نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

ولادت رسول اکرم(ص) و تجلیات ایشان در عوالم / بررسی خلقت نور رسول الله

متن زیر جلسه سی ام گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 28 دی ماه سال 92 برگزار شده است. در این جلسه بحث ایشان در ادامه بحث جلسه گذشته و به مناسبت ایام ولادت رسول الله(ص) و امام صادق(ع) به خلقت ایشان از ابتدا و تجلی ایشان در این عالم پرداخته و توضیحاتی با توجه به سوره فیل و قریش و مدثر در این باب می فرمایند. در انتهای جلسه هم اشاره به تاثیرگذاری فوق العاده امام صادق(ع) در فضای ارتقاء علمی شیعیان می کنند.

سوال: در مورد ولادت نبی اکرم و حوادث آن زمان توضیحاتی بفرمایید.

پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و اله الطاهرین. اللّهمّ ، كن لوليّك الحجة بن الحسن صلواتک علی و علی آبائه، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک. در جلسات گذشته اشاره شد که خدای متعال نعمتی بزرگ تر از وجود نبی اکرم برای کائنات نیافریده است. منظور این نیست که خدای متعال پیامبر را بخاطر ما آفریده است؛ ولی عنایات ایشان نسبت به ما بزرگترین نعمت خدا برای ماست که به برخی از جلوهای این نعمت و فضل الهی که با وجو ایشان بر ما تجلی کرده است، اشاره کردیم.

نکته دیگری که همه مخاطبان عزیز به آن توجه دارند و فقط تذکر می دهیم، این است که وقتی با وجود مقدس نبی اکرم(ص) مواجه می شویم، نباید ایشان را فقط در سیمای بشریشان ببینیم، هر چند قرآن می گوید «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَی»(کهف/110) یعنی ایشان در لباس بشر آمده اند، ولی اگر این جور نگاه کنیم این مانع معرفت ما می شود. مکرر عرض شده است که اهل بیت به ما گفته اند در وصف رسول اکرم(ص) و ائمه به یک وصف قناعت نکنید. زیارت جامعه کبیره را هر روز با توجه بخوانید و از معرفت آنها اعلام عجز کنید که «موالی لا احصی ثنائكم»(1) من نمی توانم شما را مدح کنم، من به کنه مدح شما نمی رسم. زیرا طی مسیری که می خواهیم با ائمه(ع) برویم، با این شئون آنها ممکن است؛ و اگر موجود عادی باشند نمی توانند در مسیر توحید، ما را تا قرب الهی ببرند. این وادی، وادیی نیست که جز با این وجودهای مقدس و صفات کمالشان قابل پیشرفت باشد.

بعضی تصور می کنند راه خدا نزدیک است و با تعدادی ذکر، ورد و امثال این ها می توان رسید. این تصور باطل است و اگر این بود که نیازی به پیغمبر نبود. بعضی تصورات دیگری دارند، گمان می کنند اگر انسان شمعی بگیرد و ابیاتی را هم بخواند و به حالاتی برسد، دیگر واصل شده است. اگر راه به این سادگی بود، قصه عاشورا با آن همه سنگینیش لازم نبود. کنار فرات جلسه طرب و خواندن تشکیل می دادند، اشکی می ریختند و وصال حاصل می شد؛ واقعا اینگونه نیست و این تصورات، کوتاه گرفتن راه است، راه طولانی تر و با عظمت تر از این ها است؛ به همین دلیل چنین پیامبری لازم است که ما را تا مقام توحید پیش برد.

سوال: با توجه به صحبت های هفته پیش شما که راه رسیدن را فقط از طریق پیامبر(ص) و ائمه(ع) دانستید این مطلب را بیشتر توضیح دهید.

پاسخ: این از واضحات معارف ماست و اصلا راه ديگری برای توحید نیست. تصور نشود که خدای متعال، از قرار دادن راه دیگر، ناتوان است، خدای متعال حکیم است و بر اساس حکمت، عزت، قدرت و اسمای حسنای خودش راهی را برای تقرب مقرر کرده است. ما بنده ایم، باید از آن راه برویم. قرار نیست خدای متعال تابع ما شود و اگر ممکن بود اینگونه شود همه نظام عالم بهم می ریخت « وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِن»(مؤمنون/٧١) عالم یک اله بیشتر ندارد که منسجم و برقرار است؛ اگر قرار بود ما مدار عالم شویم، کار خراب می شد. پس چنین پیامبر با عظمتی آمده است.

