نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

بررسی ویژگی ها و صفات اصحاب سیدالشهداء در ماه محرم / سرعت و آخرت خواهی و تحقیر دنیاطلبی

متن زیر سخنرانی جناب آیت الله میرباقری در هیاتی در ایام محرم به تاریخ 10 آبان ماه سال 94 می باشد. ایشان در این بحث اشاره می کنند که ویژگیها و صفاتی در اصحاب سیدالشهداء علیه السلام وجود داشته که باعث تمایز این افراد شده­است. آنها اهل سرعت و سبقت بودند. با امام همراه شدند و دریافتند که راه رسیدن به خدا تنها از طریق امام علیه السلام است. به مقام محبین رسیدند و از بهشت و جهنم و دنیا گذشتند و خواهان وجود خود امام علیه السلام شدند. وظیفه ما در قبال امام طواف دور وجود مبارکشن و همراهی در بلای آن حضرت است تا بتوانیم در رکاب ایشان در جنگ علیه باطل، همراهی کنیم...

محاسبه در وفای به عهد با سیدالشهداء علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلوة و السلام علي سيدنا و مولانا ابي القاسم محمد و علي اهل بيته الطيبين الطاهرين و لعنة علي اعدائهم اجمعين. هر سال كه محرم نو مي شود و مسير نسيمي از عاشواري امام حسين دوباره مي ورزد و طراوتي در جامعه شيعه پيدا مي شود، ما تكليفي پيدا مي كنيم و آن تجديد عهد با وجود مقدس سيد الشهداء عليه السلام است که يكي از كارهای مناسبی است كه ما باید هر سال از نو روی آن مرور داشته باشيم و تكرار بكنيم و تكرارش هم مفيد است؛ چون خيلي كارها تكرار مي شود ولي تكرارش در انسان رشد مي­آورد؛ چنانچه گفته شده که در اعمال خير، يك سال عملی را مداومت كنيد تا آثار اين عمل آشكار بشود؛ مثلاً محاسبه­اي كه ما مكلف هستيم هر روز انجام مي­شود و رشد اخلاقي ما متوقف بر اوست، در واقع تكرار است ولي تكرار مشارطه نفس است و نفس را تربيت مي­كند. بعضی از محاسبه ها و مشارطه­ها در مواقف و ايام خاص است؛ مثلاً محرم محاسبات خودش را دارد، ماه رمضان و عرفات و ايام ذي الحجه هم همينطور است. یکی از محاسبه هايي كه هر سال بايد تكرار كنيم و تكرارش هم مفيد هست، تا ببينيم در اين يك سال ما چقدر توانستيم به عهدهايمان عمل بكنيم و در عهدمان با امام پيشرفت داشته باشيم، اين است كه عهدهاي خودمان را با امام نو كنيم و بررسي كنيم که آیا به اين عهدها وفا شده يا نه. همچنین محاسبه­اي كنيم نسبت به آنهايي كه در وفاي به عهد نسبت به سيدالشهداء توفیق داشتند يا آن كساني كه توفيق نداشتند؛ و نقطه ضعف ها و قوت ها را بشناسيم و دقت كنيم و ببينيم که آیا اين نقطه ضعف ها و قوت ها در ما هستند يا نيستند. اگر نقطه ضعف ها هستند حتماً بايد برای اصلاحش تلاش بشود و اگر نقطه قوت ها نيستند، حتماً بايد براي تأمين آن نقطه قوت ها تلاش بشود و اگر در اين نقطه قوت ها كاستي هست بايد سعي بكنيم آن نقطه قوت ها در ما جمع بشود تا بتوان اميدوار بود كه مي توانيم عهد هاي خودمان را وفا بكنيم و اميدوار باشيم كه ان شاء الله در كنار وجود مقدس بقية الله و سيدالشهداء خواهيم بود و خواهيم ماند.

صفات اصحاب سیدالشهداء علیه السلام

من يك مرور كوتاهي مي كنم بر ويژگي هايي كه در اصحاب سيدالشهداء است و آنها را ممتاز كرده­ است. اينها در كنار سيدالشهداء قرار گرفتند. در مزار مشهدي و اقبال و بقيه كتب معتبر زياراتي از معصومين براي آنها نقل شده­است. خيلي از آنها را مرحوم محدث قمي در مفاتيح آوردند. يك مركز پژوهشي هم در قم موسعه زياراتي چاپ كردند که موسعه خوبي است؛ و در زيارات شهداي سيدالشهداء عليه السلام قريب به هجده صفت براي اصحاب سيدالشهداء ذكر شده و اين صفات است كه اينها را ممتاز كرده و گرد سيدالشهداء آنها را جمع آورده و توانستند به جايي برسند كه «بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَام»‏ یعنی خونشان را پيش روي امام بدهند؛ چون چه بسا انسان از امام دفاع مي­كند و خونش هم مي دهد؛ ولي دفاع ديروقت است؛ مثل سليمان بن صرد و توابين كه خونشان را دادند ولي دفاع ديروقت از امام بود. اين خيلي فرق مي­كند با اينكه انسان بتواند به وقت دفاع بكند. اينكه اصحاب سيدالشهداء اهل سرعت و سبقت بودند و توانستند بر فرصت ها سبقت بگيرند و فرصت ها بر آنها سبقت نگرفت، بخاطر همان صفاتي است كه در آنها هست. يكي از چيزهايي كه حتماً در ما بايد تأمين و تحصيل بشود و اگر تحصيل نشد اميدي به نتيجه و همراهي نيست، اين است كه ما بايد اهل سرعت و سبقت باشيم و این غير از عجله است؛ زیرا عجله اضطراب در كار مي­آورد. سرعت اين است كه انسان فرصت را از دست ندهد و همه امكاناتي كه دارد براي درك فرصت ها هزينه كند و فرصت ها بر او سبقت نگيرند؛ چون فرصت هايي كه خداي متعال در عالم قرار داده براي رشد ما است و لحظات خاصی است كه در زندگي هر انسان خداي متعال پيش مي آورد و در هر جامعه اي هم آن لحظات پيش مي­آيد. آن صحنه ها و لحظات تدبير ما نيست و ما نمي توانيم آنها را جابجا و تكرار كنيم و اگر از ما فوت شد ديگر ما نمي توانيم آنها را تدارك كنيم؛ البته خداي متعال دستش باز است؛ چنانچه در دعاي مكارم الاخلاق هم آمده­است «وَ عِنْدَكَ مِمَّا فَاتَ خَلَف‏»(1) هر آنچه که از انسان فوت شود، جايگزينش در محضر خدا است و ديگر در نزد ما چاره اي نيست. بنابراين بايد همه امكانات را انسان بكار بگيرد فرصت ها را بشناسد و خود را مهيا كند براي اينكه در آن فرصت ها سبقت بگيرد و معني سرعت و مسارعه همين است.

