نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 05 ارديبهشت 1403 - Wed, 24 Apr 2024

شب دوم بحث علم و حکمت در ایام شهادت امام صادق/ تصرف امام صادق در تجلی علمی حضرات در طول تاریخ

متن زیر جلسه دوم از سخنرانی آیت الله میرباقری، به تاریخ 19 مردادماه سال 94 است که در ایام شهادت امام صادق علیه السلام در هیاتی در شهر قم برگزار شده است. ایشان در این جلسه با بیان نکاتی از جلسه قبل، رسیدن به حیات طیبه را در سایه علم و ولایت امام برشمردند بنابراین اگر كسی به امام رسید به حیات و نور می رسد. ولایت و علم امام سرچشمه حیات و نور است. امام هم كلمه روح و هم كلمه نور است. امام سرچشمه علم الهی است که معیت با او یعنی شعاعی از نور امام، تجلی از علم امام، نازله ای از طهارت امام در انسان جاری شود و باید درنظر داشت که نقطه مقابل امام، ائمه نار هستند كه محیط ولایتشان محیط موت و ظلمت است. ایشان در بیان علم و حکمت امام صادق(ع) فرمودند که در دوران غیبت هم امام و هم ولایت همه ائمه در حجاب قرار گرفته است و ائمه علیهم السلام تجلیاتی كه باید اتفاق بیافتد تا عالم را آرام آرام برای عصر ظهور آماده کند انجام داده اند یعنی هر امام به اندازه ای كه مامور بوده در عالم تجلی كرده است. یكی از آنها تجلی علمی ائمه علیهم السلام است؛ امام صادق علیه السلام شأنشان این تجلی بود ایشان واقعا بسط علم دادند كه بسط حیات، بسط نور، هدایت و همه حقایق است. ایشان جریان شیعه را تثبیت كردند. بابی كه امام صادق علیه السلام باز كردند یك باب را بستند دشمن دنبال احیاء كفر بود و فتنه سقیفه خیلی قوی تر از شیطنت یهود بود. اگر خدا لیلة القدر را به پیامبر نداده بود، اگر حضرت زهرا سلام الله علیها و ائمه را نداده بود، تمام شده بود و این بزرگواران كاری كه كردند این است که این باب را بستند و باب معرفت را به اندازه ممكن در دوران غیبت گشودند...

امام كلمه ماء در باطن قرآن و حقیقت حیات در عالم

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین. «وَمَنْ أَحْیاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْیا النَّاسَ جَمِیعًا»(مائده/٣٢) در جلسه گذشته اشاره كردیم كه از شئونی كه در قرآن برای ائمه علیهم السلام و ولایتشان و علم آنها بیان شده این است كه هم علم اهل بیت علیهم السلام و هم ولایتشان سرچشمه حیات است؛ لذا كلمه ماء در باطن قرآن به امام و شئون امام تفسیر می شود؛ گاهی از امام تعبیر به ماء شده است: «قُلْ أَرَأَیتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ یأْتِیكُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ»(ملك/٣٠) و گاهی از علم امام تعبیر به ماء شده است: «وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَینَاهُمْ مَاءً غَدَقًا»(جن/١٦) «لَأَمْدَدْنَاهُمْ عِلْماً كَی یتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ» و گاهی هم از ولایت امام تعبیر به ماء شده است. هم اثر حیات در روایات به علم و ولایت امام بیان شده و هم اثر ولایت حیات و طهارت است، «َأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا»(فرقان/٤٨) در باطن این آیه «ماء» به امام علیه السلام تفسیر شده که این آیه شریفه در باب جنگ بدر است. «وَ ینَزِّلُ عَلَیكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِیطَهِّرَكُمْ بِهِ»(انفال/١١) چهار خصوصیت ذكر شده؛ در این آیه مقصود از «السَّمَاءِ» مقام رفیع نبی اكرم و مقصود از «ماء» ولایت امیرالمومنین است كه از آن ساحت نازل می شود و مبدا تطهیر نفوس است.

اشاره كردیم اگر در روایات ایمان سرچشمه حیات است؛ ایمان به علم امام تفسیر شده است. علم امام مبدا ایمان است. ماء غدق هم تفسیر به ایمان و هم تفسیر به علم امام شده است «وَ بِالدِّرَایاتِ لِلرِّوَایاتِ یعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِیمَانِ» درجات ایمان، درجات تلقی معارف از امام علیه السلام است. لذا خدای متعال رسیدن به حقیقت ولایت را به معنی رسیدن به سرچشمه حیات می داند: «أَوَمَنْ كَانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذَلِكَ زُینَ لِلْكَافِرِینَ مَا كَانُوا یعْمَلُونَ»(انعام/١٢٢) روایات متعددی ذیل این آیه شریفه است. گاهی تعبیر شده «مَیتٌ لَا یعْرِفُ شَیئا»(1) میت آن كسی است كه به معارف حقیقی و به سرچشمه علم راه پیدا نكرده بنابراین حیات رسیدن به علم امام است. گاهی تعبیر شده «كان میتاً عن ولایتنا فاحییناه بولایتنا»(2) مؤمنی است كه در طینت كافر بوده از طینت كافر خارج شده این تعابیری است كه در روایات برای این آیه آمده است.

لذا رسیدن به حیات رسیدن به امام و علم امام است. مؤمن با رسیدن به علم امام به حیات طیبه می رسد. و لذا این آیه شریفه را كه تلاوت كردم: «مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْیا النَّاسَ جَمِیعًا»(32/مائده). مرحوم كلینی بابی را در كافی برای احیاء مؤمن باز كردند در این روایات سماعه از امام صادق علیه السلام درباره این آیه سوال كرد: «وَ مَنْ أَحْیاها فَكَأَنَّما أَحْیا النَّاسَ جَمِیعا قَالَ مَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ ضَلَالٍ إِلَى هُدًى فَكَأَنَّمَا أَحْیاهَا وَ مَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ هُدًى إِلَى ضَلَالٍ فَقَدْ قَتَلَهَا»(3) احیاء النفس یعنی چه؟ حضرت فرمودند: احیاء نفس به هدایت نفوس است. در همان قسمت روایتی از فضیل بن یسار نقل شده است به حضرت عرض كرد: آقا معنای این آیه چیست؟ «وَ مَنْ أَحْیاها فَكَأَنَّما أَحْیا النَّاسَ جَمِیعاً قَالَ مِنْ حَرَقٍ أَوْ غَرَقٍ قُلْتُ فَمَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ ضَلَالٍ إِلَى هُدًى قَالَ ذَاكَ تَأْوِیلُهَا الْأَعْظَمُ» فرمودند: كسی که در حال مردن، سوختن، غرق شدن است نجاتش دهید گویا همه را نجات دادید. به حضرت عرض كرد اگر كسی را از ضلالت به هدایت بیرون برند این آیه شاملش می شود؟ فرمود: این تأویل اعظم آیه است. احیاء نفوس به هدایت آنهاست.

در روایاتی كه ذیل آیه سوره مباركه تكاثر آمده است: «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»(تکاثر/8) خدا نعیمی به شما داده كه در قیامت از آن نعیم سوال می كند و شما مشغول تكاثر و غافل از آن نعیم هستید. تكاثر شما را غافل از آن نعمت كرده درحالیكه مسئول آن نعمت هستید. روایات متعددی از امام صادق، علی بن موسی الرضا علیه السلام و دیگر ائمه علیهم السلام است كه فرمودند این نعیم مقصود ولایت ماست که با تعابیر مختلف این مفهوم را بیان کردند.

