نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 30 فروردين 1403 - Thu, 18 Apr 2024

شهادت امام صادق در حرم مطهر قم/ وادی علم امام و راه رسیدن به علوم اهل بیت

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 28 خردادماه سال 99 است، که در حرم حضرت معصومه در شهر مقدس قم ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ ما در یک درگیری تمدنی با غرب قرار داریم، خدای متعال در قرآن، مکرراً درباره ائمه و علم ایشان صحبت نموده و شرط دستیابی انسان به این علم را بیان کرده است. بنابر آیات قرآن کریم، انسان میتواند با طلب کردن علم و استقامت در این طریق، آن را از دست خدای متعال و ائمه بدست آورد. اگر شخصی حقیقتاً طالب و سائل علم باشد، یقیناً از آن علم به او داده می شود. تمام تلاش ما باید این باشد که طالب آن علم حقیقی باشیم تا ان شاء الله از آن بهره مند شویم.

معانی ظاهری و باطنی قرآن

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . قرآن غیر از این معانی ظاهری، دارای معانی باطنی است؛ یعنی احتیاج دارد که پرده ای کنار برود تا آن معنا آشکار بشود. شاید معنای تدبیر در قرآن هم همین است که انسان بتواند از این ظاهر به باطن برسد و قواعدی هم دارد. ائمه علیهم السلام خیلی اوقات در بیانات نورانی خود، معانی باطنی قرآن را توضیح دادند. این از مسلمات معارف اهل بیت ماست که علم قرآن تماما در نزد معصومین است و کسی جز معصوم حامل علم قرآن نیست و علم قرآن را نمی تواند تحمل بکند و تمام حقایق و معارف قرآن فقط رزق وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت علیهم السلام است. این مسئله با بیان های گوناگون در روایات آمده ولی آن مقدار از حقایق و معارف باطنی قرآن را که ممکن بوده، برای ما در خیلی از روایات توضیح دادند.

یکی از مطالبی که شاید کمی از مطالب باطنی قرآن باشد و در روایات هم آمده، این است که در قرآن، با عناوینی از خود ائمه علیهم السلام و خصوصیات ایشان، یاد شده است. مثلا گاهی از امام علیه السلام و وجود مقدس نبی اکرم، به عنوان ذکر در قرآن یاد می شود، گاهی به عنوان صراط مستقیم و گاهی هم به عناوین فراوان دیگر مانند جنب الله، باب الله و سبیل از ایشان یاد می شود. اینها معارف گسترده ای است که در روایات اهل بیت ذکر شده است.

در روایت یکی از خصوصیاتی که برای اهل بیت و علومشان ذکر شده، این است که هم از امام و هم از ولایت امام و هم از علومی که در نزد امام علیه السلام است، به عنوان کلمه ماء یاد شده است. ماء در ظاهر یعنی آب که به تعبیر قرآن هر موجود زنده ای وابسته به این حقیقت ماء است «وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ»(انبیاء/30). از صفات آب این است که پاک و پاک کننده است. «وَ أَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا»(فرقان/48) ما از آسمان آب پاک و پاک کننده نازل کردیم. اینها معانی ظاهری قرآن است.

در روایاتی که معنای تأویلی قرآن را بیان کرده است، گاهی خود امام به ماء تعبیر شده مثل این آیه شریفه «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ»(ملک/30) یعنی اگر شما صبح کردید در حالی که این آبی که در اختیار شماست و حیات شما به او وابسته است، پنهان شده باشد و در عالم ظاهر نباشد، چه کسی است که بتواند آب گوارا در اختیار شما قرار بدهد؟ این آبی که خدای متعال از آسمان نازل کرده و حیات ما به او وابسته است، از چشمه ها می جوشد و از کوهسارها سرازیر می شود و دنبال تشنه ها می دود. اگر این آب پنهان بشود جایگزین ندارد و هیچ کس دیگری نمی تواند جای این لطف خدا را برای ما پر بکند. ما و حیات ما به آب وابسته است اما گاهی از این نعمتی که در اختیار ماست بدلیل فراوانی آن و اینکه خدای متعال آن را سهل الوصول قرار داده و این نعمت به آسانی در اختیار ماست، غافل هستیم.

