نسخه آزمایشی
سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue, 23 Apr 2024

ذکر رکن سلوک و تربیت در برنامه سمت خدا/ قرآن و دعاء مصادیق ذکر الهی و آداب بهره مندی از آنها

متن زیر جلسه 90 گفتگوی جناب حجت الاسلام میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 19 اردیبهشت ماه سال 94 برگزار شده است. ایشان در ادامه مبحث ذکر اشاره داشتند که در تربیت اخلاقی، بزرگان روی ذکر و توجه به خدا و مناجات تأکید می کنند. ذکری که روی آن تأکید می شود به عنوان یکی از مهم ترین ابزار یا نردبان های سلوک که انسان را در وادی توحید و اخلاق الهی سالک می کند. اگر کسی بخواهد به ذکر برسد بهترین ذکر قرآن است که خدا آن را آسان کرده است. مهم ترین ادب باطنی تلاوت قرآن این است که انسان خود را در مقابل معلم قرآن ببیند این مهم ترین ادب معنوی تلاوت قرآن است و الا کسی که خیال می کند مستقیم خودش می تواند بدون امام از قرآن توشه بردارد این محروم می شود همه اذکاری و مقاماتی که در ذکر دنبال می کنیم انسان در تعقیب قرآن به آن می رسد. ذکر از زبان باید به قلب القا بشود. ذکر دیگری که بیان شده است ادعیه است. در خواندن دعا باید به این نکته توجه داشت که اولاً از نزد خودمان ذکر و دعا درست نکنیم دوم آنکه بهترین ادعیه همان دعاهایی است که از معصومین علیهم السلام وارد شده است چرا که معصوم به وجود ما احاطه داشته و همه جوانب را در نظر داشته اند و سوم آنکه در هنگام قرائت دعای معصومین عین همان عبارات خوانده شود یعنی چیزی از دعا کم و زیاد نشود...

سوال: بحث جلسه گذشته ما با استاد در مورد ذکر بود که مورد استفاده و عقلاقه مندان بود. در این هفته نیز ادامه بحث را با ایشان دنبال می کنیم.

جواب: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم. نکاتی را در جلسات گذشته در باب فضیلت ذکر و دوام ذکر و باطن ذکر که ورود به محیط ذکر و محیط ولایت الله و ولایت نبی اکرم و اهل بیت است و حقیقت ذکر که امام است تقدیم کردیم. حالا بعضی از نکات را در مورد همین اذکاری که مدخل ما هستند و ما را وارد حقیقت ذکر می کنند که در روایات آمده خدمت شما تقدیم می کنم.

نکته اول این است که در تربیت اخلاقی یک بحثی را بعضی محققین کرده اند. آن عامل اصلی که موثرترین عامل است و اگر به ما بگویند روی یک عامل از بین این عوامل دست بگذارید و او را برای رسیدن به آن تربیت اخلاقی که اسلام منظور نظرش است معرفی کنید؛ روی کدام عامل دست می گذاریم؟ چون رسیدن به آن تربیت که اسلام می خواهد و نبی اکرم برای آن آمدند که خاتم همه انبیاء و مهیمن بر همه انبیاء هستند؛ یک امر ساده ای نیست. بعضی ها این را ساده می کنند وبا فرمول بسیار ساده ای می خواهند بگویند به آن مقصد می رسید. این طور نیست؛ مجموع دستوراتی که داده شده انواع واجبات ترک محرمات ترک رذائل اخلاقی رسیدن به فضائل اخلاقی درک مراتب ایمان و توحید و بسیاری از عوامل دیگر، این ها همه دخیل اند تا به آن نقطه اوجی که باید و نبی اکرم می خواهند ما را برسانند؛ برسیم. دین نبی اکرم می خواهد ما را به آن مقام برساند. درک آن مقام منوط به این است که همه این امور انجام شود. ولی سوال این است که اگر روی یک مهره بگویند شما دست بگذارید بگویید کدام عامل را اگر ما تأکید و تقویت کردیم آرام آرام سیر اخلاقی انسان شروع می شود، این را بعضی از محققین تحقیق کردند که عوامل متعددی را می شود اشاره کرد.

بعضی ها روی مکتب فتوت و جوانمردی تکیه کرده اند می گویند اگر شما جوانمردی را در فرد ایجاد کردید (همانطور که مکتب پهلوانی در قدیم بوده است) دیگر این فتوت به دنبال خودش جوانمردی و بقیه کمالات اخلاقی را می آورد. من یادم است مرحوم شهید مطهری در بعضی از آثارشان دارند می گویند روی کرامت انسانی تکیه کنید؛ البته روایاتی هم داریم که اگر کسی کرامت خودش را درک بکند دیگر همه چیز از نظر او می افتد و دنیا در نظرش کوچک می شود و امثال این روایات است که قریب به این معنا می گویند روی کرامت انسانی تکیه بکنید اگر انسان به کرامت خودش پی برد و درکی از کرامت خودش پیدا کرد آرام آرام سیر اخلاقی آغاز می شود و عوامل دیگری هم هست و بعضی ها هم روی عمل خیلی تأکید کرده اند که انسان مراقبه بر عمل بکند. 