مرحوم شیخ مفید روایتی را نقل كردند که حضرت در حیره بودند چون امام صادق علیه السلام را در زمان منصور از جانب عراق مكرر احضار می كردند که با تهدید و برنامه قتل بوده است. حضرت در حیره بودند و ابوحنیفه به دیدن حضرت آمد از حضرت سوالاتی كرد یكی از آنها این بود: «لَتُسْأَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»(تکاثر/8) حضرت فرمودند شما اینهـا را به نعمت های عادی تفسیر می كنید آب گوارا، غذای لذیذ، خواب شیرین و امثال آن. در روایات متعدد است فرمودند چیزی را كه بر خودتان قبیح می دانید به خدا نسبت می دهید، در بعضی روایات آمده كه خیلی وقوفتان در قیامت طول می كشد اگر بخواهند از این چیزها از شما سوال كنند. گفت پس نعیم چیست؟ حضرت فرمود: نعیم ولایت ماست. سپس در روایتی كه مرحوم مفید نقل كردند حضرت فرمودند علت اینكه نعیم ولایت ماست این است: «النَّعِیمُ نَحْنُ الَّذِینَ أَنْقَذَ اللَّهُ النَّاسَ بِنَا مِنَ الضَّلَالَةِ وَ بَصَّرَهُمْ بِنَا مِنَ الْعَمَى وَ عَلَّمَهُمْ بِنَا مِنَ الْجَهْل»(4) مردم را با علم ما از جهالت بیرون برند لذا علم امام سرچشمه حیات است. بنابراین مردم دو دسته هستند یك دسته آنها هستند كه به امام و هدایت امام می رسند و طبیعتا به حیات طیبه می رسند؛ «أَوَمَنْ كَانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ»(انعام/١٢٢).

کلمه نور الهی و امام برای سیر نورانی

اما این نور که در آیات اشاره شده است متعدد به امام تفسیر شده است. اصولا یكی از شئونی كه در قرآن برای امام ذكر شده و باطن اكثر آیاتی كه نور در آنها است تاویل به امام می شود، یكی از شئون این است كه امام حامل نور الهی است و هدایت هم با همان نور است. «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»(نور/٣٥) «هُدَى مَنْ فِی السَّمَاءِ وَ هُدَى مَنْ فِی الْأَرْض» لذا شاید این آیه نور را كه معمولا تاویل به اصل وجود كردند خلاف روایات باشد. بر اساس روایات این آیه ناظر به جریان هدایت است نه جریان خلقت. لذا علی بن موسی الرضا علیهما السلام فرمود «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ... هُدَى مَنْ فِی السَّمَاءِ وَ هُدَى مَنْ فِی الْأَرْضِ» فرمود مثل نور وجود مقدس نبی اكرم هستند. این نور الهی در نبی اكرم متمثل شده و همه كائنات با او هدایت می شوند در یك مشكات و یك شبكه نور تجلی می كند كه مشكات نور نبی اكرم است كه عوالم با آن نورانی می شود؛ «نُورٌ عَلَى نُورٍ» تا می رسد به «فِی بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیذْكَرَ فِیهَا اسْمُهُ»(نور/36) كه در روایات خانه های انبیاء و از جمله خانه های اهل بیت است که در این دنیا یکی از بیوتی است كه نور نبی اكرم و نور الهی در آن تجلی كرده است. یكی از شئون ائمه علیهم السلام كه شأن هدایتشان است با كلمه نور در قرآن توضیح داده شده است.

یكی از شئون نبی اكرم و اهل بیت علیهم السلام این است «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّی عَلَى مُحَمَّدٍ نَبِی رَحْمَتِكَ وَ كَلِمَةِ نُورِك» هم كلمه روح هستند و هم كلمه نور، هم سرچشمه حیات هستند هم سرچشمه هدایت، هر دو در امام تجلی یافته و نوری كه در قرآن است بسیاری از اوقات بیان شئون هدایت در عالم است که از طریق امام واقع می شود. آیات متعددی در این زمینه است كه شاید محور آیات، آیه مباركه نور باشد.

عده ای هستند كه میت بودند خدای متعال آنها را به علم امام رسانده و با رسیدن به علم امام به حیات و نور رسیدند. لذا مشی شان مشی با امامشان است. آنهایی كه به امام می رسند دیگر در پرتو امام مشی و زندگی می كنند. وقتی امام در انسان تجلی كرد و نور و حیات امام در انسان ظهور پیدا كرد، دیگر انسان با امامش سیر می كند. این معیت همان است كه ما در زیارت عاشوراء می خواهیم. اگر كسی سیر با عاشوراء و بلاء سیدالشهداء را داشته باشد باید به این معیت برسد یكی از نتایج سیر با عاشوراء و بلاء حضرت، به معیت حضرت رسیدن است این معیت همان است كه امام اصل و ما فرع هستیم. شاید این معیت، معیت قیومیه است اگر انسان بجایی رسید كه امام متكفل او شد نور و حیات امام در انسان تجلی كرد، سیرش با امامش می شود در واقع امام قیوم وجود اوست و شاید معنی این جمله این است: «أَرْوَاحُكُمْ فِی الْأَرْوَاحِ وَ أَنْفُسُكُمْ فِی النُّفُوسِ وَ آثَارُكُمْ فِی الْآثَارِ وَ قُبُورُكُمْ فِی الْقُبُور» روح امام در ارواح مؤمنین است و جسد امام در اجساد مؤمنین بمنزله روح برای اجساد ماست. در روایات آمده است فرمود روح ما از فوق علیین و جسد ما از مرتبه علیین آفریده شده و روح مؤمنین و انبیاء از مرتبه جسد ما یعنی از مرتبه علیین آفریده شده است. لذا «أَرْوَاحُكُمْ فِی الْأَرْوَاحِ... وَ قُبُورُكُمْ فِی الْقُبُور» قبر امام در قبور ماست.

صلواتی كه از امام رضا علیه السلام اروحنا فداه نقل شده كه در زیارت اهل قبور خوانده می شود و آثار بسیاری دارد: «اللّهم صلّ علی روح محمّد و آل محمّد فی الارواح و صلّ علی جسد محمّد و آل محمّد فی الاجساد و صلّ صورة محمّد و آل محمّد فی الصورة صلّ علی درّة محمد و آل محمد فی الدرار» وقتی به زیارت قبور مؤمنین می روید برای اینكه به آنها هدیه دهید، از خدا صلوات بر روح نبی اكرم و اهل بیت را بخواهید كه در ارواح مؤمنین است، صلوات بر تربت نبی اكرم را بخواهید كه در تراب است. فرمود اگر یكبار این صلوات را بخوانید ده سال عذاب از این قبرستان برداشته می شود یعنی خدای متعال اگر بخواهد خیری به مؤمن دهد آن خیر را بر نبی اكرم نازل می كند و وقتی به آن روح نازل شد به ارواح مؤمنین نازل می شود چون خدا صلوات بر آنها می فرستد. حاصل توجه به ربوبیت خدای متعال صلوات بر نبی اكرم است و این نهایت تزكیه ماست.

