نسخه آزمایشی
جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri, 19 Apr 2024

سخنرانی در جمع شعرای شعر آیینی / تبیین مقام نورانیت امام و ارتباط با علم و شئون علمی امام و جایگاه نشر مبلغین آن

متن زیر سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در جمع شاعران شعر آیینی که دفتر شهید آوینی است که در شهر قم به تاریخ 20 دی ماه 92 برگزار شده است. ایشان در این جلسه که در ایام شهادت امام حسن عسگری(ع) برگزار شده است بیان کردند که همه انسان ها اگر شعله ای از نور در وجودشان است، از شعاع نور نبی اکرم است و هرکس از این نور بهره مند شد به هدایت می رسد وگرنه نور دیگری وجود ندارد. راه به دست آوردن این نور بندگی است و هرکس هم این راه را فراگرفت باید آن را نشر دهد. حال اگر کسی واسطه بشود و این کلمات را بیاموزد و زیبایی های کلمات را منتقل کند، موجب احیای قلوب و احیای امر می شود. او کسی است که حقیقت حیات طیبه و رزق پاک را، میوه های شجره ولایت را برای قلوب مومنین هدیه می برد و این هدیه جزء افضل عبادات است.

آفرینش پیامبر (صل الله علیه و آله) از نور الهی

بحث ما در چند روایت خلاصه می شود. روایت اول که انشاءالله طلیعه بحث باشد در ارشاد القلوب دیلمی آمده است. وجود مقدس رسول الله(ص) به امیرالمومنین فرمودند: «يَا عَلِيُّ إِنَ‏ اللَّهَ‏ تَبَارَكَ‏ وَ تَعَالَى‏ خَلَقَنِي‏ وَ إِيَّاكَ‏ مِنْ‏ نُورِهِ‏ الْأَعْظَم‏»(1)، خدای متعال من و شما را از نور اعظم خودش آفرید؛ یعنی بدون حجاب از نورالهی آفریده شدند، (البته این مطلب باید جوری معنا شود که در آن حلول و امثال اینها نباشد). «ثُمَّ رَشَّ مِنْ نُورِنَا عَلَى جَمِيعِ الْأَنْوَارِ مِنْ بَعْدِ خَلْقِه لها»‏، بقیه انوار هم که آفریده شدند از شعاع همین نور آفریده شدند. فرمود: «إِنَّ اللَّهَ كَانَ إِذْ لَاكَانَ، فَخَلَقَ الْكَانَ و الْمَكَانَ، وَ خَلَقَ‏ نُورَ الْأَنْوَارِ الَّذِي‏ نُوِّرَتْ‏ مِنْهُ‏ الْأَنْوَار»(2)، خدای متعال نورالانوار را آفرید. نور الانوار یعنی چیزی که همه چراغ ها از او روشن می شوند و هرکجا چراغی هست از شعاع اوست. هر پیغمبری، اگر شعله ای از نور در وجودش است از شعاع نور نبی اکرم(ص) است و نور از آنجا ساطع شده است. و نیز «و أَجْرى‏ فِيهِ مِنْ نُورِهِ الَّذِي نُوِّرَتْ مِنْهُ الْأَنْوَار» یعنی در خود نبی اکرم هم نور حضرت حق جاری است و این نور است که در بقیه می تابد و وجودشان را روشن می کند.

