نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

در ایام وفات ام المومنین حضرت خدیجه/ ارزاق خاص الهی در ماه رمضان و نزول قرآن و باطن لیله القدر/ اوصاف و فضائل حضرت خدیجه در سبقت به ایمان

متن زیر سخنرانی استاد میرباقری است که به تاریخ 5 تیرماه سال 94 در ایام وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها در هیاتی در قم برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان می کنند خداوند عهدی با انسان بسته است که محل وفای به آن عهد همین دنیا و در همین فرصت عمر است. حاصل عمل به عهد با خدا رسیدن به مقام توحید خواهد بود. خداوند برای رسیدن و هدایت به سوی نور ارزاقی به انسان عنایت کرده است. از جمله این نعمت های خاص الهی ماه رمضان است. خداوند سفره رحمت خود را در این ماه پهن می کند و خود به طور ویژه با واسطه معصومین مؤمنان را بر سر این سفره دعوت می کند. منتشر بودن انوار قرآن در این ماه موهبتی از جانب خداوند است. از رزق های ویژه دیگر خداوند وجود نور ولایت است که انسان با بهره گیری از آن ها به مقام هدایت خواهد رسید. آن چه که در این مسیر مهم است بیداری انسان و برداشتن موانع بر سر راه است. اگر مؤمن با تمسک به قرآن و نور ولایت شیاطین و شرور را پشت سر بگذارد خداوند خود بهترین دستگیر و پشتیبان او برای ورود به وادی توحید خواهد بود...

دنیا محل وفای به عهد

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین. قرآن کریم فرموده است: «وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ»(آل عمران/١٣٣)، فرصت دنيا فرصت بسيار كوتاهي است و این عالم نیز عالم عجيبي است. عالم دنيا جایی است كه انسان مهلت پيدا كرده، به عهدهاي خود با خداي متعال عمل كند؛ «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ. وَ أَنِ اعْبُدُوني‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ»(یس/60-61)، و مهم ترين عهدي هم كه ما با خداي متعال بستيم عهد عبوديت، بندگي خداي متعال و حركت درصراط مستقيم است.

در همين دنيا انسان می تواند وارد صراط مستقيم شود و اگر ادامه پيدا كند در قيامت هم در صراط خواهد بود. اگر در اين دنيا انسان به صراط مستقيم كه صراط عبوديت و بندگي خدا است، نرسد در آخرت نیز امكان ورود به صراط مستقيم (كما اينكه از روايات استفاده مي شود) نيست. ما در اين جا بايد وارد وادي نور شويم و اگر اين جا وارد نشديم، در آخرت امكان ورود به وادي نور نيست.

بنابراین فرصت دنيا فرصت عجيبي است كه انسان مي تواند به قرارها و عهدهاي خود با خدا عمل كند و اگر عمل كرد، هيچ كس به اندازه خداي متعال وفاي به عهد نمي كند؛ «وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِه»(توبه/١١١)، اگر ما وفا كرديم خدا هم وفا مي كند.

حاصل آن عهد اين است كه در اين دنيا قدم از وادي توحيد و محبّت خداي متعال بيرون نگذاريم و اين عهد امري خارج از زندگي ما نيست. ما در اين دنيا زندگي مي كنيم و برخی امور دنیوی لازمه آن است. سخن ازتعطيل اين امور نيست بلکه تمامی اين امور مي شود در مسير عهد، محبّت و بندگي خدا باشد. انسان مي تواند در تجارتش با خدا معامله كند. خوراك، ازدواج، خواب و همه كارها مي شود براي خدا باشد. بنابراين نباید در دنيا اين امور را تعطيل كنيم. به عبارتی ما نسبت به خداي متعال فقير هستيم و فقرهاي ما راه هاي ما بسوي خداوند هستند. اگر ما غنی بوديم آن گاه ارتباطي با خداوند نداشتيم و هریک براي خودمان خدا بوديم. ما فقير هستيم و فقرهاي ما است كه ما را به خداي متعال پيوند مي دهد. اين فقرها را اگر انسان در مسير خداي متعال قرار داد همين فقرها تبدیل به سبلي می شوند كه ما را به خداي متعال مي رسانند ولي اگر اين فقرها در مسير خداي متعال قرار نگرفتند به نقطه ضعف هاي ما تبديل مي شوند؛ نقطه ضعف هايي كه شيطان از آن ورود مي كند و انسان را زمين مي زند.

بنابراين در همه لحظات تمام كارهاي انسان مي تواند در صراط مستقيم و بندگي خدا باشد و مي تواند بيرون از اين صراط باشد. «لأقعُدنَّ لهم صراطك المستقيم»(اعراف/١٦)، شيطان نیز بر سر راه مستقيم نشسته تا انسان براي خدا كار نكند. ما بالاخره براي هدفي كار مي كنيم؛ انسان مي خورد، مي خوابد، كار مي كند، درس مي خواند تا به هدفی برسد.

اگر واقعا هدف خدا شد صراط مستقيم خواهد بود و اگر براي غير خداي متعال باشد، كوره راه است. هر هدفي غير خداي متعال در حقیقت معبودي جز خداوند است و شيطان بر سر راه مستقيم نشسته؛ يعني نمي گذارد براي خدا كار كنيم. کار کردن براي نفس، دنيا،رفيق، پول، ثروت و مقام را تحريك و وسوسه هم مي كند ولي همين كه كار براي خدا شكل بگيرد شيطان هزار مانع سر راه آن ايجاد مي كند.

