نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

تبیین حرکت عظیم سید الشهدا و نقش واقعه عاشورا در رشد معنوی عالم در دفتر مقام معظم رهبری در روز عاشورا

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 2 آبان ماه 1394 است که در در دفتر مقام معظم رهبری در قم برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان می دارند، حادثه عاشورا صحنه زیبایی از نمایش یکی از زشت ترین و زیباترین چهره هاست. در هیچ کجای دنیا، جلال و شکوهی به اندازه حماسه آفرینی سیدالشهدا علیه السلام و یاران با وفای ایشان وجود ندارد و بالعکس، رذالتی که دشمنان حضرت از خودشان نشان دادند در نهایت زشتی بود. همه اصحاب و اهل بیت اباعبدالله علیهم السلام توسط خودشان تربیت و گزینش شده بودند و حضرت هم، مدام یادآوری می کردند که هرکسی می خواهد، برود. به این ترتیب مخلص ترین، باوفاترین و تسلیم ترین افراد در رکاب این آرامش مجسّم، جان دادند و برای همیشه در حافظه تاریخ ماندگار شدند. سیدالشهدا علیه السلام نه تنها در سراسر مسیر و زمان اسارت، کاروانیان را آرام کردند و نور وجودی شان هدایت گر ایشان بود، بلکه از بسیاری بزرگان حتی پیامبران اولوالعزم در زمان های مختلف دستگیری کرد.

بیان فعل دشمنان حضرت سیدالشهدا علیه السلام در کربلا

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و الحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. در حادثه عاشورا سه چهره و فعل حضور دارد. يكي دشمنان حضرت، خدا و دين اوست، ديگري فعل سيدالشهداء و اصحاب و اهل بيتشان هست و مهم تر از همه صنع الهي است، چون اراده حضرت حقّ، محور همه عالم است. چهره اوّل نه فقط قابل ستايش و ستودن نيست، بلکه در نهايت زشتي هم هست. به تعبير بعضي: «أساؤوا السّواي»(روم/۱۰). اينهـا كار زشت را به زشت ترين شكل ممکن هم انجام دادند. چه لزومي داشت بعد از اينكه قلب مطهر سيدالشهداء عليه السلام، هدف تير سه شعبه قرار گرفته و طبيعتا ديگر زنده نمي مانند، دور حضرت را بگيرند و وجود مقدس ایشان را سنگباران و تيرباران كنند؟

چه لزومي داشت كه زنده، سر از پيكر حضرت جدا كنند؟ چه لزومي داشت، اسب بر بدن ایشان بتازند؟ چه ضرورتي داشت بين دو نهر آب، طفل شيرخواره را، هدف تير سه شعبه قرار بدهند؟ چه لزومي داشت خيمه هايش را به آتش بكشند؟ چرا باید لباسش را غارت كنند؟ اينهـا و هزاران لكه ننگ دیگر، در پرونده سياه آنها است. وجود مقدس سيدالشهدا و اصحاب و اهل بيت حضرت علیهم السلام در جبهه حق آن چنان استقامت كردند كه آنها براي اينكه به اهداف خودشان برسند، مجبور شدند اين افعال را انجام بدهند وگرنه لزومي نداشت در سفر، اسارت، گرسنگي و تشنگي دادن، تازيانه زدن، بر شتر بي محمل و مقابل آفتاب بي سايه بان سوار کردن! «وَ صُفِّدوُا فِي الحَديد فَوقَ اَقتابِ المَطيّات»(١)، چه لزومي داشت امام سجاد علیه السلام و زن و بچه را به غل و جامعه ببندند؟ اين، بد، بدي كردن است. يعني كار بد را در بدترين شكل انجام دادن! اتفاقا در جبهه باطل وقتي اين كار اتفاق مي افتد كه جبهه حق مقاومت مي كند. هرچه بيشتر مقاومت كند، طرف مقابل آن روي سكه خودشان را نشان می دهند. همان هايي كه مدعي نماز و روزه و دين نبي اكرم صلّ الله عليه و آله و سلّم بودند، اين كارها را كردند. اين افراد نه فقط خودشان مستحق لعن هستند، بلکه يك جبهه تاريخي را مورد نفرین قرار دادند؛ «اتباعِهِم اشياعِهِم راضينَ بِفِعلِهِم»، تا قيامت هركسي راضي باشد، مستحق لعن هست.

