نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 30 فروردين 1403 - Thu, 18 Apr 2024

تفسیر سوره مبارکه ناس در برنامه سمت خدا/ ذکر خدا تنها راه رهایی و نجات از وسوسه شیاطین و غفلتها

متن زیر گفتگوی جناب آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری در برنامه سمت خدا در تاریخ 24 مرداد 1394 است. ایشان در ادامه تفسیرسور جزء سی قرآن کریم مباحث تفسیری سوره ناس را شروع می کنند و بیان می کنند که در این سوره از خدای متعال با سه تعبیر رب و مَلِک و اله یادشده است و خطاب به پیامبر اسلام است که بگو به این سه اسم خدا پناه می برم از شر وسوسه گری که خناس نام دارد و از غفلت انسان استفاده کرده و وسوسه می کند و گاهی خناس و شیطان چنان در انسان نفوذ می کنند که انسان حرف و وسوسه آنها را از خودش می داند. این شیطان خناس نام دارد چرا که با ذکر و یاد خدا مخفی می شود. زمانی که غفلت و وسوسه شیاطین هجوم می آورد تنها راه پناه بردن به پناهگاهی است که از قبل باید مهیا شود و آن ذکر خداست. در آیات قرآن است که زمانی انسان می تواند در هنگام غفلت به خدا پناه برده و متذکر شود که اهل تقوا بوده باشد و در این حالت است که خدای متعال راه نجات و هدایت را برای آنها باز کرده و توبه آنها را قبول می کند...

سوال: طبق روال جلسات روزهای شنبه مباحث قرآنی را خدمت استاد میرباقری هستیم. امروز بحث سوره مبارکه ناس را می شنویم.

جواب: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین. به حسب ترتیب کنونی قرآن آخرین سوره قرآن سوره مبارکه ناس است. از سور کوتاهی است که فضیلت های زیادی برایش ذکر شده و آثار و برکاتی هم دارد که در ضمن بحث بعضی از آنها را عرض می کنم. سوره فلق قبل از این سوره و سوره 113 ام و سوره ناس سوره 114 ام قرآن است؛ البته این ترتیب نزول نیست بلکه ترتیب کنونی قرآن است که این هم بزرگان و مفسرین معتقدند که این ترتیب هم از خود نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. این دو سوره به لحاظ مضمون با هم نزدیک و مشترک اند. لذا در مقام تلاوت هم در بسیاری از موارد دستور داده شده این دو سوره با هم خوانده شود. مثلاً در نماز وتر بعد از سوره حمد توحید و معوذتین خوانده می شود و به لحاظ مضمون هم به هم دیگر نزدیک هستند که آن ارتباط مضمونی را ان شاء الله در ضمن بحث هایی که طرح می کنیم خدمت شما تقدیم می کنم. این دو سوره معروف به معوذتین هستند و آثار زیادی هم در روایات برای تلاوت و مداومت بر این دو سوره ذکر شده و مضمون این دو سوره هم خودش گویای این مطلب است. حالا ما از سوره ناس شروع می کنیم که آخرین سوره است.

اجمال سوره این است که خدای متعال خطاب به وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «قل»؛ یعنی بگو. پنج سوره است که با قل شروع می شود، یکی چهار قل که معوذتین و کافرون و توحید هستند و یکی هم سوره جن است که با قل شروع می شود. خدای متعال خطاب به نبی اکرم می فرماید: «قُلْ أَعُوذُ بِرَ بِّ النَّاسِ * مَلِكِ النَّاسِ * إِلَـهِ النَّاسِ» اینجا از حضرت حق با سه اسم یاد شده یکی رب یکی مَلِک یکی اله و هر سه هم اضافه به عموم مردم شده و می فرماید: بگو پناه می برم به «رَبِّ النَّاسِ، مَلِكِ النَّاسِ، إِلَـهِ النَّاسِ».

پیداست خدای متعال رب همه کائنات است، ملک همه کائنات و اله همه کائنات است؛ منتها در این سوره خصوصیتی بوده که اشاره شده به رب الناس ملک الناس اله الناس یعنی آن کسی که رب مردم و ملک مردم و اله مردم است که این سه اسم الهی هم یک ترجمه ای باید بشود و توضیحی باید داده شود. از چه پناه می برم؟ بگو به خدای متعال که این سه خصوصیت را دارد پناه می برم.

«مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ» از شر وسوسه کننده ای که خناس است. ترجمه ساده خناس هم این است که یعنی خودش را آشکار می کند و وقتی توجه به خدای متعال پیدا شود پنهان می شود، خنوس دارد یعنی از انسان پنهان و دور می شود؛ وسوسه گری که خناس است. قرآن توصیف می کند که وسوسه گر خناس کیست «الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ» در صدر و سینه انسان ها است و وسوسه می کند.

«مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ» این وسوسه گر هم از نوع جن است و هم از نوع ناس. یعنی بگو پناه می برم به حضرت حق با این سه اسمی که ذکر شد از شر وسواس خناسی که در سینه های انسان ها وسوسه می کند و متصرف در درون انسان است؛ چون یک موقعی دشمن در بیرون انسان است و یک موقع در درون تصرف می کند. در مصباح الشریعه است که در توضیح وسواس گفتند: وقتی بیرون انسان است و قلب را متصرف نشده و از آن جا وسوسه در قلب می کند به آن وسواس می گویند و این مرحله وسوسه است؛ وقتی مسلط بر قلب شد از مرحله وسوسه گذشته و مرحله ضلال است؛ مرحله ای است که انسان به ضلالت می افتد. وقتی بیرون است قلب انسان را وسوسه می کند.

