نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

پیش نشست همایش دکترین مهدویت/ چالش های اجتماعی و اعتقادی پیش روی جریان مهدویت و راه عبور از آنها

 متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 27 اسفند ماه 97 است که در پیش نشست همایش بین المللی دکترین مهدویت ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ مهدویت باید تمام حیات اجتماعی و فردی ما را در بر بگیرد. اما این جریان مهدویت با چالش های اجتماعی و اعتقادی رو به روست، که چالش های اجتماعی را می توان به جریان غرب و جریان غرب گراها و جریان اسلام آمریکایی و جریان تقلیل گراها دسته بندی کرد که هرکدام از اینها هم دارای زیر مجموعه هایی هستند. ما باید در عرصه مهدویت به گونه ای فعالیت کنیم که هم جامعه شیعه را از استحاله حفظ کنیم و هم با دشمن درگیر باشیم تا جایی که بتوانیم تا قبل از ظهور یک تمدنی ارائه بکنیم. البته بعد از ظهور حضرت یک جامعه آرمانی فرا تمدنی شکل می گیرد که اصلا قابل قیاس با چیزی نیست. چالش دیگر جریان مهدویت، چالش اعتقادی است. ریشه این چالش عدم تفقه ما در عرصه مهدویت است و همین موضوع سبب شده که در مسائل قبلی نیز ما به مشکلات و دیگر چالش ها مبتلا بشویم. راه حل این چالش، تفقه در عرصه مهدویت و ایجاد یک نظام فکری مهدوی است که در آن باید رابطه ای بین اعتقاد و عمل تعریف بشود. در حال حاضر انقلاب اسلامی که یک جریانی با عقبه تاریخی است، در مسیر این عرصه مهدویت حرکت کرده است و ما باید برای رسیدن به عرصه ظهور و مهدویت، بحران های این انقلاب را با تلاش و تفقه حل کنیم.

رویکرد مهدوی در تمامی زندگی انسان

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . مسئله مهدویت را گاهی می شود به صورت یک مسئله ای در کنار مسائل دیگر مطرح کرد ولی یک موقعی ما آن را به یک رویکرد نسبت به مباحث و مسائل تبدیل می کنیم که همه مباحث و مسائل ما را تحت پوشش قرار می دهد، مثل خود رویکرد مهدویت در حیات اجتماعی و مسئله انتظار که گاهی اوقات یک مسئله ای در کنار بقیه امور است. گاهی اوقات می شود یک رویکرد به زندگی، تمام زندگی انسان را تحت تأثیر قرار می دهد، مثلا رویکرد انتظار که زندگی یک انسان منتظر و جامعه منتظر، کاملا متفاوت با دیگران می شود.

در حوزه مباحث اعتقادی و نظری هم همینطور است، یک موقع آدم بحث مهدویت را در عرض مباحث دیگر طرح می کند و گاهی اوقات هم یک بحث فراگیر است، مثل آن نگاهی که در عرصه روایات به قرآن است، فرمود «الْقُرْآنُ  نَزَلَ  أَثْلَاثاً ثُلُثٌ فِينَا وَ فِي أَحِبَّائِنَا وَ ثُلُثٌ فِي أَعْدَائِنَا وَ عَدُوِّ مَنْ كَانَ قِبَلَنَا»(1) ثلث دیگرش هم که در بعضی روایات دو قسم کرده که می فرماید امثال و احکام است که آنها هم در روایات به موضوع ولایت بازگشت داده می شود. بنابراین یک نگاه دیگری مثلا به موضوع امامت و ولایت در قرآن است که به جای این که ما مثلا از چند تا آیه استفاده کنیم، کل رویکرد قرآن بحث از ولایت و در ادامه توحید و صحبت از ولایت حق و باطل است.

در باب مهدویت هم همینطور است، می شود با رویکرد موعود بحث یک جوری باشد که تقریبا همه مباحث با رویکرد مهدوی انجام بگیرد و به اصطلاح انضمامی داشته باشد و یک بحث انضمامی در باب همه موضوعات صورت بگیرد و باید بحث مهدویت را به همین شکل پیگیری کنیم که ارتباط مهدویت به صورت منطقی، به عنوان یک موضوع مورد دقت قرار بگیرد. یک موقع است آدم می خواهد بیخود مسائل را به هم پیوند دهد و آن شکل پیوند دادن را آدم انجام ندهد بهتر است ولی آن انسجام منطقی که مباحث حول مهدویت می توانند داشته باشند، آن نباید از دست برود.

غرب مدرن چالش اصلی جریان مهدویت

اما براساس همین نگاه، بحث هایی که حول چالش مهدویت می شود را می شود دسته بندی کرد؛ مثلا چالش های اجتماعی که پیش روی ما هستند به سه دسته کلی می توان تقسیم کرد، یکی چالشی است که ما در مقابل جریان هایی داریم که با مهدویت مقابله می کنند، دوم آنهایی هستند که جریان های تقلیل گرا هستند که در واقع مهدویت را تقلیل می دهند و سوم جریان های انحرافی هستند که می خواهند مهدویت را از مسیر منحرف کنند. اینها را اگر چالش های اصلی اجتماعی مهدویت بگیریم، در بین خود اینها شاید آن مقابله گراها افراد اصلی هستند که اگر همان مقابله گراها را هم بخواهیم دسته بندی کنیم، اصلی ترین مقابله ای که با جریان مهدویت در عالم اتفاق می افتد ظاهرا از سمت غرب مدرن است. یعنی کل جریان رنسانس یک تحول عظیمی در جهان علیه جریان مهدویت شکل داده است. یعنی جریان مهدویت جریانی است که عالم را به سمت تحقق ولایت و ظهور دین پیش می برد به طوری که همه عرصه حیات به عرصه دینداری تبدیل می شود.

دو حرکتی که در دوران جدید اتفاق افتاده است، عمده اش دین زدایی از عرصه حیات بشر و لااقل حیات اجتماعی است. این مقابله جدی با دخالت دین و مفاهیم قدسی است. این جریان شش گام برداشته است، اولا یک ایدئولوژی جهان شمول برای خودش تولید کرده و دوم ذیل آن فلسفه هایش را تولید کرده، اعم از فلسفه های کلی و فلسفه های مضاف و فلسفه های اجتماعی و امثال اینها، بعد انقلاب علمی کرده که واقعا در دانش ها دگرگونی ایجاد کرده و دانش ها را وارد یک مقیاس جدیدی کرده و انقلاب صنعتی کرده است و در پایان هم ساختارهای جهانی را متناسب با این ایدئولوژی و فلسفه و فناوری ها شکل داده و سبک زندگی را در مقیاس جهانی ساخته است.

