نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

جلسه دوم سير مطالعات روايي؛ بررسی آداب درايت روايت – کثرت تلاوت و انس با احادیث

آنچه پیش رو دارید دومین جلسه از مجموع سه درس گفتار آیت الله سید محمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که با موضوع سیر مطالعات روایی در بهار سال 1393 در جمع دانش پژوهان «مؤسسه علمی - فرهنگی اندیشه عصر گذار» برگزار شده است. ایشان در این جلسه راه رسیدن به علم ائمه علیهم السلام و درایت کلام ایشان و در نتیجه هدایت الهی را منوط به ورود به وادی بندگی خدای متعال می دانند؛ براساس حدیث معروف عنوان بصری، اولین شرط عبدشدن، خلع مالکیت از خویشتن و واگذاری تدبیر امور خویش به خدای متعال است؛ لذا شرط ورود به وادی ایمان و علم ائمه علیهم السلام و رسیدن به هدایت و حب الامام نیز بندگی و به عبارتی تفویض امر خود و پرداختن به امر و نهی الهی است؛ به تعبیر دیگر نور علم در دسترس اهل مراء و مباهات و کسانی که خود را مالک می دانند، قرار نمی گیرد؛ چراکه اینان در حقیقت در وادی ولایت باطل به سر می برند و مادامی که در این محیط اند از هدایت الهی محروم خواهند بود. بنابراین کسی که طالب هدایت است باید به دارالولایه وارد شود که براساس آیه نور منظور از دارالولایه نیز بیوت اهل بیت علیهم السلام است؛ بیوتی که در آن ها اجازه ذکر و رفعت داده شده است. ایشان در ادامه به این نکته اشاره دارند که یکی از مقدمات رسیدن به علم ائمه علیهم السلام و درایت کلام ایشان، همانند قرآن، انس با روایت و کثرت تلاوت آن همراه با خضوع و خشوع و درک عظمت آن است؛ این اقدام مقدمه درک و فهم روایت است که خود به دو دسته فهم عمومی و فهم تخصصی تقسیم می شود. کثرت تلاوت موجب باز شدن باب فهم شده و مقدمه ای برای ملاحظه مجموعه روایات به شکل یک منظومه به هم پیوسته است که خود باعث درک بهتر معنای کلام ائمه علیهم السلام می شود. در مطالعه روایات باید از مصادر اصلی که مناقشه کمتری در وثاقت آن ها شده است، آغاز کرد؛ در این مرحله می توان به بحث های کتاب شناسی و سندی هم پرداخت؛ ضمن اینکه باید توجه داشت که نباید دچار تبویب ها و تنظیم های گردآوردندگان این کتب شد.

شرايط مقدماتي دريافت علم امام علیهم السلام

اعوذبالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. اگر باید به معانی، معرفت و درایت کلام اهل بیت علیهم السلام دست یافت،‌ راه آن چیست؟ در روایات در این باره توضیح داده شده است؛ گاهی گفته شده که فهم روایات نیز مختص عبد ممتحن است؛ یعنی اگر کسی عبد ممتحن نشود و نخواهد امتحانات الهی را بگذراند، خدای متعال باب علم اهل بیت علیهم السلام را به روی او باز نمی کند. در بعضی از روایات ‌مانند حدیث عنوان بصری این نکته شرح داده شده است؛ عنوان بصری به امام صادق علیه السلام عرض کرد: آمده‌ام از علوم شما بهره مند شوم؛ حضرت ابتدا علم را تعریف کردند و فرمودند: «لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَهْدِيَه‏»(1)؛ حقیقت علم، آن نور الهی است که از عالم بالا می آید و خدای متعال قلب افراد خاصی را با آن نورانی می کند. اگر خدای متعال بخواهد کسی را هدایت کند، قلبش را به نور علم نورانی می کند؛‌ در قرآن آمده است که: «وَ مَن یُرِدِ الله أن یَهدِیه يَشرَحْ صَدرهُ لِلاسلام»(انعام/125)؛ نبی اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: این شرح صدر، همان «نُورٌ يَقْذِفُهُ‏ اللَّهُ‏ فِي قَلْبِ الْمُؤْمِنِ فَيَشْرَحُ صَدْرَهُ وَ يَنْفَسِح‏»(2) است؛ اگر خدای متعال بخواهد کسی را هدایت نماید، قلبش را به نور علم نورانی می کند؛ پس نور علم، رزق کسانی است که خدای متعال قصد هدایت آن ها را دارد؛ آن ها کسانی هستند که «يَقَعُ في قَلب مَن يُريدُ اللّه ُ أن يَهدِيَهُ»؛ قرآن درباره این عده می فرماید: «وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا»(شوری/52)؛ خدای متعال با نور قرآن، نور وحی و نور ایمانی که در وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله تجلی کرده، عبادلله را هدایت می کند؛ پس علم، نورانیتی است که علم ائمه علیهم السلام هم همان است؛ علم یعنی تنزل حقیقتی که در محضر امام علیه السلام است، به قلب مؤمن. اين علم همان حقیقت کتاب و نهر عظیمی است که در وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه وآله جاری است و در ائمه علیهم السلام هم جاری شده است؛ اگر شعاع آن روح و نور و نهر جاری در وجود مقدس معصوم علیه السلام در قلب کسی ظاهر شود این قلب، قلب عالِم مي‌شود؛ این نور همان «هُم وَالله ینُوِّروُنَ قلُوُبِ المُؤمِنین»(3) است؛ پس علم، ظهور آن حقیقت در قلب انسان است.

