نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

در نمایشگاه بهار فاطمی / آزمایش در موضوع ولایت؛ سخت ترین و پر اجرترین امتحان الهی

 متن زیر سخنرانی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در ایام فاطمیه به تاریخ 26 اسفندماه سال 92 برگزار شده است. ایشان در این جلسه که در نمایشگاهی با عنوان «بهار فاطمی» تشکیل شده بود، بیان می کنند که ولایت وادی مهم و اصلی ترین امتحانی است که باید با آن مواجه شویم و در راستای این بحث اشاره می کنند که زندگی انسان همیشه همراه با امتحانات الهیست و کسی که به این نکته توجه داشته باشد می تواند به وظایف خود به نحو بهتری عمل کند، مهمترین علامت امتحانات اصلی و مهم آنست که تبعیت از فرامین الهی در آن سخت می شود و این نشانه فشار آوردن شیطان است که می خواهد خیری که منتظر انسان است از او دور کند، او با وساوس و قدرت فراوانی که دارد قسم خورده که انسانها را به جهنم بکشاند، و برخی در برابر این هجمات او مانند پرکاه هستند که با کوچکترین نسیمی جابجا می شوند، لکن مومنین حقیقی مانند کوه در برابر طوفان وساوس شیطان هرگز تکانی نمی خورند، و با وساوس شیطان به خدا پناه برده و پاکتر می گردند، مهمترین امتحان الهی، نعمت ولایت اهل بیت عصمت است که عظمت و سختی آن به حدیست که اکثرا در آن مردود شدند، و سربلندی دراین امتحان است که قبولی در امتحانات دیگر را به دنبال می آورد؛ و این عظمت به آن جهت است که همه چیز در آن خلاصه می شود و بهشت با تمام عظمت خود تنها جلوه ای از ولایت امیرالمومنین است، لذا خروج از ولایت آنحضرت در حقیقت خروج از وادی ایمان به کفر و خروج از بهشت و ورود به جهنم است،  وادی ولایت اهل بیت سرزمین دائر حاصلخیزی است که ابر رحمت امامت بر آن دائما در حال بارش است و زندگی در آن روح افزاست، و خروج از این وادی نورانی، ورود به سرزمین بائر کویری و خشک است که همه چیز در آن محکوم به تلف و نابودی است؛ و لذا آنانکه این نعمت را تغییر دادند در حقیقت جهان را از بهشت ولایت تبدیل به جهنم کفر و سرزمین بوار کردند که ظاهرش گرچه خوشی است لکن حقیقتش آتش است؛ بدین جهت بود که وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها وارد میدان شدند و بدون عجله، به درگیری با جبهه باطل پرداختند تا زمینه را برای ولایتمداری مردم در عصر ظهور آماده سازند و مردم را نه به زور بلکه با بالا بردن فهم و انتخاب خودشان به سمت بهشت رهنمون سازند، و ما باید تلاش کنیم حقیقت این نزاع را زنده و روشن نگاه داریم.

زندگی و امتحانات الهی

سراسر زندگی انسان از اول تا آخر که چشم باز می­کند، از وقتی که به تکلیف می رسد و می فهمد، شروع امتحان است. هیچ صحنه ای برای انسان پیش نمی آید الا اینکه امتحان الهی باشد؛ اگر کسی توجه به این نکته کند خیلی موفق می شود؛ یعنی توجه داشته باشد به این که دائماً سر و کارش با خداست؛ در هر صحنه ای که پیش می آید، بداند که دارد امتحان می شود؛ در خرید و فروش و حرف زدن و همه چیز بداند که امتحان می شود. در خانه با همسرش می خواهد مراوده کند با فرزندانش می خواهد مراوده و گفتگو کند، بداند تماما امتحان است؛ انسان هر صبح که از خواب برمیخیزد باید بداند هر صحنه ای که در دنیا پیش می آید اصلاً با تصادف نبوده است، مثلا امروز با یک رفیق برخورد می کند، این تصادف نیست، یک فقیر سر راه می بیند این تصادف نیست، همسرتان یک حرفی می زند می خواهید عصبانی بشوید، این تصادف نیست، این یک امتحان است. بدانید امتحانی است که خدا از ما می گیرد و شیطان هم در آن حاضر است. شیطان هم فشار می آورد تا در امتحان قبول نشویم چون امتحان است و اگر رد بشویم شیطان کارش را جلو برده است.

