نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 30 فروردين 1403 - Thu, 18 Apr 2024

شناخت رسول اکرم(ص) در قرآن / رسول الله(ص) شاهد، مبشر، نذیر، داعی و سراج منیر عالم

متن زیر سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در ایام عزاداری ماه صفر در مسجد تولیت قم به بحثی در باب شناخت رسول الله(ص) با توجه به آیات قرآن پرداته اند. این جلسه در تاریخ 9 دی سال 92 برگزار شده است و ایشان اشاره می کنند که قرآن کریم، نبی اکرم را با هفت خصوصیت ممتاز معرفی می کند، که هرکدام بیانگر فضیلتی از آنحضرت است؛ ایشان تنها وجود مقدسی هستند که از غیب با خبرند و دیگران بالکل در بی خبری قرار دارند، و تنها از این وجود مقدس، که از جانب خداوند و به اذن او، برای اخبار عالم ارسال شده اند، خبر را که همان کلمه توحید است دریافت می کنند، زیرا آنحضرت مودب به محبت خداست و دارای مقام محبت خداوند است، و دو حقیقت غیبی که کتاب الله و عترت مقدس آنحضرت است، او را در رسالتش همراهی می کنند که به یمن و احترام آنحضرت نازل شده اند و الا جهان همیشه از وجود آنها محروم بود؛ آنحضرت مانند آینه ای تابنده انوار الهی هستند و قلوب مومنین را نورانی می نمایند؛ آنحضرت رحیم به خلقند و محبتشان به خلق از محبت پدر به فرزند نیز بیشتر است، ایشان مانند دیگر پیامبران، شاهد بر خفایای وجود خلقند زیرا معلمی هستند که باید بر زوایای وجود شاگردش تسلط داشته باشد تا بتواند او را هدایت کند، بلکه نبی اکرم شاهد بر تمام شاهدان دیگرند، و شاهد کل و شفیع کل و صاحب مقام محمودند، و تمام انبیاء دیگر به ذیل ایشان متمسکند؛ نبی اکرم داعی الله هستند که بشارت به توحید داده و از شرک انذار می کنند، و در حقیقت دعوت خداوند متعال که کائنات را به سوی خود می خواند در این وجود مقدس تجلی کرده است، لذا دعوت تمام انبیاء شعاعی از وجود مقدس آنحضرت بوده و همه مجذوب ایشانند؛ آنحضرت روشنگر قلوب هستند، و خانه ایشان سراج منیر جهان خلقت و تنها جائیست که در آن اجازه بندگی داده شده و خروج از آن سقوط در شرک است؛ این دعوت و ماموریت نبی اکرم تنها با بلا کشیدن آنحضرت به اکمال می رسد زیرا ایشان با خداوند متعال عهد بسته است که بندگان را پاک کرده و به وادی توحید بیاورد، لذا بجای همه امت بلا کشیده و آنها را تطهیر می سازد، و به همین جهت فرمود هیچ پیامبری به اندازه من آزار ندیده است، که جریان کربلا و عاشورای حسین علیه السلام نیز از اعظم بلاهای نبی اکرم است.

خصائص نبی اکرم / نبوت؛ باخبری از عالم غیب

در سوره مبارکه احزاب آیه 45 آمده است که «يَا اَيهُّا النَّبىِ‏ُّ إِنَّا أَرْسَلْنَكَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا * وَ دَاعِيًا إِلىَ اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِيرًا» در این آیه نورانی هفت خصوصیت برای وجود مقدس رسول الله (ص) بیان  شده، که هرکدام از اینها یک وادی از فضائل حضرت را بیان می کند.

اولین خصوصیتی که بیان شده خصوصیت نبوت حضرت است «یا ایها النبی» یعنی ای کسی که صاحب مقام نبوت هستی. اجمالا می توان گفت نبی آن کسی است که با خبر از غیب این عالم است و اخباری از غیب این عالم به او می رسد. همه انبیاء که به نبوت می رسیدند اخباری از آن عالم به اینها می رسید، حالا گاهی در خواب به پیغمبری وحی می شده، گاهی در بیداری ملک الهی را می دیده و حضرت جبرائیل (س) کلام خدا را بر آنها می آوردند، گاهی خدای متعال با آنها با یک واسطه ای به تعبیر قرآن با یک حجابی تکلم می کرده است.

مثلا خدای متعال با موسای کلیم از ورای شجره صحبت کرد «إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»(طه/12)، خدای متعال موسای کلیم را مخاطب قرار داد و با او صحبت کرد منتها تعبیر قرآن این است که از ورای شجره  با او صحبت می کرد. کلام الهی به واسطه یک شجره ای به موسای کلیم می رسید که مطابق روایات وجود مقدس سیدالشهداء علیه السلام بوده است، بهر صورت، این هم یک نوع صحبت است، و این کلام را فقط موسای کلیم می شنود. وقتی به وجود مقدس نبی  اکرم (ص) وحی می شد خیلی اوقات این وحی در حضور جمع بود؛ ولی جمع جبرئیل را نمی دیدند و حتی آنجایی که وحی بدون واسطه جبرئیل بود کلام الهی را کسی جز خود حضرت نمی شنید. پس اوست که صاحب خبر است، حالا یا جبرئیل می آید، یا در خواب، یا در بیداری و همه این ها تابع درجات انبیاست. گاهی خدای متعال بدون واسطه جبرئیل با یک واسطه دیگری «مِن وَراءِ حِجاب» صحبت می کند و گاهی اوقات هم نه جبرئیل و نه واسطه دیگری است. یکی از رازها و ارکان مهم نبوت نبی اکرم شاید همین رکن باشد که خدای متعال بدون حجاب با این پیغمبر صحبت کرده است، نه جبرئیلی در کار بوده و نه حجابی؛ بلکه خدای متعال کلام خودش را بدون هیچ واسطه ای القاء کرد و این وقتی است که همه حجاب ها بین پیغمبر و خدای متعال برداشته می شود. عمده این وحی برای وجود مقدس رسول الله (ص) است که کلام خدای متعال را بدون واسطه دریافت می کرد، و این خیلی مهم است؛ این کسی که آمده و لباس بشر پوشیده یک چنین بشریست که خدای متعال اخبار غیب را به او می رساند، آن هم بدون هیچ واسطه ای.