تبیین فعل سیدالشهدا علیه السلام و اصحاب ایشان در کربلا

 و اما چهره دوم كه نمایان گر فعل سيدالشهداء و اصحاب و اهل بيتشان هست، در نهايت زيبايي است. هيچ كجا، شكوه و جمال بندگي به اندازه كربلا وجود ندارد، اصحاب حضرت مقام تسليم و وفا دارند؛ یعنی اوج تسليم! «أَنِّي لاأَعْلَمُ اَصحاباً أوفي و لا خَيراً مِن اصحابي»، در نهايت وفا، عهدشان را با امام به آخر بردند؛ تسليم و تصديق محض! هيچ كجا گله اي، اعتراضي، اشكالي، رنجش باطني، در مقابل سيدالشهداء ندارند. البته که بيرون گود ايستادن و ادعاي تسليم و تصدیق كردن، كار آساني است. آنجايي كه ما را وسط بلا ببرند، آن وقت معلوم مي شود چه كسي تسليم است و چه كسي نيست.

فرمود: «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا»(نساء/٦٥)؛ پيامبرگرامي! در مقابل حكم تو اگر در دلشان هم، احساس حرج و دلتنگي بكنند و تسليم محض تو نباشند، مؤمن نيستند. اينهـا حقيقتا مؤمن بودند و مقام تسليم داشتند. هيچ كجا به اندازه کربلا، تسليم تَجَلّي نكرده كه وليِّ، جمع اصحاب و اهل بيت خودش را در متن يك بلاء عظيم و كوره اي كه گداخته شده ببرد و آنها تسليم محض باشند، اهل بيت و اصحاب حضرت هردو اينگونه هستند. در اين سفر يك جا حرفي كه بوي گله بدهد از آن ها شنیده نشد.

و البته در باب صبرجميل که حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند، باید گفت يعني صبري كه در آن گلايه و شكايت نيست و همه اين زيبايي ها به خود سيدالشهداء عليه السلام برمی گردد. امام حسین علیه السلام افراد را براي اين روز تربیت کرده است. آن روزي كه خدای متعال كربلا را در عالم میثاق عرضه كرد، سيدالشهداء علیه السلام پذيرفتند. به ایشان گفته شد که بايد اصحاب و اهل بيت را بياوريد. «انّ اللهَ قَد شاءَ اَن يُراهنَّ سَبايا»(2)، عرضه داشت خدايا تو بپذير، من مي آورم. پس اينهـا را، يك به يك انتخاب و تربیت کرده اند. اصحابش را مرتّب زير نظر داشت. شب عاشوراء، طوري مهيايشان كرد که شاید اینکه فرمود: بلند شويد، برويد، نكته اش همين است كه اگر مي مانند، احساس نكنند كه امام حسين عليه السلام، از آنها استفاده ابزاری می کند. بدانند همراهي با ایشان فوز و غنيمت آنهاست. خوب استقامت بكنند و لذا خوب هم استقامت كردند. تسليم بودند و وفا كردند.

وقتي سعيد بن عبدالله رضوان الله علیه چوبه هاي تير را به تنش گرفت و روي زمين افتاد، نماز حضرت تمام شد. بالاي سرش آمدند، عرض كرد: «هل أوفيتُ» آيا به قرارم با شما وفا کردم؟ پيمانه پر شد؟اينهـا اينگونه اهل تسليم و وفا بودند. خدا رحمت كند یکی از بزرگان را که در معنای وفا مي فرمود: آنچنان پيمانه ات را پر كني، كه جاي اما و اگر و اي كاش باقي نماند، اي كاش اين اقدام را من مي كردم! گاهي ما دوستي، پدري، مادري داريم که بايد به او خدمت كنيم. بعد از مدت ها مي گوييم: اي كاش آن شب در آن صحنه من بيشتر همت مي كردم، پيداست که این شخص وفا نكرده است و گرنه، اصلا جاي اي كاش باقي نمي گذارد. هرچه مي توانسته، گاهي بيش از حدّ پیمانه را پر كرده است.