در ادامه می فرماید «فَمَنْ أَصَابَهُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ اهْتَدَى إِلَيْنَا»، هر کسی که نور خدای متعال بر او اصابه کرده است، به سوی ما هدایت می شود «وَ مَنْ أَخْطَأَهُ ذَلِكَ النُّورُ ضَلَّ عَنَّا»، و هر کسی که این نور به او نرسیده و خطایی از این نور کرده؛ یعنی خودش را در معرض این نور قرار نداده «ضَلَّ عَنَّا» ما را گم می کند و راه به سوی ما را پیدا نمی کند. بعد حضرت این آیه را خواندند «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»(نور/40)، که عنایت دارید این بحث ذیل آیه ظلمات است، بحث از ظلمات سقیفه و اصحاب سقیفه و بنی امیه است. می فرماید در این فضای ظلمانی اگر خدای متعال برای کسی نور قرار ندهد، نور دیگری نیست. حضرت فرمودند: «مقصود از نور، همین نوری است که خدای متعال از ما منتشر کرده است، اگر نوری که از ما منتشر کرده به کسی رسید هدایت می شود و از این ظلمات نجات پیدا می کند و اگر کسی از نوری که خدای متعال از ما منتشر کرده محروم شد، دیگر راه هدایت او به سوی ما و طبیعتاً به سوی خدای متعال بسته می شود». این واضح است که سیر ما باید با نور نبی اکرم باشد؛ و البته پیداست که ما ابتدائا بدون حجاب به آن نور راهی نداریم و آرام آرام به سرچشمه نور می رسیم. این سرچشمه، حقیقت توحید و معرفت و ولایت و محبت است که سرچشمه آن، مقام نورانیت نبی اکرم و اهل بیت ایشان هست، «إن معرفتي بالنورانية معرفة اللّه، و معرفة اللّه‏ معرفتي»(3)‏.

شئون علم ائمه(ع)

بیان یک نکته: یکی از جهاتی که درباره ائمه(ع) در معارف شان بیان شده و شاید بیش از بقیه خصوصیات ائمه(ع) در معارف خودشان مورد توجه قرار گرفته، علم ائمه است؛ که آن حقیقت نوری است که در وجود مقدسشان است و با او، همه هدایت می شوند. در این زمینه روایت خیلی زیاد است، بصائر الدرجات را ببینید شاید نیمی از این کتاب شریف که در مقامات ائمه(ع) است، مربوط به علم اهل بیت(ع) است و از زوایای مختلف به علم ائمه(ع) پرداخته است. مثل اینکه ائمه(ع) علم غیب دارند و از انبیاء برتر هستند. علمشان از حضرت مثلا خضر بیشتر است و مانند آن. در این باب روایت داریم که فرمود: «اگر من بین موسی و خضر بودم به موسی سرّ آن سوال های خضر را می گفتم و سوالی می کردم که خضر نتواند جواب بدهد؛ تا آنجایی که معارف دقیق تر را در این زمینه بیان کرده و اسرار علوم ائمه(ع) را توضیح داده است.

در روایات یکی از جهاتی که گشوده شده این است که ائمه(ع) عالم به حقیقت قرآن اند. حقیقت قرآن که نور الهی است و کتاب مهیمن خدای متعال بر همه کتب آسمانی است، با همه مراتبش در محضر ائمه(ع) است. امام عالم به علم الکتاب است، امام صادق فرمود «قَدْ وَلَدَنِي رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَنَا أَعْلَمُ‏ كِتَابَ‏ اللَّه‏»(4) من فرزند پیامبر هستم و علم به کتاب دارم؛ پیداست فرزندیِ ظاهری فقط مقصود نیست، بلکه آن فرزندیِ حقیقی است که میراث علم کتاب می آورد، «وَ فِيهِ بَدْءُ الْخَلْقِ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ فِيهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْض وَ خَبَرُ الْجَنَّةِ وَ خَبَرُ النَّارِ وَ خَبَرُ مَا كَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ كَائِن‏» بعد فرمود من همه اینها را می دانم مثل این که به کف دست خودم نگاه می کنم. یکی از شئون علم ائمه(ع) علم به کتاب است که «فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْ‏ء»، همه حقایق در این کتاب است و ائمه(ع) حملة کتاب الله هستند، کتاب الهی در اختیار آنهاست، و این هدایت الهی بر آنها نازل شده است و شاید این یکی از مهمترین علوم ائمه(ع) است.