در سوره اعلی ملاحظه فرمودید: «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى»(اعلی/١) تسبیح نبی اكرم است ربوبیت خدا نسبت به نبی اكرم است. نتیجه اش در پایان این سوره است: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى * وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى» اگر كسی به ربوبیت حضرت حق نسبت به نبی اكرم توجه پیدا كرد حاصلش صلوات بر نبی اكرم است. روایتی در وسایل الشیعه است مرحوم شیخ حر بابی در كتاب باز كردند غیر از اینكه ظاهرا فتوای به وجوب هم می دهند می گویند هرگاه از حضرت یاد شد باید بر او صلوات فرستاده شود بر اساس روایات است. بابی ایشان باز كردند می فرمایند: هرگاه خدا را یاد كردید باید صلوات بر نبی اكرم بفرستید. در روایت آمده است «وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى» که امام رضا(ع) فرمودند صلی یعنی هر وقت یاد خدا كردید نماز خواندید فرمود اینكه خیلی دشوار می شود «كُلَّمَا ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ صَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه»(5) یعنی اگر کسی به ربوبیت خدای متعال توجه كند حتما به صلوات می رسد چون اصل ربوبیت خدای متعال ربوبیت نسبت به نبی اكرم است كه ایشان عاری از هر نقصی است. فرمود صلوات خدای متعال كه فقط در قرآن همین یكبار است برای هیچ پیامبر دیگری نیست «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ یصَلُّونَ عَلَى النَّبِی...»(احزاب/56) فقط مختص نبی اكرم است برای انبیاء دیگر سلام داریم ولی صلوات نیست. فرمود صلوات خدای متعال تنزیه از نقص است. صلوات ما اقرار است. اگر كسی به آن ربوبیت توجه کرد به صلوات می رسد و این اقرار و خضوع اصل طهارت ماست. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى * وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى» اگر كسی به این ذكر رسید حتما به صلوات هم می رسد و تزكیه در همین است. «جَعَلَ صَلَاتَنَا عَلَیكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایتِكُمْ طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا»

بنابراین كسی كه به امام رسید سیرش با امام است «...یا لَیتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا»(فرقان/٢٧) معیت با رسول معیت قیومی است او باذن الله قیوم ماست، بر اساس روایات مظهر اسم قیوم همه اسماء الهی بلكه خود اسامی مخلوقات هستند. بنابراین اگر كسی به امام رسید به حیات و نور می رسد. ولایت و علم امام سرچشمه حیات و نور است. امام هم كلمه روح و هم كلمه نور است. در روایات ملاحظه فرمودید این حدیث نورانی از امیرالمومنین علیه السلام است: «أَحَدٌ وَاحِدٌ تَفَرَّدَ فِی وَحْدَانِیتِهِ ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ نُوراً ثُمَّ خَلَقَ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ مُحَمَّداً وَ خَلَقَنِی وَ ذُرِّیتِی ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ رُوحاً فَأَسْكَنَهُ اللَّهُ فِی ذَلِكَ النُّور»(6) خدای متعال متفرد به وحدانیت است و بوده، خدای متعال تكلم به كلمه ای كرد این كلمه، كلمه نور شد. یعنی اولین كلمه ای كه خدای متعال ایجاد كرد كلمه نور است. كلمه دوم، كلمه روح است. موطن و ظرف وجودی كلمه روح، كلمه نور است «ثُمَّ خَلَقَ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ مُحَمَّداً وَ خَلَقَنِی وَ ذُرِّیتِی» یعنی آن حقیقتی كه مراتب خلقت نبی اكرم و اهل بیت است، ائمه در عوالمی خلق شده اند.

«بِسْمِ اللَّهِ نُورِ النُّورِ بِسْمِ اللَّهِ نُورٌ عَلَى نُورٍ بِسْمِ اللَّهِ الَّذِی هُوَ مُدَبِّرُ الْأُمُورِ بِسْمِ اللَّهِ الَّذِی خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ»(7) در روایات متعدد است كه نور الأنوار و همه انوار از او آفریده شده این كلمه روح و كلمه نور سرچشمه خلقت اهل بیت در عوالم مختلف بوده است. هر كجا روح و نور است رشته اش اهل بیت علیهم السلام هستند و لذا اگر كسی به امام رسید به حقیقت روح و نور رسیده، هم به حیات و هم به نور رسیده است و سیرش در عالم با امام است. «أَوَمَنْ كَانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا»(انعام/١٢٢).

سیر نورانی یا سیر ظلمانی در گرو تولی یا تبری از امام

نقطه مقابل امام، ائمه نار هستند كه محیط ولایتشان محیط موت و ظلمت است. شاید بتوان این آیه را اینگونه معنا كرد که «إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ»(نمل/٨٠) یا در آیه دیگر می فرماید: «وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ»(فاطر/٢٢) الْمَوْتَى و مَنْ فِی الْقُبُورِ چه كسانی هستند، قبر چیست؟ من گمان می كنم همانطور كه ولایت امام موطن حیات است هر كس وارد ولایت امام شود به حیات می رسد موتش حیات برتر است. چون ولایت امام به تمامه در این عالم إصغاء نمی شود. اگر كسی وارد وادی ولایت امام شد در عوالم بعد دركش از ولایت رشد می كند لذا شفاعت این دنیا مقدمه شفاعت آخرت است. «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَینِ یوْمَ الْوُرُود» شفاعت یوم الورود در فراز دوم زیارت عاشوراء است؛ فراز اول زیارت عاشورا سلوك با سیدالشهداء است تا اینجا آن دعاها مستجاب می شود «اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیَایَ مَحْیَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِی مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» مرحله دوم زیارت عاشورا از اینجا شروع می شود «اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ» كه توجه دیگری است و بدنبالش یك لعن و سلام و یك تولّی و تبرّی دیگری شكل می گیرد. لعن های اختصاصی و سجده قرب شفاعت آخرت است؛ شفاعت آخرت منزلت دیگری از ولایت امام است كه درك می شود.

لذا همه نعمت های اخروی در بهشت از فروع امام هستند. در روایات ملاحظه فرمودید باطن همه نعم بهشتی تفسیر به امام می شود ظاهرش نهر، حور و قصور است ولی باطن نعمت های بهشتی تفسیر به مقامات امام می شود که روایاتی دارد مرحوم مجلسی و دیگران مفصل بحث كردند. این به معنای انكار ظواهر بهشت نیست، مثل همین دنیاست نعمت های ظاهری دنیا محفوظ است ولی باطن این نعمت ها رحمت خدا است «بِرَحْمَتِكَ تَعَلُّقِی» نعمت های اخروی هم همانطور است باطن نعمت های بهشتی «فَالْأَنْهَارُ رِجَالٌ وَ قَوْلُهُ ماءٍ غَیرِ آسِنٍ فَهُوَ عَلِی فِی الْبَاطِنِ وَ قَوْلُهُ... وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ فَإِنَّهُ عِلْمُهُمْ یتَلَذَّذُ مِنْهُ شِیعَتُهُم» انهار ما نهرهایی است كه از ولایت امام جاری می شود در بهشت كه ماء غیر آسن است. لذا اگر كسی در آب شستشو كرد می گویند به ولایت می رسد تعبیرش همین است، ماء یعنی در نهر آب رفته ولی می گویند باطن و تعبیرش این است كه به علم و ولایت می رسد. بنابراین بقیه سیرش با امام است.