خدای متعال می فرماید اگر این آب و این چشمه های آبی که می جوشد و دائم در اختیار شماست و حیات شما به آن وابسته است پنهان بشود، چه کسی می تواند آن را جبران بکند؟ این نعمت قابل جبران نیست و کسی نیست که جای خدا و رحمت حق را برای ما پر بکند.

در روایات فرمودند: «أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ إِمَامُكُمْ غَائِباً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِإِمَامٍ مِثْلِهِ»(1) یعنی عبارت «إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا» بمعنای «إِنْ أَصْبَحَ إِمَامُكُمْ غَائِباً» است. از امام به کلمه ماء تعبیر شده. گویا امام سرچشمه یک حیاتی است که از طریق او در عالم دمیده می شود. امام، کلمه روح است لذا در اینجا امام به ماء تعبیر شده است. اگر این حقیقتی که در عالم آشکار شده و حیات شما به او وابسته است پنهان بشود، چیزی جایگزین آن یعنی امام علیه السلام نیست.

در یک روایتی، از وجود مقدس علی بن موسی الرضا علیه آلاف التهیه والثناء نقل شده است که در آن، حضرت در ضمن همین آیه یک توضیحی دادند و فرمودند «إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا» بمعنای «إِنْ أَصْبَحَ إِمَامُكُمْ غَائِباً» است ولی حضرت یک معنایی کردند و فرمودند: «مَاؤُكُمْ أَبْوَابُكُمْ أَيِ الْأَئِمَّةُ وَ الْأَئِمَّةُ أَبْوَابُ اللَّهِ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ يَعْنِي بِعِلْمٍ الْإِمَام » یعنی از این آبی که خدای متعال برای شما نازل کرده، درهایی است که به روی شما گشوده شده است. مقصود از در چیست؟

امام رضا توضیح دادند که مقصود از ابواب هم ائمه هستند و ائمه ابواب اند؛ یعنی ابواب الله هستند. این تعبیر، خیلی تعبیر عجیبی است و اختصاص به این روایت هم ندارد. یکی از عناوین ائمه در قرآن همین عنوان باب الله است؛ یعنی درهای وادی توحید، با امام گشوده می شود و اگر امام نباشد باب توحید به روی انسان بسته است. لذا امام سرچشمه حیات انسان است. بدون امام، ارتباط انسان با حضرت حق قطع می شود و انسانی هم که ارتباط او با حضرت حق قطع شد و با سرچشمه حیات ارتباط نداشته باشد، مرده است.

شرط بهره مندی از آب حیات

در قرآن، گاهی ولایت امام و گاهی هم علم امام به ماء تعبیر می شود. در ذیل این آیه شریفه، خدای متعال می فرماید: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا»(جن/16)؛ یعنی اگر بر آن طریقه ای که خداوند مقرر فرموده استقامت می کردند، وسوسه ها، شیطنت ها و فتنه ها آنها را متزلزل نمی کرد و استقامت و ایستادگی دائم نشان می دادند. خدای متعال پس از آن می فرماید که ما ساقی می شدیم و آنها را سیراب می کردیم و به آنها می نوشانیدیم چرا که آب فراوان و گواراست.

در کافی شریف، یک بابی وجود دارد که در آن این آیات را معنا کردند. حضرت فرمودند ولایت امیرالمؤمنین و ائمه، همان طریقی است که خدا از ما خواسته در آن استقامت کنیم. البته وسوسه زیاد است و کار شیاطین انس و جن و مستکبرین این است که ما را وسوسه کنند و از این طریق جدا کنند و راه دیگری در عالم برای ما قرار بدهند. در مقابل طریق انبیاء، مستکبرین عالم یک راه دیگری درست کردند و می خواهند بشر آنگونه راه برود و جور دیگری زندگی بکند و به تعبیر امروز، یک سبک زندگی دیگری درست کردند.

