که به مناسبت ولادت امام رضا علیه السلام در غم خانه بی بی شهربانو قم ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان می دارند؛ ائمه علیهم السلام از جانب خدای متعال مأموریت داشتند که دعوت خدا را به عموم مردم برسانند و در این مسیر، تمام تلاش خود را انجام دادند و حق جهاد را ادا کردند. شیطان هم که از اهمیت کار ائمه با خبر است، به دنبال این است که طرحی را پیاده کند تا بتواند جلوی راه خدای متعال را بگیرد و در این طرح، با ائمه معصومین درگیر می شود. امام معصوم هم برای این که نقشه شیطان را خنثی کند و راه خدا را در عالم باز نگه دارد، حتی وجود خودش را هم فدا می کند و بعد از این که کار خود را انجام داد، نتیجه امور را به خدای متعال واگذار می کند. وظیفه ما هم در مقابل این جهاد و فداکاری ائمه این است که ملازم آن ها باشیم و در مسیری که آن ها برای ما باز کرده اند قدم برداریم و در حق ایشان کوتاهی نورزیم.

ائمه مجاهد

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. ائمه علیهم السلام از جانب خدای متعال مأموریت داشتند که دعوت خدا را به مردم برسانند و دین خدا را در عالم اظهار کنند. ایشان هیچ وقت در این کاری که می خواهند انجام بدهند، شکست نمی خورند و یقینا پیروز می شوند. در زیارت جامعه کبیره داریم «وَ جَاهَدْتُمْ  فِي  اللَّهِ  حَقَ  جِهادِهِ » امام در راه خدا مجاهده و کوشش می کند، هر چند آن باری که روی دوش ایشان است، بار بسیار سنگینی باشد؛ امام باید امت بسازد و بار آن امت را بکشد؛ این خیلی کار دشواری است، ولی به وعده الهی، امام در این امر پیروز است.

البته این کار هم کار هر کسی نیست؛ هیچکس نمی تواند این گونه در راه خدا تلاش و مجاهده داشته باشد، غیر از امام معصوم. امام معصوم است که عبادت و تقوایش، عبادت و تقوایی است که خدا می خواهد؛ «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ»(آل عمران/102) خدای متعال در قرآن می فرماید آن گونه تقوا داشته باشید که حق تقوای الهی است؛ متناسب با عظمت الهی تقوا داشته باشید. تنها امام معصوم است که می تواند در این درجه تقوا داشته باشد.

در روایت دارد وقتی که این آیه نازل شد، بعضی ها آمدند به حضرت عرض کردند حق تقوای الهی از عهده ما برنمی آید؛ حق تقوای الهی یعنی آدم به گونه ای متوجه خدا باشد که ذره ای غفلت در آن نباشد. مگر غیر معصوم می تواند این کار را بکند؟ مگر می تواند طوری عبادت کند که هیچ معصیتی نداشته باشد یا طوری شکر کند که هیچ کفرانی نداشته باشد؟ اصلا این کار جز از معصوم بر نمی آید.

لذا آیه شریفه «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» متوجه معصوم است. مطلب دیگری هم که مختص معصوم است «وَ جَاهَدْتُمْ  فِي  اللَّهِ  حَقَ  جِهادِهِ» است؛ ایشان در راه خدا تلاشی می کنند که شایسته خدای متعاال است. تلاش ایشان اعلان و اظهار دعوت خدای متعال است «حَتَّى أَعْلَنْتُمْ دَعْوَتَهُ». امام داعی الله است؛ خدای متعال ما را دعوت کرده و منادی این دعوت، امام است. به تعبیر دیگر امام باید این دعوت را به جان ها و گوش دل ها برساند. حالا امام این کار ها را انجام داده است و دعوت خدای متعال را رسانده؛ حالا شیطان وارد صحنه می شود و تمام تلاشش این است که این راه را ببندد و نگذارد دعوت امام به مردم برسد. اگر دعوت امام به کسی نرسد، دیگر او نمی تواند به طرف خدا حرکت کند و هر راه دیگری که برود، بی راهه است.

بنابراین خدای متعال دعوتی دارد و این دعوت را امام معصوم، آن هم با مجاهده به ما رسانده است «وَ جَاهَدْتُمْ  فِي  اللَّهِ  حَقَ  جِهادِهِ حَتَّى أَعْلَنْتُمْ دَعْوَتَهُ» خدا ما را به سمت خودش دعوت کرده است و امام این دعوت را در عالم اظهار می کند. یعنی دعوت خدا به طور مستقیم به ما نمی رسد.

حالا این امامی که داعی الله است و ما را به سوی خدا دعوت می کند، یک سری موانعی در این عالم دارد که خدای متعال تمام موانعی که سر راه ایشان است را بر می دارد. خدای متعال در سوره جمعه می فرماید وقتی پیامبر مشغول نماز می شد، این ها بساط لهو درست می کردند؛ «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً»(جمعه/11) فضای لهو و تجارت درست می کردند و همه را از نماز به سمت تجارت می بردند. کار شیطان همین است که یک بساط لهو درست کند و مردم را وارد آن کند. همه شما با این فضاهای گسترده مجازی، که در واقع محیط نجوای شیطان است، آشنا هستید؛ همین ها محیط لهو و غفلت است. شیطان می خواهد به این واسطه نگذارد که صدا و دعوت خدا به مردم برسد.

اما با همه این اوصاف ائمه معصومین موفق می شوند و این مانع ها از سر راه کنار می روند. این موانع چطور کنار می روند؟ «وَ جَاهَدْتُمْ  فِي  اللَّهِ  حَقَ  جِهادِهِ»، «وَ بَذَلْتُمْ  أَنْفُسَكُمْ فِي مَرْضَاتِهِ» ائمه با جهاد و ایستادگی تا مرز جان، دعوت خدا را در عالم اظهار کردند. با این کاری که ایشان انجام دادند، فرائض الهی، به وضوح به گوش همه رسید؛ «وَ بَيَّنْتُمْ فَرَائِضَهُ وَ أَقَمْتُمْ حُدُودَهُ» حدود الله که اگر کسی پا روی این حدود و مرز ها بگذارد، از بندگی خدا تجاوز کرده است، با این حرکت ائمه تبیین می شوند.