فرصت دنيا فرصتي است كه انسان بتواند به اين عهد برسد. گاهي تعبیر قرآن این است كه ما با شما از قبل عهد بستيم و گاهي مي فرمايد ما شما را به اين عالم آورديم و اين عالم سرتاسر ابتلاء است و اين ابتلاء بايد به يك جا ختم شود؛ «لنبلوهم أَيُّهُم احسنُ عملاً»(كهف/٧)، احسن عملا يعني؛ اخلص عملا و أصوب عملا. عمل ما بايد خالص ترين عمل شود؛ خالص ترين عمل هم عملي است كه در محبت خدا است. اخلاص يعني براي خدا كار كردن و براي خدا كار كردن نیز مقاماتي دارد.

در روایت آمده است: آن هايي كه خدا را عبادت مي كنند سه دسته هستند. آن هايي كه غير خدا را عبادت مي كنند که از جرگه خارج اند اما آن هايي كه خدا را عبادت مي كنند؛ عده اي از سر رغبت عبادت مي كنند، برخی از سر ترس و بعضی نیز به خاطر شكر و حبّ. آن كه از سر رغبت خدا را عبادت مي كند يعني مزد خدا را مي خواهد. چنین کسی خدا را عبادت مي كند و عبادتش هم صحيح است، با خدا معامله مي كند و مي خواهد مزد هم از دست خدا بگيرد. برای مثال در روايات مي گويند: اگر نماز شب بخوانيد عمرتان طولاني مي شود، خداي متعال چهره شما را نوراني مي كند، رزقتان وسيع مي شود و امورتان سهل مي شود. اين ها آثاري است كه خداي متعال در همين دنيا قرار داده است.

عده اي نماز شب مي خوانند تا با خدا معامله كنند، نماز شب نمي خوانند از این جهت که براي خود نماز شب اثر قائل اند بلکه معتقداند خدا عطا مي كند لذا با خدا معامله مي كنند و به دنبال مزد دنيا هستند. چنین چیزی مذمت نشده و اگر مذمت داشت ائمه درخصوص آن سخن نمي گفتند. لذا اگر شخصی روزي اش تنگ شد با خدا معامله مي كند و مي گويد خدايا من نماز شب مي خوانم كه تو روزي من را وسيع كني. اين معامله با خداست و کار بسیار خوبی است.عده اي مزد مي خواهند؛ يعني نماز شب مي خوانند براي اينكه با خدا تجارت كنند چنین چیزی عبادت خدا است و شرك نيست.

عده دیگری خدا را عبادت مي كنند چرا که آخرت مي خواهند، اين هم خوب است. برای مثال فرموده اند اگر اين گناه را كنيد عمرتان كوتاه مي شود، روزي شما قطع مي شود، آبرويتان در دنيا مي رود و... بنابراین انسان با خدا معامله مي كند که خدایا من اين گناه را انجام نمی دهم تا تو مرا عذاب نكني و عمر من كوتاه نشود. این ها نسبت به دسته قبلی بالاتراند؛ از خوف خطرات برزخ و خطرات قيامت و جهنّم خدا را عبادت مي كنند. اين هم تجارت خوبي است و عبادت خداوند است نه عبادت دنیا.

ولي آن چه که ما بايد به آن برسيم چیز دیگری است؛ «وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً»(1)، يعني در عبادت خداي متعال باید در مقام شكر و محبّت باشيم و توجهی به داد و ستدها نداشته باشيم بلکه چون او را دوست مي داريم بندگي اش را مي كنيم. اين همان أصوب عملا اخلص عملا است و احسن عملا است. «وَ انْتَهِ بِنِيَّتِي إِلَى أَحْسَنِ‏ النِّيَّاتِ‏، وَ بِعَمَلِي إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَال‏»(2)، احسن الاعمال آن است كه نيّت آن بهترين نيّت است.

بنابراین فرصت دنيا فرصت وفاي به عهد، رسيدن به مقام اخلاص است و موحّد شدن است. اين فرصت نیزكافي است، هيچ كس در مقابل خدا عذر ندارد و نمي توان گفت خدايا به من عمر ندادي. خداي متعال در قرآن در پاسخ به کسانی که عذر مي آورند مي فرمايد: «أَوَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فيهِ مَنْ تَذَكَّر»(فاطر/٣٧)، ما به شما عمري داديم كه اهل ذكر در آن متذكر شدند لذا اين فرصت براي متذكر شدن و از غفلت بيرون آمدن كافي بود. روايت می فرماید: اگر كسي هيجده سال از خدا عمر گرفت ديگر معذور نيست. آن هايي كه در اين سن متذكر نشدند ديگر معذور نيستند.

 رسیدن به وادی توحید در گرو محبت امام

با همه این تفاسیر فرصت پیش رو فرصت كوتاهي براي رسيدن به مقام اخلاص، ورود به وادي بندگي و عبوديت خداي متعال است و همه اين ها در رسيدن به امام عليه السلام خلاصه مي شود. صراط مستقيم امام است و عهد ما با خدا اين بوده كه دنبال اماممان حركت كنيم، در وادي ولايت او باشيم و از وادي ولايت او كه يك عالم حقيقي و حقيقت توحيد است خارج نشويم؛ «لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ حِصْنِي‏ فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي» بنابراين عهد ما با خدا چنین است و فرصت دنيا هم در عين اينكه فرصت بسيار كوتاهي است براي رسيدن به اين مقامات كافي است.

حضرت در نهج البلاغه هنگامی که متّقين را توصيف مي كنند مي فرمايند: «صَبَرُوا أَيَّاماً قَلِيلَة فَصَارُوا بِعُقْبَى رَاحَةٍ طَوِيلَة»(3)، روزهاي اندكي صبر كردند و آنچه در ادامه به آن رسیدند يك راحتي طولاني است. كسي که وارد وادي توحيد شد ألي الأبد در راحتي است. «لا يَمَسُّنا فيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فيها لُغُوبٌ»(فاطر/٣٥)، هيچ رنج و سختي در آن جا نيست، وادي توحيد وادي امنيّت و آسايش و رحمت خداي متعال است.