دو نکته را به عنوان مقدمه عرض می کنم. نکته اول این است که این سوره ابتدائاً خطاب به خود وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که به ایشان دستور داده می شود «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» پس مخاطب اصلی خود ایشان هستند. حالا این چه خطری است که وجود مقدس نبی اکرم باید از آن خطر پناه ببرند؟ آیا آنطورکه بعضی گفتند وسوسه در دل خودشان است؛ یا نه چیز دیگری است؛ آن را بعد عرض می کنم. پس اصلی ترین معنای سوره که مراد از سوره است همان معنایی است که خطاب به پیغمبر گفته می شود که پیامبر گرامی بگو من پناه می برم به «مَلِكِ النَّاسِ، إِلَـهِ النَّاسِ، مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ» که در سینه های انسان ها وسوسه می کند و در صدور الناس متصرف شده و دست می برد و وسوسه می کند. این را باید معنا کنیم و شاید معنی اصلی سوره است. ولی قبل از آن این نکته را مفسرین فرمودند که این سوره حالا از هر بابی که باشد خطاب به ما هم هست و ما هم مخاطب سوره هستیم.

یک بار هم عرض کردم که این قرآن کلام خداست که از زبان نبی اکرم جاری می شود و ما کلام خدا را از وراء حجاب نبی اکرم تلقی می کنیم؛ لذا به این معنا ممکن است خطاب به ما هم به واسطه نبی اکرم باشد؛ یعنی برای حضرت بی واسطه است و برای ما خطاب با واسطه است. در روایات است که وقتی این سوره را می خوانید بگویید اعوذ برب الناس؛ یا فلق را که می خوانید بگویید اعوذ برب الفلق. پس شما هم در معرض این خطر هستید و شما هم از این خطر به حضرت حق به رب و ملک و اله الناس پناه ببرید. پس این یک نکته که هم حضرت مخاطب اند و باید از آن زاویه سوره معنا شود و هم ما به هر صورت مخاطب این سوره هستیم و به تعبیر دیگر متوجه ما هم هست این سوره که ما هم در معرض خطر هستیم و باید از شر این وسوسه به خدای متعال پناه ببریم.

نسبت به معنی دوم که ما در معرض وسوسه هستیم یک مقدار سوره را ترجمه بکنیم. یک وسوسه هایی در درون ما است که به تعبیر قرآن وسوسه نفس است «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»(ق/ 16) ظاهراً یک وسوسه نفس داریم که نفس انسان به انسان وسوسه و حدیث می کند. خیلی وقت ها ما مبتلا هستیم و شاید خیلی ها هم مبتلا باشند. نفس وسوسه می کند؛ منتها هم نفس و هم شیطان گاهی این قدر به ما نزدیک می شوند و تصرفشان در ما پنهان است که ما آن ها را با خودمان اشتباه می گیریم؛ یعنی خیال می کنیم که سخن سخن خود ماست. در حالی که سخن نفس است و نفس هم در روایات داریم که «اَعدى عَدُوِّکَ نَفسُکَ الَّتى بَینَ جَنبَیک»(1) این سخت ترین دشمن ماست و بین دو پهلوی خود ما هم است و گاهی ما این را با خودمان اشتباه می گیریم و حرف ها و وسوسه هایش را خیال می کنیم مطالبات خود ماست؛ در حالی که دیگری است که دارد وسوسه و القاء حدیث می کند.

یک موقع بحث از سوالات و شبهات بود که این شبهات وقتی پیدا می شود چه کار کنیم؟ عرض کردم قبل از این که دنبال پاسخش بگردید که پاسخش چیست، ببینید این سوال از کجا دارد می آید و منشأ آن کجاست؟ بالاخره این که تا یک دقیقه قبل یا پنج دقیقه قبل نبود؛ این سوال و تردید و شکی که در دل من پیدا شد و این حرف و حدیث هایی که در دل من است، ریشه اش کجاست؟ این اگر بد باشد یا از نفس انسان است و یا از شیاطین. اگر خیر باشد برای ملائکه است. در روایت است که هر انسانی قلبش دارای دو گوش است که در یک گوش ملک می دمد و در گوش دیگر شیطان و مومن با ملکی که او را تقویت می کند، موید به روح الایمان است.

بنابراین حرف هایی که در دل ما زده می شود مهم است که از کجاست، چون خیلی وقت ها ما خودمان آرام هستیم، هوس ها و زینت های دنیا هم نیست؛ آن چه ما را تحریک می کند گاهی زینت های دنیاست و گاهی شیاطین بیرونی هستند؛ اما یک موقع می بینی نه آن است و نه زینت های دنیا است؛ در این حالت وسوسه نفس است که نفس شروع به وسوسه کردن می کند؛ در حرف هایی هم که می زند القائات شیطانی به انسان می کند و اعتقادات انسان را زیر سوال می برد و خیالات بد و القائات بد ایجاد می کند؛ خیلی ها هم نگرانش بودند و از ائمه علیهم السلام هم سوال می کردند. ائمه می فرمودند: کم کسی است که مبتلا به این چیزها نباشد؛ این ها با ذکر خدا و با توجه به خدای متعال رفع می شود.

من یکی دو روایت را می خوانم یک بابی را بزرگان ما نقل کردند ازجمله مرحوم مجلسی در کتاب اخلاقشان در باب مساوی اخلاق (اخلاق سوء) بابی را باز کردند تحت عنوان «باب الشک فی الدین و الوسوسه و حدیث النفس» یعنی شک در دین وسوسه ها و حدیث نفسی که پیدا می شود، آن جا روایاتی آوردند که معصومین مکرر فرمودند که شک، از ما نیست. خیلی وقت ها وسوسه ها مبدأ شک در انسان می شود. مرحوم مجلسی از ثواب الاعمال مرحوم صدوق حدیثی آوردند از امام صادق علیه السلام که از حضرت علی علیه السلام نقل کردند: «إنَّ الشَّكَّ والمَعصِيَةَ فِي النّارِ، لَيسا مِنّا ولا إلَينا»(2) شک و معصیت پایانش در آتش است و ظرف ظهورش هم آتش است؛ ریشه شک ما نیستیم؛ یعنی از ولایت معصوم هیچ وقت شک در نمی آید و معصیت خارج نمی شود؛ کما این که معصیت از ولایت معصوم نیست شک هم از ولایت معصوم نیست. این که بعضی ها گفتند شک خوب است، نه، شک چیز خوبی نیست؛ ما به سرعت باید از شک در حقایق عبور کنیم. اصل، یقین در حقایق است. لذا اولیاء خدا هرگز شک نکردند و لحظه ای شک و تردید در دلشان نبوده و صاحب یقین بودند و هستند و خواهند بود و لحظه ای شک نکردند. از امیرالمومنین طبق این نقل که ذکر شد آمد که شک از ما نیست و پایان شک هم کسی را به ما نمی رساند؛ نه از ماست و نه به سوی ماست. به عکس یقین، هم از امام است و هم منتهای یقین خود امام است و انسان را به وادی حق ملحق می کند. معصیت و شک این طوری نیستند. خیلی وقت ها وسوسه های نفس این طوری نیست شک و تردید در انسان ایجاد می کند.