اصحاب سيدالشهداء اينطور بودند؛ چون فرصت ها بخصوص فرصت هاي نادر و خاص در عالم تكرار پذير نيستند. عاشورا يك بار در عالم اتفاق افتاده و بار دوم هم تكرار نخواهد شد كه ما بخواهيم در عاشورا و از اصحاب عاشورا باشيم؛ این فرصت تمام شده است. آنها اهل سرعت و سبقت بودند كه توانستند خودشان را برسانند. اين سرعت و سبقت هم از عوالم قبل شروع شده؛ یعنی آنجا كه امام حسين یارانش را جمع مي­كرد آنها سبقت گرفتند؛ كما اينكه آنجايي كه خداوند متعال تكليف و صحنه عاشورا را عرضه مي­كرد، وجود مقدس و مبارك سيدالشهداء عليه السلام بودند كه سبقت گرفتند و برخواستند و اين بار را پذيرفتند. اصحاب و اهل بيت سيدالشهداء عليهم السلام هم از آن عالم تا در عالم دنيا اهل سرعت بودند؛ و از قبل مترصد بودند كه خودشان را به عاشورا برسانند. در احوالات بعضي از آنها هم آمده از جمله در رجال كشي داستان حبيب و ميثم تمار را نقل مي كند كه اينها در كوفه مذاكره مي­كردند و هر يك از شهادت ديگري به او خبر مي داد؛ حبیب مي­گفت: مي­بينم كه كسي را در محبت اميرالمومنين در كوفه به دار مي­آويزند و زبانش را مي­برند دست و پايش را قطع مي­كنند ميثم هم گفت: مي­بينم كسي را كه در دفاع از امام حسين سرش بر روي نيزه ها مي­رود و سرش را در اين شهر مي­گردانند؛ سبقت یعنی این افراد از قبل خودشان را آماده كرده بودند. سبقت يعني انسان بايد فرصت ها را بشناسد و سعي كند قبل از رسيدن آن فرصت ها همه زمينه ها را براي حضور در آن فرصت ها و بهرمندي از آنها فراهم بكند؛ بخصوص فرصت ها ي استثنايي تاريخ كه به هيچ­ وجه تكرار پذير نيستند و تهيأ خاصي مي­خواهند.

شب جمعه هم از فرصت هاي استثنايي است؛ یعنی آدم بايد يك هفته برای يك سحر انتظار بكشد. اگر اين سحر جمعه برود تا سحر جمعه ديگر تكرار نمي شود. اگر انسان يك سحر جمعه از دست داد، بهره اي را از دست داده كه ديگر در طول هفته قابل تدارك نيست؛ البته نه اينكه در طول هفته نبايد انسان تلاش بكند ولي فرصت هاي هفته مانند سحر جمعه نيستند. در جاهایی از قرآن هم به همین مطلب اشاره دارد از جمله در خصوص اهل بیت حضرت لوط «نَّجَّيْنَاهُم بِسَحَرٍ»(قمر/34) يا آنجا که حضرت يعقوب به فرزندانش فرمودند: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي»(یوسف/98) اين يك فرصت استثنايي است و آدم اگر خودش را مهيا نکند مي­بيند که كار و مانع پيش مي­آيد. هيچوقت هم دنبال اين نباشيد كه موانع جمع بشوند شما هر چه موانع را جمع كنيد باز هم موانع دیگری پيدا مي­شوند هر چه عذرها را جمع كنيد عذرهای دیگر پيدا مي شوند. مهم اين است كه آدم يك تدبيري كند تا بتواند اين عذرها را كنار بزند و يك بهره­اي ببرد والا اگر آدم خيال كرد يك موقعي پيش مي­آيد كه هيچ كاري ندارد تا بتواند سحر از خواب بلند شود، اينطور نيست. شيطان مصمم است براي اينكه براي انسان دل مشغولي و كار و اشتغال بيروني و داخلي ايجاد بكند تا انسان را از رسيدن به كارها باز بدارد. بنابراين اگر انسان مترصد سحر جمعه نباشد و از صبح جمعه خودش را براي سحر جمعه بعد آماده نكند، ترديد نكنيد به هر نحوی شيطان آدم را محروم مي كند.