در ادامه به بعضی از شمائلى كه از ایشان در روایات آمده است اشاره می کنم، هر چند بعضی از مطالب سنگین است؛ ولی عمدا آنها را بیان می کنم تا زمینه انس با این معارف فراهم شود. امام باقر(ع) به امام صادق(ع) فرمودند:«یا بُنَیَّ! اعرِفْ مَنازِلَ الشِّیعَةِ عَلَی قَدرِ رِوایَتِهِم وَ مَعرِفَتِهمْ فَإِنَّ المَعرِفَةَ هِیَ الدِّرایَةُ لِلرِّوایَةِ وَ بِالدِّرایاتِ ‌لِلرِّوایاتِ یَعلوُ المُؤمِنُ اِلَی اَقصَی دَرَجاتِ الإِیمانِ»(2) فرزند عزیزم! اگر می خواهی بدانی شیعیان ما چقدر درجه دارند به معرفت شان نگاه کن. معرفت با فهم روایات ما حاصل می شود. رشد مومن تا بالاترین درجه ایمان (که مثل سلمان شود) با معرفت کلام ائمه حاصل می شود.

البته، معرفت کلام ائمه کار دشواری است. حضرت فرمودند: «کلامنا صعب مستصعب»(3) اگر می خواهید بفهمید، سه دسته کلام ما را می فهمند: انبیاء مرسل، ملائکه مقرب و عباد ممتحن. عبد ممتحن یعنی سلمان. سلمان به دلیل اینکه امتحان شده بود دیگر کلام ما را می فهمید و به ما ملحق شده و از «منا اهل البیت» شده بود و به اسرار بیت می رسید. و چون همه درجات ایمان از فهم کلام اهل بیت حاصل می شود برای رسیدن به اسرار اهل بیت باید از مسیرش برویم. هدف از بیان این مطالب این است که روایات باید خوانده و فهمیده شود، هر چند ممکن است درجات برخورداری از این روایات، متفاوت باشد. البته روایات هم درجاتی دارد. مثل قرآن، ظاهر و باطن دارد. ما همه آیات قرآن را می خوانیم و از آیات دشوار آن، مثل آیه نور بدلیل دشواری اش نمی گذریم.

دو روایت کوتاه را نقل می کنم، یکی از کتاب کافی، باب مولد النبی(ص)، آنجا امام صادق(ع) فرمودند: «إنَّ اللَهَ كَانَ إذْ لاَ كَانَ. فَخَلَقَ الكَانَ وَالمَكَانَ. وَخَلَقَ نُورَ الاَنْوَارِ الَّذِي‌ نُوِّرَتْ مِنْهُ الاَنْوَارُ. وَأَجْرَي‌ فِيهِ مِنْ نُورِهِ الَّذِي‌ نُوِّرَتْ مِنْهُ الاَنْوَارُ. وَهُوَ النُّورُ الَّذِي‌ خَلَقَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ عَلِيَّاً. فَلَمْ يَزَالاَ نُورَيْنِ أَوَّلَيْنِ، إذْ لاَ شَيْءَ كُوِّنَ قَبْلَهُمَا. فَلَمْ يَزَالاَ يَجْرِيَانِ طَاهِرَيْنِ مُطَهَّرَيْنِ فِي‌ الاَصْلاَبِ الطَّاهِرَةِ حَتَّي‌ افْتَرَقَا فِي‌ أَطْهَرِ طَاهِرَيْنِ: فِي‌ عَبْدِ اللَهِ وَأَبِي‌ طَالِبٍ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ»(4) قبل از خلقت کون و مکان، حضرت حق بوده است. خدای متعال وقتی می خواست خلقت هستی را شروع کند، نورالانوار را آفرید یعنی نوری که سر چشمه همه نورها است و نورهای دیگر از آن پرتو می گیرند. یعنی اگر انبیاء چراغهای تاریخ هستند، چراغی هست که شعله همه این چراغها از آن است. خدا در این نورالانوار از نور خودش جاری کرده است. وجود مقدس نبی اکرم(ص) و امیرالمومنین(ع) را از این نور آفریده است. یعنی سرآغاز و سِّر این دو وجود مقدس از این نور الهی است که همه انوار الهی، همه چراغ های هدایت در عالم از این نور نشأت می گیرد. از این دست روایات که نشان می دهد خلقت وجود مقدس پیامبر(ص)، سابق بر همه عوالم است، فراوان داریم، ممکن است بعضی از آنها به لحاظ سند قوی نباشد؛ ولی در کل این روایات یکدیگر را تایید می کنند و در مجموع این معارف جای تردیدی نیست. هرچند بعض خصوصیات مسئله نیاز به تامل بیشتری دارد.