همه اينهـا به سيدالشهداء برمی گردد. هيچكس طلبكار از ایشان نيست. اين وفا و تسليم شعاع وجود خودش است. شعاع آرامش در کربلا وجود مقدس سيدالشهداء است. «يا أيَّتُها النَّفسُ المُطمَئنَّة*أرجِعي ألي رَبِّك راضِيةً مَرضيّةً»(فجر۲8-٢7) سخت ترين بلاء تاريخ را به جان خريده، اوج زيبايي فعل حضرت و اصحاب و اهل بيت اينجاست که با همه وجود در میدان آمده و همه را آورده است. آنهايي كه بايد قرباني بشوند را داده و در راه خدا دامانشان را تكان داده اند. با آنهايي هم كه بايد به اسارت بروند خداحافظی و آماده شان کرده و خودش هم در گودي قتلگاه است و خون از جراحات بدنش بيرون ميزند. «المُغسّل بِدَم الجَراح المُجَرَّعِ بِكأساتِ الرِّماح»، در محاصره دشمن عرضه مي دارد: «الهي رضاً بقضایک»، بعضي این فراز را اینطور معنا كردند، يعني خدايا من به مابقي بلا راضی هستم. هنوز نيمه جاني دارم، نكند همين جا كربلا تمام بشود.

«تَسليماً لأمرِك لامَعبودَ سِواكَ يا غياث المُستَغيثين»، نكند دست دشمن را بگيري، بگذار تا آخر بروند. هنوز شمر روي سينه اش نيامده و سر از بدن جدا نشده و به نيزه نرفته است. «الهي رضاً بِقَضائِك تَسليماً لأمرك لامعبودَ سواك». آنقدر صبر كرد كه «لَقَد عَجِبَت مِن صَبركَ مَلائكة السّماوات»، جبرئيل و ميكائيل از این آرامش حيرت زده شدند. «یا أيّتها النفس المطمئنة»(فجر/٢٧). وارد ميداني شده كه آينده را مي بيند، تا ظهور كه چه فجايعي به دنبالش اتفاق مي افتد. ولي آرامِ آرام است و ذرّه اي مضطرب نيست چون «الا بذكرِ اللهِ تطمئن القلوب»(رعد/٢٨). فرمود: «ألا بِمُحمَّد تَطمَئنُّ القُلوب وَ هُو ذِكرُ الله و حِجابه»(3)، در ترجمه آيه فوق بعضي اينگونه فرمودند: كه خداي متعال فاعل اين ذكر است، يعني ياد و توجه خدا نسبت به بنده او را آرام مي كند. توجه ما به او مقدّمه است. «اذكُروني اذكُركُم»(بقره/١٥٢) او كه توجه مي كند، انسان آرام مي شود و همه توجهات خدا به به بندگانش از طريق اين وجود مقدس است كه تجسد ذكر خدا و توجه خداي متعال به عالم و تجسد توجه مخلوق به خدا است.

 اگر كسي بخواهد به آرامش برسد، بايد وارد بيت النّور نبيّ اكرم بشود، آنجا است كه «اذِن اللهُ أن تُرفَعَ و يُذكرَ فيه أسمُه»(نور/٣٦)، و اين وجود مقدس خودش اصل آن ذكر و نور هست. چراغ نوراني در دل پيامبر صل الله علیه و اله و سلم است. «المشكاة فيها مِصباح»(نور/۳۵) فرمود: اين چراغ وجود مقدس سيدالشهداء است. هركسي در خانه سيدالشهداء وارد شد، آرامش ایشان او را هم مي گيرد. لذا اگر اهل بيت آرام و تسليم و وافي هستند، صبر جميل و اصحاب دارند، همه از سيدالشهداء است. بيش از آنچه تكليف بود بلا را به جان خريد. آنقدر مردانه در ميدان مي رفت كه نزدیک غروب عاشوراء پيام آمد اگر بخواهي همه چيز را بر مي گردانيم. هيچ چيز هم از مزدت كم نمي كنيم، عرضه داشت نه ما سر عهدمان هستيم. بيش از ظرفيت تحمل كرد. اين آیه در باب وجود مقدس نبيّ اكرم صلّ الله عليه و آله و سلّم هست: «طه*مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى»(طه۱/٢) ما قرآن را نازل نكرديم براي اينكه، اينقدر به مشقّت بيافتيد.