البته در بعضی روایات بیانات دیگری هم دارد که فهم این بیان ها خیلی مشکل است و شما در آن تأمل بفرمایید، ظاهراً ابا بصیر بر حضرت وارد شد و گفت: آقا کسی نیست می خواهم یک سوال کنم؟ (کسانی که می خواستند سوالی بپرسند، مراقبه می کردند و گاهی اگر غریبه ای بود، سوال ها را نمی پرسیدند؛ چون ائمه(ع) از جواب دادن کامل در مقابل آنها پروا می کردند.) حضرت یک نگاهی فرمودند گفتند نه کسی نیست و سوالت را بپرس. بعد عرض کرد: «آقا می گویند نبی اکرم(ص) یک بابی از علم را به سوی امیرالمومنین گشود که هزار باب از او باز شده، این درست است؟ حضرت فرموند: هزار باب را گشود که از هر باب هزار باب باز شده، گفت آقا عجب علمی است حضرت فرمودند: این علم خیلی علم مهمی است ولی علم امام این نیست. گفت آقا کتاب جفر است. فرمود: آن هم مهم است ولی علم امام این نیست، عرض کرد: صحیفه فاطمیه است؟ حضرت فرمودند: این هم مهم است ولی این هم نیست. صحف انبیاء همه نزد حضرت است ولی این هم نیست، بعد حضرت توضیح دادند که امام علم «مستزاد» دارد، دائم بر علم امام افزوده می شود و الا علم امام به پایان می رسید»

در هر صورت یکی از شئون ائمه(ع) علمشان است که همه حقایق در اختیار آنهاست و می دانید این تعریف علم که «هو الصوره الحاصله من الشیء» که از اول ارسطو و کسان دیگری اینرا گفته اند؛ باعث شده که ما متوجه نشویم که اصلا علم چیست؟! «لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ‏ فِي‏ قَلْبِ‏ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَهْدِيَه‏»(5)، علم وسیله هدایت خداست. علم انواری است که انسان را به سمت خدای متعال هدایت می کند؛ و الا ما بقیش فضل و اضافه و بعضی هایش هم جهالت و حیرت است. لذا عنایت کنید حضرت فرمود: «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا»(6)، علم در خانه ماست و جای دیگری نیست. هر کجای عالم را بگردید علم یک موطن بیشتر ندارد، خدای متعال علوم را به ما داده است «عِنْدَكُمْ‏ مَا نَزَلَتْ‏ بِهِ‏ رُسُلُهُ‏ وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلَائِكَتُه‏»(7)، و بقیه بیراه می روند. امام صادق فرمود: «يَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ‏ النَّهَرَ الْعَظِيم»(8)‏، این مردم آب های برکه ها و ته مانده ها را با اشتها می خورند و نهر عظیم را رها کرده اند. گفت: آقا نهر عظیم چیست؟ فرمود: وجود مقدس رسول الله(ص) آن نهر عظیمی است که هر سنتی که پیغمبری داشته، خدای متعال همه را یک جا به این وجود مقدس به نحو جامع عطا کرده است؛

بعد حضرت البته ادامه دادند که همه این حقایق بعد به امیرالمومنین منتقل شده است و نزد وجود مقدس امیرالمومنین بوده و هست. راوی تعجب کرد. کسی که در آن مجلس بود گفت: آقا «فَأَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَعْلَمُ أَوْ بَعْضُ النَّبِيِّين‏»، (مقصودش انبیاء اولوا العزم است چون بعضی از دوستان اهل بیت این را تحمل نمی کردند که بپذیرند امیرالمومنین اعلم از انبیاء اولوا العزم است)، امام صادق فرمودند: نظر دوستان تان راجع به امیرالمومنین و انبیاء چیست؟ عرض کرد: آقا از چه نظر می فرمایید؟ فرمود: علمشان را عرض می کنم. به حضرت عرض کرد: آقا خیلی امیرالمومنین را بزرگ می دانم ولی ایشان را اعلم از انبیاء اولوا العزم نمی دانم، بعد حضرت در جواب فرمودند: به قرآن به ایشان احتجاج کنید «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ء»(نحل/86). سوال کرد: که آقا پس امیرالمومنین از همه انبیاء افضل اند؟ حضرت فرمودند: «إِنَ‏ اللَّهَ‏ يَفْتَحُ‏ مَسَامِعَ مَنْ يَشَاء»، خدای متعال گوش کسی را که بخواهد باز می کند، هر کس هم نخواهد هیچ! بعد فرمودند: من می گویم که همه علوم انبیاء نزد حضرت است، این می گوید «هُوَ أَعْلَمُ أَمْ بَعْضُ النَّبِيِّين‏». البته حضرت همه حرف را این جا نگفتند که معلم انبیاء در عوالم مختلف شاگردان امیرالمومنین اند، حضرت خضر، معلم حضرت موسی است و علمش را از امیرالمومنین گرفته است.

