نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

شروع مباحث تفسیری با سوره کافرون / تحلیل مقام بسم الله و نکات مربوط به آن در باب فقر و نیاز ما به خدا

متن زیر جلسه سی و ششم گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 10 اسفندماه ماه سال 92 برگزار شده است. در این جلسه محور بحث در مورد معارف قرآن است که بررسی این موضوع از سوره کافرون شروع می شود و ابتدا روایاتی در مورد فضائل این سوره بیان می شود. یکی از فضایل این سوره این است که در روایات این سوره ربع القرآن معرفی شده است. سپس به بررسی «بسم الله الرحمن الرحیم»، می پردازد که این آیه 114بار در قرآن تکرار شده و در فقه امامیه جزء سوره است. در روایات فضائل زیادی درمورد بسم الله ذکر شده از جمله این که عظیم ترین آیه قرآن همین است و هر کاری اگر با «بسم الله الرحمن الرحیم»، آغاز نشود پایان ندارد و ابتر است و موجب شرک می شود.

سوال: قرار است كه بحث ما با استاد میرباقری منور به نور قرآن باشد. طرح مباحث و سير بحث را بنابر صلاحدید خود بفرمایید. منتظر مباحث قرآنی شما هستیم.

پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و اله الطاهرین. اللّهمّ ، كن لوليّك الحجة بن الحسن صلواتک علی و علی آبائه، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک. در جلسات گذشته اشاره كردم كه محور معارف قرآن چند چيز است كه عمده آن توحيد، ولايت نبي اكرم(ص) و اهل بيت ايشان است كه محور و مدار معارف قرآني است. ما براي رسيدن به آن معاني عميق تر و باطني تر قرآن هم بايد از معارف اهل بيت كمك بگيريم. برای شروع در مباحث قرآنی به نظرم آمد از سوره هاي كوچكتر شروع كنيم که خيلي ادامه در جلسات متعدد پيدا نكند.

بحث را از سوره كافرون به خاطر نكاتي كه بعد شايد واضح شود، شروع مي كنيم. این سوره از سوره هاي كوچك قرآن است که سُور آخر قرآن، سوره هاي مكي است و تقريباً اختلافي در آن نيست كه در مكه نازل شده است و این خيلي در فهم فضاي سوره به ما كمك مي كند؛ يعني در دوره اي نازل شده كه هنوز حضرت به حسب ظاهر به حكومت و قدرت در مدينه نرسيده بودند و در مكه در محاصره قدرت قريش بودند. گرچه شأن نزول سوره، مقيد معناي سوره نيست. اين طور نيست كه فقط سوره را به خاطر آن حادثه اي كه در كنار آن حادثه نازل شده است، تفسير كرد؛ ولي بالاخره آن حادثه ممكن است در فهم آن سوره كمي به ما كمك كند.

در تاريخ هست كه حضرت وقتي دعوتشان جدي شد، قريش ایشان را ابتدا استهزاء می كردند، بعد با حضرت پاي معامله آمدند، اول به حضرت پيغام دادند، كه شما دست از كارت بردار و بگذار اداره امور جامعه دست ما باشد و با همين روش پيش برود، هرچه از امور دنيا بخواهي به تو مي دهيم؛ مال، ثروت و حتی زيباترين همسران و بيشترين امكانات را هم به يك نسبتي به تو مي دهيم. حضرت در جواب به عمويشان ابوطالب كه واسطه بود فرمودند: اگر خورشيد را كف دست راستم وماه را كف دست چپم بگذاريد من از اين دعوت دست برنمي دارم. این مسأله، انگيزه هاي دنيايي نيست كه سر اين انگيزه ها با هم معامله كنيم. در اینجا می بینید که اهل سياست حريف خودشان را زود مي شناسند كه اهل معامله هست يا اهل معامله نيست. وقتی دیدند ایشان اهل معامله نیست مسير ديگري را طي كردند كه ديگر معامله مادي نبود. آن ها به حضرت پيشنهاد دادند، براي مدتي مثلاً، ماهي يا سالي، ما خداي شما را مي پرستيم، و سالي هم خود شما با ما بت پرستي كن. اگر شما درست بگويي ما به آن خيري كه شما مي گويي رسيديم اگر ما درست بگوييم شما در خير ما شريك هستي. حضرت فرمودند: اين کار به هيچ وجه شدني نيست. توحيد با اين امور سازگار نيست كه ما گاهي هم برغيرخدا سجده كنيم وگاهی عبادت كنيم وگاهی خشوع كنيم، حضرت شرك خفي هم ندارند. چطور مي شود علناً بت پرستي كنند تا ديگران شريك دين شوند؟ حضرت این را هم قبول نكردند.

