نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

تفسیر سوره مبارکه ماعون در برنامه سمت خدا/ بیان خیر و شر و جریان حق و باطل؛ مجرای رحمت الهی یا سد عبور فیوضات خداوند نسبت به دیگران

متن زیر گفتگوی آیت الله میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 16 آبان 94 برگزار شده است. ایشان در این جلسه به توضیح و تفسیر سوره مبارکه ماعون پرداختند و دو تعبیر از این آیات را بیان داشتند. این سوره یک نوع تهدیدی است نسبت به کسانی که در ظاهر در نحله  اهل ایمان و دین هستند ولی سلوک و رفتار و خلقی دارند که آن سلوک و رفتار و خلق متناسب با قیامت و اعتقاد به آخرت و تصدیق به دین نیست. مهمترین صفتی که در سوره بیان شده است بی توجهی نسبت به نماز است. ماعون یعنی هر خیری که انسان به وسیله آن به دیگری در رفع حوائجش کمک می کند. انسانی که ساهی نسبت به نماز شد در واقع وجودش سد عبور جریان رحمت الهی به دیگران می شود. این بی توجهی به نماز ناشی از عدم ایمان و اعتقاد به توحید و قیامت است. بالعکس انسان متقی یا مومنان که اقامه کننده نماز هستند و در نمازشان خاشعند، معبر جریان رحمت و فیض الهی در عالم می شوند. دیدگاه دیگر نسبت به سوره به جریان خیر و شر و دو امام حق و باطل اشاره می کند.

سوال: در جلسات گذشته در ذیل بحث تفسیر جزء سی قرآن کریم سوره نصر را تفسیر کردیم در این جلسه از سوره ماعون خواهیم شنید.

جواب: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم اجمعین. یکی از سور کوچک آخر قرآن که شش آیه یا هفت آیه دارد و معارف فراوانی هم مثل همه  سور قرآن در آن است، سوره مبارکه ی ماعون است. نام گذاری این سوره به تناسب آیه آخرش است که در آن ذکری از این کلمه است و فضائلی هم برای تلاوت این سوره گفته شده و من به عنوان نمونه یک روایت را از ثواب الاعمال صدوق بیان می کنم و البته در مجمع البیان هم مرحوم مجلسی از امام باقر علیه السلام نقل کرده اند که حضرت فرمودند: «مَن قَرَأ سورة أرأيت الذي يکذب بالدين فِي فَرَائِضِهِ وَ نَوَافِلِهِ کَانَ فِيمَن قَبَّل الله عزوجل صَلَاتَهُ وَ صِيَامَه وَ لَم يُحَاسِبهُ بِمَا کَانَ مِنهُ فَي الحَياة الدُّنيا»(1) اگر کسی این سوره شریف را در نمازهای واجب یا نوافل بخواند خدای متعال نمازش را می پذیرد و روزه  او را هم قبول می کند و او را از اعمالی که در دنیا انجام داده مورد محاسبه قرار نمی  دهد. این ها آثار و برکات باطنی سوره است معنایش را مکرر عرض کرده ایم که می شود انسان در تمسک به این سوره به نقطه  ای برسد که این آثار و برکاتش برایش به وجود بیاید و عباداتش مقبول شود و خطیئه  هایی را که در دنیا از او سر زده خدا به برکت و شفاعت این سوره عفو بکند.

این مطلب که فرموده اند در نماز ها بخوانید، یعنی خوب است آدم بعضی از این سور را لااقل در بعضی نمازهای خودش بخواند و در روایات تاکید شده که در نوافل بخوانید و همیشه متمرکز بر یک سوره نباشید؛ البته در روایات داریم که بهترین سوره  ای که در فرائض خوانده می شود سوره فجر، قدر و توحید است؛ یعنی در یک رکعت قدر در یک رکعت توحید که معمولا هم مرسوم است؛ ولی لا اقل در نوافل و گاهی در فرائض سور دیگر هم خوانده شود؛ چون در روایات تاکید شده و این طور نباشد که ماه و سال بیاید و بگذرد و ما این روایات را عمل نکنیم. مفسرین به سوره مبارکه ماعون پرداختند و نکات خوبی هم بیان کردند.

علامه طباطبائی در نگاه کلی که به این سوره دارند می فرمایند: این سوره یک نوع تهدیدی است نسبت به کسانی که در ظاهر در نحله  اهل ایمان و دین هستند ولی سلوک و رفتار و خلقی دارند که آن سلوک و رفتار و خلق متناسب با قیامت و اعتقاد به آخرت و تصدیق به دین نیست؛ مثل سهو در صلاۀ یعنی کوتاهی و غفلت در نماز یا مثل ریا و یا عمل را برای غیر خدا انجام دادن و مثل منع خیرات کردن. این اجمال این سوره است؛ یعنی سوره را کانه ناظر به کسانی می دانند که به ظاهر اهل دین هستند ولی رفتار و عملشان تصدیق به دین نیست. خدای متعال در مجموع این دسته از افراد را با خصوصیاتی معرفی می کند و بعد هم تهدید هایی در مورد آن ها در این سوره آمده است.