کلمه ای که خدا به این پیغمبر بزرگ القاء کرده وحی است، کلمه روح است و همه حقایق در این یک کلمه است. همه اخباری که از عالم غیب به عوالم دیگر می رسد در همین یک کلمه خلاصه می شود. خدای متعال با این پیغمبر صحبت کرده و کلام را القاء کرده است پس این پیغمبر از چیزهایی با خبر شده که همه کائنات دیگر نسبت به آن بی خبر هستند. اگر گفته شده «ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی» یعنی این، یعنی همه ما جزء بی خبرانیم، همه عالم اُمّی هستند و هیچ خبری ندارند، همه وقتی کنار این پیغمبر می نشینند بی سوادند، اوست که صاحب خبر است و از محضر خدای متعال خبر آورده است؛ حتی همه انبیاء در مقابل ایشان هیچ خبری از غیب ندارند. هر خبری که از آن عالم به آنها رسیده توسط این پیغمبر بوده است، این در روایات ما آمده است. فرمود: «در عالم ارواح این وجودمقدس مبعوث به انبیاء و پیغمبر انبیاء بود. اگر انبیاء پیغمبر شدند و معلم به علم توحید شدند و توحید را آموختند، این وجود مقدس، توحید را بدون واسطه از خدای متعال گرفته و به انبیاء تعلیم کرده، این وجود مقدس توحید را از خدای متعال گرفته و به ملائکه در یک مقام دیگری، در آنجایی که در مقام اولی العرش بودند تعلیم داده است». حالا اگر این خبری که پیغمبر آورده است را از عالم بردارید همه عالم می شود عالم بی خبری، می شود عالم لهو و لعب. اگر یک خبر جدی از مقام حضرت حق، از معاد و از مبدأ است، به ایشان عطا شده است؛ البته همه اخبار مهم حضرت هم یک کلمه بیشتر نیست و آن خبر توحید است، بقیه اخبار همه اش باز کردن همین یک خبر است. این یک مقام حضرت است که در این آیه نورانی به آن اشاره شده، «یا ایها النبی».

رسالت؛ حمل محبت خداوند به سوی خلق

وقتی پیامبر اکرم به معراج رفتند و از آسمان های هفت گانه گذشتند و به سدرة المنتهی رسیدند جبرئیل جا ماند. حضرت فرمودند: چرا اینجا من را تنها گذاشتی؟ عرض کرد: شما دارید یک جایی می روید که احدی قبل از شما آنجا پا نگذاشته، نه پیغمبری، نه ملکی، خودتان هستید و خودتان، اگر من یک سر انگشت جلوتر بروم همه هستی ام به باد می رود «لَوْ دَنَوْتُ‏ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْت‏»(1)، این پیغمبر را خدای متعال از عالم بالا فرستاده است «إِنَّا أَرْسَلْنَكَ»؛ او هم با جان خریده که بیاید و ما را هم ببرد و خدای متعال به او رسالت و مأموریت داده و مأموریتش هم همین است که بیاید و همه عالم را با خبر کند، آن خبر توحید را به همه عالم برساند و همه عالم را موحد کند، همه عالم را از شرک و بت پرستی از همه اقسام شرک، شرک آشکار و پنهان نجات بدهد؛ بنابراین مقام دوم حضرت، مقام رسالت است.

خدای متعال پیامبر اکرم را با خبر و مودب کرد، فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى‏ مَحَبَّتِهِ»‏(2)، خدای متعال پیغمبر خودش را با محبت خودش تربیت کرد، که این معانی متعددی دارد: یک معنایش این است که ایشان مقام محبت خدای متعال را دارد و کسی که در مقام محبت است مودب ترین انسان است، ترس از خدا هم انسان را ادب می کند، رغبت هم انسان را ادب می کند، انسان وقتی چیزی از بزرگی می خواهد مودب می شود، وقتی می ترسد مودب می شود؛ ولی هیچ چیزی به اندازه محبت خدا انسان را مودب نمی کند. اگر کسی به مقام محبت رسید با ادب ترین بندگان خدا در وادی توحید است. مودب ترین آنهایی هستند که محبت شان به خدای متعال بیشتر است. هیچ چیز به اندازه محبت آدم را در مقابل خدای متعال خاشع و خاضع و مودب نمی کند؛ بله ممکن است انسان از ترس مودب بشود و از ترس خاشع بشود، ممکن است در جهنم یک عده ای به خشوع از ظلم برسند ولی این غیر از خشوع و ادب محبت است؛ «أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ‏ وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ‏ عَظِيمٍ‏»، تو صاحَبِ خلق عظیم هستی، تعبیر روایت این است که خُلق نبی اکرم، همان اسلام است و همه اسلام خلق نبی اکرم است. خدای متعال این حقیقت را به ایشان داد، ایشان را با خبر کرد، نورانی کرد، انوار هدایت و غیب الهی در وجود مقدسش قرار گرفت و بعد هم رسول شد که بیاید یک یک ما را به سمت خدای متعال ببرد و برساند، این صفت دوم این وجود مقدس است که رسول خداست، حامل خبر و حامل محبت اوست، از جانب خودش نیامده و خدای متعال او را فرستاده تا بیاید و محبت خدا و هدایت الهی را به ماهایی که بی خبریم و به آنجا دست نداریم برساند.