در روايت است شخصی از اميرالمومنين علیه السلام سوال كرد، گفت: آقا! پیامبر ما داود سلام الله علیه، به خاطر يك تخلف و ترك اولي آنقدر گريه كرد كه كوه ها با او همنوا و تسبیح می گفتند. «إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِشْرَاقِ»(ص/١٨) پيامبر شما چه دارد؟ فرمود: پيامبر ما ترك اولي هم نداشت، وقتي در محراب مي ايستاد به گونه اي از خوف خدا دلش مي لرزيد كه صداي قلب حضرت مثل جوشش ديگ روي اجاق بود، البته پيدا است كه هر كسي اين را نمي شنود. ده سال روي پنجه هايش ايستاده نماز خواند. با اينكه به او امنيّت از هرگونه سختي و عقوبت داده بودند و بهشت برايش تضمين شده بود كه خدا فرمود: «مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى»(طه/٢).

سيدالشهداء فوق طاقت و تكليف تحمل کرد. سر مطهّرش همراه كاروان اصحاب و اهل بیتی که تربیت کرده بود آمد و اين عادي نيست. زيد بن أرقم نقل مي كند: شنیدم صداي تلاوت قرآن مي آيد. سر از حجره بيرون آوردم ديدم عجب! وجود مقدس سيدالشهداء علیه السلام، سرش بالاي نيزه است. «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا»(كهف/٩)؛ ديدم اطرافشان سرهاي مطهر و يك عده زن و بچه به دنبالشان است. اصحاب كهف و رقيم خيلي كارشان فوق العاده بود. وقتي به جامعه كفّار پشت كردند، تنها ماندند و به غار پناه بردند. «فَأوُوا الَي الكَهف»(كهف/١٦).

امام حسین علیه السلام؛ کهف اسرای کربلا

در مقایسه كهفی كه پناه آنها بود و آن كه پناه اهل بيت و اصحاب است، باید گفت که در دوران حاكميت و ظلمت بني اميه و قبل و بعدشان چيزي از دين و خدا باقي نماند و اين كفر، از كفر آن دوران سنگين تر است. فقط آن هايي كه كهفشان، امام حسين عليه السلام بود، نجات پیدا کردند. سير آنها این بود که آرام خوابيدند، و اينهـا، سرهايشان به نيزه است و با غل و زنجير به اسارت مي روند. «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا»(كهف/٩)، واقعا شگفت انگيز است.

داستان اصحاب امام حسين علیه السلام، كه سرهاي عده ای روي نيزه هاست و زن و بچه هايشان را دست بسته، سوار بر شترها در بازار كوفه می گردانند، عجيب است و اين سيدالشهداء بود كه با سر خودش اين هـا را حمايت كرد. اگر اين سر همراهشان نبود، يك جايي اين كاروان مي بريد. لذا نقل شده وقتي كار سخت مي شد، چشم نافذ حضرت در حدقه مي چرخيد، يك نگاه به آنها مي كرد، مي فرمود: «لا حول و لا قوّة الا بالله»، گاهي اشكش جاري مي شد، بعضی اوقات كار خیلی سخت مي شد مثل زمانی که در مجلس يزيد لعنت الله علیه، گفت اين دختر را به من مي بخشي؟ ديدند صداي تلاوت قرآن از طشت طلا بلند شد. اگر آنها زيبا عمل كردند، همه زيبايي شان به سيدالشهداء علیه السلام برمي گردد. او اينهـا را تربيت كرد و با سرش آورد و مواظب اصحابش بود. «صَبراً یا بَنيِ الكرام فما الموت الّا قنطرةٌ»، بالای سر اصحاب حاضر می شد، اينهـا را پرواز مي داد که نكند در لحظه آخر، هجوم شيطان موجب كمترين غفلتي بشود.