ماه رمضان هم همينطور است. آدم اگر از عيد فطر خودش را آماده نكند براي ماه رمضان و شب قدر بعدي آنقدر مانع پيش مي آيد كه نگذارد آدم از ماه رمضان استفاده كند. اين ماه رمضان و اين شب قدر ديگر تكرار نمي شود. امروزي كه رفت ديگر تكرار نمي­شود. در روايات است که هر روز جديدي که مي­آيد انسان را مخاطب قرار مي دهد كه ديگر من تكرار شدني نيستم، فردا فردا است؛ شما بار خودتان را امروز ببنديد. يك فرصت هايي هم هست مانند عاشورا که اصلاً تكرار نمي­شوند؛ یعنی نه در عمر ما بلكه در عمر تاريخ فقط یکبار است؛ بنابراين خيلي تهيأ مي­خواهد تا انسان بتواند در عاشورا باشد. ظهور امام زمان عليه السلام هم همينطور است؛ یعنی حادثه­اي است كه در كل تاريخ يكبار اتفاق مي افتد و اگر انسان اهل سرعت و سبقت نباشد نمي­تواند حضور پيدا كند. اين سرعت و سبقت يك موقعي در عصر ما واقع مي شود، و يك موقعي هم اگر واقع نشد ما بايد كاري كنيم که اهل رجعت باشيم تا بتوانيم ركاب حضرت و اين صحنه تكرار ناپذير عالم را درك بكنيم، که وقتی حضرت مي­آيند و اوضاع عالم تغيير مي كند و زمين در واقع بهشت مي شود و حقيقت توحيد و ولايت در عالم ظاهر مي شود و آن كلمه تامه غيبي الهي در عالم آشكار مي شود و پرده ها كنار مي رود، ما بتوانيم از حقيقت ولايت و حقيقت نعمت امام برخوردار بشويم.

اهل عاشورا كساني هستند كه واقعاً اهل سبقت و سرعت بودند و فرصت ها را پشت سر گذاشتند و البته با اختلاف درجات اما خودشان را به عاشورا رساندند. مثلاً حبيب از قبل از عاشورا و زمان اميرالمومنين عليه السلام لحظه شماري مي­كرد و براي عاشورا خودش را آماده مي كرد. و زهير يكطور است؛ حر هم يكطور است؛ ولي بالاخره همه آنها ولو با تفاوت درجات، خودشان را به سيدالشهداء عليه السلام رساندند. ما هم بايد همينطور باشیم. در اين فرصت عمر اگر انسان اهل سرعت و سبقت نباشد نمي­تواند به ولي خدا و آن صحنه هايي كه ولي خدا در عالم طراحي مي كند برسد والا انسان از آن صحنه­هاي استثنايي عقب مي ماند. اين خصوصيت اصحاب است که ديگران اين تهيئی كه بايد داشته باشند تا خودشان را برسانند، نداشتند. بحث جدي­اي است كه آدم چكار بايد بكند و چه صفاتي درونش شكل بگيرد و چه موانعي را از خودش دور بكند. يكي از خصوصيات اصحاب سيدالشهداء این است كه اهل سرعت و سبقت بودند و آنها بر فرصت ها سبقت گرفتند و نگذاشتند فرصت ها بر آنها سبقت بگيرند.

دلایل عدم تهیئ و جاماندن از امام علیه السلام

از آن طرف هم آدمهای خوبی وجود دارند که اهل تسويف و تأخير هستند و امروز و فردا مي كنند و می­گویند: حالا دير نمي شود، آدم خيال مي كند دير نمي­شود، سر يك دوراهي از قافله جا مي­ماند. چنانچه از اين دسته در كربلا مصاديق زيادي دارد. از اهل بصره و كوفه و جاهاي ديگر آدمهایي بودند که دلشان مي خواست با امام همراه بشوند ولي نتوانستند همراه بشوند زیرا همین خصوصیت سبقت گرفتن را نداشتند. افرادی مثل ترماح كه دير آمدند و وقتي رسیدند كه کار تمام شده بود و اين آمدن فايده­اي نداشت؛ یعنی گرچه دلشان مي خواست، ولي اهل سرعت نبودند و صحنه ها بر آنها سبقت گرفتند. ترماح از دوستان  اميرالمومنين و امام حسين عليه السلام است؛ و عجيب آنكه در مسير كربلا وقتي حضرت نزديك كربلا و در محاصره لشكر مقدم ابن زياد بودند، با حضرت برخورد كرده و وضعيت كوفه را هم ديده و كاملاً مي داند. او به حضرت گزارش مي­دهد که كوفه بر عليه شما قيام كردند و در بيرون كوفه هم لشكر فراوانی آماده شده تا با شما بجنگد. در يمن بجنگيد آنجا كوهستان و منطقه جنگي خوبي است؛ اما اينجا براي جمعيتي كه شما دارید اين جنگ صلاح نيست. آنجا هم جنگجو در اختيار شما قرا مي­دهم هم صحنه و ميدان جنگ است؛ اما اينجا صحنه بيابان است. اين جمعيت كم در مقابل لشكر انبوه حتماً شكست مي خورد. حضرت نپذيرفتند. پس گفت: اجازه بدهيد تا من بروم و گندم اهل بيتم را به يمن برسانم. بعد برمي­گردم به خدمتتان و كمك مي كنم. حضرت فرمودند: اگر مي روي زود برگرد. رفت و وقتي رسيد به اين منطقه كه كار تمام شده بود؛ یعنی در همين منطقه اي كه امام حسين را وداع كرد، وقتي برگشت خبر شهادت حضرت را شنيد. این تسويف و تأخير است. آمد و دلش هم مي خواست؛ اما مهيا نبود. سوال اینجاست که آیا شما نبايد كاري بكنيد كه بتوانيد اهل بيتتان را هم به امام حسين برسانيد؛ زیرا شما فقط مكلف نيستيد كه شكم ها را پر بكنيد یا كودكتان را از نظرظاهري تأمين بكنيد؛ بلکه بايد قلب و روح آنها را هم تأمين بكنيد. از این گذشته يا نتوانستي يا نخواستي که آن کار را انجام بدهی، آیا نبايد از قبل به فكر باشی و وقتي امام حسين از مكه و مدينه خارج شدند و خبر دادند، خودت را به امامت برساني و اين بار گندم را از قبل به منزلت رسانده باشي؟ بر فرض اين كار را هم نكردي، آیا نبايد اين بار گندم را بريزي و به امام حسين ملحق بشوي؟ اينها ضعف هاي ما است و اين نقطه ضعف ها كار دست آدم مي دهد.

