نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

جلسه 230 / غیبت (15)

متن زیر تقریر و خلاصه ای از جلسه 230 درس خارج فقه مبحث مکاسب محرمه؛ جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در تاریخ 11 بهمن 94 برگزار شده است. قابل ذکر است که متن برداشت شاگردان ایشان از مباحث است.

گفتیم که از روایات بیش از حرمت عیب مستور قابل اثبات نیست.

مرحوم شیخ میفرمایند: اگر صفتی اصلا عیب نباشد بیانش اصلا غیبت نیست حتی اگر صاحب آن صفت آن را برای خود عیب بداند، مگر اینکه شخصی در معرضیت کمالی باشد ولی واجد آن کمال نشده باشد مانند عالمی که سالها در درس فقه شرکت کرده ولی هنوز مجتهد نشده است. اما اگر کسی اصلا شأنیت اجتهاد نداشته باشد بیان عدم اجتهاد او اصلا غیبت نیست.

اما اگر همین عیب مستور باشد که قطعا «اظهار ما ستره الله» صدق میکند و لو قصد تنقیص نداشته باشد. اما به هر حال از باب اذاعه سر مومن و کشف عورت او حرام است.

157 بَابُ تَحْرِيمِ‏ إِذَاعَةِ سِرِّ الْمُؤْمِنِ وَ أَنْ يَرْوِيَ عَلَيْهِ مَا يَعِيبُهُ وَ عَدَمِ جَوَازِ تَصْدِيقِ ذَلِكَ مَا أَمْكَنَ‏

16340- 1- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ عَوْرَةُ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ حَرَامٌ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ يَعْنِي سُفْلَتَهُ قَالَ لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ إِنَّمَا هُوَ إِذَاعَةُ سِرِّهِ.

وَ رَوَاهُ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ‏ مِثْلَهُ‏.

که دلالت بر حرمت بیان عیوب مستور مومن دارد.

16341- 2- وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ مَنْ رَوَى عَلَى مُؤْمِنٍ رِوَايَةً يُرِيدُ بِهَا شَيْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ لِيَسْقُطَ مِنْ أَعْيُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلَايَتِهِ إِلَى وَلَايَةِ الشَّيْطَانِ فَلَا يَقْبَلُهُ الشَّيْطَانُ.

وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ فِي الْمَجَالِسِ وَ فِي عِقَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ أَبِيهِ‏ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ‏ نَحْوَهُ‏ وَ رَوَاهُ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ‏ نَحْوَهُ‏.

این حدیث هم دلالت بر حرمت دارد ولی مشروط است به قصد تنقیص

16342- 3- وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ مُخْتَارٍ عَنْ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِيمَا جَاءَ فِي الْحَدِيثِ‏ عَوْرَةُ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ حَرَامٌ قَالَ مَا هُوَ أَنْ يَنْكَشِفَ فَتَرَى مِنْهُ شَيْئاً إِنَّمَا هُوَ أَنْ تَرْوِيَ عَلَيْهِ أَوْ تَعِيبَهُ.

16343- 4- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي كِتَابِ عِقَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَيْلٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ الرَّجُلُ مِنْ إِخْوَانِي يَبْلُغُنِي عَنْهُ الشَّيْ‏ءُ الَّذِي أَكْرَهُهُ فَأَسْأَلُهُ عَنْهُ فَيُنْكِرُ ذَلِكَ وَ قَدْ أَخْبَرَنِي عَنْهُ قَوْمٌ ثِقَاتٌ فَقَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ كَذِّبْ سَمْعَكَ وَ بَصَرَكَ عَنْ أَخِيكَ فَإِنْ شَهِدَ عِنْدَكَ خَمْسُونَ قَسَامَةً وَ قَالَ لَكَ قَوْلًا فَصَدِّقْهُ وَ كَذِّبْهُمْ وَ لَا تُذِيعَنَّ عَلَيْهِ شَيْئاً تَشِينُهُ بِهِ وَ تَهْدِمُ بِهِ مُرُوءَتَهُ فَتَكُونَ مِنَ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ‏ إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ.

