نسخه آزمایشی
جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri, 19 Apr 2024

ضرورت نگاه فقیهانه به بحث اخلاق در مقیاس فردی، اجتماعی و تکامل اجتماعی

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ ۱۵ آذر ۹۶ است که در سمینار «خلق عظیم» در مرکز تخصصی اخلاق و تربیت اسلامی حوزه علمیه اصفهان ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند، ما سه رویكرد در مواجهه با غرب داریم؛ یك رویكرد غرب را صد درصد قابل قبول می­داند، یك رویكرد نفی و یك رویكرد مقید می كند. رویكردی كه غرب را صد درصد تایید می كند همان مدرنیزه كردن اسلام است که رویكرد سكولاریسم و قبض و بسط دینی است. رویكرد دوم غرب را قید می زد ولی نگاهش نگاه عمیقی نیست، تعبیر ژاپن اسلامی در این نگاه مطرح می شود. رویكرد سوم غرب را با تمام لایه هایش می شناسد ولی تمدن غرب را از اساس مخالف با اسلام می داند و معتقد است که باید تمدن غرب در جهاز هاضمه اسلام هضم و استحاله شود. درگیری با غرب هم سه مقیاس دارد: حوزه موضوعات یا نظامات و یا تكامل جامعه است. اخلاق هم همینطور است و می شود در حوزه موضوعات اخلاقی بحث كنیم می شود در حوزه نظامات اخلاقی بحث كنیم و می­شود در حوزه تكامل اخلاقی جامعه بحث كنیم. در حوزه اخلاق و عرفان، ما آن دقت و اجتهادی كه در حوزه فقه داشتیم را نداشتیم و اغلب به اخلاق فردی پرداختیم و كتب اخلاق ما نظامی بر مبنای دین ارائه نداده است...

مسائل جدید در مواجهه غرب و دنیای اسلام در طول دوران

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. خدای متعال را سپاسگذار هستم كه توفیق حضور در محفل نورانی شما نصیب بنده شد. موضوع بحث، ضرورت یك نگاه فقیهانه به بحث اخلاق به خصوص با رویكرد به اخلاق و تمدن شیعی است. نكته ای در باب فقه عرض می كنم كه همین نكته قابل تسری نسبت به اخلاق است. در باب فقه به ویژه از وقتی كه بین تمدن غرب و دنیای اسلام و جهان شیعه مواجهه پیدا شد ما با یك مسائل جدیدی روبرو شدیم كه ابتدا این مسائل خودش را در سلسله موضوعات نشان می­داد. فرض كنید از وقتی كه تمدن غرب در دنیای اسلام نفوذ پیدا كرده این نفوذ گسترده در قالب یك سلسله محصولات ظاهر شده، پدیده ای به نام برق یا ماشین با سوخت فسیلی یا مكانیكی یا بقیه ماشین ها پیدا شده است؛ این موضوعات مورد بحث قرار گرفته كه استفاده از اینها جایز است یا نیست؛ یعنی به نظر می آمده مسائل مستحدثه ما این است که استفاده از این محصولات جایز است یا نیست.

كمی که این نفوذ جلوتر رفته مسائل جدی تر شده و به دنبال محصولاتی كه از قبل آمده بود كم كم به سمتی رفت كه دنبال تغییر در ساختار حكومت و قدرت بودند و می خواستند نظام پادشاهی مثلاً استبدادی را به یك نظام مشروطه تبدیل كنند كه قدرت سلطنت به مجلس و نمایندگان قید بخورد. در دوران نهضت مشروطه ادامه تعامل بین دنیای تشیع و دنیای اسلام و غرب است و نفوذ غرب به جایی رسیده كه تدریجاً بحث بر سر این شده كه باید ساختارهای سیاسی نو شوند، سلطنت استبدادی به مشروطه تبدیل شود و مجلس قانون گذاری باشد که قانون گذاری كند و سلطنت مقید به مجلس شود. یك مقدار که بحث بیشتر پیشرفت پیدا کرد، این مطرح شد كه می شود ما مجلس قانون گذاری داشته باشیم و مردم حق دارند نمایندگانی را انتخاب كنند که حق قانون گذاری دارند؛ یا اصلاً قانون گذاری مخصوص شارع است؛ و از این دست بحث های جدی مطرح شد و مسئله مستحدثه ما از این جنس شد و كمی جنس مسئله متفاوت شد.

كتابهایی كه نوشته شده در آن دوران مثل تنزیل مرحوم میرزای قمی رضوان الله علیه كه جزو كتاب های قابل مطالعه است و بحث های فقیهانه ای در آن مطرح می شود که مدار بحث همین است كه مسئله مستحدثه ما یك كمی جدی تر از مسائل خرد می­شود و بحث این نیست که آیا ما از اتومبیل استفاده كنیم یا از همان حیوانات به عنوان مركب استفاده كنیم؛ بحث این نیست كه از برق استفاده كنیم یا نه؛ بلکه بحث این است که آیا می شود مجلس قانون گذاری داشت یا آن را شرعی كرد یا نه. بعضی گفتند: جایز است یا بعضی گفتند: این مشروطه باید مشروعه شده و همراه با اجتهاد باشد که در قانون اساسی مشروطه هم بحث نظارت مجتهدین بر مصوبات قانونی مجلس آمده که بعضی ها می گفتند: بالاصاله دموكراسی اسلامی شدنی نیست و نمی شود این مدل را اسلامی كرد. در واقع سه رویكرد وجود داشته است: رویكردهایی كه می گویند همین مدل قابل قبول است؛ و یا نه كسانی كه آن را قید می­زنند؛ و كسانی كه با مجلس و نمایندگان و امثال اینها مخالف بودند.

كم كم سطح اختلاف ها یك مقداری جلوتر رفته و بحث روشن شده كه فقط مسئله موضوعات نیست؛ و اتفاقاً از همان آغازی هم كه موضوعات جدید مطرح شدند وارد دنیای اسلام شدند خیلی ها همین توجه را داشتند که آنچه وارد كشور و وارد فضای فرهنگی دنیای اسلام و دنیای تشیع می شود صرف محصولات نیست. دعوا این نیست كه مثلاً ما از برق استفاده كنیم یا نه؛ بلکه یك لوازم و الزاماتی را بر ما تحمیل می كند. بحث بر سر این نیست كه ما در جنگ از سلاح جدیدی استفاده کنیم كه از باروت استفاده می كند؛ چنانچه بعد از جنگی كه عباس میرزا در دوره فتحعلی شاه با روسیه داشت، آسیبی كه دیدیم از همین ناحیه بود؛ لذا به این سمت رفتند که سلاح های مدرن را بخرند و خیال می كردند همین است؛ اما بعد دیدند که مسئله فقط این نیست بلکه در کنار این سلاح حاكمیت و ارتش هم باید مدرن شود و شیوه جنگیدن هم مدرن شود؛ و دارالفنونها ایجاد شود؛ یعنی مسئله یك كمی عمیق تر و جدی تر شده و آنچه كه پیش روی ما است صرفاً یكسری محصولات و شیوه جنگیدن نیست؛ بلكه این محصولات با یك ساختارهای اجتماعی و تعلیمات و فنون و مهارت هایی به هم گره خوردند که باید در مورد آن بحث کنیم که آیا آنها اسلامی هستند یا نه و نسبت آنها با اسلام را باید بحث کنیم.

در آغاز هم همینطور بوده بعضی ها عمیق نگاه می كردند ولی ابتدائاً موضوعاتی كه با آن مواجه شدیم به عنوان موضوعات مستحدثه موضوعات ساده ای بوده اما كم كم موضوعات پیچیده تری آمده و تحولات سیاسی به دنبال تحولات قبل پیش آمد و به تدریج كار به جایی رسید كه مواجه با مسئله جدی تری شد. اول كسی كه مدون به این مسئله مستحدثه توجه كرده مرحوم صدر است، كه متوجه شدند مسئله مستحدثه ما مسئله موضوعات نیست بلكه نظامات است. آنچه كه از غرب وارد دنیای اسلام می شود چه غرب سرمایه داری و چه غرب كمونیسم، یك نظاماتی از جنس نظام اقتصادی و نظام سیاسی و نظام فرهنگی است. این توجه پیدا شد و شاید اول كسی كه به طور عمیق مسئله را مورد توجه قرار داد و بحث كرد ایشان هستند.

در آثاری كه اخیراً از ایشان چاپ شده اگر دیده باشید تصریح می كنند که اگر ما بخواهیم به احكام عمل كنیم با توجه به اینكه این نظاماتی كه از دنیای غرب می آید بر زندگی ما سیطره پیدا می كنند، عمل به احكام ممكن نمی شود و جامعه ما به این كیفیت بر بنیان و فرهنگ دینی خودش باقی نمی ماند. در واقع مسئله مستحدثه نظامات است و ما باید دنبال استنباط نظام اسلامی باشیم یعنی در مقابل نظام اقتصادی غرب باید چیزی به نام نظام اقتصادی اسلام مطرح كنیم. ایشان یك بخش عمده بحثشان همین است كه ما نظام اقتصادی داریم جایگاه این نظام كجاست در منطقة الفراغ است و نسبتش با احكام چیست و چطور این نظام ها به دست می آید و استنباط می شود و تدریجاً به جایی می رسند كه ما نیاز به قواعدی برای علم اصول و استنباط نظامات داریم.

ارتقای دیدگاه فقهی در جایگاه نظامات در مقابله با غرب

بنابراین مسئله پیش روی ما در حوزه فقه صرفاً مسئله موضوعات نیست كه ما از موضوعات جدیدی مثل بانك و بیمه و بورس و پول اعتباری و نظام بانكداری كه بخشی از نظام سرمایه داری است، بحث كنیم یا بحث رای و مجلس و اینها مطرح نیست؛ بلكه یك نظام و منظومه سیاسی است که ما باید در آن حوزه طرح خودمان را در مقابل طرح دشمن استنباط كنیم و اینطور نباشد که ما فقط بین موضوعاتی كه در دل این نظام پیدا می شوند و فقه، نسبت برقرار كنیم؛ بلکه فقه ما در مقابل تمامیت این نظام یك نظام اقتصادی جدیدی را مطرح بكند. مرحوم صدر سعی كردند هم در حوزه نظام اقتصادی پیشنهاداتی بدهد و هم در حوزه نظام سیاسی سعی كردند یك پیشنهادی بدهند كه در نظریات خود در قانون اساسی كه به عنوان پیشنهاد برای جمهوری اسلامی نوشته بودند نظام سیاسی كلی اسلام و مبانی آن را می خواهند توضیح بدهند.

