نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

نگاهی به جریان بشری و وحیانی رسول اکرم(ص) / عمل صالح و اخلاص زمینه سازی ما برای شفاعت اولیاء خدا

متن زیر جلسه سی و یکم گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 5 بهمن ماه سال 92 برگزار شده است. در این جلسه بحث ایشان این است که چگونه این آیه قرآن «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحی» بامقامات نبی اکرم قابل جمع است. نکته اصلی این است که گرچه پیامبر در لباس بشر به میان ما آمده است، اما او بشری است که به او وحی شده و در این وحی همه مقامات توحید به او داده شده است. ایشان معلم توحید هستند و می خواهند همه را به توحید برسانند؛ اما این دنیا قابلیت ارائه همه توحید را ندارد؛ لذا بخشی از آن به عوالم بعد موکول شده است. همچنین برای رسیدن به حقیقت توحید باید دو چیز را انجام داد تا پیامبر دست ما را بگیرد و آن دو عبارت است از: اخلاص در عمل و انجام عمل صالح.

سوال: چگونه مقامات نبی اکرم(ص) و آیه «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحی الیّ» که می فرماید من بشری مثل شما هستم...، با هم جمع می شوند؟

پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و اله الطاهرین. اللّهمّ ، كن لوليّك الحجة بن الحسن صلواتک علی و علی آبائه، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک. یکی از نکاتی که فقها و مفسرین روی آن تاکید می کنند این است که مجموعه ای از آیاتی را که در مورد یک چیز وارد شده، حتی به ضمیمه روایات و معارفی که از اهل بیت رسیده، باید با هم معنا شوند. اگر این کار را کردیم، گاهی به وادی می رسیم که می فهمیم نباید به معنای لغوی خیلی از کلمات و واژه هایی که در قرآن بکار رفته، تکیه کنیم؛ زیرا بعضی از آنها فقط یک اصطلاح است که در این صورت باید اصطلاح قرآنی و روایی آن را به دست آورد و طبق آن معنا کرد.
این آیه مبارکه که فرمودید حداقل سه فراز دارد. فراز اول آن این است که خدای متعال به این وجود مقدس می فرماید: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَیّ»، من بشری هستم مثل شما با این تفاوت که به من وحی می شود. خود این قسمت از آیه دو بخش دارد که یکی از آن جنبه بشریتی حضرت است و دوم اینکه حضرت در لباس بشر آمده اند، همنشین بشر هستند و خصوصیات بشری دارند؛ اما بشری هستند که «يُوحى‏ إِلَيَّ» به وجودشان وحی می شود و حقیقت وحی به سمت ایشان جاری است.

در فراز دوم، وحیی که به حضرت شده توضیح می دهد: «أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِد» اله شما اله واحد است. البته این باید توضیح داده شود که توحید در اولوهیت یعنی چه که حد نصاب توحید است. ما باید به مقامی برسیم که درک کنیم اله ما یکی بیشتر نیست و لااله الاالله را که نفی آله و اثبات اولوهیت حضرت حق است را درک بکنیم، این کلمه وادی ایمن است «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ حِصْنِي‏»(1). «ثَمَنُ‏ الْجَنَّةِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه»(2)‏، و اگر کسی بتواند به حقیقت این کلمه راه پیدا کند، مزدش بهشت است. خلاصه دعوت نبی اکرم هم همین است؛ یعنی همه قرآن تفصیل همین دعوت است. فراز سوم می فرماید: «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ»، ذکر فا در اینجا یعنی که آیه مترتب بر گذشته است گویا آیه می فرماید اگر کسی ایشان را شناخت و وحی را درک کرد، این امید در وجودش زنده می شود که می شود به لقاء الله رسید. بعد حضرت دستور العملی می دهند و می فرماید: «فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا»، باید عمل صالح انجام بدهد و در عبادت پروردگارش احدی را شریک قرار ندهد؛ یعنی در عبادت اخلاص داشته باشد. پس عمل صالح همراه با اخلاص در عبادت، راه لقاء الله است.