شروط اخذ معرفت؛ خلع مالکيت عبد از خود

حال باید دید که اين علم چگونه در قلب انسان ظاهر می شود؟ قرآن کريم مي فرمايد: «وَلكِن جَعَلْناهُ نوُراً نَهدي بِه مَنْ نَشاء مِن عبِادِنا» امام صادق علیه السلام به عنوان بصری فرمودند: «إن کُنتَ تَطلُبُ العِلم فَاطْلُب أولا فی نَفسِکَ حَقیقَه العُبوُدِیَّه» سپس در تفسیر عبودیت به سه نکته اشاره کردند. مقدمه عبودیت خلع مالکیت از خود و برگرداندن مالکیت به خداست؛ کسی که خود را مالک می بیند و در عرض خدای متعال برای خود، مِلک و مُلکی قائل است از علم امام علیه السلام محروم می ماند؛ چون چنین شخصی می خواهد این علم را هم ملک خود بداند؛ در حالي که این علم ملک هیچ کس واقع نمی شود؛ این نور، الهی است و تصرف باطل در آن راه ندارد؛ به همین دلیل ابتدا باید از خود خلع مالکیت کرد و آنچه را خدا می خواهد، در راه خدا داد؛ «فَإذَا لَمْ يَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَهُ تَعَالَي‌ مِلْكًا هَانَ عَلَيْهِ الاْءنْفَاقُ فِيمَا أَمَرَهُ اللَهُ» در حدیث دیگري آمده است: «أَنْ لا یَرَی الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیما خَوَّلَهُ اللهُ مِلْکاً، لأنَّ الْعَبِیدَ لا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ، یَرَوْنَ الْمالَ مالَ اللهِ، یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللهُ بِهِ؛ وَ لاَ یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَةُ اشْتِغالِهِ فِیما أَمَرَهُ تَعالی بِهِ وَ نَهاهُ عَنْهُ» بنابراین انسان تا به مرحله ای نرسد که داده های خدا را در جایی که خدا گفته، خرج کند، خدای متعال به او علم عطا نمی کند.

شروط دیگر معرفت؛ تفويض امر خویش به حضرت حق و اشتغال به امر و نهي الهي

نکته دوم اين است که بنده به تدبیر خود نپردازد و امور خود را تفویض کند. کسی که می خواهد گلیم خود را از آب بیرون بکشد، به نور علم نورانی نمی شود. فرمودند: اگر در این مرحله از تدبیر خود فارغ شد و امر خود را تفویض کرد، صبر بر مصائب بر او آسان می شود؛ بنابراین کسی که نمی تواند دشواری ها را تحمل کند، به علم نمی رسد؛ برای مثال کسی که انفاق برای او سبک نشود و نتواند بر دشواری آن صبر کند، باب علم به روی او گشوده نمی شود.

نکته سوم این است که اگر انسان از خود خلع مالکیت کرد و انفاق بر او آسان گردید، از اشتغال به خود فارغ شد و امور خود را تفویض کرد، و صبر بر مصائب و دشواری ها بر او آسان گردید و تمام دل مشغولی او امر و نهی الهی شد، آن گاه از مراء و جدال با مردم فارغ می شود. علم را هم به کسی که اهل مجادله و مراء است، نمی دهند. حقیقت علم به کسی می رسد که مشغول به مولاست و فراغتی برای مراء و مباهات ندارد. به کسی که اهل مراء و مباهات است، علم نمی دهند بلکه به او هیاهو و غوغا می دهند تا مراء و مباهات کند، ولی عالم نمی شود؛ یعنی چنین کسی هدایت نمی شود؛ هدایت به توحید و مقامات، رزق کسی است که دل مشغولی‌ او امر و نهی الهی بوده و از مراء و مباهات فارغ است و فرصت مراء و مباهات ندارد. کسی که فرصت مراء و مباهات دارد چیزهای دیگری غیر از علم به او می دهند؛ وقتی فرصت مراء و مباهات از او گرفته شد، آن گاه حقیقت توحید، علم و حقیقت نور امام علیه السلام به اندازه ظرف خودش در او ظهور پیدا می کند؛ به تعبیری به او حب الامام می دهند و او به مقام حب می رسد؛ مقام حب، مقام ظهور علم امام علیه السلام است.