قاعده شناخت امتحانات اصلی

یک قاعده کلی هم به شما عزیزان بگویم؛ امتحاناتی که از ما گرفته می شود بعضی هایش مثل همین امتحانات معمولی است و در طول یک سال از یک محصل 20 تا 30 تا امتحان می گیرند ولی یکی از آنها امتحان پایان سال هست که نمره اش سخت می شود، اینها مقدمه است. امتحانات اصلی که از ما می گیرند، خیلی زیاد نیست، یکی از علامتهایش هم این است که هر وقت دیدید که کار سخت شد بدانید امتحان اصلی است. شیطان آن جاهایی که خیلی مهم نیست، این را می فهمد و خیلی سرمایه گذاری نمی کند، ولی آنجایی که امتحان مهم است و شما اگر قبول شوید از چنگ شیطان در می روید و یک پله می روید بالا، آنجا سخت گیری می کند؛ لذا بسیاری از اوقات انسان می خواهد غیبت نکند و راحت غیبت نمی کند، ولی بعضی وقتها بخواهد یک جمله غیبت نکند جانش به لبش می رسد، هر جا این طوری شد بدانید امتحان همین جاست، خدا امتحان می کند و کار سخت شده و شیطان هجوم آورده است و اگر مقاومت کنید و از این صحنه رد شوید یک کلاس جلو میروید، یک پله در معنویت بالا می روید. خدا یک در را به رویتان باز می کند. خیلی وقتها انسان شهوات خود را مهار می کند و نگاه نمی کند و چشم می پوشد از حرام ولی یک جایی می بینید حرام آماده ای است که انسان بخواهد چشم بپوشد خیلی به او فشار می آید، بدانید همانجاست که اگر چشم پوشیدید خیلی جلو هستید و اگر زمین هم خوردید خیلی بد زمین خوردید. این علامت است. هر وقت دیدید کار سخت شد بدانید این جا یک گنجی است؛ مثلا شخصی که هر روز با راحتی تمام برای نماز صبح بر میخیزد و حتی دیرخوابیدن شب هم مانع این برخواستنش نیست، گاهی روزها سنگینی عجیبی در خود احساس می کند گوئی جانش به لبش می رسد تا بیدار شود، این علامتی است که در همان عمل خیری نهفته است و شیطان فشار بیشتری می آورد؛ کسانی هستند که هر روز صبح به حرم مشرف می شوند، لکن گاهی شیطان اصرار می کند که امروز نرو! بدانید همان روز یک خیری در حرم است ممکن است قدم حضرت آن روز در حرم باشد که اگر بروید زندگیتان عوض شود؛ هر وقت دیدید شیطان فشار آورد بدانید آنجا همان امتحان خداست. با برادرتان با خواهرتان با پدرتان با مادرتان با همسرتان معاشرت و زندگی می کنید، برخی اوقات اگر انسان بخواهد حدود خدا را رعایت کند خیلی کار سخت می شود، بدانید همانجا امتحان خداست.

قدرت وساوس شیطانی

یک تعبیر قرآن دارد می فرماید «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا»(اعراف/201) شیطان ما را رها نمی کند، حضرت امیر می فرمایند شیطان شش هزار سال عبادت کرده «قَدْ عَبَدَ اللَّهَ‏ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا يُدْرَى أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَة»(1) معلوم نیست این شش هزار سال کجایی هست،  دنیایی یا آخرتی. شش هزار سال عبادتش را به آتش کشیده گفته نمی گذارم یک نفر از بنی آدم به بهشت برود، رهایتان نمی کنم. در روایت داریم گاهی برای یک آدم به اندازه دو تا قبیله لشکر می فرستد، نسلش هم زیاد است و وسوسه هایش هم خیلی نافذ است. پنهان است. تعبیر روایت این است «یجری مجری الدم»(2) مثل خون که در همه رگ و اندام انسان است در همه وجود انسان می تواند وسوسه کند؛ بعضی ها هستند که مثل پر کاه هستند و همین که یک نسیم از طرف شیطان بیاید از جا کنده می شوند. یک صحنه جلوی چشمشان بیاید دیگر تا آخر می روند. یک کسی کافی است یک کلمه پشت سرشان بد بگوید آنوقت دودمان طرف را به باد می دهند، ترمز ندارند. اینها آدمهایی هستند که شیطان برایشان خیلی سرمایه گذاری نمی کند و با یک نسیم آنها را می برد. یک اتفاقی در خیابان بیافتد می ایستد و هرچی دلش می خواهد می گوید. همسرش یک چیزی می گوید ترمزش بریده می شود اینها کسانی هستند که پر کاه و دم چوگان شیطان هستند.