دو حقیقت غیبی، همراهان رسالت نبی اکرم

این وجود مقدس با خودش دو حقیقت را هم آورده که یکی کتاب الهی است و دیگری اهل بیتش، این دو ثمره همه عالم اند. نه این کتاب به هیچ پیغمبری داده شده و نه این اهل بیت، نه پیغمبری مثل امیرالمومنین، اهل بیت و وصیّی داشته و نه مثل ایشان کتابی مثل قرآن داشته، این دو چیز را خدای متعال به این پیغمبر داد و این پیغمبر هم با این دو چیز به سمت ما آمد «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَق»(توبه/33)، این پیغمبری که خدای متعال او را فرستاده دو چیز همراهش کرده است، یکی هدی است و دیگری دین الحق است. شاید هُدی همان قرآن باشد و دین الحق هم تصریح شده در روایات که منظور امیرالمومنین و ولایت ایشان است، این دو چیز را خدای متعال همراه پیغمبر کرده است  و بار همه عالم با این دو چیز بسته می شود. «أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى» هُدی، یعنی خداوند نور خودش را با این پیغمبر همراه کرد «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»(نور/35)، امام رضا در تفسیر این آیه فرمودند: «هَدَى‏ مَنْ‏ فِي‏ السَّمَاوَاتِ‏ وَ هَدَى‏ مَنْ‏ فِي‏ الْأَرْض‏»(3)، هدی و هدایتی که همه آسمانی ها و زمینی ها همه با او هدایت می شوند، نور الهی است و این نور را خدای متعال با این پیغمبر همراه کرد. «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(ابراهیم/1)، این کتابی که خدا با این پیغمبر همراه کرده سراسر نور است و برای این است که مردم را از وادی ظلمات به سمت نور هدایت بکند؛ پس این کتابی که خدا با این پیغمبر همراه کرد کتابی است که به هیچ پیغمبری نداده است. همه انبیاء گذشته آنهایی که صاحب کتاب بودند مثل موسای کلیم، حضرت عیسی مسیح، همه کتابشان یک شعاعی از کتاب حضرت بوده، کما این که خبرشان و نبوتشان هم یک شعاعی از نبوت نبی اکرم بوده است. آن خبری که به این صاحب خبر دادند به هیچ پیغمبری ندادند.

این پیغمبر با دو چیز فرستاده شده است، یکی کتاب و یکی دین الحق، حقیقت دین الهی در روایت آمده است، حضرت فرمودند: «امره بالولایه بوصیه و هو دین الحق»(4) او را امر کرد و او هم مأمور شد این ولایت را با خودش بیاورد و مردم را به این ولایت دعوت کند، و دین حق همین است. این دو حقیقت را حضرت با خودش آورد، و این هم ساده نیست؛ اگر این پیغمبر نمی آمد این دو حقیقت غیبی که جایشان در زمین نیست. این پیغمبر آمده و این حقیقت را با خودش آورده والا این حقیقت از عالم بالا امکان نداشت که به سراغ ما بیاید. به احترام این پیغمبر و به واسطه ایشان، این قرآن که بالاتر از همه انبیاء است الا نبی خاتم و شفیع همه است با پیغمبر آمده، کما اینکه امیرالمومنین همراه این پیامبر آمده والا همیشه ما محروم بودیم. پس این دو چیز را هم خدای متعال با این پیغمبر همراه کرد و بعد هم که این وجود مقدس از این عالم به حسب ظاهر رخت بر بست، این دو چیز را به جا گذاشت «إِنِّي‏ تَارِكٌ‏ فِيكُمُ الثَّقَلَيْن‏»(5) این دو حقیقت را با خودشان نبردند، اگر می بردند دوباره عالم ظلمانی می شد و راه غیب به سوی ما بسته می شد. حضرت این دو حقیقتی که با خودش آورد این جا گذاشت و در حقیقت این ها ادامه خود نبی اکرم هستند؛ «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ»(رعد/7)، شما همه را از خواب بیدار کردید، آن انذاری که باید خفتگان را بیدار کند با شما محقق شد، حالا اگر کسانی راه افتادند ما برای هر قومی از اقوام امت تو در هر دوره ای یک هادی گذاشتیم. فرمود: «منذر وجود مقدس نبی اکرم (ص) و آن هادی ای که مردم را هدایت می کند ائمه (علیهم السلام) هستند».