کسانی که استقامت داشتند، یعنی کاملا تحت فرمان بودند و امر و نهی را زمین نمی گذاشتند و در عالم طبق خواست خودشان راه نمی رفتند. نتیجه این می شد که خداوند فرمود اگر اینها در راه پایداری می کردند و از راه جدا نمی شدند، ما ساقی می شدیم و سقایت می کردیم و آب گوارا به آنها می نوشاندیم. این آب فراوان و گوارایی که خدای متعال به عنوان پاداش استقامت در راه امام به ما می دهد چیست؟

در روایات چند معنا آورده شده است. در روایتی از کافی، حضرت امام باقر فرمودند: «لَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الْإِيمَانَ وَ الطَّرِيقَةُ هِيَ الْإِيمَانُ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ وَ الْأَوْصِيَاء»(2)؛ یعنی قلبشان را با ایمان سیراب می کردیم. پس آن کلمه ماء غدق، ایمان است و حقیقت ایمان آب گوارایی است که از عالم بالا بر قلب مؤمن نازل می شود. همانگونه که آب سرچشمه حیات است، این ایمانی که به قلب مؤمن نازل می شود نیز سرچشمه حیات است و موجب حیات قلب می شود. این مسئله مجازا گفته نشده و حقیقتاً قلبی که مومن است، زنده است و قلبی هم که کافر است، مرده و واقعاً حیات ندارد.

ذیل این آیه شریفه خدای متعال یک بشارتی می دهد و در سوره مبارکه حدید می فرماید: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»(حدید/17)؛ یعنی زمین مرده ولی بدانید که خدای متعال این زمین را بعد از موت زنده می کند. در روایات متعدد نقل شده است و در یکی از این روایات حضرت امام باقر فرمودند: «يُحْيِيهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْقَائِمِ بَعْدَ مَوْتِهَا يَعْنِي  بِمَوْتِهَا كُفْرَ أَهْلِهَا وَ الْكَافِرُ مَيِّت »(3) مقصود از این که زمین می میرد چیست؟ حضرت فرمود دورانی می رسد که همه اهل زمین مرده اند. آیا مقصود آن حالت قبل از قیامت است که همه می میرند؟ خیر؛ مقصود این نیست. بعد حضرت توضیح دادند که کافر روی زمین راه می رود ولی مرده است. پس معنای آن این است که زنده شدن زمین، یعنی ظهور ایمان در زمین و اهل زمین مؤمن می شوند. اگر حقیقت ایمان در اهل زمین پیدا شد، خودشان زنده می شوند و زمین هم زنده می شود.

لذا در قرآن گاهی صریحا از کسانی که ایمان به خدا و رسول ندارند تعبیر به کافر و میت می شود. خدای متعال به پیامبر فرمود: «إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَ لَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَ لَّوْا مُدْبِرِينَ»(نمل/80) تو نمی توانی سخن ما را به گوش مرده ها برسانی. زبان شما که لسان الله است و کلام هم کلام الله است که هیچ زبان و کلامی از این نافذتر وجود ندارد ولی ای پیامبر، نمی توانی این سخن را به گوشهای مرده برسانی. آیا مقصود مرده های زیر زمین اند؟ خیر؛ قطعا مقصود مرده های زیر زمین نیست و مقصود کافران هستند.

گاهی برای این آدم هایی که کافرند، تعبیر از این تندتر هم شده و خداوند می فرماید: «وَ مَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَ لَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشَاءُ وَ مَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ»(فاطر/22)؛ یعنی ای پیامبر، اینهایی که در قبر هستند، صدای تو را نمی شنوند. مقصود از این افراد، آدم هایی هستند که روی زمین راه می روند ولی در گور خودشان زندگی می کنند. خیلی وقتها آدم هایی که روی زمین زندگی می کنند در قبرستان هستند. از منظر قرآن، آنهایی که کافر به خدا هستند، خودشان مرده اند و وادی زندگی شان هم قبرستان است.