لکن عده ای هم این گونه نیستند؛ برخی جوانه هایی هستند که باد براحتی نمی تواند آنها را از زمین جدا کند، نسیم پر کاه را بلند می کند، اما وقتی می شود نهال و بعد یک درخت تنومند، طوفانهای شدید هم که بیاید نمی شکند. ولی باز هم طوفان اگر قویتر شود این درخت تنومند صد ساله را هم از جا می کند. اما طوفان کوه را می تواند از جا بکند؟ امام علی فرمود مومن این گونه است؛ مومن مثل کوه محکم است طوفانها هم نمی توانند او را از جا بکند. همه بیابان طوفان است همه درختها را قلع و قمع کرده خانه ها را خراب کرده ولی وقتی به کوه برخورد می کند استاد ما خدا رحمتشان کند تعبیرشان این بود که  فقط گرد و غبارشان می رود و تمیزشان می کند. بجای آنکه بکند تمیزشان می کند و پاک می شوند. حضرت فرمود مومن این گونه است.

متقین؛ سربلندان امتحانات الهی

یک تعبیر لطیف قرآن دارد فرمود «ان الذین اتقوا»»(اعراف/201)  متقین آنهایی که از قبل توجه به خدا داشته اند، امتحانشان را پس دادند عرض کردم از سر صبح که بلند شود، طرف حساب خودش را خدا می بیند مثلاً اگر کسی به او فحش بدهد طرف حسابش را او نمی بیند خدا می بیند و می گوید طرف حساب من خدا است و آیا خدا می پسندد که من جوابش را بدهم یا نمی پسندد. قرآن می فرماید «سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقين»(آل عمران/133) سرعت بگیرید و سعی کنید زودتر برسید به طرف مغفرت خدا، به طرف بهشتی که وسعتش به اندازه آسمانها و زمین است و خدای متعال همه چیز را آنجا برای متقین آماده کرده است. در یک هتل 5 ستاره همه چیز در آن آماده است ولی در مسافرخانه انسان خودش باید همه چیز را آماده کند؛ فرمود بهشت «اعدت» همه چیزش آماده است؛ شیطان گردبادش را می فرستد تا شما را از کوره به در کند. یک گناه از شما می خواهد، چشمتان، زبانتان گناه کند. خیلی وقتها هم صحنه آرایی می کند. قرآن می فرماید «ان الذین اتقوا» آنهایی که از قبل حواسشان جمع بوده از سر صبح که بیدار می شوند سر و کارشان با خداست خواب که می روند سر و کارشان با خداست. تعریفشان را هم بکنند می گویند خیلی گوش به این حرفا نکن، ببین خدا از تو راضی هست، فریفته نمی شود؛ اگر بد و بیراه پشت سرشان بگویند، می گویند مهم نیست پشت سر خدا که بد نگفته به ما گفته، ببینیم خدا چه می خواهد. این آدمهایی که مرتب امتحان پس می دهند فرمود کار به جایی می رسد که شیطان رهایشان نمی کند و می بیند وقتی نسیم و طوفان کاری نکرد برایشان گردباد می فرستد. شیطان دور انسان می چرخد یک دستی به آدم به مالش به بچه اش و به اهل و عیالش برساند اگر دستش رسید نجس می کند این قدر رجس است که نفسش به بر و بچه انسان بخورد همه را آلوده می کند؛ متقین که دائماً با خدا همراه هستند کارشان به جایی می رسد که شیطان گردباد می فرستد تا آنها را از جا بکند قرآن می فرماید وقتی گردباد به آنها می رسد به جای آنکه به غفلت بروند «ان الذین اتقووا اذا مسهم طائف من الشیطان فذکر فاذا هم مبصرون» به عکس متذکر می شوند و بصیرت پیدا می کنند؛ خدا رحمت کند استاد ما می گفت اگر یک تابلویی داشته باشید بالای تاقچه  عتیقه فروش بگوید این تابلو را چند می فروشی انسان می فهمد که این عتیقه هست و آن را پنهان می کند. هر وقت دیدید که شیطان هجوم آورد بدانید آنجا یک گنجی است بایتسید تا عبور کند. عبور کردید خیلی چیز گیرتان می آید. آن شبی که شیطان می گوید بخواب، اگر نخوابیدی چیزی گیرت می آید. آنجایی که می گوید عصبانی شو اگر نشدی، غیبت کن اگر نکردی، نگاه حرام کن نکردی، شهوت رانی کن اگر نکردی، می بینی چیزی گیرت می آید.