در مورد جنبه بشری حضرت گاهی روایات، آیات را توضیح داده است. روایتی آمده است ذیل آیه 54 سوره فرقان، که این آیه را که بر حسب ظاهر عام است، خاص می کند و جنبه بشری حضرت را هم خاص توصیف کرده است. آیه این است: «وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَديراً»، اوست که از آب بشری را آفرید، و بشر را نسب و صهر قرار داد. بعضی آیه را این طور معنا کرده اند که بین انسان ها روابط نسبی و سببی قرار داده است. ظاهر آیه در مورد توصیف خداوند و عظمت و قدرت الهی است که از چنین امری بشری را آفریده و روابط پیچیده بین انسان ها را قرار داده است. ذیل این آیه تفسیری وجود دارد که بشر را به پیامبر و امیرالمومنین تفسیر کرده است و نحوه خلقت آنها را توضیح می دهد که خداوند از ذیل عرش آبی را برداشت و با نور خودش آمیخت و نطفه حضرت را آفرید و آنها را در رحم های مطهری قرار داد تا در صُلب ابوطالب و عبدالله، این دو از هم جدا شدند. جنبه بشری پیامبر با جنبه بشری دیگران متفاوت است. البته حضرت در لباس بشر آمده اند ولی تفاوت های جدی با بشر معمولی دارند.

اما به فرض این که جنبه بشری حضرت با ما مشترک است و حضرت در لباس بشر آمده اند، نکته مهم این است که اگر ما حضرت را در قالب بشر شناختیم، دیگر نمی توانیم راه خودمان را با ایشان ادامه بدهیم و متوقف می شویم. وقتی می توانیم با ایشان سلوک کنیم که آن نقطه امتیاز ایشان را که او را پیامبر و مرجع قرار داده و به ایشان اولویت داده را «النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم»(احزاب/6)، بشناسیم. قرآن این جنبه را در این بیان نورانی این گونه مطرح کرده است «يُوحى‏ إِلَیّ»، پیامبر بشری است که به او وحی می شود. حالا اگر  توجه داشته باشیم که وحی ایشان چگونه وحیی است و چه چیزی به ایشان وحی شده است، این یک مقدار کمک می کند که شخصیت ایشان را بشناسیم. در قرآن مکرر از وحی حضرت سخن به میان آمده است، در سوره نجم که بحث معراج حضرت را می گوید، می فرماید: «فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ ما أَوْحی»(نجم/10)، حضرت به مقامی رسید که هیچ حجابی در کار نبود،  همه سماوات را پشت سر گذاشتند، همه انبیاء و حتی جبرئیل را پشت سرگذاشتند، و در آنجا وحیی به پیامبر شد که هیچ واسطه ای در آن در کار نبود. یکی از آیاتی که وحی حضرت را توضیح می دهد آیه ای است در سوره مبارکه شوری که می فرماید: «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكيمٌ»(شوری/51)، هیچ بشری این بهره را ندارد که خداوند با او صحبت کند مگر از سه راه؛ بنابراین می تواند بشری مورد تکلم خداوند قرار گیرد کما اینکه «كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‏ تَكْليماً»(نساء/164)، خداوند متعال تکلم خاصی با حضرت موسی داشت که به خاطر همین ایشان به کلیم الله شناخته می شوند.

