نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

ادامه شرح مناجات شعبانیه/ تقوای الهی دلیل آرامش انسان؛ ظهور و رجعت و قیامت؛ برنامه خدای متعال برای همه عالم

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 21 اردیبهشت ماه 96 است که در برنامه سمت خدا ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند، ما اگر به بیت انبیاء وارد نشده و با امام همراه نشدیم، جهان را با نور امام نمی ‌بینیم و بیرون از بیت نبی اکرم و بیت النور حضرت هستیم و از انبیاء فاصله گرفتیم، اینطور نیست که خودمان مستقل در عالم راه می‌ رویم؛ بلکه تحت سیطره‌ فراعنه واقع می ‌شویم و اولیای طاغوت بر ما حکومت می ‌کنند و ظلمات آنها بر ما سیطره پیدا می‌کند و اگر در بیت‌ النور انبیاء که همه بیت‌ النور مقدس وجود نبی اکرم هستند وارد شدی و با انبیاء راه رفتی و به نور امام رسیدی، همه آن شب تاریک تمام می ‌شود؛ و فقط دست اقتدار او دیده می ‌شود. خدای متعال که خدای حکیم و علیم و خبیر است، بر همه زوایای وجودی انسان واقف است و نه برای ما بلکه برای کل عالم یک برنامه دارد و برنامه او کاملاً حکیمانه است. هیچ خللی در این برنامه نیست. یک برنامه‌ ای است که از افق دید ما بالاتر است و خدای متعال برای کل عالم و برای نبی اکرم و اهل‌بیت دارد. پایان این برنامه ظهور و رجعت و قیامت است و این برنامه خدا برای عالم است. خدای متعال می ‌خواهد ما با آن برنامه عظیم آشنا شویم و در افق آن برنامه حرکت کنیم.

سوال:ادامه فرازهای مناجات شعبانیه را از محضر حاج آقای میرباقری می شنویم.

جواب: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنة علی اعدائهم اجمعین. در جلسه گذشته عرض کردم که این دعا فرازهایی دارد و اولین فرازش به منزله مدخل دعاست و انسان باید این حالات در او پیدا شود تا وارد دعا و نجوای با خدای متعال شود. این فراز را سریع ترجمه می‌کنم و بعد نکته ‌ای را تقدیم می‌کنم. این فراز با صلوات آغاز می‌ شود. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ» ما اگر به بیت انبیاء وارد نشده و با امام همراه نشدیم، جهان را با نور امام نمی ‌بینیم و بیرون از بیت نبی اکرم و بیت النور حضرت هستیم و از انبیاء فاصله گرفتیم، اینطور نیست که خودمان مستقل در عالم راه می‌ رویم؛ بلکه تحت سیطره‌ فراعنه واقع می ‌شویم و اولیای طاغوت بر ما حکومت می‌ کنند و ظلمات آنها بر ما سیطره پیدا می‌کند «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ‏ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ»(بقره/257) اگر از محیط نور الهی و ولایت حضرت حق خارج شدیم و با انبیاء همراه نشدیم، در محیط ظلمت فراعنه سیاسی و فراعنه فکری و فرهنگی و فیلسوفان مادی و متفکران مادی هستیم که تفکر مادی را در طول تاریخ در عالم بسط دادند. اگر با آنها همراه شدیم اسیر نظام کیهانی عالم می ‌شویم و تفسیر از این نظام کیهانی با قوای مادی عوض می‌ شود.

فرض کنید در فلسفه فیزیک رویکرد به قوانین حاکم بر رفتار ماده و آغاز پیدایش پدیده ‌ها و تحولات مادی متفاوت می ‌شود ولی بالاخره جهان را همین جهان مادی می ‌بینند و یک نظام کیهانی تصویر می ‌کنند و قوایی دارد و قواعدی دارد و ما در چهارچوب و اسیر این قواعد هستیم و در واقع این قواعد بر ما حکومت می ‌کنند و ما هم یک ذره و سنگ ریزه‌ رها شده در این فضا هستیم که در مقابل چوگان این عوامل قرار گرفتیم و ما را به هر طرف که دلشان بخواهد می ‌کشانند و هیچ مقاومتی هم نمی ‌توانیم بکنیم؛ اگر یک نگاه مادی به جهان داشته باشیم و یک لحظه از فضای معنویت ادیان الهی و اسلام و مکتب اهل‌بیت خارج شویم، چه کسی در مقابل این نظام کیهانی می‌ تواند بایستد.

در این فضا ما مقهور این نظام کیهانی هستیم آیا نظام کیهانی بر احوال و خواسته‌ ها و نیازها و اضطرارهای ما واقف است؟! هرگز! آیا سر و صدای ما را می ‌شنود و یک تدبیر حکیمانه ‌ای از ناحیه نظام کیهانی در سرنوشت ما حاکم است و وقوفی در ما و احاطه و تغییر و تدبیری است و نقشه ‌ای برای ما دارند که ما از یک نقطه به نقطه دیگر ببرند؛ یا ما و بزرگتر از ما، یعنی کل کره ما در مقابل این نظام کیهانی گم شده است؛ و با چندین میلیارد جمعیت گمشده هستیم؛ اصلاً کل منظومه شمسی سنگ ریزه‌ ای رها شده است؛ ما که به حساب نمی‌ آییم.

آدمی که در این فضای ظلمانی در جهان زندگی می‌کند و یک شهواتی دارد که می ‌خواهد این شهوات خودش را به وسیله همین اسباب مادی که بر او حکومت می ‌کنند تأمین کند و اسیر این چهارچوب‌ هاست و می‌ خواهد خودش را هم تأمین کند باید از دل ماده و از بستر ماده ارتزاق کند. ماده کور و کر بی ‌شعور و محیط است که جواب نمی‌ دهند و نمی ‌شنوند. آدم به چه چیزی مبتلا می ‌شود؟ تکیه ‌گاه ‌های این انسان برای او ایجاد نا امنی می‌کند؛ یعنی از همان چیزهایی که به آنها دل می ‌بندد و امیدوار به آنها می ‌شود از آنها می ‌ترسد. آدم وقتی اینطور است از رعد و برق و زلزله می ‌ترسد. از طوفان و آتش فشان می‌ ترسد. یک خرده اگر بیشتر به اطرافش نگاه می‌کرد، از اتفاقاتی که در نظام کیهانی می ‌افتد، خوابش نمی ‌برد. ترسش از اینهاست و امیدش به اینهاست.