درك حقيقت ولايت ائمه عليهم السلام سرّ توحيد هست، همه توحيد در وجود مقدّس امام خلاصه مي شود. اگر كسي به امام رسيد به توحيد رسيده و اسرار توحيد در وجود مقدس امام است. به اندازه اي كه پرده از مقامات امام كنار مي رود انسان به اسرار توحيد راه پيدا مي كند. فرصت كوتاه دنيا نیز آخرين فرصتي است كه خدا به ما داده است. در اين فرصت ها گاهي نسيم هاي رحمتي به سوي انسان مي وزد و درهايي به سوي انسان باز مي شود. يكي از آن ابوابي كه در عالم به سوي ما گشوده شده شهر رمضان است. فرموده اند رمضان از اسماء خدا است نگوييد رمضان بلکه بگوييد شهر رمضان.

امام واسطه دعوت الهی در ماه مبارک

درهاي اين حقيقت به سوي ما گشوده شده است. شهر رمضان يك حقيقي در عالم است و قرارداد نيست. اين حقيقت در عالم ما تجلي پيدا مي كند و مي شود شهر رمضان. ما در اين ماه همه به مهماني خدا دعوت شديم و دعوت كننده خداي متعال است. اگر نبي اكرم ما را دعوت مي كند در واقع داعي الله است؛ «وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِه»(احزاب/46)، امام نیز داعي الله است «السَّلَامُ‏ عَلَيْكَ‏ يَا دَاعِيَ‏ اللَّهِ‏ وَ رَبَّانِيَّ آيَاتِه» ‏يعني خدا ما را به زبان امام دعوت مي كند. امام در يك مقام قدسي است كه خداي متعال كار خود را به وسيله او انجام مي دهد.

«وما رميْتَ اذ رميْتَ ولكنَّ اللّهَ رمي»(انفال/١٧)، ای پيامبر، شما اين سنگريزه ها را به سمت دشمن پرتاب نكرديد. شما پرتاب كردي ولي در حقیقت خدا پرتاب مي كرد. اين تعبیر تنها مختص این واقع نیست بلکه تمام كارهاي امام همین گونه است؛ خداي متعال كارهاي خود را در عالم به وسيله امام انجام مي دهد. آن ها اسماء الله هستند و به واسطه آن ها كارها در عالم انجام مي شود.

در دعا براي امام زمان آمده است «وَ امْلَأْ بِهِ‏ الْأَرْضَ‏ عَدْلا» خداي متعال زمين را پر از عدل مي كند اما به وسيله امام. «وَ اقْتُلْ بِهِ الْكُفَّار» خدا به وسيله امام دشمنان را مي كشد، «وَ اقْصِمْ بِهِ جَبَابِرَةَ الْكُفْر» همه این ها كار خدا است ولي امام در مقام سيف الله، يدالله، باب الله، جنب الله و وجه الله است. كارهاي خداي متعال با او انجام مي شود. در زيارت حضرت صاحب الامر آمده است: «السَّلَامُ‏ عَلَى‏ السَّيْفِ‏ الشَّاهِر» امام شمشير خدا است شمشير خدا از جنس فلز و اين ها نيست بلکه امام سيف الله است.

بنابراين اگر نبي اكرم دعوت مي كند «وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِه»(احزاب/46)، یا اگر امام دعوت مي كند داعي الله است؛ اين دعوت خود خداست. چنین نيست كه كسي غير از خدا ما را سر سفره دعوت كند بلکه خدای متعال سفره اي پهن کرده و خود نیز ما را دعوت كرده است. این دعوت به وسيله ولي، نبي و رسولش است كه همه كارهايشان خدايي است لذا وقتي او دعوت مي كند در واقع خدا دعوت كرده و دوئيتي در كار نيست.

اين شأن ائمه شأن بسیار مهمي است و اگر كسي درك نكند نمي فهمد چرا همه كارهای انسان باید به امام رجوع كند. دين چيزي جز رجوع به امام، معرفت امام، طاعت امام و محبت امام نيست. «لَا فَرْقَ‏ بَيْنَكَ‏ وَ بَيْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُك‏»(4)، فرقي بين خداوند و آن ها نيست جز آن که آن ها مخلوق و عبد هستند در نتیجه رجوع به آن ها، اطاعت، محبت و دعوتشان، رجوع، اطاعت، محبت و دعوت خدا است و دست آنها يدالله است. بنابراين ما در اين ماه رمضان از طرف خداي متعال به يك ضيفاتي دعوت شده ايم؛ «شَهْرٌ دُعِيتُمْ‏ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِيهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَةِ اللَّه‏»(5)

اين ضيافت نیز ضيافت عمومي نيست؛ ما هميشه سر سفره خدا هستيم، عالم مهمان خانه خدا است و همه مخلوقات سر سفره خدا نشسته اند «هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتين»(الذاريات/٥٨)، خداوند رزاق است. «بِيَدِكَ الْخَيْر» همه خيرات دست اوست و ما از ازل تا ابد مهمان خدا هستيم. پس اين ضيافت كه خدا به وسيله پيامبرش ما را به آن دعوت كرده يك ضيافت رحيميه است و نعمت هايي كه در اين ماه تقسيم مي شود نعمت هاي خاص است. دو نعمت خاص در این ماه وجود دارد؛ اول نعمت قرآن است. «شهر رمضان الَّذِي أُنزل فيه القرآن»(بقره/١٨٥)، ماه رمضان حقيقتي است كه حقيقت قرآن در او نازل شده، انوار قرآن در ماه رمضان ساطع است و نعمت ها و ارزاق قرآن در ماه رمضان منتشر است. قرآن مأدبه الله است؛ سفره خداست و رزق هاي الهي در ماه رمضان منتشر هستند.