سیاست غرب جدید یک سیاست ایدئولوژیک بوده و در مقابل این حرفی که امروز خیلی از غرب گراها در کشور خود ما می زنند و می گویند ما اگر می خواهیم مبتلا به فروپاشی نشویم باید از سیاست خارجی مان ایدئولوژی زدایی بکنیم. سیاست خارجی غرب، یک سیاست کاملا ایدئولوژیک بوده یعنی دنبال بسط ایدئولوژی خودش در جهان بوده است و می خواهد تفکر خودش را جهانی کند و خوب هم می فهمد که اگر ایدئولوژیش را جهانی کند، می تواند در فلسفه ها و بعد در علمش و بعد فناوری و سبک زندگیش را جهانی بکند و کاملا هم ایدئولوژیک برخورد کردند و حتی جنگ هایشان هم علیه جهان و دنیای اسلام جنگ ایدئولوژیک بوده است.

به خصوص در همین جنگی که در آغاز قرن بیست و یکم تحت عنوان جنگ جهانی چهارم شکل دادند. ذیل آن نظریه پردازی هانتینگتون بود که بعد از فروپاشی کمونیسم دیگر دوران برخورد تمدن ها آغاز شد؛ یعنی انگار قبل از او چالش ها درون مکاتب برآمده از مدرنیته بود که عمده اش شده بود مارکسیسم و سرمایه داری و یا لیبرال دموکراسی. بعد از فروپاشی شوروی و شکست مارکسیسم، دو ایده در غرب پیدا شد، یکی پایان تاریخ و غلبه لیبرال دموکراسی بر کل جامعه جهانی و دوم آغاز یک مرحله جدیدی از نبردها و درگیری ها که درگیری بین تمدن هاست که در آن کتابی هم که سال 1991منتشر کرد گفت نُه تمدن اصلی است که نمونه اش تمدن لیبرال دموکراسی به لیدری آمریکا و اسلام به پرچمداری ایران است و این را پیشنهاد داد و پیشگویی نبود، پیشنهاد داد که آغاز قرن بیست و یکم، آغاز این درگیری است.

بعد وارد جنگ شدند و جنگ همه جانبه را به جنگ نظامی کشاندند و تقریبا بیش از نصف نیروهای ناتو را در منطقه آوردند و آن موقع که جنگ را شروع کردند، یک نامه ای را شصت نفر از اندیشمندان آمریکایی نوشتند و در آنجا از حمله بوش به دنیای اسلام دفاع کردند و می گویند تنها ایدئولوژی که می تواند جهان را اداره کند و جهانی بشود، ایدئولوژی آمریکایی است و این جنگ برای گسترش ایدئولوژی آمریکایی است. لذا این جنگ چون برای گسترش ایدئولوژی نجات بخش بشر است، جنگ اخلاقی است ولو که شما از سلاح غیر متعارف استفاده بکنید. یعنی اینکه سیاست خارجی کمونیست ها و جریان سرمایه داری و لیبرالیست ها، کاملا ایدئولوژیک بوده و می خواستند اندیشه خودشان را در جهان گسترش بدهند.

حتی وقتی بحران اقتصادی که برای غرب به ویژه آمریکا در یک دهه گذشته پیش آمد، که تقریبا از چندین دهه است ولی آن موقع به اوج خودش رسید، تحلیل های زیادی شد و فوکویاما هم نظریه پایان تاریخ را مطرح کرد و الان هم از آن نظریه اش برگشته و یک مقاله ای نوشته بود تحت این عنوان که بحران اقتصادی ما ناشی از شکست ایدئولوژیک ماست، چون اقبال عمومی نسبت به ایدئولوژی ما در جهان کم شده است و ما اقتصادمان دارد بحران زده می شود و واقعا این تحلیل درستی است.

مثالش هم این است که آمریکا بیست تریلیون دلار بدهی دارد که عمده بدهیش به خاطر چاپ دلار است، منتها پشتوانه دلار او تولید ناخالص ملیش نیست، بلکه خیلی از تولیدات جهانی پشتوانه دلار اوست و او تضمین می کند و می گوید من دلار چاپ می کنم. این دلار را از او می خرند و تضمین می کند که قیمت دلار هم ثابت بماند. مثلا نفت خاورمیانه را پشتوانه دلار قرار می دهد و می گوید من دلار چاپ می کنم ولی نفت پنجاه دلار به تو می فروشم و مثلا نمی گذارم قیمت نفت بالاتر برود و اینگونه اعمال قدرت می کند. آن وقت شکست ایدئولوژیک یعنی همین.

وقتی آقای احمدی نژاد سر کار آمده بود، نمی خواهم از ایشان دفاع کنم اصلا بحث ورای اینهاست، رفت روی ناو جماران صحبت کرد و گفت که ما امنیت انرژی جامعه جهانی را تضمین نمی کنیم و نفت تا قریب 180 دلار رفت. یک آقای دیگری رفت همانجا و گفت ما تضمین می کنیم و نفت پنجاه دلار شد. یعنی اگر جریان غرب گرا در ایران سر کار نیاید، نفت که پشتوانه دلار آمریکاست گران می شود و معنی گران شدن نفت، پوک شدن دلار است، یعنی ارزش دلار دارد کاهش پیدا می کند. یک دولت غربگرا می آید و نفت دوباره ارزان می شود و قیمت دلار بالا می رود، این به عنوان مثال است.

خلاصه این که آنها سیاستشان کاملا سیاست ایدئولوژیک است و ایدئولوژی خودشان را اول به جامعه جهانی  و تا سبک زندگی مردم بسط دادند و به دنبال گسترش سکولاریسم در جهان هم هستند. با صدای بلند هم می گویند و دانش متناسبش را هم که لااقل علوم انسانی سکولار است و سخت افزارها و نرم افزارهایش را تولید کردند. آنها دنبال یک جامعه جهانی کاملا با زیست مادی هستند.

اصلی ترین چالش ما در موضوع مهدویت همین است که یک تمدنی در مقیاس جامعه جهانی در مقابل با مفاهیم قدسی ما از جمله مهدویت کار می کند و آرمان شهری که ارائه می کند کاملا مقابل عصر ظهور ماست و جامعه جهانی را دارد به سمت عصر ظهور هدایت می کند و چالش های دیگری را هم برای ما ایجاد می کند. حتی مثلا درگیری های داخلی دنیای اسلام را آنها فعال می کنند و در بعد از نظریه برخورد تمدن ها، مشاورین ریاست جمهوری آمریکا گفته بودند برای این که شما به چالش با اسلام مبتلا نشوید بیایید لبه های خونین را درون دنیای اسلام ببرید و آنجا فعال کنید که فعال هم کردند و مثلا داعش را راه انداختند.