سوال: بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است / مثل شهری که به روی گسل زلزله ‌هاست

جواب: بخاطر اینکه تکیه ‌گاه ‌های او تبدیل به ناامنی می‌ شوند. این ماده بی ‌شعور و نفهمی که یک قواعد جبری بر آن حاکم است و یکباره یک حادثه‌ کیهانی در آن اتفاق می ‌افتد که کل منظومه ما در آن گم می ‌شود، من کجای این عالم هستم؟ مثل پر کاه سرگردان هستم، همین خداهایی که به آن تکیه می‌کنم و همین ‌هایی هستند که از آنها می ‌ترسم و همین‌ هایی که می ‌خواهم با تکیه به آنها ارتزاق کنم.

تفسیر از این نظام کیهانی عوض می‌ شود. نو و کهنه دارد ولی همین نظام کیهانی خداست و جای خدا و جای اله می‌ نشیند و آنوقت آلهه ‌ای پیدا می ‌شوند و هرکدام بر ما حکومت می‌ کنند. از خورشید یک جور باید بترسی، از دریا یک جور باید بترسی، از زلزله یک جور بترسی. چنین آدمی مبتلا به اضطراب و ترس و دلهره و پوچی می­ شود.

شما می ‌‌خواهی در این دنیا با تغافل کار را حل کنی؛ اما با تغافل نمی ‌شود آدم را از این ترس‌ ها نجات داد. روانشناسی بعد از توسعه و بعد از پیشرفت در غرب پیدا شده است. همین نگاه دوری از خدای متعال بشر را مبتلا به افسردگی کرده است و الآن روانشناس ‌ها می ‌خواهند افسردگی را درمان کنند و نمی ‌توانند و دائم هم بیماری‌ های روانی پیدا می‌ شوند که ریشه در همین آلهه ‌ای است که خود آنها فرو می ‌ریزند. خودشان گسل ما هستند و برای ما زلزله خیز هستند و ناامنی برای ما ایجاد می ‌کنند. ما روی موج خانه ساختیم و خود این موج زیر پای ما را خالی می‌کند و چیز دیگری لازم نیست که من فرو بیافتم و غرق شوم.

آدم مضطرب می ‌شود و احساس می‌کند کسی به فکر من نیست و صدای من شنیده نمی‌ شود. کسی مرا نمی‌ بیند و همین است که احساس پوچی می‌ آورد و اینها با تغافل و پارک زدن و هیجانات هنری جبران نمی‌ شود. یک رعد و برق بیاید همه آنها فراموش می ‌شود؛ یک ریشتر زمین تکان بخورد، همه فضای امن و خیالی که با هنر و بسترهای تخیلی درست کردند، فرو می ‌ریزد. آدم نمی ‌تواند در بهار، پاییز را نبیند؛ لذا مضطرب و نا امن می­ شود.

حال اگر در بیت‌ النور انبیاء که همه بیت ‌النور مقدس وجود نبی اکرم هستند وارد شدی و با انبیاء راه رفتی و به نور امام رسیدی، و نور الهی برای تو در عالم ظاهر شد که به فرموده قرآن «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ‏ وَ الْأَرْض»(نور/35) و وقتی این نور طلوع کرد، همه آن شب تاریک تمام می ‌شود؛ اصلاً نظام کیهانی دیگر دیده نمی ‌شود و نه فقط نظام کیهانی، بلکه دستگاه پشت سر نظام کیهانی که ملکوت این عالم است و کل این عالم در آنجا مثل حلقه در بیابان است، هم گم می ‌شود و فقط دست اقتدار او دیده می ‌شود. «قُلْ مَنْ بِيَدِهِ‏ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ء»(مؤمنون/88) این جز با چراغ انبیاء نمی ‌شود. چه کسی جز انبیاء این کار را کرده است؟

آیا فیلسوفان مادی در عالم این کار را کردند؟ بله ممکن است یک عده ذیل انبیاء حرکت کنند؛ اما انبیاء پرچم ‌دار هستند و کسی در مقابل انبیاء این دعوت را در تاریخ عهده‌ دار نبوده و نتوانسته انجام بدهد چون در وجود خودش چراغی روشن نشده که بخواهد عالم را روشن کند. خود آنها هم «ظُلُماتٌ‏ بَعْضُها فَوْقَ بَعْض‏»(نور/40) هستند. خیلی از آنها فراعنه فکری تاریخ هستند که قرن ‌ها بشریت را اسیر بافته ‌های فکری خودشان کردند. اگر کسی با امام همراه شد و با نور امام به عالم نگاه کرد، می‌ شود «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِم‏»(1) همه چیز از چشمش می‌ افتد نه اینکه از دلش بیافتد. دل که دیگر اصلاً توجهی به اینها نمی ‌کند.

پس با اله حقیقی روبرو می ‌شود و وقتی روبرو شد در مقابل این اله، از بسترهایی که او را مبتلاء کرده بودند به این شرک و ترس فرار می‌کند زیرا احساس می‌کند جهنمی در او به پا کردند؛ «وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَة»(بقره/24)؛ یعنی آتش­ گیرانه آن آتش انسانها هستند. این فراعنه فکری جهنم را درست می‌ کنند. شهوات جهنم است و اینها هستند که ما را به شهوات دعوت می‌ کنند. کسی که ما را دعوت به دنیا و بت پرستی می‌کند در واقع مرا دعوت به جهنم می‌کند. پس نَفَس او شعله آتش‌ گیرانه جهنم است؛ لذا پس از این جهنم و آلهه و از این فراعنه فرار می‌کند؛ چون می‌ بیند همه چیز زیر سر این فراعنه است. اینها او را تبدیل به یک موجود ضعیف کردند و از اینها به سمت خدا فرار می‌کند و درهای غیب حضرت حق به روی او باز شده و با او آشنا می ‌شود.