دقت در امثال عالم، مقدمه فهم حقایق

اگر انسان نتواند از مثل های عالم عبرت بگیرد عبور کند ذره ای از حقایق عالم نمی فهمد، این بارانی که می بارد بر زمین مرده و زمین با آن زنده می شود این یک مَثل است. «فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(روم/50) ، یک نگاه کنید و آثار رحمت خدا را ببینید که چگونه زمین مرده وقتی در بهار باران می آید زنده می شود. این یک مَثل است، خدای متعال یک رحمتی دارد اگر آن رحمت بر وجود انسان بارید وجود انسان مثل زمین در بهار زنده می شود. بهار هم خودش یک مثل است، در واقع نفَس رحمانی خدای متعال به عالم می خورد و عالم مرده زنده می شود. انسان باید از یک ممثلی بفهمد، اگر فهمید آن وقت نفس رحمانی به او می خورد و خودش زنده می شود. این خورشید یک مثل است و هدایت می کند، چگونه؟ وقتی خورشید بالا می آید، همه ما که در ضلالت و در تاریکی بودیم همه چیز برایمان روشن می شود، ما که قدم از قدم نمی توانستیم برداریم الآن تا آفاق را می بینیم. امام اگر هادی است آن خورشید حقیقیست، می تابد و هم درون انسان را روشن می کند و هم بیرون انسان را. فرمود: «لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَار وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ‏ قُلُوبَ‏ الْمُؤْمِنِين»(6)، به خدا قسم نور امام در قلب مومن از خورشید وسط روز روشن تر است و به خدا قسم امام قلب مومن را روشن می کند، دیگر جای سوال و جواب نمی گذارد.

معنای هدایتگری نبی اکرم

امام هم هادی است و هم مهدی، اول هدایت شده و بعد دیگران را هدایت کرده است. تا نور هدایت الهی و نور توحید در وجود کسی نیاید او مهدی نیست. هادی آن کسی است که نور الهی را به دیگران می رساند؛ امامی که هادی است اگر بخواهد کسی را هدایت کند، چراغ هدایت را برایش روشن می کند تا حقایق را  ببیند. هدایت که گفتنی نیست، اگر کسی سرچشمه نور نباشد نمی تواند هادی بشود؛ پس مهدی یعنی آن کسی که همه انوار توحید را در وجودش گذاشتند، و هادی هم یعنی این انوار را به عالم می تاباند و هر قلب آماده ای با این چراغ هدایت می شود.

منتهی ما یک خورشیدی داریم که با چشم آن را می بینیم، این روشن می کند ولی خیلی کار ازش نمی آید و همین که رفت در عالم برزخ این خورشید بیکاره می شود. آن عالم از این عالم خیلی مهم تر است ولی این خورشید دیگر آنجا به درد نمی خورد. این خورشید فقط منظومه ما را گرم می کند پس اگر از این جا بیرون رفتید، دیگر این خورشید به درد نمی خورد. آن خورشیدی که همه کائنات را روشن می کند و همه جا با ما هست، در عالم برزخ بروید آن خورشید در عالم برزخ است، در زمین باشید با شما است، در بهشت باشید و حتی بالاتر از بهشت؛ خورشیدی که همه کائنات را روشن می کند فرمود: وجود مقدس رسول الله اند، «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها»(شمس/1)، آن نور الهی که خدا نازل کرده است، فرمود: آن نور نازله، امام است. امام باقر این مطلب را با 5-6  قَسم فرمود: «وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْض»(7)‏، به خدا قسم آن نوراللهی که خدا نازل کرده امام است. پس امام اگر هادیست یعنی این، اگر مهدیست یعنی این؛ یعنی نور الهی که همه عالم با او هدایت می شوند در وجود امام است. و امام این نور را می تاباند، چنانکه  وقتی نور بر آینه و سنگ می تابد، آینه  نور را می گیرد و منعکس می کند اما سنگ اینگونه نیست؛ پس خدای متعال این پیغمبر را را فرستاد تا بقیه را هم خبر کند، خبر هم همین یک کلمه است، خبر توحید است؛ امیرالمومنین فرمود: «مَا لِلَّهِ آيَةٌ أَكْبَرُ مِنِّي وَ لَا لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ عَظِيمٍ أَعْظَمُ‏ مِنِّي»(8)‏، هیچ خبری در عالم بالاتر از من نیست و خدا خبر عظیم تر و بزرگتر از من ندارد، پس همه اخبار در وجود مقدس امیرالمومنین است، یکی از اخبار مهمِ عالم، برپا شدن قیامت است و این تنها شعاعی از وجود امیرالمومنین است «انّ عليّاً قاسم الجنّة والنّار»(9). پس این پیغمبری که آمده اول نبی و با خبر است، و سپس رسول نیز هست.