باز هم كوتاه آمدند. گفتند: اين هم لازم نيست. شما بتهاي ما را يكبار لمس كنيد، ما هم مي آييم خشوع مي كنيم. آداب و مراسمي داريم، شما پرستش نکنید فقط با ما يك همراهي بكنيد. حضرت باز هم نپذيرفتند. در این زمان اين سوره مباركه نازل شد و كاملاً صف بندي را روشن کرد «قُلْ يَأَايهُّا الْكَفِرُونَ» لحن، بسيار لحن قاطعي است. پيغمبر ما به كافرين بگو يا «ايها الكافرون». «لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ*وَ لَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ» نه من عبادت مي كنم آنچه را كه شما مي پرستيد، و نه شما پرستنده آن هستيد كه من مي پرستم و شما به هيچ وجه اهليت خدا پرستي نداريد، من هم به هيچ وجه بت پرستي نمي كنم. بعد لحن كمي تغيير مي كند «وَ لَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتمُ» من كسي نيستم كه بتهاي شما را بپرستم. باز هم «وَ لَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ» شما هم خداي مرا نخواهيد پرستيد. «لَكمُ دِينُكُمْ وَ لىِ دِينِ» بنابراين هم شما دين داريد، هم من. اين طور نيست كه ما دين داريم و شما منكر دين هستيد. دين ما دين خاص ما است، دين شما هم دين شماست. «لَكمُ دِينُكُمْ وَ لىِ دِينِ». اين به معناي پذيرش دين آنها نيست. كه بعضي می گویند: هركسي دين خودش را داشته باشد، لحن قرآن صف بندي است و حضرت به هيچ وجه حاضر نيستند سر توحيد معامله كنند. توحيد معامله كردني نيست، حتي براي بسط و گسترش توحيد هم نمی شود معامله كرد، این که گفته می شود براي اينكه دين خدا گسترش پيدا كند کمی از معارف دين، كوتاه بياييم تا دين گسترش پيدا كند. توحيد را قيد بزنيم، شرك را بپذيريم تا دين گسترش پيدا كند. اين هم شدني نيست. اين اجمال سوره است. حالا نكات دقيقي در سوره هست كه تقديم مي كنم.

قبل از اينكه آن نکات را تقديم كنم، رواياتي در فضيلت اين سوره هست، كه با محتواي سوره هم مربوط است. يكي دو مورد از روايات را خدمت شما تقديم مي كنم.يك روايت اين است كه حضرت فرمودند كه: اگر كسي اين سوره و سوره«قل هو الله احد»، را هنگام خواب بخواند وشب با اين عهدها به خواب برود، «كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بَرَاءَةً مِنَ الشِّرْكِ»(1)، خداي متعال براي او می نويسد و بر او تثبيت مي شود كه او برائت از شرك جسته و ديگر شرك دامن او را نمي گيرد. این خيلي مهم است که هم سوره توحيد، سوره توحيد و یگانه پرستی است، هم سوره كافرون به يك معنا برائت از شرك است. اگر اين دو خوانده شود انسان به مقام برائت از شرك مي رسد وخداي متعال اين را برايش تثبيت مي كند و ديگر شرك نمي تواند در او نفوذ كند. روايت ديگری هم در فضيلت اين سوره بیان شده است که حضرت فرمودند: اين سوره ربع القرآن است؛ یعنی يك چهارم قرآن است. كما اينكه سوره توحيد، ثلث القرآن است اگر كسي سه مرتبه بخواند به منزله يك ختم قرآن است و اين نكته مهمي است كه چطور مي شود يك سوره اي ربع القرآن باشد و يك چهارم فضايل قرآن در اين سوره جمع باشد.