سه راهی که خداوند از این طریق با بشر تکلم می کند عبارتند از: «وَحْياً» وحی، «أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ» یا از طریق حجاب، یعنی کلام الهی را از طریق واسطه ای دریافت می کند، مثل حضرت موسی که کلام خدا را از طریق درختی می شنیدند، «أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ» یا اینکه واسطه ای را می فرستند و کلام الهی از طریق این واسطه به بشر می رسد؛ مثل خیلی از وحی هایی که به انبیاء می شده، این وحی ها به این صورت بود که حضرت جبرئیل کلام الهی را تلقّی می کردند و کلام الهی را به پیامبران می رساندند. از این تقسیم استفاده می شود که نوع وحی غیر از آنجایی است که واسطه ای در کار است یا حجابی وجود دارد. در آیه بعد بلا فاصله خدا به پیامبر می فرماید: «كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ»(شوری/52)، ما به شما وحی کردیم. شاید اگر این دو آیه را پشت سرهم معنا کنیم اشره به این داشته باشد که خدا با پیامبر تکلم کرده است و این تکلم هم از نوع وحی است.

سوال: کلام خدای متعال چیست؟

پاسخ: کلام ما آواهایی است که برای فهماندن مراد خودمان ایجاد می کنیم، این آواها یک پشتوانه اعتباری و اجتماعی دارند که باعث به وجود آمدن زبان شده است و انسان ها از طریق زبان با هم تکلم می کنند.ولی در مورد خدای متعال این گونه نیست که وقتی خدا می خواهد با بشری تکلم کند نیاز به اعضایی داشته باشد که ایجاد صوت کند و یا اینکه در چارچوب اعتبارات بشری صحبت کند. این ها محدودیت های ماست که وقتی می خواهیم باهم صحبت کنیم باید با زبان اجتماعی با یکدیگر صحبت می کنیم و این زبان اجتماعی هم زبانی است که اگر کسی با فرهنگ و ادبیات این جامعه مانوس نباشد از این زبان سر در نمی آورد. خدا محتاج به ابزار (زبان و لب و حنجره و ...) و یا روابط و فرهنگ اجتماعی برای صحبت کردن نیست؛ بلکه خدای متعال می تواند از طریق آنچه خلق می کند، حرف هایش را که کلام الهی است، القا کند. در زمینه اینکه آیا کلام الهی مخلوق است یا نه، بحث های مفصلی شده است اما آنچه قطعی است آن است که کلام الهی جزو صفات ذات نیست.

در هر صورت خداوند کلامی را به پیامبر القا کرده که آن «رُوحاً مِنْ أَمْرِنا» کلمه روح بوده است. بعد خداوند در توصیف همین روح می فرماید: «ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمان»، اگر ما این کلمه را به شما القا نمی کردیم و با شما صحبت نمی کردیم، از حقیقت و مراتب ایمان و توحید و حقیقت قرآن برخوردار نبودید. در واقع همه حقایق با این کلمه به وجود مقدس القا شده است؛ آن حقایقی که مقام نبوت ایشان اقتصای آن را دارد، در این تکلم الهی با پیامبر در کلمه روح به پیامبر عطا شده است. لذا علوم ائمه که علم بی منتهایی است، یکی از مهمترین منشأش همین کلمه روحی است که به حضرت عطا شده است. در کافی نقل کرده که از امام صادق (ع) سوال کردند: «این علومی که در اختیار شماست از کتابی رسیده یا معلم خاصی به شما تعلیم می کند که ما از آن بی خبر هستیم؟ حضرت فرمود: امر از این خیلی مهمتر است. بعد حضرت همین آیه را خواند «كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا»، آن روح در اختیار نبی اکرم بوده و بعد هم با ما ائمه است.

البته در روایات داریم که همه انبیاء مؤید به روح القدس هستند ولی شعاعی از آن روح القدس همراه با انبیاء است، حقیقت روح القدس پیامبر گرامی ماست که حتی وقتی پیامبر لباس بشر پوشید، او ایشان را همراهی می کند. این موجود مقدسی است که اعظم از همه ملائکه است. پس کلمه ای که به حضرت القا شد و خدا با آن با ایشان تکلم کرد، کلمه روح بود؛ یعنی همه حقایق علوم و معارف کتاب و همچنین همه حقایق ایمان در این روح بدون حجاب به پیامبر القا شد. این کلمه روح مشتمل بر همه علوم و معارف است «ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمان»(شوری/52)، و همه مراتب ایمان و همه حقایق کتاب که «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ»(نحل/89)‏، است در این کلمه بر حضرت القا شده است. پس خود این آیه در کنار اینکه حضرت را بشر می داند، می فرماید او بشری است که مورد تکلم الهی قرار گرفته و آن کلام از سنخ وحی است و وحی هم کلمه روح است و این کلمه نیز گستره بسیار وسیعی دارد.