آنطرف هم وادی ظلمات است اگر كسی به امام نرسید سیرش در وادی ظلمات خواهد بود «لَیسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا» خروجی از این ظلمات ندارد. ظلمات هم در قرآن تاویلش به ائمه نار است و آیات متعددی دارد دو آیه گویاتر است؛ آیه سوره مباركه نور که بعد از آیه نور به دنبال این آیه درباره اعمال كفر است «وَالَّذِینَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً»(نور/39) «أَوْ كَظُلُمَاتٍ...»(نور/40) عملشان مثل ظلمات است. تفسیر آن هم بسیار روشن است برای اینكه عمل مقامات دارد از نیت شروع می شود تا فكر و عمل همه مقاماتش ظلمانی است. این ظلمات «أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّی یغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ»(نور/40) بَحْرٍ لُجِّی ولایت ائمه نار است. کافر اعمالش ظلمانی است كه در وادی ظلمات است. كافر همه مقامات عملش، نیتش، فكرش ظلمانی است عملش ظلمانی است خود این ظلمات در وادی ظلمات است. در روایات باطن این آیه تفسیر شده در كافی آمده است: «أَوْ كَظُلُماتٍ قَالَ الْأَوَّلُ وَ صَاحِبُهُ یغْشاهُ مَوْجٌ الثَّالِثُ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ ظُلُمَاتٌ الثَّانِی بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ مُعَاوِیةُ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ فِتَنُ بَنِی أُمَیة إِذا أَخْرَجَ یدَهُ الْمُؤْمِنُ فِی ظُلْمَةِ فِتْنَتِهِمْ لَمْ یكَدْ یراها وَ مَنْ لَمْ یجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ ع فَما لَهُ مِنْ نُورٍ إِمَامٍ یوْمَ الْقِیامَة»

این دو وادی است؛ انسان یا به امام، ولایت امام و علم امام می رسد و به حیات می رسد نعمت ولایت امام است كه سرچشمه حیات است. فرمود: «مَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ ضَلَالٍ إِلَى هُدًى» «النَّعِیمُ نَحْنُ الَّذِینَ أَنْقَذَ اللَّهُ النَّاسَ بِنَا مِنَ الضَّلَالَة» احیاء نفوس با امام است و اگر به امام نرسید سیرش در وادی ظلمات خواهد بود.

امام، سرچشمه علم الهی

خود امام سرچشمه هدایت و سرچشمه حیات طیبه است، علم الهی و علم امام سرچشمه حیات است در قرآن استناد آن به ائمه در آیات متعددی آمده است، گاهی تعبیر این است: «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَینَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ»(عنكبوت/٤٩) حقایق قرآن كه آیاتٌ بَینَاتٌ الهی هستند در صدور كسانی هستند كه خدا به آنها علم داده است. در روایتی در كافی امام باقر فرمودند: «فِی هَذِهِ الْآیةِ بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ ثُمَّ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ یا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا قَالَ بَینَ دَفَّتَی الْمُصْحَفِ قُلْتُ مَنْ هُمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ مَنْ عَسَى أَنْ یكُونُوا غَیرَنَا»(8) خدا نفرموده قرآن بین دفتی است، گفت آقا اینهـا چه كسانی هستند؟ فرمود مگر غیر از ما كسی مدعی است؟ در آن روایت امام صادق علیه السلام فرمود: «قَدْ وَلَدَنِی رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَنَا أَعْلَمُ كِتَابَ اللَّه»(9) این توالد ظاهری نیست. آنچه در زیارات می خوانید یا ابن رسول الله صرفا توالد ظاهری نیست، خود توالد ظاهری هم مهم است ولی آن نیست چیزی فراتر از آن است؛ این توالدی است كه وراثت حقیقی می آورد، السَّلامُ عَلَیكَ یا وَارِثَ تا وارث نبی اكرم این توالد، توالدی است كه وراثت همه حقائق را می آورد.

«قَدْ وَلَدَنِی رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَا أَعْلَمُ كِتَابَ اللَّه» حال كه كتاب الله را می دانم «إِنِّی لَأَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا فِی الْجَنَّةِ وَ أَعْلَمُ مَا فِی النَّارِ وَ أَعْلَمُ مَا كَانَ وَ مَا یكُونُ» حضرت فرمود گویا به كف دستم نگاه می كنم. در روایتی در كافی حضرت فرمودند، یك بابی است، من هر آنچه در آسمان ها و زمین و بهشت و جهنّم بوده و خواهد بود را می دانم؛ بعضی از اصحاب حضرت تعجب كردند تحمل نکردند، یكی از وجوه جمع روایات همان است. حضرت فرمودند این چیز عجیبی نیست مگر خدای متعال در قرآن نفرموده: «وَ نَزَّلْنَا عَلَیكَ الْكِتَابَ تِبْیانًا لِكُلِّ شَیءٍ»(نحل/٨٩) قرآن كه نزد ماست پس همه حقایق در دست ماست. یک تعبیر این است که آن حقیقت كتاب را گاهی قرآن تعبیر می كنند که نزد امام است. تعبیر دیگر که تعبیر شایعی است در آیه مباركه سوره رعد آمده است: «وَیقُولُ الَّذِینَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَینِی وَبَینَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»(رعد/٤٣) حال بزرگان بیاناتی دارند «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» بی شك تفسیر به امیرالمومنین و ائمه شده است. طریقین شأن نزول آن را حضرت امیر گفتند هنگام نزول آیه حضرت شانزده سال بیشتر نداشتند. این «عِلْمُ الْكِتَابِ» همان علم كتابی است كه «قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِیكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ»(نمل/٤٠) قبل از اینكه چشم بر هم بزنی تخت بلقیس را حاضر می كنم؛ سلیمان دید تخت حاضر است. روایات متعددی آن را اینگونه معنا می كنند می گویند اسم اعظمی كه داشت بكار برد زمین را در كمتر از یك چشم بر هم زدن جمع كرد فرو برد خسف كرد تخت را گرفت زمین را گسترانید. بعد حضرت فرمودند در روایات متعدد بیان شده می دانید چه مقدار اسم اعظم داشت؟ در بعضی روایات آمده است: یك حرف از هفتاد و دو حرف. در روایات دیگر گویا است كه نشان می دهد گاهی گفته می شود یك حرف منظور حروف مساوی نیست فلان پیامبر ده حرف داشته فلان پیامبر هشت حرف، شانزده حرف، بیست و پنج حرف هفتاد و دو تای آن نزد ما است؛ منظور تساوی حروف نیست مثلا حضرت آدم بیست و پنج حرف داشتند، امیرالمومنین هفتاد و دو حرف یعنی یك سوم حضرت امیر علم داشتند این نیست. فرمود می دانید علمش چقدر بوده؟ یك قطره از دریا، در روایت دیگر فرمود باندازه پرنده ای كه به دریا نوك می زند منقارش خیس می شود چقدر برمی دارد همان مقدار علم الكتاب داشت. امام صادق(ع) در روایتی به سدیر فرمودند: «اللَّهِ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلِّهِ عِنْدَنَا»(10)

در ذیل آیه «كَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَینِی وَ بَینَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» روایتی در بصائر الدرجات نقل شده از سلمان كه به امیرالمومنین عرض كرد مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ كیست؟ حضرت فرمودند من هستم، بعد جمله ای فرمودند خدای متعال دعای نبی اكرم را در وسیله در وصیت مستجاب كرد حضرت از خدای متعال وسیله ای را خواست كه آن وسیله را در وصی اش قرار دهد. آن وسیله چیست؟ حضرت توضیح می دهند می گویند وسیله بین او و امّت و خدا، ما هستیم. حال اجازه دهید روایت را بخوانم كه بیان معصوم نورانیست. «سَلْمَانَ الْفَارِسِی عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ فَقَالَ أَنَا هُوَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ وَ قَدْ صَدَّقَهُ اللَّهُ وَ أَعْطَاهُ الْوَسِیلَةَ فِی الْوَصِیةِ وَ لَا تخلى أمة مِنْ وَسِیلَتِهِ إِلَیهِ وَ إِلَى اللَّهِ قَالَ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَة»(11) خدای متعال به پیامبر آن وسیله ای كه می خواست را عطا کرد. او از خدا خواسته بود كه اوصیاء او وسیله باشند یعنی در بین امت حضرت این دعا مستجاب شد خدا به او وسیله داد. همیشه وسیله ای بین امت و نبی اكرم و امت و خدا است. بعد حضرت این آیه را خواندند: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ»(مائده/٣٥)