پس چالش اصلی ما تمدنی است که کاملا ایدئولوژیک است و بر خلاف اینکه می گویند ایدئولوژیک نیست، به دنبال جامعه جهانی و سیر دادن جامعه بشر به یک نقطه ای است که کاملا مقابل مهدویت است. همه نرم افزارها و سخت افزارهای خودش را هم تولید کرده و این به نظر من چالش اصلی ماست. آنها دنبال جهانی سازی هستند و سخت افزارها و نرم افزارهایش را هم تولید کردند. سازمان ملل را بعد از جنگ جهانی دوم برای گسترش سیطره خودشان شکل دادند و مدیریت می کردند و الان هم که دارد فضای مجازی شکل می گیرد و قلمروی مجازی گسترش پیدا می کند، آینده حکمرانی جهان دستخوش تحول می شود.

به یک معنای دیگر معلوم نیست که در دهه آینده دولت ها و ملت ها به این شکل بتوانند بر سرزمین های خودشان حکومت کنند. الان هم دنبال این هستند که یک نرم افزار جدیدی برای حاکمیت بر جامعه جهانی ایجاد بکنند. مثل FATF که این ابزارشان است و سازمان ملل را هم دور می زنند و یک کارهای جدیدی می کنند. رده پایین ترین کارشان این هفده سند بین المللی است که برای 2030 تصویب کردند و در کل جامعه جهانی دارند اعمالش می کنند.

در ایران هم این هفده تا سند چراغ خاموش تصویب شده است یعنی در چهار سال گذشته و بعد هم دارد در ایران عمل می شود که یکیش همان سند آموزش و پرورش است که به سند 2030 معروف شده است. یک سند مادر است و هفده تا سند زیرمجموعه اش هستند و کل عرصه ها را اعم از بهداشت و محیط زیست و آموزش و پرورش و امثال اینها را دارند در جامعه جهانی متناسب با ایدئولوژی خودشان شکل می دهند. پس این اصلی ترین چالش ما در مقیاس جامعه جهانی است.

غرب گراها، دومین چالش مهدویت

دومین چالشی که ما داریم با غرب گراهای درون دنیای اسلام است که این غرب گراها را در یکی دو دهه گذشته به یک شبکه به هم پیوسته در دنیای اسلام تبدیل کردند و اینها برای گسترش تمدن غرب در درون دنیای اسلام تلاش می کنند و اینها اصلی ترین چالش در رتبه دوم هستند، اینها عقبه دشمن در درون دنیای اسلام هستند که تلاششان این است که ما به سمت غرب حرکت کنیم و آن تمدن غرب در جامعه ما تحقق پیدا کند. این جریان اصلاحات در دوره ای که بودند و حکومت می کردند که بعد ها هم کشور به نسبتی در دستشان است، کاملا دنبال سکولاریزاسیون و مدرنیزاسیون هستند و اگر یک جایی اعتقادات دینی ما در چالش با مدرنیزاسیون باشد می گویند اصلاح قرائت دینی و تلاش کردند که درک مردم از دین داری را تقلیل بدهند.

در آن دوره ای که حاکمیت داشتند چالش هایی در حوزه اعتقادات ایجاد کردند که در مقیاس منطق یعنی نظریه قبض و بسط و یکی از نظریه هایی است که اعتقادات دینی را با جریان تجدد منطقی می کند. یعنی منطقی ارائه می کند برای این که معارف دینی براساس تمدن جدید تغییر کند و بروزرسانی شوند، یعنی تابعی از متغیر نوگرایی بشوند. پس این هم چالش دوم ماست که غرب گراها در درون دنیای اسلام تلاش می کنند که جامعه اسلامی را به سمت مدرنیزاسیون ببرند و ایدئولوژی مدرن را در اعماق جامعه تثبیت بکنند و بعد قرائت دینی را به نفع آن تغییر بدهند، از جمله موضوع مهدویت که آن را هم سعی می کنند تغییر بدهند.

مثلا در باب قیام سیدالشهداء علیه السلام، همان موقع با انشاء های مختلف مقاله می نوشتند، از آنهایی که می گفتند این عکس العمل خشونت است تا آنهایی که می گفتند امام حسین برای گسترش دموکراسی جنگیدند. کاملا مصادر و تحلیل می کردند. مثلا نمونه هایی هم می آوردند، اطلاعات را هم کنار هم می گذاشتند که حضرت برای گسترش دموکراسی جنگید یعنی استحاله فرهنگ عاشورا در لیبرال دموکراسی. پس این ها دشمن و خطر دوم برای مهدویت در کل دنیای اسلام هستند که مثل همین اردوغان جزء توسعه گراها هستند که اسلامی که توسعه غرب را می پذیرد را قرائت می کنند که امام از آن به اسلام آمریکایی تعبیر می فرمودند.

اسلام آمریکایی و تقلیل گراها

چالش بعدی ما وهابیت یا به تعبیر حضرت امام اسلام آمریکایی است. اسلام آمریکایی چه به تعبیری مسلمانی آمریکایی و چه آن قرائت سلفیش و چه قرائت توسعه گرایش مثل ترکیه و مثل جریان مصر و اخوانی ها اعم از سلفی ها و روشنفکرانشان که در ترکیه و مصر و تونس منتشر هستند و حضور دارند، این در ایران هم است. دومین جریان خطرناک غرب گراها یا توسعه گراها یا قرائت های سلفی و تند و خشنی هستند که با جریان مهدویت و گسترش اعتقاد به امامت در دنیای اسلام مقابله می کنند و سعی می کنند که همان شیوه خلافتی را که در سقیفه مطرح شده است را توسعه و بسط بدهند.

به یک معنا مقابله با مهدویت می کنند، ولو این که راجع به ظهور هم صحبت می کنند که این هم جزء معجزات است که اینها در باب مهدویت خیلی جاها با ما اندیشه هایشان هماهنگ و همراه است ولی این دلیل نمی شود که بگوییم آنها مقابله نمی کنند. آنها می خواهند خلافت را به شیوه ای که سقیفه سامان داده است گسترش بدهند. الان هم اگر بهشان کشور داری بدهید، همان کار را نظیر طالبان می کنند، منتها با یک تحولات به روز شده. این چالش اول ماست.

اما جریان دوم جریان تقلیل گراها هستند که اینها هم به نظر ما چالش های جدی هستند، چالش های تقلیل گرا از کسانی که دنبال یک مدرنیته اخلاقی هستند، نگاهشان نگاه اجتماعی است و می خواهند حکومت و کشورداری کنند و می خواهند جامعه اسلامی را بسازند و می خواهند تعاملی بین اسلام و جهان باشد، اما تعاملی از این جنس. آنها دنبال مدرنیته اخلاقی هستند، یعنی به یک نوعی مدرنیزاسیون را قبول دارند و می خواهند آن را اخلاقیش کنند. به تعبیر دیگر دنبال یک مدرنیته اسلامی هستند، یعنی دنبال ژاپن اسلامی هستند و می خواهند همان مدل ژاپن بیاید اینجا اسلامیزه بشود. اینها در رده دوم تقلیل گراها هستند و اینها خطر اصلی هستند که در دنیای اسلام خیلی بسط پیدا کردند.