باز يك روايت که مرحوم صدوق هم در ثواب الاعمال اين روايت را نقل كردند كه امام صادق(ع) فرمودند: اگر كسي سوره«قل يا ايها الكافرون» و «قل هو الله احد» را در يكي از نمازهای واجبش بخواند، خداي متعال خودش و پدر و مادرش و نسلش را مي آمرزد. «وَ إِنْ كَانَ شَقِيّاً مُحِيَ مِنْ دِيوَانِ الْأَشْقِيَاء»، اگر در باطن شقي باشد، خداي متعال او را از ديوان اشقيا محو مي كند و در ديوان اهل سعادت نامش ثبت مي شود كه اين نكته مهمي است؛ چون ممكن است انسان واقعاً در عوالم گذشته طوری رفتار کرده باشد که گرفتار شود. اگر مي خواهد از گرفتاريهايي كه در عالم گذشته براي خودش درست كرده، راهي براي نجات پيدا كند، يكي توسل به اين سوره است. اگر توسل به اين سوره پيدا كند و اين سوره را در فرايضش همراه با توحيد بخواند، جزء سعادتمندان مي شود «وَ أُثْبِتَ فِي دِيوَانِ السُّعَدَاءِ وَ أَحْيَاهُ اللَّهُ سَعِيداً وَ أَمَاتَهُ شَهِيداً وَ بَعَثَهُ شَهِيداً»(2)

سوال: اين فضيلت هايي كه براي تلاوت سوره ها ذكر مي شود، به حقيقت آن سوره و نكاتي كه خواهيم شنيد برمي گردد؟

پاسخ: بله، يعني به مقام سوره برمي گردد. قبلاً عرض كرديم قرآن صرفاً الفاظ نيست، يك حقيقت و یک ذكر و نور است که از عالم بالا نازل شده و مایه هدايت و شفيع است. اگر كسي به اين سوره متوسل شود، تا اين مقام بالا می رود، حتي می تواند در عالم قبل خودش دست ببرد و از ديوان اشقيا محو مي شود. اين كار مقام و ظرفيت این سوره است. وقتي جوان قرآن مي خواند، قرآن با گوشت و پوستش مخلوط مي شود و نوراني به نور قرآن مي شود. در مقامي قرار مي گيرد كه مراتب بالاتر قرآن در او تجلي مي كند. متصل به مقامات باطنی تر قرآن مي شود و مقام بالاتري پيدا مي كند، فتوحات و آثار و بركات بيشتري برايش حاصل مي شود. اين شأن سوره است. انسان با اين سوره مي تواند خودش، گذشته و آينده و نسلش و پدر و مادرش را، به مغفرت الهي برساند. با تمسك به اين سوره در نماز مي شود از ديوان اشقيا محو شد و در دنيا سعيد زيست و شهيد از دنيا رفت و شهيد مبعوث شد. همه اينها از بركات اين سوره است. در ابتدای سوره يكي از آيات مباركي است كه مكرر در قرآن است و 114 بار در قرآن آمده و تكرار شده است و البته به فتواي علماي اماميه جزء سوره هست و لذا اگر در نماز واجب شرط مي دانند كه بعد از حمد يك سوره كامل خوانده شود، حتماً بايد «بسم الله الرحمن الرحيم»، هم تكرارشود. علي اي حال جزء آيات قرآن است و روايات فراواني درفضيلت اين سوره است. این «بسم الله الرحمن الرحيم»، كه اين قدر در آن تأكيد شده است، معنايش چيست و چرا اين قدر مورد تأكيد قرار گرفته است؟چند روايت را در تأكيد اين سوره و در فضيلت اين آيه مي خوانم.

یک روایت این است كه حضرت فرمودند: «بسم الله الرحمن الرحيم»، به اسم اعظم الهي از سياهي چشم، به سپيدي چشم نزديك تر است. سياهي چشم، در قلب سپيدي چشم است؛ يعني اگر كسي بتواند به اين آيه و مقام اين راه پيدا كند، گويا در متن اسم اعظم الهي قرار مي گيرد و مي تواند از اين اسم اعظم استفاده كند. اسم اعظم آثاري دارد که مهمتر از آثارش، مقامش است. مقام ضيافتي كه كسي که به اين آيه دست پيدا كند اين خاصيت را برايش دارد.