رسیدن به حضرت حق وسیله می خواهد سلوك همینطوری نیست. این وسیله را سقیفه برداشت هم توحید بی معنا شد هم شریعت. شریعت پوچ شد هزار سال نماز فایده ای ندارد توحید بازی ریاضات شد. هر كس یك مسلكی درست می كند چهل روز یا چهل سال ریاضت می کشد، دو ركعت نماز شیطان چهار هزار سال طول كشید. اشكال او این بود که بر حضرت امیر سجده نكرد هیچ اشكالی در عبادتش نبود در خطبه قاصعه آمده است: «وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا یدْرَى أَ مِنْ سِنِی الدُّنْیا أَوْ مِنْ سِنِی الْآخِرَةِ»(12) کسی فریب اینکه فلانی ریاضت كشیده و مقامات دارد را نخورد اینهـا بازی است. سقیفه كاری كرده گاهی ما شیعه ها باورمان نمی شود اگر این وسیله را بردارید راهی بسوی خدا نیست «نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِینَ لَا یعْرَفُ اللَّهُ إِلَّا بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِنَا»(13) بعد در ادامه روایت فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِیلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِی یؤْتَى مِنْهُ... فَلَا سَوَاءٌ مَنِ اعْتَصَمَ النَّاسُ بِهِ وَ لَا سَوَاءٌ حَیثُ ذَهَبَ النَّاسُ إِلَى عُیونٍ كَدِرَةٍ یفْرَغُ بَعْضُهَا فِی بَعْضٍ وَ ذَهَبَ مَنْ ذَهَبَ إِلَینَا إِلَى عُیونٍ صَافِیةٍ تَجْرِی بِأَمْرِ رَبِّهَا لَا نَفَاد لَهَا وَ لَا انْقِطَاع» مگر بازی است هر كسی سلوك كند؟ كف پای سلمان را می بینند شلوغ می كنند. این است كه آقایی در احوالات استادش نوشته فلانی به مقامی رسیده بود كه هنالك ولایة لله الحق نه محمدی است نه علی ای است نه فاطمه ای! طیب الله أنفاسكم! در روایت امام صادق حضرت فرمود: «هُنالِكَ الْوَلایةُ لِلَّهِ الْحَقِ قَالَ وَلَایةُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین»(14)

روایتی است از امام جواد علیه السلام که محمد بن سنان نقل می كند، «كُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی فَأَجْرَیتُ اخْتِلَافَ الشِّیعَةِ فَقَالَ یا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ یزَلْ مُتَفَرِّداً بِوَحْدَانِیتِهِ ثُم خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِیاً وَ فَاطِمَةَ فَمَكَثُوا أَلْفَ دَهْرٍ ثُمَّ خَلَقَ جَمِیعَ الْأَشْیاءِ فَأَشْهَدَهُمْ خَلْقَهَا وَ أَجْرَى طَاعَتَهُمْ عَلَیهَا وَ فَوَّضَ أُمُورَهَا إِلَیهِمْ فَهُمْ یحِلُّونَ مَا یشَاءُونَ وَ یحَرِّمُونَ مَا یشَاءُونَ وَ لَنْ یشَاءُوا إِلَّا أَنْ یشَاءَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى»(15) محمد بن سنان گفت آقا شیعیان در مقامات شما اختلاف كردند فرمود این را تا آخر بدانید شریك برای خدا درست نكنید. طریق مستقیم این است كمترش جهل است بالاترش هم كفر است. چگونه می شود کسی به جایی برسد كه «هُنالِكَ الْوَلایةُ لِلَّهِ الْحَقِ» یعنی به مقام حضرت امیر رسیده؟ «ضربة علی یوم الخندق أفضل من عبادة الثقلین» یك ضربت حضرت با عبادت همه ثقلین برابر بود؛ در ثقلین سلمان و ابوذر هم بودند چگونه می شود كسی به مقامی رسیده است كه «هُنالِكَ الْوَلایةُ لِلَّهِ الْحَقِ» از كدام حضرت امیر بحث می كنید؟ حضرتی كه اسم اعظم اعظم اعظم خداست؟! می شود كسی به جایی برسد که حضرت امیر در آن مقام نباشد؟ یعنی «إِنَّهُ لَا یسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِیمَانَ حَتَّى یعْرِفَنِی كُنْهَ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیةِ فَإِذَا عَرَفَنِی بِهَذِهِ الْمَعْرِفَةِ فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِراً»(16) عبد ممتحن یعنی همان که در روایت بیان شده و عرفان یعنی رسیدن مقام نورانیت امیرالمومنین که ورای آن چیزی نیست. برای خود حضرت امیر است. مقامی است كه جبرئیل هم به اندازه یك سر انگشت حق ندارد جلوتر برود هیچ پیامبری، فرمود جایی قدم می زنی که هیچ پیامبری نرفته، هیچكس. در آن مقام روایات معراجیه آمده است كه خدای متعال با لسان أمیرالمؤمنین با نبی اكرم صحبت كردند اینهـا داستان نیست. بعد به جایی رسیده بود كه نه محمدی است نه علی نه فاطمه! اینهـا از اوهام است گاهی آدم متوهم می شود خیال می كند خبری شده است.

پس خلاصه اینکه معیت با امام، رسیدن به علم امام و رسیدن به ولایت امام رسیدن به سرچشمه حیات است. و نكته مهم این است كه از آن طرف علم می آید بنابراین نقش انسان تزكَّى است «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى»(اعلی/14) تعلّم و اهتداء است نقش ائمه چیست؟ یزكّیهم، یعلّمهم تعلیم و تزكیه از آن طرف است و این تزكیه شفاعت است جریان طهارت خود است، طهارت مختص نبی اكرم است «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا»(احزاب/٣٣) آنها سرچشمه طهارت هستند. تطهیر از آن طرف است از این طرف تطهر است. تزكیه از آن طرف است از این طرف تزكّی است. تعلیم از آن طرف است از این طرف تعلّم است. یعنی حقیقت علم امام جاری می شود این همان معنای معیت است، «مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلا» یعنی شعاعی از نور امام، تجلی از علم امام، نازله ای از طهارت امام در انسان جاری شود چیزی غیر از این نیست. مفاد حدیث عقل و جهل همین است خدای متعال همه صفات كریمه را با حضرت خلق كرده است. هیچ پیامبری مستقلا صفت كریمه ندارد، خدا اینطور خواسته، «وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِیلَه وَ الْوَجْهَ الَّذِی یؤْتَى مِنْه» مختص ما نیست مختص سلمان و ابراهیم خلیل است فلذا «وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ»(صافات/٨٣).

نتیجه این حرف هم این است که مقام تشیع مقام بسیار رفیعی است. «أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ إِلَیْکُمْ بِمُوَالاتِکُمْ وَ مُوَالاةِ وَلِیِّکُمْ» كسیکه به ولایت امام رسید موالات او طریق قرب است. پس موالات سلمان طریق قرب ماست. باطن آن جریان ولایت امام است از آن طرف می آید. حال تجلیاتی بنحو جزئی بر نفوس می شود؛ جابر بن یزید جعفی پیدا می شود که حضرت تعلیمش می كنند به حضرت می گوید: «وَكَذَلِكَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض»(انعام/٧٥) یعنی چه چطور؟ حضرت اشاره فرمودند ملكوت آسمان و زمین را به او نشان دادند. گاهی بنحو كلی واقع می شود تجلی كلی امامت كه عالم را عالم دیگری می كند لذا بسیاری از آیات قیامت به رجعت تفسیر شده چون تجلی از امامت واقع می شود.