نشانه های بارز متقین

قرآن کریم برای متقین چند صفت برمی شمارد: «الذین ینفقون فی السراء و الضراء» وضع اقتصادی شان خوب باشد انفاق می کنند بد هم باشد انفاق می کنند منتهی به اندازه. بیشتر داشته باشد بیشتر و کمتر داشته باشد کمتر انفاق می کند. اینطور نیست که اگر وضع اقتصادیش خوب نباشد هیچ انفاقی نکند و امساک کند؛ «و الکاظمین الغیض» دیدید دهانه مشک را بند می بندند، می فرمایند کظم غیض یعنی این که وقتی غیضشان شعله ور می شود دهانه غیض می بندند و نمی گذارند فوران کند. «والعافین عن الناس» آدمی که کظم غیض نمی کند نمی تواند عادل باشد در عصبانیت هر چه بگویید عادلانه نیست حتی اگر حق هم با شما باشد اگر با عصبانیت جواب بدهید ظلم می کنید. اول باید کظم غیض کنید، کظم غیض که کرد بعد حساب می کند که حق با من است یا نه. اگر حق با او باشد که خوب من باید گذشت کنم و من اشتباه کردم؛ انتقادی که خانم من می کند حق با اوست و من باید سکوت کنم؛ اگر حق با من است من می توانم دو کار کنم وقتی خشم خودم را فرو بردم می توانم عادلانه مجازات کنم. طفل سه چهار ساله هیچ وقت آمادگی ندارد داد سرش بزنید همین که چشم به هم بزنید برایش بس است، اگر بیشتر فشار بیاورید خدا هم به تو فشار می آورد؛ در احوالات مرحوم شیخ رجبعلی خیاط دیدم که یک بنده خدایی همسرش سه چهار روز تب کرده بود و خوب نمی شد ایشان خود را به مرحوم رجبعلی رساند و پرسید چی شده؟ ایشان گفت سه چهار روز پیش بچه را بد جور زده تا از دل بچه در نیاورد و راضی نکند خوب نمی شود؛ وقتی کظم غیض کردید حالا محاسبه کنید اگر حق با اوست که حق با اوست اگر حق با من است، دو کار می توانید انجام دهید، می توانید عادلانه مجازات کنید یا می توانید عفو کنید، خدا می فرماید «والعافین» پس اول کظم غیض می کند بعد آنجایی که حق با اوست عفو می کند؛ «و الله یحب المحسنین» علاوه بر کظم و عفو، احسان هم می کنند. آدم می تواند یک داد سر بچه بزند ساکت می شود. از بیرون آمدی بچه منتظر بوده باباش به خانه بیاید. می آید جلو شما داد می زنی و می روی می خوابی ولی این عادلانه نیست. بعداً هم احسان است.حال اگر کظم غیض کردی و عفو هم کردی بعد احسان کردی، دشمن انسان می شود دوست، داستانش را از امام مجتبی و دیگران دارید که یک شامی به حضرت بد و بیراه گفت حضرت رفتند به سراغش و گفتند شما خسته ای و از راه دور آمدی غذا می خواهید، مسکن می خواهید طوری با او برخورد کرد که گفت من وقتی می آمدم اینجا کسیرا به اندازه شما دشمن نمی دانستم و الان کسی را به اندازه شما دوست نمی دانم. این یک قاعده کلی است؛ کظم و عفو و احسان، که دشمن دوست می شود.