رؤیت خداوند متعال و ارتباط آن با کلمه نور

موسی کلیم از خدا خواست «قالَ رَبِّ أَرِني‏ أَنْظُرْ إِلَيْک»(اعراف/143) امام رضا(ع) در آن حدیث نورانی فرمودند: «موسی بیان قومش را به خدا می گفت وگرنه او نمی خواست خدا را با چشم سر ببیند» که این معنا، معنای بسیار خوبی است. معانی دیگر نیز برای آیه شده که البته در عرض کلام امام نیست و یک سنخ دیگری از معناست که حضرت موسی کلیم رؤیتی را که می خواست رؤیت جسمانی نبود. پیداست آن رؤیتی بود که متصور و ممکن است که فرمود «ما رأیت شیئا الا و رأیت الله قبله و بعده و معه». آن رؤیت هم رؤیتِ در پرتو نور الهی است «وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَة»(9)، باید انوار الهی بر قلب بتابد تا دیده های قلب بینا بشود و بعد بتواند حجاب ها را خلق کند و به سرچشمه نور برسد. بنابراین به مقداری که قلب ما به نور توحید، به نور ایمان و به نور الهی نورانی می شود، امکان مشاهده ایمانی حضرت حق برای انسان فراهم می شود، «لا تراه‏ العيون‏ بمشاهدة العيان، و لكن تراه العقول بحقائق الإيمان»(10). به اندازه ای که حقیقت ایمان و انوار توحید و انوار ایمان به قلب عطا می شود، به همان اندازه رؤیت ایمانی برایش حاصل می شود «اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ‏ تَرَاه‏»(11). این رؤیت، رؤیت جسمی نیست ولی بالاخره یک نوع احساس حضور و مشاهده است. حضرت موسی کلیم ظاهراً می خواست در پرتو آن نور اعظم الهی و در پرتو کمال توحید و ایمان، خدای متعال را ببیند.

کلمه نور وجود مقدس مقدس رسول الله(ص) و امیرالمومنین است، «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في‏ قُلُوبِكُمْ»(حجرات/7) فرمود خدای متعال ایمان را در قلب شما محبوب قرار داده است، و ایمان ما همین است، ایمان ما همین حب الایمان است. ایمان ما در روایت تفسیر شده است. شخصی از حضرت سوال کرد که حب و بغض هم جزء ایمان است؟ حضرت فرمودند: «هَلِ‏ الْإِيمَانُ‏ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض‏»(12) و بعد این آیه را خواندند «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في‏ قُلُوبِكُمْ» ایمان شما همین حب الایمان است، ایمان شما همین «كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيان»(حجرات/7) است. فرمود: «حقیقت ایمان امیرالمومنین است و حقیقت کفر هم دشمنان حضرت هستند». بنابراین حقیقت ایمان ما همان حب الایمان است و کلمه ایمان وجود مقدس حضرت است. پس در واقع حضرت موسی می خواستند حقیقت ایمان بدون حجاب تجلی کند و در پرتو آن حقیقت، مشاهده ایمانی کنند؛ ولی من احساس می کنم ایشان می خواست به آن کنه نورانیت و حقیقت نبی اکرم و امیرالمومنین راه پیدا کند. به موسی کلیم گفته شد که «لَنْ تَرانی»(اعراف/143) این گونه ممکن نیست. بعضی ها اینطوری معنا کردند که به حضرت موسی کلیم گفتند در این دنیا نمی شود و این دنیا ظرفیت آن حقیقت ایمان را ندارد؛ یعنی این دنیا ظرفیت آن را ندارد که همه وجود مقدس نبی اکرم و امیرالمومنین تجلی پیدا کند. اگر آن حقیقت ایمان را بخواهید دریابید باید بروید وارد عوالم بعد بشوید، لذا «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقا». روایت داریم که این تجلی، تجلی کروبین بود که از شیعیان امیرالمومنین هستند، یعنی به موسی کلیم گفته شد حالا این مقدارش را دریافت کنید و ما بقی آن را در عالم دیگر مشاهده خواهید کرد.