تجلی ولایت امیرالمومنین در همه عوالم

اما در ادامه بحث نکته را در باب سوره مبارکه نبأ تقدیم می کنم. این سوره ای است كه بحث معاد است: «عَمَّ یتَسَاءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ * الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ * كَلَّا سَیعْلَمُونَ * ثُمَّ كَلَّا سَیعْلَمُونَ * أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا * وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا»(نبأ/1-7) همه نزاع سر نبأ عظیم است برای اثبات این نبأ عظیم «أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا وَ الْجِبَالَ أَوْتَادًا» می رسد به قیامت. بعضی گفتند نبأ عظیم قیامت است، روایات مكرر می گویند امیرالمومنین است. آن خبری كه از عالم غیب آمده همه در امیرالمومنین است. آنوقت ایام الله كه امری واقع می شود در واقع، ظهور ولایت امیرالمومنین است؛ رجعت تجلی امیرالمومنین است و همینطور قیامت. حضرت نبأ عظیم هستند. قرآن نبأ عظیم را تفسیر می كند: «أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا * وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا * وَخَلَقْنَاكُمْ أَزْوَاجًا» همه تجلیات نبأ عظیم است تا صحنه قیامت. از اینجا شروع می شود و به قیامت می رسد، تفسیر نبأ عظیم است. محور سوره نبأ عظیم امیرالمومنین هستند. قیامت یك تجلی و رجعت نیز.

در باب ظهور نداریم؟ «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا»(ضحی/١) تفاسیر متعددی شده یكی این است فرمود شمس یعنی امیرالمومنین؛ ضحای شمس هنگامی است كه خورشید بالا می آید و نورش عالم گیر می شود آن چه زمانی است؟ فرمود ظهور امام زمان است ضحای امیرالمومنین است. بعد حضرت این آیه را خواندند: «وَ أَنْ یحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى»(طه/٥٩) ظاهرش فرعون است كه یك حشری دارند. یكی از حشرها، حشر در ظهور است. حشری اتفاق می افتد كه آن ضحای ولایت امیرالمومنین است. یك اتفاقی می افتد. بنابراین هم ظهور، هم رجعت و هم قیامت تجلیات امیرالمومنین هستند.

در باب عصر ظهور در آیات آمده است: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یحْیی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(حدید/١٧)، «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا»(زمر/٦٩) فرمود برای ظهور است و بقیه آیات. این ظهور كلّی است. این ظهور كلّی باید بعد از غدیر واقع می شد یعنی حادثه غدیر همان بود که به دست نبی اكرم فتح الفتوح و این ولایت تثبیت شد باید تجلی می كرد حجاب سقیفه آمد حجاب شد؛ «وَاللَّیلِ إِذَا یغْشَى»(لیل/١) فرمود: «اللَّیلُ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ فُلَانٌ غَشِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فِی دَوْلَتِهِ الَّتِی جَرَتْ لَهُ عَلَیه» این باید رفع شود که رفع كلی ان در ظهور و رجعت است «وَ اللَّیلِ إِذَا یغْشَى * وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى» فرمود این تجلی این نور همان ظهور حضرت است كه این بساط جمع می شود.

سیر تطور تاریخی ولایت حضرت بدست امام صادق(ع)

اما قبل از آن ائمه علیهم السلام تجلیاتی كه باید اتفاق بیافتد تا عالم را آرام آرام برای عصر ظهور آماده کند انجام دادند. یكی از آنها تجلی علمی ائمه علیهم السلام است؛ امام صادق علیه السلام شأنشان این تجلی بود؛ روایتی در کافی، در كامل الزیارات است حضرت فرمودند در هیچ موضوعی نامه ای سر به مهر برای وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم نیامد الا در همین موضوع. دوازده نامه سر به مهر از طرف خدای متعال آمد پیامبر آنها را باز نكردند به امیرالمومنین تحویل دادند امیرالمومنین نامه خودشان را باز كردند یازده نامه را به امام مجتبی تحویل دادند حضرت به امام حسین علیه السلام و... هر امامی به آن نامه عمل می كند یعنی ماموریت امام یك ماموریت مسلم مؤید است. مأموریت امام در عالم این است که اسم اعظم الهی باید در این عالم چه تجلی ای كند تا عالم را سیر دهد؟ سیر با امام است صلوات خدا بر امام است صلوات بر امام آدم را سیر می دهد.

جریان دعای ندبه هم همین است. دو جمله ابتدایی آن «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیدِنَا مُحَمَّدٍ نَبِیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِیما» همه عالم حمد و سلام است، هیچ چیزی غیر از این نیست خدا و اهل بیت هستند صلوات خدا همین می شود لولاك لما خلقت الافلاك چیزی غیر از این نیست خدا صلوات را بر اهل بیت می فرستد به دیگران چه دهد؟ لولاك لما خلقت الافلاك خدا هیچ چیزی نمی دهد الا به پیامبر. به هر كسی چیزی می رسد به بركت صلوات بر وجود مقدس این پیامبر و اهل بیتش است، بقیه كاری انجام ندادند كه چیزی بگیرند «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْكُمُ اللَّهُ»(آل عمران/31) باید سایه پیامبر شوید به اندازه ای كه سایه شوید خدا دوستتان دارد. هر امامی به اندازه ای كه مامور بود در عالم تجلی كرد در روایات آمده است سیدالشهداء به بخشی از نامه شان عمل كردند بخشی را در رجعت عمل می كنند اینكه در عاشوراء حضرت به اصحابش وعده رجعت داد همین است كه ماموریت تمام شده نیست.

من گمان می كنم امام صادق علیه السلام در حدیث لوح آن ماموریت های ائمه را به اشاره گفته اند حدیث لوح همان تجلیاتی است كه ائمه دارند و دشمنی در مقابل آنها یعنی داستان نبی اكرم و اهل بیت، داستان مقابله عقل و جهل است كه فراتر از این دنیا است، داستان آیه نور و ظلمات است، هر امامی تجلی ای در این عالم دارد. آن تجلی در مقابلش دشمنی است در حدیث لوح هر دو گفته شده است.

تجلی امام صادق علیه السلام فی الجمله تجلی علمی است نمی خواهم بگویم همه آن است. ایشان واقعا بسط علم دادند كه بسط حیات، بسط نور، هدایت و همه حقایق است و به اندازه نیاز تا قبل از ظهور این حقیقت از امام علیه السلام ساطع شده و می توان به آن رسید و از آن خزینه سرّ بیرون آورد. امام خزّان علم الله و آیه مكنونه است در كنان، آن مقداری كه تجلی می كند از كنان بیرون می آید قابل دسترسی می شود. تجلی حضرت تجلی علمی است آثارش را بزرگان می بینند. و متاسفانه باز دشمنان و سقیفه این علم را در حجاب بردند و متاسفانه برای خود شیعه، در حوزه علمیه قم هم در حجاب است. رقباء برای اهل بیت تعریف كردند سقیفه هم كاری غیر از این نكرده است. جریان علمی یونان كل دورانش هر چه خدا به آنها داد مگر با آمدن پیامبر نسخ نشد؟

هر سنتی در انبیاء بود به پیامبر رسید «عِنْدَكُمْ مَا نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلَائِكَتُه» هر چه خدا حقایق را به بندگی می داده انبیاء بندگی كردند درها گشوده شد هر چه به همه انبیاء داد «عِنْدَكُمْ مَا نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلَائِكَتُه» حال ما كنار امام، دیگران را هم قرار می دهیم بعد هم می گوییم: اسلام نگفته از علم دیگران استفاده نکنید. طیب الله أنفاسكم! طبقات مرجع مقابل اهل بیت درست كردیم بعد هم بگوییم اشكال ندارد! آیا می توانیم مقابل خدا هم طبقه مرجع درست کنیم؟! اگر امام خزینه علم خداست كسی در مقابل او چیزی ندارد. شاگردی غیر اهل بیت کردن رها کردن نهر عظیم است.