در روایات فراوان آمده است و از امام رضا علیه السلام نقل شده که از حضرت از باب حدیث نفس سوال شد «فَقَالَ مَنْ يُطِيقُ أَلَّا تُحَدَّثَ نَفْسُه» چه کسی می شود که حدیث نفس نداشته باشد؟ خواص اند که با زحمت یا از ابتدا با یک عنایت خاص نجات پیدا کرده اند. در ادامه از حضرت سوال کردند از وسوسه ولو این که گاهی اوقات وسوسه نفس زیاد باشد، حضرت فرمودند: «لَا شَیء فِیهَا یَقُول لَا اِلَهَ اَلَّا الله»(3) حضرت پاسخ دادند که متوجه به ذکر توحید شود که این ذکر وسوسه را از بین می برد؛ یا «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ» و یا روایات دیگری که مفصل در کتب نقل شده است. کسی آمد محضر نبی اکرم عرض کرد: هلاک شدم. حضرت فرمودند: بله، می دانم؛ شیطان می آید سراغت از تو سوال می کند ومی گوید عالم را چه کسی آفریده؟ می گویی خدا و بعد می گوید خدا را چه کسی آفریده است؟ و اینگونه گرفتارت می کند. عرض کرد: بله همین طور است؛ حضرت فرمودند: این نگرانی تو علامت ایمانت است، اگر در تو ایمان نبود تسلیم شیطان می شدی، او تردید ایجاد می کرد و شما هم دنبالش می رفتی. شیطان دام هایش فقط تحریک به گناه نیست؛ خیلی وقت ها در اعتقادات صحیح انسان تحریک ایجاد می کند و بعد انسان را وادار به گناه می کند، این طوری راحت تر است. همان طور هم وقتی شیطان نفس انسان را در مقابل جلوه های دنیا وسوسه می کند، هم می تواند مقابلش بایستد و مقاومت بکند و هم می تواند راحت حرکت بکند؛ اگر مقاومت کرد علامت ایمان است. آن گاه که انسان را به غیبت و دروغ و گناه و ظلم و تجاوز به حقوق دیگران دعوت می کند، اگر مقاومت کردی علامت ایمان است و اگر در مقابل وسوسه هایی که در اعتقادات می کند انسان بی تفاوت شد، معنایش این است که انسان به شیطان وا داده و ایمانش را از دست داده است؛ ولی اگر مقاومت کرد و نگران بود خود این نگرانی علامت ایمان است. منتها چاره اش چیست؟ در این روایت حضرت به او فرمودند: هر وقت آمد، متوسل به ذکر لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم باش. البته این به این معنا نیست که در مقابل وسوسه های شیطان و نفس مجادله با شیطان و نفس نکند؛ بلکه باید مقابل استدلال او استدلال بکند و مقابل حرف او حرف بزند. کما این که در بیرون شیاطینی سوال و شبهه را القاء می کنند و آدم نمی تواند از کنارش بگذرد؛ بلکه باید برگردد و استدلال منطقی هم پیدا بکند. ولی خیال نکنیم این استدلال مشکل را حل می کند. شما هزار استدلال هم بیاورید او سوال بعدی را می پرسد. بنابراین نیاز به این ذکر هم هست.

خیلی وقت ها با ذکر و با توجه به خدای متعال وسوسه و حدیث نفس برداشته می شود؛ البته در قبال شیطان و نفس و کسانی که می خواهند اعتقادات ما را مورد سوال قرار بدهند، ما حتماً باید یک دستگاه منطقی پاسخ عقلانی روشن را هم داشته باشیم که مجادله کنیم و جواب دهیم؛ ولی باید بدانیم که او هیچ وقت در انسان ایجاد یقین نمی کند و باب سوال را هم نمی بندد؛ این سوال را جواب دادی سوال بعدی می آید. پس یک مسئله حدیث نفس است که شک و ریب و بد گمانی ایجاد می کند؛ یعنی اول شک و بعد ریب و بد گمانی و سوء ظن نسبت به خدا و اولیاء خدا است که نفس ایجاد می کند. همان طوری که به حسن ظن به خدای متعال تأکید شده، از سوء ظن هم بسیار پرهیز داده شده که انسان نسبت به خدا و اولیاء خدا نباید سوء ظن داشته باشد. برعکس گفتند هر چه سوء ظن است نسبت به خودتان داشته باشید؛ کار نفس و شیطان این است که ما را نسبت به خودمان خوش بین می کنند و عیب ها را گردن خدا می اندازند. خیلی وقت ها نفس از قوای شیطان می شود و در اختیار شیطان قرار می گیرد و با شیطان هماهنگی می کند. وسوسه نفس یک امری است که یک نسبتی هم حتماً با وسوسه های شیاطین دارد و البته راه حلی هم دارد؛ یک جاهایی باید مجادله کرد، یک جاهایی مقابله کرد، یک جاهایی باید ذکر گفت و متوجه بود. فرض کنید آدمی که یقین می خواهد مقابل این مجادلات باید سحر خیز باشد و اهل دعای سحر و مناجات سحر باشد؛ یقین پیدا می شود. خیلی از وسوسه های شیطان در روز، با بیداری سحر و مناجات سحر رفع می شود و نه با استدلال؛ گرچه استدلال و پاسخ گویی هم حتماً باید باشد و الا انسان یک جایی از نفس و شیطان ضربه می خورد.