حالا همه این حدود و احکام الهی، باطنی دارند. در ادامه زیارت آمده است «وَ نَشَرْتُمْ شَرَائِعَ أَحْكَامِهِ»؛ شریعه به قسمتی از رودخانه می گویند که در دسترس است و از آن جا آب بر می دارند؛ احکام الهی از سرچشمه هایی می جوشند و امام این سرچشمه ها و شرائع را در عالم جاری می کنند. یعنی این طور نیست که نماز یک تکلیف صرف باشد، بلکه یک سرچشمه ای است که اگر ما اهل نماز بشویم می توانیم از آن شریعه بنوشیم.

تقابل دستگاه شیطان با ائمه

تا به حال عرض شد که امام، مأموریتی که در راه خدا داشته است را به تمامه انجام داده است. حالا شیطان تمام تمرکزش را بر روی این گذاشته است که کار امام پیش نرود؛ چون اگر کار امام کارش پیش برود، دیگر دست شیطان بسته می شود. در روایت آمده است وقتی ولی خدا به دنیا می آید، شیطان تمام لشکر خود را جمع می کند و به آن ها می گوید ولی خدا به دنیا آمده است. یاران او می گوید خوب به دنیا بیاید؛ مگر چه می شود؟ می گوید اگر او به به سن رشد برسد و برنامه اش را شروع کند، تمام رشته های ما را پنبه می کند. به همین خاطر است که از همان اول تمام تمرکز قوایش را بر روی این امر می گذارد که راه مردم به سمت امام را ببندند.

بنابراین شیطان می فهمد که گنج کجاست. لذا وقتی می خواست در مقابل خدا رجز بخواند عرضه داشت «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ»(اعراف/16) کمینگاه من بر صراط مستقیم است؛ کاری به بقیه جا ها ندارم. کار من با صراط مستقیم است؛ راه های دیگر که اصلا چیزی ندارد که من بخواهم بر سر آن ها بنشینم. من جایی مینشینم و کمین می کنم که صراط بندگی و معرفت است. در روایات ما از این صراط مستقیم، تعبیر به امیرالمؤمنین شده است؛ یعنی شیطان نمی گذارد مردم به دنبال امیرالمؤمنین بروند. وقتی که مردم به دنبال حضرت امیر نروند، دیگر به هر کجا که بروند، به نتیجه نمی رسند. لذا مشخص می شود که شیطان بلد است کجا بنشیند.

حالا سؤال این است که شیطان برای چه کسانی کمین می کند؟ حضرت فرمود شیطان فقط با شما که می خواهید به دنبال امام حرکت کنید کار دارد؛ او که کاری با بقیه ندارد؛ اگر کسی در این عالم به دنبال امام نرود که به نتیجه ای نمی رسد. اگر کسی به دنبال امام نرفت، هر کاری بکند علی السویه است؛ چه نماز بخواند، چه نخواند، عبادت بکند یا نکند فرقی ندارد. لذا تمرکز شیطان بر روی کسی است که راه خدا را پیدا کرده است. شیطان شما را زیر نظر گرفته است و همین جا هم کمین می کند؛ «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ» این جاست؛ بقیه راه ها آزاد است و اهمیتی برای او ندارد. همه نقشه های شیطان بر سر همین یک راه است.

بنابراین شیطان می داند کجا باید بایستد؛ لذا وقتی ولیّ خدا به دنیا می آید، لشکر خود را صدا می زند و به آن ها می گوید بروید نقشه بکشید. در این جا بعضی از یاران او می گویند نقشه ای نیاز نیست؛ به راحتی می توانیم او را بکشیم، چراکه او فقط یک طفل است. شیطان می گوید نه، این طور نیست؛ اگر او نباشد، شما هم زنده نخواهید بود؛ شما به یمن او زنده اید. شیطان متوجه است که اگر او را بکشند، بساط خودشان هم جمع می شود. به همین خاطر به لشکر خود می گوید بروید نقشه دیگری بکشید.

بنابراین شیطان همه قوایش را متمرکز می کند که راه امام را ببندد. در این لشکری هم که گفته شد، هم شیاطین جن وجود دارند و هم شیاطین انس؛ به عنوان مثال مأمون در مقابل امام رضا علیه السلام خوب می فهمد که باید راه ایشان را ببندد؛ او می داند که دیگران نمی توانند در مقابل او کاری بکنند و تنها مانعش امام رضاست. امام رضاست که در مقابل مأمون طرح دارد و اگر طرحش محقق شود، مأمون شکست می خورد. به همین خاطر است که مأمون تمام توانش را می گذارد تا کار امام پیش نرود. امام باید دعوت خدا را به مردم برساند و آن دعوت را در زمین اقامه کند و شیطان می خواهد جلوی این کار را بگیرد.

اقامه دعوت خدا خیلی امر با اهمیتی است. الان ببینید که کفار برای این که دنیا پرستی خود را در دنیا اقامه کنند، چه نظمی را در عالم درست کرده اند؛ امام هم باید در مقابل دستگاه شیطان، دستگاهی راه بیندازد که در آن دستگاه، امر الهی اقامه شود. «وَ جَاهَدْتُمْ  فِي  اللَّهِ  حَقَ  جِهادِهِ» یعنی همین اقامه کردن؛ حالا این اقامه تا حدی پیش می رود که امام جانش را وسط می گذارد؛ «وَ بَذَلْتُمْ  أَنْفُسَكُمْ فِي مَرْضَاتِهِ» امام این کار را به خوبی انجام داده و راه را به سمت خدا، باز کرده است تا هیچکس در روز قیامت نتواند بهانه بیاورد و بگوید راه ما در دنیا بسته بود.