امیرالمومنین(علیه السلام)، سرچشمه هدایت همه عالم

لذا ائمه(ع) سرچشمه نور و هدایت هستند، سرچشمه علم هستند و علم در وجود آنها متمثل و خلاصه می شود. هرکسی هم در عالم می خواهد هدایت بشود باید به این چراغ و به این نور علم هدایت بشود. استثناء هم ندارد؛ یعنی تلقی نکنید که کسی می تواند بدون واسطه امیرالمومنین هدایت شود، این یک توهم است. حرف هایی زده شده است که ما نمی فهمیم، شاید بزرگان یک چیز دیگری مقصودشان است؛ اما این جنبه ظاهری حرفشان قابل دفاع نیست که فلان عارف به یک مقامی رسیده بود که در آنجا نه محمدی است نه علی ای نه فاطمه ای. یعنی بدون حجاب! یا فلان آقا توحید را مستقیم از خدای متعال گرفته بود، من که این حرف ها را نمی فهمم، این اعلام استغناء از نبی اکرم و امیرالمومنین است. شاید از این حرف ها چیزی را اراده کردند که ما نمی فهمیم. این حرف ها ظاهرش قابل قبول نیست که انسانی به جایی رسیده بود که آنجا مستقیم توحید را از خدا گرفت! حقیقت توحید نزد وجود امیرالمومنین است و ایشان سرچشمه علم و نور و هدایت هستند و همه فیوضات به همه مهتدین از آنجا می رسد.

این روایت در معانی الاخبار مرحوم صدوق نقل شده است، (من این نکته را مکرر گفتم، حیف است که دوستان اهل بیت این کتاب معانی الاخبار مرحوم صدوق را نخوانند، خیلی کتاب فوق العاده ای است. همه کتاب های ایشان فوق العاده اند؛ اما این کتاب فوق العادگی ویژه ای دارد) حضرت فرمودند: «يَا بُنَيَّ اعْرِفْ مَنَازِلَ‏ شِيعَةِ عَلِيٍّ ع عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِم‏»(13)، فرمود اگر می خواهی ببینی شیعیان ما چقدر درجه دارند ببین چقدر معرفت دارند، بعد معرفت را هم برگرداندند به روایت «فَإِنَّ الْمَعْرِفَةَ هِي الدِّرَايَةُ لِلرِّوَايَة»، بعد فرمودند: «وَ بِالدِّرَايَاتِ لِلرِّوَايَاتِ يَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَةِ الْإِيمَان‏»، سیر برای مومن تا اقصی درجات ایمان، با فهم روایات ما حاصل می شود. راه فهم روایات هم زیارت است، انسان تا توسل نکند و اهل خشوع و حضور نباشد، از علم امام چیزی نصیبش نمی شود. آدم باید از بقیه دل بکند و به امام تکیه و اعتماد کند، تا آرام آرام از علوم امام بهره مند بشود؛

این همان چیزی که حضرت به عنوان بصری فرمودند که او گفت: آقا علم می خواهم. فرمودند: «علم نور است و سر و صدا نیست، پیش ما است و در کتاب ها پیدا نمی شود. ولی اول برو بنده شو و دنبال مراء و مباهات نباش، اگر بنده شدی و دنبال مراء و مباهات نبودی علم به شما خواهیم داد؛ که علم هدایت است. آن علمی که ابزار هدایت است به کسی می دهیم که بنده بشود»، پس راه رسیدن به این معارف هم بندگی است، خضوع و خشوع و تواضع است. به اندازه ای که در مقابل خدای متعال تواضع و نفی خودیت می کنیم، به همان اندازه حقایق بر ما جاری می شود و به همان اندازه به ایمان و معرفت می رسیم. پس درجات نورانیت، درجات ایمان و توحید از کلمات معصومین بر قلوب ما نازل می شود و راهش هم بندگی است.