سوال: یعنی کلیدی ترین عامل که موثر است؟

جواب: البته این مجموعه عوامل است. کسی اگر روی یک عامل دست بگذارد حتماً به نتیجه نمی رسد. این عامل به تنهایی راهگشا نیست. شاید بتوان گفت این را بعضی ادعا کرده اند البته بیان صریحی ندارند. مثل مرحوم سید بن طاووس که از بزرگ ترین علما و مفاخر شیعه هستند یا مرحوم احمد بن فهد حلی صاحب کتاب عدة الداعی ایشان هم از مفاخر شیعه هستند در کربلا نزدیک حرم سید الشهدا علیه السلام مدفون هستند؛ هر چه در مقامات ایشان گفته شود کم است خیلی بزرگوار اند و صاحب کتاب عدة الداعی هستند که کتاب ایشان فوق العاده است. بزرگان خیلی ارجاع به این کتاب می دهند بعضی ها خواستند بگویند شاید بتوان از سیره عملی این بزرگواران استنباط کرد که این آقایان روی ذکر و توجه به خدا و مناجات تأکید می کنند چون مرحوم سید بن طاووس بیش از ده کتاب دارند که در مورد همین موضوع است؛ اقبال الاعمال، جمال الاسبوع و سایر کتبی که ایشان دارند بیشتر کتب ادعیه و ذکر است که روی این تأکید کرده اند؛ یعنی اگر به ایشان بگویید چه امری را ما بیشتر دست بگذاریم تا آرام آرام سیر معنوی و اخلاقی اش پیدا شود می گویند روی ذکر و توجه به خدا و روی مناجات و روی این تأکید می کنند.

من نمی خواهم بگویم این مهم ترین عامل است؛ ولی واقعاً از عوامل بسیار مهمی که در معارف ما در قرآن در روایات نبی اکرم و اهل بیتشان است روی این خیلی تأکید شده که برای این که انسان سیرش در وادی توحید به نتیجه برسد یا لا اقل آغاز خوبی داشته باشد همین اذکار و دعاها و ذکر ها است.

نکته دوم این که این ذکری که روی آن تأکید می شود به عنوان یکی از مهم ترین ابزار یا نردبان های سلوک که انسان را در وادی توحید و اخلاق الهی سالک می کند، مصادیق کلی برایش ذکر شده است. یکی از مصادیق قطعی اش قرآن است. یکی از اسامی قرآن در خود این کتاب شریف ذکر است «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(حجر/9) و سایر آیات «وَ قَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ»(حجر/6) حتی دشمنان حضرت هم می دانند این کتابی که برای حضرت نازل شده ذکر است حالا یکی از عناوین قرآن ذکر است و واقعاً هم اگر کسی اهل انس با قرآن شد البته با آدابی که شاید یک بار بحث کردیم؛ چون تلاوت قرآن آداب ظاهری و آداب باطنی دارد. «فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ اَلْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلاً یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ»(1) متقین نیمه شب ها و در خلوت آن موقعی که همه خواب هستند سر پا می ایستند، به حالت خبردار قرآن را به شکل ترتیل و بدون عجله و بدون شتاب تلاوت می کنند و با آداب معنوی و آداب ظاهری اش تلاوت می کنند؛ از وضو و رو به قبله بودن توجه داشتن و امثال این ها حتی بعضی بودند که دهان خودشان را معطر می کردند عطر می زدند که درست هم هست؛ آداب ظاهری و آداب باطنی است برای کسیکه قرآن را با آداب ظاهری و باطنی اش تلاوت کند.

مهم ترین ادب باطنی تلاوت قرآن این است که انسان خود را در مقابل معلم قرآن یعنی امام ببیند و از پرتو امام استضائه بکند این مهم ترین ادب معنوی تلاوت قرآن است و الا کسی که خیال می کند مستقیم خودش می تواند بدون امام از قرآن توشه بردارد این محروم می شود و چیزی گیرش نمی آید؛ این حدیث «عَلِيٌّ مَعَ القُرْآنِ و القُرْآنُ مَعَ عَلِيٌّ، لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»(2) معنایش همین است امام و قرآن از هم جدا نمی شوند قرآن در قلب امام است قرآن با امام است از امام جدا شدنی نیست این را فریقین نقل کردند. این خیلی تعبیر لطیفی است که قرآن با حضرت است و حضرت هم این وسط ذکر الهی است اگر کسی بخواهد به قرآن برسد باید از امام برسد این از اصلی ترین ادب باطنی تلاوت قرآن و توجه به قرآن و استضائه و پرتو گرفتن است این خیلی مهم است اگر انسان بدون امام بخواهد به قرآن راه پیدا بکند هر چه نزدیک تر شود دور تر می شود. ساحت قرآن ساحتی نیست که ما را به راحتی راه بدهند. از امیرالمومنین نقل شده حضرت فرمودند «فَاستَنطِقُوه»(3) از قرآن طلب نطق بکنید بخواهید با شما حرف بزند ولی با شما حرف نمی زند هر چه هم بگویید قرآن کتاب ناطق است ولی برای شما ناطق نیست با امام حرف می زنند شما اگر می خواهید کلام قرآن را بشنوید باید از امام بشنوید. این نکته مهمی است.

پس قرآن را با آداب تلاوت کردن یکی از راه های رسیدن به ذکر است همه اذکاری و مقاماتی که در ذکر دنبال می کنیم انسان در تعقیب قرآن به آن می رسد و خود خدای متعال هم در قرآن می فرماید «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ»(قمر/17) در سوره قمر سرنوشت اقوام گذشته را ذکر می کند که انبیاء آمدند چطور انذار کردند چطور این ها مخالفت کردند و چه عواقبی نتیجه این مخالفت ها بود. مکرر در این سوره تکرار می کند «وَ لَقَدْ يَسَّرْ نَا الْقُرْ آنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ» ببینید چقدر برای شما ساده گفتیم! برای متذکر شدن به حضرت حق و شئون الهی رسیدن به معرفت الله و آثار معرفت خدا که قیامت و ثواب و عقاب همه چیز که از فروع توحید است و برای این که متذکر شوید ما قرآن را آسان کردیم. این را بزرگان مفسرین این طوری معنا کرده اند یک معنایش این است که «يَسَّرْنَا الْقُرْ آنَ لِلذِّكْرِ» یعنی قرآن حقیقت و باطنش در دست شما نبود ما این را در قالب عربی مبین نازل کردیم که می فرماید ما قرآن را عربی قرار دادیم «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»(زخرف/2) قرآن را در قالب زبان عربی نازل کردیم تا شما بتوانید تعقل در قرآن بکنید اگر این لسان را پیدا نمی کرد و به زبان عربی مبین نمی آمد برای ما ممکن نبود که متذکر شویم و آن اذکار و تذکراتی که در قرآن است به ما نمی رسید. بله آن کسانی که قرآن را در آن مرحله هم می فهمند می فهمیدند.