عبور از مراء و مباهات و علو و فساد و ورود به محيط ولايت امام علیه السلام 

حضرت در ادامه فرمودند: «فَإذَا أَکْرَمَ اللّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلاَثَةِ هَانَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا، وَ إبْلِیسُ، وَ الْخَلْقُ» کسی که این قدم ها را بردارد، این سه امر برای او آسان می شود و مي تواند وارد وادی علم  گردد. انسان در این مقام در «اوَّلُ دَرَجهُ التُّقَی» است و از امام علیه السلام بی نیاز نیست؛ اگر متقین، همان شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام هستند اولین درجه تقوا که ورودی وادی ولایت و مقدمه بازشدن درهای ولایت و توحید است، با این عبودیت محقق می شود. عبودیت در این مقام «اوَّلُ دَرَجهُ التُّقَی» است؛ این شرط برخورداری است؛ سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمودند: «تِلكَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذينَ لايُريدونَ عُلُوًّا فِي الأَرضِ وَلا فَسادًا وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ»(قصص/83)؛ اگر کسی دنبال علو و فساد در ارض است به دارالآخره که دار توحید، ولایت و علوم ائمه علیهم السلام است، راه پیدا نمی کند؛ یعنی کسانی که اهل مراء و مباهات هستند، در حقیقت مشغول لهو و لعب هستند؛ «أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»(محمد/36)؛ اینجا (دنیا) محیط ولایت ائمه علیهم السلام نیست بلکه محیط ولایت ائمه جور است؛ در روایتی فرمودند: حیات دنیا، ولایت دشمنان ماست.

انسان تا مادامی که در این محیط است، در حقیقت مشغول مراء و مباهات، و لهو و لعب بوده و علمش نیز برای مراء و مباهات است؛ اگر از این ها فارغ شد اهل «دارالآخره» مي‌شود. البته این ناظر به مقامات بهشت است ولی یک احتمال این است که منظور حضرت از اشاره به آيه فوق این است که: متقی کسی است که به دنبال فساد و برتری جویی نیست. اگر انسان از وادی برتری جویی بگذرد و دنبال علو نباشد، آن گاه قدم اول را در وادی تقوا برداشته است؛ در این مرحله اهل بیت علیهم السلام از او دستگیری می کنند تا او همراه و در معیت ایشان سیر کند؛ تا پیش از این، قلب انسان از وادی تقوا بیرون است و به علم الامام نیازی ندارد! کسی که در وادی ولایت ائمه جور بوده و مشغول مراء، مباهات و خود مشغولی است و خود را مالک می داند با امام علیه السلام کاری ندارد و همسفر ایشان نیست؛ اعطای علم پس از این مراحل حاصل می شود؛ خدای متعال می فرماید: «تِلكَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذينَ لايُريدونَ عُلُوًّا فِي الأَرضِ وَلا فَسادًا وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ» البته این احتمال دوم را هم نمی خواهم به آیه نسبت بدهم؛ «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقي»(اعلی/17)؛ دارالآخره محیط ولایت امام علیه السلام است؛ اگر دنبال علم هستید بدانید که علم، حقایق و معارف نزد امام علیه السلام است؛ پس نخست باید از مراء، مباهات، علو و فساد فاصله بگیرید و سپس نزد ما بیایید؛‌ آن گاه ما با شما هستیم و سیر ما با یکدیگر شروع می شود؛ این اولین درجه تقوا و همان ورود به دارالاخره و محیط ولایت ائمه علیهم السلام است.