ما یک بحث دیگری داریم و آن وسوسه شیاطین در ما است. این خیلی نکته مهمی است که قوا و جنود و لشکریان شیطان در زندگی ما هستند و رفت و آمد می کنند. مثلاً خانه ای که در آن معصیت است غفلت است؛ خانه ای که در آن آواز غیر حلال و موسیقی است، محل رفت و آمد شیاطین است؛ این مَجاز نیست واقعاً رفت و آمد می کنند. به عکس اگر در خانه ای ذکر بود محل رفت و آمد ملائکه و قوای ملکوتی عالم است، این ها هم مَجاز نیست. پس هم در بیرون زندگی ما رفت و آمد می کنند و هم این که مخاطرات متعددی برای ما دارند که در قرآن از آن صحبت می شود. گاهی شیطان دعوت می کند؛ یعنی یکی از کارهایش این است «إِلَّا أَن دَعَوْتُكُمْ»(ابراهیم/22) و واقعاً ما را دعوت می کند. ما دعوت کننده های متعددی داریم؛ یکی دنیا است، یکی نفس است، یک دعوت کننده هم خدا و رسول خدا هستند «دَاعِيًا إِلَى اللَّـهِ»(احزاب/ 46) یعنی خدای متعال ما را دعوت می کند و ما هم لبیک می گوییم و اجابت می کنیم. یکی از دعوت کننده ها هم شیطان است که ما را به سوی خودش و دنیا دعوت می کند و بعد هم روز قیامت می گوید من به شما وعده دادم و خلاف کردم؛ خدای متعال هم وعده داد اما خلاف نکرد؛ شما خودتان دنبال من آمدید. این طور نیست که شیطان سلطه ای داشته باشد. گاهی اوقات بیش از دعوت است، یعنی سلطه پیدا می کند «إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ»(حجر/42) تو بر عباد من سلطه نداری ولی «إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِ كُونَ»(نحل/100) آن هایی که تولی به شیطان پیدا می کنند و او را شریک خدا قرار می دهند، او آرام آرام بر آن ها سلطه پیدا می کند و دعوت تبدیل به سلطان می شود. قرآن راه نجات از این سلطان را می گوید که اول ایمان است و دوم توکل به خداست. آن هایی که ایمان می آورند و توکل به خدا پیدا می کنند، به وسیله ایمان و توکل می شود از سلطه شیطان نجات پیدا کرد. مومنین و متوکلین بر خدا تحت سلطه شیطان قرار نمی گیرند ولی آن هایی که ایمان ندارند یا توکل نمی کنند آرام آرام شیطان بر آنها سلطه پیدا می کند. خیلی وقت ها خدای متعال ما را در بن بست ها امتحان می کند؛ یعنی به حسب ظاهر همه راه ها بسته است و تنها راه شبهه ناک و حرام باز است و این کار خود خدا است که انسان را در معرض امتحان قرار می دهد، راه رزق حلال را می بندد و رزق حرام را در دسترس قرار می دهد و نیاز هم فراوان است. خدای متعال به آدم اجازه نمی دهد که در فشار معصیت بکند که حالا که راه حلال سخت است ما دست به حرام ببریم و به حقوق مردم تجاوز بکنیم و مال شبهه ناک بخوریم؛ خدا اجازه نمی دهد. اصل تقوا همین جا است که در این فشار آدم طرف خدا را بگیرد. چطور می شود طرف خدا را گرفت؟ تنها راهش توکل است؛ اگر توکل به خدا نکنی شیطان در بن بست انسان را به زمین می زند. در شرایطی آدم هر طور نگاه می کند می بینید که نمی شود دروغ نگوید، اگر دروغ نگوید کاسبی نمی چرخد و به حسب ظاهر هم همین طور است؛ ولی واقعاً این طوری است؟ یعنی ما با دروغ تأمین می شویم یا خدا تأمین می کند؟ اینها بن بست هایی است که خود خدای متعال پیش می آورد، این طور نیست که تصادفاً پیش بیاید. عالم امتحان است؛ خدای متعال آدم را در بن بست می گذارد، تحت فشار غریزی قرار می دهد و راه حلال را مدتی می بندد و راه حرام را باز می کند؛ نیاز مالی شدید ایجاد می کند و بعد هم به انسان می گوید به حرام دست نبر در حالیکه همه اسباب می گویند باید دست ببری. تنها راه نجات در این بن بست ها توکل است.

سوال: در همین شرایط است که ما متوجه یک القائاتی می شویم و یک توجیهاتی می کنیم.

جواب: شیطان می گوید راه وچاره ای نیست و دائم با آدم حرف می زند. قرآن می فرماید: راه خروج از تسلط شیطان ایمان و توکل است. شیطان به آن هایی که ایمان دارند و به ربشان توکل دارند سلطه پیدا نمی کند. در روایتی حضرت پیامبر این حدیث را فرمودند: یک آیه است که برای همه کافی است «وَمَن يَتَّقِ اللَّـهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّـهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»(طلاق/ 3-2) اگر کسی تقوای در بن بست داشت آن جایی که راه بسته است (برای ما راه بسته است برای خدا که بسته نیست) اگر کسی در این شرایط تقوا داشت و طرف خدا را گرفت خدای متعال راه نجاتی درست می کند که به معصیت نمی افتد و تأمین هم می شود و از آن جایی هم که حساب نمی کند به او روزی می دهد. در روایات است که روزی متقین را خدای متعال به غیر حساب می دهد که وابسته به اسباب نمی شوند؛ یعنی از دست خود خدا می گیرند. چون ما وقتی دائماً از یک مجرایی برداشت می کنیم، فکر می کنیم که او کاره است و خدا هیچ کاره است؛ در حالی که کار خداست و این ها وسایل و اسباب اند. در خصوص متقین خدا می دهد و ایمان و یقینشان [اینگونه است] دست خدا را می بینند و حتی اسباب هم دیگر حجاب آن ها نمی شود.