باز روایتی در بحارالانوار از امیرالمومنین(ع) نقل شده است که حضرت فرمودند: خدای متعال نبی اکرم(ص) را قبل از خلقت عرش، لوح، قلم، کرسی، ملائکه و همه مخلوقات آفرید. وقتی خدای متعال این نور را آفرید، این نور هزار سال عبادت کرد. خدای متعال از اين نور تمجید و به ایشان عنایت کرد، نور ایشان تلألؤیی یافت و خدای متعال از این نور دوازده حجاب آفرید: حجاب قدرت، عظمت، عزت و.. ؛ و بعد به این وجود مقدس فرمود در این حجاب ها سیر کنید. پیامبر(ص) در هر حجابی دوازده هزار سال سیر کردند و در هر حجابی ذکری داشتند. یعنی با توجه و بندگی خاص وارد این عالم شدند و از این عالم بیرون آمدند. بعد خدای متعال بیست دریای نور از نور وجود مقدس ایشان آفرید که درهر دریا علومی است که جز خدا، کسی نمی داند. پیامبر در این دریاها غور کردند و بیرون آمدند. پس پیامبر در این عوالم سیر کردند و با بندگی خودشان این عوالم را نورانی کردند. درهرعالم عبادتی دارند و عبادت ایشان آن عالم را سرشار کرده است.

بعد خدای متعال از این بنده تعریف کرد که برترین انبیاء هستی، شفیع همه هستی و...، این نور در مقابل خداوند به سجده افتاد و در مقابل این تمجید الهی تواضع و بندگی کرد. بعد گویا عرقی وجود مقدس ایشان را گرفت، قطراتی از عرق از وجودشان ترشح شد و صد و بیست و چهار هزار قطره نور شد، توجه دارید که وجود حضرت نور است و این قطرات با وجود ایشان تناسب دارد و از این صد و بیست و چهار قطره نور، صد و بیست و چهار هزار پیامبر افریده شد و این انبیا حول نور نبی اکرم طواف می کردند. روایت ادامه دارد فقط این بخشش را خواندم تا مشخص شود پیامبری که در قالب بشر آمده است، چنین شخصیتی دارد.

پیامبر عوالمی را سیر کردند تا در این عالم، نزول اجلال کردند. قبل از اینکه ایشان در این عالم بیایند، بستری برای ظهور ایشان فراهم شده است. در قسمت های مختاف قرآن به این مطلب اشاره شده است که یک نمونه را بیان می کنم. می فرماید: وقتی حضرت ابراهیم خلیل اسماعیل را که هنوز را که هنوز در دوران طفولیت بود با مادرش دربیابانی بدون کشت، کنار کعبه ای که خراب شده بود و جمعیتی هم اطرافش نبود، آوردند، حضرت فرمودند: «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ بِوادٍ غَيْر ذي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّم»(ابراهیم/۳۷) خدایا یک قسمت از نسل خودم را در سرزمینی که حاصلخیز نیست ساکن کردم. (وقتی حضرت ابراهیم کعبه را بنا کرد در قرآن خطاب به ایشان است که« وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَج»(حج/۲۷) دعوت کنید مردم بیایند، ایشان در مقام ابراهیم ندا دادند و همه شنیدند آنهای که در این عالم هم نبودند، شنیدند و به اندازه ای که لبیک گفتند حج می روند)

سوال: چرا حضرت ابراهیم همسر و فرزندش را در بیابان ساکن می کند؟

پاسخ: خود آیه توضیح می دهد که « رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُون» خدایا! تا ذکر و نام تو در این عالم بر پا شود، قلوب مردمی را که شایستگی دارند متمایل به آنها کن و از ثمرات روزیشان کن. در بعضی روایات داریم که مقصود از ثمرات ،ثمره قلوب است یعنی محبت نسل من را در قلوب مومنین قرار بده. تا اینها بتوانند کار را انجام بدهند. یعنی قلوب دور اینها جمع شوند و ائمه(ع) با این قلوب کار توحید را پیش ببرند.