بعد خداوند در توصیف این عطایی که به حضرت شده می فرماید: «وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا»(شوری/52)، ما این کتاب را نوری قرار دادیم و هر کس از عبادمان را که بخواهیم هدایت کنیم با شعاع این کتاب و روحی که به شما دادیم هدایت می کنیم. هدایت خداوند در درجات توحید مختص به عالم دنیا و ما نیست، بلکه همه انبیاء و مقربین را هم خدا هدایت می کند. یک مرتبه از این هدایت الهی در دنیاست و یک مرتبه آن در بزرخ، قیامت، بهشت و درجات بعدی است. همه ظرفیت هدایت در دنیا تکمیل نمی شود؛ چون اگر همه ظرفیت در این دنیا تکمیل می شد دیگر ورود به عوالم بعدی بی معنا بود. شروع این هدایت و سیر از دنیاست و به سوی خداوند ادامه دارد و متوقف نمی شود. این سیر با نبوت و نور نبی اکرم متصور است؛ حتی تلقی حقیر این است که از  از آیه نور استفاده می شود که همه هدایت ها، در همه عوالم، برای همه مخلوقات با نور نبی اکرم واقع می شود. روایتی در بحارالانوار از امیرالمومنین نقل کرده که حضرت فرمود: خداوند 424 هزار سال قبل از خلقت همه عوالم - عرش و لوح و کرسی و قلم و همه عوالم مهم دیگر - نور وجود مقدس نبی اکرم و حبیبش را آفرید، بعد به او فرمود: «أَنْتَ‏ الْمُرَادُ وَ أَنَا الْمُرِيدِ وَ أَنْتَ خِيَرَتِي مِنْ خَلْقِي»(3)‏، و سپس نور ایشان تلؤلؤیی کرد و خداوند از نور ایشان دوازده حجاب را آفرید و به حضرت فرمود: وارد این حجب شو، در روایت آمده که هر یک از این حجب ذکر و عبادت خاصی داشت. 

تلقی من این است که همان طور که نبی اکرم وارد این عالم شدند که یکی از عوالم خلقت است و لباس بشر پوشیدند و در این عالم خدا را عبادت کردند و با عبادت ایشان در این عالم، راه توحید و معرفت و بندگی به سوی ما باز شده است «بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ‏ اللَّه»(4)‏ و اگر آن عبادت نبود، ما دائم در حیرت و جهل به سر می بردیم؛ در عوالم حجب ( که عالم های نورانی هستند که از شعاع و ارتفاع نور نبی اکرم آفریده شده اند) هم حضرت، در هر یک از این عوالم رفته اند و در هر عالم ذکر و عبادت خاصی متناسب با آن عالم داشته اند و در هر عالمی که وارد شده اند لباس همان عالم را پوشیده اند. کما اینکه از حضرت سوال کردند: «که شما قبل از خلقت حضرت آدم کجا بودید؟ ایشان فرمود: حول عرش الهی طواف می کردیم و در اجساد نوری بودیم؛ یعنی در اجساد نوریشان با عالم انوار که عالم ملائکه است ارتباط داشتند و معلم آن ها بودند. در آن روایت آمده که حضرت در هر حجابی دوازده هزار سال توقف می کردند و ذکری داشتند که آن عالم را با ذکر خودش نورانی می کردند؛ یعنی سیر در حجب داشتند.و آن حجب را به طرف خدای متعال سیر می دادند.

