نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

جلسه 213 / غناء (26)

متن زیر تقریر و خلاصه ای از جلسه 213 درس خارج فقه مبحث مکاسب محرمه؛ جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در تاریخ یکشنبه 6 دی 94 برگزار شده است. قابل ذکر است که متن برداشت شاگردان ایشان از مباحث است.

اثبات حرمت لهو از باب حرمت باطل محتاج اثبات دو مقدمه است:

1. کل لهو باطل. که با گفته شده با روایاتی مثل مرفوعه علی بن اسماعیل (كُلُ‏ لَهْوِ الْمُؤْمِنِ‏ بَاطِلٌ‏ إِلَّا فِي ثَلَاثٍ فِي تَأْدِيبِهِ الْفَرَسَ وَ رَمْيِهِ عَنْ قَوْسِهِ وَ مُلَاعَبَتِهِ امْرَأَتَهُ فَإِنَّهُنَّ حَقٌّ) ثابت میشود.

وجه استدلال به این روایت هم چنانچه گذشت شمرده شدن لهو از مصادیق باطل است. یعنی لهو موضوعا به باطل ملحق است، نه اینکه باطل نباشد و حکما به باطل ملحق شده باشد. از استثناء شدن این سه امر معلوم میشود که وجود غرض عقلایی در این امور مانع الحاق این سه لهو به باطل میشود. پس معلوم میشود سایر لهوها که فارغ از غرض عقلایی اند داخل باطلند و این امر با الحاق موضوعی سازگار است.

لذا لهو از مصادیق باطل و هم از لحاظ احکام تنزیهی و هم احکام تحریمی ملحق به باطل است (چون قطعا حرمت لهو عقلایی تنزیهی است).

برخی فقهاء مثل حضرت امام رحمه الله از اساس منکر اطلاق روایات حرمت و بطلان لهو شده اند.

در مورد روایت علی بن اسماعیل هم علاوه بر مناقشه سندی، مناقشه دلالی هم مطرح است. زیرا ممکن است این روایت، لهو بدون غرض عقلایی یا همراه آن را حکما به باطل ملحق کرده باشد، جز در این سه مورد (که گرچه غالبا همراه غرض عقلایی انجام میشوند ولی بدون آن هم باطل نیستند) و وجه خروج این سه مورد اشتمال دائمی شان بر غرض عقلایی نباشد.

پس لهو همیشه محکوم به حکم باطل و حرام است ولی در این الحاق مفهوم لهو قیدی دارد و آن اینکه عقلایی نباشد.

اشکال این مناقشه ذیل حدیث (فانهن حق) است که نشان میدهد این سه امر حق و مشتمل برغرض عقلایی هستند. لذا سایر لهوها بخاطر عدم اشتمال بر چنین غرضی باطلند و این به معنای الحاق موضوعی است.

اما روایت عبد الاعلی (إِنَّهُمْ يَزْعُمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص رَخَّصَ فِي أَنْ يُقَالَ جِئْنَاكُمْ جِئْنَاكُمْ حَيُّونَا حَيُّونَا نُحَيِّكُمْ فَقَالَ كَذَبُوا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ‏ وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ‏) بنابر اینکه از استشهاد حضرت استفاده شود که این آیات مفید حرمت لهو است.

اما این روایت به خودی خود دلالت بر حرمت باطل ندارد و استشهاد حضرت هم ممکن است به این تقریر باشد که همانطور که خدای متعال اهل لهو نیست پیامبر هم ترخیص در لهو نداده است. ولی چنین توجیهی قابل قبول نیست. ظاهر آیات ذکر شده در روایت بیان میکند که عالم مسیر پیروزی حق است و این باطل هم زاهق است و متناسب با هدف حق مجال دارد. لذا برای اکمال مخلوقات به شکل مختار است که به باطل مجال داده میشود نه اینکه خدای متعال برای لعب آنها مجوزی داده باشد بلکه این لعب باطل با وجود حرمت، به خاطر غرض نهایی که غلبه حق است مجال دارد.

2. کل باطل حرام. که گفته اند با روایاتی مثل روایت یونس بن عبد الرحمن (... إِنَّ رَجُلًا أَتَى أَبَا جَعْفَرٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ فَسَأَلَهُ عَنِ الْغِنَاءِ فَقَالَ يَا فُلَانُ إِذَا مَيَّزَ اللَّهُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ فَأَيْنَ يَكُونُ الْغِنَاءُ فَقَالَ مَعَ الْبَاطِلِ فَقَالَ قَدْ حَكَمْتَ) قابل اثبات است، بنابر اینکه ارتکاز حرمت باطل در این روایت مشهود است.

گفته شده که بعضی روایات مثل روایت عبد الاعلی نیز هر دو مقدمه را اثبات میکند. که دلالت این روایت فی الجمله مقبول است اما ناظر به مطلق باطل نیست بلکه این آیات مورد استشهاد باطل خاص یعنی باطلی که در دستگاه فراعنه و کفار واقع شده را منع کرده است.

دسته دیگری از روایات که مقدمه دوم را اثبات میکند روایات باب شطرنج است:

102 بَابُ تَحْرِيمِ‏ اللَّعِبِ‏ بِالشِّطْرَنْجِ‏ وَ نَحْوِه‏

22647- 2- وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الشِّطْرَنْجُ مِنَ الْبَاطِلِ.

که نشان از ارتکاز بر حرمت هر باطل دارد و الا حکم در این روایت بیان نشده است.

22650- 5- وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الشِّطْرَنْجِ وَ عَنْ لُعْبَةِ شَبِيبٍ الَّتِي يُقَالُ لَهَا لُعْبَةُ الْأَمِيرِ وَ عَنْ لُعْبَةِ الثَّلَاثِ فَقَالَ أَ رَأَيْتَكَ إِذَا مَيَّزَ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ مَعَ أَيِّهِمَا تَكُونُ قَالَ مَعَ الْبَاطِلِ قَالَ فَلَا خَيْرَ فِيهِ.

این روایت ابتدائا دلالتی بر حرمت ندارد و تنها میگوید باطل خیری ندارد یعنی موجب رشد نیست.

مرحوم خویی میفرمایند قطعا این روایات مأمور به نیست چون قطعا همه اقسام لهو حرام نیست. حرمت لهوی که صاد عن ذکر الله نباشد قطعا خلاف ضرورت فقه است. لهو صاد عن ذکر الله هم لهوی است که علاوه بر اینکه در خود آن فعل توجه به حضرت حق نیست مشتمل بر غفلت و مانع و حجاب از ذکر هم هست. مصادیقش هم واضح است و در جایی که شک در مصداقیت چیزی برایش کنیم از موارد شبهه مصداقیه است که قابل اخذ نیست. لذا مراد این روایات یا حرمت لهو همراه با آلات لهو و یا مرجوحیت هر لهوی است.

مرحوم شیخ بعد از اینکه روایات و کلمات فقهاء را دال بر حرمت لهو میدانند قید دیگری بر لهو وارد کرده و فقط لهو بطری را حرام میدانند. اما منشأی برای این قید ذکر نمیکنند. حتی اگر مراد از بطری محرک شهوت باشد هم دلیل بر حرمت مطلق تحریکات دنیایی نداریم. لذا قید مرحوم خویی بهتر است.