مدل نگاه آقای هاشمی رفسنجانی و کارگزارانی که اداره جامعه اسلامی را برعهده دارند یک چالش برای مهدویت است. ممکن است که ما به نظرمان نیاید که اینها چالش ایجاد می کنند ولی در درجه دوم بعد از غرب و غرب گراهای سکولار و اصلاحاتی ها یعنی غرب گراها و توسعه گراها، کسانی هستند که تقلیل گرا هستند و آنها هم در رأسشان طرفدار مدرنیته اخلاقی هستند. اینها جامعه ظهور را یک جامعه از جنس مدرنیته که آدم ها در آن اخلاق دارند و نماز هم می خوانند، حداکثر اینطوری تعریف می کنند نه آن جامعه مهدوی. آن وقت راه حل هایی هم که می دهند در واقع این است که ما یک مدرنیته اخلاقی ایجاد بکنیم. حرکت به سمت ظهور، ایجاد یک حرکت به سمت یک مدرنیته اخلاقی است و طبیعتا حرکتی که ایجاد می کنند تمام اعتقادات مهدویت را به چالش می کشند ولو این یک چالش پنهان باشد، اگر ما از این خطر غفلت کنیم، اینها همه چیز را عوض می کنند؛ درک از مهدویت، درک از تمدن و درک از اسلام.

در درجه بعد کسانی هستند که مهدویت را تقلیل می دهند؛ یعنی لااقل اقتضائات مهدویت را در دوران غیبت در حد مثلا مکتب احتراز تقلیل می دهند، مکتبی که فقط تبری دارد و سعی می کند آمیخته نشود، که این یکی از ارکان انتظار است ولی مکتب انتظار و مهدویت را در تبری نسبت به دشمنان خلاصه می کنند. آن وقت تبری را هم در مقیاس تمدنی نمی بینند. شما انجمن حجتیه را ببینید، با آنها چالشی ندارند، اصلا بحث من نیست که آدم های بدی هستند، آدم های خوبی هستند، نماز شب خوانند و ان شاء الله قبل از ما هم بهشت می روند و دنبال این هم نیستند برای ظهور حضرت فساد را توسعه بدهند، این از اتهامات به آنهاست، ولی درکشان لااقل در مأموریت ما در قبل از ظهور یک درک تقلیل گراست. مأموریت قبل از ظهور این است که ما احتراز بکنیم و مواظب باشیم که با دشمن آمیخته نشویم. آن ها هم این آمیختگی را که می بینند در مقیاس تمدنی نیست یا می گویند اگر مبارزه هم می کنیم صرفا یک مبارزات خرد اعتقادی و امثال اینها باشد، یعنی حرکت مثبتشان هم حرکت محدود است و حرکت های بزرگی نیست.

یا آنهایی که فقط مهدویت را در حد اعتراض و درگیری و مبارزه تعریف می کنند، این هم تقلیل گرایانست. در حالی که مهدویت اندیشه اقتضائش در جامعه شیعه متناسب با ظرفیت هایی است که از اول داشته است. این سه رکن را با هم داشته و واقعا هم احتراز بوده و هم اعتراض و درگیری بوده و هم مواظب بودند که جامعه مؤمنین استحاله نشود، به این معنا احتراز می کردند که فقهشان در فقه دشمنان استحاله نشود و همین طور کلام و اعتقاداتشان. از آن موقع که جبهه مقابلشان بنی عباس و بنی امیه بودند بگیرید تا الان که جبهه مقابلشان غرب مدرن شده است، واقعا علمای بزرگ شیعه مواظب بودند که جامعه شیعه استحاله نشود.

این می شود احتراز تبری ولی در عین حال درگیر هم بودند و درگیری هم داشتند. در عرصه علوم دانش و عرصه های اجتماعی یکی دو جا درگیری شان درگیری نظامی و فیزیکی هم می شده و جنگ نرم و سخت داشتند واقعا اینطور نبوده که فقط کنار می کشیدند، نه در عین این که مواظب بودند جامعه شیعه استحاله نشود، جنگ نرم و سخت هم داشتند. در ضمن این جنگ نرم و سخت، جامعه شیعه را هم آرام آرام ساختند که آخرینش کار حضرت امام است. یعنی کار حضرت امام یک کاری نیست که سابقه تاریخی نداشته باشد، بزرگان شیعه در طول تاریخ هم این کار را می کردند.

مکتب مهدویت را اینطور می فهمیدند که هم باید جامعه شیعه را از استحاله حفظ کنیم و هم با جبهه دشمن درگیر باشیم، هم درگیری نرم و هم درگیری سخت و هم این که آرام آرام جامعه شیعه را بسازیم. جامعه شیعه را اینگونه ساختند که از یک جمعیت پراکنده به تدریج به یک جریانی تبدیل شد که یک دولت شیعی در صفویه ولو با ضعف هایش شکل گرفت، چون اقتضاء حرکت به سمت پیشرفت است و بعد هم آخرین گامش همین انقلاب اسلامی بود.

بنابراین در مقابل این اندیشه مهدوی که یک اندیشه حداکثری است و می گوید که تمام عرصه های حیات خودمان را براساس مهدویت بسازیم و باید قبل از ظهور بتوانیم ارائه یک تمدن بکنیم که این تمدن غیر از عصر ظهور است، عصر ظهور فوق تمدن است. اگر آرمان ما عصر ظهور است، آن افق قابل دست یافتنی که شیعه می خواهد به آن برسد و یک نمونه ای ارائه بکند، یک تمدنی است که در آن باید هم نظام اسلامی دینی باشد و هم دولت دینی باشد و هم امت سازی بشود و امثال اینها.

پس دومین چالش ما تقلیل گراها هستند. تقلیل گراها هم اقسامی دارند، کسانی که وارد می شوند دخالت می کنند و می خواهند برای جامعه مؤمنین جامعه سازی بکنند ولی رویکردشان مدرنیته اخلاقی است ولی در مقابل تمدن مدرن در ساخت جامعه مهدوی منفعل هستند. یا کسانی که تقلیل گرا هستند به این معنا که اصلا دنبال ساخت جامعه اسلامی نیستند و یا مثل طالقانی ها انزوا گرا هستند و یا اگر انزوا گرا نیستند وارد میدان می شوند و درگیری هایشان خرد است.