ببینید اگر امیرالمؤمنین در این دنیا نبودند، همه مردم در روز قیامت، برای اشتباه کردن خود حجت داشتند؛ اگر در آن روز خدای متعال می فرمود چرا در دنیا اشتباه کردید، مردم می گفتند راه ما در دنیا بسته بود؛ اگر حضرت امیر در این دنیا نبودند و کار خود را انجام نمی دادند، این حرف درست بود. لذا اگر الان امام زمان نباشند، هیچکس در عالم، مکلف به وظیفه ای نیست؛ چون شیطان می خواهد ما را با خود ببرد، ولی امام جلوی او را می گیرد و با او درگیر می شود. شیطان می خواهد راه خدا را ببند و امام می خواهد راه خدا را در عالم باز کند؛ هرکس وارد مسیر خدا نشود، وارد مسیر شیطان می شود؛ «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني  آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ»(یس/60) خدای متعال می فرماید به دنبال شیطان نروید، به دنبال راه خدا بروید. کسی که راه خدا را در این عالم باز می کند، امام است؛ امام می خواهد حرف خدا به گوش ها برسد و راه خدا آشکار تر بشود.

حالا در این درگیری بین دستگاه امام و دستگاه شیطان، دستگاه امام است که پیروز است. این پیروزی چطور اتفاق می افتد؟ با چه چیزی اتفاق می افتد؟ «وَ بَذَلْتُمْ  أَنْفُسَكُمْ فِي مَرْضَاتِهِ» و «وَ جَاهَدْتُمْ  فِي  اللَّهِ  حَقَ  جِهادِهِ» وقتی که امام با تمام وجود وارد میدان می شود، آن وقت سنت های خدا به پا می شود؛ «حَتَّى أَعْلَنْتُمْ دَعْوَتَهُ وَ بَيَّنْتُمْ فَرَائِضَهُ وَ أَقَمْتُمْ حُدُودَهُ وَ نَشَرْتُمْ شَرَائِعَ أَحْكَامِهِ وَ سَنَنْتُمْ سُنَّتَهُ».

توکل ائمه و واگذاری امور به خدا

در ادامه زیارت آمده است «وَ صِرْتُمْ فِي ذَلِكَ مِنْهُ إِلَى الرِّضَا» ائمه در این مسیر به گونه ای راه رفتند که رضای خدا را جلب کردند؛ یعنی کاری را انجام دادند که خدای متعال می خواست. ببینید این که آدم به گونه ای کار خود را جلو ببرد که خدای متعال بپسندد خیلی کار سختی است؛ پیامبری یک ترک اولا کرد، خدای متعال او را به شکم ماهی انداخت و گفت اگر تسبیح نمی کرد، ما او را تا قیامت در آن جا نگه می داشتم. اما سخن ما در باب معصومین این است که ایشان به گونه ای در راه خدا حرکت کردند و راه او را در عالم باز کردند که خدای متعال آن را پسندید. «وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضَاءَ» بعد هم می فرماید بعد از این که کارتان را انجام دادید، دیگر تسلیم تدابیر خدای متعال شدید.

وضعیت در مقام خود ما هم همین طور است. مؤمن باید کاری را در این عالم انجام بدهد که خدای متعال از او خواسته است؛ خدای متعال هم جزای این کار را به خوبی خواهد داد. به قول معروف، «تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن، که خواجه خود هنر بنده پروری داند» شما وظیفه خود را انجام بدهید، خدا برنامه خودش را خوب بلد است. حواستان هم باشد که برای انجام کار خود، هیچ شرطی با خدای متعال نکنید. یعنی وقتی که کار خود را انجام دادید، منتظر تدبیر خدا باشید و از تدبیر خدای متعال هم راضی باشید.

به ماجرای حضرت موسی نگاه کنید. حضرت موسی از مصر به طرف مدین فرار کرد و به نزدیکی شهر مدین رسید؛ در آن جا چاهی بود که گله دارها و چوپان ها می آمدند و از آب چاه به گوسفندانشان آب می دادند. مشاهده کرد که همه دارند به گوسفند هایشان آب می دهند، ولی دو دختر، دور تر ایستاده اند و نمی گذارند که گوسفندانشان به سمت آب بیایند. «وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودانِ»(قصص/23) جلو رفت و از آن دو پرسید شما چرا نمی روید آب بردارید؟ گفتند که پدر ما پیرمردی است و نمی تواند خودش بیاید و ما را برای چوپانی می فرستد؛ حالا هم ما مواظبیم که با این ها قاطی نشویم؛ می ایستیم تا همه بروند، بعد از چاه آب بر می داریم.

در این موقعیت، حضرت تکلیفی احساس کرد و رفت و برای آن ها از چاه، آب کشید و به گوسفندان آن ها آب داد. حضرت هم خیلی توانا بود و دلوی که چند نفر با هم می کشیدند را یک تنه کشید و به سرعت به گوسفندان آب داد، هر چند که خودش خسته بود و چند روز غذا نخورده بود. بعد می فرماید وقتی حضرت مأموریت خودش را انجام داد «ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ»(قصص/24) به آن ها پشت کرد و اصلا کاری با آن ها نداشت؛ کارش را برای خدا انجام داد و به سمت سایه حرکت کرد. بعد به خدا عرضه داشت «فَقالَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقيرٌ» خدایا من محتاج خیری هستم که تو برای من نازل کنی. ببینید حضرت خیلی گرسنه بود و یک لقمه نان می خواست، ولی با خدا شرط نکرد؛ به خدا عرضه داشت من از طرف تو خیر می خواهم، تو که وضع من را می دانی. «رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقيرٌ» من فقیر خیری هستم که از طرف تو نازل می شود.