ورود به دارالولایه و بیوت نبی اکرم(ص) شرط دستیابی به معرفت و درایت

بنابراین اگر کسی می خواهد اهل معرفت شود باید به دارالولایه ورود پیدا کند و از دار لهو و لعب، و مراء و مباهات و ... فاصله بگیرد تا باب علم امام علیه السلام که سرچشمه معارف، حیات طیبه و حقایق توحید است به روی او گشوده شود؛ در این مرحله، درک از توحید آغاز می شود؛ به عبارت ديگر معارف ائمه علیهم السلام در محیط ولایت خود قرار دارد؛ فرمودند: «سَلمان مِنّا أهلَ البیت» شد، یعنی سلمان داخل در بیت ایشان است؛ اگر کسی وارد آن بیت نشود، از آن علوم برخوردار نمی شود. آیه نور نیز همین نکته را توضیح داده است؛ آیه نور مدارج تنزل نور هدایت و علم الامام علیه السلام را بیان می کند؛ «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونِةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»(نور/35)؛ در روایت توحید صدوق آمده است: مصباح، علم نبوت است؛ زجاجه، وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ آن چراغ نبوت، معارف و علمی که در قلب نبی اکرم صلی الله علیه وآله روشن بود به وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام منتقل شد؛ آن سرچشمه نور هدایت، وارد بیوتي شده است که اگر کسی وارد این بیوت نشود به آن علوم راه پیدا نمی کند؛ این چراغ  که حقیقت علم توحید است در قلب نبی اکرم صلی الله علیه وآله قرار دارد که به وجود مقدس اميرالمؤمنين علیه السلام منتقل شده است؛ البته در روایت کافی زجاجه به حضرت زهرا سلام الله علیها هم تفسیر شده است.

در روایت توحید صدوق آمده است: مَثَل، نبی اکرم صلی الله علیه وآله هستند؛ مشکات، صدر نبی اکرم صلی الله علیه وآله است؛ مصباح، علوم، معارف و علم نبوت است و زجاجه وجود مقدس اميرالمؤمنين علیه السلام است؛ این علوم و معارف وارد «بُیُوتٍ أذِنَ الله عَن تُرفَع» می شود؛ اگر کسی به این بیوت وارد شود، مصداق «رِجَالٌ لاتُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لابَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ»(نور/37) خواهد شد؛ اگر کسی به علوم و معارف اهل بیت علیهم السلام رسید و باب معرفت به رویش گشوده شد، مطلقاً لهو و لعبی ندارد و از رجال می شود؛ ولی کسانی که از این بیوت بیرون هستند، در حقیقت اشباح الرجال اند؛ حضرت فرمودند: در روز قیامت امت من به ده صورت وارد محشر می شوند که تنها یک گروه از آن ها به صورت آدم می آیند و آن هم کسانی هستند که وارد بيوت اهل بيت علیهم السلام شده بودند. کسانی که خارج از این بیوت هستند، صورتشان هم صورت آدم نیست؛ چراکه دارالآخره، دار لهو نیست؛ این بیوت دارالآخره هستند؛ «تِلكَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذينَ لايُريدونَ عُلُوًّا فِي الأَرضِ وَلا فَسادًا وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ»؛ این دارالآخره، بیوت ائمه علیهم السلام است. اگر کسی وارد این بیوت ـ که دارالآخره و محيط ولايت است ـ شد به معارف دست می یابد و لهو از او برداشته می شود؛ چون محیط ولایت، محیط لهو نیست بلکه دارالدنیا محیط لهو است؛ کسی که در محیط دنیاست، حتی نماز او هم لهو است؛ ولی کسی که در محیط ولایت است، لهو از او برداشته می شود و تجارتش هم لهو نیست و  او را از حضرت حق غافل نمی کند.

پس درایت روایت را به کسی که فقط خیلی روایت می خواند، نمی دهند؛ ممکن است کسی همه عمر هم روایت بخواند ولی حتی باب یک روایت هم به رویش گشوده نشود؛ چون هنوز مشغول لهو و لعب، مراء، مباهات و ... است؛ اگر به چنین کسی علم بدهند، با اسرار ائمه علیهم السلام هم مباهات و مراء می کند. در روايتي از بصائرالدرجات آمده است: شخصي به حضرت عرض کرد: آقا! جد شما اسرار را به اصحاب خویش می گفتند و علوم بلايا و منايا را به آن ها ياد می دادند؛ چرا شما چنین نمی کنید؟ حضرت فرمودند: آن ها تحمل و «اوکیه» داشتند؛ بعد فرمودند: من چه مطلبي را به شما گفتم که به دیگران نگفته باشید؟! گویا منظور حضرت این بود که شما همه علوم ما را گرفته اید و با آن تجارت و مباهات کرده اید! اسرار از آن کسی است که از وادی مراء، مباهات، مجادله و فارغ است و معارف را خرج خود نمی کند؛ «هَانَ عَلَيْهِ الْإِنْفَاقُ فِيمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَى أَنْ يُنْفِقَ فِيهِ» نه کنز می کند، نه انفاق؛ ذيل آیه «مِمّا رَزَقْناهُم یُنْفِقوُن» فرموده‌اند: «وَ مِمّا عَلّمْناهُم یَبُثُّون»(4) يعني اینان در جایی که ما می گوییم، بذر علم خود را می پاشند و برای مراء و مباهات خرج نمی کند. تا انسان به این مرحله نرسد که «هانَ عَلَیه الانْفاق» و صبر بر او آسان نشود و اهل مراء و مباهات نباشد، باب علوم به روی او گشوده نمی شود. باب اسرار و معارف برای کسانی باز می شود که این قدم ها را برداشته باشند.

