نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

در ایام شهادت حضرت رقیه / ربّانی بودن ویژگی مهم اصحاب سیدالشهداء و بررسی لوازم آن

متن زیر سخنرانی جناب آیت الله سید محمد مهدی میرباقری است که به تاریخ 26 آبان ماه سال 94 در مجموعه فداییان ولایت قم ایراد شده است. ایشان در این بحث با اشاره به صفات اصحاب سیدالشهداء علیه السلام بعضی از این صفات را صفات عمومی همه اصحاب سیدالشهداء علیه ‌السلام برشمردند که تلاش در کسب آن ها موجب می شود ما هم به سیدالشهداء علیه ‌السلام بپیوندیم؛ ایشان اولین قدم در همراهی با سیدالشهداء علیه السلام را داشتن نیت همراهی با حضرت عنوان می کنند و به این نکته می پردازند که زیارت عاشورا مراحل سیر با سیدالشهداء علیه ‌السلام را بیان می کند و نشان می دهد که چگونه می توان همسفر اصحاب سیدالشهداء علیه ‌السلام شد و چه مقاماتی را طی کرد تا به همراهی و معیت حضرت رسید. البته در این میان موانعی هم وجود دارد که مانع همراهی ما با سیدالشهداء علیه ‌السلام می شود و فقط محدود به مشکلات ظاهری و فیزیکی هم نیستند؛ مشکل کسانی که سیدالشهداء علیه ‌السلام را همراهی نکردند فقط ترس از جان نبود؛ بلکه شبهات و فتنه های سنگین در دل آن ها شک و ریب ایجاد کرده بود. استاد در ادامه بحث به یکی از صفات بارز همراهان ولی خدا اشاره می کنند؛ «رِبّی» بودن یکی از صفات اصحاب سیدالشهداء علیه ‌السلام است که اگر کسی در طول تاریخ دارای این صفت باشد، امید است که خُلّت گردد و جایگزین خوبی برای اصحاب حضرت باشد؛ اصحاب سیدالشهداء علیه ‌السلام که با ایشان همراه بودند، ربانّییّون هستند و به پروردگار خود توجه و تعلق دارند و محبت خدا در آن ها شکل گرفته است. در درگیری دو جبهه حق و باطل همواره سختی هایی وجود داشته که هر دو جبهه به آن دچار بوده اند. این سختی ها موجب جداشدن صف مؤمنین از منافقین و همچنین خلوص صف مؤمنین می شود؛ جنگ نمونه ای از این امتحان ها و سختی هاست که در برخی از آیات قرآن به نمونه هایی از آن اشاره شده است. ربییون کسانی هستند که در همراهی با ولی خدا دارای چند ویژگی هستند که عبارت اند از: ایستادگی، سست نشدن و بازنماندن از راه. یکی از عوامل مهم جدایی از اولیای الهی تعلقات دنیایی انسان است که به تدریج موجب ایجاد شک و تردید و در نهایت بدگمانی به اولیای الهی و جدایی انسان از ایشان می شود. آنچه به عنوان عوامل همراهی و جدایی از اولیای الهی بیان شد در زمان ظهور امام زمان علیه السلام نیز رخ می دهد؛ حضرت نیز ربییونی دارند که در میدان امتحان های سخت قرار می گیرند ولی از همراهی حضرت دست نمی کشند. البته ثبات قدم و همراهی اصحاب امام زمان علیه السلام، همچون اصحاب سیدالشهداء علیه السلام، به دلیل ثبات قدم و ایستادگی خود حضرت می باشد.

نیت همراهی با سیدالشهداء علیه ‌السلام طریق همراهی تاریخی با حضرت

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله ربّ العالمینَ و صلّی الله علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین. در زیارات اصحاب سیدالشهداء علیه ‌السلام که از معصومین علیهم ‌السلام نقل شده، صفاتی برای اصحاب حضرت ذکر شده است؛ بعضی از این صفات مختص اصحاب هستند و در زیارت مأثوره ایشان آمده است؛ مثل زیارتی که در مورد وجود مقدس قمر بنی هاشم علیه ‌السلام، حضرت علی اکبر علیه ‌السلام یا حضرت مسلم‌ علیه ‌السلام آمده است؛ ولی بعضی از صفات هم صفات عمومی همه اصحاب سیدالشهداء علیه ‌السلام است. توجه به این صفات و تلاش در کسب این صفات موجب می شود که ما هم به سیدالشهداء علیه ‌السلام بپیوندیم؛ چون براساس ادله، حضرت ما را دعوت کرده اند و ما هم جزو مدعوین و دعوت شدگان حضرت بوده ایم؛ اگرچه ما سستی هایی داشتیم و این سستی ها موجب شده نتوانیم در کربلا همراه حضرت باشیم؛ ولی ظاهراً این راه باز است و هنوز هم می توان جزو یاران حضرت بود و به ثواب اصحاب شهید حضرت رسید.

امام رضا علیه ‌السلام به شبیب فرمودند: «اگر می خواهید در ثواب شهادت اصحاب سیدالشهداء علیه ‌السلام شریک شوید و همراه آن ها باشید، هرگاه سیدالشهداء علیه ‌السلام را یاد کردید، بگویید: «یا لیتنی کنت معهم فأفوز فوزا عظیماً»(1)؛ یعنی ای کاش من هم در کنار شهدای کربلا با شما بودم. حداقل باید تأسف خورد که چرا در آن مواقع همراه حضرت نبوده ایم تا به آن ثواب ها برسیم؛ در زیارت جامعه ائمه المؤمنین ـ که از امام هادی علیه ‌السلام نقل شده و زیارت فوق العاده ای است ـ به حضرت عرض می کنیم که ما با کسانی که در جنگ صفین، جمل و نهروان بودند و در کنار امیرالمؤمنین علیه ‌السلام با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگیدند و با اصحاب سیدالشهداء علیه ‌السلام که در کنار حضرت بودند و با دشمنانش جنگیدند، همراه و شریک هستیم؛ «بِالنِّيَّاتِ‏ وَ الْقُلُوبِ‏، وَ التَّأَسُّفِ عَلَى فَوْتِ تِلْكَ الْمَوَاقِف‏»(2)؛ ما با نیت و قلب خود همراه آن ها هستیم و به وسیله تأسفی که از نبودنمان در کنار حضرت می خوریم و با آرزومندیمان برای همراهی با ایشان و درک این مواقف، راه ما باز می شود و می توانیم با اصحاب سیدالشهداء علیه ‌السلام همراه باشیم.