چطور می شود در بن بست ها تقوا پیدا کرد در حالیکه اینجا بن بست است؛ راهش این است که توکل بر خدا داشته باشیم؛ اگر به خدا توکل نکنی در بن بست ها نمی توانی تقوا داشته باشی؛ اگر توکل کردی خدا به تنهایی کفایتت می کند و هیچ وسیله ای لازم نیست. آدم هر طور نگاه می کند وسایل معدوم و به عکس آدم اند؛ عوامل همه علیه آدم اند؛ باید غیبت کنی و باید دست به مال حرام ببری تا اداره شوی. حالا این ها آدم را اداره می کنند یا خدا؟ اگر انسان توکل کرد خدا «من حیث لا یحتسب» تأمینش می کند و خدا هم کافی است و هیچ چیز دیگر لازم نیست. مثلاً اینگونه نیست که بگویی کویر هم نباشد؛ نخیر، کویر هست اما در کویر هم خدا می تواند انسان را سیراب بکند. در داستان حضرت خلیل است که فرزند و همسرش را در بیابان لم یزرع گذاشت و بعد هم گفت خدا تو برنامه ای داری من طبق آن برنامه آنها را به آنجا بردم. خدا در آن بیابان زمزم را زیر پای حضرت اسماعیل جوشاند؛ به حسب عادی طفل از دنیا می رود ولی در زمان تکلیف اگر آدم توکل بکند، خدا به تنهایی همه اسباب را کفایت می کند.

سلطه شیطان بر کسانی است که به او ایمان می آورند و او را شریک خدا قرار می دهند و به او تولی پیدا می کنند؛ اما نقطه مقابلش مومنین و آن هایی هستند که توکل به خدا می کنند؛ شیطان بر آنها سلطه پیدا نمی کند؛ به آن ها دعوت دارد ولی سلطه ندارد. یک تعبیر دیگر که در قرآن باز در باب شیطان است این است که شیطان با بعضی ها قرین می شود «وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَـنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ»(زخرف/ 36) اگر کسی از ذکر رحمن روی گردان شود، اعراض بکند یا چشم بپوشد یعش یعنی کوری پیدا بکند و چشم دلش را به روی آیات الهی ببندد، یک شیطانی را برمی انگیزیم که مقارن و همراه او است و او را از راه راست منحرف می کند و نمی گذارد در راه مستقیم حرکت بکند. پس این هم یک مسئله است که شیطان قرین و هم نشین و همراه انسان می شود.

یک تعبیر دیگری است که غیر از این است؛ نه قرین انسان است نه سلطه پیدا می کند؛ بلکه در نفس انسان وسوسه می کند. یکی از قدرت هایی که شیطان دارد قدرت وسوسه در نفس انسان است؛ از این وسوسه های ساده بگیرید که فرض کنید با انسان حرف می زند و گاهی اوقات به قول بعضی از بزرگان مثل یک مجتهد جامع الشرایط با انسان حرف می زند؛ مثلاً نصف شب انسان می خواهد نماز شب بخواند وسوسه می کند که واجب روزت از بین می رود انسان باید بخوابد والا در روز مجبور می شود که بخوابد و از کار مردم کم می گذارد. اینگونه وسوسه می کند که شما اجیر مردم هستی از این حرف ها و استدلالهایی که خیلی فقیهانه هم است.

من در آثار مرحوم آیت الله حق شناس دیدم ایشان نقل کرده بودند که کسی می گفت: من نماز فرادی که می خوانم خیلی حالم خوب است اما جماعت که می خوانم آن حال توجه را ندارم. ایشان فرموده بودند: این وسوسه شیطان است. چون روایت دارد آن جایی که در جماعت می روی یک رکعت ثواب جماعت چنین و چنان است و به ده نفر که رسید کسی جز خدای متعال ثوابش را نمی داند. وقتی فرادی می خوانی کاری با تو ندارد و رهایت می کند و گاهی القاء حال هم می کند. در روایات آمده است که اگر کسی اهل بدعت باشد شیطان کمکش می کند. گریه های فراوان حال خوش ایجاد می کند. در روایتی از حضرت امیر نقل شده دشمنان ما را شیطان کمکشان می کند، اهل حال خوش و گریه و بکاء می شوند، خیلی نباید به این چیزها تکیه کرد. پس وسوسه شیطان است راه تشخیصش هم همان راهی است که خدا فرموده فقه است، اگر دیدید این عمل خلاف فقه است باید مقابله کرد ولو این که شیطان وسوسه می کند.

وسوسه های شیطان، از وسوسه های ساده شروع می شود و آدم خیال می کند خودش است. این قدر شیطان به آدم نزدیک می شود و در درون انسان تصرف می کند و چون در درون است آدم نمی تواند بفهمد خودش نیست؛ احساس می کند خود انسان است که از خودش سوال می کند؛ در حالی که خود آدم نیست دیگری دارد این سوال را در انسان ایجاد می کند و دنبال هم می کند؛ اگر دقت کند انسان با او مباحثه بکند می بینید که ادامه پیدا می کند؛ یکی او می گوید و یکی شما. پس یکی از کارهای شیطان وسوسه در نفس انسان است.