انبیاء آمدند و چراغی را روشن کردند، «وَ سِراجاً مُنِيرا»(احزاب/46) وجود مقدس نبی اکرم به تعبیر قرآن سراج منیر است. این چراغ روشن می ‌شود و عالم را می ‌بیند. همه نظام کیهانی محو می ‌شود و او می ‌بیند که یک خدای حکیم و مقتدر است و یک اله بیشتر نیست و همه کائنات به دست قدرت اوست و اسماء حسنی او در عالم کار می ‌کنند. این خدا حکیم است؛ خبیر است؛ بصیر است؛ من را می ‌بیند و واقف بر همه اسرار من است و در این نظام عظیم خلقت که نظام کیهانی هم پیش او هیچ است، من ذره ‌ای از نگاه او غایب نیستم و او ذره ‌ای از من غافل نیست و به فرموده قرآن «لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ‏ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْض‏»(سبأ/3)؛ یعنی سنگینی یک ذره در عالم از نگاه او پوشیده نیست. اینطور نیست که این نظام کیهانی او را از من غافل کند؛ به فرموده معصوم «لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْن‏».

جبرئیل با آن عظمتی که دارد هم موجب نمی‌ شود که من را فراموش کند، او رب جبرئیل است، رب من هم هست. گویا هیچ مخلوقی غیر من ندارد. آنچنان به من آگاه و واقف و بصیر است و توجه به من دارد. و به واسطه یک عینی، یک نگاهی، که آن نگاه محیط و مسلط است من در این عالم دیده می ‌شوم و این نگاه هیچوقت از من غافل نمی ‌شود و در همه احوال با من هست و اسرار مرا میداند.

این خدایی که حکیم است و نگاه می‌کند اینطور نیست که برای عالم برنامه ندارد و هرج و مرج است؛ بلکه آن ناظر سمیع که مرا می ‌بیند و صدای مرا می ‌شنود و خواسته ‌های مرا میداند؛ نیازهای مرا می ‌بیند و می‌داند من در عالم چه می‌ خواهم. اضطرارهای مرا می‌داند و بی‌ خبر از اضطرارهای من نیست. این خدای حکیم متناسب با نیازهای من برای من یک تقدیری کرده است و از اول تا آخر یک نقشه برای من دارد و من در نقشه او حرکت می‌کنم. «وَ بِيَدِكَ لَا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضُرِّي‏» در این نقشه گاهی ضرر هم هست؛ نقص هم هست. همه آن نقشه نفع نیست؛ چون من بد موضع می‌ گیرم. یعنی من طوری موضع می‌ گیرم که او برای من تدبیری می‌کند که من به ضرر می ‌افتم. پس او واقف به اسرار من است و من آنجا دیده می ‌شوم. اسراری که خودم نمی ‌دانم را او می ‌داند؛ چنانچه قرآن می­ فرماید «يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى‏»(طه/7) اخفی آن چیزی است که از خود آدم پوشیده است. من چه می ‌خواهم؛ مسیر من کجاست؛ از کجا آمدم و به کجا می‌ روم؛ موانع من چیست؟

او غافل از من نیست و برای من یک نقشه دارد. اینطور نیست که نقشه کلی برای عالم داشته باشد و دیگر با من کاری ندارد؛ بلکه ذیل آن نقشه برای من هم یک نقشه دارد؛ حتی برای سلول‌ های بدن من هم نقشه دارد. برای ذرات اتمی عالم هم نقشه دارد. همه در یک مدار تعریف شده‌ ای حرکت می‌ کنند؛ و البته یکی بیشتر نیست. هم حکیم است، هم قادر است. هم مضطر نیست که یک نقشه کشیده و نتواند تغییر بدهد. من اگر برگشتم او برمی ‌گردد و تقدیرش را با من تبدیل می‌کند؛ اگر من توبه کردم خدا به من رجوع می‌کند و تقدیر مرا برمی‌ گرداند. وقتی انسان با این خدا مواجه می ‌شود طبیعتاً از همه فرار کرده و اینجا در مقابلش وقوف می‌کند. همه جا گردنش را بالا می‌ گرفته و می ‌خواسته تسلیم نشود.

مؤمن اینگونه است. قرآن وقتی ربیون و همراهان انبیاء را توضیح میدهد، می ‌فرماید: «وَ مَا اسْتَكانُوا»(آل‌عمران/146) یعنی در مقابل هیچ کسی گردن فرود نیاوردند. ولی در مقابل رب خودشان گردن فرود آوردند؛ یا می ­فرماید: «فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُون‏»(مومنون/76)؛ یعنی ما حتی برای اینکه مردم به مقام استکانت در مقام رب برسند، گاهی عذابشان می ‌کنیم ولی اینها استکانت نکردند.آدم وقتی این عظمت را می ‌بیند، این کبریایی و این حکمت و محبت را که با محبت به من هیچ توجه می‌کند و برای من یک نقشه جامع برای اول و آخر دارد، از عالم ذر تا بهشت را برای من در نظر گرفته است، زانو میزند و استکانت می‌کند و به تضرع و امید می‌رسد؛ این پنج چیزی است که در دعا بود؛ دعا با مقام صلوات آغاز می ‌شود این فراز اول را که مدخل دعاست من ترجمه کنم.