حق ولایت؛ اساسی ترین امتحان الهی

اصلی ترین و سخت­ترین امتحانی که خدای متعال از بندگانش می­گیرد امتحان در موضوع ولایت است؛  در این موضوع بود که ملائکه موفق شدند شیطان را با شش هزار سال عبادت شکست بدهند. خدای متعال خلیفه خود را در برابر آنها گذاشت و فرمود باید سجده کنید، تعظیم کنید. این سجده در واقع عبادت نبود، زیرا خدای متعال به بت پرستی دعوت نمی کند «اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس»(بقره/34) همه ملائکه از این امتحان سر بلند بیرون آمدند الا شیطان که شکست خورد. سخت ترین امتحان، امتحان در حق ولایت است. مسلمانها خیلی امتحان دادند. جنگ کردند، انفاق کردند، وقتی مهاجرین از مکه به مدینه آمدند انصار خانه هایشان را در اختیار قرار دادند و اموالشان را تقسیم کردند و خیلی فداکاری کردند. دهها جنگ کنار حضرت شمشیر زدند؛ خدای متعال خواست یک امتحان مهم از آنها بگیرد و درهای ولایت امیر المومنین که بهشت است باز کند؛ بنا بودعالم بهشت بشود. خدای متعال به نبی اکرم دستور داد که حجاب از ولایت امیر المومنین بردار، وقتی برداشته شد فرمود «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی»(مائده/3) نعمتم را بر شما تمام کردم؛ بنا بود عالم بشود بهشت، چون موضوع امتحان ولایت بود، خیلی امتحان سختی بود. جبهه رفته ها جنگ رفته ها آنهایی که پیامبر را دیده بودند و نفس ایشان به آنها خورده بود همه رد شدند؛ روایت دارد که در غدیر اولیا و فرماندهان شیطان روی از ابلیس بر گرداندند و گفتند ما را گول زدی و تمام شد، گفت صبر کنید. در سقیفه دوباره تکرار شد. در این امتحان سخت شیطان به میدان آمد؛ تعبیر حضرت زهرا در خطبه شان این است که فرمودند که شیطان سر از لانه اش بیرون آورد شما را صدا زد دید نه خیلی هم مقاومت نمی کنید و سبکبال جواب می دهید، کمر را بست؛ همه شما را به زمین زد؛ لذا نتیجه چه شد؟ اینکه ولایت حضرت امیر فعلاً در حجاب رفت. الحمد الله خدا لطف کرده و به واسطه تولی به حضرت زهرا و عاشورا و امثال آن مقداری از انوار ولایت ایشان به ما رسیده است؛ ولی اینهایی که ما درک می کنیم نیست، ولایت ایشان بهشت است. سلمان می فهمد یعنی چه، در این امتحان حضرت فرمود «ارتدّ الناس بعد النبی الا ثلاثه»(3) جز سه نفر یا چهار نفر برگشتند. خون داده ها، هم نفسهای پیامبر که در جنگ با ایشان بودند همه شکست خوردند. تازه چهارمی هم نمره امتحانش بیست نیست، در روایت داریم که چهارمی هم قبول شده ولی نمره بالایی نبوده است. سلمان و ابوذر و مقداد و عمار؛ این امتحان اصلی است. خودمان را باید آماده کنیم در این امتحان اصلی، اگر کسی در این مسئله پیروز شد امتحانات دیگر اصلاً امتحان نیست و امتحان جزیی است. کسی که امتحان جامع دوره دکتری می دهد؛ امتحان الفبا برایش معنا ندارد.

بهشت؛ جلوه ای از ولایت امیرالمومنین علیه السلام

اگر تحمل می کردند و از عهده برمی آمدند همه عالم نعمت می شد «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت لکم نعمتی»(مائده/3) اما همه چیز را به نقمت و عذاب تبدیل کردند. آیه قرآن را ببینید که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید این تعبیر خدا به پیامبر است. خدای متعال پیغمبر ما «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوار»(ابراهیم/28) ندیدی اینها چه کار کردند؟ نعمت آماده بود ولی آن را به کفر تبدیل کردند، نعمت الله را تبدیل کردند به کفر، نعمت الله یعنی امیر المومنین کفر یعنی همان اولی، این که من عرض می کنم در روایت هست. اگر امیر المومنین بود همه چیز بر مدار معرفت و محبت خدا بود و همه عالم بهشت می شد. در بهشت، نکاح و خوردن و خوابیدن و رفاه هست ولی همه اش نورانی است، غفلت نیست؛ همه اش محبت افزا و معرفت افزا است و غفلت از خدا نمی آورد. این محیط ولایت امیر المومنین است؛ بهشت یک جلوه ای از ولایت امیر المومنین است؛ همه نعمتهای بهشتی که محبین می خورند، باطنش ولایت است و ظاهرش حور و نهر و... است. فرمود در بهشت متقین - متقین یعنی شیعیان امیرالمومنین ع - نهری از آب گواراست نهری از عسل و نهری از شیر است «انهار من لبن لم یتغیر طعمه انهار من خمر لذة لشاربین»(محمد/15) نه یک جام بلکه نهری از خمر است که تلخی هم ندارد و همه لذت است، ولی باطن همه اینها ولایت است. فرمود این خمر علم ائمه است، معارف است، ظاهرش خمر است ولی باطنش معرفت است «یتلذذ منه شیعتهم»(4) شیعیان غرق لذت می شوند؛ هر کس در محیط ولایت امیرالمومنین وارد شد تجارتش هم عبادت و مسجد می شود؛ اما اگر از محیط ولایت امیرالمومنین بیرون رفتی مسجد هم می شود بازی، قرآن را ببینید «وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ»(عنکبوت/64) دنیا همه اش لهو و لعب است. پیر مرد و پیر زن بشوی گیس و ریشت هم که سفید بشود بچه ای؛ در ولایت حضرت امیر طفل هم باشی بزرگ هستی. دار الحیوان آنجا دار لهو و لعب است. آنجا مسجدش هم مسخره بازی هست و اینجا بازارش هم عبادت است.