یک معنای دیگری هم برای این آیه است که ما قرآن را برای تذکر آسان کردیم یعنی وقتی که در قالب لسان عربی آوردیم؛ کتاب هایی هم که فلاسفه می نویسند خیلی هایش عربی است ولی قرآن با این که معارفش قابل مقایسه با معارف بشری در عالیترین سطحش نیست؛ یعنی یک گونه ای القاء شده که همه به اندازه خودشان بهره مند می شوند هیچ وقت شما کتب پیچیده علمی را به کسانی که در وادی تخصص نیستند اصلاً توصیه نمی کنید که بخوانند. می گویید وقت تلف کردن است؛ ولی قرآن این طوری نیست. چه آن کسی که در مقام عالی توحید است چه آن کسی که در آغاز راه توحید است هر دو وقتی قرآن می خوانند از این آیه متنعم و بهره مند می شوند و این خاصیت قرآن است؛ واقعاً هم عجیب است.

هیچ کس در هیچ مقامی نیست که این قرآن را بخواند بگوید من لذت و بهره نمی برم من به حیات طیبه نمی رسم این هم خاصیت قرآن است. من یک موقعی اشاره کردم وقتی قرآن حرف می زند اگر با هزار نفر حرف بزند کلام خدا است به هر کس همان چیزی را که باید القا می کند؛ امام هم همین طور است؛ اگر امام معصوم در یک مجلسی صحبت کنند که هزار نفر باشند، با هزار نفر هزار جور صحبت می کند؛ یک کلام می گوید ولی هزار نوع صحبت می کند؛ یعنی ملائکه ای که واسطه هستند تا این کلام را برسانند به هر کسی یک سطحی از کلام را می رسانند این طور نیست که یک کلامی القا می شود همه یکسان می فهمند.

این تشبیه خوبی نیست اما بعنوان مثال یک نفر با یک زبان صحبت می کند اما به ده زبان بیست زبان ترجمه می شود. هر کسی آن زبان خودش را می شنود؛ ما این ابزار را درست می کنیم اما خدای متعال این کار را بلد است بکند که وقتی قرآن تلاوت می شود آن عوامل و ملائکه ای که این قرآن را منتقل می کنند به هر کسی به اندازه سهم خودش می دهند. امام وقتی در یک مجلس صحبت می کنند اینگونه است. در حدیث است که «إنَّا مَعَاشِرَ الانْبِيَآءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَي قَدْرِ عُقُولِهِمْ»(4) عقول که یکسان نیست حضرت وقتی صحبت می کنند در مجلس سلمان است یک آدم عادی هم است و بالاتر از همه وجود مقدس امیرالمومنین هم در مجلس حضور دارند. با هر کسی به اندازه خودش صحبت می کنند و این خود پیغمبر است که با هر کسی دارد به اندازه خودش صحبت می کند؛ مثل ما نیست که یک کلام القا می کنیم به لوازمش توجه نداریم. حضرت سنگین ترین کلام را هم که می گویند آن کسی که مرتبه اول است از این سنگین ترین کلام به اندازه خودش به آن القا می کنند. قرآن این طوری است «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ» آن ساده ترین آدم هم وقتی می خواند با آن که در درجه دهم ایمان است هم وقتی می خواند برای همه قابل درک است. هم برای درجه دهمی آسان کردیم و هم برای درجات پایین تر؛ قرآن اگر آسان نمی شد درجه دهمی هم نمی فهمید قرآن را برای درجه اول ایمان هم آسان کردیم او هم می فهمد.

اگر کسی بخواهد به ذکر برسد بهترین ذکر قرآن است که خدا آن را آسان کرده است. این نعمت خدا است. مرحوم آیت الله عظمی بهجت می فرمودند اگر به ما می گفتند کتابی است در چین یا هندوستان بروید بگردید پیدا کنید با این خصوصیات باید می رفتیم پیدا می کردیم حالا که دم دست ما است نباید از این کتاب غفلت کنیم. پس یکی از مصادر ذکر قرآن است و هر ذکری شما بخواهید متناسب با درجات ایمان خدای متعال در این کتاب قرار داده است.

سوال: برای ورود به محیط ذکر از طریق قرآن با تلاوت آغاز کنیم؟

جواب: با تلاوت قرآن آغاز می شود هر چه ما با قرآن مانوس تر شویم و آرام آرام به این ذکر عمل کنیم و قوای ما بهره خودش را از ذکر ببرد مراتب بالاتر ذکر قرآن به ما می رسد؛ زمانی که یک مرتبه ای از ذکر می خواهد به ما داده شود یعنی قرآن مرتبه ای از ذکر را به ما داده قلب ما قوای ما پذیرفته حالا یک مرتبه بالاتر از ذکر می خواهد داده شود یک خشوع بیشتر می خواهد یک پذیرش سنگین تری می خواهد.