سوال: هروقت صحبت از اشراف خداوند به اعمال و رفتار ما شده است، اینکه ما تحت نظارت او هستیم، دائم ما را ترسانده ‌اند که خدا حواسش به تو هست، نکند یکوقت گناه کنید، یعنی دائم ترسیدیم. ولی با این نگاه و عینک اگر نگاه کنیم که او مراقب ما هست چقدر دل ما محکم و قرص می ‌شود.

جواب: این نظام کیهانی در دست قدرت اوست. قرآن می ­فرماید: «قُلْ مَنْ بِيَدِهِ‏ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ء»(مؤمنون/88) اجازه نمی ‌دهد احدی به حدود من تجاوز کند؛ مگر در عالم دنیا و در یک محدوده خاصی که آن هم یک جبران ‌های فوق العاده‌ای دارد؛ چون در عالم ابتلاء و امتحان است.

سوال:آیا اینکه خدا ما را می بیند، می‌ تواند دل ما را سرشار از آرامش کند؟

جواب: ما در عالم دیده می ‌شویم. اینطور نیست که یک نظام کیهانی کر و کور باشد و من هم سنگی در مقابل چوگان آن قواعد، یک زلزله بشود من همه هستی‌ ام را از دست بدهم؛ یک طوفان بیاید، یک سیل بیاید، والسلام!

در این دعا که از مقام صلوات شروع می‌ شود، کسی وارد مقام صلوات شد، این معرفت‌ ها در وجودش شکل می‌ گیرد و کسی که به نور اهل‌بیت رسید، آنوقت عالم را اینطور می ‌بیند. و الا قبل از این و بیرون از این بیت النور، تا این چراغِ «الله نور السماوات و الارض» در وجود انسان روشن نشده است، انسان عالم را کور می ‌بیند و در این کوری دچار حیرت و اضطراب و پوچی می‌ شود، مثل تکیه کردن به باد است و خود این باد مرا زمین میزند و هیچ چیز دیگری لازم نیست؛ یعنی من اگر یک روز به باد تکیه کردم خود این مرا زمین می‌زند و پشت مرا خالی می‌کند و همین تکیه گاه من برای زمین‌ خوردنم کافی است.

بعد از صلوات این آدمی که این پنج حالت در او پیدا شده است، از این تکیه ‌گاه ‌هایی که همه اینها جهنمش بوده به سمت خدای متعال فرار می‌کند؛ در واقع هرب و فرار از آلهه خودش و از این طواغیت است زیرا اینها هستند که بت سازی می ‌کنند و راه انبیاء را می ‌بندند و نمی ‌گذارند بشر بفهمد کیست و کجا باید برود. اینها بشر را اسیر نظام کیهانی می ‌کنند و بعد هم بحث می‌کند که از کجا پیدا شد، در حالی ­که او خودش در پوست خودش و در حیرت و ظلمات است و ما را به ظلمات می ‌اندازد و هزار سال هم با او بروی از حیرت بیرون نمی ‌روی. چون خودش در حیرت است؛ اما انبیاء به نور آرامش و یقین رسیدند و به فرموده قرآن  «وَ كَذلِكَ نُرِي‏ إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»(انعام/75) ملکوت عالم را به او نشان دادند، صاحب یقین شده و می‌ تواند به ما یقین افاضه کند. آن کسی که خودش اسیر ملک است و نظام کیهانی را می ‌بیند، خودش در حیرت است.

باید این پنج چیز در ما ایجاد شود: هَرَب و فرار از دیگران، وقوف در مقابل حضرت حق، «استکانت لرب»، و «تضرع الی الرب». استکانت یعنی زمین گیر شدن اختیاری؛ یعنی اختیاراً زانو بزند. مؤمن در مقابل هیچکسی نباید استکانت پیدا کند، در مقابل غیر خدا حق ندارد و نباید، در مقابل بت‌ ها نمی ‌شود زانو بزنیم؛ چون تو را می‌ بلعند! این خدای رحیم است که وقتی زانو میزنی درهای بی‌ نهایت باز می ‌شود و هیچ، همه چیز می‌ شود! این بحثهای ذوقی که می ­گویند: در نزد خدا چیزی ببر که او ندارد، و خدا تضرع ندارد، هم نیست؛ بلکه انسان تا زانو نزند درهای غیب به رویش باز نمی ‌شود. تا تواضع نکند درها باز نمی ‌شود. وقتی اینجا رسید، در مقابل این هیبت و لطف و رحمت زانو می‌زند. وقتی این هیبت را می ‌بیند و در کنار این هیبت، این وقوف و آگاهی را می ‌بیند که «وَ مَا خَطَرِي هَبْ لِي‏» خدای با عظمت من را زیر نظر خودش دارد و از من غافل نیست. همه لحظه ‌ها با من بوده و خواهد بود؛ پس تضرع می‌کند و بعد «رَاجِياً لِمَا لَدَيْكَ ثوابی» است. امید هم در دلش زنده می ‌شود. این خدای بی ‌نهایت که نظام کیهانی یک جلوه از خلقت اوست، خیلی اسرار در خزائن خودش دارد که من از آن غافل هستم؛ چنانچه حضرت امیر در نامه به امام حسن مجتبی علیه السلام در نهج‌البلاغه است که فرمود: گنجینه ‌های نامتناهی نزد حضرت حق و کلیدش دست شماست.

وقتی که این پنج چیز در من پیدا شد «فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِینا لَکَ مُتَضَرِّعا إِلَیْکَ رَاجِیا لِمَا لَدَیْکَ ثوابی» قدم بعد این است که من امیدوارم به آن ثواب و خیری که برای من در محضرت در نظر گرفتی، برسم که آن خیر بی منتهی است. در بعضی نقل‌ ها این است «رَاجِياً لِمَا لَدَيْكَ تَرَانِي وَ تَعْلَم‏ ما فی نفسی» وقتی زانو زد می ‌گوید: خدایا تو که همیشه هستی. تو کی از من غافل بودی؟ هم مرا می ‌بینی و هم به آنچه در اندرون نفس من می‌ گذرد واقف هستی و از حاجت‌ های من تو با خبر هستی. من لازم نیست چیزی بگویم؛ بلکه تو می‌دانی من چه اضطرارهایی دارم؛ حتی اگر خودم هم ندانم تو می‌دانی.