بعد از این که حضرت کار خود را بدون چشم داشت انجام داد، «جاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشي  عَلَى اسْتِحْياءٍ»(قصص/25) دید یکی از آن دو دختر، دارد با وقار و حیا به سمت او می آید. آن خانم گفت وقتی رفتیم خانه، پدرم پرسید چرا زود آمدید؟ گفتیم امروز یک آدم جوانمرد پیدا شد و گوسفندان ما را آب داد و رفت. پدرمان نگفت خدا پدرش را بیامرزد؛ گفت بگویید بیاید تا مزدش را بدهم. حضرت موسی برای خدا کار کرد و هیچ چشم داشتی نداشت؛ حضرت شعیب هم پیامبر بود و دست حضرت موسی را خالی برنگرداند و گفت بگویید بیاید تا مزدش را بدهم. فرمود جواب سلام این است که سلام بهتری به او بدهی.

حالا ببینید که مزدی که حضرت شعیب به حضرت موسی می دهد چیست. حضرت شعیب  همان دختر را به ازدواج حضرت موسی در می آورد و به او شغلی هم می دهد و مهر دخترش را هشت سال چوپانی قرار می دهد. حالا حضرت موسی هم استادی مانند حضرت شعیب پیدا می کند، هم همسر پیدا می کند، هم خانه و زندگی پیدا می کند و هم امنیت. حضرت شعیب به او گفت «نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ» خیالت راحت باشد؛ دست فرعون به این جا نمی رسد.

ماجرای حضرت ابراهیم هم ماجرای جالبی است. خدای متعال در سن پیری به ایشان فرزندی می دهد؛ بعد می فرماید حالا این فرزند را به همراه مادر ببر و در کویر سکنی بده. چرا؟ چون تو امام هستی و باید امت بسازی؛ لذا برو و این ها را در کویر بگذار. این جا قرار است مکه بشود. حضرت نبی اکرم قرار است از نسل همین اسماعیلی که این جا ساکن می شود به دنیا بیاید؛ اهل بیت از این نسل هستند. با این کار قرار است چندین سال بعد، یک کار بزرگ انجام شود. لذا تو برو و فرزند و مادرش را در کویری قرار بده که نه سکنه ای دارد و نه آبی و نه غذایی.

بعد خدای متعال وقتی که همین فرزند به سن بزرگی می رسد و رشد می کند به حضرت ابراهیم می فرماید برو و او را در منا سر ببر؛ همه ارباب معرفت، از این که حضرت ابراهیم، این امر خدا را اطاعت کرد، انگشت به دهان هستند؛ خیلی سخت است که انسان این کار را با آن قاطعیت انجام بدهد. لذا مشخص می شود که لازمه ساختن امت، دادن قربانی است. البته خدای متعال در آخر کار، ایشان را معاف می کند. وقتی که حضرت ابراهیم کارد روی حلقوم حضرت اسماعیل گذاشت، دید که کارد، حلقوم را نمی برد؛ همان موقع کارد خود را به سنگ زد، سنگ دو نیم شد؛ دوباره بر حلقوم فرزندش گذاشت، اما باز هم نبرید. این جا بود که خدای متعال فرمود ابراهیم، تو تکلیف خود را انجام دادی و دیگر معاف هستی. حضرت ابراهیم به خدا عرضه داشت که ای کاش اجازه می دادی من فرزندم را در راه تو قربانی کنم و بالاترین مزدی که تو برای اهل بلا در نظر گرفته ای را دریافت کنم.

بالاترین مزدی که مد نظر حضرت ابراهیم بود، ظهور بود. همان طور که مزد شهادت حضرت سیدالشهداء هم ظهور است. حضرت زهرا سلام الله علیها وقتی سیدالشهداء را باردار بودند، خدای متعال به ایشان فرمود قرار است فرزند شما این طور به شهادت برسد. به همین خاطر حضرت زهرا خیلی نگران و ناراحت شدند؛ لذا خدای متعال فرمود من ظهور را مزد سید الشهدا قرار می دهم و امام زمان را در نسل ایشان می گذارم. حضرت ابراهیم هم دنبال چنین مزدی بود، ولی خدای متعال فرمود نه تو اهل آن بلا هستی و نه آن اعظم ابتلائات، ذبح اسماعیل است؛ اعظم ابتلائات برای نبی مکرم اسلام است و آن ذبح عظیم هم، سید الشهداست. بار عاشورا بر دوش نبی اکرم است؛ عاشورا یعنی «وَ جَاهَدْتُمْ  فِي  اللَّهِ  حَقَ  جِهادِهِ».

یکی دیگر از مصادیق «وَ جَاهَدْتُمْ  فِي  اللَّهِ  حَقَ  جِهادِهِ» هجرت امام رضاست. امام رضا با هجرت خود، باری را برداشتند که گفتنی نیست؛ نه دوست می فهمد امام رضا چه کار کرده است و نه دشمن؛ حتی خواص اصحاب امام هم متوجه نمی شدند امام چه کار می کنند؛ فقط خود امام می فهمد. البته وقتی که پرده کنار رفت همه فهمیدند امام رضا چه کار کردند. ببینید یکی از فراز های زیارت حضرت «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ  إِسْمَاعِيلَ  ذَبِيحِ اللَّهِ» است؛ یعنی ایشان واقعا ذبیح الله اند. آن روزی که حضرت داشتند از مدینه حرکت می کردند، می دانستند که دارد قدم در وادی ذبح می گذارند؛ لذا به همه گفتند که من دیگر بر نمی گردم.