بیان فعل خدا در کربلا

اوج زيبايي عاشوراء در فعل عبد، كار خود سيدالشهداء است، زيباتر از او ممكن نيست و اما همه اين ها به زيبايي كار خدا برمی گردد. بيان زينب كبري سلام الله علیها اینگونه است که فرمودند: «ما رأيتُ الّا جميلا»، كار خدا زيباتر از همه است. همه اين جمال كار عبد به توفيق و لطف او برمی گردد. «ما أصابك من حسنةٍ فَمِن الله»(نساء/٧٩). در داستان جناب ايّوب علي نبيّنا و آله و عليه السلام هست که ايشان صابر بود. امتحان به قدری سخت شد، عرض كرد: خدايا تا اینجا ایستادم، ديگر توان صبر ندارم. خداي متعال به او وحي كرد: ايوب مگر تو تا حالا ايستاده بودي كه مي گويي از اين به بعد نمي توانم صبر بكنم؟ مي گويند: گِل به دهانش زد! اگر با پاي ما آمدي بعد از اين هم از ما بخواه كه به تو صبر بدهيم، ولي اگر با پاي خودت آمدي مگر مي شود صبر كني؟

يك لحظه خدا رها كند، احدي نمي تواند بندگي بكند. خداي متعال هميشه: «انتَ الذّاكِر قَبل الذّاكرين»(4)، قبل از اينكه بنده به ياد خدا باشد، خدا به ياد اوست؛ «بك عَرَفتُكَ و انتَ دللتَني عَليك و دعوتني الَيك»، اگر ما سحر بر مي خيزيم او ما را صدا زده، اگر سيدالشهداء در كربلا آمده، او صدا زده است. لذا همه جمال فعل سيدالشهداء به زيبايي ضيافت خدا برمی گردد. خدا مهمانش كرده و همه لطف و محبت خداست. البته واضح است که جبر نيست ولي توفيق است. در وراء اين زيبايي، خداي متعال مزد فراواني به سيدالشهداء داده و سفره اي براي حضرت پهن كرده است.

درست است او در قتلگاه آرام است و خود اين آرامش هم از خدا است، «بذكر الله تطمئن القلوب»، همه عالم با توجه نبيّ اكرم صلوات الله علیه به آرامش مي رسند، خود ایشان با توجه خدا. همه اصحاب با التفات سيدالشهداء علیه السلام، آرام بودند. ولايت حضرت بود كه اينهـا را در سنگینی بلا آرام كرد و آرامش خود سيدالشهداء هم «الا بذكر الله». خدا به او توجه كرده آرام شده است. بنابراين اولا همه چيز از اوست، دوم، ضيافتي كه خداوند برپا كرده است، «يا أيّتها النفس المطمئنة*أرجعي ألي ربِّك راضيةً مرضيّةً»(فجر٢٧/٢٨) حالا مزد آرامش حضرت چیست؟ مزدي بالاتر از اين ضيافت، بالاتر از اين «فَادْخُلِي فِي عِبَادِي* وَادْخُلِي جَنَّتِي»(فجر۲۹/٣٠)، آن ضيافتي كه فقط چهارده معصوم سلام الله علیهم مي فهمند و احدي از كنهش با خبر نيست. ديگر اينكه اين ضيافت را خداي متعال براي همه عالم پهن كرده است. همه انبياء و اولياء بلااستثناء، حتی در روایات آمده خود نبی اکرم در مراحلي از قرب مهمان سيدالشهداء هستند. حديثي را فريقين در مجامعشان مكرّر نقل كردند؛ «حسينٌ منّي و أنا من حسين أحبَّ اللهُ من أحبَّ حسيناً»، اينكه فقط منزلت جسماني نيست. آنكه مي گويد انا من حسين، آن (اَنا) هميني است كه همه كائنات زير سايه او هستند.