سوال: آیا توحیدی که در کلمه روح به نبی اکرم عطا شده، استدلال و برهان است؟ یعنی یک سری برهان به حضرت یاد دادند یا نه، حقایق مقامات توحید را به حضرت دادند؟

پاسخ: حقایق مقامات توحید استدلال نیست، و حتی از سنخ مکاشافات و مشاهدات هم نیست؛ بلکه از سنخ وحی است که به حضرت عطا شده، یک امر غیبی است که به حضرت عطا شده است. حقیقت توحیدی است که به همه کائنات داده می شود و کتاب یکی از جلوه های همان وحی است که به حضرت شده است «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمان». این کتاب و قرآن سفره الهی است و رزقی که بر سر این سفره است برای همه کائنات است. تنها کسی که همه این رزق را در همه مراتبش توانسته است که تلقی کند خود نبی اکرم و اهل بیتشان هستند و ما بقی بر سر این سفره مهمان اند و هرکدام تا حدی از این طعام برخوردار می شوند. پس این توحیدی که به حضرت داده شده در قالب استدلال نیست، ممکن است که نازله اش در استدلال ظهور پیدا کند؛ اما حقیقت مقامات توحیدی به ایشان عطا شده است. نکته مهم این است که همان طور که اصل صفات کریمه مثل ایمان، یقین، توکل، رضا و ... به پیامبر عطا شده و دیگران به اندازه ای که تحمل ولایت حضرت را می کنند، شعاعی از آن صفات در آنها ظاهر می شود، مقامات توحیدی هم همین طور است. «أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِد»(کهف/110)، حقیقت توحید است و حضرت بدون حجاب حقیقت توحید را دریافت کرده اند «أَرى‏ رَسُولَهُ بِقَلْبِهِ مِنْ‏ نُورِ عَظَمَتِهِ‏ مَا أَحَبّ‏‏»(5)، خدا از نور عظمت خودش به هر مقدار که دوست داشته است به این پیامبر ارائه کرده است، توحیدی هم که به ایشان عطا شده از این مقوله است و هر مخلوقی که بخواهد به این توحید برسد، به شعاعی از این توحید می رسد.

این توحیدی که به حضرت عطا شده و باعث شده که حضرت معلم توحید باشند و به همه مخلوقات توحید را تعلیم کنند، در ظرف دنیا قابل ارائه نیست؛ لذا موحدین همه معارف توحیدی را در این دنیا از نبی اکرم دریافت نمی کنند و بخشی از آن موکول به عوالم بعد، یعنی برزخ و قیامت و بهشت است دارد. در روایات داریم که حضرت در صحنه قیامت در مقابل باب الرحمن به سجده می افتند و با عبادت ایشان درهای بهشت که همان وادی توحید است، گشوده می شود؛ یعنی در قیامت هم مقامات توحیدی با سجده و مقامات نبی اکرم نصیب بندگان می شود. پس پیامبر معلمی است که  همه حقایق توحید را حتی وقتی لباس بشر می پوشد، در قالب وحی گرفته است. اگر چراغ وجودی نبی اکرم در قیامت خاموش بشود هیچ کس راه خدا را پیدا نمی کند. همه موحدینی که متوجه حضرت حق هستند، توجهاتشان به واسطه این نور است و اصلاً به نظر من این نکته در آیه نور واضح است «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ»(نور/35)، مثل نور، نبی اکرم اند و چراغ در وجود ایشان روشن شده و این چراغ تنزل پیداکرده است در «فی بیوتٍ»، این بیوت فقط در خانه های دنیا نیست؛ در حرم امام رضا (ع) بیوت نبی اکرم است و فقط ظاهر ندارد (البته ظاهر آن هم فوق العاده است و ملائکه در آن جا خدمت گذار هستند)، بلکه باطنی دارد و باطن آن هم باطن دارد. پس بیت النور نبی اکرم فقط دار دنیا نیست؛ بلکه همه عوالم بیت النور نبی اکرم است و این نور الهی است که همه را هدایت می کند.