کثرت تلاوت همراه با درک عظمت کلام و مقامات صاحب کلام  

علاوه بر آنچه گفته شد، یکی از کارها مأنوس شدن با روایات ائمه علیهم السلام است.؛ انس با روایت یک قدم در وادی روایت است که شرط کافی نیست ولی شرط لازم است. انس با روایت در قدم نخست با کثرت تلاوت همراه با تعظیم، تفخیم، خضوع و تواضع محقق می شود؛ کسی که قرآن می خواند ولی آن را فقط مرکب و کاغذ می داند و معتقد نیست که «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِیمٌ فِی كِتَابٍ مَّكْنُونٍ لایَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»(واقعه/77) و قرآن را یک حقیقت در حجاب مکنون نمی داند، هرچه قرآن تلاوت کند، چیزی از آن در نمی یابد؛ اگر کسی قرآن را «وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ»(زخرف/4) نداند از تلاوت قرآن به جایی نمی رسد؛ اگر قرآن را «وَ حَبْلًا مُتَّصِلًا فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ عِبَادِكَ»(5) نداند، تلاوت برای او راهگشا نیست.

همچنین اگر کسی کلمات معصومین علیهم السلام را سرچشمه حکمت و ینابیع الحکمه دانسته و آن را متصل به امام علیه السلام بداند، و همچون آیه «وَ اللّهِ لَقَد تَجلَّی اللهُ بِخَلقِه في کلامِه و لکِنْ لا يَبصُروُنْ»(6) ـ بدون اينکه بخواهم آیه را نسبت بدهم ـ  ببیند که امام علیه السلام هم در کلام خودش تجلی کرده است، کلمات ائمه علیهم السلام را ظهور علم و یک تجلی از حقیقت ایشان و سرچشمه حکمت و اسرار بداند و بفهمد که این کلام «انَّ الکلمة مِن آل مُحمَّد صلی الله علیه و آله تَنصَرف إلی سَبعینَ وَجهاً»(7) و طریق ارتباط با امام علیه السلام و «کَلامُکُم نوُر» است، در اين صورت اگر روايات را تلاوت کند و با آن ها انس بگیرد، با این سرچشمه نور و حقیقت مرتبط مي شود. چنین کثرت تلاوتی مقدمه فهم روايات است.

دسته بندی فهم روایات به سه فهم عمومی، تخصصی و اجتهادی

فهم روایات سه دسته است؛ یکی فهم در حد انس و فهم عمومی و گرده‌برداری از معارف اهل بیت علیهم السلام است که یک نقشه ریزی بر ذهن و یک شاکله ای از معارف ایشان در وجود آدمی شکل می گیرد؛ دسته دوم فهم تخصصی است؛ نوع سوم نیز فهم اجتهادی کلمات اهل بیت علیهم السلام است. همه این مراحل همراه با ادب درایت است؛ در غیر این صورت اگر انسان آداب درایت را رعایت نکند، از این معارف هم بهره ای نمی برد.