سوره اینگونه شروع می شود: «بسم الله الرحمن الرحیم» که در هر سوره  ای معنای خاص آن سوره را دارد و غیر از آن معنای کلی است «أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ»(ماعون/1) خطاب به وجود مقدس نبی اکرم است و ممکن است به تبع، این خطاب مورد توجه ما هم باشد. آیا ندیدی آن کسی را که دین خدا را تکذیب می کند؟ این رؤیت ممکن است هم رؤیت حسی باشد که در وجود مقدس نبی اکرم محسوس و مشهود است و هم ممکن است رویت  های دیگری هم باشد؛ ولی این عوالم برای حضرت نبی اکرم مشهود هستند. آن کسی که توصیفش آمده چند خصوصیت دارد. صفت اول «يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» است. صفت دیگرش «فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ»(ماعون/2) یعنی این همان کسی است که یتیم را با قهر و شدت رد می کند. در واقع کسی که تکذیب دین می کند، این تکذیب علائمی به دنبال خودش دارد. یکی آنکه به جای این که تکریم و احترام کند و محبت نسبت به ایتام داشته باشد آن ها را با قهر و شدت دفع می کند.

بعد می فرماید «وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ»(ماعون/3) خصوصیت دیگر کسی که تکذیب دین می کند این است که دیگران را هم تحریض به طعام مسکین نمی کند؛ یعنی تحریک کردن و ترغیب کردن از صفت کسانی نیست که اهل تکذیب دین هستند. آن ها دنبال این نیستند که به ایتام و مساکین رسیدگی شود و تکریم و اطعام شوند. آنها این امور را دنبال نمی کنند؛ کسی که تکذیب دین می کند به دنبال این تکذیب این خصوصیات در او محقق می شود که این خصوصیات در سور متعددی هم اشاره شده است و من یکی دو سوره را از باب اشاره عرض می کنم؛ یکی در سوره  مبارکه فجر است که بعد از این که خدای متعال داستان فراعنه تاریخ قوم عاد و ثمود و عذابی که برایشان نازل شد را بیان می کند «فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ * إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ»(فجر/13-14) بعد به داستان انسان می پردازد که چرا انسان دچار این عذاب الهی می شود و چرا فراعنه تاریخ به این گرفتاری مبتلا شدند؟ یا به ما تذکر می دهد که شما نگاهتان به دنبال آن امکانات و مقدوراتی که به آن ها دادیم نباشد و مثل آن ها نباشید.

ما انسان را گاهی با گشادگی و گاهی با تقدیر و سخت گرفتن امتحان می کنیم «فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ * وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ»(فجر/15-16) اگر خدای متعال کسی را امتحان کند و کرامت و امکانات ظاهری بدهد تلقی اش این است که این علامت کرامت  های باطنی است؛ کما این که این فرهنگ را قرآن در باب یهود ذکر می کند که امکاناتی که در اختیارشان بود آن ها را به این توهم رسانده بود که آن ها خاصان درگاه خدا هستند که خدا در قرآن خطاب می کند «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ»(بقره/94) اگر واقعاً ولی خدا هستید باید آماده عبور از مرز دنیا باشید. بعد می فرماید «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ» اگر او را امتحان کند و روزی اش را تنگ بگیرد خیال می کند این علامت تحقیر و توهین است؛ در حالی که نه این علامت توهین است و نه آن علامت تکریم، و بعد می فرماید که به واسطه این امکاناتی که دادیم شما مورد کرامت قرار نمی  گیرید به خاطر این که «كَلَّا بَل لَّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ * وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ»(فجر/17-18) شما یتیمی را اکرام نکردید، شما تحریض بر طعام مسکین نکردید.

انسان وقتی امکاناتی که به دستش می رسد را علامت عزت خودش بداند، رویکردی که دارد این است که آبرومند می شود و خدای متعال او را اکرام می کند آبرو و عزت می دهد موقعیت اجتماعی به او می دهد عزیز و محترم می شود این کرامت ظاهری که پیدا کرده نعمت خدا است که در بین مردم او را عزیز می کند و به او امکانات می دهد و این شخص اینها را علامت اکرام باطنی و عزت در نزد خدای متعال می داند. درست است خدای متعال کرامت های ظاهری را داده و اینها را آدم خودش کسب نکرده است و این احترامات ظاهری عطا و نعمت های حضرت حق است؛ اما این امکان را باید خرج می  کردیم؛ یعنی با این کرامتی که خدا به ما داد یتیمی را اکرام می  کردیم، با امکاناتی که به ما داد نه فقط خودمان را اطعام می  کردیم بلکه باید آبروی خودمان را خرج می  کردیم و یک جریان راه می  انداختیم؛ در حالیکه این کارها را نکردیم. پس یکی از صفاتی که قرآن به شدت مذمت می کند و از صفات کسانی است که دچار عذاب الهی می شوند همین صفت است.