در روایت فرمود «فَلَا سَوَاءٌ مَنِ اعْتَصَمَ النَّاسُ بِهِ وَ لَا سَوَاءٌ حَیثُ ذَهَبَ النَّاسُ إِلَى عُیونٍ كَدِرَةٍ یفْرَغُ بَعْضُهَا فِی بَعْضٍ وَ ذَهَبَ مَنْ ذَهَبَ إِلَینَا إِلَى عُیونٍ صَافِیةٍ تَجْرِی بِأَمْرِ رَبِّهَا لَا نَفَادَ لَهَا وَ لَا انْقِطَاع» ممكن است آنها هم بندگی كردند اما عیون كذبه است. علم امام صادق چه ربطی به این حرف ها دارد؟! چه ربطی به ارسطو و افلاطون دارد. آنها مقابل امام صادق، ستاره ای هستند كه آن هم نیستند. اگر حجب ظلمانی نباشند حجب نورانی هستند كه حجب ظلمانی هستند. سد راه فهم ولایت و امام شدند امام كه این نیست. اینها چه شأنی دارند كه امام ندارد؟ در حدیث امام رضا علیه السلام آمده است: «الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ وَ هِی فِی الْأُفُقِ بِحَیثُ لَا تَنَالُهَا الْأَیدِی وَ الْأَبْصَارُ... الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَیثُ الْهَاطِلُ وَ الشَّمْسُ الْمُضِیئَةُ وَ السَّمَاءُ الظَّلِیلَةُ وَ الْأَرْضُ الْبَسِیطَةُ وَ الْعَینُ الْغَزِیرَةُ وَ الْغَدِیرُ وَ الرَّوْضَةُ الْإِمَامُ الْأَنِیسُ الرَّفِیقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْأَخُ الشَّقِیق»(17) براساس این روایت سوال این است که امام چه كسی نیست؟ یعنی آنجایی كه بذر ما سرزمین می خواست امام است، آنجایی كه أبوت می خواهد امام اب است، امام ام است، امام اخ است، چه شأنی است كه امام ندارد كه ما این شأن را از جای دیگر بخواهیم؟ لذا اگر کسی سلمان شد جز با امیرالمومنین سروكار ندارد و فقط از حضرت می گیرد.

کنار رفتن پرده های ولایت امام صادق در عصر ظهور

اما در عصر ظهور حجاب كنار می رود حداقل مؤمنین می فهمند كه الحمدلله خوب شد امام را شناختیم. عصر ظهور امام در عالم تجلی می كند در رجعت و ظهور كه سلمان بازمی گردد سلمان كه با امیرالمومنین در دنیا سیر كرده به درجه دهم ایمان رسیده دوباره بازمیگردد تا سیرش با امیرالمومنین كامل شود چنین حقیقتی اتفاق می افتد. البته گفتم چون ما در حجاب سقیفه هستیم ما هم قرآن و هم امیرالمومنین را از وراء حجاب می فهمیم. فرمود امام در عصر غیبت مثل خورشید پشت ابر است. غیبت، هم غیبت امام زمان است و هم ولایت همه اهل بیت در حجاب غیبت هستند.

غیبت سه معنا دارد؛ یكی ولایت در حجاب سقیفه و ظلمات است امام را از وراء ظلمات می بینیم او می تابد قلوب را روشن می كند ولی آن حجاب باید کنار رود آنگاه امام و علم امام كه بیست و پنج حرف علم در عصر ظهور ظاهر می شود، آشکار می شود همه آنچه سلمان، ابوذر، جابر بن یزید و بزرگان از اصحاب و علماء می دانند آشکار می شود. بسیاری از علما در رده اصحاب هستند. در داستان محمد باقر قزوینی دارد مرحوم حاجی نوری نقل كردند در نجف وبا آمد حتی علما هم رفتند گویا ایشان برای خدمت به مومنین مانده بود. می گوید در کوچه های نجف قدم می زدم آقایی را دیدم که تا آن وقت ندیده بودم. فرمود خدا می خواهد به تو علم توحید دهد آماده باش، شبی در خواب دیدم دو ملك آمدند و آشکار بود یكی مقدم بر دیگری است، یكی الواح و دیگری ترازویی دستش بود. ألواح درجه ایمان اصحاب و علما بود در آن ترازو اندازه می كردند. آن ملکی كه بالاتر بود به من گفت ما مامور هستیم این ألواح را به این آقا نشان دهیم، ألواح را به من نشان دادند كه درجه ایمان اصحاب بود مثلا سلمان، سید بن طاووس و ... آنهـا را با هم ترازو می كردند و من شاهد این صحنه بودم و ألواح را به من نشان دادند، وقتی بیدار شدم دریافتم خدا به اندازه ای علم توحید به من داده كه هزار سال عمر كافی نبود. عرضم این است درجات علما هم گاهی هم سنگ با اصحاب است.

همه اینهـا كه می بینید هنوز ظهور حقیقت ولایت نیست ظهور امام صادق علیه السلام نیست. در روایت فرمودند: «لَوْ وَجَدْتُ لِعِلْمِی الَّذِی آتَانِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَمَلَةً لَنَشَرْتُ التَّوْحِیدَ وَ الْإِسْلَامَ وَ الْإِیمَانَ وَ الدِّینَ وَ الشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَدِ»(18) فرمود همانطور که جدم امیرالمومنین کسی را پیدا نکرده که چنین محتوایی را به او بسپارد، من هم پیدا نمی كنم. این انشاءالله موكول است به عصر ظهور ولی به اندازه ممكن امام صادق علیه السلام پرده را بالا زدند اسرار توحید را گفتند و با ظلمات سقیفه مقابله كردند.

اینکه فقیهی مثل مرحوم آیت الله العظمی بروجردی فرمودند فقه ما حاشیه بر فقه عامه است، برای فهم حرف ایشان باید دقت کرد ولی بنظرم می رسد کار دیگری که باید کرد این است که مسئله از طرف مقابل هم باید بررسی کرد که ببینید امام صادق علیه السلام چه تاثیر مثبتی بر فقه و كلام و عرفان داشتند، توحید صدوق را بخوانید. در آن موقع از دل معارف در دنیای اسلام تجسیم و تشبیه بدتر از یهود درآمده و امام صادق علیه السلام با آنها مقابله كردند یعنی جریانی كه شیطان در یهود ایجاد كرد از آن سنگین تر را در امّت حضرت ایجاد كرد.