فرض کنید برویم ببینیم بهائیت چگونه دارد گسترش پیدا می کند، ما هم برویم تک به تک آن کارها را بکنیم، البته ممکن است سر جای خودش هم محترم باشد. من نمی خواهم بگویم که اینها بد هستند ولی اگر اینها گسترش پیدا کنند برای مهدویت چالش درست می کنند. یعنی مهدویت را به یک برنامه خرد تبدیل می کنند و یا به سمت مدرنیته اسلامی منحرفش می کنند و در مقیاس بزرگ وارد سازندگی می شوند. الان بعضی از کسانی که در دولت هستند انجمن حجتیه ای هستند و من نمی خواهم اسم ببرم.

این ها چالش ما هستند، وقتی وارد سازندگی می شوند می خواهند مدرنیته اسلامی بسازند. این چالش مهدویت است. این نوع نگاه تقلیل گراهایی که الگوی مطلوبشان را وقتی می خواهند بسازند مدرنیته اسلامی و ژاپن اسلامی است. می خواهند ما عضو جامعه جهانی بشویم، منتها نماز هم بخوانیم و اگر شد روزه هم بگیریم و اگر نشد هم مهم نیست. نمی گویم به لحاظ اعتقادی می گویند مهم نیست، در عمل رهایش می کنند. در عمل اینطور می شود، اگر ما از این چالش ها غفلت کنیم، این چالش های بزرگ ما را زمین گیر می کنند.

تقلیل گراها چه آنها که در مرحله سازندگی وارد می شوند و می خواهند مدرنیته اسلامی ایجاد کنند و چه کسانی که دعوت به انزوا می کنند و یا فعالیت هایشان حداکثر در حوزه یک فعالیت های فردی و اجتماعی محدود است و مهدویت را خلاصه می کنند به این که آقا ما وظیفه مان این است و بیشتر از این نه می توانیم و نه وظیفه داریم، اینها چالش های مهدویت هستند.

یک دسته هم جریان های انحرافی هستند. عمدتا این جریان های انحرافی یک دسته شان اصلی هستند، آنهایی هستند که در زمینه سازی ظهور از فقاهت عدول می کنند و جامعشان همین هستند. یعنی دنبال کار برای ظهور هستند ولی از فقاهت عدول می کنند و جریان های دیگری می آورند؛ هادیون، مهدیون، مدعیان مهدویت و امامت همه اش یک چیز است، ما در عصر غیبت حرکتمان به سمت ظهور است و تا دوران ظهور محور فقاهت است ولی اینها عوضش می کنند و این جامعشان است. در سطوح مختلف این هم یک چالش است که این چالش هم چالش مهمی است ولی در حد آن چالش اولی و دومی خطرناک نیست یعنی فراگیر نمی شود.

سوال: در مورد دولت قبلی می شود گفت اینها این چالش را داشتند؟

جواب: ببینید نسبت دادنش به آن دولت دشوار است. من خودم نتوانستم اثبات بکنم، آنها دارند اینطور کار می کنند ولی خب یک جریانی است که دنبال سازندگی در قبل از ظهور هستند و انزوا گرا هم نیستند ولی بر محور فقاهت شیعی حرکت نمی کنند، این جامعشان است. شما احمد الحسن را ببینید، همین است یعنی واقعا در مقابل جریان فقاهت شیعه جریان دیگری را مطرح می کنند.

سوال: اینها تابعی از نگاه غرب گرایی هستند؟

جواب: به یک معنا آنها می توانند به بعضی از این فرقه ها دامن بزنند و فرقه سازی بکنند و شکل و سامان بدهند و یا کمک و حمایت بکنند.

سوال: جریان چالش هایی که در واقع فقاهت غیر انقلابی هستند که حالا اسمش را شیعه انگلیسی می گذارند در کدام دسته است؟

جواب: من آنها را در همان تقلیل گراها می بینم. یعنی اصلا دین را در یک حرکت های محدود خلاصه می کنند. من نمی خواهم اسم بگذارم رویش ولی این هم یک نوعی انحراف است. ببینید ما برای عبور به سمت عصر ظهور یک شرایط تقیه داریم که از شرایط تقیه به طور کلی عبور نکردیم. درست است نسبت ما در تقیه فرق می کند. یعنی الان خیلی از حرفهای ما که پنهان بود، همه با کمترین جستجو در فضای مجازی می فهمند که اعتقادات شیعه چیست، ولی یک مراحلی از تقیه را ما هنوز از آن عبور نکردیم و آنهایی که جریان تقیه را در برنامه ریزی برای عبور شیعه تا سمت ظهور نمی بینند و خلاف تقیه عمل می کنند. البته تقیه امر پیچیده ای است، اینها هم به نظر من جزو جریانات انحرافی هستند. یعنی وارد عرصه اجتماعی می شوند و مداخله گری می کنند، منزوی نیستند ولی چالش های غیر ضرور برای ما ایجاد می کنند و ما را در یک میدان دیگری از چالش ها قرار می دهند که نباید در آنجا تمرکز کنیم. اسرار را فاش می کنند، درگیری های بیخود ایجاد می کنند، اینها هم یک نوع جریان انحرافی است و واقعا هم انحراف است.

ائمه علیهم السلام در عین اینکه شیعه را مدیریت می کردند که در درون جامعه اسلامی شکل بگیرد، ولی جامعه شیعه را کاملا با تقیه ساختند. از کسانی که این تقیه را خیلی خوب بحث کردند مرحوم شیخ علی آقا هستند که تقیه را ما نباید به معنی ترک اقدام بگیریم، یعنی اقدام متناسب با برنامه ریزی با دقت و با شناخت شرایط با لو ندادن شیعه.

اینها این کار را نمی کنند، اینها هم به نظر من جریان انحرافی هستند. واقعا یک درگیری هایی برای ما درست می کنند که هیچ ضرورتی ندارد و افزوده ای هم خیلی برای جامعه شیعه ندارد. در عین این که کاملا واضح است تقیه ای که ما می گوییم به معنی این که یک گسست نسلی اتفاق بیافتد و ما اعتقادات شیعه را به نسل بعدی منتقل نکنیم نیست. ائمه هم به ما زیارت عاشورا یاد دادند و هم تقیه را یاد دادند و مراعات هم می کردند.

امام صادق علیه السلام یک حوزه ای داشتند که کاملا معارف شیعه را بسط می دادند. اما وقتی با منصور مواجه می شدند، گاهی می فرمودند امیرالمؤمنین، این معنایش این نیست که حضرت دارند انفعال به خرج می دهند ولی دارند یک تدبیری می کنند برای این که شیعه را عبور بدهند و جامعه شیعه ساخته بشود. به نظر می آید بعضی ها که این ظرفیت را ندارند و درست نمی توانند ملاحظه کنند. برای جلوگیری از گسست در جامعه شیعه لازم نیست ما تقیه را زیر پا بگذاریم. اینها به نظر من جریان انحرافی است و دشمن تراشی می کنند و درگیری های بزرگ ایجاد می کنند. حالا اگر بعضی هایشان وابسته نباشند، ولی آنهایی هم که وابسته نیستند تفکرشان اینطوری است و واقعا برای ما بحران سازی می کنند.