در سوره ماعون می فرماید: این از آثار تکذیب دین است. در سور دیگر قرآن هم به آن پرداخته شده است؛ یکی در سوره  مدثر است که خدای متعال می فرماید «فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ * عَنِ الْمُجْرِمِينَ * مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ * قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ * وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ»(مدثر/40-44) وقتی اصحاب یمین وارد بهشت می شوند گفتگویی با مجرمین می کنند و سوال و جوابی بین آن ها برقرار می شود و می گویند: چه چیز شما را در وادی سقر سیر داد که دچار عذاب شدید و سلوک شما در سقر به خاطر چه بود؟ می گویند: ما از نمازگزاران نبودیم؛ البته معنی ظاهری اش نمازگزار است و معانی دیگری هم شده که محل بحث نیست، بعد می گویند که ما اهل اطعام مسکین نبودیم. کانه این ترک اطعام مسکین یک صفت رذیله  ای است و از آن مهم تر تحریض بر اطعام مساکین است.

شبیه این آیه در سوره  حاقه و در باب اصحاب المشمئه است؛ آن هایی که کتابشان به دست چپ داده می شود «وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ»(حاقه/25) خدای متعال صفات این گروه را بیان می کند و دستور داده می  شود با سلسله  هایی این ها را ببندند و در جهنم قرار بدهند. آن وقت سخن این است «إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّـهِ الْعَظِيمِ * وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ»(حاقه/33-34) یعنی این شخص اولاً ایمان به حضرت حق نداشت و دوم این که تحریض بر طعام مسکین نمی کرد.

پس یکی از صفات مهمی که در طرف جبهه  اولیاء خدا است و وقتی خدای متعال متقین را توصیف می کند، این صفت هم جزء آن می باشد این است که می فرماید «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ * وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ»(بقره/2-4) یا وقتی مومنین را توصیف می کند «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ»(مومنون/1-2) مومنینی که به فلاح می رسند از نماز شروع می شود تا «وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ * لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ»(معارج/24-25) پس این یک جریان است؛ جریان ایمان و صلاة و خشوع که به دنبالش این روحیه «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» در انسان پیدا می شود. این انفاق هم اعم از انفاق ظاهری و باطنی است. در روایت دارد «مِمَّا عَلَّمْنَاهُمْ  يَبُثُّونَ »(2) یعنی علمشان را در انحصار خودشان قرار نداده و آن را منتشر می کنند؛ انفاق  های متفاوتی دارند و در مقدورات خودشان برای دیگران حق قائل اند و نمی  گوید امکانات و ملک، برای من است چه آن کسی که سوال می کند و چه آن کسی که سائل نیست ولی محروم است.

بنابراین این یک روحیه  بسیار مهمی است که در جبهه  متقین است آن طرف آن  هایی که اهل تقوا نیستند و بالعکس اهل تکذیب دین هستند به جای اکرام یتیم آنها را از خود دور می کنند «فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ * وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ * فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ»(ماعون/2-4) لحن آیه به یکباره عوض می شود؛ یک معنا این است که مرحوم علامه طباطبائی فرمودند خدای متعال مکذبین را تطبیق می کند آن مکذبین همین مصلین هستند؛ یعنی نمازگزارانی که جزء مکذبین اند؛ کدام نمازگزاران؟ «الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ»(ماعون/5) آن هایی که نسبت به صلاة سهو و سهل انگاری دارند. باید دقت شود که «فی صلوتهم» نیست که معنایش یعنی در نمازشان گاهی سهو و اشتباه می کنند؛ بلکه «عن صلوتهم» است یعنی رویگردان از نمازشان هستند و مشغول به سهو عن صلوة هستند؛ در واقع چون رویشان به طرف جای دیگری است، به سهو عن صلوة مبتلا می شوند و اقبال به نماز ندارند.

«الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ»(ماعون/6) این کسانی که از نمازشان سهو می کنند اهل ریا در نماز و بقیه عبادات هم هستند؛ کسی که در نمازش اهل ریا شد در بقیه عباداتش هم اهل ریا می شود؛ کسی که اهل اقامه نماز شود «وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ» یعنی نماز را اقامه می  کنند و زیر خیمه نماز زندگی شان شکل می گیرد؛ اگر زندگی کسی زیر خیمه  نماز شکل گرفت و همه  زندگی اش رنگ و بوی نماز داشت، همه زندگی اش رنگ اخلاص پیدا می کند و فی صلاتهم دائمون می شود؛ یعنی تجارتش هم رنگ اخلاص دارد؛ ولی اگر کسی سهو عن صلوة داشت و رو به دنیا داشته و غافل از نماز بود این شخص اهل ریا می شود و اگر نماز هم بخواند اهل ریا است.