نبی اکرم، چشمه محبت

خداوند متعال نبی اکرم را دلداده ی خودش کرده است «أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ»،لذا رحیمِ به همه خلق است و دیگر از هیچ کسی نمی گذرد چنانکه وقتی آن جوان یهودی بود که به مسلمان ها نوشتن یاد می داد بیمار شد و در بستر مرگ افتاد، به عیادتش آمدند و فرمودند مسلمان شو، پدرش نشسته بود و جوان هم از پدر حیا می کرد، پدرش گفت اشکال ندارد اگر می خواهی ایمان بیاوری من مانعت نیستم. پس شهادتین را حضرت به او تلقین کردند و او موحد از دنیا رفت و جنازه اش را هم آوردند و در قبرستان مسلمان ها دفن کردند. در دعای ابوحمزه یک تعبیری آمده است که تیر خلاصی را به آدم می زند و از این تیر خلاصی قشنگ تر در سحر ماه رمضان نمی شود بزنید. می فرماید: «خدایا یک حرف بیشتر ندارم ما با همه عبادات و ثوابمان پیش تو قیمتی نداریم، ولی اگر من را جهنم ببری شیطان خوشحال می شود و اگر من را به بهشت ببری پیغمبرت خوشحال می شود، خودت می دانی؛ حالا اگر می خواهی پیغمبرت را خوشحال کن یا اینکه شیطان را خوشحال کن!»، این پیغمبر اینگونه است؛ لذا فرمودند: «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ‏ الْأُمَّة»(10)، من و امیرالمومنین دو پدر این امت هستیم. امام رضا این مطلب را معنا کردند و فرمودند: «محبتی که این دو بزرگوار به امت داشتند از محبت پدر به فرزند بیشتر است» .

حضرت موسی علیه السلام، هشت یا ده سال برای شعیب چوپانی کرد، یک روز یکی از این بزهای دونده در دامنه کوه فرار کرد و رفت. موسای کلیم خیلی دنبال این بز دوید و خیلی خسته شد تا بالا خره این حیوان را گرفت، نوازشش کرد و بعد فرمود: حیوان من برای تو می دوم، گرگ که من را نمی خورَد، تو را می خورد، کسی که از یک بز نمی گذرد از آدم می گذرد؟ انبیاء اینگونه بودند، خدا بی جهت به کسی نمی گوید که «النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»(احزاب/6)، حق ولایت را که خدا بی جهت نمی دهد بلکه اول یک محبت و یک رأفتی می گذارد. هرچه نبی اکرم را اذیت می کردند دعا می کرد «اللّهم ارحم» خدایا ببخششان، «اللَّهُمَ‏ اهْدِ قَوْمِي‏ فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُون‏»(11)، اگر سنگ می زنند ساق پای من مجروح می شود و خون جاری می شود، اگر بر سر من خار و خاشاک می ریزند «اللهم اهد قومی انهم لا یعلمون»؛ این می شود «أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ»، این پیغمبر از پدر و مادر مهربان تر است و هیچ کسی را هم رها نمی کند.

توطئه جهان غرب، به بهانه محبت

اروپاییان حق ولایت را از پدر و مادر می گیرند و می دهند به دولت، در حالیکه خدای متعال اگر پدر را ولی کرده یک محبتی به او داده است که نمی تواند از خیر بچه اش بگذرد، اصلاً دست خودش نیست، مادر را هر کارش هم بکنید نمی تواند بر علیه بچه اش اقدام کند؛ حالا ولایت را از پدر بگیرید بدهید به دولت، آیا دولت دلش می سوزد؟ اروپایی ها اینطوری اند و ما را هم دارند مثل خودشان می کنند، آنها می گویند هیچ پدری حق ندارد بچه اش را نصیحت کند و در امور خصوصیش دخالت کند، اگر پدر در امور خصوصیش دخالت نکند چطوری آن وقت تربیت شود؟! آنها دروغ می گویند و در خصوصی ترین امور ما دخالت می کنند، از شما سوال می کنم اگر کسی بیاید درب خانه شما را بزند و یک نامه به دختر خانم شما بدهد شما چه می گویید؟ آیا مچش را نمی گیرید و نمی گویید مگر این جا جنگل است؟! این بی دین های کافر هزار تا ماهواره را فرستادند با هر فسادی، بعد ابزارش را هم این طرف درست کردند و دست جوان ما دادند، بعد هر چه دلشان می خواهد واردش می کنند. آیا اینها وارد زندگی خصوصی ما نشدند؟! اصلا زندگی خصوصی مال کسی گذاشتند! اما اگر یک پدر بخواهد یک بار به بچه اش موعظه کند می گویند: در امور بچه دخالت نکنید، در امور شخصی شخص دخالت نکنید! خدای متعال اگر به پیغمبرش می گوید پیغمبر ما تو ولایت داری، یک محبتی به او داد که از جنازه آدم هم نمی تواند بگذرد.

نبی اکرم؛ شاهد بر خفایای وجود

سومین صفت نبی اکرم در آیه مذکور در ابتدای سخن، این است که فرمود «شاهِداً»، این پیغمبر ازل و ابدتان را می داند. حالا چرا می داند و چرا خدایی که ستار است پرده ها را از او برداشته است؟ چون او عین الله است، او امین الله است، او شفیع است، او باید ببیند، او معلم است، تک تک ما را می بیند مثل این که هیچ آدمی نیست الا من؛ لذا در روایتی ابان به امام رضا علیه السلام عرض کرد: «آقا برای من و زن و بچه ام خصوصی دعا کنید. حضرت فرمود: مگر ما خصوصی برای شما دعا نمی کنیم؟! ابان خیلی تعجب کرد، امام فرمودند: مگر نمی دانید که نامه عمل هر کسی را برای ما جدا می آورند و اعمال تک تک شما به ما عرضه می شود».