بر اساس روايات و زيارات، آن صفاتي كه در اصحاب سيدالشهداء هست كه آنها را در اين منزلت قرار داده این است که آنها مثل انس طفل با مادر مأنوس با مرگ هستند. اين بيان شب عاشوراي سيدالشهداء است: «يَسْتَأْنِسُونَ بِالْمَنيَّةِ دُونى اِسْتِئْناسَ الطِّفْلِ بَلَبَنِ أُمِّه»(2) اين صفت اول آنها است. انساني كه با مرگ مأنوس نباشد همسفر اولياء خدا نيست. انساني كه با بيش از دنيا مأنوس نيست و همه انسش با دنيا است و آخرت برايش جدي نشده بيش از دنيا برايش غريبه و بيگانه است و وقتي صحبت از آخرت مي شود، انگار از يك عالم تجربه نشده دوردستي براي او صحبت مي شود. چنین آدمی اهل اقدام نيست. يكي از چيزهايي كه در انسان قساوت قلب ايجاد مي­كند اين است كه انسان طَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ باشد. در سوره حديد مي فرمايد «فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ»(حدید/16)؛ یعنی مثل كساني نباشيد كه فرصت ها را خيلي دور مي­ديدند لذا به قساوت قلب رسيدند. َطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ يعني مثلاً ما مشهد مي رويم و ده روز مي­خواهيم بمانيم، سحر اول مي خوابيم و مي­گوييم نه شب ديگر وقت هست، امشب از راه رسيده و خسته هستیم؛ ولي اگر آدم يك شب مشهد باشد، چون فرصت كم است از سر شب تا سحر در حرم می­ماند و نمی­خوابد و استراحت نمی­کند. همه جا همينطور است آدم اگر احساس كرد كه حالا جواني طولاني است و سي سال طول مي كشد سي سال بعد می­بیند اين سالها تمام شد و هيچ كار نكرد. اگر خيال كرد ماه رمضان سي شب است، شب سي ام مي رسد اما هنوز یکبار ابوحمزه یا افتتاح نخوانده­است؛ ولي اگر فرصت را كوتاه بداند، مي­داند که ماه رمضان به چشم به هم زدنی تمام می­شود، پس از همان اولين لحظه كار را شروع مي كند؛ بلكه از قبل مهيا مي شود. اگر آدم خيال كرد شب جمعه خيلي طولاني است اين ساعتش را مجلس می­گیریم و گعده مي كنيم ناگهان مي­بينيد سحر جمعه شد و هيچ كار نكرد. انسان فرصت ها را بايد خيلي كوتاه و آخرت را خيلي نزديك بداند. تعبیر خداي متعال راجع به آخرت اين است «أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ»(هود/81) اگر انسان احساس كرد صحنه­های قیامت خيلي دور است، اين در انسان قساوت مي­آورد و انسان قسي القلب و سنگين مي­شود و نمي­تواند داد و ستدي داشته باشد. نه فرصت ها با او معامله مي­كنند و نه او با فرصت ها معامله مي­كند. قساوت آن حالتي است در انسان كه داد و ستد او قطع مي­شود و به فرموده قرآن «كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ»(بقره/74) یعنی حتی سنگ ها هم يك جوششي دارند اما اين انسان هیچ توليد و جوششي ندارد. اين قساوت برای وقتي است که انسان احساس مي كند فرصت ها دور هستند. در باب ظهور هم همينطور است؛ يكي از اركان ظهور اين است كه انسان زمان ظهور را نزديك بداند چنانچه در روایات از معصومین و همچنین در قرآن آمده­است «إنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا * وَ نَرَاهُ قَرِيبًا»(معارج/6-7) آدم اگر احساس كرد که خيلي دوردست است، نمي تواند خودش را آماده بكند و به وظايف منتظر عمل بكند.

لزوم تحول معرفتی در شناخت قرب و بعد مسائل

اين هم نكته مهمي است که چگونه آدم احساس بكند ظهور نزديك است؛ آیا بايد به خودش تلقين بكند؛ يعني بيخود به خودش بقبولاند که ظهوري كه ١٤٠٠ سال ممكن است طول بكشد بايد بگويد نزديك است؛ يا نه واقعاً بايد يك تحول معرفتي در ما پيدا بشود تا قرب اين حوادث مثل قرب مرگ و قرب معاد و قرب برزخ و قرب قيامت را درك كنيم. به عنوان مثال خداي متعال به همه ما نزديك است؛ قرآن هم می­فرماید: «أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»(ق/16) و یا «وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ»(حدید/4). اما چرا ما خدا را آنقدر دور احساس مي كنيم و به قول آن شاعر: «او نمي ديدش و از دور خدايا مي كرد» چرا آدم نمي­تواند با خدا نجوا كند و خدا را در قرب خودش نمي­بيند در حالیکه به فرموده قرآن «إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُّحِيطٌ»(فصلت/54)؛ یعنی خداي متعال به همه عالم احاطه دارد؛ از درون و بيرون برما احاطه دارد پس چرا ما قرب او را درك نمي كنيم؟ اين يك تحول معرفتي مي خواهد که اگر اين تحول معرفتي در ما پيدا شد آنوقت قرب حضرت حق را احساس مي كنيم. اين قرب واقعاً هست و صرفاً تلقين نيست که خدا به ما نزديك است؛ اما ما محجوب هستيم و اين تحول معرفتي بايد در ما پيدا بشود و ما بايد مهاجر الي الله و راحل الي الله بشويم و اگر راحل شديم نزديك است.