در مسئله ای كه ما با آن مواجه هستیم این یک نگاه جدید است، ارتقا پیدا می كند و نگاه ما هم به مسئله باید عوض شود و فقهای ما باید دنبال استنباط یك نظام اقتصادی یا نظام سیاسی اسلامی یا نظام فرهنگی اسلام باشند و زیر مجموعه های اینها را مورد بحث قرار بدهند. دامنه بحث از فقه موضوعات به مرحله فقه نظامات ارتقا پیدا کرده و ظرفیت بیشتری پیدا می كند.

دیدگاه فرا نظامی امام خمینی رحمۀ الله علیه در مواجهه با نظامات غرب

امام رضوان الله تعالی علیه به نظر می آید بحث را جلوتر بردند و توجه پیدا كردند که فقط مسئله نظامات نیست آنچه كه ما با آن مواجه هستیم، جریان سرپرستی و مدیریت مادی است كه بر جهان حكومت می كند و جهان را بر اساس فرهنگ مادی و بر اساس گرایش به دنیا و دنیاپرستی اداره می كند و به خصوص در دهه های اخیر و در نیم قرن اخیر به دنبال ایجاد یك دهكده واحد جهانی و مكتب ایدئولوژی واحد و سبك زندگی واحد و مشترك هستند. از نظر حضرت امام مسئله ای كه با آن مواجه هستیم و در مقابل آن هستیم و باید موضع بگیریم، صرفاً موضوعات و نظامات نیستند؛ بلكه باید در مقابل این دستگاه مدیریت مادی موضع بگیریم و در قبال آن ها طرح خودمان را داشته باشیم كه طرح حكومت دینی است که چیزی فراتر از نظامات است و تحول اجتماعی را می خواهد؛ در مقابل كفار مدیریت كند و می خواهد مدیریت جهانی را از دست كفار بیرون بیاورد.

میدان درگیری نه موضوعات و نه نظامات بلكه سرپرستی جامعه مومنین و حتی جامعه جهانی است. این رویكردی عمیق تر و با یك درك جدی تری از مسئله مستحدثه زمان ما است؛ لذا امام در بعضی از بیاناتشان تصریح می فرمایند كه كفار و مستكبرین جهان استراتژی های حاكم بر جهان را تعیین می كنند، این كار را ما باید انجام بدهیم موضوع فقه ما و آنچه ما باید در آن تفقه كنیم این است و نباید فقه ما در مرحله پاسخگویی به مسائل مستحدثه حتی در حد نظامات و بالاتر از نظامات باقی بماند؛ بلکه به تعبیر امام نبض زمان باید در اختیار حوزه ها باشد و این حوزه ها باید جلوتر از زمان حركت كنند و حوادث را باید اینها ایجاد كنند نه اینكه آن ها حادثه عظیمی مثل نظام سرمایه داری را طراحی بكنند و به طرف دنیای اسلام بیایند و آن را در دنیای اسلام وارد كنند و تحت تاثیر قرار بدهند و ما تازه در مقابل این مسئله مستحدثه موضع بگیریم که بپذیریم یا نپذیریم یا یك تغییراتی در آن ایجاد كنیم. باید نبض زمان را در اختیار داشته باشیم و برای حكومت بر دنیای اسلام و حكومت در جهان حرف و برنامه داشته باشیم. مسئله ای كه ما با آن مواجه هستیم یك مقدار مسئله جدی تر و عمیق تری است.

سه رویکرد در مواجهه با غرب

در مواجهه با این جریان سه رویكرد به طور كلی وجود داشته، یعنی اگر شما مواجهه اسلام را با تمدن غرب كه الان تمدن رقیب اسلام است ببینید، سه مواجهه كلی تصویر می شود: اول، مواجهه ای كه تمامیت غرب را می شناسند و متوجه هستند كه غرب و غرب مدرن صرفاً ماشین بنز و مترو و خیابان ها نیست و توجه دارند كه غرب مدرن عبارت است از لایه های عمیق ایدئولوژیک و فلسفی و مبتنی بر یک انقلاب علمی و صنعتی و تحول عظیم در ساختارهای اجتماعی است. اگر ما غرب را بپذیریم باید تمام ساختارهای اجتماعی آن را بپذیریم؛ نمی شود شما مدل لیبرالیسم اقتصادی غرب را بپذیرید ولی لیبرالیسم فرهنگی و سیاسی را نپذیرید.

یك رویكرد این است كه غرب را از لایه های عمیقش می شناسند و سطحی نگاه نمی كنند و میفهمند غرب یك سلسله اصول بنیادین دارد مثل عقل گرایی به معنی تكیه به عقل خود بنیاد و زمینی كردن و غیر قدسی كردن حیات بشر به قول خودشان سكولاریزاسیون و عرفی كردن زندگی بشر و نفی تعالیم قدسی و نیاز به وحی در زندگی اجتماعی و آزادی انسان به معنی لیبرالیسم به معنایی كه آن ها می گویند که مبتنی بر اصالت انسان و اومانیزم است. یك سلسله اصول بنیادین دارد و بر اساس آن اصول بنیادین یك فلسفه هایی شكل گرفته و بر اساس آن فلسفه ها علوم متحول شدند و انقلاب علمی و كم كم انقلاب صنعتی پیدا شده و ساختارهای جدید مدرن شكل گرفتند و محصولات جدید در مجموع یك زندگی جدید یك عالم جدید و یك سبك زندگی جدید با یك فرهنگ و عقبه جدیدی پیدا شده است و می گویند این تمدن غرب به تمامیت، تمدن خوبی است و باید تمامیتش را قبول كرد و دنیای اسلام هم ناچار است و هم باید این را بپذیرد و مطلوب است.

اگر بگویید این با سنت های مذهبی ما قابل جمع نیست، می گویند: دین داری جامعه را به نفع آن تغییر بدهید و قرائت دینی را اصلاح كنید همین نظریه شایع که به طور خلاصه مدرن سازی به اضافه اصلاح قرائت دینی است؛ چنانچه نظریه هایی مثل قبض و بسط همین را می گویند و در دنیای اسلام یك جریانی این را تعقیب می كند و واقعاً غرب گراها در دنیای اسلام چه آن هایی كه رویكرد سوسیالیستی داشتند و چه آن هایی كه رویكرد لیبرال دموكراسی داشتند دنبال همین بودند و می گفتند: ما باید مدرن شویم و كشور را از اساس تغییر بدهیم و بر اساس الگوهای مدرن بسازیم و دین داری مردم را متناسب با این سبك زندگی و با این مبانی تغییر بدهیم. یك موقعی در آغاز مشروطه و قبل و بعد از آن در قالب ایده ترقی دنبال می شد و الان هم همان نگاه با رویكرد ایده توسعه گرایی و دستیابی به توسعه و پیشرفت است. الان كتاب هایی كه در حوزه توسعه و الگوهای توسعه است، همین حرفهاست که معتقد هستند، تنها راه حركت در مسیر توسعه است و این هم احتیاج به تحولات عمیق و بنیادینی در مقیاس بنیان های فرهنگی و اعتقادی جامعه و بنیانهای عقلانیت اجتماعی دارد و همه اینها را ما باید دنبال كنیم.

در دوره سازندگی و اصلاحات در كشور ما و الان كه با شعار اعتدال مسیر ادامه پیدا می كند همین راه را بعضی افراد پیشنهاد می كنند و می گویند: شما در دوره سازندگی مناسبات اقتصادی كشور را تغییر دادید و نظام سرمایه داری و لیبرالیسم اقتصادی را در كشور خودتان جاری كردید ولی به نتیجه نمی رسید؛ اگر شما دنبال لیبرالیسم اقتصادی هستید باید در كنار آن لیبرالیسم سیاسی هم بیاید و در حوزه فرهنگ هم باید همین مطلب را بپذیرید و لذا دنبال اصلاحات عمیق و بنیادین در دوره اصلاحات بودند مقصودشان از اصلاحات یعنی اصلاحات عمیق که لایه های بنیادین جامعه را در بر بگیرد و این تحولات باید ادامه پیدا كند تا جایی كه همه لایه ها و ابعاد اجتماعی مدرن بشوند. یك جایی هم اگر قرائت دینی جامعه تناسب نداشت، باید ما قرائت دینی را تغییر بدهیم. الان هم فیلسوفان توسعه غربی و كسانی كه همان مسیر را دنبال می كنند در دنیای اسلام حرفشان همین است و می­گویند مسیر توسعه را باید ادامه داد؛ زیرا هم ناچار هستیم و هم مصلحت ما در این است که سنت های خودمان را به نفع آن تغییر بدهیم. اصلاحات هم همین است!

رویكرد دوم كه رویكرد غالب است هم در تفكر حوزه و هم در تفكر دانشگاه و هم در دستگاه ها و نهادهای اجرایی در دنیای اسلام -فقط منحصر به ایران نیست- این تفكری است كه، غرب را به غرب خوب و بد تقسیم می كنند و معتقد هستند که این نظامی كه ارائه شده تركیبی از خوبی ها و بدی ها است و ما باید خوبی هایش را بگیریم و بدی هایش را كنار بگذاریم و اتفاقاً در مواجهه با این خوبی ها و بدی ها عمق اندیشی نمی كنند یعنی غرب را به عنوان مجموعه به هم پیوسته­ای نمی­بینند كه دارای عمق و سطح است و این اعماق و سطحش به هم گره خوردند و ابعادش به هم تنیده هستند و شما نمی توانید سیاست های اقتصادی و فرهنگی آن را از هم جدا كنید، شما نمی توانید محصولش را از ساختارهای اجتماعی و مفاهیمی كه پشت سر این ساختارها هستند جدا كنید، اینها توجه به این نمی­كنند.

مثلاً می گویند: ما تكنولوژی غرب را به رسمیت می شناسیم ولی اخلاقش را به رسمیت نمی شناسیم، علم غرب را به رسمیت می شناسیم ولی فلسفه اش را به رسمیت نمی شناسیم و با بنیان های فلسفی غرب چالش داریم ولی با علم غرب چالش نداریم؛ با اخلاقشان چالش داریم ولی با تكنولوژی شان چالش نداریم. خوب و بدهای غرب را باید از هم سوا كرد خوبیهایش را بپذیریم و بدیهایش را كنار بگذاریم. ما در مواجهه با این تمدن باید یك تركیب سازی كنیم از آموزه های دینی و این تمدنی كه به قول اینها یك محصول انسانی و محصول بشری است و متعلق به جامعه جهانی است و متعلق به یك ملت و فرهنگ خاص نیست. من گاهی از این رویكرد دوم به طرفداران مدرنیته اسلامی تعبیر می كنم؛ یعنی می گویند مدرنیته را اسلامی كنید. این رویكرد دوم یك رویكرد غالب است.