یک آقایی، شبِ قدرِ امام زمان را نقل می کرد و می گفت: «حضرت نشسته اند و ملائکه فوج فوج می آیند و نامه اعمال را به ایشان عرضه می کنند، آنقدر ملائکه می آیند و می روند که خسته می شوند؛ اما حضرت تک تک این نامه هایی را که می آورند با آرامش می خوانند و نظر می دهند». ما این چیزها را نمی فهمیم، این همانی است که «يَا مَنْ‏ لَا يَشْغَلُهُ‏ شَيْ‏ءٌ عَنْ شَيْ‏ء»(12)، خدای متعال اینگونه است، به ما روزی می دهد اما آیا حواسش پرت می شود؟! ما با هم، همه ی مان می گوییم «یا الله» اما آیا اینگونه است که چون صدای شما را می شنود، دیگر نمی تواند صدای من را بشنود؟! ولی خدا هم همینطور است، والّا ولی و حجت نیست. پس حضرت اگر صاحب خبر و رسول است، شاهد بر تک تک ما است.

از این بالاتر، انبیاء بر امت خودشان شاهدند، یعنی عمل آنها و اخلاق شان را می بینند؛ و لذا امت خودشان را هدایت می کنند. معلمی که نداند شاگرد چه کاره است که معلم نیست، پزشکی که نداند بیماری این بیمار چیست که پزشک نیست. پزشک باید به قیافه بیمارش نگاه می کند و علائم را ببیند تا بیماری او را بفهمد؛ اما معصومین لازم به علائم گیری هم ندارند، لذا متوسمین اند؛ یعنی در سیمای فرد، ازل و ابدش را می بینند. الان نگاهش می کند ولی می فهمد قبلا چه کار کرده و در آینده چه کاره خواهد شد، انبیاء نسبت به امت خودشان اینگونه اند. این پیامبران که در دنیا شاهد بر اعمال ما هستند، روز قیامت هم هر کسی در صحنه قیامت می آید و می گوید من این کار را کردم، آن کار را کردم، پیغمبرشان باید بیاید و امضاء کند که او راست می گوید.

پیغمبر خاتم هم شاهد بر تک تک عالم از اول تا آخر است، هم شاهد بر شاهد ها است، لذا خداوند متعال در قرآن کریم فرمود: «جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهيداً»(نساء/41)، از هر امتی در روز قیامت یک شاهد می آورد و او باید شهادت بدهد که این امت راه را درست رفتند یا نه و این شاهد پیغمبران هر امت هستند، «وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهيداً»، و ای نبی ما، شما هم شاهد بر همه این انبیاء هستید و انبیاء باید پرونده شان را به امضاء شما برسانند. ذیل این آیه روایات لطیفی است که یکی از آنها این است: «در روز قیامت حضرت نوح (س) پرونده اش را می آورد و می گوید خدایا من این 950 سال که پیغبر بودم این طوری پیغمبری کردم، خطاب می رسد که شاهد شما کو؟ حضرت نوح می فرستد سراغ وجود مقدس رسول الله (ص) تا بیایند و شهادت بدهند. حضرت هم، حمزه سیدالشهداء و جعفر طیار را می فرستند و می گویند بروید شهادت بدهید که ایشان درست می گویند». این پیغمبر یک همچین پیغمبری است، شاهد بر کل است، چرا شاهد بر کل است؟ چون شفیع کل است، صاحب مقام محمود است و همه را ایشان شفاعت می کند.

از امام صادق (ع) در روایت عجیبی آمده است که فرمود: «چرا پیغمبر را از دست خودتان ناراحت می کنید، مواظب باشید ایشان اذیت نشوند، گفت: آقا قریب به یک قرن و خرده ای است که حضرت رحلت فرمودند، مگر ما دستمان به حضرت می رسد که حضرت را اذیت کنیم؟ حضرت فرمود: نامه تک تک شما به حضرت عرضه می شود و اگر شما بد عمل کرده باشید ایشان ناراحت می شوند». اگر پرونده سال فرزند شما را بیاورند و او بد عمل کرده باشد شما ناراحت نمی شوید؟ البته ما غصه هایمان برای چیزهای غصه نخوردنی است، اما حضرت برای آن چیزهایی که باید غصه بخورند، غصه می خورند. یک استاد عزیزی داشتیم یک نامه ای برای فرزندش موقع بلوغش نوشته بود، در نامه اش یک تعبیری بود فرموده بود: فرزند عزیزم من نمی توانم تو را زیر دست و پای شیطان لگد مال ببینم پس این کار ها را انجام نده ...

 پیغمبر نمی تواند ببیند ما زیر دست و پای شیطان باشیم، او می خواهد ما را از زیر دست و پای ابلیس در بیاورد. او شاهد بر ماست، شاهد است و می خواهد ببیند چه خطری ما را تهدید می کند تا آن خطر را از ما دور کند والا بدانید که شیطان روزگار ما را سیاه می کرد. این که امام زمان فرمود اگر ما حواسمان به شما نبود دشمنان شما را زیر دست و پا له می کردند.