یک تعبیری در دعای ابوحمزه است که می ­فرماید: خدایا من به این اعتماد دارم که «بِمَعْرِفَتِكَ مِنِّي أَنْ لَا رَبَّ لِي غَيْرُك‏» یعنی حتی اگر من ندانم تو می‌دانی من پناهگاهی جز تو ندارم. من نمی ‌دانم و خیال می‌کنم هزار پناهگاه دارم؛ اما تو که می‌دانی هیچکدام از اینها دست مرا نمی ‌گیرند و کاری با من ندارند و بیگانه با من هستند.

«وَ تَخْبُرُ حَاجَتِي وَ تَعْرِفُ ضَمِيرِي وَ لَا يَخْفَى عَلَيْكَ أَمْرُ مُنْقَلَبِي وَ مَثْوَايَ وَ مَا أُرِيدُ أَنْ أَبْدَأَ بِهِ مِنْ مَنْطِقِي‏» خدایا، آنچه در خفای وجود من می‌ گذرد، تو عارف به آن هستی و پنهان از تو نیست؛ و آن تحولاتی که در من پیدا می‌ شود و همچنین آینده من از تو پنهان نیست و نه فقط الآن مرا می‌ بینی، بلکه همه تحولاتی که در وجود من پیدا می ‌شود و حتی پایان مرا هم می‌ بینی. آنچه می‌ خواهم با گفتار آشکار و ظاهر کنم و آنچه می‌ خواهم از حاجاتم به زبان بیاورم، وآنچه برای عاقبتم امید به تو بستم، همه را می‌دانی. تک تک اینها با هم متفاوت هستند. چون آدم و می ‌خواهد پنهانی‌ هایی را اظهار بکند و به یک حاجت‌ هایی تفوه بکند و امید به یک عاقبت ‌هایی بسته و می ‌گوید: همه در محضر تو حاضر است.

نکته سوم این است که «وَ قَدْ جَرَتْ مَقَادِيرُكَ عَلَيَّ يَا سَيِّدِي فِيمَا يَكُونُ مِنِّي إِلَى آخِرِ عُمُرِي مِنْ سَرِيرَتِي وَ عَلَانِيَتِي وَ بِيَدِكَ لَا بِيَدِ غَيْرِك‏» اینطور نیست که تو بر من واقف هستی اما برای من تدبیری نداری و مرا رها کردی؛ بلکه هم واقف هستی و هم نقشه داری و این نقشه هم حکیمانه و از سر محبت و حکمت و قدرت است. از سر عجز و اضطرار نیست. آنچه بر من می‌ گذرد تا آخر عمرم تحت تقدیر توست. پنهان و آشکار من، در آن نقشه جامع، تو برای همه زوایای وجودی من طرح داری. تو مرا رها نکردی؛ منتهی در این طرح به من اختیار دادی و وقتی من بد عمل می‌کنم تو برای من طبق خواسته من بد رقم می‌زنی.

در کافی روایت دارد خدای متعال یک چیزی را دوست نمی ‌دارد و راضی نیست ولی اراده می‌کند؛ چون به عبدش اختیار داده است. نعوذ بالله من بخواهم شرب خمر کنم، خدای متعال راضی نیست ولی وقتی اختیار داده، اراده می‌کند. چون اگر اراده نکند من نمی ‌توانم شرب خمر کنم؛ ولی این اراده ‌ای که او می‌کند به ضرر من هست؛ چون خودم خواستم. «لا اکراه فی الدین»؛ یعنی خواسته من به پای خودم خدا را بندگی کنم و در بندگی و پرستش خدای متعال مجبور نباشم. پرستش جبری، دلدادگی جبری به خدای متعال به چه درد می ‌خورد؟ کرامت انسان در این موهبت الهی یعنی در اختیار اوست. خدایا تو مرا رها نکردی و این سیادت تو موجب شده که نه الآن بلکه تا ابدیت برای من طرحی داشته باشی و این فقط در دست توست. نظام کیهانی و نظام عالم ملائکه هیچ کاره هستند امام ید الله است و اینها شئون امام است.

«وَ بِيَدِكَ لَا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضُرِّي‏» کم و زیاد من دست توست. روزی مادی من زیاد شود، علم من زیاد شود، مقامات معنوی من بالا برود، پرده‌ های غیب کنار برود، همه دست توست. حجاب جلوی چشم من بیاید، اسیر دنیا شوم، محروم شوم باز هم دست توست. آدمی که اینطور شد به کجا میرسد؟ این همان است که در ذیل زیارت امین الله هم وارد شده که «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ» یعنی آدمی که با امام همراه می ‌شود، آرامِ آرام است. شب قدر شب رسیدن به این است که انسان دست تقدیر الهی را ببیند که این دست از آستین یک امام مهربان بیرون آمده، لذا آرام باشد. هر اتفاقی در عالم می ‌افتد من کار خودم را بکنم. تحولات عظیمی که در عالم ایجاد می ‌‌شود به من چه ربطی دارد؛ از دست من خارج است. معنی «أَنَا رَبُّ الْإِبِلِ وَ لِهَذَا الْبَيْتِ رَبٌّ يَمْنَعُه‏» که حضرت عبدالمطلب فرمود همین است؛ البته آنجایی که در قدرت من است باید کار کنم و آنجایی که از قدرت من خارج است باید آرام باشم.