خدای متعال منافقین را وقتی توصیف می کند می فرماید یکی از علائم نفاق این است که «إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّـهَ وَ هُوَ خَادِعُهُمْ وَ إِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا كُسَالَى يُرَاءُونَ النَّاسَ وَ لَا يَذْكُرُونَ اللَّـهَ إِلَّا قَلِيلًا»(نساء/142) منافقین وقتی رو به نماز می آورند، با کسالت می  آیند و در نمازشان اهل ریا هستند. این ریا دو معنا دارد: یک معنایش این است که گاهی کسی در نمازش مبتلا به ریا می شود؛ معنای کلی تر اینکه اصلاً اهل نماز نیست و اصل نمازش ریایی است. مثل آن کسی که می گوید من دنبال این هستم که نام مقدس وجود نبی اکرم را دفن بکنم؛ همانطور که مغیره نقل می کند نام خودش را کنار نام خدا قرار داده است؛ او نماز هم که می خواند اصل نمازش ریایی است و برای به رویت دیگران رساندن است؛ نه این که نماز بخواند و در نمازش مثلاً یک جائی مد ضالینش را می  کشد تا مردم ببینند؛ نه، اینگونه نیست؛ بلکه از اساس نمازش بر پایه این است که می خواهد برای مردم ارائه کند و یک جریان نفاق درست بکند. اگر کسی اهل سهو از نماز شد طبیعتاً مبتلا به ریا می شود و همه  کارهایش برای نشان دادن به مردم است. برای چنین شخصی اخلاص در کار و برای خدا کار کردن و به رویت خدا و اولیاء خدا رساندن از موضوعیت برایش می  افتد.

صفت دیگرشان این است که «وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ»(ماعون/7) ماعون را منع می کنند. ماعون چیست؟ گاهی معنا کردند به این که در قدیم رسم بود امکاناتی که در اختیار یک خانواده بود در کمبود امکانات به هم دیگر عاریه می  دادند؛ مثلاً موقعی که مهمان داشتند ظروف هم را عاریه می  گرفتند لباس عاریه می  گرفتند. این افراد حتی این امکانات محدودی که خدا به آن ها داده را هم منع می کنند که امانت عاریه به دیگران بدهند. در بعضی روایات آمده منظور این است که زکات نمی دهند؛ در بعضی روایات دارد قرض نمی  دهند. مرحوم علامه طباطبائی معنای جامع و خوبی کردند، ایشان می گویند: ماعون یعنی هر خیری که که انسان به وسیله  آن به دیگری در رفع حوائجش کمک می کند، می خواهد قرض باشد یا امانت دادن باشد.

منتها آن چیزی که از لغت ماعون استفاده می شود دو نکته است: اول اینکه آنها حتی از خیرات اندک هم منع می کنند. به تعبیر ما آب از دستش نمی  چکد و حتی از رساندن خیرات اندک هم به دیگران پرهیز می کند و دوم این که سهولت در جریان است؛ یعنی اگر یک جایی از دستش خیر صادر شد با سهولت نیست و مجبور است و از روی کراهت و با منع است؛ در حالی که اگر کسی اهل صلاة شد «وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ * لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ» بدون حساب کتاب و سختی می دهد مثل انسانی که کسی امانتی نزد او گذاشته باشد، به راحتی می دهد. پس ما دو جور انسان داریم.

آدمی که اهل دین است، یعنی یا اهل اعتقاد به قیامت (که یک معنای دین است) و اهل حساب و کتاب و اعتقاد به جزا است؛ یا تابع دین خدا است و دین را قبول دارد و زیر چتر دین و ولایت الله زندگی می کند، این آدمی که زیر چتر دین است را وقتی می  خواهید توصیف کنید اهل صلاة عبادت و ذکر و خشوع و توجه به خدای متعال است و پرتو این توجه به خدای متعال و اثر این توجه به خدای متعال در زندگی اش این است که اهل ایثار به بندگان خدا می  شود و نه فقط خودش انفاق می کند بلکه سعی می کند انفاق در راه خدا را به پا بکند و سعی می کند که اگر خدای متعال به او آبرو و امکانی داده است، این را صرف اکرام آن کسانی کند که نیاز به یک کرامت  هایی دارند و از آن محروم هستند؛ اکرام به یتیم و انفاق می کند و تحریض بر انفاق می کند و همه زندگی اش زیر چتر نماز می رود و دیگر اهل ریا نیست؛ اگر نماز می خواند برای خدا می خواند و همه زندگی اش می شود نماز و همه  زندگی اش اخلاص است و از دستش خیرات برای دیگران جاری می شود و وقتی خیری به او می رسد این خیر را منع نمی  کند.

در روایات مکرر آمده که خیلی وقت ها امکاناتی که به شما می  دهند مال شما نیست؛ این مال و آبرویی که دادند همه اش رزق خودت نیست و همه را برای مصرف خودت ندادند؛ رزق دیگران را دادند که از معبر شما عبور بکند و در این داد و ستد بگیرید و به خدا برگردانید تا خود شما تطهیر شوید و رشد پیدا بکنید؛ در داد و ستد و بیع با خدا اگر کسی اهل بیع با خدای متعال شد خودش رشد می کند. «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا»(توبه/103) وقتی حضرت مال را از دست ما می  گیرند، ما در این داد و ستد تطهیر و پاک می  شویم و رشد می کنیم. در روایات فرمودند که این خیر را منع نکنید چون اگر شما منع کردید این خیر را از شما برمی  گردانند و از مسیر دیگری به اهلش میرسانند و شما دیگر مجرای این خیر نیستید. مثلاً آبرویی که می خواست خرج خدا شود دیگر خرج خدا نمی  شود؛ در حالیکه این اصلاً مال شما نبوده و بنا بود از شما عبور کند، شما منع می کنید پس این خیر از طریق شما عبور نمی  کند.