مراحل همراهی با سیدالشهداء علیه ‌السلام در همه عوالم

زیارت عاشورا مراحل سیر با سیدالشهداء علیه ‌السلام را بیان می کند و نشان می دهد که چگونه می توان همسفر اصحاب سیدالشهداء علیه ‌السلام شد و چه مقاماتی را طی کرد تا به همراهی و معیت حضرت رسید. براساس این زیارت می توان فهمید که راه همراهی با سیدالشهداء علیه ‌السلام همچنان باز است. در فرازی از زیارت عاشورا از خدای متعال می خواهیم که ما را در دنیا و آخرت در معیت سیدالشهداء علیه ‌السلام و اصحابش قرار دهد؛ «ان یجعل معکم فی دنیا و الاخره»؛ یعنی از خدا می خواهیم همین طور که حضرت، اصحاب خود را قدم به قدم به سمت خدا برد و سیر داد، ما هم در وادی توحید همسفر اصحاب سیدالشهداء علیه ‌السلام باشیم؛ بلکه از آن بالاتر در سجده پایانی زیارت عاشورا بعد از اینکه با امام حسین علیه ‌السلام سیر کردیم و سیر دنیایی ما همراه با امام حسین علیه ‌السلام طی شد، از خدای متعال می خواهیم که هنگام ورود به عالم برزخ بلافاصله وارد وادی سیدالشهداء علیه ‌السلام شویم؛ «اللهم ارزقنا شفاعت الحسین یوم الورود»؛ چون وادی کربلای سیدالشهداء علیه ‌السلام در همه عوالم هست؛ «أَشْهَدُ أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ بَكَى لَهُ جَمِيعُ الْخَلائِقِ وَ بَكَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ وَ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي الْجَنَّةِ وَ النَّارِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنَا وَ مَا يُرَى وَ مَا لا يُرَى»(3)؛ همه خلایق بر حضرت گریسته اند؛ این بسیار عجیب است که همه بر سیدالشهداء علیه ‌السلام گریسته اند حتی کسانی که در جهنم بوده اند! یعنی بلای سیدالشهداء علیه ‌السلام در همه عوالم هست؛ پس ما در همه عوالم می توانیم همراه سیدالشهداء علیه ‌السلام باشیم. در زیارت عاشورا مقامات آنان که در این عالم وارد وادی کربلای سیدالشهداء علیه ‌السلام شده، با بلای ایشان و به همراهی ایشان به این دنیا رسیده و با ایشان مراحل را طی کرده اند، آمده است؛ آن ها در سجده قرب زیارت عاشورا از خدای متعال می خواهند که ورودشان به وادی محشر همراه با سیدالشهداء علیه ‌السلام باشد؛ یعنی وارد کربلای سیدالشهداء علیه ‌السلام شوند و در عالم برزخ و در آن حجاب هم با بلای سیدالشهداء علیه ‌السلام سیر کنند؛ «اللهم ارزقنی شفاعت الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین»؛ می خواهیم هنگام ورود به عالم برزخ از کسانی باشیم که عندالله یرزقون می شوند؛ شهداء این گونه اند؛ «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ‏ اللَّهِ‏ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون‏»(آل عمران/169)؛ از خدا می خواهیم وقتی وارد عالم برزخ می شویم در وادی کربلای امام حسین علیه ‌السلام باشیم؛ آن گاه وقتی همراه سیدالشهداء علیه ‌السلام بودیم، نتیجه اش این باشد که در محضر تو باشیم و ثبات قدم هم داشته باشیم؛ «ثبت لی قدم صدقا عندک»؛ نه اینکه قدمی رو به دنیا و قدمی رو به خدا برداریم؛ بلکه با ثبات قدم در محضر او باشیم؛ مع الحسین علیه ‌السلام یعنی برزخ ما هم با امام حسین علیه ‌السلام و با اصحاب الحسین علیه ‌السلام باشد؛ همان اصحابی که ابتدا و پیش روی امام حسین‌ علیه ‌السلام خونشان را دادند؛ «الذین بذلو مهجه دون الحسین علیه ‌السلام»؛ این همراهی و همسفری ممکن است هم در دنیا، هم در عوالم بعد باشد؛ بنابراین ‌می توان با اصحاب سیدالشهداء علیه ‌السلام همسفر بود.

دعوت فراگیر سیدالشهداء علیه السلام و موانع همراهی با حضرت

دعوت حضرت ما را فراگرفته است؛ ما علاوه بر اینکه دعوت شده ایم، حضرت را اجابت هم کرده ایم؛ این حقیقت در زیارت اول رجب سیدالشهداء علیه ‌السلام ذکر شده است؛ در سه شب ابتدایی ماه رجب، زیارت سیدالشهداء علیه ‌السلام سفارش شده است؛ در آنجا به سیدالشهداء علیه ‌السلام عرض می کنیم: «لبیک داعی الله»؛ آن داعی الله ما را دعوت می کند و ما از طرف خدا لبیک می گوییم؛ در ادامه آمده است: «لَبَّيْكَ دَاعِيَ اللَّهِ إِنْ‏ كَانَ‏ لَمْ‏ يُجِبْكَ‏ بَدَنِي‏ فَقَدْ أَجَابَكَ قَلْبِي وَ شَعْرِي وَ بَشَرِي وَ رَأْيِي وَ هَوَايَ- عَلَى التَّسْلِيمِ»(4) به حضرت عرض می کنیم: هنگامی که در روز عاشورا یا در عالم دیگری قبل از عاشورا استغاثه می کردید، بدن من شما را اجابت نکرد؛ آنجا که شما ندای ‌«هل من ناصر ینصرنی» سر دادید و یاری می طلبیدید، زبانم لبیک نگفت؛ ولی در همان عالم قلب من شما را اجابت کرد و با شما همراه بود؛ چشمم صحنه عاشورا را دید و به سوی شما بود؛ گوشم دعوت شما را شنید؛ هرچند بدن و زبانم سستی کردند. پس ما هم در آن استغاثه و استبصار مخاطب حضرت بوده ایم و حضرت را اجابت کرده ایم؛ بدن و زبان ما کوتاهی کردند ولی قلب و چشم و گوش ما اجابت نموده اند؛ به همین دلیل است که ما در جبهه سیدالشهداء علیه ‌السلام هستیم؛ وگرنه ما در جبهه سیدالشهداء علیه ‌السلام نبودیم. جبهه سیدالشهداء علیه ‌السلام محدود به سال 61 هجری نیست و تمام نشده است؛ کاروان حضرت از عالم میثاق به راه افتاده و تا قیامت و بعد از قیامت هم ادامه دارد؛ کاروان حضرت کاروان گسترده ای است و همه ما إن شاء الله در این کاروان حضور داریم؛ حال چه باید کرد که بتوان با ثبات قدم در کنار حضرت ایستاد تا فتنه ها، وسوسه ها و سختی های راه ما را از حضرت جدا نکند و شبهه ها ما را به تردید نیندازد؟