هر ماه رمضاني كه تكرار مي شود در واقع يك شعاعي از آن ماه رمضان در عالم ما مي آيد. همان گونه که خورشيد يكي بيشتر نيست ولي هر روز طلوع مي كند و طلوع امروز غير از طلوع ديروز است. هر روز كه طلوع مي كند نور خورشيد، أشعه خورشيد، حرارت خورشيد و هرآن چه که از خورشيد بايد به ما برسد هست.

ماه رمضان هم يك حقيقت است. هر ماه رمضان كه تكرار مي شود گويا شعاعي از آن ماه رمضان در عالم ما مي افتد. در آن ماه رمضان چه وجود دارد؟ خداي متعال وقتي ماه رمضان را در قرآن توصيف مي كند مي فرمايد؛ «شهر رمضان الَّذِي أُنزل فيه القرآن»(بقره/١٨٥)، اين كتاب الهي مأدبة الله است وكتابي است كه مهيمن بر كتب انبياء است؛ هر چه خدا به همه انبياء عطا كرده در اين كتاب به نحو كامل وجود دارد. ارزاق الهي در اين كتاب است، رزق توحيد در اين كتاب تقسيم مي شود و درجات ما در عالم آخرت به اندازه بهره برداري از قرآن است. به انسان مي گويند: «اقْرَأْ وَ ارْق»(6)، ‏درجات بهشت به اندازه مقامات قرآن و آيات قرآن است.

رزق الهي در ماه رمضان منتشر است و لذا برخورداري از قرآن در ماه رمضان بسیار آسان تر از ماه هاي ديگر است. يعني در ماه رمضان سفره قرآن پهن است و ما به اين سفره و عروه وثقي دعوت شديم.گاهی ما بايد بالا برويم تا به قرآن برسيم اما گاهی قرآن شاخ و برگ هايش را نازل مي كند و پايين می آورد. رزق هاي خداي متعال در ماه رمضان در دسترس است و راحت تر مي توان به قرآن رسید به همین دلیل است كه خواندن يك آيه از قرآن در ماه رمضان به اندازه ختم قرآن در غیر از ماه رمضان ثواب و اثر دارد. در كافي می فرماید: هرکس يك ختم قرآن انجام دهد نبوّت بين دو پهلوي او درج می شود گرچه پيامبر نيست. «أُدْرِجَتِ النُّبُوَّةُ بَيْنَ‏ جَنْبَيْهِ‏ وَ لكِنَّهُ لَايُوحى‏ إِلَيْه‏»(7) و فرمود در ماه رمضان هر آيه اي كه مي خوانيد ثواب يك ختم قرآن دارد.

بنابراين رزقي كه در اين ضيافت خداي متعال براي ما قرار داده، رزق قرآن است. قرآن در کتاب مکنون است؛ «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَريمٌ * في‏ كِتابٍ مَكْنُونٍ * لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»(واقعه/77-79)، قرآن در لوح محفوظ است؛ «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجيدٌ * في‏ لَوْحٍ مَحْفُوظ»(بروج/21-22)؛ و در ام الکتاب است؛ «وَ إِنَّهُ في‏ أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ»(زخرف/٤). رسيدن به آن لوح محفوظ،كتاب مكنون و امّ الكتاب اصل بهربرداري از قرآن است و اين در ماه رمضان ممكن است.

انتشار نور قرآن در ماه رمضان

ماه رمضان قلبي دارد كه قرآن در آن نازل شده است؛ «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ» معنای «شهر رمضان الَّذِي أُنزل فيه القرآن»(بقره/١٨٥)، اين نيست كه در يك شب از ماه رمضان قرآن نازل شده است بلکه در همه اين ماه انوار قرآن منتشر است ولي شب قدر ظرف حقائق قرآن است. اگر كسي شب قدر را درك كرد به آن كتاب مكنون راه پيدا مي كند «في‏ كِتابٍ مَكْنُونٍ * لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» در این صورت انسان اهل الكتاب مي شود و به علم به كتاب مي رسد و اسرار كتاب به او گفته مي شود. شب قدر شب رسيدن به اسرار قرآن است.

بنابراين ماه رمضان ماهي است كه در آن مي شود به باطن قرآن، سرّ قرآن، حقيقت آن و به رزق هايي كه خدا در قرآن قرار داده رسيد. «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ»(حشر/٢١)، اگر قرآن بر دل انسان نازل شد به خشية الله مي رسد و در مقابل خداي متعال خاشع مي شود. از جمله رزق هايي كه خدا در قرآن قرار داده این است که انسان به يقين، ثبات قدم و به بيداري و هوشياري مي رسد.

«يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ»(يونس/٥٧)، يكي از اوصاف كتاب اين است که كتابي كه به سوي شما آمده موعظه پروردگار شما است. بزرگان مي گويند اول قدم در وادي توحيد بيداري و از غفلت بيرون آمدن است. براي اينكه انسان از حالت غفلت بيرون بيايد بايد مواعظ الهي به گوش جانش برسد. اگر كسي قرآن را با توجه بخواند مواعظ قرآن به دل و سمعش می رسد؛ «وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ»(اعراف/٢٠٤)، یکی از ابواب علم سمع است که از بصر هم مهم تر است. قرآن باید به گوش انسان برسد البته نه اين گوش چرا که ممكن است به تعبير قرآن سنگین باشد، سر و صدا بشنود و قرآن را استماع نکند؛ «وَ في‏ آذانِهِمْ وَقْراً»(انعام/٢٥)، اگر كسي وقر سمعش برداشته شد آن گاه قرآن را خواهد شنید.

هوشیاری و رهایی از غفلت شرط هدایت

انسان اگر بيدار شد، فهميد كه در اين دنيا چه كار بايد بكند و عالم يقظه و بيداري او را فرا گرفت آن گاه ميل به حركت به سوی خدا در او پيدا مي شود. قبل از این انسان مشغول به بازي است. زمانی که انسان هوشیار شد بايد موانع از سر راهش برداشته شود، در غیر این صورت ممكن است انسان يك عمر زحمت بكشد و يك مانع نگذارد جلو برود. ديديد گاهي شخص يك عمر عبادت مي كند اما يك مانع نمي گذارد عباداتش قبول شود. در روايات هست که فلان گناه چهل روز نمي گذارد عبادت بالا برود.