حالا برای این که جهاد حضرت را متوجه شوید، ببینید که مأمون می خواست چه کار کند. مأمون می خواست امام رضا را ولیعهد خود کند و بگوید که امام رضا هم مثل خود ماست. از آن طرف طرح امام رضا هم این بود که راه امامت را در عالم باز کنند و نگذارند راه امامت در عالم کور شود. علی ای حال امام رضا ولایت عهدی را قبول کردند، ولی کاری کردند که بعد از هزار و دویست سال، سالی بیست میلیون آدم می روند محضر امام رضا و زیارت جامعه کبیره می خوانند و خیلی هایشان هم همان جا، مأمون را لعن می کنند. مأمون می خواست بگوید امام رضا هم مثل من است و جلو دعوت امام را بگیرد، ولی امام بود که در مقابل او موفق شد.

یکی از کارهایی که امام رضا در طول این هجرت انجام دادند این بود که جغرافیای دنیای اسلام را به هم زدند؛ ایشان به خراسان آمدند و کاری کردند که مأمون به بغداد برود. با این کار حضرت، شرایط به گونه ای شد که در خراسان، فضا برای شیعیان باز شود. لذا شیعیان و امام زاده ها به سمت ایران هجرت کردند. حضرت معصومه سلام الله علیها هم محور این هجرت دوم بودند. بنابراین ایران، تبدیل به جغرافیای شیعه شد و شیعیان توانستند در یک جا متمرکز شوند.

بنابراین اینکه می گویم هیچکس نمی فهمید امام رضا دارند چه کار می کنند به همین خاطر است. یک عده از علویون می گفتند خوب شد که امام رضا ولیعهد شد؛ حالا ما هم به یک نان و آبی می رسیم. بعضی از علویون هم خیال می کردند که امام به خاطر قدرت رفته است. یک عده ای هم آقا را نهی می کردند و می گفتند آقا چرا این کار را می کنید و ولیعهد مأمون می شوید. اما امام با همه این حرف ها، کار خودشان را انجام دادند؛ حتی مأمون هم نمی دانست که امام می خواهد چه کار کند.

حالا من از شما سؤال می کنم که الان بعد از هزار و دویست سال، چه کسی غالب است؟ مأمون یا امام رضا؟ «وَ بَذَلْتُمْ  أَنْفُسَكُمْ فِي مَرْضَاتِهِ» یعنی همین. امام خود را فدا کردند که این کار را انجام بدهند. لذا درک ما از امتحانات و نقشه ای که امام دارند، ناچیز است؛ فقط خود امام می فهمد که ماجرا چیست. همین الان مگر ما چه می فهمیم که امتحان حضرت ابراهیم چقدر عظیم بود؟ ما فقط یک چیزی را از دور می بینیم و هیبت این امتحان را درک نمی کنیم.

نمونه بعدی حضرت یعقوب است. ممکن است کسی با خودش بگوید حضرت در فراق فرزند خود کمی سختی کشیدند، این برای ما هم رخ می دهد؛ اما در روایت آمده است رنجی که حضرت یعقوب در آن مدت کشیدند، از رنج چهل مادری که جوانشان کشته بشود، بیشتر بود. بنابراین ما نمی دانیم باطن امتحان اولیاء خدا چیست. امتحان امام طوری است که با رنجی می برد و با مجاهده ای که می کند، راه خدا در عالم باز می شود. امام هم در این راه تسلیم خدای متعال است. «وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضَاءَ» یعنی کار خودش را می کند و بقیه امور را به خدای متعال واگذار می کند.  

در روایت آمده است که در عصر عاشورا، پیروزی و نصرت الهی بر کربلا نازل شد و خدای متعال، سید الشهدا را بین شهادت و نصرت مخیر کرد و به ایشان فرمود اگر بخواهید پیروزت می کنیم و همه چیز را هم به تو برمی گردانیم و با این حال، چیزی از مقامت کم نمی شود. اما با این حال حضرت به گودی قتلگاه رفت و «وَ بَذَلَ  مُهْجَتَهُ  فِيكَ  لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ»(1) یعنی امام می خواهد راه خدا را در عالم باز کند؛ هر چیزی هم که پیش بیاید، از اسارت خانواده تا شهادت خودش و یارانش، می پسندد. «وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضَاءَ» یعنی امام مأموریت خودش را انجام می دهد و بقیه کار را به قضای خدای متعال واگذار می کند. قضای خدای متعال هم درست است که در این صحنه، شهادت حضرت است و اسارت اهل بیتشان است، ولی در نهایت به پیروزی امام ختم می شود، نه پیروزی شیطان.

در صلوات امام حسن عسگری علیه السلام بر سید الشهدا آمده است که خدای متعال به سید الشهدا قول داده است که ایشان را پیروز و دشمنان ایشان را محو کند و دعوت ایشان را در عالم اظهار کند. حالا سؤال من این است که آيا همین طور نشده است؟ الان شما اسمی از یزید می شنوید؟ اگر بروید در شام و بگویید قبرمعاویه کجاست، کسی به شما جواب می دهد؟ ولی مزار دختر سه ساله سید الشهدا آن جاست و مشخص است و بارگاه دارد. این وعده خداست.

پس امام مأموریت خودش را انجام می دهد و وقتی مأموریت خودش را انجام داد و راه خدا را در عالم باز کرد، بقیه کار را به خدای متعال واگذار می کند و خدای متعال هم به کار امام برکت می دهد. به عنوان مثال خدای متعال از دل عاشورای سید الشهدا، میلیون ها و میلیارد ها عاشورایی درست می کند؛ حتی جمادات و اهل آسمان و اولیاء و انبیاء هم از عاشورای امام حسین بهره مند می شوند. در روایات آمده است که در روز عاشورا، جمادات و نباتات هم بر سید الشهدا گریه کردند. یعنی گریه بر سید الشهدا برای آن ها هم برکت دارد. حتی ملکوت عالم هم گریه کردند «وَ بَكَتْ  لَهُ  السَّمَاوَاتُ  السَّبْعُ  وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ وَ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي الْجَنَّةِ وَ النَّارِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنَا وَ مَا يُرَى وَ مَا لَا يُرَى»(2). گویا سید الشهدا سفره ای در این عالم پهن کرده اند و خدای متعال هم به این سفره برکت داده، به طوری که همه کائنات مهمان این سفره هستند؛ حتی حضرت ابراهیم خلیل و موسای کلیم هم یک مراحلی را با عاشورا طی می کنند.