ما دو شأن داریم. ما در عین اینکه کار می ‌کنیم مضطرب هستیم. چون از دست ما بیرون است. ما وظایفمان را انجام می ‌دهیم، ولو صد در صد و با ظرف پُر برویم، ولی عالم که دست ما نیست. سلمان دلش نمی‌ خواهد، ولی سقیفه پیش می‌ آید؛ باید آرام باشد؛ چون دست خداست، دست امیرالمؤمنین است؛ چیزی از دست خدا در نرفته است. اینطور آدم «مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ» می ‌شود. بعد اگر دیدی این تقدیر حکیمانه و از سر محبت و لطف است؛ و وقتی جوشش و رأفت خدا را دیدی، راضی می ‌شوی؛ هم آرام هستی و هم دلخوش هستی. من یک وظایفی دارم باید انجام بدهم. اما دست ما که به عالم نمی ‌رسد. یک تعبیری در بیت حافظ هست: رضا به داده بده وز جبین گره بگشای /  که بر من و تو در اختیار نگشادست.

نمی‌ خواهد بگوید: شما اختیار ندارید؛ بلکه می ‌گوید: اختیار تو در همین است که کار خودت را بکنی و اینقدر مختار هستی که راضی باشی یا نباشی. راضی بودن نه از باب اینکه نمی‌ توانی کاری کنی و نه از باب اینکه در مقابل تدبیر خدا بیکار هستی؛ بلکه از باب اینکه تدبیرش جمیل است. یک مقداری این بیت حافظ باید اصلاح شود. بحث این نیست که من نمی ‌توانم؛ بتوانی هم نباید دست ببری، چون حکیمانه است. خدای متعال به پیامبر می ­فرماید «وَ اصْبِرْ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ‏»(یونس/109) نگران چه هستی؛ صبر کن حکم خدا جاری شود، بهترین حکم کننده اوست.

آدمی که این آگاهی گسترده و این احاطه و این تدبیر را می ‌بیند، حالا می ‌آید با خدا وارد می ‌شود و می‌ خواهد اول خدا را صدا بزند، بعد که صدایش زد شروع به گفته ‌هایش کند. اگر توجهی شد، بعد آرام آرام می ‌خواهد به او نزدیک شود و با او نجوا کند. خدایی که کل نظام خلقت در برابر عظمت او هیچ است، به منِ یک ذره اجازه نجوا داده است. من مقابل او قرار گرفتم، با این امید سرشار می ‌گویم: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعْوَتُكَ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ».

ما سه چیز بیشتر نداریم: ندا و دعا و نجوا. خدایا من می ‌خواهم با تو نجوا کنم، بخوانم و تو را صدا بزنم؛ تو بشنو و اقبال کن. حالا وقتی این اتفاق افتاد از این به بعد مناجات شروع می‌شود که 43 بار کلمه «الهی» دارد که در خود آن یک دنیا حرف است و در هریک از این «الهی» ‌ها اسرار فراوانی نهاده ‌اند.

سوال: وقتی آدم این مناجات را نگاه می‌کند، تلقی من این است که با توجه به عمقی که این مناجات دارد و توضیحاتی که شما دادید و دقت ما بیشتر شد، فقط باید امام معصوم باشی که این راه را رفته باشی و اینطور بخواهی نشان بدهی.

جواب: دعای اینها شفاعت ماست و در واقع می ­خواهد دست ما را بگیرد. «دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه‌ی راه رفتن آموخت» شیوه گفتگو با خدا را به ما یاد میدهد و اینکه چه چیزهایی در خواسته‌ های ما باید باشد. این دعا چه مقدمه ‌هایی دارد و چه خواسته ‌های عظیم و رفیعی در این دعا هست که به ذهن آدم خطور نمی ‌کند.

سوال: ان شاءالله با نور امام حرکت کنیم و در این مسیر همراهشان باشیم. ان شاءالله برسیم به جایی که باید برسیم. اشاره قرآنی را بفرمایید و ان شاءالله از امشب و فردا بشنویم.

جواب: آیه آخر سوره مدثر را ترجمه کنم «هُوَ أَهْلُ التَّقْوى‏ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ»؛ یعنی حضرت حق اهل تقوا و مغفرت است. اهل مغفرت یعنی شأن او مغفرت و جبران کردن است. کار ما خراب کردن است، اما کار خدای متعال جبران کردن است. عیب‌ های ما را می ‌پوشاند و تبدیل به حسنه می‌کند. اما اهل تقوی را در روایت اینطور معنا کرده است «هُوَ أَهْلٌ أَنْ يُتَّقَى‏»(2) یعنی شایستگی دارد که همه جور آدمی نسبت به او تقوا داشته باشد. چون تقوا مراتبی دارد؛ تا به جایی می‌رسد که «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِه»(آل‌عمران/102) آنچنان که شایسته اوست تقوا داشته باشید.

در منابع از حضرت امیر نقل کردند که حضرت فرمود: آن فقط از ما اهل‌بیت ساخته است. چون شکری است که در آن هیچ کفرانی نیست و طاعتی است که در آن هیچ معصیتی نیست و ذکری است که در آن هیچ نسیانی نیست و فقط از ما اهل‌بیت ساخته است. لذا در همین روایت دارد که وقتی این آیه نازل شد، عرض کردند که یا رسول الله! «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِه‏» کار ما نیست. پس این آیه نازل شده که «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُم‏»(تغابن/16) هرچه می ‌توانید تقوا داشته باشید. آن آیه بالا خطاب به دیگران است و مخاطب شما نیستید.

خدای متعال شایسته است که همه جوره نسبت به او تقوا داشته باشید؛ یعنی هرچه مراعات کنی اضافه نیست. شأن اوست؛ باید عبادت شود و از عبادت غیر به عبادت او برسیم؛ از عبادت خوف و طمع هم به عبادت حبّی برسیم و خالص در محبت شویم و همه عمر ما یک سجده آن هم حبّی شود و این فقط کار معصوم است. او اهل تقوا است.