در این مرحله باید کثرت تلاوت همراه با ادب حضور و به تعبيري همراه با اذن دخول به ساحت معارف اهل بیت علیهم السلام که بیت النور است، داشت. دعای آغاز تلاوت قرآن، اذن دخول ورود به قرآن است؛ همان طور که بدون اذن دخول نمی توان وارد حرم شد، بدون اذن دخول هم نمي توان وارد قرآن شد؛ «بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ إنّی أشهِد هَذَا کِتابک المُنزَل مِنْ عِنْدک علَی رَسوُلِکَ کَلامکَ ناطِق مَا فی بَینَکَ وَ بَین عِبادک جَعَلْتَهُ حَبْلا ًمُتّصِلاً فِی ماَ بَینْک وَ بَیْنَ عِبادک»(8)؛ اگر کسی به این حقیقت معتقد نباشد، اصلاً به ساحت قرآن ورود نمی کند؛ او در حقیقت کتابی غیر از قرآن را می خواند! مانند یک گردشگر که در حرم امام علیه السلام فقط می خواهد بفهمد که بنای حرم چند سال قدمت دارد! شاید نسیمی هم به او بوزد ولی هرگز به زیارت امام علیه السلام نائل نمی شود؛ یا مستشرقی که روایات را مي‌خواند تا فقط بفهمد ایشان چه گفته اند هرگز به معارف کلام اهل بیت علیهم السلام دست پیدا نمی کند؛ چون اذن ورود و اذن دخول ندارد؛ اين مستشرق مانند گردشگری است که تصور می کند حرم امام علیه السلام یک اثر باستانی است و فقط قدمت و نوع خطوط و کتیبه های حرم امام رضا علیه السلام را بررسي مي کند تا فرهنگ سنتی ایران قدیم را کشف نماید؛ بنابراین چنین گردشگری هیچ بهره ای از امام علیه السلام نمی برد؛ بنابراین اگر کسی اهل سیاحت است و می خواهد با جستجو در کلام امام علیه السلام بفهمد که ایشان چه مي گويد و با جسارت، کلام امام صادق علیه السلام را در کنار کلام فیلسوفان غربی می گذارد، بهره ای از حضرت امیر علیه السلام نمی برد و حتی ظاهر کلام ایشان را هم نمی فهمد.

پس قدم نخست این است که انسان اهل انس شود و این انس هم همراه با توجه به عظمت کلام و مقامات آن باشد؛ بايد توجه داشت که کلام ائمه علیهم السلام باطنی دارد و باطن آن هم دارای باطن است تا آنجا که به مقام علم امام علیه السلام می رسد و از آن مقام، تجلی و تنزل یافته و عوالمی را طی می کند تا به قلب ما جاری می شود. اگر کسی این حقیقت را متوجه شد ممکن است ابواب مقامات کلام امام علیه السلام به روی او باز شود و برای او سیری در مقامات کلام امام علیه السلام اتفاق افتد و حقیقت ایمان از طریق کلام امام علیه السلام به قلب او القا گردد؛ «وَ لَكِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَّهْدِي بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا»(شوری/52)؛ در غیر این صورت ممکن است هیاهویی به پا شود ولی چیزی به قلب نمی رسد؛ چرا که «لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ؛ إنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي‌ قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي‌ أَنْ يَهْدِيَهُ» بلکه این اتفاق با کثرت تلاوت همراه با ادب حضور، تواضع و توجه به مقامات کلام و مقامات صاحب کلام و درک حضور صاحب کلام در کلام ایشان رخ می دهد. اگر کسی حضور حضرت حق را در کتاب خدا احساس نکند، هرگز به ساحت کتاب ورود ندارد؛ بنابراین در کلمات معصومین علیهم السلام هم کثرت تلاوت همراه با ادب حضور و البته یک درک ظاهری ابتدایی در آغاز سیر در کلام که شاید با ترجمه هم آغاز شود، لازم است؛ یعنی سطحی از معانی که در ادبیات عرب و لغت و قواعد صرف و نحو و معاني بيان به دست می آید. در این ادب حضور شرط باطنی فهم کلام هم به تدریج حاصل می شود. مرحوم علامه حسینی(ره) می فرمود: قرآن فهم نمی شود الا بالروایه و روایت فهم نمی شود الا بالزیاره»؛ یعنی با توسل، روایت فهم می شود و با فهم روایت، کلام خدای متعال فهم می شود است.

در این مرحله که مرحله کثرت تلاوت است می توان کتب را هم به لحاظ دسته بندی معارف، هم به لحاظ سطوح دسته بندی کرد؛ ولی پیشنهاد این است که در این مرحله از اصلی ترین متون شروع شود؛ مثل متن کافی، کتب مرحوم صدوق و نهج البلاغه. اینها باید مورد موضوع تلاوت قرار بگیرند که البته کيفيت ورود و خروج هم به ذوق و تدبیر و برنامه ریزی خود شخص برمي‌گردد. اما به نظر مي رسد مي توان معارف را ابتدائا به چهار دسته معارف پرورشی یا ادعیه و زیارات، معارف ناظر به حوزه اخلاق، معارف ناظر به حوزه اعتقادات و معارف ناظر به حوزه فقه و عمل تقسیم کرد. عمده مباحث اين چهار دسته در اصول کافی و روضه کافی مباحث معرفتی و اخلاقی و مباحث پرورشی مثل دعا و ذکر و... است؛ مباحث فقهی هم با بخشی از مباحث معارفی و بخشی از مباحث تربیتی در کتاب فروع کافی است.  بنابراین بهتر است کثرت تلاوت از اصول شروع شود و روضه و فروع هم بر همین منوال مکرر خوانده شود.