موانع همراهی با سیدالشهداء علیه ‌السلام فقط محدود به مشکلات ظاهری و فیزیکی نیست؛ بسیاری از این موانع همان پیچیدگی های شهوات و جنگ نرم است؛ مشکل کسانی که سیدالشهداء علیه ‌السلام را همراهی نکردند فقط ترس از جان نبود؛ بلکه شبهات و فتنه های سنگین در دل آن ها شک و ریب ایجاد کرده بود. حال انسان باید چگونه باشد که فتنه ها و شبهات و سختی ها او را به تردید و شک و ریب نسبت به امامش دچار نکند و اهل یقین به امام خود باشد؟ باید چگونه بود که بتوان این راه را طی کرد؟ انسان چه صفاتی باید داشته باشد تا بتواند با امام خود همراه باشد؟

رِبّی بودن یکی از صفات اصحاب سیدالشهداء علیه ‌السلام

صفات اصحاب سیدالشهداء علیه ‌السلام فراوان است؛ صفاتی که موجب شد آن ها کنار ایشان بایستند، از ایشان فاصله نگیرند و خون خود را پیش روی سیدالشهداء علیه ‌السلام بدهند. ما باید آن صفات را کسب کنیم؛ ‌هر یک از این صفات هم صفت فوق العاده ای است؛ زیارتی را مرحوم کلینی ‌در کافی نقل کرده است؛ در نخستین زیارتی که در این کتاب برای سیدالشهداء علیه ‌السلام نقل شده، شهداء با این خصوصیت زیارت می شوند: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الرَّبَّانِيُّونَ أَنْتُمْ‏ لَنَا فَرَطٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ خَلَفٌ وَ أَنْصَار»(5)؛ سلام بر شما ای ربانّییّون! شما پیشرو این باور هستید و ما هم به تبع شما می آییم؛ شما پیشروان غافله بودید و ما هم امروز در غافله عاشورا هستیم. در هر کاروانی عده ای زودتر می روند و بستر را برای استراحت و توقف دیگران آماده می کنند؛ در این زیارتنامه خطاب به این گروه می گوییم: ما جایگزین شما هستیم؛ شما رفتید ولی ما جای شما را پر می کنیم؛ شما امام حسین علیه ‌السلام را کمک کردید و ما هم شما را کمک می کنیم. در حقیقت امام حسین علیه ‌السلام اجازه نمی دهند که این جبهه خالی بماند.

پس «رِبّی» بودن یکی از صفات اصحاب سیدالشهداء علیه ‌السلام است؛ ما در این زیارتنامه به اصحاب حضرت عرض می کنیم که در این صفت، تبع‌ شما هستیم؛ یعنی شما ربانّییّون هستید و ما هم در این صفت تابع شما هستیم؛ اگر کسی دارای این صفت شد، امید است که خُلّت باشد؛ یعنی جایگزین خوبی برای اصحاب حضرت باشد. گاهی انسان از خدا می خواهد به او توفیق دهد تا جای شهداء را پر کند؛ زیرا این راه ادامه دارد و این درگیری تمام نشده است؛ درگیری عاشورا تازه آغاز شده است؛ عاشورا جنگ بین نبی اکرم صلی الله علیه و آله و جبهه باطل است؛ این جنگ در تاریخ بوده و در عاشورا به اوج خود رسیده و روز به روز شعله ورتر شده است؛ این اصحاب رِبّی در این جنگ حق و باطل رفتند؛ ولی جنگ هنوز نیاز به انصار دارد؛ بنابراین ما باید کاری کنیم که پا جای پای آن ها بگذاریم و تابع آن ها باشیم؛ باید جایگزین و خلف آن ها باشیم و راهی را که آن ها رفته اند،گوشزد کنیم.

ربّانی و رِبّی یک معنا داشته، منظور از هر دو کسانی هستند که اختصاص به پروردگار دارند؛ یعنی کسانی که جزو خاصّه پروردگار هستند و خدا آن ها را در ردیف خاصان خود انتخاب کرده است؛ آن ها به حدی به پروردگارشان تعلق دارند که هیچ چیز آن ها را از خدا غافل نمی کند؛ اصحاب سیدالشهداء علیه ‌السلام که با ایشان همراه بودند، ربانّییّون هستند؛ یعنی به پروردگار خود توجه و تعلق دارند و محبت خدا در آن ها شکل گرفته است؛ به شکلی که گویا مختص این پروردگار هستند و هرگز روی خود را از این خدا بر نمی گردانند و همه زندگیشان توجه به ربشان است؛ هیچ چیزی آن ها را از ربشان غافل نمی کند؛ آن ها که با سیدالشهداء علیه ‌السلام ایستادند و با حضرت همراه شدند، ربّانی و رِبّی بودند؛ قرآن درباره این دو توضیح داده، ویژگی های هر دو را بیان می کند؛ تفسیر صفت ربّانّییّون در سوره آل عمران آمده که آیات مربوط به آن بعد از جنگ احد نازل شده است.

سختی جهاد، وسیله امتحان جبهه حق

جنگ احد جنگ بسیار سختی بود که خدا کوره آن را برافروخت؛ خدای متعال می فرماید: «إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ»(آل عمران/140)؛ اگر شما سختی دیدید، دشمن هم سختی دیده است؛ این طور نیست که فقط شما سختی کشیده باشید؛ الان با اینکه ایران با محاصره اقتصادی دشمن در سختی قرار گرفته، ولی دشمن هم در سختی است؛ دشمنی که تا پیش از انقلاب اسلامی تصور می کرد سنگر دین را فتح کرده، مانعی به نام اسلام و مذهب در مقابلش وجود ندارد و جهان را در اختیار خود دارد با تحقق انقلاب اسلامی احساس کرد، جریانی جدی در مقابل او ایستاده است که همه مرزهای سیاسی، فرهنگی و  اقتصادی غرب را تهدید می کند؛ ضربه ای که غرب از انقلاب اسلامی خورد، قطعاً سنگین تر از ضربه ای است که انقلاب اسلامی در طول سه دهه گذشته از استکبار خورده است. در جنگ احد کفار قریش و دیگران به خیال خود فاتح میدان می شدند، مدینه را تصرف می کردند و جریان اسلام تمام می شد؛ ولی آن ها هم ضربه خوردند. غرب به خیال خود قصد داشت سال 2000 وارد خاورمیانه شود، سال 2001 وارد افغانستان، سال 2003 وارد عراق و در سال  2005 هم به محور شرارت یعنی ایران حمله کند و کار را تمام نماید؛ غرب بعد از 15 سال می بیند که خدا فریبش داده است؛ یعنی در حالی که خودشان شیطنت کردند، با همکاری وهابیت و یهود و سلفیت توطئه برج های دوقلو را ایجاد کردند و به خاورمیانه حمله کردند؛ حالا می بینند اسلام نتیجه 15 سال زحمتشان را درو کرده است؛ غرب می بیند که در حقیقت انقلاب اسلامی محصول آن ها را درو کرده است؛ با اینکه غرب با هزینه فراوانی به خاورمیانه لشگرکشی کرد ولی امروز نفوذ ما در افغانستان، عراق و در منطقه خاورمیانه بسیار بیشتر از سال 2000 شده و نفوذ آمریکا در منطقه بسیار کمتر شده است؛ پس اگر شما ضربه ای خورده اید، دشمن هم ضربه خورده است؛ بنابراین نگران نباشید؛ «وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ» خدای متعال می فرماید: ما ایام را دست به دست می گردانیم؛ گاهی در دست شماست و گاهی در دست آن ها. خدای متعال عالم را رها نمی کند بلکه اراده کرده است که صف ها جدا شوند و صف مؤمن از غیرمؤمن متمایز گردد و قومی از شما شاهد بر دیگران باشد؛ این، کار خداست.