پس خدا از قبل حضرت ابراهیم را مأمور می کند که کعبه را بازسازی بکند و فرزندش را آنجا بیاورد تا این نسل بماند که این، نسل اجداد نبی اکرم(ص) تا عبدالمطلب، عبدالله و خود پیامبر(ص) هستند. از طرفی باید بدانیم که شیطان و شیاطین از این مسائل غافل نبوده اند، آنها هم دست به کار می شدند، طراحی می کردند و سعی می کردند که آنها را به فقر و گرفتاری بکشانند و بت پرستی را رواج بدهند و سعی می کردند این جمعیت را از سرزمین های حاصلخیز دور کنند.

اینکه کعبه محل پرستش بت ها شده بود، یک برنامه طراحی شده ای بود. در خطبه قاصعه، امیرالمومنین(ع) توضیح می دهند که چگونه کسراها و قیصرها این جمعیت را به جای رساندند که خلاء فرهنگی و اقتصادی، بت پرستی، زنده به گور کردن دختران و جنگ های مستمر پیدا شد. یعنی قوام فرهنگی، اقتصادی و حتی قوام خانوادگیشان را بر هم زدند. اخرین کید آنها کیدی است که خداوند متعال در سوره فیل آن را بیان کرده است « أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصحَْابِ الْفِيل»(فیل/1) ای پیامبر ندیدی که پروردگار تو با اصحاب فیل چه کرد؟ این درگيرى حضرت حق با اصحاب فيل، یکى از جلوه ربوبیت نسبت به نبی اکرم است. «أَ لَمْ يجَْعَلْ كَيْدَهُمْ فىِ تَضْلِيل» آیا خداوند کید آنها را در ضلالت قرار نداد که کیدشان به نتیجه نرسید. «وَ أَرْسَلَ عَلَيهِْمْ طَيرًْا أَبَابِيلَ * تَرْمِيهِم بحِِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ * فجََعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَّأْكُولِ»(؟) پرندگانی را برآنها ارسال کرد که با سنگ هایی که به منقار و پنجه هایشان داشتند آنها را زدند به طوری که «کعصف ماکول» شدند، عصف ماکول یعنی دانه ای که از داخل خورده شده و فقط پوستش باقی مانده است؛ گندم را گاهی موریانه و مورچه ها می خورند و فقط پوستش باقی می ماند این مصداق «عصف ماکول» است.

آیه ظاهر و باطنی دارد؛ ظاهر آیه این است که ابرهه با بهانه گیری لشگر خود را آورده است تا کعبه را از بین ببرد و خداوند متعال هم با قهری شدید آنها را بگونه ای عذاب کرد که برای همه عالم، عبرت شده اند. ولی باطنش این است که ابرهه دست نشانده قدرت های زمان خودش یعنی کسراهای ایران و قیصرهای روم بوده است. عام الفیل سال ولادت نبی اکرم(ص) است و بعضی نوشته اند که حمله ابرهه، پنجاه و پنج روز با ولادت نبی اکرم(ص) فاصله داشته است، این طرحی بزرگ علیه جریان تولد ایشان است؛ آنها آمده اند که این بساط را جمع کنند و چیزی از آن باقی نگذارند. این کید شیطان است، جای تعجب هم نیست.

اگرچه شیطان محرومیت های دارد؛ ولی امور فراوانی را می فهمد. مثلا در خطبه قاصعه، امیرالمومنین(ع) می فرمایند: وقتی پیامبر(ص) مبعوث شدند من در غار حراء بودم و صدای ناله شیطان را شنیدم «وَ لَقَدْ سَمِعْتُ‏ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْه‏»(5) پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: هرچه من می شنوم تو می شنوی و هر چه من می بینم تو می بینی، فقط تو پیامبر نیستی. بعد حضرت امیر(ع) پرسیدند: یا رسول لله(ص) این چه صدای بود؟ پیامبر(ص) فرمودند: صدای ناله شیطان بود که با مبعوث شدن من از پرستیده شدن، نا امید شد.

شیطان یک موجود عادی نیست، مکرر نقل شده است که تا قبل از میلاد حضرت رسول(ص)، ابلیس و شیاطین تا آسمان چهارم بالا می رفتند، از عالم ملائکه استراق سمع می کردند و در زمین از آن سوء استفاده می کردند. قرآن در سوره بقره، در داستان هاروت و ماروت، مفصل به آن اشاره کرده است. بعد از میلاد حضرت درهای آسمان به روی شیاطین بسته شد، ملائکه با شهاب ها آنها را می زدند و راهشان را می بستند. روایات متعدد در این موضوع داریم؛ چون برخی از آنها دشوار است نمی خوانم.