خروج از ولایت امام؛ خروج از ایمان به کفر

وقتی ولایت امیر المومنین به ولایت کفر تبدیل شد بهشت هم جهنم می شود، «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور»(بقره/257) مراد از اهل ایمان، اهل ولایت امیرالمومنین هستند، یعنی خدای متعال ولیِّ آنهایی است که امیر المومنین را قبول دارند و خودش آن ها را از ظلمات به سمت نور می برد. حضرت فرمود یعنی اگر گناه هم کرده باشند خدا از ظلمات گناه آنها را به سوی نور به سوی توبه می برد، تائب می شوند و به حق برمی گردند؛ اما «و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من نور الی الظلمات»  فرمود اگر مسلمان هم بودند، نور اسلام هم داشتند، این هم ازشان گرفته می شود چه کسی این کار را می کند؟ اولیای طاغوت یعنی سقیفه یعنی اولی و دومی و سومی. و در وادی ظلمات همه جهنمی می گردند «اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون» این اتفاق افتاده است؛ قرآن می فرماید: ای پیامبر ما! ندیدی که آنان نعمت الله یعنی ولایت امیر المومنین را (که این پیامبر از عالم بالا با خودش آورده بود و درهای این ولایت را باز کرده بود و بنا بود مردم در محیط این نعمت زندگی کنند) کنار زدند و کفر را به جای آن آوردند. وقتی او آمد و کفر حاکم شد «احلوا قومهم دار البوار»(ابراهیم/28) قوم خود را وارد دار البوار کردند؛ برخی سرزمینها دائر است، یعنی سرزمین حاصل خیز که هم زمین آماده است و هم باران می بارد، گیاهان سبز می شوند، یک دانه بیاندازید یک خوشه هفتصد تایی می شود؛ ولی در سرزمین بائر و کویر هر چه بکارید تلف و نابود می شود. محیط ولایت حضرت امیر سرزمین دایر است و باران رحمت در آنجا می بارد، و خارج از آن زمین بائر است که هیچگونه حاصلی ندارد؛ چنانکه امام رضا علیه السلام در حدیثی در کافی، امام را توصیف می کند که یکی از توصیفات این است «الامام السحاب الماطر»(6) امام ابر باران خیز است. یک ابرهایی می آید و می رود، فقط سر و صدا دارد و باران ندارد، اما امام سحاب ماطر است، ابر باران زا است. مثل ابر بهاری که طبیعت مرده را زنده می کند. قرآن می فرماید «فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(روم/50) آثار رحمت خدا را در بهار ببنید. باران و نسیم بهاری که مرده را زنده می کند و درختان را بیدار می کند. امام آن نسیم رحمت است، امام رضا در ادامه فرمودند «و الغیث الحاطل» امام آن بارانی است که پربار است. بعضی بارانها یک نمی هست و این به درد کشاورزی نمی خورد ولی بارانهایی که چند روز پشت سر هم می بارد روینده است و امام اینگونه است.

سرزمین دائر و سرزمین بائر

وقتی امیر المومنین را برداشتند سرزمین دایر تبدیل به سرزمین بائر می شود. این سرزمین بائر کجاست و دائر کجاست؟ سرزمین دائر بهشت است و بائر جهنم است. «احلوا قومهم دار البوار جهنم»(ابراهیم/28) از همین جا مردم را جهنمی کردند. باطن ولایت سقیفه جهنم و باطن ولایت امیر المومنین بهشت است. آدم اگر در ولایت امیر المومنین باشد مثل بذری است که در سرزمین حاصل خیز باشد و خودش خوشه و باغ می شود؛ انسان در محیط ولایت امیر المومنین خودش رشد می کند. این عبارت در زیارت جامه کبیره است که «و ما خصنا به من ولایتکم طیبا لخلقنا و طهارة لانفسنا و تزکیة لنا»(6) ولی همین دانه را اگر در سرزمین بائر بیاندازند این دانه می شود خوراک حشرات و سوسک ها. آنها دنیا را این گونه جهنم کردند؛ روایت داریم که امیر المومنین ذیل این آیه فرمود این چه کاری بود اینها کردند؟ «ما بال اقوام غیروا سنت رسول الله و عدلوا عن وصیه»(7) سنت نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را تغییر دادند و عدول از وصی پیامبر کردند؛ یعنی «بدلوا نعمت الله کفرا» حضرت این آیه را خواندند و فرمودند نترسیدند خدا عذابشان کند؟ از اینجا مردم شان را فرستادند در جهنم، از همین جا وارد جهنم می شوند که در قیامت آشکار می شود؛ وقتی ولایت امیر المومنین که بهشت است به ولایت اصحاب سقیفه تبدیل شد ، بهشت جهنم می شود؛ آنها مردم خودشان را به وادی جهنم که ولایت ائمه جور است بردند، مگر پیامبر نفرمود «انا مدینة العلم»(8) پیامبر به تعبیر قرآن بلد الامین است، شهری است که دائر است و میتوان در آن شهر زندگی کرد و همه چیز آنجا خرم است. ولایت ائمه جور هم شهری است، منتهی شهری بائر که خشک و کویر است، لذا آنان از این جا جهنم را به پا کردند و بعد واردش شدند؛ بعد حضرت فرمودند «نحن النعمة التی انعم الله بها علی عباده و بنا یفوز من فاز یوم القیامة» آن نعمتی که خدا در آن آیه فرموده ما اهل بیت هستیم. همه دنیا مقدمه است، فائزون آنهایی هستند که قیامت رستگارند.