آخرت هم همينطوري است «يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ»(روم/7) آخرت به ما محيط است؛ اما چون ما در آن فضاي معرفتي نيستيم، آخرت را دور مي بينيم. اگر آن فضاي معرفتي حاصل شد و انوار معرفت آمد، مي­بينيد كه آخرت از دنيا به ما نزديك تر است. آنکه در این فضا نیست مي­گويد: دنيا نقد است و مزدهاي خدا نسيه است! چگونه ديگراني كه نه دارند و نه اگر داشته باشند به ما مي­دهند مزدشان نقد است اما مزد خدا نسيه است؛ در حاليكه نقدترين مزدها مزد خدا است. اینکه آدم مزد خدا را دور مي­بيند، يك مشكل معرفتي است؛ اگر حسيب بودن، مجيب بودن و معطي بودن خداي متعال را ديدی، متوجه می­شوی که قبل از اينكه تو شروع كني او اعطا كرده­است؛ مزدهاي خداي متعال قبل از عمل ما و با عمل ما و بعد از عمل ما است؛ اما آدم وقتي مزد را دور ديد ديگر نمي­تواند تجارت بكند. اگر در انسان تحول معرفتی پيدا شد متوجه می­شود که مزدهاي خدا از همه نقدتر است و حتي اگر ديگران به ما مزدي مي­دهند، در واقع خدا است که مزد مي دهد؛ اگر مادر بچه اش را اجابت مي كند در واقع خدا است که اجابت کرده چنانچه در روایات و ادعیه هم آمده­است «لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْكَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِيد»(3) اگر خدا اجابت نكند كسي جواب ما را نمي دهد.

آدم وقتي آخرت را دور ديد و به آن مأنوس نبود به قساوت قلب مي­رسد. امام زمان علیه السلام به عالم محيط و در همه عالم حاضر است و ما در حجاب هستيم. اگر اين حجاب برداشته شد متوجه می­شویم که امام در قرب ما است و ظهور امام و تجلي آن حقيقت در عالم و تنزل آن امر در عالم قريب است. اینجاست که انسان حركت مي­كند و اقدام کردن هم احتياج به اين دارد. آنهايي كه آخرت و مرگ را دور می­بینند و می­گویند که قرن ها طول مي­كشد، هيچوقت نمي توانند بهرمند بشوند زیرا یکی از شروط بهرمندي این است كه انسان با آخرت مأنوس باشد و آخرت را نزديك ببيند و با بيش از اين دنيا رابطه برقرار كرده باشد تا پرده ها از جلوي چشمش افتاده باشد، آنگونه که به تعبير اميرالمومنين عليه السلام «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُون وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُون‏‏»(4) یعنی گويا هم بهشت را دیده و هم در آن منعم هستند و هم جهنم را دیدند و مزدشان و یا مجازاتشان را همین الان نقد نقد مي گيرند. تعبير قرآن هم این است که «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ * وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ * يَصْلَوْنَهَا يَوْمَ الدِّينِ»(انفطار/13-14) همین الان آنها در بهشت و اينها در جهنم هستند اما در روز قيامت است که پرده ها كنار مي­رود و يك مواجه ديگري با بهشت و جهنم دارند. بنابراین يكي از خصوصيات اصحاب سيدالشهداء انس با مرگ است؛ زیرا آدمي كه در حد دنيا است همراه ولي خدا نمي شود.

معرفت به امام به عنوان تنها راه قرب به خدا

خصوصيت ديگري كه در اصحاب سيدالشهداء عليه السلام هست اين است كه اصحاب سيدالشهداء از دنيا بزرگتر و مأنوس با مرگ شدند؛ عوالم بعدي را ديدند و بيش از دنيا مشتاق آن عوالم و مشتاق رسيدن به حضرت حق هستند و متوجه شدند كه تنها راه براي رسيدن به خدا امام است؛ لذا به هر قيمت شده خودشان را به امام رساندند و همه موانع و حجابها را كنار زدند تا با امامشان باشند و در همراهي امامشان به آن مقاصد بلندي كه دارند، برسند؛ چون مي­دانند آن مقاصد بلند جز با امام تأمين شدني نيست و هيچكس ديگري نمي تواند انسان را به آن مقاصد بلند برساند. اينكه به ما مي­گويند هر روز زیارت جامعه را بخوانيد براي اين است كه انسان اگر بخواهد در آن راههاي دور برود چنين امامي مي خواهد. وقتي امام را اينطوري شناختي متوجه می­شوی که تا كجا مي­شود با امام طي مسافت كرد. اگر كسي اهل طلب بود و مي­خواست به سمت خداي متعال حركت كند می­فهمد كه راه خدا جز با امام طي شدني نيست. امام باب و سبيل و وجه و صراط است. در بيان نوراني اميرالمونين عليه السلام آمده­است «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْه‏»(5) خداي متعال اگر مي­خواست، مستقيم خودش را معرفي مي­كرد اما در ما این چهار چيز را قرار داد. آدم اگر همت بلند دارد و مي­خواهد به سمت خداي متعال حركت كند، مدخل باب توحيد امام است. در روایت فرمودند «نَحْنُ بَابُ حِطَّتِكُمْ كَبَابِ حِطَّةِ بَنِي إِسْرَائِيل»(6)‏ زیرا خدا در قرآن خطاب به بني اسرائيل فرموده «وَ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ»(بقره/58) اگر از اين باب تواضع خارج شديد همه گناه هايتان را خدا مي بخشد و مطهر و طاهر وارد اين وادي مي­شويد. اهل بیت هم فرمودند که اگر از باب ولايت ما وارد شديد مطهر مي شويد. اين قدم ورود به وادي توحيد با امام است که ابواب الله هستند. وادي توحيد از وادي ولايت عبور مي كند و مدخل توحيد وادي ولايت است که اگر كسي متواضعانه وارد اين باب شد، مطهر و پاك مي­شود.