آن وقت یک تعبیر عجیبی دارد که این دعا را هم معنا کنم که در سجده آخر مرحوم آیت الله العظمی بهجت بر این مداومت می ‌کردند «اللَّهُمَّ افْعَلْ بِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ لَا تَفْعَلْ بِي مَا أَنَا أَهْلُه‏ يَا أَهْلَ التَّقْوَى وَ الْمَغْفِرَة» خدایا آنچه شایسته توست با ما رفتار کن نه آنکه شایسته ماست؛ شایستگی دارد که همه جوره نسبت به تو تقوا رعایت شود. با ما اینطور معامله کن. ما که نمی‌ توانیم، تو ما را اهل این تقوا به حساب بیاور. کاری کن که ما وارد این وادی شویم. تو اهل این هستی که نسبت به تو همه جوره تقوا رعایت شود. اینطور با ما عمل کن. ما را داخل این دسته کن و لا اقل جزء این دسته به حساب بیاور که واقعاً «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِه‏» را رعایت می‌ کنند و ما را ملحق به آن جمع کن و ذیل آنها قرار بده. خدایا تو هم اهل تقوا هستی، در عین اینکه اهل تقوا هستی، اگر کسی تخلف کرد باز او را می ‌بخشی. بنابراین هم ما را شایسته اینطور تقوا کن، هم تدارک همه کوتاهی ‌های ما را بکن.

سوال: در آستانه عید بزرگ نیمه شعبان و شب نیمه شعبان چقدر خوب و لطیف است که از زبان شما از امام زمان و آن پدر مهربان بشنویم.  

جواب: خدای متعال که خدای حکیم و علیم و خبیر است، نه برای ما بلکه برای کل عالم یک برنامه دارد و برنامه او کاملاً حکیمانه است. هیچ خللی در این برنامه نیست. یک برنامه ‌ای است که از افق دید ما بالاتر است و خدای متعال برای کل عالم و برای نبی اکرم و اهل‌بیت دارد. پایان این برنامه ظهور و رجعت و قیامت است و این برنامه خدا برای عالم است. خدای متعال می‌ خواهد ما با آن برنامه عظیم آشنا شویم و در افق آن برنامه حرکت کنیم. خیلی امر مهمی است. من اسیر کفش و کلاهم هستم که حقوقم کم و زیاد شود و میز من بزرگ شود، موقعیت اجتماعی من چنین شود، اما خدای متعال می ‌خواهد مرا در برنامه خودش ببرد تا در افق آن برنامه عمل کنم و همه تصمیمات من در افق آن برنامه باشد و منتظر حکم او باشم. خودم را هماهنگ کنم. تدبیر من در همه شئون زندگی‌ ام ذیل تدبیر او باشد.

یک دعایی برای استخاره مرحوم شهید ثانی نقل کردند که خدایا من می ‌خواهم کاری انجام بدهم و می ‌خواهم با قرآنت استخاره کنم. خدایا اگر در قضا و قدر تو این است که بر شیعیان منت بگذاری و امام زمان ظاهر شود که هست آیه‌ ای بیاور که من بفهمم چه کنم. سوال این است که چه نسبتی بین این دو است؟ من اینطور می‌ فهمم که خدایا اگر می‌ خواهی ظهور واقع شود این عمل اگر مناسب با اوست خوب بیاید. اگر بد است بد بیاید؛ مثلاً اگر من می ‌خواهم خانه بخرم، اگر در مسیر تدبیر تو هست به من نشان بده، در مسیر نیست به من نشان نده. بنابراین همه زندگی ‌مان را باید در مسیر آن تدبیر قرار بدهیم و پایش هم بایستیم و صبر کنیم.

وقتی خدای متعال داستان سیر نبی متعال با دشمنان را به حضرت می‌ گوید، می‌ فرماید: «وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ‏ رَبِّك وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوت‏»(قلم/48) صبر کن و پای حکم خدا بایست. یا می ‌فرماید «وَ اصْبِرْ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّـهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ»(یونس/109) صبر کن. پس معنی انتظار این است که ما طرح کلی خدای متعال را بفهمیم و در این طرح حرکت کنیم. این خیلی مهم است. ما خیلی باید بزرگ شویم و خیلی باید با غیب عالم مأنوس شویم تا بتوانیم سر از این برنامه دربیاوریم؛ البته اسرارش که بر ما آشکار نمی ‌شود؛ ولی در حد خودمان با آن سیر حرکت کنیم.

در این سیر یکی از اتفاقات مهمی که می ‌خواهد بیافتد این است که خدای متعال می ‌خواهد به وسیله اسم اعظم خودش همه امور عالم را اصلاح کند. در ادعیه فرمودند که «وَ بِاسْمِكَ الَّذي يَصْلَحُ بِهِ الاَوَّلُونَ وَ الاْخِرُونَ» آن اسمی که اولون و آخرون با آن اصلاح می‌ شوند وجود مقدس امام زمان است؛ می‌ خواهد همه عالم را با آن اسم اعظم خودش اصلاح کند. این وجود مقدس وجودی است که ید الله است، عین الله است، اُذُن الله است. همه شئونی که اهل‌بیت داشتند ایشان دارد. هرچه خوبان همه دارند، تو تنها داری! همه کائنات نگین انگشتر اوست و صاحب اسم اعظم کلی است.

آن اسمی است که خدا همه امور عالم را با او اصلاح می‌کند. اسمی است که در ادعیه فرمودند «أَقِمْ بِهِ الْحَق»‏ «ظَهَرَ بِه العَدل» «أَحْيِ بِهِ الْقُلُوبَ الْمَيْتَة» «أَمِتْ بِهِ الْجَوْر» «أَحْيِ بِوَلِيِّكَ الْقُرْآن‏» خدایا تو اقامه حق می‌کنی اما به دست او است؛ یعنی فعلش فعل خداست و خدای متعال به وسیله او فعل خودش را انجام می‌دهد. عدل را به او ظاهر کن؛ جور را با او بمیران؛ قرآن را با او از نو احیاء کن. من نمی ‌فهمیم این یعنی چه؟ خدای متعال این کار را انجام می ‌دهد. دستی که این فعل با آن انجام می ‌شود امام زمان است. باید این دو چیز را ما در عالم ببینیم: اول تدبیر کلام خدا و دوم وجودی که ید الله و عین الله است. این فعل با عظمت الهی به دست او انجام می‌ شود. این است که همه انبیاء با او عهد می ‌بستند و انبیای اولوالعزم میثاق می‌ دادند چون او یداللهی است که خدا طرح عظیم خودش را با او عملی می‌کند.