از آن طرف، وادی ایمان، وادی حیات است. خداوند فرمود اگر اینها در مسیری که ما برای آنها معین کردیم، که مسیر ولایت امیرالمؤمنین و اوصیاء است، می ماندند و استقامت می کردند، ما قلوب آنها را سیراب می کردیم و ساقی می شدیم و سقایت می کردیم و جام و ظرف قلبشان را سیراب می کردیم. آن آب گوارایی که به قلب اینها نازل می شود چیست؟ «لَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الْإِيمَانَ»؛ یعنی قلبشان را از ایمان سیراب می کردیم.

در یک روایت دیگری از امام صادق، در معنای آب گوارایی که بر قلب نازل می شود و حیات قلب با آن پیدا می شود، آمده است: «لَأَمْدَدْنَاهُمْ عِلْماً كَيْ يَتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأَئِمَّة»(4) یعنی آنها را از علم امام برخوردار می کردیم. اگر کسی به سرچشمه علم امام راه پیدا کرد و از علم امام برخوردار شد، این علم امام، همان ماء غدق و آب گوارایی است که قلب را زنده می کند. همانگونه که امام صادق فرمودند، جایگاه حقیقت علم قلب است «لَيْسَ الْعِلْمُ بِكَثْرَةِ التَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَه »(5) علم آن کلمه نوری است که موطن و جایگاه آن قلب آدم است.

خدای متعال اگر بخواهد کسی را هدایت کند، این نور علم را در قلب او وارد می کند. این نور علم، همان کلمه ماء است که گاهی از آن تعبیر به نور می شود و گاهی هم تعبیر به ماء می شود و همان حقیقت ایمان هم است. یعنی اگر کسی آن حقیقت علم را از امام دریافت کرد، این علم، همان حقیقت ایمان است و جایگاه آن هم قلب است.

عنوان بصری وقتی به محضر امام صادق آمد، عرض کرد به من علم بدهید. حضرت یک جمله فرمودند: «إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَه» علم آن نوری است که در قلب کسی واقع می شود که خدا می خواهد او را هدایت کند. لذا علم امام همان حقیقت نور است و این حقیقت نور همان حقیقت ایمان است. خدای متعال در قرآن می فرماید: «وَ كَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَ لَا الْإِيمَانُ وَ لَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»(شوری/52) آن حقیقت وحی ای که به پیامبر عطا شده کلمه نور است که هم علم و هم ایمان است. این حقیقت ایمانی که ما بر قلب پیامبر نازل کردیم و همه عالم از این حقیقت استفاده می کنند، نوری است که قلوب با او هدایت می شوند و این همان حقیقت علم و ایمان است.

لذا از علم امام، ولایت امام و خود امام تعبیر به ماء غدق می شود؛ یعنی ماء یک معنای ظاهری دارد و آن همین آبی است که از عالم بالا نازل شده و حیات ما در عالم طبیعت است. ولایت و علم امام، آن حقیقتی است که در همه عوالم، حیات انسان به آن وابسته است. در عالم برزخ ممکن است این آب به این معنا نباشد و حیات برزخی ما وابسته به این آب نباشد ولی آنجا هم یک حقیقتی وجود دارد که حیات ما به آن وابسته است که آن حقیقت، همان ولایت امام است. اگر کسی به علم امام رسید، در عالم برزخ و قیامت هم زنده است.

در نتیجه بنابر آیات و معارف قرآن، علم و ولایت امام، سرچشمه حیات است و اگر کسی از آن محروم شد، از حیات محروم شده و اگر کسی به آن رسید، به حیات رسیده است. همه ما ازلاً و ابداً میت هستیم و خدا زنده است. خدای متعال در سوره مبارکه انعام می فرماید که عده ای مرده بودند و ما آنها را زنده کردیم ولی عده ای در وادی حیات وارد نشدند. خدای متعال عده ای که از موت خارج می شوند را در وادی حیات می برد «أَ وَ مَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»(انعام/122)؛ یعنی ما آن کسی که مرده بود را زنده کردیم و برای او چراغی روشن کردیم و یک نوری قرار دادیم تا زندگی او در وادی نور باشد. او بین مردم زندگی می کند اما در وادی نور است و ممکن است مردم هم نفهمند کنار او نشستند زیرا آنها این وادی نور را نمی بینند.