در ذیل آیه شریفه که فرمود: «هُوَ الَّذِی أَیدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ»(انفال/٦٢) فرمود مؤمنین یعنی امیرالمومنین اگر ائمه نبودند بدتر از تحریف یهود در اسلام حاكم می شد چون دشمنی بالاتر است چون ابلیس خود به میدان آمده هم شیاطین انسی كه مقابل حضرت هستند ربطی به شیاطین حضرت موسی و عیسی ندارند. روایتش را ملاحظه فرمودید. فرمود اینها دنبال ملائكه هم آمدند كه ظلماتی آمد و حجاب ملائكه شد؛ ملائکه به خدا پناه بردند نور حضرت زهراء سلام الله در قندیلی در عرش تجلی كرد این حجاب رفت ملائكه سجده كردند. این روایات را در باب اینكه حضرت را چرا زهراء می گویند بیان کرده اند. لذا روشن می شود که این جریان ظلمات آنجا هم رفته بودند می خواستند رهزن ملائكه شوند. دشمنی به این وسعت را چه كسی برداشته است؟ اگر اهل بیت علیهم السلام نبودند آنها كفری را مسلط می كردند بدتر از كفر همه كفّار گذشته.

حضرت فرمود بر منبر من بالا می روند مردم را به قهقرا بر می گردانند؛ من آمدم باب توحید و درهای غیب را باز كردم مردم را به عالم غیب بردم و اینها دوباره در عالم دنیا می برند. امروز را ببینید! چه فرقی می كند مردم آب بركه بخورند یا آب لوله كشی چه فرقی بین توسعه و جریان جاهلیت قرن اول است همه اش یك چیز است؛ دنیاست؛ شیطنت است. خدا فرمود مهم نیست ما به شما شب قدر دادیم، حضرت زهراء سلام الله علیها دادیم كه لیلة القدر و مصدر انوار ائمه است انوار ائمه را خدا به نبی اكرم داد با انوار ائمه با آن جریان مقابله شد «هُوَ الَّذِی أَیدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ»(انفال/٦٢) «حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»(انفال/٦٤) فرمود من المومنین یعنی امیرالمومنین، حسبك الله وسیله ای كه خدا برای نبی اكرم در امّت گذاشت كه همیشه در امت است. «وَ لَا تخلى أمة مِنْ وَسِیلَتِهِ إِلَیهِ»(19) این امام است که اگر ائمه نبودند كار سقیفه مستولی شده بود. در روایات معراج حضرت بتعبیر من، خیلی به خدا التماس كردم كه این امتحان برداشته شود. خدا فرمود نمی شود. این امتحان است ولی حضرت دعا كردند حال كه این جریان وجود دارد یك وسیله ای باشد اگر این فتنه بیاید، یك وسیله ای بین من و امت من باشد. در دوره بنی امیه و بنی عباس وسیله بود. اگر می خواهید برسید باید از این حجاب و وسیله بره مند شوید «وَابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ»

امامان كار خود را انجام داده اند به اندازه ظرف قبل از ظهور حقیقت ولایت، شئون مختلفش از طریق اهل بیت تجلی کرده، مثلا درباره شهادت سیدالشهداء بعضی روایات عجیب است فرمود شهادت حضرت موجب شده هر مؤمنی مقام شهادت را پیدا می كند یعنی باب شهادت بسوی كل مؤمنین باز شده آن مقامی كه «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا» همه مؤمنین به طفیل آن شهادت می رسند. بابی كه امام صادق علیه السلام باز كردند و در واقع یك باب را بستند این بود، دشمن دنبال احیاء كفر بود و سقیفه فتنه و شیطنتش خیلی با شیطنت یهود فرق می كرد خیلی قوی تر بود خدا می داند احدی بوی توحید را نمی چشید اگر حضرت نبود، اگر خدا لیلة القدر را به پیامبر نداده بود، اگر حضرت زهرا سلام الله علیها و ائمه را نداده بود، تمام شده بود و این بزرگواران كاری كه كردند این است که این باب را بستند و باب معرفت را به اندازه ممكن در دوران غیبت گشودند و این باب هم باز است امام با كلمه اش وجود دارد حدیث امام صادق علیه السلام یعنی نور امام، امام حاضر است كما اینكه خدا با قرآن هدایت و اضلال می کند «یضِلُّ اللَّهُ مَنْ یشَاءُ وَیهْدِی مَنْ یشَاءُ»(المدثر/31) امام هم با كلامش است. اگر انسان تعلّم از امام كند امام با كلامش حاضر است.

می دانید امام صادق علیه السلام شیطانی كه مقابلش بود یكی منصور است شیطنت عظیم داشتند، آنها شیاطین انس بودند كاملا هم امام را می شناختند یعنی اینطور نبود كه امام از نظر آنها مخفی باشد امام در دوره درگیری با او عجیب تصرفاتی در عالم كردند علم را بسط دادند جریان شیعه را تثبیت كردند بطوریكه قبل از دوران امام باقر و امام صادق علیهما السلام ما فروع فقهـی مان را از اهل سنت می گرفتیم درحالیکه بعد از امام صادق علیه السلام چهار ائمه فقهـی اهل سنت از شاگردان امام صادق علیه السلام بودند تفاوت همین است. یعنی ذیل خود در جریان سقیفه تصرف كردند و آنها را بشاگردی مجبور كردند، ابوحنیفه خودش از پرچم داران ظلمات است شیطان است ولی می گوید: «لولا السنتان لهلك النعمان» اگر آن دو سال شاگردی امام را نمی کردم هیچ نداشتم. حضرت آنها را به تبعیت مجبور كردند. باب علم را گشودند و تاثیری روی عرفان، كلام و فقه آنها گذاشتند همه چیز اهل سنّت تحت تاثیر امام صادق علیه السلام است فقه آنها هم همینطور. آنها سعی در صف بندی كردند مقابل امام صادق علیه السلام دكّان درست كردند ولی حضرت تصرف كردند.

و البته خیلی سخت بود و درگیری های متعدد كه مصیبت معصوم هم آنهایی كه ما تلقی می كنیم نیست. در همان بیماری حضرت كه منصور حضرت را مسموم كرد، نقل این است «لم یبق الّا رأسها» تعبیر در باب صدیقه طاهره و امام صادق علیهما السلام است. جز خیالی و سایه ای از حضرت زهراء سلام الله علیها باقی نمانده بود. در این درگیری امام صادق علیه السلام هم «لم یبق الا راْسه» تعبیر این است. در همان مجلس می گوید من به زیارت امام صادق رفتم خیلی غصه داشتم گفتند چرا غصه می خوری؟ گفت آقا شما را در این حالت می بینم، گفت نگران نباشید مؤمن قطعه قطعه اش كنند برایش خیر است ملك سماوات و ارض هم به او دهند برایش خیر است. مصیبت امام اینهـا نیست اما هر چه هست فوق فهم ماست. ولی بحسب ظاهر حضرت این مصیبت های ظاهری را كشیدند خانه حضرت را آتش زدند با سر و پای برهنه حضرت را بردند شئون امامت را زیر پا گذاشتند، تعبیری كه در جامعة الائمه مومنین است این است كه دار السلطان الولایة هجوم بردند این مسئله است. امام را كه محور ولایت كائنات است با سر و پای برهنه بردند. السلام علیک یا اباعبدالله جعفر بن محمد الصادق...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 185

(2) تفسير العياشي، ج‏1، ص: 375

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 210

(4) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 817

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 495

(6) مختصر البصائر، ص: 131

(7) مهج الدعوات و منهج العبادات، ص: 7

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 214

(9) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 61

(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 257

(11) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 216

(12) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 287

(13) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 184

(14) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 418

(15) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 441

(16) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏26، ص: 1

(17) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 200

(18) التوحيد (للصدوق)، ص: 92

(19) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 216