بهشت؛ ولایت اهل بیت

قرآن می فرماید همه می میرید مزدتان را هم به کمال به همه شما می دهند «کل النفس ذائقة انما توفون اجورهم»(آل عمران/185) مزدتان را کامل می دهند و چیزی کم نمی گذارند، وقتی مزدتان را می دهند و پیمانه را پر می کنند یک دسته فائز و برنده هستند، بقیه خاسر هستند و خسارت کردند؛ فائزون چه کسانی هستند روز قیامت «فمن زحزح عن النار و ادخل الجنة فقد فاز»(آل عمران/185) کسانی که از جهنم دورشان کنند و به بهشت راهشان بدهند آنها فائزند و حضرت امیر فرمود فائزین قیامت با ما فائز می شوند. هر کس در محیط ولایت ماست از اینجا می رود در بهشت و آخرتش هم بهشت است و هر کس از محیط ولایت ما بیرون رفت، در اینجا باطن زندگی اش است جهنم است ولو بیشترین ثروتها را داشته باشد و به ظاهر خوش باشد، باطنش جهنم است و آخرت هم به جهنم می رود. قرآن می فرماید پیامبر ما نگاه نکن ما به کفار مال می دهیم، فرزند می دهیم می خواهیم با همین نعمت در دنیا عذابشان کنیم «فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ»(توبه/55) بیرون از ولایت، جهنم و داخل آن بهشت است و این معنای این جمله است که فرمود: «ولایة علی بن ابیطالب حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی»(9)؛ این اتفاقی بود که افتاد و مردم جهنمی شدند؛ ولایت امیر المومنین نعمت و بهشت و رحمت و حیات طیبه بود؛ آن طرفش جهنم بود؛ الان هم اگر ما نعمت ولایت ایشان یعنی حق را تبدیل کنیم ولایت کفار بر ما می آید، در ظاهر هم اگر زندگی خوب باشد باطن جهنم می شود. ظاهرش خوشی است، اما «إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَكَارِهِ وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ‏ بِالشَّهَوَات‏»(10) ظاهر آتش شهوات است و برعکس، ظاهر بهشت امور سخت است، ولی وقتی می روید در داخلش بهشت است. مثل نماز شب که ظاهرش سخت است و آنهایی که اهل مناجات شب هست، هرچه بگوید یک شب بخواب نمی خوابد و ما باید هر چه بیشتر تلاش کنیم که باطن اتفاقی که افتاد یعنی بهشت و جهنم و نعمت الله و کفر را نشان داده و به تصویر بکشیم.