عده ای هم در مقابل هستند که در وادی ظلمات هستند و اصلاً از وادی ظلمات و تاریکی ها خارج نشدند و واضح است که اینها یکی نیستند. این افرادی که مرده بودند و خدای متعال آنها را زنده کرده، چه کسانی هستند و خدای متعال چگونه آنها را زنده کرده است؟ در بعضی روایات می فرماید «مَيْتٌ لَا يَعْرِفُ شَيْئاً وَ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ إِمَاماً يُؤْتَمُّ بِهِ»(6)؛ یعنی کسی که دستش از علوم اهل بیت کوتاه است و معارف به قلبش نرسیده، مرده است و ما او را زنده کردیم؛ یعنی درهای علوم و معارف اهل بیت را به روی او باز کردیم. اگر کسی به معارف اهل بیت دست پیدا کند، قلبش زنده می شود.

حقیقت ایمان، همان علمی است که از ناحیه امام به قلب انسان می رسد. در بعضی روایات دیگر هم فرمودند اگر کسی به امام نرسد مرده است و اگر کسی به امام رسید، زنده می شود. کسی که در وادی ولایت امام قدم نگذاشته باشد، در وادی موت است. «وَ مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»(انعام/32) ما در همین دنیا دو عالم داریم؛ یکی حیات دنیا سراسر لعب و لهو است و در مقابل دار آخرت و دار حیات است. عده ای در همین دنیا وارد دارالحَیَوان می شوند و از دار دنیا، در دار حَیَوان پای می گذارند؛ یعنی به محیط و وادی ایمان و ولایت امام می روند اما عده ای در همین دار دنیا می مانند. اگر کسی وارد وادی ایمان و ولایت امام نشد، در دنیا بازیگری می کند و مهم نیست پیر یا جوان یا طفل باشد. اگر هم وارد وادی دارالحیوان شد، اگر طفل هم باشد دیگر بازیگری و لهو و لعب از او برداشته می شود.

ولایت امام و علمی که از ناحیه امام به انسان می رسد، همان حقیقت وحی و کلمه روحی است که بر نبی اکرم نازل شده است. این علم، مبدأ حیات است چون همان حقیقت روح است. در روایتی از امام صادق در کتاب شریف کافی شخصی از حضرت سوال کرد که علم شما از کجا ناشی می شود؟ آیا در کتبی است که در اختیار شماست و یا استادی دارید؟ حضرت فرمودند این امر خیلی از این مهمتر است. مگر قرآن را نخواندی که در آن خدای متعال به نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «وَ كَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَ لَا الْإِيمَانُ وَ لَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» ای پیامبر، ما روح را به تو وحی کردیم و آن حقیقت روح که به پیامبر وحی شده در اختیار ماست و همه علوم ائمه به اینها برمیگردد لذا علم امام با حیات به یک جا متصل اند.

این که علم امام سرچشمه حیات است به این خاطر است که این علم همان حقیقت روح است. در روایتی آمده است که یکی از ائمه فرمودند علم ما به خاطر این است که آن روح در اختیار ماست. علمی که به امام و وجود مقدس نبی اکرم دادند همان کلمه روح است که به ایمان تبدیل می شود و این همان نوری است که به قلب مؤمن می رسد. در قرآن از علم امام تعبیر به کلمه ماء می شود که اگر کسی به او رسید، قلبش زنده می شود و جای این علم هم در قلب است. «وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا» خدای متعال می فرماید اگر کسی استقامت بکند، خود خدا و ائمه ساقی می شوند و سقایت می کنند و ماء غدق را که همان ایمان و علم امام است را به او می نوشانند. اگر آن حقایق و معارف به قلب انسان نازل شود، این قلب زنده می شود.

خداوند می فرماید: «أَ وَ مَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ» این همان نوری است که انسان را راهبری می کند لذا ائمه علیهم السلام اگر در عالم علم را منتشر کردند، در واقع حیات را در عالم می دمیدند. میزان حیات طیبه هرکسی به میزان برخورداری از علم امام است و میزان حیاتش به میزان برخورداری از علم امام است.