نکته عجیب در این آیه این است که می فرماید: «مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ» یک ابلیسی است که اسمش وسواس خناس است. در روایات آمده است که وقتی این آیه سوره مبارکه آل عمران نازل شد که خدای متعال دستور می دهد «وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ»(آل عمران/133) با سرعت به طرف مغفرت پروردگارتان و آن بهشتی که خدای متعال برای متقین مهیا کرده بشتابید. در این بهشت دیگر هیچ زحمتی نیست و همه چیزش فراهم است. خدای متعال می فرماید: با سرعت به طرف آن حرکت بکنید و فرصت ها را از دست ندهید. متقین را هم اینگونه توصیف می کند که «الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّـهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»(آل عمران/134) آن هایی که در سختی و عسرت و آن جایی که دستشان باز است در هر دو حالت انفاق می کنند و اهل کظم غیظ و اهل عفو و احسان اند. بعد می فرماید متقی ممکن است یک جایی بلغزد ولی «وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّـهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّـهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ»(آل عمران/135) وقتی گناه می کنند بلافاصله یاد خدا می افتند و توبه و استغفار می کنند. نسبت به این متقینی که بلافاصله استغفار می کنند خدا می فرماید چه کسی جز خدا گناه این ها را می آمرزد؟ یعنی خودم عهده دار تطهیر این ها می شوم؛ این یعنی این لغزش برای کسانی که اهل تقوا و انفاق و کظم غیض اند نیست «الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّـهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» کسی که اهل احسان و عفو و کظم غیض و انفاق در سختی و گشایش است در همه احوال در راه خدا از امکانات خودش می گذرد و غضب خودش را برای خدا فرو می خورد. یک چنین آدمی اهل خطا نیست؛ بلکه اهل تقوا است؛ چراکه لغزش او از ناحیه شیطان است و علامتش همانطور که در آیه 135 آل عمران ذکر شد این است که همین که شیطان او را می لغزاند، او یاد خدا می کند و اصرار به گناه ندارد. در روایات است که ترک توبه اصرار بر گناه است؛ آدم بی تفاوت می شود. خدای متعال در آیه میفرماید خودم عهده دار بخشش او هستم.

در روایت است که وقتی این آیه نازل شد ابلیس شیاطین قدرتمند و عفریتها و سرکرده های خودش را جمع کرد وگفت چاره کنید؛ هر کدام چیزی گفتند و شیطان نپسندید، در روایت دارد وسواس خناس اسم یکی از فرماندهان قدرتمند ابلیس است که ممکن است سایر وسواس ها (شیاطین انس و جن) تحت فرمان او باشند، او به شیطان گفت: من چاره اش را می دانم؛ این ها را دعوت به گناه می کنم وقتی گناه کردند می گویم خدا غفور است و عجله نکنید، یعنی قبل از گناه وعده مغفرت می دهم. در حالی که قبل از گناه جای وعده مغفرت نیست و آدم باید از عقاب خدا بترسد.

شیطان اینگونه وسوسه می کند که این گناه که چیزی نیست، این نگاه که چیزی نیست، این حرف زدن چیزی نیست، یک شب که هزار شب نیست؛ این ها وسوسه است. خناس به شیطان گفت که وسوسه شان می کنم بعد هم به رحمت خدا وعده شان می دهم و می گویم خدا می بخشد و بعد هم که به گناه انداختم، می گویم عجله ای نیست و خدا آخرین لحظه هم که توبه کنی می بخشد. ابلیس هم دعوت به دنیا و تسویف در بازگشت را پسندید. وسواس خناس اسمی است برای این ابلیس که با وسوسه و سیاست و زیرکی اش دعوت به گناه می کند و بعد هم وقتی می خواهی توبه کنی می گوید عیب ندارد و دستگاه خدا خیلی وسیع است؛ عجله نکنید. اینگونه فرصت ها را برای برگشت از دست انسان می گیرد و انسان را به خطا می اندازد؛ چون در روایت دارد گناه روی گناه، قلب را تیره می کند و انسان به قساوت می رسد و وقتی قساوت داشت آرام آرام از گناه کردن خودش رنج نمی برد. آدم العیاذ بالله در اولین باری که می خواهد خطایی بکند، نگاه حرام یا دروغ یا غیبتی بکند به شدت تحت فشار است؛ ولی کم کم به قساوت که رسید دیگر برایش سخت نیست؛ این کار شیطان و خناس است که از این طرف دعوت می کند و از آن طرف هم تسویف می کند. پس یکی از معانی وسواس خناس ممکن است همین باشد که آن یکی از سران و از فرماندهان لشکریان ابلیس است که جنود و قوایی دارد و وسوسه می کند. خناس هم هست؛ خناس را هم اینگونه معنا کردند که وقتی یاد خدا می کنی پنهان می شود. پس این یک نکته مهم است که ما باید توجه داشته باشیم که در معرض وسوسه هستیم و این وسوسه در صدور ما است؛ یعنی این طور نیست که در بیرون باشد بلکه در دل ما شروع می کند با ما حرف زدن و گاهی این قدر هم وسوسه هایش سنگین است که آدم احساس می کند خود آدم است، مثلاً سوال برای خودم است و لذا مقابله نمی کنم و احساس می کنم حرف خودم و دلم است. در حالی که حرف دل انسان و فطرت انسان نیست. این که این را چه باید کرد در روایات است که خواهیم خواند.

سوال: به قرار قرآنی امروز رسیدیم که صفحه 539 و آیات 12 ام تا 18 ام سوره مبارکه حدید و بعد از قرآن در خدمت شما هستیم.

جواب: بسم الله الرحمن الرحیم. شیطان یکی از ارتباط هایی که با ما می گیرد این است که در صدر انسان وسوسه می کند و تا آن جا نفوذ پیدا می کند که در روایات آمده است «إنَّ الشيطانَ يَجري مِنِ ابنِ آدمَ مَجريَ الدَّم»(4) مثل خون که در همه رگ و اندام ما جاری است قوای شیطانی جاری می شوند و وسوسه می کنند؛ البته سلطه بر ما ندارند و اراده ما سلب نمی شود بله اگر انسان خیلی تبعیت کرد آرام آرام یک نوعی سلطه ممکن است پیدا بکند؛ ولی آن جا هم راه بازگشت هست و این طور نیست که اختیار ما مطلقاً سلب شود و بشویم از قوای شیطان و در اختیار او قرار بگیریم؛ می شود برگشت مگر برای عده خاصی.