ما دنبال پان اسلامیسم نیستیم، ما دنبال بسط مکتب اهل بیت در عالم هستیم. منتها راه بسط مکتب اهل بیت را خود اهل بیت یاد دادند که چطور باید این اتفاق در مسیر تاریخ بیافتد و غفلت از این مسیر تاریخ یک نوع انحراف پیدا می شود و دشمن تراشی های بیخود و درگیری های هزینه ساز بیخود برای جامعه شیعه می کند و جلوی حرکت شیعه را به سمت ظهور کند می کند.

عدم تفقه، ریشه چالش اعتقادی مهدیت

اما چالش های اعتقادی، ریشه چالش های اعتقادی که ما اگر بخواهیم با آنها مبارزه کنیم یکی فقدان تفقه در موضوع مهدویت است. چون موضوع مهدویت موضوع تفقه ما نبوده و کار فقیهانه روی آن نکردیم. در عین این که از موضوعاتی است که بسیاری از ما به لحاظ منابع در آن غنی هستیم ولی هیچ تفقهی در آن اتفاق نیافتاده است. ریشه چالش اعتقادی در حوزه مهدویت در عدم تفقه جامع ماست و همین موجب شده که در مسائل قبلی هم به چالش بخوریم. یعنی مثلا یک دفعه ما مدرنیته را قبول می کنیم. یعنی خیلی از چالش های اجتماعی مان هم برمیگردد به چالش های اعتقادیمان.

تقلیل گراها واقعا مشکل اعتقادی دارند اما این مشکل اعتقادی چیست؟ یعنی مثلا مسلمان نیستند؟ شیعه نیستند؟ نه این نیست ولی واقعا نتوانستند تفقه در موضوع مهدویت و به خصوص در موضوع ولایت تا ولایت خاصه وجود مقدس حضرت بقیه الله بکنند. چون تفقه جامعی صورت نگرفته و تفقه ها محدود بوده است. طبیعتا این چالش های اعتقادی ایجاد شده حتی تبدیل به چالش اجتماعی شدند و از دلش غرب گراها پیدا شدند.

چالش اصلی که ما در حوزه اعتقادات داریم و باید با آن برخورد کنیم این است که در موضوع مهدویت باید تفقه همه جانبه صورت بگیرد که من به دو موضوعش اشاره می کنم، یکی منطق تفقه در این عرصه است که با چه روشی باید تفقه کرد؟ ما خلاء روشی هم داریم، به خصوص در یکی از موضوعات بسیار مهم که بحث علائم ظهور است که ما اگر بخواهیم به سمت عصر ظهور حرکت کنیم، این ها یک پرچم هایی است که سر راه ما گذاشتند که در هر مرحله بفهمیم کجا هستیم و چه بکنیم. علائم ظهور این است، یعنی جامعه شیعه را می خواهد در مراحل حرکتش هدایت بکند که الان دشمن اصلی تان چه کسی است و باید کجا بایستید و چطور خودتان را سامان بدهید. اینها مورد تفقه قرار نگرفته است. منطق تفقه به خصوص نسبت به روایات در باب ظهور و علائم ظهور و امثال اینها کار نشده است. این مبدأ خیلی از انحرافات اعتقادی می شود.

یک موضوع مهم دیگری هم که در آن تفقه نشده و برای ما خلاء ایجاد می کند،  مسئله رویکرد فلسفه تاریخی دقیق است. غیر از این که ما یک نظام فکری نداریم که آن نظام فکری رابطه بین توحید و ولایت به معنی اعم از ولایت تکوینی تاریخی و اجتماعی را توضیح نمی دهیم، ما به یک معنا درکمان از ولایت یک درک حداقلی است و آنهایی هم که خواستند درک از ولایت را عمیق بکنند، معمولا صبغه عرفانی به خودشان گرفتند. اما در عین این که ولایت عرفانی به معنی یک انسان معصومی که در زیارت جامعه کبیره بعضی از شئونش است و امام باید شناخته بشود، در عین حال باید این ولایت به عرصه ولایت تاریخی و اجتماعی هم کشیده بشود. معمولا درک ما از امامت یک درک محدود کلامی بوده و یا آنجایی که خواستیم عمیق بشویم یک درک عرفانی بوده است که از درون آن ولایت عرفانی در می آید نه ولایت تاریخی و اجتماعی.

بنابراین ما نیاز به یک نظام فکری داریم که نسبت بین توحید و ولایت را به خصوص در عرصه ولایت تاریخی و اجتماعی روشن کند. ذیل آن نیاز به یک فلسفه تاریخ یا حکمت تاریخ داریم که براساس معارف اهل بیت علیهم السلام تحولات تاریخ و مسیر حرکت و مراحل تحول را بتوانیم بشناسیم تا براساس آن بتوانیم وضعیت خودمان و آینده نگری و پیش بینی نسبت به آینده داشته باشیم. در غرب در کنار علومی که علوم روان شناختی هستند، جامعه شناسی و علوم اجتماعی شکل گرفته دلیلش هم این است که واحد مطالعه اش متفاوت است. شما هر قدر روانشناسی را توسعه بدهید از درون آن جامعه شناسی در نمی آید، اگرچه به هم پیوسته هستند.

یک دانش دیگری آنجا شکل گرفته که دارند به شدت روی آن کار می کنند دانش فلسفه تاریخ است. نکته اش هم این است که فلسفه تاریخی که تاریخ را به عنوان یک مجموعه به هم پیوسته می بیند تا بتوانیم ما براساس این رویکرد بگوییم کجا هستیم و به کجا باید برویم، این را دارند رویش کار می کنند. اتفاقا رویکرد فلسفه تاریخی جزو اندیشه های پردامنه در فرهنگ اسلامی است. این رویکرد فلسفه تاریخی را هم ما باید گسترش و بسط بدهیم ولی باید تفقه دینی رویش انجام بگیرد تا بتوانیم عصر ظهور و حتی علائم ظهور را فهم کنیم و بفهمیم کجا ایستادیم و کجا باید حرکت بکنیم. برنامه ریزی برای حرکت اجتماعی به سمت ظهور نیاز به یک همچین درک وسیعی دارد. آن نظام فکری می تواند به ما کمک کند.