زمینه سازی حضرت زهرا برای ولایتمداری مردم در عصر ظهور

صدیقه طاهره برای این به میدان آمد که دوباره مدار را برگرداند به مدار نعمت و حضرت پیروز است منتهی صدیقه طاهره سلام الله علیها برای سال 11 هجری کار نمی کرد که بگویید شکست خورد؛ حضرت کاری کردند برای عصر ظهور، ایشان باید کاری می کرد و عالم را آماده می کرد و صد در صد بر سقیفه پیروز شد. لذا وقتی هجوم آوردند به خانه حضرت تا امیرالمومنین را برای بیعت ببرند حضرت زهرا پشت در آمدند نقل کرده اند دومی گفت چرا شما آمدید مگر مرد در خانه نیست، فرمود «طغیانک یا شقی»(11) وقتی تو که جهنم و شجره زقوم هستی سرکشی می کنی، اینجا من باید بیایم و کار کس دیگری نیست؛ کار سلمان نیست. هزار تا سلمان و زبیر را قلع و قمع می کرد، فقط حضرت زهرا بود ایستاد و جنگ را صد در صد به نفع امیر المومنین تمام کرد منتهی باش تا صبح دولتش بدمد؛ عظمت حضور حضرت زهرا را سلمان می فهمد که پیامبر و امیرالمومنین اسرار مگو را به او می گفتند، و چون سلمان این عظمت حضور حضرت را می فهمید در قضیه آتش زدن در به دلش گذشت که از این صحنه سخت تر نیست و چرا امیرالمومنین که اسم اعظم الهی را دارند صبر می کنند، و به همین جهت حضرت به او فرمود بیعتت را تجدید کن؛ لذا اگر کسی بداند حضرت زهرا با چه توانی در میدان آمد یقین می کند جبهه دشمن شکست خورده است، منتهی حضرت عجله ندارد چون بنا نیست زور بگویند می خواهند مردم آماده بشوند برای ولایت حضرت امیر، و الا به زور قدرت را به دست گرفتن که کاری نداشت؛ چنانکه امام حسین علیه السلام به سران جن که برای کمک آمده بودند فرمودند من از شما تواناترم، لکن باید من شهید بشوم تا راه باز بشود، مردم آدم بشوند، بفهمند، خودشان با پای خودشان راه حق را انتخاب کنند؛ حضرت زهرا نیز اگر می خواستند قلع و قمع می کردند؛ همه چیز دست خود حضرت امیر بود، صبر کرد، مأمور به صبر بود. آن یهودی خیبری وقتی دید دست حضرت را بستند و با طناب می برند، شهادتین را گفت؛ گفتند تو آن روز دیدی حضرت با یک دست در قلعه را کند، پس حضرت با قدرت جسمانی نکندند، با قدرت رحمانی کندند؛ پیامبر فرموده بود برو فتح کن من فتح کردم. گفتند تو چرا آن روز ایمان نیاوردی؛ دری را که بیست نفر می بستند و باز می کردند با یک دست کند و بعد پل کرد و مسلمانان را از خندق به داخل قلعه عبور داد؛ گفت چون آن روز را دیدم، الان ایمان آوردم، این آدم را شما دستش را نبستید، شما مرد دست بستن او نیستید، آن کس که دستش را بسته یک کس دیگری است. پس کسی که امروز حرف خدا دستش را می بندد، آن روز هم که شمشیر زده برای خدا زده است و این حق است.

نزاع اساسی، نزاع کلمه ایمان و کفر

هرچه می توانید تلاش کنید، سرمایه گذاری کنید که این قصه هم زنده بماند و هم معلوم شود دعوا سر چه چیز است. دعوا سر کفر هست، امیر المومنین در اصطلاح قرآن کلمه ایمان است. دعوا بین کلمه ایمان و کفر است و دشمن امیر المومنین از نظر قرآن کفر است. خیلی امتحان سخت بود، آنهایی که حاضر بودند کنار حضرت شمشیر بزنند رد شدند، چهار نفر ماندند. ما باید برای این امتحانها آماده بشویم. الحمدلله شیعه در طول تاریخ امتحان داده، ما هم زمینه هایی داریم که خودمان را برای ولایت حضرت امیر آماده کنیم؛ خدا امام رضوان الله تعالی علیه را رحمت کند که می فرمود اینها با ما کار ندارند، با اسلام کار دارند، اگر ما بگوییم ما دست از اسلام برمی داریم دیگر هیچ کاری با ما ندارند. ما باید بایستیم البته امتحان سخت است، البته هرچه امتحان سخت تر مزد خدا هم بیشتر می شود. الان هم دعوا سر همین است. خودشان هم می دانند که این انرژی هسته ای بمب نیست، دعوا این نیست، دعوا سر این است که چرا یک کشور به اسم اسلام و اهل بیت مقابل ما در دنیا ایستاده است. شما پرچم را بیاورید پایین کسی با شما کاری ندارد، با شما معامله هم می کنند. می گویند بیایید با هم بخوریم، ما می چاپیم و شما هم شریک شوید؛ ولی اگر سر کلمه حق ایستادید امتحان خیلی سخت است ولی مزدهایش هم خیلی بزرگ است؛ هر وقت سخت شد بدانید مزد هم سنگین می شود. الان جامعه ما سر همچین امتحانی است.

پی نوشت ها:

(1) نهج البلاغه، خطبه 192.

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص 440.

(3) الاختصاص، ص 6.

(4) البرهان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 76.

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص 200.

(6) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 613.

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص 217.

(8) امالی صدوق، ص 345.

(9) عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 136.

(10) نهج البلاغه، خطبه 176.

(11) بحارالانوار، ج 30، ص 293.