کثرت تلاوت، بستر مطالعه منظومه اي روايات

کثرت تلاوت باب فهم را باز می کند و انسان با ابوابی که ائمه علیهم السلام گشوده‌اند آشنا می شود؛ به تدریج باب فضاهایی کیهانی که در معارف ایشان باز شده و جهان هایی که برای انسان تصویر می گردد به روی انسان باز می شود؛ فضای گمانه‌زنی و فضای فهم شکل می گیرد و عوالمی برای انسان تصویر می شوند؛ بنابراین در کثرت تلاوت باید سعی کرد که از ابتدا روایت را به خوبی فهمید؛ در این مرحله پرداختن به شرح روایت شاید خیلی مفید نباشد؛ در اینجا باید مجموع روایات را خواند تا بسترهای گمانه زنی و هم افزایی معارف و روایات در ذهن انسان شکل بگیرد؛ گاهی اگر انسان کثرت تلاوت داشته باشد در ذهن او یک روایت به وسیله ده روایت دیگر معنا می شود؛ در این صورت دیگر نه شارح نیاز است، نه مفسر، نه فیلسوف و نه هیچ کس ديگر. گاهی با این روش در درک ادبیات روایت، نیاز به ادبیات واسطة فلاسفه، متکلمین و عرفا هم برطرف می شود و ادبیات روایت با روایت فهم می شود؛ پس آنچه را علامه بزرگوار طباطبایی (ره) در روش تفسیر قرآن به قرآن می گویند، در مورد روایات هم قطعاً قابل تحقق است؛ يعني انسان روایات را با ادبیات خود روایات فهم کند و در ترجمه یک روایت، روایت دیگری بخواند و در ترجمه روایت دوم ـ اگر اختلاف داشت ـ یک روایت دیگر را تلاوت ‌کند؛ به این ترتیب با سیر روایات، کلیدهای فهم روایات در اختیار انسان قرار می گیرد؛ پس کثرت تلاوت ـ غیر از کار اجتهادی و تخصصی ـ  فضاهایی را برای گمانه زنی و ارتباط معارف با یکدیگر ايجاد مي کند و نمایی از منظومه معارف اهل بیت علیهم السلام را در اختیار انسان قرار مي دهد که این نمای منظومه معارف، مسیر ارتباط معارف و فهم روایات را با یکدیگر ایجاد می کند.

طبقه‌بندي معارف و شروع تلاوت از مصادر اصلي

معارف را می توان به چند دسته تقسیم کرد و تلاوت روایت را از چند نقطه و با ترتیبی که خود فرد می خواهد، آغاز نمود. کتب متقنی در این وادی وجود دارد؛ مانند اصول کافی که بعضی معتقدند همه روایاتش ـ به جز اندکی ـ قابل اعتمادند. ممکن است کسی دو اقدام ضمیمه ای دیگر هم در کنار اين مرحله انجام دهد که یکی کتاب شناسی و ديگري مباحث سندی و رجال و تصحیح روایات از طریق نُسخ است؛ از این قبيل روش ها در بین متأخرین به تدریج معمول شده است. در کتاب شناسی بايد مشخص کرد که کتاب چقدر ارزش دارد، سندش چقدر معتبر است، چه خصوصيتي دارد و...؛ مثلاً اعتبار کتب مرحوم صدوق در یک درجه نیستند یا اعتبار عیون اخبار الرضا علیه السلام بیشتر از اعتبار علل الشرایع شیخ صدوق است؛ پس در کنار این مرحله می توان کمی هم به بررسی اعتبار نسخ کتاب، کتاب شناسی، طبقات و رجال و رجال و درایه هم پرداخت؛ سپس به روش های تصحیح حدیث پرداخت که آیا روش تصحیح حدیث، تکیه به وثاقت رجال دارد یا موثوق الصدور بودن حدیث؟ چگونگی اثبات موثوق الصدور بودن حدیث چیست و از طریق رجال است يا از طریق قرائن يا از طریق محتوا؟ این ها کارهایی است که در حاشیه مباحث تلاوت روایت باید انجام بگیرد تا انسان به تدریج موضع خود را در مواجهه با روایات پیدا کند.

با اینکه گاهی در بررسی روایات براساس قرائن مشی می شود و یکی از مبانی این است که روایت موثوق الصدور، معتبر بوده و موثوق الصدور بودن با قرائن محقق می شود، یکی از قرائن هم از طریق کثرت تلاوت به دست مي آيد؛ کثرت تلاوت گاهی قرائن متعددی بر صدق یک روایت ایجاد می کند که نمونه های آن فراوان هستند؛ بنابراین در کنار کثرت تلاوت، باید معارف را طبقه بندی کرد و تلاوت را از مصادر اصلی شروع نمود؛  مصادر مرحوم کلینی، مصادر مرحوم صدوق و کتبي مانند بصائر الدرجات برای آغاز بسیار مناسب هستند؛ چون مورد اعتمادند و بحث های رجالی و امثال آن در اين کتب، چندان محل نِقاش نیست.