پاداش نشر معارف اهل بیت در جامعه

حالا اگر کسی این را یاد گرفت، باید آن معارف را منتشر کند، آن وقت است که رحمت خاص خدا بر او نازل می شود. هم بیاموزید هم نشر بدهید، «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا» امر ولایت ما را در قلوب و در جامعه احیا کنید تا مورد توجه و عنایت خدا قرار گیرید. عرض کرد ما چطوری احیای امر شما کنیم؟ فرمود: «کلام ما را، محاسن کلام ما را بیاموزید و به دیگران برسانید». اگر کسی خودش اهل درک این محاسن نباشد نمی تواند آن را منتشر کند. بعد فرمود: «لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ‏ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا»(14) اگر مردم محاسن کلام ما را می دانستند از ما تبعیت می کردند. البته پیداست قلوبی که آماده هستند دریافت می کنند. اگر کسی به آن مقدمات این محاسن را بیاموزد و منتشر بکند، همین نشر جزء افضل عبادات است.

فرمود: کلام ما «یحیی القلوب»، گویا در کلام امام یک اثری از نَفَس امام است، مثل نسیم بهار می ماند که قلوب را زنده می کند؛ لذا در روایات است که کلمات معصومین ربیع القلوب است. حال اگر کسی واسطه بشود و این کلمات را بیاموزد و زیبایی های کلمات را منتقل کند، موجب احیای قلوب و احیای امر می شود. او کسی است که حقیقت حیات طیبه و رزق پاک را، میوه های شجره ولایت را برای قلوب مومنین هدیه می برد و این هدیه جزء افضل عبادات و بهترین اطعام ها است. در تأویل آیه «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِه»(عبس/24) فرمود: «الى‏ علمه‏ الذي يأخذه عمن يأخذه»، ببینید علم را از چه کسی می گیرید، علم شما طعام شماست، از هر دستی نگیرید و سر هر سفره ای ننشینید. دو سفره در عالم بیشتر نیست یک سفره، سفره شیطان و اولیاء طاغوت است که همه رزق آنجا نجس و جهنمی است (از شجره زقوم است)، یکی هم سفره امیرالمومنین است که همه رزق آنجا طیب و نورانی است و از شجره طوبی و ولایت است؛ و البته این رزق اعم از نعمت های ظاهری و نعمت های باطنی.

این را مکرر عرض کردیم که تجسد نعمت ها چیزی است و باطنش چیز دیگری است حتی در همین دنیا، در همین دنیا هم رزق حلال، باطنش ولایت است. این رزق ها هم درجاتی دارد، رزق قلب، رزق فکر، رزق اعضا و جوارح، رزق جهاز هاضمه و انسان باید واسطه بشود و این رزق ها را بگیرد و به مردم برساند. انشاء الله ما جزء کسانی باشیم که به تبع حضرت «يُطْعِمُونَ الطَّعام»(انسان/8) باشیم و طعام را از سرچشمه خودش بگیریم.

شاگردی، فقط در محضر اهل بیت

در زیارت امین الله آمده است «وَ مَوَائِدَ الْمُسْتَطْعِمِينَ‏ مُعَدَّة»، یعنی اگر کسی وارد محیط ولایت حضرت امیر شد، آنجا سفره هایی برای طالب طعام آماده شده است. ما باید از در خانه امیرالمومنین این طعام ها را بگیریم و بعدا این طعام ها را به مومنین و دوستان اهل بیت برسانیم، و این جزو افضل عبادات است. جای دیگر هم در نزنید چون خبری نیست. من همیشه گفتم زشت است که شیعه امیرالمومنین به سراغ اندیشه بشری دیگر برود. چطور انسان حضرت را رها کند و برود ببیند که دیگران چه گفتند! فیلسوفان مدرن که دیگر هیچ. آنها پرچم داران شیطنت در جهان هستند و جز «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْض»(نور/40) چیزی دستشان نیست؛ ولی قبلی هایشان که به حسب ظاهر موحد هم بودند، بعضی هایشان چیزی دستشان نیست. معارف در خانه امیرالمومنین است. این ذکر که رسول الله(ص) و امیرالمومنین هستند به سوی مومنین نازل شده است که «الَّذينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرا * رسولاً...»(طلاق/10)، حال که خدای متعال این ذکر را نازل کرده است ما این نهر عظیم را رها کنیم کجا برویم؟! و اگر جای دیگر رفتیم همان می شود که «يَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِيم»(15)