پس این وجود مقدس گرچه در ظاهر بشر به میان ما آمده است؛ اما بشری است که تمام مقامات توحیدی را به ایشان عطا کرده اند و با این مقامات توحیدی می تواند بندگان خدا را سیر بدهد؛ لذاست که بعد می فرماید: «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ»، لقاء پروردگار چند جور معنا شده، ولی قطعا لقاء جسمانی نیست که خداوند متعال مجسم شود و ما یک مواجهه جسمانی با حضرت حق داشته باشیم. به هر حال به هر معنایی که باشد برای ما لقائی با خداوند متصور است. اینکه انسان بتواند به لقاء پروردگارش برسد، وقتی متصور است که یک معلم توحیدی بیاید و همه مقامات توحیدی را در همه عوالم دارا باشد تا بتواند ما را سیر بدهد و به سرچشمه برساند. اگر کسی پیامبر را شناخت و فهمید این بشری که آمده کیست و چه تفاوتی با ما دارد و خدای متعال چه حقیقتی را به او عطا کرده و با چه مأموریتی آمده، آرام آرام این امید در دلش زنده می شود که از این عالم خاکی هم می توان عوالم را طی کرد و به مقام لقاء الله رسید.

بعد حضرت دستور العملی می دهند که اگر شما دریافتید که من معلم توحید هستم و شما را به حقیقت توحید می رسانم؛ (یعنی این طور نیست که فقط حرف بزنم بلکه حقیقت توحید نزد من است و می توانم شما را سر سفره بنشانم و حقیقت رزق توحید را به شما بدهم) «فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا». عرض کردم که اصلاً یکی از وجوه نعمت و فضل بودن این وجود مقدس همین است که ایشان سرچشمه توحید و حیات و ایمان هستند و مبدأ جوشش حکمت و ایمان ایشان اند «وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ»(آل عمران/48)، تعلیم حکمت می دهند و حکمت هم جز طاعة الله و مقام بندگی و معرفت نیست.  

ظاهر این آیه «فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا»، این است که انسان نباید شرک داشته باشد و حتی در روایت آمده که برای خدا شرک خفی هم قائل نشوید که منظور از این هم انواع ریا است؛ یعنی اگر به اخلاص کامل رسیدید راه توحید باز می شود. درست است که شفاعت ایشان است که همه درهای ولایت توحیدی را به سوی انسان باز می کند منتها ایشان می فرمایند اگر می خواهید به شفاعت من برسید باید خودتان اقدامی بکنید که آن اقدام همان عمل صالح و اخلاص در عمل است؛ مثل اینکه اگر ما در جاذبه کره زمین قرار گرفتیم، دیگر با قدرت او در این منظومه حرکت می کنیم؛ حضرت هم این گونه اند و می گویند شما ابتداءً کار هایی را انجام دهید و مشغول شوید تا من که معلم توحید هستم شما را در مقامات توحید سیر دهم. درباره باطن این آیه هم روایات داریم که پیامبر فرمود: «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً قَالَ لَا يَتَّخِذْ مَعَ‏ وَلَايَةِ آلِ مُحَمَّدٍ غَيْرَهُمْ‏»(6)، اخلاص در ولایت اهل بیت من داشته باشید؛ یعنی پیامبر از طریق اهل بیت شما را می برد و این همان است که فرمود: «انّي تاركٌ فيكم الثقلين، كتاب‏ اللَّه‏ و عترتي»(7)، کتاب هم فقط در وجود امام است‏ و در بیرون وجود امام کتابی نیست «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في‏ صُدُور»(عنکبوت/49). اگر می خواهید به رزق کتاب و به رزق توحید برسید باید از طریق اهل بیت بروید.