جداشدن صف مؤمنین از منافقین و نیز خلوص مؤمنین در سختی امتحان

جنگ را خدای متعال محکم و جدی می کند؛ قران کریم درباره جنگ بدر در سوره انفال می فرماید: « وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ‏ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرين‏»(انفال/7) آیا خدا می خواهد مؤمنین با لشگر نظامی بجنگند یا کاروان تجاری را مصادره کنند؟! شما می خواستید با چیزی که سختی ندارد برخورد کنید و کاروان تجاری را بگیرید و دوباره به مدینه برگردید! ولی اراده خدای متعال چیز دیگر بود؛ خدا می خواهد کلمه حق محقق شود؛ پای جنگ را هم خدا محکم می کند؛ شما را در چشم آن ها اندک نشان می دهد و آن ها را در چشم شما؛ تا جنگ محکم و قطعی شود؛ چرا خدای متعال این کار را می کند؟ قرآن می فرماید: ما جنگ سنگین احد را پیش آوردیم تا صف ها جدا شوند؛ صف مؤمنین باید جدا شود و به خلوص برسد.

عده ای در ابتدای راه در صفین و خوارج همراه امیرالمؤمنین علیه ‌السلام بودند و ادعا می کردند که در صف امیرالمؤمنین علیه ‌السلام قرار دارند؛ اگر این ها در همین حال وارد عالم برزخ شوند، کسی مثل شمر هم ادعا می کند که من هم باید در بهشت کنار امیرالمؤمنین علیه ‌السلام و مالک اشتر باشم؛ ولی وقتی کوره جنگ داغ می شود، صف منافق و مؤمن جدا می شود؛ در چنین امتحانی است که مالک اشتر هم خالص می شود؛ مالکی که چندین ماه جنگیده و شمشیرش را غلاف نکرده، وقتی امیرالمؤمنین علیه ‌السلام دستور می دهند که باید از یک قدمی خیمه معاویه برگردد، او بر می گردد؛ این برگشتن، مالک را خالص می کند تا برای پیروزی شمشیر نزند بلکه برای امامش شمشیر بزند و برای هدف امامش بجنگد، نه برای نفس و نه برای خودش؛ این خیلی سخت است؛ کسی که فرمانده جنگ بوده و جنگ را تا یک قدمی خیمه معاویه پیش برده و نزدیک است که خیمه معاویه را بگیرد، ناگهان به او فرمان می رسد که از یک قدمی پیروزی برگردد؛ مالک شمشیرش را غلاف می کند و بدون ذره ای اعتراض بر می گردد؛ پس هم باید صف غیرمؤمنین از موحدین جدا شود، هم مؤمنین خالص شوند.

این سختی ها برای این است که «وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرين‏»(آل عمران/141)؛ پایان این جنگ، جداشدن صف هاست؛ یعنی خلوص صف حق و محو صف باطل؛ خدای متعال در جای دیگر می فرماید: «لِيَميزَ اللَّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبيثَ بَعْضَهُ عَلى‏ بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَميعاً فَيَجْعَلَهُ في‏ جَهَنَّمَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُون‏»(انفال/37)؛ بنابراین همه این صف بندی ها برای این است که خبیث ها متراکم شوند تا خدا ‌همه را با هم به جهنم ببرد؛ پس این امتحان برقرار است؛ «أَمْ‏ حَسِبْتُمْ‏ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصَّابِرين‏»(آل عمران/142)؛ خیال می کنید اگر بگویید ما موحد هستیم، خدا شما را به بهشت می برد و صف صابرین و مجاهدین را از دیگران جدا نمی کند؟! آیا خدا نمی داند چه کسی مجاهد و صابر بوده و چه کسی‌ فقط مدعی بوده است؟ خدا که آگاه است! صحنه های سخت برای این است که صف مجاهدین و صابرین از صف کسانی که فقط مدعی اند، جدا شود.

فرمود: «وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأيْتُمُوهُ وَ أنْتُمْ تَنْظُرُونَ وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ»(آل عمران/143)؛ شما که در جنگ احد فرار می کردید، قبل از مواجه شدن با شهادت در راه خدا می گفتید: ای کاش شهید شویم؛ ولی در جنگ فقط آن مرگ را نگاه می کردید و به آن نزدیک نمی شدید. اینجاست که معلوم می شود چه کسی راست می گوید و چه کسی فقط مدعی است؛ «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ»(آل عمران/144)؛ خدا می فرماید: محمد، رسول ماست؛ پیغمبران دیگر هم آمدند و رفتند؛‌ آیا اگر این پیغمبر از دنیا برود یا به شهادت برسد شما باید به گذشته جاهلی و به وادی کفر برگردید؟! اگر به عقب برگردید و مسیر این پیغمبر را ادامه ندهید، او از نزد شما هجرت می کند؛ او آمده و اسلام را بنا گذاشته است؛ ولی اگر شما راه را ادامه ندهید، او ضرر نمی کند. کسانی که به عقب بر می گردند، به خدا ضرر نمی رسانند؛ خدای متعال به کسانی که استوار بمانند و این راه طولانی را که پیامبر صلی الله علیه و آله بنا گذاشته، قدردانی کنند و شاکر نعمت ایشان باشند، پاداش مخصوص می دهد.