رویكرد سوم این است كه همینطور كه گروه اول معتقد هستند غرب مدرن یك واقعیت عمیق و گسترده و به هم پیوسته است كه دارای ساحت های مختلف و عمق و سطح است، ابعادی دارد که اینها به هم پیوسته است و به راحتی نمی توان آن را تجزیه كرد و خوب و بدش را از هم سوا كرد و مثل اینكه آدم نخود لوبیا را سوا می كند نیست؛ بلكه یك پدیده به هم پیوسته است و وجهه كلی اش صلاح نیست؛ مسیر كلی این حركت مسیر دین زدایی است و اگر بپرسند كه اصلی ترین ایده ای كه تمدن غرب دارد چیست شما می گویید همان عرفی سازی و سكولاریزاسیون و زمینی كردن و غیر قدسی كردن زندگی بشر است كه از دل آن خیلی چیزها بیرون می آید.

پس این تمدن را نمی شود اسلامی كرد؛ اما ما باید به دنبال این باشیم كه در همین مقیاس یك تمدن دینی را ایجاد كنیم و البته در این رویکرد توجه هم دارند که ما در مسیر حركت خودمان به سمت تمدن دینی یك درگیری تمام عیار با این تمدن هم داریم و باید از فضایی كه این تمدن در آن نفوذ و حضور و سیطره دارد به سمت یك مقصد دیگری عبور كنیم. ما نمی­توانیم همراه و هم مقصد با این تمدن بشویم، این تمدن مادی است و روح این تمدن دنیا پرستی است. ما نمی­توانیم این تمدن را اصلاح كنیم و خوبهایش را بگیریم و بدهایش را كنار بگذاریم؛ بلكه باید یك مسیر تمدنی را خودمان دنبال كنیم تا به نتیجه برسیم؛ البته ما در آغاز راه نیستیم یك عقبه تاریخی داریم.

عبور به سمت تمدن اسلامی از بستر درگیری با همین تمدن است. ما باید این تمدن را در جهاز هاضمه فرهنگی اسلام هضم كنیم تا یك تمدن جدیدی ایجاد شود و این متفاوت با خوب و بدن كردن و گزینش است. اینطوری نیست كه شما بتوانید تكنولوژی بیاورید اما اخلاق را نیاورید، تكنولوژی اخلاق خودش را به شما تحمیل می كند؛ بلكه می خواهیم این را بیاوریم در درون دستگاه فرهنگی اسلام هضم كنیم تا از دلش یك تمدن دیگری بیرون بیاید. بنابراین ما باید به سمت ایجاد یک جامعه دینی و تمدن دینی حركت كنیم که مناسباتش تماماً دینی باشد و اداره جامعه دینی و زندگی مردم و سبك زندگی مردم دینی بشود و الگوهایی كه در زندگی اجتماعی مردم است دینی شود.

البته تمدن غرب هم باید از جهاز هاضمه عبور كند و اگر مثبتاتی است از بستر این جهاز هاضمه عبور كند تا تبدیل به امر قابل استفاده شود؛ چنانچه با محاسبات دقیقی از كود شیمیایی در تغذیه گیاه استفاده می كنند، و ارگانیسم زنده آن را به ماده قابل مصرف مثل سیب لذیذ تبدیل می كند و آن را در سبد اجتماعی قرار می­دهیم و الا نمی شود كود شیمیایی را اسانس جدیدی بزنید و سر سفره و جزو الگوی مصرفی جامعه قرار بدهید.

همین قصه باید اتفاق بیفتد و كل تمدن غرب از جهاز هاضمه فرهنگی اسلام عبور كند که اگر عنصر مثبتی هم باشد، آن عنصر وقتی از این جهاز هاضمه عبور كرد قابل استفاده می شود و الا خوب و بد كردن و نخود كشمشی از هم جدا كردن موجب می شود شما اسیر الزامات فرهنگی آن ها شوید؛ و وقتی كالا می آورید با خودش فرهنگ می آورد به خصوص ابزارهای مدرنشان مثل این شبكه های الكترونیكی كه فعال شده و به دنبال آن شبكه های مجازی كه راه افتاد و این سخت افزار و نرم افزاری كه پیدا كرد، چیزی نیست كه ما بیاییم نخود لوبیایی، خوب و بدش را جدا كنیم، وقتی می آید لوازم خودش را با خودش می آورد و با اینکه می فهمیم لوازم خودش را با خودش می آورد باز هم ما خودمان را متهم می كنیم و می گوییم: ما بد استفاده می كنیم؛ در حالی ­که آن الزامات خودش را تحمیل می كند.

لزوم تفقه دینی در حوزه ­های مختلف اخلاق فردی و اجتماعی

بنابراین همینطور كه در حوزه فقه شما رویكردهای متفاوتی دارید ما باید احكام موضوعات را بیان كنیم و علاوه بر احكام موضوعات ما نیازمند به این هستیم که در حوزه فقه نظامات اسلامی را استنباط كنیم، نظام سیاسی و نظام اقتصادی اسلام را بگوییم و یا اینكه علاوه بر نظامات ما باید فقه اداره و سرپرستی جامعه و تكامل حیات اجتماعی را از دین استنباط كنیم تا بر اساس آن اداره جامعه اتفاق بیفتد. به خصوص اینکه رویكرد شما در تفقه دینی رویكرد سوم است، یعنی می گویید: ماموریت فقه طراحی مسیر دستیابی به یك تمدن دینی است نه اینكه بخواهد همان تمدن غرب را توجیه كند یا بخواهد آن را اسلامی كند؛ بلکه ماموریت فقه را ماموریت عبور از وضعیت فعلی به سمت یك تمدن دینی می دانید و می گویید این نیاز به یك استنباط فقهی بسیار عمیق تر و گسترده تر و چنین دستگاهی با همان استحكامی كه فقه در دوره هزار ساله شكل گرفته اما در یك سطح وسیع تر و گسترده تری دارد.

در حوزه اخلاق هم همینطور است؛ یعنی چه به معنای اخلاق فردی و چه به معنای اخلاق جمعی كه خود این هم عرض عریضی دارد و چه به معنای آن سلوك عملی كه فرد دارد یا سلوك اجتماعی، اگر بخواهد سامان دهی بشود و ما بخواهیم اخلاق را نه فقط در مقیاس اخلاق فردی بلكه در مقیاس اخلاق اجتماعی و اخلاق اداره، پیش ببریم و بخواهیم اخلاق اسلامی را در مقیاس سرپرستی حیات اجتماعی بفهمیم و ارائه كنیم نیاز به یك تفقه دینی عمیق داریم. متاسفانه ما در حوزه اخلاق با یك خلأیی مواجهه هستیم كه در حوزه احكام فقهی با آن مواجه نیستیم.

در آغاز احكام فقهی مستقل از آموزه های بشری مورد استنباط قرار گرفته و فقهای شیعه از آغاز وقتی وارد استنباط احكام شدند كاملاً توجه داشتند كه احكام را باید از منابع دینی استنباط كنند؛ گرچه گفته می شود یكی از منابع فقه عقل است، اما شما هیچ حكم فقهی نمی بینید كه مستندش عقل محض باشد بلکه عقل آنجا عمدتاً جنبه ابزاری نسبت به كتاب و سنت دارد. ضمن اینكه متوجه بودند این نیاز به یك استنادی دارد كه باید به حجیت برسد و همین آرام آرام مبدأ پیدایش علم اصول با این وسعت و گستردگی شده كه البته نیاز به پالایش هم دارد؛ اما ریشه آن اینجا بوده كه می خواستند احكام را استنباط كنند و می­ خواستند که استنباط به حجیت برسد بعد مسلك مجتهدین پیدا شده و ضرورت اجتهاد و بعد ابزار اجتهاد و توسعه ابزار، همین علم اصولی است که می­بینید.

متاسفانه در حوزه اخلاق ما این را از آغاز نداشتیم؛ چارچوب های اصلی اخلاق در علم اخلاق و علم عرفان كه علم سلوك عملی است و عرفان عملی است، بر اساس استنباط دینی و اجتهاد از منابع بنیان گذاشته نشده است. شما همه كتب اخلاقی ما را كه می بینید آن بخشی كه مدل اخلاقی را ارائه می كند مثل كتاب خواجه و حتی كتاب نراقی كه جزو متاخرترین كتب ماست، هیچ استنادی به دین ندارد و خودشان را ملزم نمی دانستند كه الگوی اخلاقی مستند دین كنند و همان مدل اخلاقی پیشنهادی دیگران را می­گویند که انسان چند تا قوه دارد قوه عاقله و واهمه و شهویه و غضبیه و عدالت حاكمیت عاقل بر این سه قوه است و رذائلی كه از افراط و تفریط یك قوه و دو قوه و سه قوه پیدا می شود چه هستند و اعتدال قوا مبدا چه خلقیاتی است.

اما نسبت اینها با دین چیست؟ از كجای اسلام اینها را استنباط کردند؟ بله به مفرداتش كه می رسند مثل بحث حسد، از روایات اسلامی استفاده می كنند اما جانمایی حسد كه به كدام قوه مستند است و افراط و تفریط در كدام قوه موجب پیدایش حسد می شود را از دین استنباط نكردند، یا فرض بكنید شجاعت برای اعتدال در كدام قوه است؛ ترس یا جربزه برای تفریط و افراط در كدام قوه است را اینها با یك مدل عقلانی جلو رفتند و مدل ها هم سابقه تاریخی دارد که خیلی از آنها در حكمت عملی یونان بوده است. در دوره اسلامی یك تحول جدی در مدل های اخلاقی شما نمی بینید البته در مفردات منابع ما مشحون از روایات است و به شدت تحت تاثیر است، ولی در خود آن جا كار اجتهادی نمی بینید و بحث محبت خدا مطرح می شود؛ اینکه کار اجتهادی كنند و تعارض ادله را حل كنند چنین چیزی وجود ندارد و شاید هم می گفتند که ضرورت ندارد.

به هر دلیلی ما در حوزه اخلاق یك خلأ داریم و این خلأ در حوزه عرفان هم موجود است. در حوزه اخلاق خلأ ما این است که استنباط دینی و اجتهادی نیست؛ چه در مدل های اخلاقی یا در سلوك عملی مثل کتاب صد میدان را که بعضی شرح كردند و یا منازل السائرین که تا هزار منزل شرح كردند، این مدل از كجا آمده که گفتند: این صد منزل است و چه کسی گفته هر منزل ده منزل دارد و این منازل اینها هستند، مثلاً در یقظه ده منزل است؟! اول اینکه با قاطعیت می گویم یك كار اجتهادی نمی بینید نه در اخلاق نه در عرفان نظری، مدلها راساً مستند به دین نیستند و ادعا هم این نبود كه مدل عرفان عملی كه صد میدان یا ده میدان است منصوب به دین باشد و تك تك میادین هم كه بحث شده مدل اجتهادی نیست؛ اما در حوزه فقه الحمدالله اینطوری نیست. الگوهایی كه برای سلوك اخلاقی و عملی در پیشینه خودمان داریم البته محاسن زیادی هم دارد که من محاسنش را نمی خواهم بگویم و فقط نقطه خلأش را اشاره كردم.