وقتی امام در عالم آمده و علوم الهی را منتشر می کند، یعنی باب حیات به روی ما باز شده ولی اگر راه ما به سوی امام بسته شد، سرچشمه حیات به روی ما بسته شده است. چگونه می توان به این حیات رسید؟ امام که در عالم آمده و تمام حقایق و اسرار هم که در محضر امام وجود دارد. خدای متعال می فرماید: «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ»(انعام/59) این کتاب مبین، همان کتاب علم امام است و همه حقایق در آن موجود است.

شرط دستیابی به علم

انسان چگونه میتواند به این علم برسد و زنده بشود؟ راه آن صرفا خواندن نیست و همانگونه که خداوند فرمود، رسیدن به این علم پایداری می خواهد و اگر انسان بر ولایت امام استقامت بکند، سرچشمه های علم به روی او باز می شود و خود امام سقایت را به عهده می گیرد و قلب او از علم امام سیراب می شود. در روایات متعددی که «لَأَسْقَيْنَاهُم » به خدای متعال نسبت داده می شود، واسطه فیض، امام است؛ یعنی اگر اینها استقامت می کردند خود امیرالمومنین ساقی می شد و ماء غدق را ،که همان علم امام است، به آنها می نوشانید و آن علمی که از عالم بالا بر قلب امام نازل شده و آن کلمه روح و سرچشمه حیات و نور و ایمانی که در اختیار امام است، از آن سرچشمه هم در این دنیا هم در عوالم گذشته بر وجود انسان جاری می شد.

در بعضی روایات آمده که اگر این افراد در عوالم قبلی خود پای حرف می ایستادند، ما گل آنها را با ولایت و ماء فرات، که مقصود از آن همان ولایت است، عجین می کردیم. تمام حقایق در اختیار وجود ائمه علیهم السلام و حضرات معصومین علیهم السلام است و نسبت به آن حقایق هم بخل نمی ورزند. خداوند می فرماید: «وَ مَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ»(تکویر/24) حقایق غیب در اختیار این پیامبر است که دست شما به آن غیب نمی رسد ولی او بخیل نیست. گران قیمت ترین امور، همین حقایق غیبی است ولی حضرت نسبت به اینها بخیل نیست ولی شرط آن این است: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ»؛ یعنی اینکه ما سائل باشیم.

«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»(نحل/43) خداوند می فرماید اگر دستتان از علم الهی و معارف خارج است و راهی به این سرچشمه حیات پیدا نکردید، بروید و سائل بشوید و از اهل ذکر سؤال کنید. در روایات یک بابی وجود دارد که در آن این اهل ذکر لطیف معنا شده است. وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود ذکر من هستم و اهل الذکر ائمه هستند و ائمه، اهل من هستند و اینها هستند که ذکر در اختیارشان است پس بروید و از آنها بپرسید. در یک روایتی به حضرت عرض شد آیا اهل ذکر علمای یهود و نصاری نیستند؟ حضرت فرمود: اگر قرآن شما را ارجاع به آنها بدهد، آنها شما را به دین خودشان دلالت می کنند و شما را کافر می کنند. پس مقصود از اهل ذکر، علمای یهود و نصاری نیستند. گاهی نص صریح قرآن این است که ذکر به نبی اکرم تأویل و تفسیر شده است.

ائمه اهل الذکر هستند و ما ارجاع شدیم و باید سوال کنیم و باید سائل بشویم و به اندازه ای که سائل می شویم به ما پاسخ خواهند داد. منظور از سوال، شلوغ کردن و سر و صدا نیست. اگر در کسی سوال پیدا شد، جواب آن حاضر است «يَا مَنْ يَمْلِكُ حَوَائِجَ السَّائِلِينَ وَ يَعْلَمُ ضَمِيرَ الصَّامِتِينَ لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْكَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِيدٌ اللَّهُمَّ وَ مَوَاعِيدُكَ الصَّادِقَةُ وَ أَيَادِيكَ الْفَاضِلَةُ وَ رَحْمَتُكَ الْوَاسِعَةُ فَأَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَقْضِيَ حَوَائِجِي لِلدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِير». سوال اینجاست که چه کسی سائل امام است؛ چه کسی اولاً به سوال می رسد و دوماً در سوال، به سراغ امام می رود؟ ما یا سائل نیستیم یا سائل دیگرانیم و زود سفره مان را برای دیگران باز می کنیم بنابراین چیزی بدستمان نمی آید. در عالم، افرادی چون امام زمان، امیرالمومنین و امام صادق نازل شدند و بخیل هم نیستند.