خدا رحمت کند استادی داشتیم می گفت مثل جوی آب است، این آب که برای جوی نیست، برای مزرعه است و اگر جوی سر بالا شد یک جوی دیگر درست می  کنند و دیگر این جوی طراوت ندارد و محل خس و خاشاک می شود. این امکاناتی که از انسان عبور می کند هم همینطور است. خدای متعال به عنوان امتحان آبرو و کرامت را به انسان می دهد این کرامت به معنی عزت اجتماعی است و اگر این کرامت را خرج اکرام یتیم کرد؛ یعنی از این دست گرفت و از آن دست داد، آن وقت به کرامت عند الله می رسد و نفس مکرم می شود و اگر منع کرد این اکرام را خدا کرد ولی او سد شد و عبورش نداد به آن کرامت عندالله نمی رسد. پس ما باید همه امکاناتی که از خدای متعال به ما می رسد را عبور بدهیم و به عباد الله برسانیم و مجرا باشیم. اگر کرامتی را خدا به ما داد آن را خرج آن هایی کنیم که باید در جامعه تکریم شوند. اگر رزقی داد آن را صرف آن هایی کنیم که مسکین هستند یعنی فقیری که هیچ امکاناتی ندارد و زمین گیر شده است و احتیاج به طعام دارد.

 همانطور که مسکین اقسامی دارد، طعام هم اقسامی دارد «فَلْيَنْظُرِ اَلْإِنْسَانُ إِلى طَعَامِهِ قَالَ قُلْتُ مَا طَعَامُهُ قَالَ عِلْمُهُ اَلَّذِي يَأْخُذُهُ عَمَّنْ يَأْخُذُهُ»(3) مسکین  ها و طعام  ها متفاوت اند. مثلاً خدای متعال به آدم علم داده این طعام است و فقط برای او نیست به دیگران هم باید برساند. پس آن چه خدای متعال به ما می دهد ما باید مجرای جریان آن ها باشیم و با رحمت و جود آن ها را به دیگران برسانیم؛ اگر کرامت است تکریم کنیم، اگر امکانات است اطعام کنیم، اگر خدای متعال آبرویی داده این آبرو را صرف تحریض دیگران کنیم و دیگران را بر انگیزانیم و هم خودمان اهل خیر باشیم و هم دیگران را اهل خیر کنیم؛ خیر از دست ما جاری شود.

یک عده اهل ایمان به دین و ولایت الله هستند و با دین زندگی می کنند و وقتی جریان هدایت الهی در آن ها واقع می شود طبق آیه قرآن «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ» وقتی انوار هدایت خدا در وجود متقین می آید این ها اهل ایمان به غیب و اقامه صلاة می شوند و زیر خیمه دین زندگی می کنند و اهل انفاق می شوند و آن چه خدا داده از این دست می گیرند و از آن دست رد می کنند. آن هایی که به ایمان و فلاح می رسند آن هایی هستند که اهل خشوع در نماز هستند و نه فقط نماز می خوانند بلکه خشوع هم دارند؛ خشوع تواضع باطنی است و خضوع تواضع ظاهری است. مومنین اهل خشوع در نماز هستند و وقتی کسی که اهل خشوع در نماز شد بقیه اوصاف را هم دارد تا می رسد به آن جا که «وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ * لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ» برای دیگران حقی در مال خودش احساس می کند بنابراین امکانات را می گیرد و می دهد.

سوال: یکذب بالدین اختصاص به کفار و مشرکان ندارد؟

جواب: ابتدائاً ممکن است این طوری بگوییم که خدای متعال می گوید آدم ها دو دسته هستند آدم  هایی که اهل دین و تقوا هستند، مومن هستند، انوار ایمان در وجودشان جاری می شود، این ایمان به خشوع در صلاة و اقامه صلاة تبدیل می شود و این صلاة در همه زندگی اش فراگیر می شود و از آثار آن نماز این است که «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» «وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ» اما عده  ای هستند ولو به ظاهر در نحله دینداری هستند و نماز می خوانند و به ظاهر اهل دین هستند و در بین مسلمان ها زندگی می کنند، ولی اهل تکذیب و اهل قهر با یتیم هستند و به جای این که اکرام کنند روحیه  اکرام در آن ها نیست؛ این تکذیب نتیجه اش این است. کما این که زیر چتر ولایت خدا قرار گرفتن اثر هدایت الهی و تقوا و ایمان این است که آبرویی که به او می دهند خرج دیگران می کند وآنرا برای خودش نمی داند. انسان وقتی خرج در راه خدا نمی کند که برای خودش بداند. وقتی آدم احساس خدایی بکند نمی تواند در راه خدا خرج کند.