فرزند شیخ عباس قمی از جانب مرحوم پدرشان نقل می کرد که: من از جواني نماز شبم ترك نشده بود. روزی همدان مهمان كسي بوديم و میزبان گفت فلان كس ما را برای شام منزل خود دعوت كرده است. به حرمت صاحب خانه به آن جا رفتيم. بيدار که شدم ديدم الان آفتاب طلوع می کند. نماز را خواندم و سر سجاده نشستم فكر كردم كه چه طور بعد از يك عمر نماز شبمان غذا شد. به یاد شام دیشب افتادم، صاحبخانه را صدا زدم و گفتم اين جا منزل چه کسی بود ما را بردي؟ گفت: بانك بعد از ظهر. گفتم: يعني چه؟ گفت: بعد از ظهرها كه بانك ها تعطيل است اين شخص ربا مي دهدو ایشان فرمودند: تا چهل شب بيدار هم ماندم نشد نماز شب بخوانم.

بنابراين موانعي كه در ما هست بايد برداشته شود و اين موانع به کمک قرآن برداشته مي شود «وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ»(یونس/57)، قرآن بيماري هاي دلتان را شفا مي دهد. يك بخل یا كينه یا حسد نمي گذارد انسان به خدا برسد. كينه با مومنين نیز كينه با خداست و نمي گذارد به سوی خدا قدم برداریم.

بنابراين در قدم دوم قرآن شفا مي دهد و صفات رذيله را از ما دور می کند. با قواي قرآن لشكر جهل دور می شود و بابش به دل شما بسته مي شود. بعد از اينكه انسان بيدار شد، ميل به رفتن در راه خدا در دلش پيدا شد و موانع هم برداشته شد قرآن انسان را مي برد. خداوند درمورد قرآن عبارت هديً را به کار برده است.

يكي از علماء بزرگ به شخص ديگري فرموده بود: شما كه پيش نماز و عالم اين مسجد هستيد مردم را به سوي خدا می بری يا مي فرستي؟ قرآن انسان را نمی فرستد بلکه مي برد. اگر با موعظه قرآن بيدار شديم و توانستيم از قرآن به گونه ای استفاده كنيم كه دردهايمان درمان شود اين قرآن انسان را به سوی خدا می برد. قرآن انسانی که دلش مشتاق شده، موانعش هم رفع شده، مي برد. معنای شفیع بودن قرآن همین عبارت هدیً است که انسان را به سوي خدا مي برد.

زمانی که انسان به سمت خدا حركت کرد «وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ»(یونس/57)، آن رزق هاي خاص و رحمت رحيميه كه خاص مومنين است به انسان مي رسد. مأدبة الله يعني متوكلين و موقنین رزقشان را از قرآن مي گيرند. قرآن كتاب عجيبي است، مركب روي كاغذ نيست. آن قدر محترم است كه به اين مركب هم نباید بي وضو دست زد، آن را نجس کرد، پا به سویش دراز کرد و به آن بی احترامی کرد.

كسي با مواعظ قرآن نوراني شود، طالب راه شود، از غفلت بيرون بيايد و به عالم بيداري برسد آن گاه می تواند با شفاء قرآن دردهاي دلش را دوا كند. اميرالمومنين متّقين را این گونه توصيف مي كند: «أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ‏ أَقْدَامَهُمْ‏» شب ها خبردار مي ايستند. «تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهُ تَرْتِيلًا» قرآن را به روش ترتيل مي خوانند. «يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ»(8) قلوبشان را با قرآن محزون مي كنند و دوای دردشان را از قرآن به دست مي آورند. دردهاي بي درمان حسب بخل و ريا را اين گونه بايد شفا داد. آن راه هاي دیگری كه ديگران گفته اند بسیار طولانی است و گاهی دو هزار سال طول مي كشد انسان بخل را از خود دور كند در این صورت باقی دردها چگونه درمان خواهد شد؟

حال اگر انسان سالم شد و راه افتاد قرآن او را مي برد. وقتي با قرآن همسفر شدي اسرار قرآن بر تو گشوده مي شود؛ «وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ» انوار يقين، طمانينه، رضا، صبر و زهد در دل انسان پيدا مي شود. اين رزق در ماه رمضان منتشر است و اين سفره اي است كه خدا ما را دعوت كرده. بايد إمساك كنيد تا به اين سفره برسيد. به احترام اين سفره بايد دست از خوردن، آشاميدن و نكاح و امثال این ها برداريد تا باب اين سفره به روي انسان باز شود.

قدر موهبت ویژه الهی در ماه رمضان

همه ماه رمضان ماه قرآن است و شب قدر شب نزول قرآن است اگر كسي اهل شب قدر شد برای او شب حقيقت و اسرار قرآن است. رزق مهم تر اين ماه خود شب قدر است لذا قرآن در سوره مباركه قدر مي فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةِ الْقَدْرِ» ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم. «وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ» چه مي داني شب قدر چيست؟ «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» امام صادق عليه السلام می فرمایند: «اللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّه‏»(9)، ليلة يعني فاطمه خدا و فقط خدا مي داند او كيست. فاطمه ليلة القدر و حبيبه الله است. وقتي فاطمه سلام الله علیها در محراب عبادت مي ايستاد خداي متعال به ملايكه مباهات مي فرمود؛ «انْظُرُوا إِلَى‏ أَمَتِي‏ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ إِمَائِي قَائِمَةً بَيْنَ يَدِيَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِيفَتِي»(10) ببينيد چگونه از خوف من همه اركان بدنش مي لرزد. او شب قدر حقيقي است كه قرآن در ظرف او بر پيامبر نازل شده است و فهم حقیقت آن فوق طاقت ما است. شايد آن كتاب مكنون است «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَريمٌ * في‏ كِتابٍ مَكْنُونٍ» او همان امّ الكتاب است «وَ إِنَّهُ في‏ أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ»(زخرف/٤)، و شايد همان لوح محفوظ است. اين ها مقامات حضرت زهراء است.