ابلیس قوای خود را جمع کرد و از آنها خواست که بفهمند چرا آنها را سنگ می زنند و اجازه نمی دهند به آسمان بالا، بروند؛ ولی آنها علت را نیافتند و ابلیس خودش دست به کار شد، تمام زمین را گشت و متوجه شد که محل رفت و آمد ملائكه در مکه است، فوج فوج آنجا فرود می آیند و می روند، بزرگان ملائکه، جبرئيل و ميكائيل آنجا هستند؛ متوجه شد هر خبری است در مکه است، ابلیس خواست وارد این شهر شود تا خودش خبر بگیرد، جبرئیل متوجه شد و او را متوقف کرد و فرمود: اجازه ورود نداری. ابلیس پرسید: چه خبر شده است؟ پاسخ شنید خاتم انبیاء متولد شده است. شیطان پرسید: آیا من بهره ای در ایشان دارم؟ جبرئیل فرمودند:خیر، باز پرسید: آیا در امتش بهره ای دارم؟ جبرئیل گفتند: بله، ابلیس گفت: برای من بس است، برای امتش نقشه می کشم. هدف از بیان این مطالب، این است که گمان نکنیم شیطان یک موجود عادی است و نمی فهمد. اینها از قبل اطلاع داشتند، همان طور که همه انبیاء بشارت آمدن چنین پیامبری را می دادند، دشمنان هم رصد می کردند. مثلا الان، درغرب مراکز تحقیقاتی و دپارتمانهای وجود دارد که در مورد عصر ظهور تحقیق می کنند و روایات ما را بطور دقیق تری مورد تحقیق قرار می دهند یعنی همانطور که ما مترصد ظهور هستیم، آنها نیز مترصد ظهور هستند و طراحی می کنند، به طوری که بخشی از نقشه هایشان در خاورمیانه معطوف به همین داستان است.

سوال: آیا این اتفاقات در غرب مشابه اتفاقاتی است که قبل ازمیلاد نبی اکرم رخ داده است؟

پاسخ: بله؛ مستکبرین جهان می فهمند که واقعه عظیمی در شرف وقوع است؛ به همین دلیل، پیش دستی می کنند و طراحی می کنند. من ادعا نمی کنم، خودشان می گویند حادثه آخرالزمان ، محور این جنگ تمدنی است که به راه انداخته اند. فیلم های که در مورد آخرالزمان ساخته اند این مطلب را نشان می دهد که آنها درکی از نزدیک شدن آخرالزمان دارند. پس تعجبی ندارد که کسراها، قیصرها و دستگاهشان فهمیدند که چه اتفاقی در حال وقوع است. وقتی حضرت متولد شدند، در ایران چهارده کنگره کاخ کسری ریخت و حوادث دیگری که موجب نگرانی کسری وقت شد. آنها متوجه شدند که چه اتفاقی افتاده است و فوری نشست ها و طراحی هایی داشته اند که در تاریخ نقل شده است.

پس اگر گفته شود اینها می دانستند، طراحی کردند و نقشه کشیدند، جای تعجبی نیست. نقشه ابرهه، یک نقشه بزرگ جریان قیصرها و کسراها علیه تحقق اسلام و تولد پیامبر(ص) بوده است. همان طور که قبل از ظهور امام زمان(عج)، در مورد جنگ آخرالزمان بحث می کنند. این بحث ها از قبل هم بوده است، اختصاص به این زمان ندارد، الان نقطه اوجش است، پس این ها عجیب و غریب نیست و شواهد تاریخی زیادی وجود دارد که مورخین آن را نوشته اند، در روایات ما آمده است و حضرت امیر(ع) در خطبه قاصعه، بسیار خوب از آن پرده برداشته اند.

بنابراین یک طرح بزرگ دستگاه باطل، برای برکندن ریشه یک جریان، برکندن آن، قبل از وقوعش است. آنها به مکه حمله کردند، خدای متعال هم می فرماید: پروردگار تو کار را تمام کرد. حتی دارد، جناب عبدالمطلب که جد نبی اکرم(ص) است و از اولیای خدا هستند، به آنها گفت: شترهای مرا بدهید، آنها گفتند: ما فکر کردیم می خواهی بگویی به کعبه حمله نکنید. حضرت عبدالمطلب فرمود: «ن لألبيت رب »(؟). ایشان این جریان را می دانستند که این قصه، ریشه اش با بساط دیگری برچیده می شود.