البته خدای متعال هشدار هم می دهد؛ «وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله كِتَاباً مُّؤَجَّلاً وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ»(آل عمران/145)؛ یعنی کسی نمی تواند مرگ را جا به جا کند؛ هیچ کس نمی میرد و هیچ کسی بهره ای از موت ندارد مگر به إذن الله؛ مرگ، مکتوب قبلی و تعیین شده ای است؛ پس این طور نیست که مرگ با فرار از جنگ جا به جا شود؛ گمان نکنید اگر تسلیم دشمن شوید، از جنگ فرار کنید، وارد میدان نبرد نشوید و عقب نشینی کنید، نمی میرید یا مرگتان به تأخیر می افتد. اگر دنیا را بخواهید به شما خواهیم داد؛ به کسانی هم که ثواب آخرت را می خواهند،‌ آنچه را بخواهند، می دهیم؛ ولی کسانی که ورای این ها کار می کنند و جزو شاکرین هستند، پاداش مخصوص دارند؛ «إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبادَةٌ الْأحْرارِ»(6) آن ها کسانی هستند که شاکر نعمت توحید و ولایت اند و در مقام شکر هستند؛ در روایتی آمده است که عده ای از روی طمع عبادت می کنند و به بهشت می روند؛ عده ای از ترس جهنم عبادت می کنند که آن ها هم اهل نجات هستند؛ ولی عده ای از سر شکر عبادت می کنند که این عبادت مخصوص احرار و آزادمردان است؛ پاداش این عبادت هم مقام رضوان است؛ بنابراین شاکرین پاداش مخصوص دارند.

در دنیا عده ای به دنبال دنیا هستند و به آن می رسند؛ عده ای هم در پی آخرت هستند و به آخرت می رسند؛ ولی عده ای هم شاکر هستند؛ «وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ»(آل عمران/146) چه بسیار انبیائی که در معیت آن ها و در مسیر هدف آن ها، جمعی از ربّییّون مقاتله کردند و کشتند و کشته شدند.

ایستادگی، سست نشدن و بازنماندن راه، سه ویژگی اصلی ربّییّون

کسانی که در کنار انبیاء علیهم ‌السلام می جنگیدند، سه ویژگی داشتند؛ نخست اینکه آنچه [از سختی] در راه خدا به آن ها می رسید، آن ها را سست نمی کرد؛ خدای متعال در میدان جنگ دست دشمن را نمی بندد؛ وگرنه میدان جنگی وجود نداشت؛ قرار نیست خدای متعال دست شیطان و دشمن را در جنگ ببندد ولی با این حال مؤمنین را یاری می کند؛ «اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم»(محمد/7) طبیعی است آن ها هم برای شما سختی ایجاد می کنند؛ کفار معیشت مؤمنین را سخت می کنند، آن ها را در محاصره اقتصادی و سیاسی قرار می دهند، درگیری نظامی ایجاد می کنند و ...؛‌ همه این سختی ها در زمان نبی اکرم صلی الله علیه و آله هم بود؛ امروز هم در میدان فرهنگ، جنگ های سختی با مؤمنین می کنند؛ وسوسه و توطئه می کنند؛ فضا را غبار آلود می کنند؛ دشمن که دست از دشمنی بر نمی دارد؛ ‌ولی ربّییّونی که در کنار انبیاء علیهم ‌السلام می جنگیدند، رِبّی ‌بودند؛ توجه آن ها به پروردگارشان بود؛ نیت آن هایی که رِبّی هستند در سختی های راه خدا سست نمی شود؛ آن ها استقامت در نیت دارند؛ نه در عمل ضعیف می شوند، نه در نیت تردید می کنند.

در جامعه امروز هم امتحان ها سخت شده اند؛ حتی عده ای که ابتدای انقلاب ثابت قدم بودند به تدریج دچار تردید شده و می گویند: ما که با عافیت زندگی می کردیم، آیا اشتباه نکردیم که وارد مسیر انقلاب اسلامی شدیم؟! بعضی می گویند: همه سختی های کشور نتیجه کار امام(ره) است؛ ‌ما از پناهگاه خودمان بیرون آمدیم و در معرض تیغ وهابیت قرار گرفتیم. این عده معتقدند که علت همه مشکلات کشور امام(ره) است؛ این شبهه های سنگین اراده ها را سست می کند و باعث تردید می شود؛ پاسخ چنین شبهه ای این است که اگر وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله هم نبودند، سقیفه ای شکل نمی گرفت و نبی امیه ای هم نبود؛ مردم جزیزه العرب هم مشغول زندگی خودشان بودند! اگر امیرالمؤمنین علیه ‌السلام خلافت را قبول نمی کردند، جنگ صفین و جمل و نهروان هم نبود؛ پس العیاذ بالله ‌ضامن و باعث همه این درگیری ها و مشکلات امیرالمؤمنین علیه ‌السلام است! او که 25 سال صبر کرد، 5 سال دیگر هم صبر می کرد! مقصود، مقایسه معصوم با غیرمعصوم نیست؛ ما نمی گوییم فعل امام راحل(ره) در افق عصمت است، ولی حتماً در افق حجیت هست؛ ایشان به عنوان فقیهی جامع الشرایط براساس ادله فقهی وارد میدان شده است؛ پس کار او حجت است؛ ایشان کاری را به مرحله ای از انجام رسانده است؛ بعد هم همه پذیرفته اند؛ حتی آن هایی که معتقد بودند شروع انقلاب لازم نیست، وقتی انقلاب به پیروزی رسید، انقلاب را پذیرفتند و معتقد بودند باید امام(ره) را کمک کرد.

به هر حال وارد شدن به میدان جنگ کار سختی است؛ درگیری همیشه با سختی همراه است؛ ولی شیوه مؤمن فرار از سختی نیست؛ سختی ها را خدا پیش می آورد تا دو اتفاق محقق شود؛ ‌یکی تمحیص و جداشدن صف هاست و بعد از آن خالص کردن صف حق و محو کردن صف باطل؛ این هدف در همین صحنه های سخت محقق می شود. وقتی جبهه موحدین خالص شد، عصر ظهور محقق می شود و جریان باطل هم محو می گردد؛ این پایان راه است.

بنابراین انسان رِبّی که دلش پیش خدای خویش است، هرگز از حجت خدا، ‌پیغمبر زمان خود و امام خویش جدا نمی شود؛ او می ایستد و با پیش آمدن سختی های همراهی، تغییر نمی کند؛ ربّییّونی که در کنار انبیاء علیهم ‌السلام می جنگیدند، دچار همین مسائلی که متوجه ماست، بوده اند؛ بنی اسرائیل به موسای کلیم علیه ‌السلام گفتند: تا وقتی نیامده بودی یک جور گرفتار بودیم و حالا که آمده ای گرفتاری های بیشتری داریم؛ به دیگر انبیاء علیهم ‌السلام می گفتند: شما آمدید و کار را خراب کردید؛ یک آقای درس نخوانده ای که خودش را هم اعلم می داند در شبکه های ماهواره ای می گوید: همه چیز زیر سر امام (ره) است؛ اگر امام(ره) انقلاب نکرده بود، راحت بودیم؛ در جواب او باید گفت پس اگر ‌امیرالمؤمنین علیه ‌السلام هم نبود، نه صفین بود، نه جمل و نه نهروان؛ این شیوه عافیت طلبی است؛ عافیت طلبی امر پسندیده ای نیست؛ برخی خیال می کنند چون انقلاب عافیتشان را به هم زده، پس بد است؛ بعضی تا حد مشخصی با انقلاب همراه بودند؛ ولی وقتی شرایط سخت شد از انقلاب توبه کردند. یکی از همین مسئولین می گفت: «ما را از نو انقلابی نکنید» گفتم: «شما کی انقلابی بودید که ما بخواهیم شما را از نو انقلابی کنیم؟!»