امام صادق در حدیثی ذیل سوره توحید فرمودند: «لَوْ وَجَدْتُ لِعِلْمِي حَمَلَةً لَنَشَرْتُ التَّوْحِيدَ وَ الْإِسْلَامَ وَ الْإِيمَانَ وَ الدِّينَ وَ الشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَد»(10) اگر برای علمی که خدا به من داده، کسی را پیدا می کردم که بتواند بار این علم را بردارد و نابجا زمین نگذارد، ایمان و اسلام و توحید و مناسک و همه را از کلمه صمد برایش تشریح می کردم. بعد فرمود ولی جدم امیرالمومنین ناله می کرد: «إِنَّ هَا هُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْه » پیامبر چنین شخصی را پیدا نکرد و من هم پیدا نکردم. سائلی نیست والا محال است اگر کسی سائل علم بشود و امام به او علم ندهد.

وظیفه ائمه و مومنین در قبال هم

خدای متعال یک تکالیفی را اختصاصا برای مؤمنین و یک تکالیفی برای اهل بیت گذاشته است. فرمودند، تکلیف اختصاصی مؤمنین این است که به ما رجوع کنند و سائل باشند «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ» زیرا اگر سائل نباشی، حامل علم هم نیستی و طالب علم نباشی، می خواهی با علم بازی کنی. کسی طالب علم نیست، می خواهد از علم سوء استفاده کند. اینچنین فردی طالب علم نیست و دنبال نفس خود است و می خواهد اثبات نفس کند. اگر فردی به امام بگوید به من یاد بده، این فرد طالب علم نیست و می خواهد از علم برای مراء و جدال و اثبات نفس استفاده کند و به او علم نمی دهند.

هر کسی هم سائل شد به اندازه سوالش به او جواب می دهند. شخصی به محضر امام رضا آمد و عرض کرد فاسئلوا اهل الذکر یعنی ما باید به شما رجوع کنیم. فرمودند: بله. عرض کرد پس بر شما هم واجب است جواب بدهید. فرمود نه. این آیه تکلیف شما را معین می کند و وظیفه من را آیه دیگری معین می کند. «هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ»(ص/39) اگر امام بخواهد، آن حقایقی را که خدا به امام می دهد به کسی به اندازه لیاقت و قابلیت عطا و امساک می کند. لذا در مجلسی سه نفر یک آیه را از امام صادق سوال کردند و حضرت سه جور جواب دادند.

یکی از مهمترین صفاتی که در روایات برای ائمه آمده علمشان است. همه علم انبیاء نزد ائمه است و آنها سرچشمه علم هستند و تمام کتب آسمانی و اسم اعظم در اختیار آنهاست. کلام امام که در عالم موجود است و امام با کلام خودش حاضر است. ما باید تلاش کنیم که سائل و طالب این علم باشیم. امام صادق با کلامش حاضر است و اگر طالب بودید، با همین کلام سیراب می کند و قلب انسان را زنده می کند. گاهی با یک روایت و یک کلمه معصوم، قلب یک انسان زنده می شود. متأسفانه ما کوتاهی می کنیم و از این شأن ائمه علیهم السلام دنباله روی نمی کنیم. این معارفی که با ائمه باز شده و به ویژه با امام باقر و امام صادق سلام الله علیهما به قله خود رسیده، مهجورند و رها شدند و کسی به دنبال آن نمی رود. خیلی بد است که این معارف در بین شاگردان امام صادق و حوزه های علمیه مهجور باشند.

پی نوشت ها:

(1) تفسير القمي، ج 2، ص: 379

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 220

(3) كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص: 668

(4) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 703

(5) منية المريد، ص 149

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 185

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص 274

(9) توحید صدوق، ص92