حرکت در مقیاس انقلاب اسلامی، راه کمک به مهدویت

بنابراین من چالش تفقه را عمدتا فقدان چالش های اعتقادی و ریشه اش را در فقدان یک تفقه جامع آن هم در مقیاس موضوع ولایت و امامت در عرصه مهدویت به نظرم می آید که بعضی عرصه هایش هم مثل فلسفه تاریخ بود. راه مقابله با این چالش ها هم از دل همین صحبت هایی که شاید بشود پیشنهاد داد می توان پیدا کرد. یک سری از چالش ها را ما نمی توانیم با اقدامات کوچک مقابله کنیم، باید حرکت در مقیاس انقلاب اسلامی راه بیافتد که امام گفتند. همان اول هم به آقای عسگراولادی فرموده بودند که ما دنبال ظهور هستیم، سه گام می خواهیم برداریم که در مواجه با غرب و دشمن اصلی ما کارگشاست و همین است که مارکسیست ها را شکست می دهد، همین است که یک عصر جدیدی در مقابل رنسانس تعریف می کند.

انقلاب اسلامی را اگر بشود با چیزی مقایسه کرد، آن فقط رنسانس است؛ یعنی آن ها یک عصر جدید آغاز کردند که عصر عرفی سازی و سکولاریزاسیون و زمینی کردن و دین زدایی است. این عصر جدید، عصر جمع بین دین و دنیاست. یعنی می خواهد دنیای مردم براساس دینشان ساخته بشود، این یک انقلاب عظیم می خواهد. مثلا رهبر بزرگوار هم می گویند که ما باید برای مقابله با جریان تجدد پنج گام برمی داشتیم، اول انقلاب اسلامی کردیم و حالا باید این را به دولت و جامعه سازی و تمدن سازی تبدیل کنیم. راه مقابله این است که مارکسیسم را با همه سرمایه گذاری که در عالم کرده حذف می کند. همین است که لیبرال دموکراسی را در معرض خطر فروپاشی و افول قرار می دهد.

اگر به امام بگویند شما برای ظهور چه کار کردی می گوید من بیش از دویست هزار شهید دادم، چقدر مجروح دادم چه و چه و بعد هم الان یک اقلا صد ها هزار آدمی دارم که آماده هستند که اگر حضرت ظهور کنند، بروند و خونشان را بدهند که ما در هیچ عصری واقعا انقدر آدم آماده نداشتیم که به معنای واقعی کلمه آماده باشند. این حرکت به سمت آن آرمان بزرگ، اقدام بزرگ می خواهد، به خصوص وقتی دشمن ها بزرگ می شوند. بنابراین از بزرگترین راه حل ها این است که در کنار همه کارهای علمی و فرهنگی که می کنیم، کارهای علمی و تولید نرم افزارمان معطوف به آن کار بزرگ باشد، نه اینکه به کارهای خرد معطوف باشد. کارهای خرد هم باید باشد ها ولی سهم دهی بکنیم.

باید مطالعات و پژوهشهایمان برای آن کارهای بزرگ و ساماندهی آن ها باشد. مثلا حل بحران هایی که در انقلاب اسلامی است، مثلا این بیانیه گام دومی که ایشان دادند همین است که انقلاب اسلامی در گام اول که نظام اسلامی را شکل داده، در عالم چه کار کرده است؟ عصر جدیدی را آغاز کرده و این عصر جدید تا کجا پیش رفته است و رقبا را یکی یکی از میدان به در کرده و جهان را سه قطبی کرده و بعد یکی را بیرون کرده و الان دو قطب اسلام و غرب ایجاد شده که در جریان دو قطبی اسلام و غرب پیشرفت ها تا کجا بوده است. ایشان شاخص هم تولید کردند، شاخص هایی که منحصر به فرد است.

این مهمترین چیزگام دوم، یکی مقیاس انقلاب اسلامی است که ایشان تحلیلشان با دیگران خیلی فرق می کند، نه صرفا ضد استبدادی است و نه صرفا ضد استعماری است و همه اینهاست ولی دوران شروع عصر جدید در جهان است. در مقابل رنسانس شاخص هایی هم که برای ارزیابی تولید می کنند از همین جنس است، می گویند ما جهان را دو قطبی کردیم. جهان سه قطبی را، یک قطبش را شکست دادیم و الان دو قطبی اسلام و غرب شده است. موازنه جهانی را در شاخص های دیگر تغییر دادیم. ما یک موقعی مثلا سر سفارت اسرائیل و آمریکا می جنگیدیم، الان سر این که ما الان سر مرزهای اسرائیل لشکر داریم و جبهه مقاومت را تا آنجا بردیم و آمریکا را داریم از منطقه بیرون می کنیم و داریم با آن می جنگیم.

ما اگر بخواهیم به سمت ظهور حرکت کنیم این اقدامات بزرگ لازم است، این اقدامات باید ساماندهی بشود و موانعش رفع بشود. بنابراین یکی از مهمترین کارهایی که باید بکنیم این است که ببینیم چگونه می شود انقلاب اسلامی را در مسیر مهدویت کمک کرد. اگر این از دست رفت ما از نوعی انقلاب دیگر نمی توانیم حمایت بکنیم. حرکت های کوچک و پاسخ به شبهات هم لازم است ولی کافی نیست. یعنی فرض کنید اگر شهید مطهری به جای چندین جلد کتابی که نوشتند ده برابر می نوشتند، مارکسیسم نابود می شد؟ یک مکتبی که پرچم عدالتخواهی را دستش گرفته و نصف دنیا دستش است و ده ها میلیون کشته داده، این را می شود با کتاب حلش بکنی یا در عین این که ما کتاب می نویسیم و پژوهش می کنیم یک اقدام بزرگ اجتماعی هم باید بکنیم و یک انقلاب عدالتخواهانه دینی راه بیاندازیم و پرچم عدالت خواهی را از دستشان بگیریم، آن موقع آنها دچار فروپاشی می شوند.

کارهای بزرگ ما برای عبور از این چالش ها نیاز به اقدامات بزرگ دارد که یکیش تقویت انقلاب اسلامی و مقابله با آن جریان های تقلیل گرا در درون انقلاب اسلامی است والا اگر آنها بیایند کشور را دست بگیرند، هرچه هم که ما شروع کنیم به کتاب نوشتن نه می گذارند بنویسیم و اگر هم بنویسیم گوشی نیست که بشنود، اصلا روی موضوع خط می کشند.

ایجاد یک نظام فکری مهدوی، راه حل چالش اعتقادی

در مسئله اعتقادی هم راه حلی که به نظرم می آید، باید یک نظام فکری حول مهدویت درست کنیم. منظومه فکری که بر محور توحید و مهدویت شکل بگیرد و این منظومه فکری رابطه بین اعتقاد و عمل اجتماعی ما را تعریف بکند. الان رابطه بین اعتقادات و عمل اجتماعی به نسبت زیادی منقطع است، یعنی عمل فردی شان را می دانند، دوبار خمس می دهند، متدین هم هستند ولی اصلا متوجه نیستند که این کاری که دارند می کنند در موازنه به ضرر اقتصاد دنیای اسلام است یا به نفع آن است. متدینین بازاری ما خمسشان را هم دوبار می دهند اما وقتی در رفتار اقتصادی شان می خواهند محاسبه کنند، محاسبه نمی کنند که این سرمایه گذاری که می کنی و این سرمایه ات را از تولید در تجارت می بری، این به نفع اسلام است یا به ضرر اسلام؟ اصلا محاسبه نمی کنند چون رابطه بین اعتقاد و عمل اجتماعیشان قطع است.