امام سرچشمه طهارت است و اگر انسان دستش به امام رسيد، مطهر مي­شود. امام كلمه طهور و ماء طهور است. اين مدخل توحيد است. وقتي وارد وادي توحيد شدي، سبل مطرح مي­شود. سبل همان اخلاق حميده و واجبات و رعايت تكاليف و رعایت محرمات است. و اگر از دستور امام اطاعت نکردی یعنی از اين باب وارد نشدي و به غیر امام، هيچ سبيلي سبيل الي الله نيست و هیچکدام از نماز و روزه­­ها به درد نمي­خورند؛ اما اگر وارد اين وادي شدي بايد سبل را طي كني که همان نماز و روزه و حج و جهاد و واجبات و محرمات است. اگر اين سبل را طي كردي به صراط كه خود حقيقت امام و ولايت امام است مي­رسي كه صراط محبت است. حديثی در معاني الاخبار است كه از حضرت در خصوص صراط پرسیدند و ایشان فرمود «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الصِّرَاطِ فَقَالَ هُوَ الطَّرِيقُ إِلَى مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمَا صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِي الدُّنْيَا وَ صِرَاطٌ فِي الْآخِرَةِ وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِي فِي الدُّنْيَا فَهُوَ الْإِمَامُ الْمُفْتَرَضُ الطَّاعَة»(7). صراط حقيقت وجودي امام و ولايت امام است و اگر در صراط طي سبيل كرديد به وجه مي­رسيد و آنوقت است که انسان، عارف به وجه الله مي شود. يكي از اسامی امام در قرآن وجه الله است. اگر كسي عارف به وجه الله شد، خداي متعال را در وجه الهي و در آینه امام مشاهده مي­كند و این همان معرفت الله است. شايد اين همان چيزي است كه اميرالمومنين عليه السلام در آن حديث معرفت به نوارنيت نقل فرمودند «مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَ وَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّة»(8) اگر كسي اهل همت بلند شد و خواست که رو به خدا برود تنها راه امام است. اين مطلب را اصحاب سيدالشهداء فهميدند و لذا گرد امام جمع شدند و وقتي امام آنها را رد كرد و به تعبير ناقصي من، به آنها فرمود که بيعت را از شما برداشتم، مرخص هستيد که برويد، اينها بجاي اينكه خوشحال بشوند با التماس و التجاء ماندند.

پیوند با امام؛ شرط جاودانگی

از نکات ديگري كه اين اصحاب به آن رسيدند، این بود که فهميدند بايد به امام گره بخورند و جانشان را به امام بدهند تا اين جانشان ماندگار بشود. امام سرچشمه بقا است. «شُهَدَاءُ دَارِ الْفَنَاءِ وَ شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاء» يك معنايي كه شايد براي اين عبارت زيارت جامعه كبيره بشود كرد اين است كه امام عالم فاني را مي­بيند و مي­خواهد دست ما را بگيرد از عالم فاني به عالم باقي و از دارالفناء به دارالبقاء ببرد. محيط بقاء، محيط ولايت امام است؛ چون به فرموده قرآن «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ»(قصص/88). این اصحاب رسيده بودند به اينكه بايد با امام باشند و جانشان را بايد به امام بدهند تا باقي باشد. آنها می­دانستند که اگر به خدا مي خواهند برسند اگر بقاء مي خواهند اگر بيش از دنيا می­خواهند، باید با امام باشند. در وراي همه اينها يك امر ديگري را هم يافته بودند كه امام محتاج نيست. روايات در اين زمينه فراوان هستند. به عنوان مثال ذیل این آیه كه «مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّـهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً»(بقره/245) فرمودند که خداي متعال آنچه را که قرض الحسنه به خودش بحساب آورده صله الامام است. آن مالي را كه به دست امام مي­رسانيد و در راه امام خرج مي­كنيد، قرض به خداي متعال و فوق تمام حسنات و هزينه ها است. در بعضي روايت دارد [ارزش آن] دو هزار برابر یا هزار هزار برابر است ولي ذيلش هم يك توصيه مي كند که اگر خيال كرديد امام محتاج است، مشرك مي شويد. انسان بايد بفهمد كه جان ما وقتي طاهر مي شود كه به امام پيوند بخورد ولي اين را هم بايد بفهميم كه اگر اين جان را طلبكارانه به امام داديم شكست مي­خوريم، هيچ كس طلبكار امام نيست. خداي متعال به پيامبر گرامي مي فرمايد «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِم بِهَا وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ»(توبه/103) از آنها بگير چون وقتی صدقات و مالشان را به تو مي­رسانند، جانشان پاك مي­شود. خيلي عجيب است که پیامبر صدقه از آنها مي­گيرد و آنها تطهير و تزكيه مي­شوند. بعد هم مي فرمايد بر آنها صلوات هم بفرست چون به آرامش و طمأنيه مي رسند. وقتي جانت را به امام مي­دهي هم تطهير شده و هم با صلوات امام به سكونت و امنيت مي­رسی.