فرق اخلاق و عرفان این است که اخلاق یك مدل ثابتی می دهد و قواعد حركت سلوك انسان در حال حركت را ذكر می كند و منازل حركتش را توضیح می دهد. اینها عمدتاً ناظر به فرد هستند، یعنی مقیاس مطالعه شان فرد است مقیاس مطالعه شان جمع و جامعه نیست؛ چنانچه بین روان شناسی با تمام شاخه هایش و علوم اجتماعی فرق است. علوم اجتماعی واحد مطالعه شان جامعه است. شما هر قدر روان شناسی را توسعه بدهید جامعه شناسی نمی شود چون واحد مطالعه اش فرد است.

نقطه خلأ دومی كه در اخلاق و عرفان ما وجود دارد این است كه واحد مطالعه اش فرد است یعنی سلوك فرد محور تحقیقش است. فرض كردیم یك فردی می خواهد از یك مبدأیی به سمت مقصدی حركت كند، اما این افراد در ذیل یك حیات اجتماعی با همدیگر همدلی و همفكری و همكاری پیدا می كنند و هویت اجتماعی درست می شود این هویت اجتماعی چگونه تهذیب شود و دنبال دانش هایی باشیم كه تهذیب این هویت جمعی را مورد بحث خودش قرار بدهد، چنین همتی نبوده است. شما اگر سراغ دارید یك كتاب در این زمینه نوشته شده باشد با رویكرد اسلام معرفی كنید. در حوزه اول كتب فراوانی داریم. این كتابها چه در حوزه دانش های عمیق و پژوهشی و چه در حوزه علومی كه جنبه تربیتی و تبلیغی دارند فراوان هستند؛ حتی گاهی فی الجمله نهادهای اجتماعی درست شده ولی در حوزه اخلاق اجتماعی كه واقعاً واحد مطالعه جمع باشد شما ندارید.

حال اگر از این خواستید جلوتر بیایید و بگویید که بحث ما فقط این نیست كه بخواهیم جمع را تهذیب بكنیم، بلكه می خواهیم در حیات اجتماعی تكامل پیدا شود و جامعه انسانی را به سمت كمال به حركت در بیاوریم و نمی­خواهیم صرفاً یك مدل اخلاقی بدهیم بلکه می خواهیم مسیر تكامل اجتماعی را بگوییم، كانه می خواهیم یك عرفان عملی داشته باشیم نه صرفاً علم اخلاق كه توصیف كند بلکه یك عرفان عملی كه برای مراحل سلوك اجتماعی دستورالعمل بدهد كه جامعه را از نقطه اول چطور به نقطه دوم ببریم و خلقیات جامعه را متناسب با پرستش خدای متعال توسعه و رشد بدهیم. شما در این زمینه خلأ جدی دارید یعنی تقریباً هیچ چیز ندارید و دستمان خالی خالی است.

البته گاهی بعضی از اهل سلوك و علمای اخلاق و بعضی از عرفای شیعه یك ردپایی گرده ریزی كردند. یك جاهایی مرحوم شاه آبادی استاد عرفان امام رضوان الله تعالی علیه گاهی یك گرده ریزی هایی كردند، ولی اینكه واقعاً ورود جدی باشد نمی بینیم. ما در حوزه اخلاق و در حوزه عرفان یعنی اخلاق عملی و عرفان عملی، در هر دو نسبت به دانش های پشتیبان خلأ داریم یعنی دانش هایی كه پشتیبانی بكند سلوك عملی انسان را به خصوص در عرصه حیات اجتماعی و بخواهد برنامه ریزی كند برای تكامل اخلاق اجتماعی كه وحدت اجتماعی به آن بر می گردد و روابط اجتماعی بر اساس آن شكل می گیرد ما در این زمینه خلأ جدی داریم حتی خود موضوع تنقیح نشده است.

بعضی اوقات بحث اخلاق اجتماعی می كنید تلقّی شان این است كه وقتی افراد اخلاقشان خوب بشود جامعه خوب می شود، اینطور نیست. جامعه بستر زندگی افراد است و این دو با هم تعامل دارند اما اینطور نیست كه در جامعه تك تك آحاد جدا جدا از هم هستند؛ بلکه یك وحدت حقیقی است. حداکثر گفته می­شود که جامعه واقعیت دارد چنانچه فرد هم واقعیت دارد و با هم داد و ستد دارند؛ اما این كه چیزی را حل نمی كند. واقعاً در این زمینه هم موضوع خوب تحلیل نشده كه موضوع ما در علم اخلاق و در سلوك و عرفان چیست و آیا واحد مطالعه مان باید فرد یا جامعه یا تحولات اجتماعی باشد. به خصوص اینكه ما از كجا باید استفاده بكنیم؛ آیا بنیان علم اخلاق و عرفان در تحلیل عقل نظری و شهود انسان است یا بنیانش باید به دین برگردد، همان بحثی كه در فقه می­شود.

جایگاه عقل عملی و شهود و عقل نظری انسان در عرفان و اخلاق كجاست و آیا تماماً باید نقلی شود؟ پس جایگاه شهود و عقل عملی كجاست؟ یا باید تجزیه كنیم و بگوییم این بخش برای عقل و این بخش برای نقل است؛ آیا حسن و قبح ذاتی را بپذیریم؟ اینها مسائل جدی حوزه اخلاق است اگر حسن و قبح ذاتی را بپذیریم و بگوییم که حسن و قبح ذاتی است و عقل می فهمد آیا دیگر جایی برای مدیریت دینی و اخلاق دینی می ماند یا شما اخلاق را سكولار كردید. اگر گفتید که عقل به نحو مستقل مبانی اخلاق را می فهمد یک الزاماتی دارد. بحث ها جدی هستند ما حسن و قبح ذاتی داریم یا نداریم؛ عقل مستقل از نقل می فهمد یا نه و این فهمی كه عقل دارد آیا قیدی به وحی می زند؛ جایگاه این عقل در اخلاق و عرفان كجاست؟ جایگاه شهود در عرفان كجاست و به خصوص که در عرفان شهود عارف موضوعیت پیدا می كند. ما علم عرفان نظری را باید مبتنی بر تحلیل شهود بسازیم یا باید از عقل بگیریم یا از وحی بگیریم؛ نسبت اینها چگونه است؟! اینها مبانی است که اصلاً بحث نشده است.

در جمع بندی از بحثم بگویم که با آن تشبیهی كه در حوزه فقه عرض كردم بحث این است كه الان مسئله مستحدثه اخلاقی ما چیست؟ مسئله مستحدثه ای داریم یا نه همان موضوعات قدیمی كه در حوزه اخلاق مبتلا بوده الان مبتلا به است. به نظر می آید ما در حوزه اخلاق، هم در حوزه اخلاق فردی و هم در حوزه سلوك عملی باید در به حجیت رساندن علم اخلاق و عرفان عملی و دانش هایی كه در اطراف آن پیدا می شوند مثل تربیت و تهذیب و علوم تربیتی در حجیت اینها باید استغراق و غوص بكنیم و این كار انجام نگرفته است.

ما نیاز به اجتهاد از جنس اجتهاد فقیهانه در حوزه اخلاق و عرفان عملی معطوف به فرد كه واحد مطالعه اش فرد است، داریم. اصل علوم اخلاقی و عرفان عملی و دانش های پیرامونی آن مثل ترویج اخلاق و تربیت و امثال اینها در دنیای اسلام و در دوره اسلامی و در دنیای شیعی وجود دارد و شاید بسیار هم مبسوط و گسترده است ولی استناد آن ها به دین جای تأمل جدی دارد و ما نیاز به یك اجتهاد داریم و شما عزیزان خودتان را باید برای اجتهاد در این عرصه مهیا كنید. باید تفقه دینی را در این عرصه به یك نقطه قابل اثبات و قابل قبول برسانید.

همچنین باید علم اخلاق را به واحد جامعه و تكامل اجتماعی توسعه بدهید و طبیعتاً نیاز به یك سلسله دانش های پشتیبانی جدید است که بخشی از آن دانش های پشتیبان جدید شاید دانش های تجربی باشند و به حوزه تجربه و علوم تجربی پیوند بخورند. شما آن ها را باید پشتیبانی كنید و آن دانش ها هم باید ایجاد شود؛ كما اینكه در دنیای غرب الان در حوزه تربیت دهها رشته وجود دارد که بر اساس آن دانش ها، طراحی اجتماعی می كنند و سندهای بالا دستی و سندهای بین المللی درست می كنند. این سند 2030 که در ایران سروصدا كرد یكی از اسناد بین المللی است برای اینكه تربیت نسل جدید را تا سال 2030 به یكی از شاخصه های قابل قبول جهانی برساند؛ یعنی تربیت هم هست و صرف تعلیم نیست.

ما نیازمند به این هستیم كه اخلاق را در مقیاس اجتماعی و تكامل اجتماعی تنقیح كنیم و منابعش را به دست بیاوریم. منبعش عقل و شهود و وحی است و آیا مستقل یا مرتبط از همین منبع است؛ چطوری عقل و شهود در كنار وحی می توانند منبع باشند یا نه عقل و شهود باید تبعیت از وحی كند و عقل و شهود متعبد در عرفان منبع هستند. سپس صورت مسئله های اصلی و بعد بر اساس آن روش استنباط و دستیابی به آن به خصوص شما اگر نقل محور شوید و گفتید از وحی استنباط شود احتیاج به ابزاری دارید كه بتواند عرفان و اخلاق را در این مقیاس استنباط و حمایت كند؛ دانش های پشتیبانی نیاز داریم که این كار شما عزیزان است و كس دیگری متعهد به این نیست. این ماموریت را در همین حوزه و فقیهانه باید انجام بدهید؛ همان كاری كه فقیه می كند مثل شك سه و چهار در شكوك صلاتی در خلل صلاتی دیدید فقیه چه كار می كند، باید همان كاری كه فقیه در طهارت و نجاست می كند دقیقترش را نیاز داریم در حوزه اخلاق انجام شود.

متاسفانه در حوزه اخلاق رها تر بوده در حالی­که حوزه اخلاق از حوزه فقه اهمیتش بیشتر است. ما باید با وسواس بیشتری حجیت و استناد اینها را تمام كنیم. شما باید یك مدل و الگوهایی برای تربیت و اخلاق برای نسل های آینده طراحی كنید كه در فضای ابهام نباشد ما به طرف بگوییم این فضائل اخلاقی خودت برو خودت را درست كن! انسان باید بتواند بر اساس آن الگوها برای خودش یك نسخه ای متناسب با وضعیت خودش بپیچد. همان كاری كه الان به صورت تخمینی اساتید انجام می دهند ما باید به صورت علمی بتوانیم مقنن و مستند به وحی کنیم تا از مقیاس فردی به مقیاس اجتماعی ارتقاء پیدا كند.