نکته دیگری که هست این است که این پیامبر آنقدر وجودش وسیع است که همه حقایق توحید بدون مزاحمت به همه می رسد. در آن شعری که ابتداء برنامه تان پخش می شود که می گوید «امشب تمام عاشقان را دست به سر کن» پیامبر که نیازی به دست به سر کردن ندارد، ایشان در حالیکه با ملائکه سَر و سِّر دارد، با ما هم هست. او وجود جامع است و همزمان در همه عوالم حضور دارد. پیامبر همزمان که با می نشیند، فوق عالم جبرائیل هم هست، و لازم نیست که در آنجا نباشد تا با ما باشد. ایشان با همه همنشین است بدون اینکه کسی را دست به سر کند. پیامبر می خواهد همه را به خدا برساند، چون ایشان در مقام محبت اند «إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيمٍ»(قلم/4)، و می خواهند همه را به وادی محبت راه بدهند. ایشان مقام محبت خدا و مقام رضوان را چشیده اند، برای همین هم می خواهند همه را به این مقام برسانند و در این رساندن هم حریص هستند.

پیامبر بشرِ معلمِ توحید هستند و همه به ایشان محتاجند، چون پیامبر بشری است که همه اخبار غیب یکجا به او عطا شده است. ایشان همه را سر این سفره مهمان کرده اند و راه را هم به آن ها نشان داده اند که وارد وادی اهل بیت من بشوید و تخلف نکنید، رساندن با من. بکوشیم از این رزقی که پیامبر آورده، ما هم بهره ای ببریم. اگر کسی این را نفهمید می شود مثل ابلیس. ابلیس وقتی دید آدم را از گل خلق کردند گفت: «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ»(اعراف/12)، آتش از خاک بالاتر است؛ در حالیکه خداوند به ابلیس نفرمود که بر گل سجده کن بلکه فرمود: «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحی»(حجر/29)، به روح خودم که در آن دمیده ام سجده کن. حالا هم درباره این پیغمبر می فرماید: «أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً»، حقیقت در اختیار پیامبر است، پس جا دارد که ما مثل سجده ملائکه تمام مدت بر پیامبر سجده کنیم، چون ملائکه که مشرک نبودند و آدم را هم نمی پرستیدند؛ بلکه از طریق سجده بر انسان مقرب می شدند. خلاصه آن که ما به خاطر تعصی به پیامبر نباید ایشان را نازل کنیم، آن کسی که اسوه است مقامش خیلی بالاست و ما باید سعی کنیم که با تواضع به مقامات راه پیدا کنیم.

خواندن آیه آخر سوره کهف دو تا خاصیت دارد «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا»: اگر کسی این آیه را قبل از خواب بخواند، هر وقت که اراده کند بیدار می شود؛ تلقی من این است که اگر کسی بخواهد بر خواب خودش کنترل پیدا کند که مقام خیل مهمی است، از طریق سلوک و انس و شفاعت این آیه می تواند این کار را بکند. دیگر اینکه اگر کسی این آیه را وقتی در بستر قرار می گیرد بخواند، خداوند نوری بین او و مسجد الحرام ساطع می کند که اطراف آن ملائکه ای هستند که تا صبح برای او استغفار می کنند. ما نباید این ها را ساده بگیریم چون این ها مقامات آیات قرآن است. همان طور که داریم: در خانه ای که قرآن خونده می شود نوری ساطع می شود که ملکوتیان از این نور استفاده می کنند؛ بعضی آیات هم مقامات خاص دارد. در سوره عم یتسألون هم باز همین هست که اگر هر کس این سوره را به مدت یکسال، هر روز بخواند، به حج مشرف می شود. این ها مقامات این سوره ها است و ما امیدواریم انشا الله محققینی کار بکنند و این مقامات را آرام آرام با جمع بین آیات و روایات به دست بیاورند.

پی نوشت ها:

(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏49، ص: 127

(2) ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، ص: 3

(3) الأنوار في مولد النبي صلى الله عليه و آله، ص: 4

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 145

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 238

(6) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏81، ص: 350

(7) أصول الكافي / ترجمه كمره‏اى، ج‏6، ص: 651