اگر ما رابطه بین اعتقاد و عمل اجتماعی را برقرار کنیم، خیلی از این آقایانی که رفتارهای ناهنجار دارند حذف می شوند. بنابراین در حوزه اعتقاد هم پیشنهاد می دهم که حوزه اجتماعی انقلاب اسلامی را تقویت کنیم و برای این که انقلاب اسلامی را از این بحران ها عبور بدهیم تلاش کنیم و از دست این جریان ها خلاصش کنیم و در حوزه اعتقادی هم یک نظام فکری ایجاد کنیم که شامل رابطه بین توحید و مهدویت و عمل را به خصوص عمل اجتماعی و تاریخی ما را بتواند سامان بدهد. اگر ما یک چنین نظام فکری بتوانیم ایجاد کنیم، این نظام فکری می تواند جامعه شیعه را به یک بلوغی از ادراک برساند که قدم های بعد را می توانیم برداریم و تولید نرم افزارهای اداره و علم دینی و الگوی پیشرفت اسلامی و سبک زندگی می شود قدم های بعدی.

ما اگر در این مقیاس یک نظام فکری شامل نداشته باشیم، آنجا هم یک کار جدی نمی توانیم انجام بدهیم. یک جایی رابطه بین اعتقاد و عمل از دانش عبور می کند، چون تصمیم گیری ها تخصصی است و عرفی نیست آن وقت دانش متناسب می خواهد و یک جاهایی از برنامه ریزی های کلان و توسعه عبور می کند. ولی یکی از خلاء هایی که ما داریم خلاء یک نظام اعتقادی شامل اینکه بتواند رابطه بین مهدویت و اقدامات اجتماعی را سامان بدهد که یک مؤمن وقتی اندیشه مهدویت را می آموزد به موضع گیری اجتماعی برسد و بداند در مقابل غرب چه نوع موضعی باید بگیرد. معتقد به ظهور است، نماز شب هم می خواند، گریه هم می کند ولی با تمدن غرب هم هیچ چالشی ندارد و احساس می کند اینها آدم های خوبی هستند.

این روایات از امام صادق علیه السلام است که یک نفر آمد محضر حضرت و می گفت آقا من با مردم معاشرت دارم «يَتَوَلَّوْنَ فُلَاناً وَ فُلَاناً لَهُمْ أَمَانَةٌ وَ صِدْقٌ وَ وَفَاءٌ»(2) اهل امانت و اهل وفا و اهل اخلاق هستند و بعضی هایشان از دوستان شما نیستند، نقل است که حضرت دو زانو نشستند و غضب کردند و گفتند «لَا دِينَ  لِمَنْ دَانَ اللَّه » آنها دین ندارند، اینها هم سرزنش نمی شوند. حضرت فرمود قرآن که خواندی «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُون »(بقره/257) آن اخلاق چیست؟ توسعه بی دینی در عالم است.

سوال: فضای بین مسلمین با همدیگر را بین یک مسلمان با غیر مسلمان گفتند؟ 

جواب: نه خلط بین اصل و فرع است. خلط بین اصول و فروع نباید بشود، آنها دنبال خدا نیستند. تقوایشان تقوای مادی است. شما دوربین را بردار ببین این آدم ها چه کار می کنند. سال 82 در بیست و چهار ساعت در نیویورک برق رفته بود و به یک شهر جنگ زده تبدیل شده بود. شما دوربین ها را خاموش کن ببین آنجا چه اتفاقی می افتد. نمی گویم آدم خوبی نیستند. آدم خوب در کاخ فرعون هم پیدا می شود. اتفاقا حضرت موسی، مؤمن آل فرعون و آسیه، سه الگو در کاخ فرعون بزرگ شدند. ولی جریان غالب این نیست. بله یک سری مسیحی کاتولیک مذهبی هستند آنجا که واقعا سنتی اند خیلی هم با تقوا هستند و از تمدنشان هم ناراحت هستند، اینها محل بحث نیست.

ما به یک نظام فکری نیاز داریم که رابطه بین اعتقاد و عمل را تمام کند. بعد از اعتقاد و عمل آن وقت باید اقدامات بعدی مثل تولید نرم افزارهای تخصصی علم دینی و الگوی پیشرفت را انجام بدهیم که آنها گام های بعدی است که باید برداریم ولی فعلا خلاء اعتقادی ما خلاء یک نظام فکری است که رابطه بین اعتقاد و عمل اجتماعی و موضع گیری اجتماعی را بتواند تمام کند.

سوال: برای تحقق نظام فکری چه برنامه ای مد نظر شماست؟ 

جواب: حوزه های علمیه باید سطح اعتقادات جامعه را بالا ببرند. نه فقط سطح اعتقادات جامعه، خودشان هم اندیشه شان را بالا ببرند. این سطح از علم کلام که ما داریم نه تنها برای تمدن سازی بلکه برای مقابله با یک تمدن فراگیر هم کافی نیست. خیلی از حجتیه ها را قبل از انقلاب می شناختید، مقیاس فکرشان کوچک بود و الا آدم های متدین و با تقوایی بودند، بی انصافی است بگوییم بی تقوا بودند، نماز شبشان ترک نمی شود ولی آن اعتقاداتی که آنها به بچه ها یاد می دادند، از درون آن درگیری در نمی آمد.

سوال: اصلا کدام حوزه دین ما متولی همچین کاری است؟ کدام مباحث؟

جواب: نه کلامتان نه عرفان تان نه فلسفه تان عهده دار تبیین اسلامی که می خواهد جهان را بسازد و رقبایی دارد، نیست. شما اگر مفهوم توحید را گسترش ندهید و بعد هم ولایت را مفهومش را گسترش ندهید، مهدویت را هم نمی توانید گسترش بدهید. اگر توحید معنایش این است که فقط باید خدا را پرستید و تمام عرصه های حیات انسان اعم از حیات ظاهری و باطنی، فردی و جمعیش باید به بندگی ختم بشود و شرک خفی هم در هیچ کدام از این عرصه ها مجاز نیست، این یک توحید حداکثری می شود. این دیگر با هیچی جمع نمی شود.

سوال: تبیین کنیم و به دیگران برسانیم؟

جواب: یعنی ارتقاء ظرفیت اعتقادی. ما ظرفیت اعتقادی را ارتقاء ندادیم.

پی نوشت ها:

(1) تفسير العياشي، ج 1، ص: 10

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 375