در مقیاس اجتماعی یک مثال بزنم و حرفم تمام است. امام رضوان الله تعالی علیه یك انقلاب كردند از دل این انقلاب هزاران شهید در درگیری میان اسلام و كفر بیرون آمد که بسیاری شان مقامات عالیه عرفانی را پشت سر گذاشتند این هم یك مدل تربیت است ولی اجتماعی است حالا این توضیحش بماند. عرضم این است كه ما نیاز داریم به اینكه سلوك و عرفان و علوم تربیتی و امثال اینها را بر اساس دین در مقیاس حیات اجتماعی و تكامل اجتماعی استنباط كنیم و این ماموریت بزرگوارانی مثل شماست که ورود تخصصی به آن کردید.

پرسش و پاسخ حضار

سوال: من یك خلاصه ای از فرمایشات حضرت استاد عرض می كنم: بحث مواجهه تمدن اسلام و تمدن غرب بود كه فرمودند: ما سه رویكرد داریم یك رویكردی كه صد درصد قابل قبول می دانستند غرب را یك رویكردی كه نفی می كردند صد درصد غرب را و یك رویكردی كه مقید می كردند. رویكردی كه غرب را صد درصد تعیین می كرد همان مدرنیزه كردن اسلام بود رویكردی كه رویكرد سكولاریسم بود رویكرد قبض و بسط دینی بود. رویكردی كه تمدن غرب را با تمامی ساحات و تمامی لایه هایش می پذیرفت و می گفت باید هر جایی هم كه تعریف دینی ما با آن مقابله داشت تعریف دینی را تغییر داد. رویكرد دوم رویكردی بود كه قید می زد غرب را ولی نگاهش نگاه عمیقی نبود با ساحات و لایه های خیلی آشنا نبود اسلام را می خواست مدرنیزه كند تعبیر ژاپن اسلامی هم همین جا مطرح می شود. رویكرد سومی كه غرب را با تمام لایه هایش می شناخت ولی تمدن غرب را از اساس مخالف با بحث اسلام می دانست و آن را كامل می گذاشت كنار و می گفت باید تمدن جدید و رویكردی صد درصد مقابل آن و در مواجه با مستكبرین عالم و كسانی كه تفكر سكولاریسم و دین زدایی را دارند ایجاد كرد.

جواب: صد درصد كنار گذاشتنش را اصلاح كنیم تمدن مدرن باید استحاله شود در فرهنگ اسلام، كنار گذاشتنش ممكن نیست ما در فضایی زندگی می كنیم كه حضور دارد. شما باید استحاله كنید؛ كما اینكه غرب به دنبال استحاله فرهنگ ماست، به رسمیت نمی شناسد و می خواهد در فرهنگ خودش مستحیل كند.

سوال: چرا طی 1200 سال علمای ما نسبت به این قضیه ای كه الان از آن بحث شد علی الظاهر از كنارش عبور كردند؛ آیا دلیل خاصی داشته که اخلاق را اصلاً به عنوان علم رسمی قبول نداشتند یا اینكه قبول داشتند ولی اقتضائاتش فراهم نبوده مثلاً فقه، علمی است كه با بنای عقلا و منابع كتاب و سنت ارتباط دارد اما بر فرض اینكه فعلا حرف مشهور را بپذیریم می گویند که اخلاق، روش عقلی است و روش عقلی سخت و برهانی و دردسر ساز است. لذا آقایان یا سانسور كردند و از كنارش رد شدند یا یك دلیل جدی داشته مثلا اخلاق در ضمن فقه بوده یا اینکه جدا كردنش اشتباهی بوده و یا اینکه بعضی ها می گویند جدا كردن سه علم اعتقادات، اخلاق و فقه از همدیگر كار اشتباهی بوده است. نكته دیگر اینكه بعضی ها می گویند به اخلاق صرفاً موعظه ای نگاه كنید نه علمی، كه بخواهید به خاطر آن عملیات های پیچیده انجام بدهیم و سوال سوم این است که آیا امكان دارد كه به اخلاق با نگاه هویت جمعی نگاه كرد به زبان ساده تر اینکه رویكرد غربی ها رفتارمدارانه است رویكرد خودمان بحث قرب و سرشت است و یك ذره عمیق تر تخلق به اسماء الهی است؛ که اینجا بحث رفتارش با نگاه جمعی جور در می آید اما بحث تخلق و سرشتش ظاهراً یك مقدار مشكل می شود.

جواب: من از سوال آخر شروع می كنم، این تابع نگاه ماست؛ حتی اخلاق را شما اگر تا مقیاس تخلق به اسماء الهی هم پیش ببرید این خودش جای بحث دارد كه مقرب شدن انسان و عبد شدن انسان با چه چیز محقق می شود؛ رویكردهای مختلفی وجود دارد، جواب های مختلفی هم وجود دارد. جواب هایی كه در حوزه اخلاق داده می شود با عرفان متفاوت است البته آنها نزاع هایی است كه نمی خواهیم وارد شویم؛ ولی این كه می فرمایید امكان این نیست كه ما این را جمعی تعریف كنیم، هم در حوزه طینت و سرشت، طینت و سرشت جمعی متصور است كه طینت امام اصل است و طینت مومنین ملحق به طینت امام است.

در حوزه تخلق هم كه مومنین غیر از تخلق فردی یك تخلق جمعی دارند و جمع مومنین باید متخلق شوند به یك اخلاقی، نه اینكه انسان ها به صورت جزائر از هم مستقل دارای خلقیاتی باشند بلكه انسان هایی كه حول امامشان جمع می شوند که به فرموده قرآن «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم »(اسراء/71) این تجمع باید مبتنی بر یك اخلاق جمعی باشد و این مبتنی بر این است كه ما تحلیل كنیم جامعه چیست و حیات اجتماعی چیست و آیا انسان ها جزائر از هم مستقل هستند كه صرفاً یك رفتاری را با هم دارند و از طریق رفتارشان با هم مرتبط می شوند یا اینکه ارتباط انسان ها از عالم میثاق و طینت و سرشت تا مرحله سیر اخلاقی شان وجود داشته است.

تلقی من این است كه این ها بحث های جدی است و یك علت اینكه این بحث ها مطرح نشد و اخلاق در مقیاس اجتماعی مطرح نشده چون موضوعش متصور نبوده است. اینها بحث هایی است كه نوظهور هستند و این بحث های نوظهور نیاز به گفتگوهای جدی تری دارند. بزرگان هم این را بحث نكردند نه اینكه در منابع ما نبوده بلکه این توجه نبوده كه ما با این رویكرد سراغ منابع برویم كه ببینیم منابع پاسخی به ما می­دهند یا نمی دهند. اتفاقاً به نظر می آید از آیات و روایات فراوان می شود بحث حقیقی بودن حیات جمعی مومنین و كفار را استفاده كرد و اینكه روابطشان صرفاً صوری نیست بلكه روابط شان بسیار عمیق تر است و در سرشت به هم مرتبط هستند و خود امامانی كه محور خیر در عالم هستند «وَ أَنَّ أَرْوَاحَكُمْ وَ نُورَكُمْ وَ طِينَتَكُمْ وَاحِدَةٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْض » اینها باید معنا شود اما ما با اینها معمولاً برخورد فقهی نكردیم.

بنابراین علت اینكه به بخشی از مباحث جدید در علم اخلاق پرداخته نشده چون صورت مسئله مطرح نبوده مثل اینكه بگویید چرا در فقه ما در طول مثلاً ده قرن گذشته قبل از این دهه های اخیر راجع به بازار بورس بحث نكردند! آن موضوع مستحدثه است.

سوال: وقتی كتاب های اخلاقی گذشتگان را بررسی می كنیم قدیم ترین كتاب هایی كه داریم همه اش برای حكما هستند که آنها نیز با نگاه فردی به مساله پرداخته اند.

جواب: خود حكما هم قائل به جامعه نبودند و واحد مطالعه فلسفه ما هم فرد است. یك سوال این است كه آیا ما می توانیم اصلاً اخلاق اجتماعی و نظام اخلاقی ناظر بر جامعه داشته باشیم که عرض می كنم بله بحث های جدی است و تكلیف مسئله را اول روشن كنید زود روی صورت مسئله خط نكشیم اگر واقعا ما می توانیم بحث اخلاق در مقیاس نظام اخلاق اجتماعی داشته باشیم باید بحث كنیم حالا اگر می توانیم چطوری باید استنباط شود که منابعش آیا شهود و عقل و وحی است یا همه هستند و نسبت بین اینها چیست؟ بعد از آنکه منابع و نسبتش روشن شد روش آن چیست و آیا روش قابل استناد كه به حجیت برسد مبتنی بر این است كه وحی تنها منبع است یا اینکه فقط عقل و شهود منبع است یا فقط عقل منبع است و اینها همان هایی است كه اول باید بحث كنیم اول مسئله این است كه چنین موضوعی متصور هست یا نه و منابع استنباطش چیست و بعد روش استنباطش چیست؟

سوال: همان طور كه خودتان فرمودید نگاه شما در قسمت اخلاق با نگاه تمدنی تعریف و مفهوم خاص دارد.

جواب: حتما همینطور است. شما می خواهید یك جمع را مدیریت كنید به سمتی كه اخلاقشان دائماً بهینه شود و از نظر معرفت به خدای متعال و عبودیت رشد كنند و رشد جمعی هم بكنند نه اینكه جزیره ای باشد. رشد جزیره ای غیر از رشد جمعی است یعنی می خواهید روابط اجتماعی تهذیب شود و بر بنیان اخلاق دینی شكل بگیرد نه اینكه آدم ها خودشان تك به تك آدم های خوبی باشند؛ بلکه یك پرستش جمعی مشاع مبتنی بر اخلاق الهی شكل بگیرد و این موضوع دارد به نظر ما همین است كه می گوییم باید بحث شود.

در اخلاق و عرفان منابع فراوانی داریم هم در اخلاق و هم در عرفان، منابع پژوهشی و منابع تبلیغی داریم اما چرا در آن حوزه استناد تمام نشده و فقهای ما كمتر كار كردند؟ یك نكته این است كه به بخشی از آن در فقه می پرداختند و معتقد بودند كه بخشی كه در فقه می پردازند که به روش فقیهانه بوده و در آنجا تحت عنوان علم اخلاق نیست؛ بلکه تحت عنوان مستحبات ومكروهات واجبات با همین عناوین احكام خمسه مطرح می شود ولی آن عناوین احكام خمسه ناظر به اخلاق هم هست به خصوص ناظر به اعمالی كه مستند از ملكات اخلاقی هستند. فرض كنید آیا فعلی كه مستند به حسد است حرام است یا نه؟ بله حرام و از گناهان كبیره است.