بنابراین امام معصوم کار خودش را می کند و بعد از انجام وظیفه، تسلیم خدای متعال می شود؛ حتی دعا هم نمی کند که خدایا پیروزی را برسان؛ می داند که خدای متعال فعلا میلش این است که عاشورا به پا بشود. وقتی فهمید که خدا همچین قضایی را مقدر کرده است، خودش به سمت گودی قتلگاه می رود و اهل بیتش را هم آماده اسارت می کند؛ حتی شش ماهه اش را هم می دهد. «وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضَاءَ» یعنی این که می بیند خدای متعال چه حکمی می کند و بعد می رود و آن حکم را امتثال می کند. در ماجرای عاشورا دیگر کار به جایی می رسد که خداوند متعال خطاب به سید الشهدا می گوید «ارْجِعِي  إِلى  رَبِّكِ  راضِيَةً مَرْضِيَّةً»(فجر/28) حضرت هم در مقام راضیه اند و هم در مقام مرضیه؛ هر دوی این مقامات خیلی سخت است؛ سخت است که آدم طوری زندگی کند که هم خدا از او راضی باشد و هم او از خدا.

در ادامه زیارت می خوانیم «وَ صَدَّقْتُمْ  مِنْ  رُسُلِهِ  مَنْ مَضَى» حضرات راه انبیاء گذشته را در عالم باز کردند. «وَ صَدَّقْتُمْ  مِنْ  رُسُلِهِ  مَنْ مَضَى» یعنی ائمه معصومین، راهی که انبیاء گذشته می رفتند و دشمنان، آن را بسته بودند را دوباره در این عالم باز کردند. یعنی نه تنها خودشان با انبیاء درگیر نبودند، بلکه کاری کردند که مسیر انبیاء در عالم محقق بشود. راهی که شیطان بسته است را امام باز می کند. بعد هم تسلیم خدای متعال می شوند و کار را به او می سپارند.

امام حسین عاشورا را به پا کرد و خدای متعال عاشورا را پرورش می داد. مادر حضرت مریم از خدا فرزندی خواست و نذر کرد که آن فرزند، خادم مسجد بشود خدای متعال هم «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ»(آل عمران/37) قبول کرد و «أَنْبَتَهَا» آن فرزند را رویانید و حضرت مریم را به او داد تا در دامن حضرت مریم، یک پیامبر اولوالعزم به دنیا بیاید. واگذار کردن کار به خدای متعال یعنی همین. وقتی که حضرت سید الشهدا در عصر عاشورا، کار را به خدا واگذار می کنند، نتیجه اش می شود ظهور و رجعت و جمع شدن کل بساط شیطان؛ وقتی امام رضا هجرت می کنند و کار خود را به خدا واگذار می کنند، نتیجه این هجرت، تشکیل جامعه شیعیان می شود.

از امام جواد علیه السلام سؤال کردند ثواب زیارت پدرتان بیشتر است یا جدتان سید الشهدا؟ حضرت فرمود ثواب زیارت پدرم؛ به خاطر این که اینجا فقط شیعیان دوازده امامی به زیارت می آید. این به این معناست که امام رضا، محور شکل گیری جامعه شیعه دوازده امامی است و جامعه شیعه، حول زیارت حضرت رشد می کند. برکتی که خدا به کار ائمه می دهد این گونه است. الان سالی بیست میلیون زائر از اطراف دنیا به زیارت حضرت می آیند؛ برکت خدا به کار امام این طور است. وجود مقدس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند فرمودند پاره تن من در خراسان دفن می شود و هر کس به زیارت او برود، بهشت بر او واجب و جهنم بر او حرام می شود. امام کاظم علیه السلام فرمود شما می توانید ثواب هفت، هفتاد، هفت صد، هفت هزار، هفتاد هزار حج و بالا تر از آن را در زیارت امام رضا به دست بیاورید. این برکتی است که خدای متعال به کار امام می دهد.

وظیفه متقابل پیروان ائمه

حالا که ائمه این کار را در عالم کردند و راه خدا را باز کردند، ما چه کاری باید انجام بدهیم؟ «فَالرَّاغِبُ عَنْكُمْ مَارِقٌ» حالا که این طور شد، اگر کسی رویش را از امام برگرداند، از دین خارج می شود. اگر کسی در مقابل امام دنبال یک کس دیگر، یک استاد دیگر یا یک نحله دیگر برود و بگوید این ها با سوادند یا زاهد اند و از این حرف ها، از دین خارج می شود. چه حسن بصری باشد چه کس دیگر. فقط امام حق جهاد را انجام داده و خدا هم فقط امام را تأیید کرده، بقیه که به حساب نمی آیند. لذا اگر جز امام، دنبال هر کسی بروی باخته ای. «رَغِبَ عَنْ» یعنی حواسش یک جای دیگری است؛ کسی که حواسش پرت باشد، رویش را از امام برمی گرداند؛ کسی هم که رویش را از امام برگرداند، هر جا برود از دین خدا خارج می شود. کسی که از امام جدا شود دیگر فرقی نمی کند نماز بخواند یا نخواند؛ گناه و ثوابش علی السویه است.

بعد می فرماید «وَ اللَّازِمُ لَكُمْ لَاحِقٌ» کسی که ملازم است، یعنی چشم، گوش، زبان، قوای حسی و عقل و قلبش همراه با امام است. دیگر به دنبال این نیست که فلان طایفه اهل سلوک است یا فلان طایفه اهل علم است؛ همه چیز خود را حول محور امام می بیند. «وَ اللَّازِمُ لَكُمْ لَاحِقٌ» یعنی آدم باید با امام همراه شود و عقل و قلب و چشم و گوشش را به دست دیگران ندهد. انسان حتی اگر به اندازه یک نگاه هم از امامش جدا شود باخته است.