در روایتی از عنوان بصری است که حضرت امام صادق علیه السلام به او گفتند اگر علم و نورانیت علم می خواهی نزد ما است ولی برو عبد شو و محقق به حقیقت عبودیت شو ما علم را به تو می دهیم. بعد از حضرت صادق علیه السلام پرسید «قُلتُ یا أَبا عَبْدِاللهِ ما حَقِیقَةُ الْعُبُودِیَّةِ قالَ ثَلاَثَةُ أَشْیاءٍ أَنْ لا یَرَی الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیما خَوَّلَهُ اللهُ مِلْکاً لأنَّ الْعَبِیدَ لا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمالَ مالَ اللهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللهُ بِهِ وَ لاَ یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَةُ اشْتِغالِهِ فِیما أَمَرَهُ تَعالی بِهِ وَ نَهاهُ عَنْهُ»(4) گفت بندگی چیست؟ فرمودند سه چیز است. اولش این است که خودش را مالک نداند چون این ها امانات است و برای ما نیست «لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»(بقره/107) «وَلِلَّـهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»(آل عمران/189) هم مالک است هم مَلِک است پس اینها که دست ماست، امانات است. اگر خودت را مالک این امانات دیدی و احساس خدایی کردی، آنها را نگه می داری چون برای خودت است، ولی اگر انسان احساس کرد مالک نیست و به فرموده حضرت «هَانَ عَلَيْهِ  الْإِنْفَاقُ  فِيمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ يُنْفِقَ فِيه » اگر خودش را مالک ندید انفاق در آن راهی که خدا دستور داده می کند و اگر خدای متعال می گوید این جا خرج کن و این جا خرج نکن، اینها برای او آسان می شود. یا هر جا که لازم است، امساک می کند ولو عزیزترینش بخواهد و آن جا که لازم باشد هم به راحتی خرج می کند چون ملک را ملک خدا می بیند.

اگر کسی متقی شد و به نور تقوا و نور ایمان رسید و هدایت قرآن در قلبش جاری شد، خودش را مالک نمی  بیند و اهل خشوع می شود و همه زندگی اش اخلاص می شود و وقتی با اخلاص شد داد و ستد او هم با اخلاص است؛ با خدا داد و ستد می کند. نه اهل ریا است و نه اهل منع است؛ خیر که به او برسد سد نمی شود و عبورش می دهد مثل جوی آب است. اما اگر انسان آن طرفی شد یعنی اهل تکذیب گشت، آدمی که زیر چتر دین زندگی نمی کند خیلی ادعا می کند و فریادش گوش فلک را کر می کند؛ دم از ضعفا و محرومین و حقوق بشر زده و حرف زیاد میزند؛ ولی این کسی که زیر چتر توحید قرار نمی گیرد و در وادی توحید نیست، هدایت الهی و ایمان به قلبش نرسیده و به نور تقوای الهی منور نشده است، اول خاصیت این آدم این است که هیچ وقت آبروی خودش را خرج تکریم دیگران نمی کند؛ همه جا خود را می  بیند؛ کسی که استکبار علی الله می کند خاصیتش این است. آدم دیگر اهل تواضع در مقابل دیگران نمی شود، طبیعتاً وقتی آدم در مقابل خدا استکبار کند در مقابل مخلوقات تواضع نمی کند. بله ممکن است تظاهر به تواضع بکند که این هم خودش فریب است؛ اما تملق گویی غیر از تواضع است. بنابراین این آدم اهل اکرام یتیم نمی شود.

یتیم نیاز به اکرام دارد و باید اکرام شود و این وظیفه من است؛ زیرا این کرامت مال من نیست؛ بلکه این کرامت را خدای متعال در وجود من گذاشته که این کرامت را خرج آن کسی بکنم که خدا گفته است. اما چنین آدمی منع می کند و اصلاً اهل این نیست که فضای دستگیری از ضعفا درست کند. ادعا می کند و تامین اجتماعی و سر و صدا راه می اندازد اما خوب که نگاه می کنی می بینی نظام هرمی و کوئیستی درست کرده همه هزینه پایین هرم به قله هرم می رود و بعد در این میان یک انفاقی هم می کند و مثلاً تامین اجتماعی هم می گذارد؛ این که انفاق نیست؛ این چه انفاقی است؟ این آدم نه اقامه رسیدگی به ضعفا کارش است و نه این که آبرویش را یک جایی صرف اکرام دیگران کند؛ اصلاً اعتقادش این است که من باید مکرَم باشم و همه باید آبرویشان خرج تکریم من شود، نه این که من خودم را خرج بکنم که دیگری عزیز و محترم شود. در حالیکه یک جایی آدم باید آبروی خودش را بگذارد و کوچک شود تا دیگری بزرگ شود؛ این اکرام یتیم است. چنین آدمی به سهو عن الصلاة می رسد و شاید محوری ترین صفت در این سوره همین است.

تکذیب دین منجر به رویگردانی از نماز می شود. بعد از ایمان نماز مهم ترین امر است چرا که «فَإِن قُبِلَت قُبِلَ ما سِواها»(5) اگر نماز آدم درست شد بقیه  اعمال هم درست است. اگر خیمه نماز به پا شد زکات انسان و همه کار انسان در این خیمه است و مقبول خدا می شود؛ چون اخلاص و خشوع است «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّـهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ»(مائده/27) ولی اگر نماز به پا نشد و انسان اهل تقوا و اقامه صلاة نبود انسان رویش را از نماز بر می  گرداند.