شما باید ممحض در شاگردی اهل بیت(ع) بشوید و همین معارف را هم به دیگران برسانید و الا اگر قاطی کردید فایده ای ندارد. ممکن است انسان یک آش بپزد و همه اش هم خوب باشد اما یک فضله نجس در آن باشد، همه اش را باید در چاه بریزید و دیگر نمی شود که به مومنین بدهید تا این را بخورند. اما اگر از سرچشمه گرفتید هرچه باشد؛ کم هم که باشد، پاک و مطهر است؛ اما اگر از غیر سر چشمه گرفتید حرف های آلوده هم در آن می آید. بعضی رفقا می گویند فلان کتاب را بخوانیم که حرف خوب در آن زیاد است! اما من می گویم به خاطر آن فضله ای که درش است، باید کل کتاب را ببندید و بگذارید روی طاقچه. یک فضله موشی در کل این کتاب است که قابل خوردن نیست. بعضی وقت ها آن فضله منتشر هم شده است. یعنی آن نجاست این طور نیست که یک گوشه اش را بردارید و بقیه اش را بخورید، این نجاست اول با روح متکلم آمیخته شده و بعد در همه کلامش آمده است، همه جا این بو و آهنگ در کلامش است. انسان اگر معارف را از اهل بیت نگرفت گاهی اینطوری می شود و این رجس و نجاست شیطان در آهنگ کلام انسان می آید؛

ولی اگر انسان در پرتوی نور آنها قرار بگیرد، نور ائمه(ع) در هر درجه ای بتابد ایمان و طهارت است و در آن آفت نیست. انشاء الله خدای متعال به همه ما به خصوص دوستان عزیزی که این بیان رسا را خدا به آنها داده و اهل هنر هستند کمک کند که انشاء الله دائم در خانه اهل بیت اخذ فیض کنیم.

امیرالمومنین این گونه هستند «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيرا»(انسان/8)، حضرت دنبال یک کسی می گردد که نیازمند باشد، در خانه حضرت را بزند و بگوید «انا المسکین انا الاسیر انا الیتیم» ما مسکنت و اسارت خودمان را درک نمی کنیم و چون درک نمی کنیم چیزی هم از حضرت نمی خواهیم. سفره حضرت آماده است «وَ مَوَائِدَ الْمُسْتَطْعِمِينَ‏ مُعَدَّة»، و نیز «مَنَاهِلَ‏ الظِّمَاءِ مُتْرَعَة» هر کجا باب حضرت امیر باز است این معارف هم باز است. انشاء الله خدا روزی همه کند که از این معارف متنعم و بهره مند بشویم.

جمله آخرم این که این معارف در حجاب غیبت است، و این حجاب غیبت که انشاء الله با ظهور امام زمان(ع) رفع بشود، این معارف تجلی می کند و می شود «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»(زممر/69) و قلوب با این معارف زنده می شوند «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(حدید/17). این اشعاری که دوستان خواندند و خیلی لطیف هم بیان شده بود، همین نکته بود. حضرت وقتی تشریف می آورند، حجاب را بر می دارند «وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشىَ‏ * وَ النهَّارِ إِذَا تجَلىَ‏»(لیل/1)، همه معارف به نحو تمام آنجا تجلی می کنند «والله متم نوره»، نور امامت در وجود امام زمان به تمامه ظاهر می شود. حالا انشاء الله خدای متعال روزی همه مان کند که متنعم و بهره مند باشیم و این نور در قلوب مان تجلی کند و عقولمان چهل برابر شود آن وقت می شود از علم امام بهره مند شد انشاء الله. السلام علیک یا بقیة الله(عج)

پی نوشت ها:

(1) إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج‏2، ص: 404

(2) كافي، ج‏2، ص: 442

(3) مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام، ص: 255

(4) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 197

(5) بحار الأنوار ، ج‏1، ص: 225

(6) الكافي، ج‏1، ص: 399

(7) من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص: 615

(8) الكافي ، ج‏1، ص: 222    

(9) إقبال الأعمال، ج‏2، ص: 687

(10) مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام، ص: 301

(11) مصباح الشريعة، ص: 8

(12) الكافي، ج‏2، ص: 125

(13) بحار الأنوار، ج‏1، ص: 106

(14) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص: 307

(15) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 117