از آن طرف هم شیطان تلاش می کرد که این اتفاق (تولد پیامبر) نيفتد؛ پراکنده کردن نسل حضرت اسماعیل، مبتلا کردنشان به فقر اقتصادی و فرهنگی، بت پرستی، قتل نفس و زنده به گور کردن دختران از جمله کارهای شیطان بوده است. خدا هم کار خودش را انجام داد که «الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل» و در همان سال تولد پیامبر، خدای متعال این بساط را از روی زمین جمع کرد و پیامبر(ص) را با جلال و جبروت به دنیا آورد. البته حوادث بزرگ را افراد عادی نمی فهمند؛ ولی افرادی که شخصیت اثر گذار دارند، در جبه حق یا باطل، این حوادث را با درجات متفاوت می فهمند. تولد پیامبر(ص) در زمین، همراه جلال و جبروت بسیار بوده است، ملائكه زمين را قرق كردند، شياطین را از رفتن به آسمان منع کردند و درهای آسمان را به روی آنها بستند و حوادث عظیمی مانند فرو ریختن کنگره های کاخ کسری و خاموش شدن آتشکده ها به وقوع پیوست. همه اینها نشان دهنده رخ دادن اتفاقی بزرگ بود. پس وقتی پیامبر(ص) مبعوث شدند آن اعظم تجلیات واقع شد که در ادعیه داریم «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُك‏ بِالتَّجلِّ الْأَعْظَمِ‏ فِي‏ هَذِهِ‏ اللَّيْلَة»(6).

سوال: اعظم تجلیات واقع شد یعنی چه؟

پاسخ: یعنی تجلی که در بعثت نبی اکرم(ص)، از علم، قدرت و رحمت الهی، بر وجود مقدس ایشان واقع شد، اعظم تجلیات بود و تابحال برهیچ پیامبری چنین تجلی نشده بود. درهایی از غیبب که به وسیله پیامبر(ص) گشوده شده است، توسط هیچ پیامبری گشوده نشده است. پیشرفت و طی مراحل به کمک هیچ پیامبری در وادی توحید، ممکن نبوده است. بیان شد که حجاب ها و دریاهای علم، از وجود ایشان آفریده شده است، ایشان در این دریاهای علم غور کردند و با عبادتشان این سرزمین ها را آباد کردند؛ سپس پیامبر(ص) با تشریفات فراوانی وارد عالم ما شده اند تا ما را با عبادت خودشان دستگیری کند. بعد خدای متعال، آن تجلی اعظم را بر پیامبر(ص) کرده اند.

این داستان را بطور مفصل در روایات و در ذیل سوره مدثر داریم که ملک الهی، جبرئيل، در غار حرا به حضرت فرمود: «اقرء» بخوان، پیامبر(ص) فرمود: «لست بقار» من قاری نیستم سه مرتبه این اتفاق تکرار شد بعد حضرت اضافه می کنند: او مرا فشار داد، احساس فشار سنگینی کردم، احساس کردم با قلم نور در قلبم نوشته شد و از روی نوشته قلب خواندم. اینکه چه نوشته شده و قلم چه بوده است برای ما قابل فهم نیست هرچه بگویم تشبیه است. وقتی پیامبر(ص) از کوه حراء پایین آمدند، دوباره آن ملک آمد و حضرت جناب جبرئيل را در سیمای حقیقی خودش دیدند که شرق و غرب عالم را پرکرده بود. پیامبر فرمود: دیدم که اوضاع عالم عوض شده وقتی راه می روم گویا همه ذرات عالم به من سلام می کنند. وارد خانه شدند و پوششی روی خود انداختند، بلافاصله جبرئیل آمد «یا ایها المدثر قم فانذر»(مدثر/1) فرمود: وقت نشستن نیست. مردم را انذار کنید، مردم در خطر هستند، آنها را از خطر عظیمی که تهدیدشان می کند، انذار کنید. قبلا اشاره کردم، همه انذارهای نبی اکرم، انذار از شرک و روی گردانی از توحید است. همه رنج های کهنه تاریخی بشر، بخاطر روی گردانی از توحید است « وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمی»(طه/124)

این رنج های کهنه که در دوران مدرنیته حل نشد، نباید گمان شود در پس مدرنیته حل می شود، اینها حل نمی شود مگر در صورتی که انسان به دامن پیامبر(ص) برگردد. حضرت امیر(ع) در خطبه قاصعه دارند که با شروع کار پیامبر(ص)، چطور الفت ها بر قرار شد. در سوره قریش توضیح داده است « لِايلَافِ قُرَيْشٍ * إِلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَ الصَّيْفِ» جمعیتی که قیصرها و کسری ها آنها را پراکنده کرده بودند همین جمعیت به واسطه الفت های عظیم، پیوندها و رشد فرهنگی بر قیصرها و کسرها غلبه کردند. البته غلبه،غلبه نبی اکرم(ص) بود. غلبه آنها نیست، اگر آنها اهل غلبه کردن بودند بدون نبی اکرم(ص) اقدام می کردند. همه این ها از برکت وجود مقدس ایشان است.