سوال: با توجه به فرمایشات جلسات قبل شما می توانم بگویم ذکر نقطه مقابل غفلت است و می بینیم که با اینکه قران را می خوانیم و اهل این اذکار ظاهری هستیم ولی باز هم این غفلت است. چه کنیم؟ آیا غیر از ذکر عمل لازم نیست؟

جواب: بله ذکر در مقابل غفلت از خدای متعال اس و البته باید توجه داشت که قوای ما متعدد است ظاهر و باطن دارد باید ذکر به همه قوای ما برسد یعنی از ظاهر ما و باطن ما باید نورانی به نور ایمان شود نورانی به نور ذکر شود. خود ذکر عمل است ذکر اگر فراگیر شد همه اعمال انسان می شود ذکر انسان اگر به ذکر حقیقی رسید «رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ»(نور/37) حجاب ها را کنار می زند همه زندگی انسان می شود ذکر؛ یعنی بازارش هم ذکر و توجه به خدا است. شما هر کاری را که در جهت قرب خدا انجام بدهید این ذکر است و شما را به خدا نزدیک می کند و متذکر به خدا می کند. فقط ذکر زبانی و فکری و قلبی نیست ولی همین ذکر زبانی نقطه شروع خوبی است. این ذکر زبانی را انسان آرام آرام باید بفهمد و به قلب خودش القاء بکند.

بزرگان اخلاق در کتب اخلاقی شان دستور تلقین ذکر می دهند که ذکر باید به قلب القاء شود مثل مادری که به طفل خودش آرام آرام حرف زدن را یاد می دهد تلقین می کند القاء می کند ما باید ذکر توحید را به قلب خودمان هم القاء بکنیم و ذکر لفظی کافی نیست ولی این آغاز خوبی است. همین توجهات همین تنبهات خلوتی درست کردن با قرآن مأنوس شدن، توجه به قرآن کردن آرام آرام حقایق قرآن را به قلب انسان القا می کند؛ یعنی قرآن شفیع است قرآن کتاب زنده است؛ حی است این طور نیست که قرآن یک کتاب صامتی است که ما باید به زبان در بیاوریم؛ خیر، قرآن با ما حرف می زند به شرط این که ما گوشمان را باز کنیم که این هم از تلاوت شروع می شود؛ بعد به ذکر قلبی می رسد و بعد به عمل می رسد و بعد اگر کسی اهل قرآن شد همه زندگی اش قرآن می شود. کما این که همه زندگی اش امام می شود، یعنی این طور نیست که مثلاً بازارش دیگر قرآن نیست. بعضی خیال می کنند قرآن برای زندگی اجتماعی نیست فقط برای زندگی خصوصی است. وقتی می روید به عرصه زندگی اجتماعی باید قرآن را ببندید این طور نیست قرآن برای همه زندگی ما و همه ابعاد حیات ما ذکر است.

سوال: آیا اذکار دیگری به ما توصیه شده است؟

جواب: یکی از اذکار مهم دعا است یعنی ادعیه جزء اذکارند ادعیه ای که از معصوم نقل می شوند ترجمان قرآن اند این طور نیست که چیزی در عرض قرآن باشد. بعضی بزرگان گفته اند: دعا قرآن نازل است قرآن وقتی بخواهد ترجمه شود می شود ادعیه معصومین. دعا و توجه به حضرت حق و خلوت یکی از دستوراتی است که بزرگان می دادند؛ گفتند در شبانه روز حتماً یک فرصتی برای خلوت بین خودتان و خدا بگذارید و مناجاتی با خدا داشته باشید. این را هم بعد عرض می کنم که این مناجات ها اگر از زبان معصوم باشد خیلی هم پر اثر است برای ما اثر بخش است حتی بعضی روایات است ممکن است بعضی وقت ها خواندنش موهم به معانی غلط شود، ان شاء الله که نیست، یک بابی را مرحوم شیخ حر عاملی باز کرده اند در وسایل الشیعه که از مجامع معتبر روایی ما است در کتاب الصلوه در باب ذکر یک بابی را در کتاب ذکر ایشان باز کرده اند به نام «باب استحباب اختیار دعا علی غیره من العبادات مستحبه» در بین عبادات مستحبی ایشان از این روایات استفاده کرده اند که دعا را انتخاب کنید؛ مستحب است اگر می خواهید در عبادات یکی را انتخاب بکنید دعا را انتخاب بکنید. روایاتی این جا دارد از جمله «أفضَلُ العِبادَةِ الدُّعاءُ»(5) این ها روایات کلی است که بالاترین عبادت دعا است.

یک روایت خیلی عجیبی است از مرحوم ابن فهد حلی نقل کرده اند در این جا البته این روایت به نحو جامع مکرر نقل شده مرحوم سید بن طاووس هم در فلاح السائل نقل کرده اند دیگران هم مفصل نقل کرده اند. روایت خیلی عجیب است، برید بن معاویه از امام باقر می گوید سوال کردم که «فَأَيُّهُمَا أَفْضَلُ‏ كَثْرَةُ الْقِرَاءَةِ أَوْ كَثْرَةُ الدُّعَاءِ فَقَالَ كَثْرَةُ الدُّعَاءِ أَفْضَلُ أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى لِنَبِيِّهِ ص‏ قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُم‏»(6) کدام بهتر است زیاد قرآن بخوانیم یا زیاد دعا بکنیم؟ حضرت فرمودند: دعای هتر است و بعد این آیه را حضرت خواندند که اگر دعای شما نبود خدا به شما اعتنا نمی کرد خدا به اندازه فقر شما آگاهی به فقر شما به شما عطا می کند شما اگر از خدا نخواهید محروم می شوید به اندازه ای که بخواهید به شما می دهند؛ درگاه خدا هم بی نهایت است، هر چه بخواهید از این درگاه کم است «ما یعبَؤا بِکُم رَبّی لَولا دُعآؤُ کُم»(فرقان/77) به اندازه دعای شما خدا به شما توجه می کند. «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ»(بقره/152) به اندازه ای که فقیر خدا باشید و اعلام فقر کنید خدا به شما توجه می کند. بالاتر بخواهید به شما می دهند.