فضیلت گریه بر سیدالشهداء علیه السلام

اينكه نبيّ اكرم بر سيدالشهداء گريستند، براي حضرت رشد می آورد. در مقامات بالا هم همينطور است. همه عوالم مهمان سيدالشهداء هستند. در آخرين درجات قرب، ابراهيم خليل سلام الله علیه بعد از قرباني كردن اسماعيل سلام الله علیه ، او را در گودي قتلگاه می برند. وقتي داغدار مي شود، مي فرمايد: «و فديناه بذبحٍ عظيم»(صافات/١٠٧)، امام رضا عليه السلام در عيون الاخبار الرضا می فرماید: اين غصه جاي غصه اسماعيل. او تو را به اندازه لازم رشد نمي داد، حالا رسيدي. «و فديناه بذبحٍ عظيم»(صافات/١٠٧). موسي كليم و حضرت عيسي سلام الله علیهما را هم بردند. همه اهل بيت گريستند. «فلأندبنّك صباحاً و مساءً و لأبكينَّ علیك بدل الدموع دماً»، حضرت امام سجاد علیه السلام سی و پنج سال گريسته اند. وقتي راوي گفت: آقا كافي است بس است، فرمود: يعقوب يك فرزند از مقابل چشمش دور شده بود، به اندازه فهم او جواب دادند. پيامبر گريه اي نمي كند كه قرب نياورد. وقتي وليّ خدا گرفتار است، غافل از او بودن جرم است؛ نه گريستن. وقتي سيدالشهداء وسط بلاء است، «السلام علي ساكن كربلا» یعنی هنوز ايشان وسط آن بلاء است، تا همه عالم را نرساند كه دست بر نمي دارد. با بلاءِ خودش عالم را به سمت خدا مي برد.

این زیارت از نظر سند جزء صحیح ترین است. مرحوم کلینی و محدث قمی هم نقل کرده اند. «أشهَدُ أنّ دمَك سَكَن فِي الخُلد و اقشعرّت لَه اظّلة العَرش و بكَت لَهُ جَميعَ الخَلائق و بَكَت لَه السّموات السّبع و الأرَضون السَّبع و ما فيهنّ و ما بينَهنّ و ما يُري و ما لا يُري من خلق ربّنا و من في الجنّة و من في النَّار»(5)، اين فراز قابل فهم نيست، يعني جهنّمي ها هم به شفاعت امام حسين علیه السلام رسيدند. خاصیت گریه اینست که فرمودند: اگر حزن در دلت پيدا بشود، رحمت خدا بر تو نازل مي شود. اشكت جاري شد، جهنّم را خاموش مي كند. پس همه کائنات و سماوات مهمان سيدالشهداء هستند. عبادت سيدالشهداء باب همه عالم را به سوي خدا باز كرده است. فتح الفتوح نبيّ اكرم صل الله علیه و اله وسلم است. حضرت كه مي خواست همه كائنات را به سمت خدا ببرد، با عاشوراء برد. و لذا صاحب اين بلا و مصيبت وجود مقدس نبيّ اكرم هستند. ايشان صاحب عزاء اصلي است. لذا ابن عباس و ام سلمه نقل كردند که رسول خدا صلّ الله عليه و آله و سلّم را خواب دیدم در حالیکه غبارآلود، غصه دار، محزون و سر و پاي برهنه بودند. عرض كردم يا رسول الله اينطور نبينم شما را؟! فرمود حسين من را كشتند.

"در بارگاه قدس كه جاي ملال نيست...سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است" خيلي عجيب است محتشم در ادامه مي گويد:"گرچه بريست از ملال، ذات ذوالجلال"، بعضي نقل كردند اين مصرع را که گفت: قلم را زمين گذاشت. چه بگويد كه تشبيه نشود و شأن حضرت حق رعايت شده باشد. به او فرمودند اينگونه بگو:" او در دل است و هيچ دلي نيست بي قرار" «قلبُ المؤمِن عرشُ الرَّحمن». وقتي پيامبر و حضرت زهراء سلام الله عليهما گریه کنند گويا خدا گريسته است. فقط خدا مي داند، چه بلايي سيدالشهداء كشيد كه همه كائنات را مي رساند. يك مقاماتي از انبياء اولوالعزم با سيدالشهداء است. راه را رفته اند، يك جايي گير كردند که سيدالشهداء دستشان را گرفته است. حضرت ابراهيم فرزند را برد، خيلي امتحان سنگينی است. باید اين فرزند را که عزیزترین روزگار بود، با دست خودش سر ببرد. به او فرمودند: شما صاحب اعظم مصائب نيستيد. بايد برويد در گودي قتلگاه که آن اعظم مصائب است و روضه قتلگاه برايش خواندند. «ذُبِحَ كَما يُذبِحُ الكَبش»

پی نوشت ها:

(1) المزار الكبير (لابن المشهدي) / ص :505

(2) اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى / النص / ص: 65

(3) تفسير العياشي / ج 2 / ص : 211

(4) إقبال الأعمال (ط - القديمة) / ج 1 / ص : 350

(5) الكافي (ط - الإسلامية) / ج 4 / ص : 576