برخی از فیلسوفان تغییر یک جامعه را با تغییر ابزار و روابط تولید، تحلیل می کنند، نمی توانند بپذیرند پیامبری با جلال و جبروت از عالم بالا، می آیند و کل عالم را تغییر می دهند؛ از همین انسان های پراکنده، مبتلا به بت پرستی، تفرقه، قتل نفس و ... یک جمعیت مئتلف و توانا ایجاد می کند؛ اگر موانعی برای نبوت مانند سقیفه و دیگر موانع نبود، کارهای بیشتری در عالم صورت می گرفت. مدرنیته مانعی معاصر، بر سر راه نبوت است که ان شاالله برداشته می شود، قرآن از دستگاه باطل به عنوان بیت العنکبوت یاد می کند: «مَثَلُ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُون»(عنکبوت/41) این بیت عنکبوت ویران می شود، عنکبوت وقتی در خانه اش مستقر می شود، شکار برای زمستانش را شروع می کند، غافل از اینکه خانه اش به سادگی ویران می شود. کسانی که به غیر از خدا تکیه می کنند خانه هایشان بیت عنکبوت است.

نبی اکرم(ص) هم بیتی دارد که «بیوت اذن الله ان ترفع»(نور/36) سقف ندارد، تا نا متناهی ادامه دارد و می توان در این بیت، تا نامتناهی بالا رفت. خانه مدرنیته، یکی از مصادیق بیت شیطان، اولیای طاغوت و سران کفر است، خانه مدرنی که بیت عنکبوت است و سقفش هم دنیا است. اینها همه حرفشان در مورد دامن و دهان (شهوات) است. یعنی پایان تجدد و نقطه عظیمت آن، فراتر از شهوات نیست. بیت کفر قدر و منزلت ایمان و جلوه هایش را خورد می کند، یکی از شعب بیت کفر و ابلیس در جهان، کل مدرنیته است.

همچنین در مورد بلد امین داریم که نبی اکرم و شهرشان است و آیه «و البلد الامین»(تین/3) و به خود حضرت تفسیر شده است. یکی از جلوه های نعمت بودن وجود مقدس نبی اکرم این است که ایشان از عالم بالا آمده اند، این تغییر و تحول را ایجاد کرده اند، این تحول رو به پیشرفت است تا موانع بر داشته شود و عصر ظهور بیاید که «وَ الشَّمْسِ وَ ضحَُئهَا * وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَئهَا * وَ النهََّارِ إِذَا جَلَّئهَا»(شمس/1) این خورشید در عالم در آیینه امام زمان(عج) تجلی کند.

اما یک نکته هم از زیارت از راه دور پیامبر است که حتما آنرا بخوانید و در آن معارف بلندی است. بیان می کند که «بِأَنْ كَشَفْتَ عَنْ نُورِ وِلَادَتِهِ‏ ظُلَمَ الْأَسْتَارِ وَ أَلْبَسْتَ حَرَمَكَ بِهِ حُلَلَ الْأَنْوَار»(7) با نور تولدش ظلمت ها و حجاب های ظلمانی برداشته شد، -توجه داشته باشید، با تولدشان یعنی قبل از بعثت چنین شد- بیت الامن را با وجود مقدس نبی اکرم با نور پوشاندیم، یعنی احترام حرم به نبی کرم است که با تولد ایشان این بیت نورانی شده است. پس در کل اتفاقات عظیمی در عالم رخ داده است و عالم، عالم دیگری شده است.

سوال: در مورد صفحه 576 قرآن توضیحاتی بفرمایید که آیات 18 تا 47 سوره مبارکه مدثر است.