آن شب قدر از درك قرآن هم أهمّ است. «فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ‏ لَيْلَةَ الْقَدْر» اگر به حضرت زهراء(س) برسيد به شب قدر رسيديد. «وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا» بعد از این که همه ما را دعوت مي كند به شناخت حضرت به قول معروف آب پاكي را هم روي دست همه ما مي ريزد و مي فرمايد خدا اسم او را فاطمه گذاشته زیرا همه خلایق از معرفت او بريده اند بنابراین طمع نكنيد. هم دعوت مي كند و هم منع مي كند. شايد اين همان «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ»(آل عمران/٢٨)، است. به ما مي گويند معرفت خدا پيدا كنيد اما حواستان باشد که به آن مقام غيب كسي راه پيدا نمي كند و به آن جا هيچ كس راه ندارد. حضرت زهرا نیز اين گونه است. اگر كسي بخواهد حضرت زهراء را درك كند بايد سر سفره ائمه بنشيند «سَلَلْتَ‏ مِنْهَا أَنْوَارَ الْأَئِمَّة»(11)، انوار ائمه از او در عالم ما ساطع شده است. كسي که به انوار ائمه رسيد به نور حضرت زهراء رسيده است.

ولایت رزق خداوند در ماه رمضان

رزق دوم ماه رمضان رزق ولايت است. امام رضا عليه السلام فرمود: نعيم يعني ولايت ما. نعيم در دنيا نيست بلکه نعيم فقط ولايت ما است. بنابراين آن رزقي كه در ماه رمضان به آن دعوت شديم همين نعيم است. سفره خدا پهن است اميرالمومنين از اسرار الهي است و به راحتی انسان به امیرالمؤمنین نمی رسد. ما را در دنيا آورده اند تا يك تلاقي با اميرالمومنين داشته باشيم و ان شاء الله همسفر حضرت شويم. همه اسرار توحيد در وجود حضرت خلاصه مي شود، به اندازه اي كه به حضرت راه پيدا كنيد به اسرار توحيد راه پيدا كرده ايد. حضرت نبأ عظيم است نه این که صاحب خبر باشد بلکه خود خبر است. خبري که از عالم غيب آمده همين است.

اين ضيافت، ضيافت به ولايت حضرت اميرالمومنين و ضیافت به نعيم است. سفره عام خدا (خوردني ها، پوشيدني ها و خوابيدن) هميشه هست و ما هميشه سر سفره خدا هستيم حَتّي نماز و روزه نیز هميشه هست. ماه رمضان ماه ولايت، ماه قرآن و قدر است. پرتو قدر در ماه رمضان منتشر است. بايد حركت كنيد تا به شب قدر برسيد. شب قدر شب معرفة الامام است و اگر آن را به كسي بدهند به او همه چيز داده اند «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً»(بقره/٢٦٩)، می فرماید حكمت يعني معرفة الامام و طاعة الله.

ماه رمضان ماه حكمت است و انسان در این ماه حكيم مي شود. «مَنْ‏ أَخْلَصَ‏ لِلَّهِ‏ أَرْبَعِينَ يَوْماً فَجَّرَ اللَّهُ يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ»(12) اگر چهل روز با خدا باشيد، سرچشمه هاي حكمت در قلبتان مي جوشد و آن گاه از زبانتان جاري مي شود و ديگران هم از جوشش قلب شما استفاده مي كنند. «عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ * الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ * كَلَّا سَيَعْلَمُونَ * ثُمَّ كَلَّا سَيَعْلَمُونَ * أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا * وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا»(نبأ/1-7)، همه این ارض بسیط براي اين بوده كه ما به نبأ عظيم برسيم. نبأ عظيم يعني اميرالمومنين؛ «مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آيَةٌ هِيَ أَكْبَرُ مِنِّي وَ لَا لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ‏ مِنِّي‏»(13)
ظهور با همه عظمتي كه دارد تجلي اين نبأ عظيم است. «وَالشَّمْس و ضحاها» شمس يعني اميرالمومنين و ضحاي اين شمس ظهور امام زمان است. نبأ عظيم اوست و هر خبري هست آنجاست. هر كس نرسيد جزء بي خبران عالم خواهد بود. در اين جا يك تلاقي با اين نبأ عظيم داريم اگر اين تلاقي برقرار شد به نبأ عظيم در ايّام الله خواهیم رسید. به ظهور، رجعت و قيامت می رسیم اما اگر در اين مهلت تلاقي با اميرالمومنين كسي به آن نبأ عظيم راه پيدا نكرد جزء بي خبران عالم است.

در اين ماه رمضان رزق ولايت و رزق قرآن تقسيم مي شود و پرده هاي قرآن و ولايت كنار مي رود. مومنين خاص همه سال مراقبه مي كنند كه اين سفره در ماه رمضان مقابلشان گشوده شود. چشم، گوش، قلب، زبان و همه چيز را كنترل مي كنند كه در ماه رمضان باب اميرالمومنين به رويشان باز شود. اگر حضرت جلوه اي از خود را به انسان نشان دهد مدهوش مي شود. دیگر نه مرگ را مي فهمد و نه برزخ را. بيدار مي شود و مي بيند قيامت شده است. همان جلوه اي كه از حضرت امير موقع رفتن مي بيند تا قيامت مست آن است و بي خبر از سختي هاي قيامت است. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»(نمل/89)،آن كه با خود حسنه مي آورد مزدش بهتر از سرمايه اش است و بيشتر از آن را به او مي دهيم و اين ها از فزع قيامت در امان هستند. امیر المؤمنین در بیان مقصود از حسنه فرمودند: «مَعْرِفَةُ الْوَلَايَةِ وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»(14)، اين همان نبأ عظيم است.