پیشنهاد ما این است که ورودی مطالعه در کتاب اصول کافي باید از بحث کتاب الحجه باشد، نه از کتاب العقل. اگر کسی از کتاب العقل شروع کند ـ چون گاهی این روایات درست فهم نمی شود و انسان تصور می کند عقلِ خودش مقصود است ـ عقل خود را همسنگ حجت تصور می کند و دو حجت همسنگ در نظرش ایجاد می شود؛ در این صورت او خود را با امام صادق علیه السلام مقایسه می کند. امام صادق علیه السلام حجت است؛ ولی آیا عقل ما هم [ در کنار حضرت] حجت است!!؟ مثل این است که انسان بگوید خورشید نور دارد، شعاع خورشید هم که با ده واسطه در آینه افتاده، نور دارد! عقل اگر خوب معنا شود، شعاعی از خورشید عقل نبی اکرم صلی الله علیه وآله است ولی همسنگ او نیست؛ همچنان که نمي توان خورشید را با اشعه ای از خورشید که در یک آینه افتاده یکی دانست. البته عقل حجت است، امام علیه السلام هم حجت است ولی تفاوت این دو از زمین تا آسمان است.

بنابراین اگر انسان ابتدا کتاب الحجه را بخواند برای او روشن می شود که حجت کیست؛ بدین ترتیب با خواندن کتاب العقل، عقل خود را با عقل نبی اکرم صلی الله علیه وآله اشتباه نمی گيرد و متوجه مي شود که عقل او شعاعي از عقل نبي اکرم صلی الله علیه وآله است که در وجود انسان مي افتد و عقل انسان شکل مي گيرد؛ بنابراین پیشنهاد این است که تلاوت روایت از کتاب الحجه شروع شود؛ مرحوم کلینی هم از حجت شروع کرده اند؛ هرچند حجت را عقل گرفته اند و عقل را در آغاز آوردند؛ ولی به نظر می رسد ابتدا باید از حجت حقیقی ( امام علیه السلام  که کلمه عقل و کلمه علم است) آغاز کرد؛ سپس به کتاب عقل پرداخت؛ چون عقلی که حجت است ابتدائًا عقل ما نیست بلکه عقل نبی اکرم صلی الله علیه و آله است که شعاعی از آن عقل در وجود انسان می تابد و عقول انسان ها را شکل می دهد؛ سپس باید به کمک این دو حجت، کتاب التوحید، کتاب الاخلاق و...  را تلاوت کرد.

بهتر است در این مرحله بیش از هر کتابی کتب معتبری را که مناقشه جدي در تفکر صاحب یا اسناد آن نباشد، مورد دقت قرار داد؛ چون گاهی تفکرات صاحب کتاب، در کتاب مؤثر بوده است؛ یکی از راه هایی که قدما برای تشخیص رجال به او تکیه می کردند، مراجعه به کتب فرد بوده است. از طریق کتابش می فهمیدند که این آدم ثقه است، یا ثقه نیست؛ بنابراین باید از کتبی آغاز کرد که اعتقاداتش مورد قبول باشد؛ مثل کتب مرحوم کلینی؛ چون اعتقادش در جمع آوری روایات و در صحیح و سقیم دانستن آن ها مؤثر بوده است؛ ولی کتاب کسی که درکش از ائمه علیهم السلام ضعیف بوده و روایات مقامات ائمه علیهم السلام را حذف کرده است، نمی تواند مفید باشد؛ بلکه بايد از مطالعه کتب بزرگانی مثل مرحوم کلینی، مرحوم صدوق، مرحوم صفار صاحب بصائر الدرجات که به مقامات ائمه علیهم السلام معتقد بودند، آغاز کرد. پس در این مرحله و با این نکات انس با روایات رخ می دهد و کثرت تلاوت با آن آداب مقدمه آن است. بعد از این گام به مرحله فهم تخصصی می رسیم که جلسه بعد گفتگو می کنیم.

پی نوشت ها:

(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏1، ص: 225

(2) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏65، ص: 236

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 194

(4) تفسير العياشي، ج‏1، ص: 26

(5) مكارم الأخلاق، ص: 343

(6) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏89، ص: 107

(7) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏25، ص: 173

(8) مكارم الأخلاق، ص: 343