این وسوسه هایش نیز اقسامی هم دارد؛ یک سلسله وسوسه هایش در فکر انسان تصرف می کند و حرف های به ظاهر خوب می زند مثلاً می آید و می گوید این جا شما اگر غیبت این مومن را نکنی او چنین و چنان می کند و دیگران را بعد منحرف می کند؛ با هزار توصیه و آیه و روایت خواندن آدم را وادار به غیبت می کند و واقعاً آدم را با خودش می برد؛ یا می خواهی نافله ای بخوانی هزار توجیه درست می کند که مثلاً خواندنش برای شما مستحب نیست؛ می خواهی احسانی بکنی آدم تا دستش را در جیب می گذارد شیطان هزار توجیه می کند. این که در روایت دارد در کار خیر سرعت داشته باشید برای همین است که چون شیطان فرصت پیدا می کند و نمی گذارد و نقشه می کشد. پس از این قبیل وسوسه هست تا وسوسه هایی که در اعتقادات انسان ایجاد می کند و شروع می کند به بدبینی نسبت به خدا و اولیاء خدا ایجاد کردن که این بدترین کارش است و العیاذ بالله در گوش انسان می خواند و انسان را بد بین می کند.

نقطه نفوذش ضعف های انسان است. فرض کنید اگر کسی نسبت به امور مالی ضعیف است و نمی تواند به خاطر تکلیف از مال بگذرد، در انسان نسبت به دیگران وسوسه ایجاد می کند که فلانی هم این کار را که کرد انگیزه مالی داشت. کسی که ضعف اخلاقی دارد شیطان آدم را نسبت به معصوم و اولیاء خدا از ناحیه ضعف انسان مورد تردید قرار می دهد؛ پس ریشه اش این جاست اما می شود مقابله کرد و مثلاً انسان بگوید غلط کردی، ما نفسمان این طوری است، آن ها معصوم مطلق اند.

شیطان کارش این است که تردید ذهنی و شبهه و بدگمانی و سوء ظن و ریب ایجاد می کند؛ حتی می دمد در انسان و یأس از رحمت ایجاد می کند. دائم با آدم حرف می زند. یک جاهایی هم از این بالاتر شور در انسان ایجاد می کند؛ یعنی انسان را بی دلیل به شدت تحریک می کند و می بینی یک چیزی که خیلی ارزشی ندارد، انسان به شدت به طرفش کنده می شود؛ اگر عاقلانه برخورد بکند می بیند که ارزش این همه شور و احساس را ندارد. کارش این است. مثلاً سر مالی بسیار اندک، یک دعوای بزرگ ایجاد می کند؛ در درون انسان شور وسوسه ایجاد می کند.

سر اموال بسیار اندک به خصوص مال الارث نمی دانم چه نکته ای در آن است که واقعاً وسوسه ایجاد می کند و خواهر و برادری را که از صد برابر این در قبال همدیگر می گذرند، اما در قبال این مال اندک می بینی یک وسوسه ها و تحریک های تند ایجاد می کند. این کارش است. در قرآن می فرماید: «أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَى الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا»(مریم/83) «تؤز أزا» یعنی تحریک شدید؛ یعنی آنها را به شدت تحریک می کنند. این تحریکی که در درون انسان پیدا می شود یک لحظه قبل نبود و من آرام بودم، از یک جایی این تحریک ایجاد می شود و آدم خیال می کند برای خودش است؛ این هم شاید یک نوع وسوسه است. شیاطین وسوسه هایشان گاهی اوقات در فکر انسان است؛ گاهی در دل انسان است و نوعی شور ایجاد می کند؛ منتها چاره اش هم از خود این سوره استفاده می شود که این خناس است و اگر توجه به حضرت حق پیدا بکنیم او بلافاصله پایش را عقب می کشد.

من در احوالات بعضی بزرگان دیدم در همین تهران که به یکی از شاگردان خصوصی شان فرمودند: دیدم یک جوانی که ظاهر الصلاح بود و جوان خوبی بود شیطان آمد و با قوه شیطانی اش نفوذ کرد و ورود کرد و این جوان یک حرکت تندی کرد و بعد پناه به خدا برد و گفت: یا ابا عبدالله السلام علیک ایشان تعبیر کرد که این شیطان پرتاب شد و سراغ دیگری رفت و من دیگر نمی گویم با او چه کرد. یعنی به این شکل این ها واقعیت است و داستان نیست، واقعاً می آید و نفوذ و وسوسه می کند. راه مقابله با آن هم توجه به خداست. خدای متعال در این سوره به ما یاد می دهد «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِكِ النَّاسِ، إِلَـهِ النَّاسِ» این جا در مقابل شیطان، کاری از خودمان ساخته نیست و ما تکیه گاه می خواهیم تکیه گاه ما «بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِكِ النَّاسِ، إِلَـهِ النَّاسِ» است. اوست که اگر به او تکیه کردیم انسان را از وسوسه و نجات می دهد. این شیطان هم هر وقت توجه بکند که انسان به خدا متذکر است از انسان جدا می شود.

 سوال: می شود یک وقتی انسان تصرف بکند تذکر هم از یاد ما برود؟

جواب: بله ممکن است شیطان در انسان غفلت ایجاد بکند. در لحظه غفلت انسان کاری نمی تواند بکند مگر این که انسان از قبل کاری کرده و جبران کرده باشد. در روایت یا در دعاها اینچنین آمده است «وَ نَبِّهْنِي لِذِكْرِكَ فِي أَوْقَاتِ الْغَفْلَةِ»(5) وقت وقت غفلت است و همه چیز برای غفلت آماده است؛ اما اگر از قبل دعای مستجاب داشته باشی خدای متعال تو را بیدار می کند والا همه چیز برای غفلت است «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ»(اعراف/201) آن هایی که از قبل تقوا داشتند، متذکر می شوند. یک موقع بعضی ها با نسیم شیطان میروند؛ در حد یک کلمه یا یک هوس است. یک جوانی یک وسیله برقی خانه را تعمیر کرده بود، یک دختر خانمی گفته بود این چقدر کارش دقیق است، این جوان سال ها اسیر این یک کلمه بود. ولی یک موقعی این طوری نیست و گردباد شیطان می آید. پس یک دعای مستجاب قبلی می خواهد که این جا به داد برسد و الا در لحظه ای که شیطان غفلت ایجاد می کند دیگر غفلت است؛ اما وقتی متذکر شدی باید غفلت را ادامه ندهی؛ زیرا این لطف خداست که در لحظه ای که همه چیز برای غفلت حاضر است خدای متعال خودش را به یاد شما بیندازد.