پس ربّییّون چنان متوجه حضرت حق هستند که این توجه، آن ها را به همراهی انبیاء علیهم ‌السلام می رساند و همراهی در سختی های راه خدا اراده آن ها را سست نمی کند؛ قسمت عمده این سختی هم مربوط به جنگ نرم است؛ شبهاتی که دشمن ایجاد می کند در جبهه حق تردید ایجاد کرده و آن را سست می کند؛ مثلاً می گویند: آیا واقعاً می توان با همه دنیا جنگید؟ در جنگ احزاب هم عده ای می گفتند: «قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ»(آل عمران/173)؛ همه دست به دست هم داده اند؛ چرا به راهی رفته اید که همه با شما درگیر شوند؟ ‌قرآن می فرماید: آن ها نترسیدند و به خدا توکل کردند؛ همیشه این گونه بوده و همیشه هم خواهد بود؛ مسیر خدا سختی هایی دارد؛ ولی در دل همین سختی هاست که فتوحات معنوی و یسر باطنی و یسر ظاهری حاصل می شود؛ «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً»(انشراح/5-6) کسی که اهل جهاد اکبر نیست هرگز به این یسر هم نمی رسد و همیشه باید اسیر شیطان باشد؛ آیا اسیر شیطان بودن خوب است؟!

شبهات شیطانی مهم ترین عامل تردید، سستی و جدایی از ولی خدا

ورود به عرصه جهاد اکبر با سختی همراه است؛ کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها؛ کسانی که وارد میدان جهاد اکبر می شوند چه ‌فریادها و ناله هایی دارند! شیطان قوای خود را در جهاد اکبر آرایش می دهد؛ آیا با این توجیه که اگر وارد میدان جهاد اکبر شویم شیطان در برابر ما صف آرایی می کند، می توان وارد جهاد اکبر نشد و با شیطان صلح کرد؟! جهاد اصغر هم همین گونه است؛ انسان می تواند عافیت طلب باشد؛ ولی ربّییّون کسانی هستند که درباره آن ها فرمود: «فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّه‏» شبهات، تردیدها و حیرت ها در آن ها سستی ایجاد نکرد؛ شبهاتی که همه را زمین گیر کرد، ذره ای در حبیب و زهیر و... تردید ایجاد نکرد؛ حتی به ضعف در عمل هم دچار نمی شوند و با همه قوا به میدان می آیند؛ بنابراین سه صفت «تردید، ضعف و زمین گیر شدن» در ربّییّون ‌نیست؛ این ها صابرینی هستند که در راه خدا، همراه ولی خدا می ایستند و چنان پایداری می کنند که محبوب خدا می شوند.

پاداش صابرین متفاوت است؛‌ قرآن درباره برخی از صابرین می فرماید: « أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ‏ مِنْ‏ رَبِّهِمْ‏ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»(بقره/157)؛ درباره عده ای دیگر می فرماید: «إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ‏ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ»(زمر/10)‌ هستند. درباره صابرینی هم که ربّییّون هستند، می فرماید: «و الله یحب الصابرین» این ها کنار ولی خدا می ایستند و همه سختی های راه خدا نیز در آن ها سستی در اراده، ضعف در عمل و ناتوانی در پیش بردن میدان جهاد ایجاد نمی کند؛ با همه وجود می ایستند، ضعیف نیستند و برنامه ریزی هم می کنند؛ آن ها زمین گیر نمی شوند؛ دشمن از هیچ راهی نمی تواند آن ها را زمین گیر کند؛ از هر طرف زمین گیرشان می کند آن ها از جایی دیگر راه را باز می کنند؛ نیت هایشان محکم و قوایشان آماده است و زمین گیر نمی شوند؛ آن ها کنار ولی خدا می ایستند، رِبّی هستند، دل به پروردگارشان بسته اند، در تعلق به پروردگار ‌خود کنار ولی خدا می ایستند؛ شبهات و شهوات باعث سستی در اراده و عمل آن ها نمی شود؛ کل نقشه های دشمن هم آن ها را زمین گیر نمی کند و هر نقشه ای که شیطان دارد در مقابلش نقشه ای دارند؛ این عده همان صابرینی هستند که قرآن درباره آن ها می فرماید: «و الله یحب الصابرین» مقامی بالاترین از این وجود ندارد؛ گاهی سخن این است که بنده، خدا را دوست داشته باشد که خیلی مهم است؛ یعنی گاهی انسان به جایی می رسد که محبت خدا در دلش وارد می شود؛ ولی گاهی خدا کسی را دوست می دارد؛ «قُلْ إِنْ‏ كُنْتُمْ‏ تُحِبُّونَ‏ اللَّهَ‏ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّه‏»(آل عمران/31)؛ رِبّی کسی است که محبت خدا در دلش محقق شده، دلبسته خداست، راه این محبت را پیدا کرده، کنار نبی اکرم صلی الله علیه و آله می ایستد و تبع او می شود؛ استقامت می کند و از میدان به در نمی رود؛ نتیجه کار او هم این است که خدا او را دوست دارد.

در شرح آیه «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ‏ انْقَلَبْتُمْ‏ عَلى‏ أَعْقابِكُم‏»(آل عمران/144) می فرمایند: این آیه درباره جنگ احد بود؛ در جنگ احد شیطان عده ای را تحریک کرد و گفتند که پیامبر صلی الله علیه و آله کشته شده است؛ عده ای فرار کردند و گفتند: فرار کنید و جانتان را حفظ کنید. خدای متعال می فرماید: پیامبر یا به شهادت می رسد یا به موت طبیعی می رود؛ آیا شما باید به عقب برگردید یا اینکه راه پیغمبر را ادامه دهید و در این راه استوار بایستید؟ آیا فرار می کنید؟! اگر بروید همه چیز برای شما تمام شده است؛ ولی آن ها که می ایستند به پاداش الهی می رسند؛ «وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرين‏» آن ها کسانی هستند که نعمت را کفران نمی کنند. امام(ره) راهی را تا اینجا آمده و این همه نعمت آورده است؛ اگر بایستید به پاداش می رسید و اگر تردید کنید به خدا ضرر نمی زنید؛ درباره ‌تأویل همین آیه در روایت می فرماید: بعد از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله همه رفتند و به عقب برگشتند؛‌ جز مقداد و اباذر و سلمان؛ عرض کرد: عمار چه؟ حضرت فرمودند: کسانی که هیچ چیزی در دلشان واقع نشده، همین سه نفر هستند؛ با اینکه عمار، یار خاص امیرالمؤمنین علیه ‌السلام و از شهدای صفین است. بی تردید در کنار ولی خدا ایستادن، امتحان را سخت می کند.