سوال: استاد ببخشید آنجا كه كلاً می شود كار فقهی و كاری به حکم اخلاقی ندارد؟

جواب: بخشی از الزامات اخلاقی در فقه بحث می شده و فقیهانه هم بحث می شده و احساس می كردند ممكن است این مقدار برای تربیت عمومی انسان ها کافی باشد؛ یعنی اگر كسی به واجبات و محرمات عمل كرد تهذیب می شود و اگر یك كم عمیق تر شد و به مستحبات و مكروهات هم ملتزم شد این برای هدایت انسان كافی است. نكته ای كه می پرداختند به گمانم این بوده كه بخشی از آن در علم فقه مطرح می شده و مازادش هم خیلی ضروری نمی دیدیدند. به تعبیر دیگر آن بخشی كه شما در علم اخلاق به آن می پردازید و تحلیل نظری می كنید منهای آن بخشی كه در فقه مطرح می شود و حجت است ممكن است تلقی این بوده كه یا ضروری نیست و یا آن بخش عقلی است و باید به عقل واگذار كرد؛ یعنی نیامدند بحث كنند كه قوای نفس انسان چندتاست و این قوای نفسانی انسان چه نسبتی با هم دارند و صفات چه نسبتی با قوای نفسانی دارند.

مثلاً شما می گویید: چهار قوه هست و خود این قوا با هم نسبتشان چیست بعد صفات نسبتشان با قوا چیست و این که مثلاً صفت واهمه از افراط و تفریطش فلان صفات رذیله پیدا می شود و از اعتدالش فلان صفت حمیده ای پیدا می شود؛ اما اینکه چرا اینها را بحث نكردند به نظرشان می آمده ضرورتی ندارد یك علم عقلی است که بحث می كند و ربطی هم به ما ندارد. در حوزه فلسفه بحث كردند ولی فقها وارد فلسفه نشدند، حداكثر در علم كلام بحث كردند در علم كلام هم خیلی مباحث تفصیلی بحث نكردند و گفتند که اعتقاد اجمالی كافی است و اعتقاد تفصیلی در غیر اصول واجب نیست و به آن نپرداختند.

علتش این است كه اثر عملی در آن نمی دیدند. علم فقه علمی است كه ناظر به یك آثار عملیه است خیلی ها اثر عملی نمی دیدند كه حالا این صفت ناشی از چیست و می گفتند: اثر عملی اش این است اگر فعل مستند به حسد بود حرام است و باید آن را ترك كنید. یك مقدار هم ناشی از این است كه بعضی از این علوم را به لحاظ نگاه عقلی می دیدند و لذا به آن ورود نمی كردند و می گفتند بحث های خوبی است اما بحث های فقهی نیست در حالی كه باید دقت كنیم و ببینیم که بحث های مستند به وحی است یا صرفاً عقلی است؟

اخلاق دو قسمت دارد: یك قسمت اخلاق حتماً بحث مواعظ است. یعنی بعضی می گویند اخلاق یك بخشی اش فقه است و مابقی اش هم موعظه است و در مواعظ اخلاقی ما نیاز به حجیت نداریم. این یك نگاه است. آن بخشی كه علم است آیا روان شناسی است یا راجع به نفس انسانی و قوای نفسانی بحث می كند، افراط و تفریط و اعتدالش را بحث می كند و معتقدند که اینها بحث های عقلی است.

یك بخش هم مواعظ است و موعظه های اخلاقی لازم نیست فقیهانه باشد یا تعارض بین ادله را حل كنند. این روایت اخلاقی را می خوانند و موعظه ای می كنند، یعنی به تعبیر دیگر آثار تربیتی آن منظور نظر است. بخشی از ماموریت های اخلاقی ترویجی و تبلیغی است و در آنها اجتهاد لازم نیست البته باید بحث كنیم كه اجتهاد لازم نیست یعنی چه، زیرا ممكن است آدم بگوید که در مبانی آن اجتهاد بیشتر لازم است. بخشی هم مربوط به عمل است که در فقه تكلیف آن معین می شود. بخشی هم تحلیل نظری است و ضرورتی ندارد فقیه وارد شود، ولی آیا واقعاً می شود با علم اخلاق اینطوری برخورد کرد كه یك بخشی در فقه مطرح می شود و یك بخشی تحلیل عقلی و تحلیل نظری و یک بخشی هم موعظه است؟! یا اینکه بگوییم: در حوزه اخلاق ما علوم پژوهشی بسیار جدی داریم؛ چنانچه در دنیای مدرن در حوزه تربیت انسان رشته های پژوهشی جدی دارند.

سوال: در مورد مقدمه ای كه فرمودید در جایگاه موافق هستم اما در مورد ذی المقدمه در جایگاه مخالف هستم. فرمودید كه ما در برخورد با تمدن غرب در سه سطح می توانیم وارد شویم یكی بحث موضوعات بود یكی بحث نظامات بود و یكی هم بحث تكامل اجتماعی و رویكرد تمدنی است. سوال من در رویكرد سوم است كه می فرمایید ما باید تمدن سازی كنیم یعنی چه؛ ما باید بنشینیم نظام آموزش و پرورش یا نظام خانواده طراحی كنیم؛ به نظر شما چنین چیزی ممكن است که فرضاً بنشینیم در حوزه دور هم یك نظام، یك سیستم آموزشی طراحی كنیم آیا مردم از نظر ما تبعیت می كنند یا اینكه نه نظام های اجتماعی نظام هایی هستند كه از دل مردم جوشیده اند ما در حكم یك بستر ساز هستیم نه اینكه بنشینیم از صفر تا صد یك نظام را طراحی كنیم و به نظرتان اگر ما بخواهیم در این وادی بیفتیم كه نظام طراحی كنیم و سیستم طراحی كنیم آیا این بازی كردن در زمین غرب نیست؟ آیا به معنی غربی شدن ما نیست آیا به معنی سكولار كردن دین نیست؟ اگر به یك تعبیر دیگر بخواهم بگویم اینكه جایگاه رب العالمین در این نظام سازی كجاست؛ آیا ما می سازیم نظام را یا نظام خودش از طرف رب ساخته می شود به تعبیری می گویند كه خدای امروز مرده است باید خدایی بیاید و كاری بكند خدا باید خودش بیاید نه اینكه ما بخواهیم خدایی را بیاوریم.

جواب: بحث در خدایی كردن نیست بحث در بندگی كردن است خدا كه بندگی نمی كند که بگویید: بندگی را خدا بفرماید. شما در فقه مناسك خدایی كردن را كشف می كنید یا مناسك بندگی را!؟ بحث این است که مناسك بندگی كجاست؟ بحث در حوزه فقه موضوعات است و بندگی می تواند به بندگی اجتماعی و تكامل اجتماعی هم برسد. بحث در فقه بندگی است نه خدایی كردن، ما چگونه باید بندگی كنیم؟ ما می خواهیم مناسك بندگی خودمان را بر اساس استناد به دین بفهمیم. مقیاس بندگی فقط در مقیاس بحث موضوعات نیست باید بندگی را در یك مقیاس بالاتر و مستند به دین قاعده مند كنیم.

سوال: شما فرمودید در علم اخلاق با رویكردی كه فقها به بررسی مسائل فقهی پرداخته اند به بررسی مسائل اخلاقی نپرداخته اند اینكه مثلا بیایند ادله و بحث عام و خاص ها و مطلق و مقیدات را بحث كنند نیست. از این حرف نتیجه گرفتیم كه پس در حوزه اخلاق آن كاری كه باید بشود نشده كارهایی كه انجام شده یك نحوه تقلید از نظام های اخلاقی موجود در جهان بوده است. البته نتیجه دیگری هم می شود گرفت كه اخلاق صنفی نبوده كه بخواهیم فقیهانه برخورد كنیم. می­خواهم بگویم كه علما به این مساله پرداخته اند، خوب هم پرداخته اند ولی فقیهانه نپرداختند چون نباید فقیهانه بپردازند.

جواب: نمی گویم صرفاً تقلید بوده می خواهم بگویم متأثر بوده است. بله می فرمودند كه علت نپرداختن این بود که اصلاً اخلاق را از جنس علوم نقلی نمی دانستند. می خواهند بگویند موضوعشان عقلی است نقلی نیست چرا در طول هزار سال فقهایی كه این قدر با دغدغه نسبت به جزئیات فقه پرداختند بحث اخلاق را نكردند.

ما می­گوییم که از نو نگاه كنیم ببینیم درست رفتیم؟ همان را باید حالا بحث كنیم دیگر عیب ندارد یك موقعی بحث كنیم واقعا درست رفتیم؟

سوال: اخلاق از جنس امور حقیقی است امور حقیقی این نیست كه من بیایم روایت را بخوانم روایت هم نگاه بكنم از باب تأیید نگاه می كنم.

جواب: ما در معرفت شناسی این را باید بحث كنیم ما راجع به ریاضیات این را قبول نمی كنیم تا چه برسد به اخلاق، دیگر ته خط را گفتم. در حوزه ریاضیات اگر كسی بگوید كه ما در ریاضیات در حوزه عقل هستیم كاری با وحی نداریم من این را قبول ندارم این غلط است. اینكه می گوییم كاری به نقل نداریم: الف. یعنی عقل من می فهمد نیازی به پیغمبر ندارد. ب. نیاز به شارع ندارد پیغمبر بما هو شارع . ج. بله دیگر نیازی به هدایت انبیا ندارد پیامبران نیامدند به ما ریاضیات یاد بدهند! فارسی بگوییم، نترسید انبیا نیامدند به ما اخلاق یاد بدهند اخلاق را خودمان می فهمیم ارسطو گفته درست هم گفته است.

سوال: اخلاق را خودمان هم می فهمیم ولی بدون معصوم؟!

جواب: یعنی نور معصوم یعنی كتاب و سنتی كه در اختیارتان است می خواهید مستندش كنید یا نه نور معصوم می خواهید از امور باطنی و ریاضات و از این حرفها. حجیتش به كجا بر می گردد به سلوك شخصی ، یعنی به كتاب و سنت برگردد؟ برگردد می شود نقلی والسلام و این كار نشده است. مثلاً چه کسی گفته صد میدان، من می­گویم که 98 میدان است من یك كتاب به اسم منازل السالکین ضد منازل السائلین می­نویسم شما می گویید شهود كرده من هم می گویم شهود كردم مگر الان بین اخطاب دعوا نیست؟ آیا شهود باید مستند به وحی باشد یا استناد به وحی نمی خواهد و مبنایش سكولار است؟ یعنی آخر كار باید به وحی برگردد؟ نه آخر كار به وحی برگردد. عقل، وحی نیست؛ عقل من و عقل شما؟! یا عقل معصوم؟ و الا همه ما پیغمبر هستیم و پیغمبر نمی خواهیم یعنی این طوری كه شما می فرمایید پیغمبری لازم نیست و انبیا معزول هستند چنانچه بعضی ها می گویند: انبیا آمدند عقل بشر را كامل كنند وقتی كامل شد عقل بشر دیگر نیازی نیست؛ که مرحوم شهید مطهری می گویند این ختم دیانت است نه ختم نبوت، آن آقا می گوید که علت ختم نبوت این است كه بشر به تدریج در پرتو انبیاء عقلش كامل شده و كم كم می فهمد، ایشان می گوید شما دارید نظریه ختم دیانت می دهید و دیگر دین لازم نیست. انبیا آمدند بشر را كامل کنند و عقل که می فهمد خودش می رود.