داعی الله ؛ بشارت به توحید و انذار از شرک

صفت دیگر پیامبر اینست که یک بشارت هایی می دهد که ما از آن بی خبریم «وَ مُبَشِّرًا»، این پیغمبر خبر های خوبی را که هیچ کسی از آن خبر ندارد و جزء اسرار است، به ما بشارت می دهد. این پیغمبر مبشر است و مبشرات پیغمبر یک کلمه بیشتر نیست، همه مبشرات پیغمبر، بشارت به توحید است، اگر در دنیا می گوید این کار را اگر انجام دادی در برزخ و در قیامت نتیجه خوب می گیری؛ یعنی دارد یک بشارت می دهد  و می گوید اگر موحد شدی مفلح می شوی، همه بشارت همین یک کلمه است؛ «وَ نَذِيرًا»، یعنی یک خطراتی ما را تهدید می کند که ما از آن ها بی خبریم و این پیغمبر به ما بیدار باش می دهد. خود پیغمبر از این خطرها رسته است، خطرات را می بیند و رصد می کند، بعد به ما خبر می دهد. انذارهای پیامبر هم یک کلمه بیشتر نیست و آن انذار از شرک است. اگر مشرک بشوید بیچاره می شوید و از دامن خدا که دور شدید طعمه همه می شوید. انذار حضرت همین یک کلمه است و این در جای دیگر قرآن به طور مفصل آمده، «أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنَّني‏ لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ»(هود/2)، غیر خدا را عبادت نکنید، من به نفع شما آمده ام و از طرف خودم هم نیامدم بلکه خدای متعال من را فرستاده که دستتان را بگیرم و برای شما کار کنم.

امیرالمومنین فرمود: «شما من را برای خودتان می خواهید ولی من شما را نه برای خودم می خواهم نه برای شما، بلکه شما را برای خدا می خواهم». اگر خدای متعال به من نمی فرمود، من بیکار نبودم که بیایم، خدایی که شما را دوست دارد من را فرستاده تا هم انذارتان کنم و هم به شما بشارت دهم. انذار من هم این است «أَلاَّ تَعْبُدُوا»، غیر خدا را عبادت نکنید، چون عاقبت این کار زمین گیر شدن است، همه عذاب ها و رنج های دنیا برای همین است «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمی»(طه/124) هر کسی اعراض از یاد حضور حضرت حق بکند، هم دنیایش تلخ می شود و هم آخرتش. در واقع امر ما هم همین است؛ در هر نگاهمان، در هر حرفمان، در خوراکمان، در خوابیدنمان، یا خدا را می پرستیم یا بت ها را. اگر به حرف نفس و شیطان و دنیا و دیگران گوش دادیم عذاب می شویم و رنج می بریم، اگر هم وارد وادی توحید شدیم در امنیت و رفاه و لذت و بهجت و حضور و ظهور به سر می بریم. همه بهشت این طرف است و همه جهنم آن طرف است، همه انذار های حضرت انذار از شرک است و همه بشارت های حضرت بشارت به توحید است «كلمة لا اله‏ الا اللَّه‏ حصنى‏ فمن‏ قالها دخل حصنى و من دخل حصنى امن من عذابى»(13)، هیچ حصنی در عالم نیست الا وادی توحید، اگر ورود به وادی توحید پیدا کردید در حصن من هستید و هیچ رنجی در عالم متوجه شما نمی شود؛ ولی اگر پایتان را از وادی توحید بیرون گذاشتید، همه مدعی تان می شوند و گیر شرکاء بد اخلاق می افتید. نمی خواهم شما را بی جهت تهدید کنم و بترسانم، من می بینم و می ترسانمتان؛ مواظب باشید اگر پایتان را از وادی شرک بیرون بگذارید و به اندازه یک چشم به هم زدن معصیت و غفلت کنید، زمین می خورید. گاهی بعضی از انبیاء یک ترک اولی می کردند و به خاطر این ترک اولی هبوط می کردند، خداوند آنها را پایین می فرستاد و به آنها می گفت فعلا بروید در دنیا و هرچه هم آنها التماس می کردند فایده ای نداشت.

و نیز، حضرت دعوت کننده است؛ انسان اگر در وجود خودش یک جذبه ای از خدای متعال نیامده باشد و خودش جذب نشده باشد، دیگران را نمی تواند با خودش ببرد. آدم باید مغناطیس باشد؛ یعنی اول جذب حضرت حق بشود و بعد جذبات حضرت حق را به دیگران برساند، در واقع داعی حقیقی، خود خدای متعال است. در دعای ابوحمزه آمده است «بكَ‏ عَرَفْتُكَ‏ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِي عَلَيْكَ وَ دَعَوْتَنِي إِلَيْك‏»،(14) همه هدایت ها از خود خدای متعال است، همه دعوت ها از سوی خودش است؛ منتها دعوت خدای متعال از طریق ملائکه اش و از طریق انبیائش می رسد و جامع همه دعوت ها دعوت این پیغمبر است. دعوت خدای متعال که همه کائنات را به طرف خودش می خواند، در این وجود مقدس تجلی کرده است و همه دعوت انبیاء شعاعیست از او و آن مغناطیسی که همه انبیاء جذبش شدند و بعد امت خودشان را جذب کردند، این پیغمبر است.