ذیل این آیه تعبیری برای ربّییّون ذکر شده است؛ «وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَكَانُواْ وَاللّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ» امیرالمؤمنین علیه ‌السلام پس از جنگ احد مثل قطعه ای گوشت روی زمین افتادند؛ جراحان زخم های حضرت را می دوختند؛ هشتاد زخم کاری بر بدن حضرت بود؛ به طوری که از هر طرف زخم ها را می دوختند، فایده نداشت؛ نبی اکرم صلی الله علیه و آله بر بالین امیرالمؤمنین علیه ‌السلام آمدند و فرمودند: آن کسی که این طور در راه خدا مقاومت کرده، شایسته است که خدا در حق او هر چه خیر هست، انجام دهد؛ در روایت آمده است که همه فرار می کردند ولی امیرالمؤمنین علیه ‌السلام مثل پروانه گرد پیامبر صلی الله علیه و آله می چرخید؛ ابودجانه انصاری هم برای حفاظت از پیغمبر صلی الله علیه و آله گرد ایشان می چرخید ولی حضرت به او فرمودند: تو برو؛ من بیعتم را از تو برداشتم؛ سپس درباره امیرالمؤمنین علیه ‌السلام فرمودند: «‌اما علی فأنا هو و هو أنا»(؟)؛ پس حساب امیرالمؤمنین علیه ‌السلام از دیگران جداست. همه فرار کردند ولی امیرالمؤمنین علیه ‌السلام کنار نبی اکرم صلی الله علیه و آله ایستادند.

امیرالمؤمنین علیه ‌السلام در همراهی نبی اکرم صلی الله علیه و آله نه بهشت می خواست، نه دنیا؛ بعد حضرت فرمودند: هرچه خدا به تو ثواب بدهد، جا دارد؛ امیرالمؤمنین علیه ‌السلام عرضه داشتند: اگر خدا از ما بپذیرد! امیرالمؤمنین علیه ‌السلام تأسف خوردند که چرا به شهادت نرسیده اند؛ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: شهادت در انتظار تو است؛ العیاذ بالله گویا امیرالمؤمنین علیه ‌السلام می خواستند بگویند که من باید جان می دادم‌ و به شهادت می رسیدم ولی کم کاری کردم که هنوز زنده ام؛ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: شما وظیفه خود را انجام داده اید و خدا شما را نگه داشته است. بعضی که شهید نمی شوند در لحظه آخر خدا نمی خواهد که بروند؛ بعضی هم مأموریت دیگری دارند و در حالی که آماده رفتن هستند باید بمانند و کارهایی را انجام دهند. حضرت دوباره فرمودند: شما کوتاهی نکردید و به اندازه کافی در راه خدا تلاش نمودید و شهادت در انتظار شماست؛ بعد حضرت فرمودند: ابوسفیان لشگرش را آماده کرده و دوباره قصد حمله دارد؛ امیرالمؤمنین علیه ‌السلام در همان حال و با آن همه جراحت عرضه داشتند: بدن من را روی دوش اصحاب بگذارید و به جنگ ببرید تا بجنگم؛ در اینجا آیه نازل شد که «وَ کَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ کَثيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ في سَبيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرينَ»

تعلقات دنیایی ریشه تردید و جدایی از ولی خدا

تعلقات انسان ریشه تردید و شک او در هنگام سختی هاست؛ وقتی آدمی درگیر تعلقات خود باشد دچار شک می شود؛ کسی که ریشه تعلقاتش را قطع نکرده است در سختی امتحان دچار شک می شود. در روایات آمده است تا زاهد نشوید و ریشه تعلقات خود را قطع نکنید به یقین نمی رسید؛‌ مادامی که با تعلقاتتان همراه هستید با نفستان همسفرید؛ ولی از آنجایی که انسان با تعلقات خود درگیر می شود اگر حساب تعلقات را صاف نکرده باشد، این تعلقات او را به شک دچار می کند؛ در این صورت [مثلاً انسان در انجام یک امر الهی و درست] از خود می پرسد: آیا واقعاً انجام این کار درست است؟

در روایت آمده است که به ابراهیم خلیل علیه ‌السلام امر شد که فرزند خود را قربانی کند؛ شیطان گفت: چه می کنی؟! مطمئنی که اشتباه نکرده ای؟! شاید اشتباه فهمیده ای؟! اگر کمترین تردیدی در دل حضرت بود، شک می کرد و می گفت شاید اشتباه فهمیده ام؛ ولی حضرت فرمود: این وحی نیز از جنس همان وحی همیشگی است؛ شیطان دوباره گفت: فکر نمی کنی اگر فرزندت را قربانی کنی این کار در بین مردم سنت می شود و آن ها هم فرزندانشان را قربانی می کنند؟ در اینجا اگر ذره ای تعلق در دل آدم باشد، می گوید شاید این کار سنت بدی است‌ و کار درستی نباشد؛ ولی وقتی خدا امر می کند فرزندت را قربانی کن، باید قربانی کرد؛ اینجا جای محاسبه نیست.

تعلقات در انسان موجب بروز شک می شود و نتیجه شک نیز ریب و بدگمانی است؛ این ریب و بدگمانی تا جایی پیش می رود که آدم می گوید شاید امیرالمؤمنین علیه ‌السلام هم اشتباه کند؛ بعد به تکذیب می رسد و می گوید قطعاً حضرت هم اشتباه می کند و دنبال قدرت است؛ بنابراین شک و ریب و تکذیب هر سه نتیجه تعلق هستند؛ مادامی که انسان تعلقاتش را از بین نبرد، نمی تواند همراه ولی خدا حرکت کند. خدا می داند که امیرالمؤمنین علیه ‌السلام در این صحنه ها چه امتحاناتی را گذرانده اند! امتحان امیرالمؤمنین علیه ‌السلام هرگز از جنس امتحان امثال ما در میدان های جنگ و امتحان سربازان عادی نیست؛ خدا درباره ایشان می فرماید: «وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَكَانُواْ وَاللّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ» البته این امتحان باید توضیح داده شود؛ امیرالمؤمنین علیه ‌السلام امام رِبّییّون و امام رَبانّییّون است که در تعلق به پروردگار کنار پیغمبر صلی الله علیه و آله ایستاده و راه ایشان را ادامه می دهند؛ هم در دوران حیات پیغمبر صلی الله علیه و آله ‌هم در دوران بعد از شهادت حضرت؛ نه ذره ای سست می شوند، نه شک می کنند، نه دچار ریب می گردند. بار سختی ها روی دوش امیرالمؤمنین علیه ‌السلام است؛ ولی ذره ای شک نمی کنند و هرگز نمی گویند شاید پیغمبر صلی الله علیه و آله اشتباه کنند؛ اگر امتحان پیش آید تازه می فهمیم که سختی امتحان چیست! برای امثال ما که امتحان سخت نداشته ایم، آسان به نظر می رسد؛ مقیاس امیرالمؤمنین علیه ‌السلام از افق فهم ما خارج است.