ما هر چه كامل تر می شویم نیازمان به نبی اكرم بیشتر می شود؛ كما اینكه سالك هر چه جلوتر می رود اضطرارش به معصوم را بیشتر می فهمد. من عرضم این است که این اضطرار باید به كتاب و سنت هم پیدا شود.

من عرضم همین است همین ها را بحث كنیم قبول نكنید به راحتی همین ها را موضوع بحث قرار بدهید. علامه بزرگوار جوادی آملی استاد بزرگوار ما همین را می گویند که علم هم بخشی از دین است همین جا جای بحث است که می گویند: علم چون كشف فعل تكوینی حضرت حق است این هم دین است؛ كما اینكه كشف تشریعی دین است. همین جا ما بحث داریم که همین طوری كه در كشف دین و كشف نقل ممكن است تحریف شود و یا ممكن است فهم صحیح شود؛ در فهم عالم هم ممكن است تحریف شود. كافر فهمش از جهان تحریف جهان است اگر می خواهید تحریف نشود باید دنبال وحی بروید. شاقولی كه می گوید عقل اشتباه نكرده وحی است و الا اگر شما گفتید: آدمی را قوه ای است كه از بدیهی شروع می شود تا نظری و خودش هم منطقش را درست می كند، پیغمبر می خواهد چیكار؟ عرفانش را كه با شهود می فهمیم اصل اعتقادات را هم با فروع می فهمیم پس چه نیازی است به انبیاء که فقط آمدند تا فروع را بگویند. انبیاء احكام طهارت و نجاست را بگویند؛ مباحث عقلی و شهودی اش را هم كه می فهمیم!

آقای دكتر حائری در كتاب حكمت و حكومت می گوید حكوت دینی مسخره است؛ ولایت فقیه یعنی چه؟! ولایت معصوم هم مَجاز است ولایت خدای متعال هم مَجاز است ولایت فقیه مَجاز اندر مجاز است. یكی از مقدماتش هم این است که از معرفت شناسی شروع می­کند كه ما عقل عمل داریم که در واقع یكی است ولی مدركاتش فرق می كند اموری اختیاری و اموری غیر اختیاری است و همه را هم عقل می فهمد. اگر عقل می فهمد، پیغمبر چكاره است؟! پس ما نیازی به پیغمبر نداریم! با همین علوم زندگی مان را اداره می كنیم و مستغنی هستیم. یك كاری نكنید به آنجاها بكشد.

بنابراین در هر سه ساحت محتاج هستیم ولی كیفیتش حتماً فرق می كند اما هیچ كجا نیست که بگویید: عقل من می فهمد؛ من می گویم هیچ كجا عقلی كه مستند به نقل نباشد در این حوزه های تخصصی حجت نیست؛ ولو اینكه مثلاً بگویید: در فهم ابتدایی كه این آب است حجت است. اینكه سلمان در راه می رفت پایش را در جای پای امیرالمومنین می گذاشت یعنی وقتی ایمان كامل شد پایت را هم همان­جا می­گذاری یعنی می فهمد كه بخواهی آب را هم توصیف كنی باید از معصوم كمك بگیری و الا من در اینكه بفهمم این آب هست هم معصوم نیستم در اینكه این آب رفع عطش می كند من معصوم نیستم اگر كسی فهمید که معصوم نیست در این که این چیست هم رجوع به معصوم می كند و فهم خودش را با معصوم حتی در بدیهیات تصحیح می كند.

حسن و قبح عقلی را به معنایی كه در فلسفه و علم اخلاق گفتند اگر قبول كنید لازمه اش هم این است كه خدا هم خدای اخلاقی باشد و طبق قوانین اخلاقی عمل كند همان اشكالی كه اخیراً می گویند و فقه هم زیرآبش زده می شود که خدای فقهی تابع خدای اخلاقی است. اینها همان بحث هاست بله اگر حسن و قبح ذاتی را مطلق كردید به ذات پرستی ختم می شود.

سوال: با این توصیفی كه من برداشت كردم ساختارهای اجتماعی خیلی پیچیده تر از آن است كه بشود یك قسمتی را جدا كرد و بعد بخواهیم به آن قسمت مستقلاً بپردازیم و نخواهیم توجهی داشته باشیم به قسمت های دیگر یك قسمتی كه بهش پرداخته می شود دین با مفهومی است كه تا حالا بهش نگاه می شده و یك قسمتش اخلاق است. اخلاق در كنار فقه با این توصیفی كه فرمودید خیلی معنی روشنی پیدا نمی كند. اخلاقی كه در هم پیچیده شده با فقه به معنای قدیم یك مقدار تفاوت دارد بعد اگر بخواهیم واضح تر در موردش صحبت كنیم اخلاق به هم پیچیده شده با فقه است و با اقتصاد است و با سیاست و كشورداری است و در نهایت با جهان داری می تواند توصیف شود، یعنی اگر بخواهیم خیلی واضح با مبانی خودمان نتیجه گیری كنیم باید این طوری به اخلاق نگاه كنیم. خب یك كشورهایی مثل آمریكا وقتی كه می خواهند سیاست و اقتصاد و اینها را مطرح كنند اول یك پشتوانه كامل و یك مبنای كامل اخلاقی با توصیف خودشان می چینند بعد روی این حساب حقوق و سیاست و اقتصاد نتیجه گیری می شود. پس بیان ما باید به یك سمتی رود كه كل این اتفاقات با هم بهش نگاه شود نه كه بگوییم اخلاق علمی كنار فقه علمی كنار.

جواب: بله من قبول دارم كه اینها همه باید بروند ذیل تفقه دینی بحث شوند تفقه دینی باید در حوزه حكمت و عرفان و اخلاق به صورت منسجم دیده شود مقیاسش هم از مقیاس فرد به جامعه و حكومت باید ارتقا پیدا كند.

همچنین اینها قابل جدا سازی است. جداسازی به معنای اینكه نباید با همدیگر لوازمش دیده شود، خیر ولی به صورتی كه فی الجمله در عین اینكه به هم مرتبط هستند خط كشی نسبت به هم داشته باشند، بله. شما در بین ابواب فقه خط كشی می كنید ولی معنی اش این نیست كه مسائل فقهی هیچ ارتباطی با هم ندارند شما با یك روایتی كه در كتاب اجاره است ممكن است كتاب صلات را هم قید بزنید از این هم بالاتر است قید حالا بحث های بعدی است كه قیودی كه ادله به هم می زنند بیش از قید موضوعی است وقتی می خواهید به صورت نظام ببینید همه بر هم قید هستند. فرمایش شما را قبول دارم اگر می خواهید به صورت نظام واره معارف دینی را ببینید هر معرفتی برای بقیه موارد دیگر قید متعین كننده است. شما یك پازل دارید شكل هر قطعه اش جایگاه بقیه را تعریف می كند. اگر شكل یك قطعه اش را تغییر بدهید كل این پازل به هم می ریزد. اگر یك قطعه را شما بزگتر از اندازه طراحی كنید كل این پازل دیگر چیده نمی شود مگر اینكه آن قطعه را حذف كنید همه قطعات باید همدیگر را تایید كنند وقتی درون یك منظومه می بینید همه باید مكمل هم باشند این فرمایش شما را قبول دارم.

سوال: بعضی از صحبت هایی كه مطرح می شود ما قصدمان این نیست كه صرفاً یك بحث علمی كنیم و رد شویم قصد این است كه نتایج این صحبت ها یك جایی به عنوان یك مسیری برای اداره كشور استفاده شود. بعضی اتفاق ها افتاده تا یك حدی مثلاً وقتی كتاب اقتصاد نوشته می­شود در کنار آن باز هم كتاب هست بعضی تحلیلش هم كردند بعضی حتی سیستم اجرایی اقتصادی در آوردند شما دستی در آتش دارید و می دانید اتفاق هایی كه می افتد حضرت آقا هم خیلی موافق هستند در این قضیه ولی مشكل در اجرایی كردنش است. برای اجرایی كردن یك اتفاق جدید ساختار سازی نیاز است. اگر بنا باشد سیاست اسلامی توصیف و اجرا شود باید یك زمانی مبانی سیاست اسلامی توصیف شود بعد دانشجویان و استادها بعد فضا بعد پذیرش مردم باشد تا بشود اجرایی اش كرد. فكر می كنم قسمت مهمی از صحبت ها باید برود به این سمت كه این سازمان منسجمی كه قرار است حكومت كند این چطوری می خواهد اجرایی شود یك مشكلی كه عمیق تر از اینکه ما ساختار نداریم این است که نمی دانیم چطوری ساختار را اجرا كنیم آیا توصیف یا راه حلی برای این چیزها ذكر شده یا جواب: اینها كارهایی است كه بخشی از آن انجام شده و بخشی هم باید انجام شود. باید نقشه راه داشته باشید که از اول تا پایان راه پیش بینی كنید و با یك زمان بندی معقول به سمت هدف حركت كنید این كار اتفاق می افتد در حوزه اخلاق هم همینطور؛ مثلاً شما می گویید: باید به استنباط اخلاق اجتماعی برسیم باید استنباط كرد به چه درد می خورد که كتاب درست كنیم در طاقچه بگذاریم؛ بلکه این باید به خلق عینی جامعه تبدیل شود و اینکه این در چه مراحلی اتفاق می افتد آن هم همینطور باید طراحی شود یعنی یكی از مراحل نرم افزار ایجاد كردن است و بعد اینکه این نرم افزار چطوری در رفتار اجتماعی جاری شود؛ این هم خودش یك برنامه ریزی می خواهد.