پاسخ: سوره مدثر سوره سیر است، باید سیر از آن به دست بیاید. این آیات دومین سوره ای است که نازل شده است که خدا می فرماید: «قم فانذر و ربک فکبر» بعد از انذار، «و ربک فکبر» یعنی پیامبر پروردگار خودش را تکبیر می کند و عظمت الهی را در قلوب می نشاند. وقتی عظمت الهی در قلوب نشست، بقیه در چشم ها کوچک می شوند. یعنی طریق دعوت این است، حضرت با تکریم و تعظیم الهی، کبریای الهی را در قلوب می نشانند.

وقتی در کنار چنین پیامبری، کبریای الهی در قلب انسان نشست، آن وقت سیرش شروع می شود «و ربک فکبر...فاهجر» تطهیر انسان از آلودگی های باطنی و ظاهری شروع می شود. یک طهارت داریم که برای ثیاب است که ثیاب پیامبرهمان امتش است. ماهم باید بعد از تکبیر، ثیاب خودمان را پاک کنیم، از آلودگی و شرک ها هجرت کنیم. سیر تربیتی حضرت رسول، از تکبیر رب شروع می شود و هیچ پیامبری با توسعه اقتصادی شروع نکرده است. بر خلاف دیگران که معطوف به توسعه اقتصادی برنامه ریزی می کنند، بعد به عنوان خدمات اقتصاد، فرهنگ را متناسب با آن در نظر می گیرند.

انبیاء از تغییر فرهنگ شروع کردند، تکبیر الهی، در قلوب واقع شد، نگاه انسان ها عوض شد، سپس همان های که شکست خورده کسراها و قیصرها بودند، کل این امپراطوری ها را درنوردیدند. روی «و ربک فکبر» تامل كنيد، تكبير رب، حرف نيست، پیامبر(ص) با ما ترکیب می شود. اصلا معنای شفاعت این است. مثل اینکه قرآن شفیع است که داریم قرآن «شافع مشفع» است و شفیعی که شفاعت آن، قبول می شود. اما چگونه شفاعت می کند؟ فرمود: جوانی که قرآن را تلاوت می کند با گوشت و پوستش آمیخته می شود. این معنای شفاعت است. حضرت جاذبه وجودی خودش را در وجود ما قرار می دهد، کبریای الهیی که در وجودش است را در قلب ما تجلی می دهد و بعد قدم های بعدی برداشته می شود.

سوال: در مورد امام صادق(ع) توضیحاتی بفرمایید.

ائمه(ع) را در حد عالمی که دوره ای زندگی می کرده است، نبینیم. ائمه(ع) امام و مشرف به تاریخ هستند، معماری تاریخ می کنند و در این معماری، همه یک زنجیره را دنبال می کنند. یکی از اقدامات بزرگ امام صادق(ع) - هر چند این اقدام از اواخر دوران امام سجاد(ع) شروع شده است - تربیت فقها وشاگردان است و این یک کار عظیم فرهنگی در جهان است.

 دستگاه باطل نیز برای ایجاد جامعه متناسب با ذهن خود، کار فرهنگی می کند و فرهنگ ها را تغییر می دهد. مثل جنبش ترجمه ای که در کشور ما شروع شد. دستگاه باطل یک چینش سیاسی و فرهنگی ایجاد می کند که یکی از نتایج آن، پیدا شدن مکاتب مختلف کلامی در دنیای اسلام است که گاهی از درون این مکاتب، بدترین و فاسد ترین اعتقادات در می آید مثل تجسیم خدای متعال که معتقدند خدا از کرسی خودش پایین می آید همانگونه که من از منبر خود پایین می آیم. امام صادق(ع) یک جریان فرهنگی عظیم را شروع کردند که آن کار حضرت، هنوز در عالم تجلی پیدا نکرده است. حضرت در تاریخ تصرف کردند و مسیر را برگرداندند. شیعیان قبل از امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) در احکام و مسائلشان به علمای اهل سنت رجوع می کردند ولی بعد از امام باقر(ع) چهار امام اهل سنت، به طور مستقیم یا با واسطه از شاگردان امام صادق(ع) بودند. توجه کنید امام چه اثری بر جریان فقاهت، کلام، عرفان و همه علوم دینی در دنیای اهل سنت داشته اند، شیعه که بر محور امام صادق(ع) می گردد که با نگاه انداختن به توحید صدوق به این مطلب می رسیم.

پی نوشت ها:

(1) من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص: 615

(2) معاني الأخبار، النص، ص: 1

(3) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 21

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 442

(5) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 301

(6) زاد المعاد - مفتاح الجنان، ص: 36

(7) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج‏2، ص: 606