انتظار یعنی ما آن آقا را بفهمیم؛ این طرح را بفهمیم؛ کنار آقا قرار بگیریم و ذیل او عمل کنیم. انسان وقف شویم و خودمان را در همه کارها وقف امام زمان کنیم: کارهای عمومی و کارهای خصوصی، می‌ خواهیم رأی بدهیم، می ‌خواهیم مشارکت کنیم. همین‌‌جا یک دعا کنم که ان شاءالله خدای متعال به همه ملت عزیز ما و همه ما این توفیق را بدهد که در این امتحان عظیمی که پیش روی ماست طوری عمل کنیم که خدای متعال راضی باشد و در مسیر طرح بزرگ حضرت حق، طرح قطعی خدای متعال برای ظهور امام زمان قرار بگیریم.

کار مهمی است؛ و حتی لقمه برداشتن ما هم باید در مسیر ظهور امام زمان باشد. سلول‌ های بدن ما همه رفتارشان در مسیر مصلحت کلی ما است. ما باید اینطور عمل کنیم. وقتی یک سلول از مسیر مدار مصلحت ما خارج می ‌شود چقدر آفت درست می‌‌کند. سلول ‌های بیچاره ‌ای که مأمور حفاظت از ما هستند هزار هزار جان خودشان را می ‌دهند که ما سالم اینجا نشسته باشیم. یک ویروس می‌ آید هزار هزار کشته می ‌شوند. ما باید همه چیزمان را اینطور وقف امام زمان کنیم. اقدامات بزرگ اجتماعی ما که در لحظات حساس تأثیرگذار بر مسائل آینده امت اسلامی است، خداوند کمک کند و در مسیری که حضرت می‌ پسندند، باشد؛ به خصوص در این کارهای مهم خیلی باید مراقب باشیم و طوری عمل کنیم در اقدامات اجتماعی که جامعه به سمت ظهور حرکت کند.

سوال: از امشب که نیمه شعبان است برای ما بگویید.

جواب: امشب یکی از مقامات شب قدر است. یعنی «خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر»(قدر/3) است. حضرت فرمودند: خدا برای ما اهل‌بیت شب قدری گذاشته که آن شب قدر برای وجود مقدس رسول الله، یعنی به احترام حضرت و شفاعت حضرت یک شب قدری برای حضرت گذاشتند. به احترام اهل ‌بیتشان یک شب قدری را برای محبین اهل‌بیت ‌شان هم گذاشتند که تنزل نور نبی اکرم در شب قدر و تنزل نور اهل‌بیت در این شب واقع می‌ شود و فضا، فضای نوری است که مقیاس همه چیز عوض می ‌شود. باید از لحظات این شب، قدرشناسی کرد. اعمال فراوانی دارد که مهم ترین آن زیارت وجود مقدس سید الشهداء علیه السلام است که اگر کسی این کار را انجام بدهد 124 هزار ملک با او مصافحه می ‌کنند. حالا کسی موفق شد از نزدیک انجام بدهد که بهتر و اگر نشد، غافل از این زیارت نشویم. نمازهای خوبی دارد. دعای کمیل امشب وارد شده است. ان شاءالله مراقبه کنیم و با امام زمان مأنوس شویم. مهم‌ترین چیزی که در شب قدر برای انسان باید حاصل شود ارتباط با امام است. تلاش کنیم که امشب ان شاءالله یک انس و ارتباطی بین ما و وجود مقدس امام زمان برقرار شود که همه دوران حیات ما از جمله امسال ما را تأمین کند.

قیمت و جایگاه ما در عالم به اندازه نسبت آن با امام است. اگر شما دندان را از دهانتان بکنید و بیرون بیاندازید دیگر ارزشی ندارد. یک ریال هم ارزش ندارد. ولی وقتی در دهان ماست میلیون ‌ها بلکه بیشتر قیمت دارد. اگر ارتباط ما با حضرت قطع شد از این هم بدتر است. شما یک عضو را از بدن قطع کن دیگر ارزشی ندارد. بعد هم می ‌پوسد و زباله می‌ شود. ارزش ما به اندازه جایگاه ما نسبت به امام است. بافت بدن ما چقدر قیمت دارد. در کدام عضو کار می‌کند؛ در قلب یا در مغز یا کف پا کار می‌کند؟ من کجای دستگاه امام زمان هستم که بگویم چقدر می ‌ارزم.

شب قدر شب تعیین جایگاه ما نسبت به امام است. کجای دستگاه امام قرار می ‌گیریم. شب نیمه شعبان شبی است که ما باید در این دستگاه ارتقاء پیدا کنیم و قرب ما به حضرت بیشتر شود. ان شاءالله خدای بزرگ ما را در این شب عزیز به درک مقام شب قدر که درک مقام امام هست موفق بدارد و همه مشکلات دوستان حضرت را به برکت امشب به بهترین وجه حل کند و ان شاءالله همه دوستان حضرت را به رضایت امام زمان برساند و عیدی ما را تعجیل در ظهور حضرت و رضای حضرت از زندگی فردی و جمعی و خانوادگی ما قرار بدهد. همه خدمتگزاران به حضرت و آنهایی که در اقصی نقاط دنیا برای پیروزی مکتب حضرت تلاش می‌ کنند و از جان و مالشان و از آبرویشان مایه می ‌گذارند، همه را در پناه امام زمان محفوظ بدارد و همه را به عزت و پیروزی نایل بفرماید.

پی نوشت ها:

(1) كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج‏2، ص: 850

(2) تفسير القمي، ج‏2، ص: 396