سلوک در وادی بلا در مقام محبین

اصحاب عاشورا همه هستي شان را به امام دادند و از دنيا بزرگتر و طالب حضرت حق و آخرت شدند. صراط و وجه را امام ديدند و گرد امام جمع شدند و هستي شان را با امام معامله كردند و در اين معامله خود را بدهكار هم مي­دانند و از اين بالاتر شايد چيزي كه در اصحاب عاشورا پيدا شده اين است كه در طی اين مسير آرام آرام حجاب ها از آنها برداشته شده به معرفت امام و محبت امام رسيدند و خود امام برايشان مطرح شد. در اصحاب عاشورا بيش از بهشت خواهي و فرار از جهنم است و خود امام برايشان موضوعيت پيدا كرده­است. امام فوق بهشت است؛ چنانچه بهشت از نور سيدالشهداء آفريده شده تجليات نور حضرت در مقامات بهشت هست. اصحاب در عاشورا به محبت امام رسيدند و سلوك آنها سلوك محبين است. سلوک اصحاب سيدالشهداء در مقام محبت و در وادي بلای سيدالشهداء واقع شده­است. اگر كسي از محبين شد او را در وادي بلا مي­برند. در روایات هم فرمودند «فَمَنْ صَحَّ إِيمَانُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشْتَدَّ بَلَاؤُه‏»(9) استادی می­گفت که ايمان وقتي خوب شد خداي متعال آدم را در گيره ايمان مي گيرد و بعد به او سوهان مي كشد، شما اگر بخواهيد آهن را سوهان بكشيد بین گيره مي­گذاريد والا در مي رود. انسان هم وقتي جزء محبين شد، او را در وادي بلا مي­برند. آنها چون در مقام محبت سيدالشهداء بودند در وادي بلاي سيدالشهداء رفتند و حقيقت بلاء سيد الشهداء را به اندازه ظرف خودشان چشيدند. همه مقاماتي كه مي­بييند برای اين است كه جزو محبين و سالك با بلاء سيدالشهداء شدند. آنها وسعت و عظمت بلاي سيدالشهداء را مي فهميدند و اين خيلي امر مهمي است. قبلاً در شرح زيارت عاشورا تقديم شد كه زيارت عاشورا مناسك سلوك با بلاء سيدالشهداء است که از معرفت امام تا توجه به وسعت بلاء امام و تحول معرفتي كه در انسان پيدا مي­شود در این زیارت هست و اين تحول معرفتي منجر به بصيرت نسبت به جبهه واسع دشمن در تاريخ و عالم مي­شود؛ بعد انسان موضع گيري می­کند که از لعن تا برائت و سلم و حرب تا بقيه مقامات زيارت عاشورا است که مقامات سلوكي با بلاء است؛ که دنیایی آن «أللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيَايَ مَحْيَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِي مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» و آخرتي آن هم كه در سجده قرب در آخر زيارت عاشورا ذكر شده­است. گمان من اين است که اصحاب سيدالشهداء از دنيا بزرگ تر شدند؛ رو به امام آوردند و به معرفت و محبت رسيدند و با محبت امام وارد وادي بلاي امام شدند و سلوكشان در بلاي سيدالشهداء سلوك محبين بود. نتيجه آن هم اين است كه یکی از اصحاب شب عاشورا مي­گويد: اي كاش من هزار بار قطعه قطعه مي­شدم اما خداوند متعال اين سختي را از شما برمي­داشت؛ اين همان سلوك محبين و مواجه محبين با بلاء ولي خدا است؛ لذا در روایات است که حضرت وقتي در عاشورا تنها شدند آنها را صدا زدند كه اين بدنها به حركت در آمدند که حضرت فرمودند: آرام باشيد. گویا این بدنها گفتند: ما سر عهدمان هستيم و اگر شب عاشورا گفتيم حاضر هستيم هزار بار كشته بشويم حرف نبود؛ آنها مرگ را ديدند. عبور از عالم دنيا حتي براي خوبها خيلي عبور عجيب و غريبي است؛ ولي حاضر هستند هزار بار برگردند. اين امر فقط برای اصحاب نبود؛ بلکه اهل بيت هم همينطور سالك محب در وادي بلاء هستند و از وادي بلاء سيدالشهداء به اين مقامات رسيدند. همه انبياء اينطور بودند؛ البته من نبي اكرم را استثناء مي كنم، چون اينجا حرف زدن دقيق است، ولي از من دون نبي اكرم همه با عاشورا سالك شدند. ابراهيم خليل بعد از قرباني كردن اسماعيل در آن مقام وقتي از خدا مي­خواهد كه بالاترين درجات اهل بلا را به او بدهند، او را در گودي قتلگاه برده و مي­گويند: اين درجه در قرباني كردن اسماعيل نيست. اول از او عهد محبت مي­گيرند و می­پرسند که خودت را بيشتر دوست داري يا نبي خاتم را؟ می­گوید: ايشان را. اسماعيل را بيشتر دوست داري يا سيدالشهداء را؟ جواب می­دهند که سيد الشهداء را بیشتر دوست دارم؛ بعد در گودي قتلگاه يك روضه براي او مي­خوانند. در نقلی از امام رضا علیه السلام هست که ايشان چنان متألم مي­شود كه اگر فرزندش را سر مي­بريد اینقدر متألم نمي­شد. «وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ»(صافات/107) اینجا محقق شد و آن ثوابي را كه حضرت ابراهیم مي خواستند، اينجا به ایشان داده شد که بالاترين درجه در بلا است. سلوك محبين با سيد الشهداء سلوك در وادي بلاي سيد الشهداء است.