چنین کسی ازسختي هاي قيامت بي خبر است. بقیه مشغول حساب و كتاب سختي هستند اما او در وادي أيمن است «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي‏ فَمَنْ‏ دَخَلَ‏ حِصْنِي‏ أَمِنَ مِنْ عَذَابِي» سختي هاي قيامت در قرآن آمده است؛ «إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‏ءٌ عَظيمٌ * يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَى النَّاسَ سُكارى‏ وَ ما هُمْ بِسُكارى‏ وَ لكِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَديدٌ»(حج/1-2)، همه آن سختي ها شدت عذاب است.

رزق ماه معرفت اميرالمومنين و امام زمان است. اين باب را خدا در ماه رمضان باز كرده و خود نیز دعوت كرده است لذا وقتي سفره جمع شد كسي نباید گله کند. ما پيامبرمان را فرستاديم تا دعوتتان كند. «شَهْرٌ دُعِيتُمْ‏ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِيهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَةِ اللَّه» ‏اهل كرامت يعني همین؛ یعنی خدا همه شما را مكرم داشته است. اين ماه را بدانيم و بهترین فرصت هم همين است كمي مراقبه و محاسبه مي خواهد. كشكول گدايي دستمان باشد و دائما به خدا التماس كنيم كه ما را از اين ماه محروم نكن. «وَ هَذَا شَهْرُ الْفَوْزِ بِالْجَنَّةِ وَ هَذَا شَهْرُ الْعِتْقِ مِنَ النَّارِ»(15)، اين ها نعمت هاي اين ماه است. در مورد این ماه چنین آمده است؛ شهر الطهور، شهر التمحيص، شهر القيام و شهر التوبة.

در دعاي سحر امام سجاد عليه السلام آمده است: «لِكُلِ‏ ضَيْفٍ‏ قِرًى وَ أَنَا ضَيْفُكَ فَاجْعَلْ قِرَايَ اللَّيْلَةَ الْجَنَّةَ يَا وَهَّابَ الْجَنَّةِ يَا وَهَّابَ الْمَغْفِرَةِ»(16)، خدايا تو ما را به مهماني دعوت كردي و براي هر مهمان يك پيشكش مي آورند امشب بهره ما را جنت قرار بده. جنت يعني اميرالمومنين. آن كه بهشت را مي بخشد خداست و خدا فقط مي تواند ولايت اميرالمومنين را به كسي هبه كند. ان شاء الله خدا كاري كند كه در اين فرصت باقي مانده ماه برسيم. فرصت كوتاه است باید حواسمان را جمع كنيم كه سفره ولايت اميرالمومنين جمع نشود و چيزي از آن نصيب ما نشده باشد. این گونه نباشد که مأدبة الله جمع شود و ما محروم بمانیم.

استاد بزرگواری می فرمودند: رمضان شهر الطهور است. مواظب باشيد وقتي از آن خارج می شوید تازه چرك هايتان خيس نخورده باشد. مثال می زد که ما بچه بوديم به حمام هاي خزينه اي می رفتیم و چهار ساعت در حمام بوديم و فقط كشتي مي گرفتيم وقتي بيرون مي آمديم تازه چرك هايمان خيس خورده بود و كتك مفصلي از مادرمان مي خورديم. اين گونه نشود که شهر الطهور تمام شود و تازه چرك هايمان را خيس داده باشيم و بازي كرده باشيم. ان شاء الله به اصطلاح كيسه حضرت به تن، جان و روح ما بخورد و با همان لطفي كه خودشان دارند آلودگي ها پاك شود و در شهر الطهور همه ما پاك و خالص براي خداي متعال شويم و به رزق خدا و ولايت اميرالمومنين عليه السلام برسيم.

فضایل حضرت خدیجه

امشب شب رحلت بانوي مكرّم اسلام حضرت خديجه سلام الله عليها است و ایشان با احدي قابل مقايسه نيستند جز چهارده معصوم. «كمل‏ من‏ الرجال‏ كثير و لم يكمل من النساء الا اربع‏»(17)، چهار زن به كمال توحيد رسيدند و در صدرشان فاطمه زهراء سلام الله عليها است. خديجه كبري مريم و آسيه همسر فرعون هم بعد از او هستند. البته بزرگواراني مثل حضرت معصومه در اين بحث مطرح نبودند نه اينكه اين مقامات را ندارند بلکه آنها كه شان خودشان را دارند. در مورد حضرت معصومه فرموده اند همه شيعيان من به شفاعت ايشان وارد بهشت مي شوند؛ اين فوق مقام حضرت مريم و آسيه است ولي اينها از محل بحث خارج بودند.

خداي متعال در سوره احزاب به زنان پيامبر مي فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً»(احزاب/٢٨)، اگر دنيا مي خواهيد به شما مي دهم ولي رهايتان مي كنم برويد، همسري پيامبر كه براي دنيا نيست. بنابراین بهترین همسران پیامب طالب دنیا بودند در سوره تحریم درمورد بدترین آنان نیز چنین آمده است؛ «إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ»(تحریم/4)، خداوند به دو نفر از زنان پیامبر می فرماید: اگر پشت به پشت بدهيد و بخواهيد با پيامبر بجنگيد، جنگتان با خدا، صالح المومنين و همه ملائكه است و اين ها پشتيبان پيامبر هستند. سپس خداوند داستان همسر لوط و همسر نوح را مطرح مي كند «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلين»(تحریم/10)، اما آنان که جزء دسته خوبان هستند دنیا طلب اند و امهات مومنين هستند.