بعد می فرماید «وَ الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ» اگر کسی در حق امام تقصیر کند از بین می رود. ما باید امام را آن طوری که هست بشناسیم، نه کوچکتر از آن که هست. ببینید ما یک اهل غلو داریم که این ها امام را خدا می دانند و ائمه هم با این اهل غلو، به شدت مقابله کرده اند. به این ها غالی هم می گویند. سخن غالیان این است که اگر کسی امام را شناخت، دیگر مهم نیست عبادت کند یا معصیت؛ همه چیز برای کسی که امام را قبول دارد یکسان است. درست این است که پیرو امام باشیم و او را ولی و خلیفه خدا و راه رسیدن به خدا بدانیم؛ نه این که او را خدا به حساب بیاوریم. انسان هر چقدر که به امام نزدیک تر می شود، باید بندگی اش بیشتر بشود، نه این که لا ابالی شود.

حالا در دوره ما دیگر خیلی غالی وجود ندارد؛ در حال حاضر شرایط بر عکس شده است و کسانی که راه را اشتباه رفته اند، اکثرا مقصرند؛ یعنی امام را در حد امام نمی شناسند و مقام امام را در حد یک امام زاده پایین می آورند. مثلا این ها امام رضا را حد یک مرجع تقلید به حساب می آورند. درست است که مقام مرجعیت خیلی مقام والایی است، ولی این مقام با مقام امامت قابل قیاس نیست؛ نمی شود که امام رضا را در حد مرجع تقلید پایین آورد؛ اگر این اتفاق بیفتد، همه چیز به هم می ریزد. هیچکس با امام قابل مقایسه نیست؛ حتی انبیاء هم قابل مقایسه با امام نیستند. «وَ الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ» کسی که در حق ائمه کوتاهی کند، قطعا هلاک می شود.

شخصی محضر امام رضا آمد و به حضرت عرض کرد در مورد امیرالمؤمنین اخباری نقل می شود که با این که فضیلت حضرت امیر است، ولی مخالفان آن ها را نقل می کنند. بعضی از این نقل ها هم متفردند؛ یعنی چیز هایی گفته اند که در منابع ما نیست. از حضرت پرسید آيا این ها را جزو اعتقادات خود قرار بدهیم؟ «أَ فَنَدِينُ بِهَا»(3) آيا به این ها معتقد بشویم؟

حضرت اول هشدار دادند و فرمودند پدرم به نقل از جدش، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود اگر کسی به یک گوینده ای گوش جان بدهد و حرفش را بپذیرد، در حقیقت او را عبادت کرده است. «مَنْ  أَصْغَى  إِلَى  نَاطِقٍ  فَقَدْ عَبَدَهُ» شرایط این گوینده هم از دو حال خارج نیست؛ «فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ» اگر گوینده دارد از طرف خدا حرف می زند، گوش دادن به او، عبادت خداست؛ «وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ عَنْ إِبْلِيسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِيسَ» ولی اگر این گوینده، سخنگوی ابلیس است، گوش دادن و اعتقاد پیدا کردن به حرف او، مساوی با پرستش شیطان است.

حالا سؤال این است که «النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ» کیست؟ تنها ناطقی که از جانب خدای متعال سخن می گوید، امام معصوم است؛ بقیه هم اگر روایات امام را نقل کنند «النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ» اند و الا این گونه نیستند.امام است که متصل به سرچشمه الهی است و اخبار عالم را از طرف خدا می آورد؛ لذا اگر کسی حرف آن ها را نقل کند، او هم «النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ» می شود، ولی اگر حرف خودش را بگوید، «النَّاطِقُ عَنْ إِبْلِيسَ» می شود. حالا گوش کردن به سخنان «النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ» مساوی با پرستش و عبادت خدا و گوش کردن به سخنان «النَّاطِقُ عَنْ إِبْلِيسَ» مساوی با عبادت شیطان است.

بنابراین اولین نکته ای که حضرت به آن سائل فرمودند این بود که حواست باشد که چه کسی دارد حرف می زند و از طرف چه کسی سخن می گوید؛ خدای متعال یا شیطان؟ در ادامه حضرت به او فرمودند که مخالفان ما، چند دسته حدیث جعل کرده اند. یک دسته از احادیث را در مدح ما، برای غلو جعل کرده اند؛ یعنی این احادیث را جعل کرده اند تا شما را به غلو متهم کنند و بگویند همه شیعیان، غالی هستند و اعتقاد دارند که امام رضا، خداست.

دسته دیگری که این ها جعل کرده اند، باز هم در فضیلت ماست، ولی برای این است که جایگاه امامت را کوچک کنند؛ این احادیث مانند این است که بگویند علامه طباطبایی ادبیاتش خوب بود و خواندن سیوطی را بلد بود؛ این حرف منجر به کوچک شدن و پایین آمدن جایگاه ایشان می شود. در مورد یک مرجع تقلید که نمی گویند فلانی ادبیاتش قوی است و کتاب صرف میر را خیلی خوب درس می دهد؛ این حرف، مساوی با کوچک کردن آن شخصیت است. لذا امام رضا می فرماید که مخالفین ما، روایاتی را در مدح ما درست کرده اند که ظاهرش مدح است، ولی امام را در نگاه شما و دیگران کوچک می کند.

بنابراین حضرت فرمودند اگر آن ها حدیثی را نقل می کنند که مدح ماست، ولی متفرد است، آن را اخذ نکنید، چراکه آن حدیث، سخن ما نیست و گوش دادن به آن حدیث، برابر با بندگی شیطان است. مخالفین ما در مدح ما دو مدل شیطنت انجام داده اند و می خواهند که شما یا درگیر غلو بشوید و یا نسبت به ائمه کوته بین شوید. این ها طوری حضرت امیر را مدح می کنند که ده نفر دیگر هم با حضرت برابر می شوند؛ این که مدح نیست؛ در اصل پایین آوردن شأن حضرت است.