بقيه صفات، تجلي شفاعت سيد الشهداء است: اولياء الله، اوداء الله، اصفياء الله، ربانيون، ابرار الله، الذابون عن توحيد الله و سایر صفاتي كه در اصحاب سيدالشهداء است. يك موقعي من این صفات را تعديد مي­كردم حدود هجده صفت است که همه اينها در اين وادي برايشان ذكر شده­ است. اگر كسي به امام و شفاعت امام رسيد جزو اولياء الله و اوداء الله و احباء الله و انصار الله یعنی نصره خدا و دين خدا می­شود.

اين باب براي ما بسته نيست و ما هم بايد همينطوري بشويم. علامت بسته نبودنش هم زياد است. امام رضا عليه السلام به پسر شبيب در روز اول محرم فرمودند «يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ لَكَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَيْنِ ع فَقُلْ مَتَى مَا ذَكَرْتَهُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيما» یعنی اگر خوشحال مي شوي كه به ثواب اين شهداء برسي هرگاه ياد سيدالشهداء افتادي لااقل حسرت بخور كه نبودي تا پيش روي امام حسين كشته بشوي؛ و یا نبودي در بين زن و بچه امام حسين تا اسير بشوي؛ یعنی لااقل اين غصه را بخور. اگر انسان اين غصه را خورد و اين طلب در او بود، اميد است كه به اين ثواب برسد.

يك جمله اي در زيارت جامعه الائمه المومنين دارد كه بايد بحث بشود. این زیارت سه مرحله است يك مرحله توجه به مقامات اهل بيت است كه در همه زيارات است؛ اما اينجا مقامات خاص است. يك مرحله توجه به ابتلائات اهل بيت است كه در زيارات ديگري نيست و از امتيازات اين زيارت است که به اين كيفيت توضيح داده شده­است. در مرحله چهارم هم دعايي است كه ذيل آن آمده؛ اما در مرحله سو این زیارت در واقع ما به حضرت عرض مي كنيم «فَهَلِ الْمِحَنُ يَا سَادَتِي إِلَّا الَّتِي لَزِمَتْكُمْ وَ الْمَصَائِبُ إِلَّا الَّتِي عَمَّتْكُمْ وَ الْفَجَائِعُ إِلَّا الَّتِي خَصَّتْكُم... إِنَّا لَا نَمْلِكُ إِلَّا أَنْ نَطُوفَ حَوْلَ مَشَاهِدِكُمْ وَ نُعَزِّيَ فِيهَا أَرْوَاحَكُمْ عَلَى هَذِهِ الْمَصَائِبِ الْعَظِيمَةِ الْحَالَّةِ بِفِنَائِكُم‏... فَنَحْنُ نُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّا قَدْ شَارَكْنَا أَوْلِيَاءَكُمْ وَ أَنْصَارَكُمُ الْمُتَقَدِّمِينَ فِي إِرَاقَةِ دِمَاءِ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ وَ قَتَلَةِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ سَيِّدِ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ يَوْمَ كَرْبَلَاءَ بِالنِّيَّاتِ وَ الْقُلُوبِ وَ التَّأَسُّفِ عَلَى فَوْتِ تِلْكَ الْمَوَاقِفِ الَّتِي حَضَرُوا لِنُصْرَتِكُم‏»(10) همه محنت ها آنهايي است كه به شما رسيده و بلاها آنهايي است كه شما را احاطه كرده­است. اين بلاهاي شما و اين مقامات شما و اين ابتلائات شما است. كاري كه از ما ساخته است اين است که دور مشاهد شما بچرخيم. قلب انسان باید دائماً دور امام زمان طواف داشته و اين ايام نه تنها به صورت لفظی، به حضرت تسليت عرض کرده و درك بلا بكند. در قدم بعد می­گوییم که ما با نيات و قلوب مشارك هستيم با كساني كه در صفين و جمل و نهروان جنگيدند و همچنین با آنهايي كه در كربلا پيش روي امام حسين با دشمنان جنگيدند؛ یعنی ولو نبوديم اما سهم ما اين است كه در اين بلايي كه برای اهل بيت است و به ائمه رسيده، دور سرشان بچرخيم و بگوييم ما هم حاضر هستيم و اگر روزی اتفاق افتاد فريب جملي ها و صفيني ها و نهرواني ها را نمي خوريم چون هر كدام يك فتنه سنگيني بود. ما باید دور امام طواف كنيم و تعزيت بگوييم و اعلام آمادگي كنيم و بگوييم که با آنها در نيت و قلوب مشارك هستيم. نتيجه این عمل اين است كه اگر صحنه هايي پيش آمد كه ما با امام خودمان بايد در مثل صفين يا نهروان يا جمل بجنگيم، كاملاً در ركاب امام زمان حضور داشته باشيم تا بتوانيم ان شاء الله به اصحاب سيد الشهداء ملحق بشويم. السلام علیک یا اباعبدالله...

پی­ نوشت ها:

(1) الصحيفة السجادية، ص: 98

(2) مقتل الحسين للمقرم، ص 262

(3) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص: 801

(4) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 303

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 184

(6) تفسير فرات الكوفي، ص: 348

(7) معاني الأخبار، النص، ص: 32

(8) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏26، ص: 1

(9) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 252

(10) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏99، ص: 167