روایت دیگری هم عرض کردم من از سید بن طاووس در فلاح السائل دیدم ظاهرا شاید از امام صادق علیه السلام بود به حضرت عرض کرد دو نفر با هم مشغول نماز شدند هر دو هم نماز را طول دادند هر دو هم با هم از نماز خارج شدند یکی بیشتر قرآن خوانده دیگری بیشتری دعا خوانده کدام بهتر است؟ حضرت فرمودند: هر دو خوب است و جواب ندادند کانه ممکن است اگر جواب بدهند یک موقعی تلقی العیاذ بالله وهن قرآن شود نه این وهن قرآن نیست؛ اصرار کرد کدام ثوابش بیشتر است حضرت فرمودند: آن که بیشتر دعا خوانده نمازش افضل است بعد به خود قرآن استشهاد کردند به آن آیه «اُدْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي»(غافر/60) گویا ترک دعا استکبار علی الله به حساب آمده است «دُعا مُخُّ العِبادَه»(7) البته خود قرآن هم مشتمل بر ادعیه است ادعیه قرآنی از بهترین دعاها هستند مثل «رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَ ةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ»(بقره/201) و سایر ادعیه قرآن ولی دعا از این روایت استفاده می شود ثوابش بیشتر است این معنایش این نیست که دعا برتر از قرآن است نه؛ بلکه ما برای این که با خدای متعال مانوس شویم از طریق دعا شاید زودتر بتوانیم مانوس شویم، این برای ثواب و فضیلت است ضمن آنکه خود دعا هم ما را به قرآن می رساند قرآن طریق است حتی ما با قرآن اگر بخواهیم مانوس شویم از طریق دعا می توانیم مانوس شویم، دعاهایی که در آغاز قرائت قرآن به عنوان اذن دخول می خوانیم باب شما را به قرآن باز می کند. دعایی که برای حفظ قرآن می خوانیم باز می کند باب شما را به قرآن باز می کند. پس قرآن افضل است ولی این بیانی از معصوم است.

پس دومین وادی که در ذکر است وادی دعا و ادعیه است حالا من همین جا نکته ای را اشاره می کنم، کتبی در ادعیه و اذکار نوشته شده است و بزرگان خیلی زحمت کشیده اند. مثلاً مرحوم ابن فهد یا مرحوم سید بن طاووس که ادبار و عدة الداعی را نوشتند؛ شیخ بهایی مفتاح الفلاح دارند که کتاب دویست سی صد صفحه ای است فقط در اذکار بیست و چهار ساعت که وقتی بیدار می شوید تا بخوابید چه اذکاری را بگویید و بخوانید؛ البته همه اش که مقدور ما نیست مگر خدا برکت عمری بدهد. یا همین کتابی که در دست ما است مفاتیح الجنان است و کتاب باقیات صالحات این دو کتابی که با هم چاپ می شود از محدث قمی شاید منتخب ده ها کتاب روایی و ادعیه و اعمال اذکار است.

در قدیم رسم بوده با هم مباحثه می کردند با یک ترتیبی هم مباحثه می کردند مثلا مفتاح الفلاح بعد عدة الداعی با یک نظمی بعضی از این کتب را پیش استاد مباحثه می کردند که نقاط لطیف کتاب تلقی و فهم شود. به نظرم می آید این کتاب ها دم دست است از همین ساده ترین آنها که مفاتیح الجنان است همه می توانند از اول تا آخر را یکی دو بار بخوانند و ببینند چه اذکار ادعیه بیان شده که چه وقت هایی خوانده شود چه آثاری بر این ادعیه و اذکار ذکر شده منتها مرحوم محدث قمی نمی توانم بگویم متاسفانه یکی از نکاتی که در کتابشان است برای تلخیص کتاب این کار را انجام داده اند گاهی بعضی از ثواب و فضائلی که در روایت بوده حذف کردند در حالی که آن ثواب ها موضوعیت دارند برای این که انسان آنها را انجام دهد. چون معصوم می داند ما را چه طور تحریک بکند به عمل و برای ما رغبت ایجاد می کند؛ حتی گاهی به نظرم می آید خوب است این عبادت را به طمع همان ثوابی که امام فرموده انجام دهیم که اگر یک موقعی از امام نباشد این ثواب را خدا به شما می دهد، یک بابی از روایت است که اگر روایتی را از نبی اکرم صلی الله علیه و آله یا اهل بیتشان در باب عملی و ثوابش رسید و شما انجام دادید و در واقع هم نبود خدای متعال آن ثواب را به شما می دهد. پیشنهاد من این است این کتب خوانده شود و مورد مطالعه و دقت قرار بگیرد و غفلت نشود و به جای این که ما بخواهیم چند ذکر را تقدیم بکنیم بهتر این است که خود این کتب خوانده شود.

این دعاها و اذکاری که به ما رسیده که مفصل هم است و این جا هم جای بیانش نیست، باید خوانده شود و همه هم می توانند بخوانند و در اختیار همه است و چیز سختی نیست؛ مثلاً کتب سید بن طاووس از فلاح السائل اش تا اقبال الاعمالش ترجمه شده خواندنش که کار سختی نیست. کتب ادعیه فراوان است که در اختیار ما است و اینها خوانده و انتخاب شود. انسان متناسب با احوال خودش و با توان و مقدورات خودش اعمال و اذکار را انجام دهد؛ به خصوص آن عباداتی که خیلی فضیلت دارد و آسان هم است نباید خیال کنیم هر عبادتی که آسان بود فضیلتش کم است این طور نیست ممکن است آسان باشد ولی گنج است و فضیلت خاصی دارد؛ مثل ذکر لا اله الا الله این ذکر برای قبل از خواب است یا این ذکری که من مکرر گفتم اگر سه مرتبه این ذکر را قبل از خواب بگویید به منزله ثواب هزار رکعت نماز است و هر موقع گفتم منبعش را از من خواستند «يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ بِقُدْرَتِهِ وَ يَحْكُمُ ما يُريدُ بِعِزَّتِهِ»(8) دو جمله است که در باقیات صالحات مرحوم محدث قمی است و مصادر زیادی دارد. یک ذکر کوتاه است و ذکر خیلی پر معنایی است؛ یا بقیه اذکار که من بعضی از این اذکار را اشاره می کنم.