اما مقام حضرت خدیجه بسیار متفاوت است. سال ها پس از وفات حضرت خدیجه عايشه مي گويد: در پيش ما يادی از خدیجه شد و حضرت از ایشان بسیار تعريف كرد، به گونه ای كه حسد عاشیه را برانگيخت. عایشه گفت: خدیجه پيرزني بيشتر نبوده خدا بهترش را به تو داده است. حضرت فرمود: ساكت شو خداوند بهتر از او به من نداده است. وقتي همه به من كافر بودند او به من ايمان آورد، وقتي همه من را تكذيب مي كردند او من را تصديق كرد. در روايت آمده است زمانی که حضرت از حراء برگشت و پيامبر شده بود خدیجه فرمود: نور نبوت را در شما مي بينم. پیامبر فرمود همينطور است. ایشان گفت من از قبل مي دانستم که شما پيامبر هستي.

در خصوص نبي اكرم داريم که خدا شما را از اصلاب مطهره و ارحام مطهره منتقل كرد و ملكي گذاشته بود که شما را حفظ مي كرد تا آلوده نشويد. ولي راجع به حضرت زهرا سلام الله عليها بالاتر از این ها است، زمانی که پیامبر به معراج رفتند نور حضرت زهرا منتقل شده و پيامبر با خود آن را آورده است.آن گاه دامان حضرت خدیجه رحم اين نور است.
حضرت خدیجه هر چه داشت به پاي پيامبر داد، حَتّي مهریه اش را. وقتي به خواستگاری او آمدند به عمويش فرمود مهریه اش به عهده خود من باشد فقط يا رسول الله به عمويتان بگوييد يك شتر بكشد و ولیمه بدهيد. همه گفتند زن نباید مهریه خودش را بدهد. ابوطالب گفت اگر پسري مثل حضرت پيدا شد مهریه اش را خود زن بايد بپردازد. ایشان پيامبر شناس بود و بيست و پنج سال با پيامبر زندگي كرده است. حضرت فرمود همه دارايي اش را پاي من ريخت.

نزدیک فوتشان سه وصيت كرده؛ درمورد يكي از آن ها عرض كرد یا رسول الله خجالت مي كشم به شما بگويم، اجازه بدهيد به فاطمه بگويم تا به شما بگويد، سپس به فاطمه فرمود: فاطمه جان من از قبر مي ترسم به پيامبر بگو آن عبايي كه در آن عبا به او وحي مي شده آن را كفن من كند. خجالت مي كشد به پيامبر بگويد يك عبا به من بدهيد كه مبادا پيامبر عذري داشته باشند نتوانند بدهند در حالی که همه هستي اش را داده است. ايشان ام المومنين است؛ سایر زنان پیامبر هم ام المومنين هستند، حالا خود مقایسه کنید. وصيت دیگری که به حضرت كرد اين بود که يا رسول الله من در حق شما كوتاهي كردم، من را ببخشيد. پيامبر فرمودند خديجه جان شما كوتاهي نكردي بلکه هر چه داشتي در راه ما دادي.

وقتي بدن حضرت را غسل دادند و مي خواستند كفن كنند جِبْرِئيل آمد كه خدا مي فرمايد: كفن خديجه با ماست هر چه در راه ما داده ما كفنش را مي دهيم. كفن بهشتي آمد و حضرت در دو كفن ايشان را قرار دادند؛ هم كفن بهشتي و هم عبايي كه به حضرت گفته بودند.

آخرین وصیت هم به پيامبر اين است که يا رسول الله اين دختر من غريب است و بعد از من تنها مي شود مبادا بگذاريد زنان قريش به روي او فرياد بزنند. در بعضي از نقل ها آمده مبادا بگذاريد سيلي به صورتش بزنند. سفارشش را به اسماء كرد اسماء عرض كرد شما چرا غصه دار هستيد، شما كه بهشتتان تضمين شده است. گفت نگران فاطمه هستم. عرض كرد هر كجا مادر لازم بود من خدمتشان هستم. لذا شب ازدواج حضرت فرمود: همه بروند، ولی ديد اسماء پشت در است گفت اسماء چه مي كني؟ گفت من به خديجه قول دادم.

فاطمه زهراء سلام الله عليها بعد از مادر غصه دار بود؛ بهانه مي گرفت و سراغ مادرش را از پیامبر مي گرفت. خداي متعال جبرئيل را فرستادکه به نبي اكرم بگو: سلام ما را به فاطمه برساند و بگويد مادرت پيش ماست و بهشت ويژه اي برايش مهيا است و همسايه هاي خوب و زنان والامقام بهشتي همسايه اش هستند.

پيامبر هم تا زنده بودند فاطمه را روي چشم گذاشتند و نگذاشتند غبار روي دلش بنشيند. هر روز به ديدنش می آمد و خم مي شد و دست ایشان را مي بوسيد و وقتي مي آمد به استقبالش مي رفت. مي فرمود فداها ابوها. نه ماه درب خانه اش می ایستاد و سلام می داد: «السَّلَامُ‏ عَلَيْكُمْ‏ يَا أَهْلَ‏ بَيْتِ‏ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِكَةِ الصَّلَاةَ رَحِمَكُمُ اللَّهُ- إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا»

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 84

(2) الصحيفة السجادية، ص: 92

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 132

(4) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص: 803

(5) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص: 295

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 606

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 604

(8) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 304

(9) تفسير فرات الكوفي، ص: 581

(10) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 113

(11) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج‏2، ص: 625

(12) عدة الداعي و نجاح الساعي، ص: 232

(13) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 207

(14) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 185

(15) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج‏1، ص: 25

(16) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص: 601

(17) تفسير نور الثقلين، ج‏5، ص: 377 و تفسیر الصافی عن مجمع البیان