ساهون یعنی آدمی که ساهی از نماز است ریا همه زندگی اش را می گیرد و برای خدا نمی تواند کار کند و همیشه دنبال این است که مردم ببینند و مردم تعریف کنند؛ اگر عبادت هم می کند ریایی است و اصلاً همه زندگی اش ریایی است. آدم یک وقتی اقامه نماز می کند و خیمه نماز را در زندگی اش به پا می کند، همه چیزش زیر چتر نماز و عبادت است اصلی ترین عبادت ما بعد از ایمان نماز است؛ اما یک موقع می بینید که خیمه صلاة را به پا نکرده و رو به امر دیگری دارد و غافل از این امر است، این همه  زندگی اش ریا می شود. نمازش با زکاتش با تجارتش همه اش خود نمایی است و بحث خدا و برای خدا کار کردن نیست. خاصیت این آدم این است که اهل ریا می شود و از آن چه به دست او می رسد از او عبور نمی کند؛ حتی کمترین خیری از او به دست دیگران نمی رسد. این دو جریان انسان است.

شاید یکی از محوری ترین صفاتی که در این سوره آمده سهو عن الصلاة است این معنایی است که یک مقدار برای ما نگران کننده است چون در بعضی روایات یک جوری این صفت تعریف شده که پرَش ما را هم می گیرد و این خطرناک است. مقابل مومنین و خاشعین در نماز، مکذبین و ساهون عن الصلاة اند؛ این سهو را که در روایات گاهی به بی اهمیتی به نماز معنا کرده اند، برایش اصل شود؛ به طوری که نماز را از اول وقت به خاطر بی اهمیتی به تاخیر بیندازد؛ یعنی برایش مهم نیست.

روایتی را عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل کرده است «سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى  الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ  أَ هِيَ وَسْوَسَةُ الشَّيْطَانِ قَالَ لَا كُلُّ أَحَدٍ يُصِيبُهُ هَذَا وَ لَكِنْ أَنْ يَغْفُلَهَا وَ يَدَعَ  أَنْ  يُصَلِّيَ  فِي  أَوَّلِ  وَقْتِهَا»(6) از حضرت سوال شد که آیا این «الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ» مقصود همان وسوسه  های شیطانی در نماز است؟ چون ما رو به نماز که می  ایستیم شیطان ما را رها نمی کند؛ زیرا نماز  بهترین عبادت ما است و او نمی گذارد معراج رویم؛ اگر توانست نمی گذارد وضو بگیری اگر وضو گرفتی نمی گذارد رو به قبله بایستی اگر رو به قبله ایستادی نمی  گذارد تکبیر بگویی؛ اگر تکبیر گفتی می آید نمازت را خراب می کند؛ آیا مقصود این آیه وسوسه  های شیطانی است؟ حضرت فرمود: مگر معصوم باشد یا اولیاء خاص باشد و الا بقیه افراد در نماز در معرض وسوسه  شیطان هستند؛ بلکه مقصود این است که از نماز غافل شود و توجه به نماز نداشته باشد و اهمیت نمی دهد که نماز را اول وقت بخواند. این خیلی بد می شود زیرا اگر این طوری شد، یعنی این را خدای متعال به تعبیر بزرگان مفسرین مصداق تکذیب دین قرار داده است و گویا آدم مکذب دین و هدایت خدا و قیامت است و این ها آثار و نتایج این عمل است که در انسان ظهور پیدا می کند.

مرحوم صدوق در خصال از وجود مقدس حضرت علی علیه السلام نقل کردند «لَيْسَ عَمَلٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الصَّلَاةِ فَلَا يَشْغَلَنَّكُمْ عَنْ أَوْقَاتِهَا شَيْ ءٌ مِنْ أُمُورِ الدُّنْيَا»(7) در بین اعمال بعد از ایمان هیچ عملی در نزد خدا محبوب تر از نماز نیست؛ از وقت نماز هیچ چیزی از امور دنیا شما را مشغول نکند؛ یعنی هیچ امری از امور دنیا شما را از وقت نماز مشغول نکند و تنظیم وقت شما بر مدار نماز باشد. متقین مدار تنظیم وقتشان نماز است و زندگی شان را با نماز تنظیم می کند. چطور ما الآن زندگی مان را با ساعت تنظیم می کنیم و سر ساعات کارمان را انجام می دهیم؛ متقین هم مدار ساعتشان ساعت شرعی است صبحش با نماز صبح شروع می شود، اعمال ظهرش با نماز ظهر شروع می شود و به این ترتیب. در ادامه همین حدیث می فرماید: «فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذَمَّ أَقْوَاماً فَقَالَ  الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ  يَعْنِي أَنَّهُمْ غَافِلُونَ اسْتَهَانُوا بِأَوْقَاتِهَ» خدای متعال یک عده ای را که از نماز سهو دارند یعنی غفلت از نماز دارد و اوقاتش را سبک می شمارند مذمت کرده است.