یک روایت از مصباح الشریعه است مرحوم علامه مجلسی با این که کتابش کتاب حدیث است تقریباً همه این کتاب را نقل کرده است؛ مخصوصاً آن جایی که قال الصادق است اکثرش را جز یک باب را که نقطه ای از نظر مرحوم علامه مجلسی در یک باب بوده نقل کردند؛ این کتاب صد باب است. حدیث این است، قال الصادق علیه السلام «لَا يَتَمَكَّنُ الشَّيْطَانُ بِالْوَسْوَسَةِ مِنَ الْعَبْدِ إِلَّا وَ قَدْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ اسْتَهَانَ وَ سَكَنَ إِلَى نَهْيِهِ وَ نَسِيَ اطِّلَاعَهُ عَلَى سِرِّه»(6) شیطان متمکن بر وسوسه در دل انسان نمی شود مگر آن جایی که از ذکر خدا روی گردانده و امر خدا را کوچک شمرده است روی به نهی آورده و در کنار نهی خدا آرام است، غیبت می کند یا ترک صلوة می کند آرام است. نکته لطیف حدیث این است که آن جایی که آدم یادش می رود خدا بر باطن و ظاهر و اسرار انسان مطلع است؛ یعنی حالتی که انسان مراقبه را از دست می دهد، چون انسان دائماً باید خدا را ناظر و رقیب ببیند، آن جایی که انسان از رقیب و نگهبان بودن خدای متعال و اطلاع خدا غافل است آن جا شیطان شروع به وسوسه کردن می کند. حال مراقبه حال جلوگیری از وسوسه شیطان است مراقبه با خدا داشتن خدا را حاضر دیدن مهم است.

در خود سوره هم این سه پناه است «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ...» اگر انسان دائماً این سوره را با توجه بخواند و متوسل به خود این سوره و صاحب این سوره باشد، خود این سوره و صاحب سوره در انسان پناه ایجاد می کند.

 یک نکته ای در آخر حدیث دارد که حضرت توضیح می دهند «لَا يَغُرَّنَّكَ تَزْيِينُهُ لِلطَّاعَةِ عَلَيْكَ فَإِنَّهُ يَفْتَحُ عَلَيْكَ تِسْعَةً وَ تِسْعِينَ بَاباً مِنَ الْخَيْرِ لِيَظْفَرَ بِكَ عِنْدَ تَمَامِ الْمِائَةِ فَقَابِلْهُ بِالْخِلَافِ وَ الصَّدِّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ الْمُضَادَّةِ بِاسْتِهْوَائِهِ» مواظب باش تو را فریب ندهد ممکن است یک موقع طاعتت را برای تو زینت بدهد خیلی به نظرت جلوه بکند؛ این تعبیر تندی است. شیطان می آید و نود و نه باب خیر را به روی شما باز می کند شروع می کند به موعظه کردن؛ مثلاً می آمده با انبیاء حرف می زده و نود و نه موعظه خوب می کرده تا یک دروغ هم به آن ها بگوید. حضرت در نهج البلاغه فرمود: این طوری است که حق و باطل را با هم قاطی می کند و الا اگر همه اش باطل باشد کسی سراغش نمی رود. نود و نه باب خیر را برای شما باز می کند تا در باب صدم شما را زمین گیر بکند، نود و نه حرف راست می گوید شروع می کند آدم را وسوسه کردن و نود و نه تا از وسوسه هایش درست است که یک دروغ را به انسان قالب بکند. راه مقابله با شیطان در این اوقات این است که با او مخالفت کنی؛ هر چه گفت بگو نه؛ وقتی موعظه می کند بگو موعظه تو را نمی خواهم، موعظه قرآن است. این که شروع می کند به وسوسه کردن آدم توجه بکند که از خودش نیست و از مَلَک هم نیست پس از عالم شیطان است و باید مقابله بکند و درگیر شود و لعن و طرد بکند و ذکر بگوید. در مصباح الشریعه در ادامه حدیث دستور داده که استهزائش کنید و مثلاً بگویید که تو خیال می کنی حرف های شما خیلی جلوه برای من می کند؟

پس یک راه این است که توجه پیدا بکنیم که شیاطین با ما محشور هستند و ماذون اند که ما را وسوسه بکنند. اصلاً امتحان این طوری پیدا می شود. خدای متعال چرا اذن داده؟ امتحان یعنی همین که او می آید و وسوسه می کند؛ او دعوت می کند؛ تزیین می کند؛ اغوا می کند؛ قرآن فرموده که تصرفاتی می کند.

یک موقعی اگر توفیق باشد شیطان شناسی در قرآن و روایات را بیان کنیم که دقیق است؛ شیاطین، جن و ابلیس باید معنی شود که چه کاره اند در زندگی و چه پیچیدگی هایی دارند. یکی از اموری که قرآن صریحاً بیان می کند این است که این ها وسوسه می کنند در دل انسان وسوسه هایشان را هم خیلی خودتان حریف نیستید و پناه باید ببرید؛ در موقع پناه بردن هم آدم باید یک پناه گاه پیدا بکند؛ آدم وقتی احساس می کند کاری از خودش ساخته نیست، دنبال پناه گاه می گردد، به خدا که پناه بردید چون خناس است از شما دور می شود؛ همانطور که از غفلت شما استفاده می کند و نزدیک می شود حرف خودش را حرف شما جلوه می دهد و آرام آرام نزدیک و مسلط می شود. ادامه معنای سوره که مخاطبش نبی اکرم ان شاء الله هفته بعد باید معنا بشود...

پی نوشت ها:

(1) عدة الداعي و نجاح الساعي، ص: 314

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 400

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 424

(4) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏60، ص: 268

(5) الصحيفة السجادية، ص: 102

(6) مصباح الشريعة، ص: 79