یک نکته ای که قابل توجه است این است که مواظب باشیم ذکر از معصوم باشد و چیزی را کم و زیاد نکنیم؛ البته خوب است ما با زبان خودمان با خدا حرف بزنیم خدای متعال می شنود و پاسخ هم می دهد؛ ولی زبان معصوم آن طوری که فرموده اند همه جای کار را سنجیده اند، کلمه کلمه اش حساب دارد. پس اولا اذکار و دعاهایی که از معصوم نقل می شود انتخاب کنیم و دوم این که از خودمان در نیاوریم. در روایات این مساله مذمت شده است. شخصی نزد معصوم آمد و گفت: من دعایی اختراع کردم حضرت فرمود آن چیزی که اختراع کردی کنار بگذار. سوم این که آن چیزی که از معصوم نقل شده را کم و زیاد نکنیم.

این روایات را مکرر شنیده اید اما لازم می دانم بخوانم که ما دست در ذکر نبریم. روایت از اسماعیل بن فضیل است از خصال مرحوم صدوق که از امام صادق پرسیدم: «إِسْمَاعِيلُ بْنُ الْفَضْلِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها فَقَالَ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ أَنْ يَقُولَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ عَشْرَ مَرَّاتٍ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا عَشْرَ مَرَّاتٍ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَ حَيٌّ لَا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ قَالَ فَقُلْتُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ يُمِيتُ وَ يُحْيِي فَقَالَ يَا هَذَا لَا شَكَّ فِي أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ يُمِيتُ وَ يُحْيِي وَ لَكِنْ قُلْ كَمَا أَقُولُ»(9) قبل از طلوع و غروب آفتاب پروردگارت را به لسان حمد تسبیح کن (چون حمد خودش تسبیح است) به حضرت عرض کردم مقصود از تسبیح طلوع و غروب شمس چیست. حضرت فرمودند: بر هر مسلمانی فریضه است بعضی فتوا بر وجوب این ذکر داده اند معمولاً می گویند از مستحبات موکد است ده مرتبه قبل از طلوع و قبل از غروب بگوید لا إلهَ إلّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ يُحْيي وَيُمِيتُ وَهُوَ حَيّ لا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَهُوَ عَلى‏ كُلّ شَي‏ءٍ قَدِيرٌ»

شبیه همین روایت و این ذکر را مرحوم مجلسی در مرآت العقول در شرح کافی می فرمایند این ذکر متواتر معنوی است و هم شیعه هم اهل سنت اند از اهل بیت و از نبی اکرم این ذکر و فضیلتش را به حد تواتر نقل کرده اند. این همان است که «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا»(طه/130) این دستور ذکر خاص تعبیر به این شده است. مراد از این تسبیح این است که اگر کسی این تسبیح را بگوید به این آیه عمل کرده و آثاری هم که در آیه ذکر شده بر او مترتب است. این روایت کمی اختلاف در تعبیر دارد یعنی در بعضی روایات دارد يُحْيي وَ يُمِيتُ و يُمِيتُ و يُحْيي و در بعضی دیگر یمیت و یحیی را ندارد. مرحوم علامه مجلسی می گویند متواتر معنوی است عین عباراتش به تواتر نقل شده اما کم و زیاد دارد ولی اصل مضمون به این ذکر به این که ده مرتبه قبل از طلوع و غروب و این که جزء مستحبات موکد است و جزء مسلمات است.

راوی می گوید شروع کردم به خواندن این ذکر و در آخر خودم اضافه کردم یمیت و یحیی - البته این یمیت و یحیی را علامه مجلسی در مرآت العقول شرح داده اند که تکرار نیست یک اماته و احیاء دیگری است که خدای متعال احیا می کند و می میراند و اماته می کند و دوباره زنده می کند تأکید مربوط به انواع مختلف مرگ و حیات است امات و احیا بحث های مختلفی دارد - بعد راوی می گوید در ذکر این حضرت این نبود، من گفتم یحیی و یمیت و یمیت و یحیی حضرت فرمودند: «يَا هَذَا لَا شَكَّ فِي أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ يُمِيتُ وَ يُحْيِي وَ لَكِنْ قُلْ كَمَا أَقُولُ» شکی نیست که خدای متعال احیا می کند و می میراند هر دوتایش درست است هم یُحیِی و یُمِیت و یُمِیت و یُحیِی ولکن قُل کَما أقُول همان طور که من می گویم بگو امام خبره کار است؛ کم و زیاد نکنید.

باز روایت دیگری در ابواب ذکر است از امام صادق علیه السلام نقل می کند این آیه را حضرت تفسیر کرده اند «وَ اذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ»(اعراف/205)  پروردگار خودت را در باطن به حالت تضرع بدون سر و صدا صبح گاهان و شام گاهان یاد کن؛ آثارش در آیه بعد است. حضرت این طور فرمودند هنگام غروب وقت مساء این ذکر را بگویید «لا اله الا وحده لا شریک له» همان ذکر قبلی است منتها حضرت در تفسیر این آیه فرموده اند یعنی هم در این آیه «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا» گفتن آن ذکر به این امر محقق می شود و هم این ذکر دومی که در آیه سوره مبارکه اعراف بود که فرمودند: «لا إلهَ إلّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ يُحْيي وَ يُمِيتُ وَيُمِيتُ وَ يُحْيي وَهُوَ عَلى‏ كُلّ شَي‏ءٍ قَدِيرٌ قُلتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ قال ِانَّ بِیدِهِ الخَیر لکِّن قُل کَمَا اَقُول لَکَ عَشرَ مَرَّات»(10) راوی می گوید بیده الخیر هم بگویم و حضرت می فرمایند: حتماً همین طور است که خیر در دست خداست اما همان طور که می گویم بگو.