در بعضی روایات مثلاً از امام صادق علیه السلام نقل شده است: سهو عن الصلاة یعنی ترک الصلاة و سستی و تضییع نماز است. ارباب معرفت می گویند: عبادت انسان یک روح ملکوتی دارد که انسان با آن روح محشور می شود و در روایات هم متعدد آمده است که نماز انسان واقعاً صورت ملکوتی پیدا می کند که الآن هم با آن است و در عوالم بعد هم با آن صورت است؛ حتی یکی از مقامات بهشت و جنت همان تجسم اعمال ما در آخرت است. صورت باطنی نماز در جنت تابع توجه در نماز است؛ یعنی نماز ما تبدیل می شود به جنت ما یکی از مقامات بهشت ما عبادات ما است که تجسم پیدا می کنند و به اندازه  ای که عمل ما نورانی است در قیامت طراوت و نشاط و روح و ریحان جنت در آن است.

مومن اینگونه است «فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ * فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ»(واقعه/88-89) خود مقربین این طوری هستند و عملشان هم این طوری است. نماز آدم هم روح و ریحان می شود و مقدار درجات و روح و ریحانی که در نماز است تابع توجه است. تضییع نماز یعنی نماز را با خضوع و خشوع و آداب نخواندن. حضرت فرمودند که سهو در نماز یعنی تضییع نماز؛ روایات متعددی در این باب است که معصوم فرمود گاهی از نماز انسان نصفش و گاهی یک سوم یک چهارم یک پنجم تا یک دهم و گاهی اصلاً هیچ جزئش مقبول نمی  شود؛ مثل یک لباس کهنه که می  پیچند و به صورت صاحبش می زنند حالا این چه تعبیری است باید معنا شود و بعد حضرت فرمودند «إِنَّ مِنَ الصَّلَاةِ لَمَا یُقْبَلُ نِصْفُهَا وَ ثُلُثُهَا وَ رُبُعُهَا وَ خُمُسُهَا إِلَى الْعُشْرِ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یُلَفُّ کَمَا یُلَفُّ الثَّوْبُ الْخَلَقُ فَیُضْرَبُ بِهَا وَجْهُ صَاحِبِهَا وَ إِنَّمَا لَکَ مِنْ صَلَاتِکَ مَا أَقْبَلْتَ عَلَیْهِ بِقَلْبِکَ»(8) بهره  ای از نمازتان ندارید الا آن مقداری که اقبال قلبی در نماز داشتید. نقطه  مقابل سهو، اقبال قلبی و حفظ نماز و در نماز بودن و با نماز بودن است.

از یک طرف نماز اگر درست اقامه شد همه زندگی انسان می شود نماز و انسان «الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ»(معارج/23) یعنی در تحت خیمه نماز قرار می گیرد، از طرف دیگر بزرگانی مثل آیت الله العظمی بهجت گفتند: که اگر کسی می خواهد نمازش را درست کند بیست و چهار ساعتش را باید درست کند. آدمی که یک دفعه می خواهد همه  زندگی دنیا را رها کند بایستد هفده رکعت نماز بخواند تضییع نماز می شود. آرام آرام همه زندگی باید درست شود تا انسان از سهو عن الصلاة رها شود و برعکس اگر نماز هم درست شد زندگی انسان درست می شود؛ یعنی رفت و برگشتی است.

پس جریان، جریان تکذیب دین است این جریان به سهو عن الصلاة منتهی می شود. در واقع گویا انسان آخرت را قبول ندارد و گویا زیر چتر دین زندگی نمی کند. متقین یقیمون الصلاة اند و مومنون خاشعون فی الصلاة اند. آدمی که اهل سهو عن الصلاة است پیداست ایمان در او نیست این هدایت نور قرآنی از آن فلاحی که «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»(مومنون/1) محروم است و نتیجه اش این است که زندگی اش سراسر ریا است و با خدا سر و کار ندارد؛ در نتیجه از خدا نمی  گیرد به خدا بدهد؛ خیراتی که خدا به او داده منع می کند؛ اکرامی را که به او کردند خرج اکرام یتیم نمی کند؛ روزی که به او دادند خرج اطعام مسکین نمی  کند و آخرش این می شود «وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» یعنی آب از دست این آدم نمی  چکد.

این یک تقریر از سوره بود که بزرگان هم فرموده اند که دین را هم به یوم الجزاء تعریف کردند هم به جریان هدایت الهی که گاهی از آن به جریان ولایت الله و سرپرستی خدای متعال نسبت به مومنین تعبیر می شود. کسی که زیر چتر دین نیست و کسی که مومن به آخرت نیست این خصوصیات می تواند در او شکل بگیرد در حالیکه می تواند به ظاهر مصلی هم باشد. تعبیر دیگری که داریم این است که می تواند دو جریان باشد. ما قرآن را باید جریانی ببینم. قرآن می فرماید «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»(اسراء/71) مردم دو دسته هستند و دو امام دارند؛ یعنی دو جریان امامت دارند. قرآن ناظر به صف بندی است یک طرف جریان شفاعت و دستگیری است و یک طرف هم جریان تکذیب و جریان منع است این دو جریان را قرآن بیان می کند.

پی نوشت ها:

(1) ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، ص: 126

(2) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 2، ص: 21

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 50

(4) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 1، ص: 224

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 3، ص: 268

(6) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 80، ص: 6

(7) الخصال، ج 2، ص: 621

(8) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 81، ص: 260