برنامه ریزی یك مجموعه به هم پیوسته است اگر در یك نقطه متوقف شد می شود كتاب در كتابخانه ها که گرد می خورد. از این كتاب ها خیلی نوشته شده این فرمایش را دوست عزیزمان داشتند كه چطوری این را عملیاتی می كنید منتهی ایشان می فرمودند: ما نباید دخالت كنیم در دل جامعه اتفاق می افتد؛ اینطوری نیست ما باید به زعم خودمان دخالت كنیم. این فرمایش شما تفقه دینی از مرحله استنباطش تا مرحله تحقق عینی اش را قبول دارم. برای تحقق عینی اش خیلی اتفاقات دیگر باید بیافتد. شما نمی توانید با اخلاق و حكمت و عرفان دینی ولو به نحوه جامع استنباط شود به تنهایی جامعه را بسازید. این نیاز به علوم دارد؛ نیاز به مدل های برنامه ریزی و اجرایی دارد و اینها مجموعه اش را كامل می كند و این مجموعه باید هماهنگ شوند.

سوال: یك سری مباحثی است كه به نوعی پیش فرض پذیرفته شده الان به حساب می آید مثل اثرات عالم ماده بر همدیگر؛ الان چه مادی و چه دینی و چه غیر دینی؛ وقتی كلید را بزنیم چراغ روشن می شود به دلیل ارتباط هایی كه بین ذرات ماده وجود دارد و كنارش یك مفهوم دیگری داریم به اسم عقل كه عقل به قطع ممكن است در یك جایی برسد و روی حجیت قطع خیلی بحث شده است. حالا شما با این مفهوم كه آیا عقل می تواند وسیله سنجش خودش باشد یا نه به نوعی حس كردم كه می­فرمایید وحی باید این عقل را تایید كند كه حاصل تصمیم گیری هایش درست باشد. محدوده كاربری این قوانین مادی و این عقل با این توصیفی كه شما می فرمایید در این ساختار چطور ترجمه می شود؟

جواب: عقل چه عقل نظری و چه عقل تجربی كه قوانین نظری و تجربی را كشف می كند باید در تولی به دین انجام وظیفه كند و الا فعلش معتبر نیست، دین هم صرفاً گزاره نیست؛ دین اصلش جریان ولایت الله است كه از طریق یك كتاب و نقلی ممكن است جاری شود؛ یعنی ما باید متولی باشیم به وحی و الا اگر متولی به وحی نباشیم ادراكات مان حجت نیستند؛ حتی آن ادراك اولی هم به كمك دین حاصل می شود انبیا خودشان را اثبات می كنند نه ما انبیا را اثبات می كنیم. انبیا برای عقل اثبات می كنند ولی انبیا اثبات می كنند؛ یعنی هیچ پیغمبری نمی نشیند که فیلسوفان اثبات كنند او پیغمبر است بعد بگوید حالا ثابت شد و فیلسوفان كار خودشان را كردند، حالا من شروع می كنم؛ اینطوری نیست. به اضافه خیلی چیزهای دیگر مجموعه وجودی انسان است. ارسطویی به انسان نگاه نكنید.

انبیا خودشان را برای انسان اثبات می كنند نه برای عقل نظری انسان. انسان خیلی قوا دارد و قبول كردن و نكردنش هم فقط مربوط به قوه نظری اش نیست؛ انسان می ترسد و امید دارد. یك مجموعه است که با این مجموعه حرف می زنند و خودشان را به این مجموعه اثبات می كنند. این نظر به كمك وحی اثبات می شود یعنی حجت نسبت بین عقل و وحی اثبات می شود. عقل به تنهایی راه بیفتد هیچ پیغمبری را ممكن است قبول نكند. من همیشه مثال می زنم كه خورشید می تابد به دانه و دانه گندم هم استعداد دارد این استعداد بدون خورشید شكوفا نمی شود، خورشید اگر به سنگ بتابد سبز نمی شود. نسبت بین این دو شكوفایی ایجاد می كند. انبیاء می آیند تا «لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول »(1) یك میثاق های فطری داریم که انبیاء می گویند همین را عمل كن. یك دفائنی در عقل ماست كه انبیاء این دفینه ها را استفاده می كنند؛ اگر دفینه ای نباشد حجت تمام نمی شود؛ این دفینه هم اگر مورد استفاده پیغمبر قرار نگیرد، حجت تمام نمی شود. اینطور نیست فیلسوفان دفینه عقل را استفاده می كنند و انبیا اثبات می شوند و حالا انبیا كارشان را شروع می كنند. این را مفصل باید بحث كرد به این راحتی ها هم نیست.

سوال: تشكر می كنم الحق و الانصاف كه بحث ابتدایی تان در مقابله با برخورد ایدئولوژی شرق و غرب است خیلی بحث خوبی بود و جایگاهی دارد كه حتی سلسله نشستهایی بیش از این هم برایش برگزار شود و مقدمه ای كه طول كشید جا داشت بیش از اینها طول بكشد؛ منتهی در مورد صحبت هایی كه شما می فرمایید مدل های عالمانه و به اصطلاح اجتهادی كه فرمودید برای بخش های فقه و كلامی ما داریم ولی در اخلاق نداریم، همان ها هم در فقه و كلام مشكل هایی داریم و چه بسا مشكل های فقه و كلام است كه سرایت پیدا می كند به اخلاق و همان صحبتی كه داشتیم فقه و كلام و اخلاق را نمی توانید از هم جدا كنیم دین بسیط است و نمی شود اینها را از هم جدا كرد. از این موضوع كه بگذریم مبحثی كه هست نمونه های بسیاری برای اخلاق اجتماعی داریم و مهمترین و شاید بهترین نمونه اش خود انقلاب اسلامی است. انقلاب اسلامی یك ایدئولوژی واحد قابل تكثیر است كه از هیچ شروع كرد و الان باعث شده بلوك های شرق و غرب به هم بریزد همه چیز از بین برود این مدل را باید ببینیم، این مدل را باید صحیح ببینیم، تفسیر و تبیینش كنیم این مدل خیلی خوب است كه هم شامل اخلاق است هم شامل فقه است و هم ایدئولوژی.

جواب: شما باید انقلاب را تئوریزه كنید و تئوریزه شدنش هم كار حوزه است. شما فهمتان از اسلام را در حد انقلاب اسلامی تئوریزه كنید نه در حد تربیت فرد. در مواجهه تمدنی شما باید معرفت های دینی را تئوریزه كنید، در مقیاس انقلاب اسلامی تئوریزه اش كنید؛ یعنی یك دین داری كه از دل آن یك انقلابی بیرون می آید كه این انقلاب رقبای خودش را در موازنه قدرت منزوی می كند و قدرت را به نفع خودش تغییر می دهد. همین را اگر تئوریزه نكنید در عمل به بن بست می خورد. همه بن بست ها برای همین است كه شما انقلاب اسلامی را در مدل اقتصادی اش تئوریزه نكردید؛ انقلاب اسلامی در مدل سیاسی و در نظام اخلاقی هم تئوریزه نكردید. اخلاق اجتماعی ما متناسب با انقلاب نیست.

در اول انقلاب جوان های جهاد سازندگی حقوقشان را می ریختند در صندوق هر كسی به اندازه نیازش بر می داشت؛ بیشتر می ریختند و كمتر بر می داشتند. چنانچه زمان بحرانی منصور عباسی، به حضرت می گفتند: در كوفه خیلی ها هستند که پا در رکاب شما هستند؛ شما بیایید، چرا بنی عباس حکومت را بگیرند؛ حضرت فرمود كه آیا شما در محبت ما دست در جیب هم می كنید؟ گفتند: نه؛ حضرت فرمود که در جانتان بخیل تر هستید. هنوز دوران هدنه است دوران رفاقت و مزامله نیامده است؛ اگر آمد خواهید دید در محبت ما دست در جیب همدیگر می كنید. از این روایات متعدد داریم. ما هنوز اخلاق انقلاب اسلامی را تئوریزه و نهادینه نكردیم. لذا اخلاق حسی می آید می شود رقابتهای مادی و همین كه می­بینید بالاخره وقتی رقابت مادی شد از دل آن فساد هم در می آید.

تئوریزه كردن یعنی از مرحله تئوری نظری تا عمل را شما باید ببینید در طرح تان و این را ندارید. علی ای حال من عرضم این است كه تئوریزه كردن فعل امام در مقیاس حیات اجتماعی همان چیزی است که الان حوزه بخش عمده اش را باید انجام بدهد، اگر انجام ندهد همین مشكلات پیش می آید. همه این مشكلات را گردن مجریان نیاندازید. از اول انقلاب تا حالا ما خودمان را کنار بكشیم و بگوییم که ما كه عالم دینی هستیم و گفتیم اما اینها عمل نمی كنند؛ این نمی شود. ما هم آنجایی كه باید می آمدیم میدان و این فعل بزرگ حضرت امام را تئوریزه می كردیم نكردیم.

سوال: به دو نكته در جمع بندی تان اشاره بفرمایید: یكی اینكه در صحبت های حضرتعالی، در تفکر دینی اخلاق شد فقه؛ یك اشكالی هم بعضی دوستان در سوالات مكتوب داشتند شما صدر صحبت تان فرمودید اگر كسی بخواهد برود سراغ وسایل غرب نمی تواند بی­خیال نظام و فرهنگش شود ذیل كلامتان بخش هاضمه را مطرح كردید.

جواب: اخلاق شد جزئی از تفقه دینی نه فقه اصطلاحی؛ بلکه بخشی از تفقه دینی تفقه در نظام ارزشی اسلام باشد. شما اگر تئوری و قدرت هضم داشته باشید از آن عبور می­کنید و الا او بر شما مسلط می شود و اثر خودش را می­گذارد. یك بار شما تئوری دارید که این مجموعه را در جهت تحول بزرگ جهانی به کار می گیرید، امام رضوان الله تعالی علیه با خودكاری می نوشت كه احیاناً ممكن بود بعضی از عناصرش در انگلستان تولید شده باشد، ولی می نوشتند که سلمان رشدی مرتد است و اگر كسی او را بكشد شهید است. بعد هم تظاهرات چند صد هزار نفری در انگلستان علیه دولت شان به راه می افتاد.

شما اگر تئوری استحاله داشته باشید ابزار را طوری به كار می برید كه علیه آنها به كار برده شود و از آنها عبور می كنید و الا آنها بر شما مسلط می شوند. شما باید یك ابزاری برای هضم كردن این فضای مجازی که قتلگاه نسل جوان شده است در دستگاه خودتان داشته باشید. اگر شما ابزاری داشته باشید كه آن را به گونه ای در جهت استحاله به كار بگیرید آن را به نفع خودتان به كار می­ گیرید و الا اگر آن ابزار را نداشته باشید با این شعارها كه می آوریم و مردم باید مصونیت پیدا كنند، كسی مصونیت پیدا نمی كند. این ابزار كه می گویم مقصودم اعم از نرم افزار و سخت افزار و اعم از ساختار و مفهوم و منطق و همه اینهاست. یك دستگاه وسیعی باید داشته باشید، اگر نداشته باشید شما را در خودش هضم می كند.

پی­ نوشت ها:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 43