بنابراین اذکار را دعا و ذکر را از معصوم بگیریم و همان طور هم که فرمودند بگوییم. شما اضافه نکنید؛ ذکر را از معصوم بگیریم اضافه نکنیم. همین ذکر زبانی هم مقدمه است. نگوییم این فایده ندارد بعضی ها می گویند قرآن را فقط باید عمل کرد؛ نه، قرآن را باید خواند و فهمید و عمل کرد. خواندنش فهمیدنش عبادت است؛ عمل کردنش هم عبادت است؛ تعلیم و تعلم و همه اش عبادت است. این طور نیست بگوییم نخوانید.

ذکر هم همان طور است این ذکر ما را در مسیر قرار می دهد. یکی از چیزهایی که در روایات ما آمده و در مورد آن تذکر داده اند که از همین ذکر زبانی شروع کنید و رها نکنید. این را مذمت کرده اند. یک روایتی از وسائل الشیعه می خوانم که ذکر را رها نکنید و این طور نباشد که کسی خیال بکند مثلاً چون ذکر قلبی نیست ما دیگر ذکر نگوییم. این صحیح نیست این ذکر را بگویید ولو این که نتوانید به ذکر قلبی برسانید. یک بابی در باب ذکر وسائل الشیعه است باب کراهت ترک ذکر الله همان طور که ذکر مستحب است ترک ذکر هم مکروه هست. بعضی اوقات افعالی هستند خودشان مستحب اند اما ترکشان مکروه نیست؛ یعنی مذمت بر ترک نشده است فعلش ثواب دارد؛ یا بعضی افعال انجامش مکروه است؛ اما یک عباداتی داریم دو طرفه اند فعل ثواب دارد ترکش مذمت شده است.

این روایت از عدة الداعی ابن فهد است که از وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله نقل کره است. حضرت پنج دسته را نام بردند و فرمودند: «أَبْخَلُ النَّاسِ فَرَجُلٌ یَمُرُّ بِمُسْلِمٍ وَ لَمْ یُسَلِّمْ عَلَیْهِ أَمَّا أَکْسَلُ النَّاسِ فَعَبْدٌ صَحِیحٌ فَارِغٌ لَا یَذْکُرُ اللَّهَ بِشَفَهٍ وَ لَا بِلِسَانٍ أَسْرَقُ النَّاسِ فَالَّذِی یَسْرِقُ مِنْ صَلَاتِهِ تُلَفُّ کَمَا تُلَفُّ الثَّوْبُ الْخَلَقُ‏ فَیُضْرَبُ بِهَا وَجْهُهُ وَأَمَّا أَجْفَى النَّاسِ فَرَجُلٌ ذُکِرْتُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَلَمْ یُصَلِّ عَلَیَّ وَ أَمَّا أَعْجَزُ النَّاسِ فَمَنْ یَعْجِزُ عَنِ الدُّعَاءِ»(11) بخیل ترین مردم را می خواهید بشناسید کسیکه به مسلمان عبور می کند و به او دعا نمی کند از سلام کردن و دعا کردن به مسلمان بخل می ورزد بخیل ترین مردم است. چون دعای بر سلامتی دعا برای مومن است. کسل ترین مردم عبد صحیح فارغ بدنش سالم است بیکار است با زبان و با لبش ذکر نمی گوید پس خود ذکر زبانی و با لب از اموری است که به آن دعوت شده ترکش هم بیماری است. دزدترین مردم آن است که از نمازش می دزدد اگر از نمازش دزدید او را در هم می پیچند مثل پارچه کهنه ای که می پیچند برای دور انداختن می اندازند به سمت خودش و به چهره خودش و به سوی خودش برمی گردد به جای این که برود بالا و او را هم با خودش ببرد برمی گردد و این نماز آثار سوء برای انسان دارد. جفاکار ترین مردم کسی است که من در نزد او ذکر شوم و صلوات بر من نفرستد این هم توضیح می خواهد و ابخل الناس و اعجز الناس هم داریم که عاجز ترین مردم هم هست در این مورد گفته شده است. اگر یک صلوات می فرستاد درهای خیرات به رویش باز و تطهیر می شد. عاجز ترین مردم ناتوان ترین مردم این است که من یاد شوم چون این یاد بی خودی نیست؛ مثلاً گاهی آدم یک دفعه یاد قرآن می افتد؛ در روایت دارد مومن اگر گناه کند بعد بیست سال یادش می اندازند می گویند خیال نکنید تصادفی یاد شما آمده بلکه خدا یاد شما آورده که استغفار کنید؛ غیر مومن گناه می کند همان لحظه فراموش می کند؛ این ها را تصادف نگیریم. این یاد را گذاشتند که شما صلوات بفرستید تا بابی باز شود؛ عاجز ترین مردم کسی است که خدا او را مقدمات این عبادت سلوک و سیر را برایش فراهم می کند خودش که همیشه یاد حضرت نیست العیاذ بالله یادش هم که خدا می اندازد بخیل است بخل می ورزد یک صلوات نمی فرستد عاجز ترین و جفاکار ترین است و جفا از این بالاتر نمی شود و عاجز ترین مردم است کسی است که در چاه افتاده نمی تواند بگوید یا الله. کسی که نمی تواند خودش کار کند گفتند از خدا بخواه به تو می دهد کسی که عاجز از دعا باشد عاجزترین است. غرض آنکه خود ذکر لسانی و مداومت بر آن مقدمه خیراتی است و ترکش علامت کسالت قلب است علامت کسالت روح است.