نبی اکرم؛ روشنی بخش قلوب

خانه نبی اکرم، بیت النور و سراج منیر است؛ هر کس در این خانه وارد شد وارد وادی نور شده، «في‏ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُه»(نور/36)، تنها خانه ای که در آن اجازه ذکر، اجازه خضوع و اجازه رفعت داده اند خانه های این پیغمبر است و هیچ کجای دیگر اجازه توحید و بندگی نیست، لذا اگر از این خانه ها بیرون رفتید، نماز هم بازی می شود، اما اگر در این خانه ها آمدید «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ»(نور/37) ، تجارتش هم ذکر است. اگر کسی آمد سراغ این پیغمبر و جذبه های این پیغمبر را دریافت کرد، پیغمبر او را تحت شعاع نور خودش می برد و وجودش را روشن می کند، قلبش را روشن می کند، راه و هدفش را به او نشان می دهد و همه چیز را برای آدم واضح می کند؛ مثل خورشید می تابد و درون و بیرون آدم را در برزخ و دنیا و قیامت و بهشت روشن می کند. همه جا با نور این پیغمبر روشن است؛ در قیامت که خورشید نیست، خورشید قیامت این پیغمبر است. فرمود: «بهشتیان می پرسند این نوری که بعضی اوقات در بهشت می تابد و بهشتی ها حیرت می کنند از کجاست؟ به آنها می گویند که صدیقه طاهره با امیرالمومنین نشسته بودند، مطلبی گفته شد و خنده ای روی لب حضرت زهرا نشست و دندان های حضرت آشکار شد، این نور تجلی آن است»، حالا شما توصیف کنید، این پیغمبر سراجا منیر است و یک لبخند و تبسمش کائنات را روشن می کند.

بلای نبی اکرم، بهای هدایت امت

دعوت این پیغمبر دعوت سختی است، ایشان به خدای متعال قول داده که من همه اینها را پاک و پاکیزه تحویلت می دهم، بارشان را می کشم و پاک می آورم و تحویل شما می دهم؛ لذا فرمود «حَمَّلَهُ‏ ذُنُوبَ‏ شِيعَتِه»(16)‏، بار گناهان اینها روی دوش من. این معنایش این نیست که برویم گناه کنیم؛ بلکه معنایش این است که بدانیم که بار گناهان ما روی دوش اوست. فرمود من اینها را پاک می کنم و یکی از بهترین وسایل تطهیر، بلاست.

خدای متعال برای این که ما را پاک کند، یک شب تا صبح بیمارمان می کند، فقیرمان می کند و ...، آن وقت این وجود مقدس، جزو مهربانی هایش این است که گفت خدایا بلایش را من می کشم، طهارتش را به امتم بده؛ این است که هیچ پیغمبری به اندازه این پیغمبر اذیت نشده است، چون می خواهد همه را برساند، شما بلا و مصیبت سیدالشهداء را ببینید، مصیبت حضرت زهرا و امیرالمومنین را ببینید، روایت دارد همه اینها مصیبت های نبی اکرم است که بین اهل بیتش تقسیم شده است.

مثل این که حضرت ابراهیم خلیل امتحان می شود، ولی اسماعیل ذبیح را می برند در قربان گاه؛ این امتحان حضرت ابراهیم است که بارش روی دوش اسماعیل هم به رضایت خودش افتاده است، سیدالشهداء بار بلایی را که نبی اکرم می خواستند با آن عالم را ببرند، به دوش کشیده و قبول کرده است، لذا «حُسَيْنٌ‏ مِنِّي‏ وَ أَنَا مِنْ حُسَيْن‏»(17) هدایت عالم با بلاء نبی اکرم است. این است که یک روایات داریم که فرمود: «هر مصیبتی برای شما پیش آمد یاد مصیبت وجود مقدس نبی اکرم بکنید که احدی مثل ایشان مبتلا نیست». همه مصیبت ها مصیبت ایشان است. ما را با محبت خودش با بلاء خودش سالک کرده و در قیامت هم همینطور است، در قیامت هم بار ما را می کشد. در روایات آمده است که فرمود: «در همین لحظات آخر حضرت جبرئیل آمد. پیامبر به او گفت: جبرئیل کجا بودی که در این حالت من را تنها گذاشتی؟ عرض کرد: یا رسول الله رفته بودیم آسمان ها را تزئیین کنیم، ملائکه را آماده کردم صف در صف آماده استقبال شما هستند فرمود: جبرائیل اینها من را خوشحال نمی کند، یک چیزی بگو خوشحال بشوم، عرض کرد: چه چیزی شما را خوشحال می کند؟ فرمود: خدای متعال با امت من می خواهد چه کند؟ رفت و برگشت این آیه را برای بار چندم آورد، «وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضی»(ضحی/5)، خدای متعال می فرماید پیغمبر ما اختیار را دست شما می دهیم، هرچه می خواهید دست گیری کنید تا راضی بشوید». در روایت داریم این پیغمبر تا یک موحد در آتش جهنم باشد راضی نمی شود. اگر ما مسلمانیم، موحدیم و مشرک نیستیم، خدای متعال به واسطه این وجود مقدس ما را از شرک نجات داده و با بلاء اوست که ما نجات یافته ایم.

پی نوشت ها:

(1) بحار جلد 18 ص382 .

(2) کافی جلد 1 ص 265.

(3) توحید صدوق ص 155.

(4) البرهان جلد 5 ص 95.

(5) امالی صدوق ص 415.

(6) کافی جلد 1 ص194.

(7) کافی جلد 1 ص 194.

(8) بصائر الدرجات جلد 1 ص77.

(9) عیون اخبار جلد 2 ص85.

(10) کمال الدین جلد 1 ص261.

(11) بحار جلد20 ص21.

(12) مصباح المتهجد جلد1 ص203.

(13) بحارالانوار جلد 49 ص127.

(14) مصباح المتهجد جلد 2 ص582.

(15) کافی جلد1 ص194.

(16) البرهان جلد ص85.

(17) امالی مرتضی جلد2 ص453.