امیرالمؤمنین می فرمایند شیطان برای این که حرفش غلبه پیدا کند، حق و باطل را با یکدیگر ترکیب می کند؛ وقتی این کار را کرد، می تواند همه حرف های باطلش را هم به اسم حق به گوش دیگران برساند. اگر حرف های باطل را جدا کنند و به تنهایی بگویند، کسی گوش نمی دهد، ولی وقتی حرف باطل با حرف حق ترکیب بشود، شنونده پیدا می کند. بنابراین شیطان این گونه تسلط پیدا می کند «فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِه »(4). لذا این هایی که ده تا مدح از حضرت امیر می گوید، در کنارش هم پنجاه تا مدح برای دیگران می نویسند؛ این همان قاطی کردن حق و باطل است؛ کار شیطان همین است. این ها اگر فقط از دیگران مدح می کردند که کسی سخنانشان را نمی شنید؛ به همین خاطر مدح حضرت را هم گفته اند تا بتوانند در کنارش مدح دیگران را هم بگویند.

امام رضا در ادامه حدیث فرمودند در سخنان مخالفین ما، یک مذمت های علنی هم از دشمنان ما وجود دارد؛ باز هم مراقب باشید که به این ها گوش ندهید؛ چراکه این ها این مذمت ها را نقل کرده اند تا برای لعن ائمه شما هم اجازه پیدا کنند. لذا حتی مسالب و مطاعن دشمنان را هم نباید از مخالفین ائمه گرفت. اگر دنبال طعن دشمنان یا مدح حضرات هستید، این ها را از احادیث خود ائمه بگیرید، نه این که به دنبال احادیث متفرد مخالفین بروید.

بعد حضرت فرمودند «يَا ابْنَ أَبِي مَحْمُودٍ إِذَا أَخَذَ النَّاسُ يَمِيناً وَ شِمَالًا» وقتی مردم چپ و راست می روند و سخنان گوناگون مطرح می شود، «فَالْزَمْ طَرِيقَتَنَا» تو ملازم راه ما باش؛ کاری به این که بقیه چه کار می کنند نداشته باش؛ حواست باشد که از ما جدا نشوی و دنبال هر کسی که حرف های جالب می زند راه نیفت. «فَالْزَمْ طَرِيقَتَنَا» دنبال راه ما باش چرا که «مَنْ لَزِمَنَا لَزِمْنَاهُ وَ مَنْ فَارَقَنَا فَارَقْنَاهُ» کسی که همراه ما باشد و از ما جدا نشود، ما هم از او جدا نمی شویم، ولی اگر کسی از امام جدا شد و از ایشان دوری کرد، امام هم از او دور می شود.

بعد حضرت سخنی گفتند که گویا اوضاع طرفداران فرقه های دیگر است. حضرت فرمودند «إِنَّ أَدْنَى مَا يَخْرُجُ بِهِ الرَّجُلُ مِنَ الْإِيمَانِ» کمترین چیزی که آدم را از ایمان بیرون می برد این است «أَنْ يَقُولَ لِلْحَصَاةِ هَذِهِ نَوَاةٌ» کسی ریگی را از روی زمین بردارد و بگوید این ریگ نیست و دانه گندم است. یعنی بگوید این ریگی که در دست من است، استعداد رویش دارد و می تواند بروید. خوب این خیلی سخن اشتباهی است. شما که نمی توانید یک تکه سنگ را بردارید و بگویید این هسته خرماست و بروید و آن را بکارید و پرورش بدهید. لذا نمی شود هر گزاره ای را برداشت و آن را به عنوان دین حساب کرد.

بعد حضرت فرمودند «يَا ابْنَ أَبِي مَحْمُودٍ احْفَظْ مَا حَدَّثْتُكَ بِهِ» سعی کن این حدیثی که به تو گفتم را بفهمی و با خودت نگه داری و به آن عمل کنی؛ در فکر و قلب و عملت حافظ این حدیث باش. «فَقَدْ جَمَعْتُ لَكَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ» چراکه من تمام خیر دنیا و آخرت را برای تو در این حدیث جمع کرده ام. خیلی این حدیث عمیق و پر محتواست.

بنابراین ما نباید کلامی غیر از کلام معصوم را بپذیریم. کسی که سخن می گوید، یا از طرف معصوم حرف می زند یا از طرف دیگران. لذا اگر کسی از غیر معصوم حرف زد، نباید برای ما قابل قبول باشد؛ به من چه که فلانی در یونان چه چیزی گفته است؛ به من چه که فلان کس خیلی ریاضت کشیده و عارف است؛ من گوشم به دهان امام رضا و امیرالمؤمنین است. نمی شود که آدم هر چیزی را بگیرد و جزو اعتقادات دینیش قرار دهد. اگر اعتقادات انسان یک ذره با حق مغایرت داشته باشد، انسان از مدار ایمان خارج می شود. مدار ایمان، امام است؛ «مَنْ لَزِمَنَا» یعنی انسان در عمل و اعتقاد با امام همراه باشد و به دنبال دیگران نرود. اگر مردم به چپ و راست رفتند، انسان باید در مسیر حق ثابت قدم باشد. «إِذَا أَخَذَ النَّاسُ يَمِيناً وَ شِمَالًا فَالْزَمْ طَرِيقَتَنَا فَإِنَّهُ مَنْ لَزِمَنَا لَزِمْنَاهُ وَ مَنْ فَارَقَنَا فَارَقْنَاهُ». دینتان را از امام رضا بگیرید.

پی نوشت ها:

(1) تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج 6، ص: 113

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 4، ص: 576

(3) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص: 304

(4) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 88