سوال: به قرار قرآنی هر روز رسیده ایم که آیات 13 تا 27 سوره مبارکه یس است و بعد ادامه بحث را داریم.

جواب: بسم الله الرحمن الرحیم یک نکته دیگر عرض می کنم که قابل تأمل است یک بابی را مرحوم شیخ حر در باب ذکر وسائل باز کرده اند باب استحباب ذکر الله عند وسوسه و حدیث نفس که موقعی که ما مبتلا به وسوسه و حدیث نفس می شویم گاهی اوقات یک وسوسه هایی در دل ما واقع می شود گویا نفس ما با ما دارد حرف می زند یک گوینده ای است می گویند حدیث النفس سخن نفس است وسوسه شیطان و نفس است که در این وقت مستحب است آدم خدا را یاد بکند. دو حدیث می خوانم چون دیدم محل ابتلا است یک روایتی در کافی است ابن ابی عمیر از امام صادق علیه السلام نقل می کند «إنَّه يقَعُ في قلبي أمرٌ عظيمٌ فقالَ قلْ لا إلهَ إلاّ اللّه»(12) در دل من امر سنگینی واقع شده پیداست وسوسه ای بوده به حضرت عرض نکرد چیست و حضرت در جوابش فرمود بگو لااله الاالله. دراج که از صحابه حضرت است البته نقل می کند او به امام صادق عرض کرده است. بعد می گوید هر وقت در قلب من آن حادثه اتفاق می افتاد من می گفتم لا اله الا الله و آن رفع می شد. البته ممکن است ذکر خاصی بوده که امام گفته ولی چون اذن امام است همه جا است.

باز در همین باب روایت دیگری آمده است که علی بن مهزیار از امام جواد علیه السلام ظاهراً نقل می کند که فردی به حضرت شکایت کردند که اموری در دلشان واقع می شود لغزش هایی عجیب است آن چنان این وسوسه ها سخت بوده که اگر باد طوفانی بیاید قطعه قطعه شویم شیرین تر است تا بتوانند حرف هایی که در دلشان است را به زبان بیاورند گاهی می آیند می گویند شیطان وسوسه عجیبی در دل ما می کند حضرت فرمودند: «فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ تَجِدُونَ ذَلِكَ قَالُوا نَعَمْ فَقَالَ وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إِنَّ ذَلِكَ لَصَرِيحُ الْإِيمَانِ فَإِذَا وَجَدْتُمُوهُ فَقُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» این که شما نگران هستید آمدید پیش من و دارید بر من شکایت می کنید تا چاره ای بگذارم این عین ایمان است شما اگر ایمان نداشتید با نفس همراه می شدید بی خیال وسوسه می شدید هر وقت این وسوسه ها آمد بگویید ما به خدا و رسول مومن هستیم و این حرف ما نیست و شخص دیگری دارد این حرف ها را می زند.

اذکار دیگری هم است. روایت دیگری باز در همین باب کتاب شریف کافی است که از امام باقر علیه السلام که شخصی آمد محضر نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و عرض کرد «يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّنِي نَافَقْتُ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا نَافَقْتَ وَ لَوْ نَافَقْتَ مَا أَتَيْتَنِي تُعْلِمُنِي مَا الَّذِي رَابَكَ أَظُنُّ الْعَدُوَّ الْحَاضِرَ أَتَاكَ فَقَالَ لَكَ مَنْ خَلَقَكَ فَقُلْتَ اللَّهُ خَلَقَنِي فَقَالَ لَكَ مَنْ خَلَقَ اللَّهَ قَالَ إِي وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ لَكَانَ كَذَا فَقَالَ إِنَّ الشَّيْطَانَ أَتَاكُمْ مِنْ قِبَلِ الْأَعْمَالِ فَلَمْ يَقْوَ عَلَيْكُمْ فَأَتَاكُمْ مِنْ هَذَا الْوَجْهِ لِكَيْ يَسْتَزِلَّكُمْ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ فَلْيَذْكُرْ أَحَدُكُمُ اللَّهَ وَحْدَهُ» گفت: منافق شدم ظاهر و باطنم دو تا شده است. حضرت فرمودند: این نفاق نیست اگر منافق بودی نمی آمدی از حرف دلت به من بگویی منافق کسی است که ظاهر و باطنش دو تا است این که می آیی می گویی پیداست ظاهر و باطن ات یکی است این که آمدی در خانه ما علامت ایمان است آنچه تو را به شک و ریبه انداخته است گمان من این است که می آید دشمن به تو می گوید چه کسی تو را آفریده تو جواب می دهی خدا و بعد برمی گردد می گوید خدا را چه کسی آفریده است؟ اینگونه گیرت می اندازد آن شخص گفت: همین طور است. حضرت فرمود: شیطان این کار را می کند و از طریق این عمل شما را می خواهد به ترک واجب وادارد وقتی ناتوان شد از این کار از طریق شبهات می آید یا شبهه در ایمان می اندازد یا وسوسه های ناجور تر است که شما را بلغزاد خدا را یاد کنید پس مصداق لا اله الا الله گفتن و بقیه اذکار است.

پی نوشت ها:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 304

(2) الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 460

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 61

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 23

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 466

(6) وسائل الشيعة، ج‏6، ص: 333 نقلا عن آخر السرائر لابن ادریس الحلی

(7) عدة الداعي و نجاح الساعي، ص:29

(8) المصباح للكفعمي (جنة الأمان الواقية)، ص: 46

(9) الخصال، ج‏2، ص: 452

(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 527

(11) عدة الداعي و نجاح الساعي، ص: 41

(12) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 424