وَ رَوَاهُ الْكُلَيْنِيُّ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ مِثْلَهُ‏

ظاهرا مراد این روایت از تکذیب قسامه این است که به هر حال کلام خود مومن را تصدیق کن و این امر با احترام خود قسامه منافات ندارد چون ممکن است مراد این باشد که بر کلام آن پنجاه نفر اثر عملی مترتب نکن. همانطور که امر فرموده به دیده و شنیده خود نیز ترتیب اثر نده. لذا تکذیب ظاهری و نهی از ترتیب اثر مراد است.

ظاهر این روایت این است که اذاعه سر و شین مومن مورد نهی واقع شده است ولی صدق آیه منوط به قصد نیست چنانچه ظاهر است. ولی مرحوم شیخ سعی دارند لزوم قصد را از خود آیه و عبارت «یحبون» استفاده کنند. اما در پاسخ ایشان غیر از تناسبات حکم و موضوع میتوان گفت که این عمل خود تنقیص است و موجب میشود که گوینده داخل کسانی شود که قصد تنقیص مومنین و اشاعه فحشاء بین مومنین را دارند. چون همانطور که قبلا هم گفتیم از تطبیق روایی غیبت بر این آیه میتوان استفاده کرد که حب تشییع فاحشه عبارت کنایی است از عیب جویی مومنین و یا اینکه این روایت مغتاب را بخاطر عیب جویی از کسانی میداند که باطنا حب تشییع فاحشه بین مومنین دارد و لو خود هم از این امر آگاه نباشد.

بیان عیوب مومن در حضور او

همه این تعاریف شامل کسی که در حضور مومنی عیب او را بیان میکند هم میشود الا یک روایت (مَنْ ذَكَرَ رَجُلًا مِنْ خَلْفِهِ بِمَا هُوَ فِيهِ مِمَّا عَرَفَهُ النَّاسُ لَمْ يَغْتَبْهُ وَ مَنْ ذَكَرَهُ‏ مِنْ‏ خَلْفِهِ‏ بِمَا هُوَ فِيهِ‏ مِمَّا لَا يَعْرِفُهُ النَّاسُ اغْتَابَهُ وَ مَنْ ذَكَرَهُ بِمَا لَيْسَ فِيهِ فَقَدْ بَهَتَهُ). همچنین در کلام بعض لغویین و عمده کلمات فقهاء غیاب غیبت شونده اخذ شده است. اما معلوم نیست که بتوانیم برای روایت مفهوم قائل شویم. لذا اطلاق سایر روایات است که مقدم است. باز گفته اند که اخذ ماده غیاب در عنوان غیبت برای اثبات لزوم عدم حضور کافی است اما در پاسخ میتوان گفت شاید آنچه در ماده اخذ شده است مستور بودن عیب باشد نه غائب بودن شخص. ارتکازی که در متشرعه و مومنین هم شکل گرفته است که عدم حضور را لازمه صدق غیبت میدانند معلوم نیست که از کلام معصوم یا فرهنگ القائی شارع اخذ شده باشد. استدلال به تعبیر میته در آیه سوره حجرات هم تمام نیست چون ممکن است این تشبیه از باب این باشد که با کندن عرض مومن در عیب گویی او بخشی از حقیقت او را میته کرده ای.

لزوم اکراه غیبت شونده

دلیلی برای لزوم اکراه غیبت شونده نیست الا اینکه گفته اند در تعریف ذکرک اخاک بما یکره این امر اخذ شده است. و بیان عیب مومنی که بخاطر کمال نفس یا جلب ثواب از غیبت شدن ناراحت نمیشود هم غیبت است. مگر اینکه گفته شود وقتی صفتی عیب باشد ملازم کراهت شأنی است و هر  انسانی این شأن کراهت را در خود دارد. لذا در اینجا هم ذکر ما یکره صدق میکند و اکراه اعم است از کراهت شأنی و فعلی. علاوه بر اینکه صدق اظهار ما ستره الله قابل مناقشه نیست.