آن گاه درباره اصحاب سیدالشهداء علیه ‌السلام می فرماید: «السلام علیکم ایها الربانییون» آن ها به امامشان امیرالمؤمنین علیه ‌السلام اقتدا کردند و کنار سیدالشهداء علیه ‌السلام ایستادند؛ صحنه امتحان عاشورا بسیار سخت است؛ شبهه عاشورا بسیار سنگین است؛ ما از دور و بعد از 1400 سال که ‌غبارهای شبهه کنار رفته به عاشورا نگاه می کنیم؛ اگر به جز هفتاد نفر کسی سیدالشهداء علیه ‌السلام را همراهی نکرد، به دلیل فضای غبارآلود آن زمان است. قاضی القضات لعنه الله علیه که از زمان دومی قاضی بود، علیه حضرت فتوا داد که «خرج من دین جده» شبهات سنگین دیگری هم بود؛ نعمان بن بشیر رفته، ‌ابن زیاد آمده و شمشیر کشیده و جان و مال و ناموس مردم کوفه را تهدید کرده است؛ عافیت مردم که به خطر افتاد از حضرت جدا شدند؛ ولی اصحاب سیدالشهداء علیه ‌السلام واقعاً رِبّییّون هستند. همیشه همین طور است.

سختی امتحان همراهی با امام زمان علیه السلام در عصر ظهور

الان هم امام زمان علیه ‌السلام این گونه هستند؛‌ باید رِبّییّونی باشند که کنار حضرت بایستند و شک نکنند؛ در زمان ظهور امام زمان علیه ‌السلام هم گاهی کار بسیار سخت می شود؛ در روایات آمده که حضرت می آیند و به محض اعلام دعوت، 313 نفر خود را شبانه به ایشان می رسانند؛ گویا این افراد اسم اعظم دارند؛ به هر حال از هر طریقی که می توانند خود را به حضرت می رسانند. حضرت نامه ای همراه دارند که آن را در مسجد کوفه می خوانند و به اصحاب خود می فرمایند چه کارهایی انجام خواهند داد؛ آنجا نکته ای می گویند که همه یاران حضرت جز 12 نفر از گرد حضرت پراکنده می شوند؛ ولی هر چه جستجو می کنند کسی را جز او به عنوان حجت خدا نمی یابند و دوباره با ایشان همراه می شوند.

امتحان همراهی با امام زمان علیه السلام بسیار سخت است؛ در روایت آمده است که حضرت حاکمی را در مدینه منصوب می کنند؛ حضرت از مدینه می روند ولی دشمن مدینه را فتح می کند و حاکم  منصوب حضرت را می کشد؛ حضرت بر می گردند و بسیار سخت گیری می کنند؛ تعابیر روایت درباره برخورد ایشان با دشمنان بسیار سنگین است؛ حتی برخی‌ از اطرافیان حضرت به دلیل این سخت گیری در ایشان تردید می کنند و می پرسند آیا او واقعاً فرزند نبی الرحمه است؟ شخصی که در زمین مثل حضرت است و جز او کسی مانند ایشان نیست به حضرت عرض می کند: آیا شما این کارها را به امر خدا انجام می دهید؟ خواص حضرت به او اعتراض می کنند؛ حضرت نامه مأموریت خود را نشان می دهند و می فرمایند که عین اوامر الهی را انجام می دهند. این همان جاست که خضر علیه ‌السلام به موسای کلیم علیه ‌السلام می فرماید: «و كَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً»(کهف/68)؛ ولی کار خضر علیه ‌السلام کجا و کار امام زمان علیه ‌السلام کجا! انسان اگر موسی علیه ‌السلام هم باشد، دچار تردید می شود. حالا کار سیدالشهداء علیه ‌السلام کجا و کار خضر علیه ‌السلام کجا! بی گمان اصحاب سیدالشهداء علیه ‌السلام از موسی علیه ‌السلام استوارتر بودند؛ موسای کلیم علیه ‌السلام سه نمونه از حضرت خضر علیه ‌السلام دید و به همه آن ها اعتراض کرد؛ ولی قمر بنی هاشم علیه ‌السلام مدام از حضرت دیده است و هیچ اعتراضی نکرده است؛ تا جایی که در زیارتنامه ایشان آمده است: «أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ»(7)

امام علیه السلام محور ثبات قدم و ایستادگی در جبهه حق

انسانی که قلبش تسلیم امام علیه ‌السلام نیست بالاخره با امام علیه ‌السلام درگیر می شود؛ شنیدن مصائب سیدالشهداء علیه ‌السلام دشوار است؛ حضرت این مصائب را از عالم بالا به سطح زمین آورده است؛ به حضرت گفتند: به کربلا نروید؛‌ اگر می روید چرا این زن ها و بچه ها را می برید؟ چرا باید این ها اسیر شوند؟ سیدالشهداء علیه ‌السلام امام این رِبّییّون و صابرین است؛ همه اصحاب حضرت همراه با ایشان صبر کردند؛ حضرت خود چنان استوار ایستادند که همه اصحابشان هم استوار ایستادند؛ «فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ» اصل این تفاوت بین حضرت موسی علیه السلام و اصحاب سیدالشهداء علیه ‌السلام نیست؛ بلکه تفاوت در سیدالشهداء علیه ‌السلام و خضر علیه ‌السلام است؛ حضرت به گونه ای ایستادند که اصحابشان هم آن گونه شدند که «و ما وهنوا»؛ گوهر این تفاوت در خود امام علیه ‌السلام است؛ موسی علیه ‌السلام هم اگر همراه امام حسین علیه ‌السلام بود، هرگز تردید نمی کرد؛ در حقیقت این خضر علیه ‌السلام است که تردید می کند؛ تفاوت از اوست. السلام علیک یا اباعبدالله...

پی نوشت ها:

(1) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص: 300

(2) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 299

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏4، ص: 576

(4) كامل الزيارات، النص، ص: 218

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏4، ص: 574

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 84 -  نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 510

(7) كامل الزيارات، النص، ص: 256