يكي ديگر از رواياتي كه از وجود مقدس نبي اكرم(ص) در كتاب جامع الاخبار نقل شده، اين حديث است که حضرت فرمود: وقتي مؤمن عادت كرده به ذكر «بسم الله الرحمن الرحيم» وقتي از صراط عبور مي كند و ذكر«بسم الله الرحمن الرحيم» را به زبان مي آورد همين كه اين ذكر را مي گويد، در اثر بركت اين آيه، آتش جهنم خاموش مي شود و راحت عبور مي كند؛ البته به اشكال ديگر هم اين را داريم كه مؤمن وقتي از صراط عبور مي كند، آتش جهنم خاموش مي شود، و به مؤمن خطاب مي كند: زود عبور كن، «فَإِنَّ نُورَكَ قَدْ أَطْفَأَ لَهَبِي» نور تو شعله مرا خاموش كرده است. پيداست که هركجا نور است، شعله آتش خاموش مي شود. قبلاً هم در بحث تفسير شايد اشاره كردم. كه نبي اكرم نور هستند. هركجا اين نور است آتش نيست و اولياي طاغوت خودشان جهنم هستند. بنابراين هركجا آتش هست، اين نور نيست. و هركجا نور است، اين آتش نيست. «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ» (بقره/257) آنجايي كه نار هست، نور نيست. اين خيلي واضح است. بنابراين وجود مقدس نبي اكرم(ص) فرمود: مؤمن وقتي بر صراط عبور مي كند و ذكر «بسم الله الرحمن الرحيم» را بر زبان مي آورد، شعله آتش جهنم خاموش مي شود آتش به مؤمن مي گويد: «جُزْ يَا مُؤْمِنُ فَإِنَّ نُورَكَ قَدْ أَطْفَأَ لَهَبِي»(3)، نور تو آتش مرا خاموش كرد. كه وقتي مترنّم به «بسم الله» مي شود، نور اين آيه مبارك در وجود مؤمن ظاهر مي شود و اين شعاع نورش آتش را خاموش مي كند. اينها آثار اين آيه است.

باز در حديثي از وجود نبي اكرم(ص) نقل شده كه فرمودند: وقتي معلم به طفل «بسم الله الرحمن الرحيم» را ياد بدهد، همين كه طفل ياد مي گيرد و مي گويد «بسم الله الرحمن الرحيم»، اين برائت از آتش است براي اين طفل و پدر و مادرش كه او را فرستادند كه قرآن را ياد بگيرد و معلمي كه به او تعليم كرده است؛ البته اين را قبلاً ذكر كرديم که اين ثوابها و آثار و بركاتي كه براي تلاوت قرآن، براي عبادات، براي زيارات و اذکار نقل مي شود، معنايش اين است كه اين ذكر و اين زيارت، ظرفيت اين ثواب در آن هست. تا انسان چه اندازه بتواند اين ظرفيت را تحصيل كند. این طور نیست که هركسي با هر شرطي انجام دهد به تمام اين فضيلتها برسد. يعني به تعبير ديگر يك معلم با يك «بسم الله الرحمن الرحيم» ياد دادن، بهشتي می شود. و همچنین پدر و مادری که كمك كنند، بچه شان «بسم الله الرحمن الرحيم» را ياد بگيرد بهشتي مي شوند.

از اين قبیل فضايل براي «بسم الله الرحمن الرحيم» فراوان است. يك روايت خيلي عجيبي است و آن «اعظم آيةٍ في القرآن»، همه آيات قرآن با عظمت هستند؛ ولي «اعظم آيةٍ في القرآن»، با عظمت ترين آيه اي كه در قرآن هست آيه «بسم الله الرحمن الرحيم» است. در روايات تأكيد شده كه هر كاري را كه شروع مي كنيد با «بسم الله الرحمن الرحيم» شروع كنيد و الا اين كار هرچه قدر هم بزرگ و پر سر و صدا باشد، اگر با بسم الله آغاز نشود، پايان ندارد و ابتر است! اين خيلي مهم است؛ يعني كار خيلي پر سر و صدا است و همه عوامل كار فراهم است و به حسب ظاهر هم يك كار ماندگار تاريخي است؛ ولي چون با بسم الله نيست حتماً شرك جاي توحيد را مي گيرد و پايدار نيست. حالا انشاءالله معنا مي كنيم كه اگر بسم الله نبود چه طور شرك جاي آن مي آيد؟ چه طور بايد با بسم الله آغاز شود که شرك در كار نباشد. بزرگترين كارها هم اگر با تكيه به بسم الله نباشد، طبيعتاً يا با تكيه به خود است يا با تكيه به اسباب است و این شرك مي شود و دوام ندارد. شرك در عالم پايدار نيست.

سوال: اين مطلب نكته اش همين توجه ما به خداوند متعال است يا اينكه نه نكته ديگري دارد؟

پاسخ: بله یک نکته آن همین است و البته نکات دیگری هم دارد. اما به بحث ترجمه و شرح بسم الله بپردازیم. «بسم الله الرحمن الرحيم» با يك «با» شروع شد، قرآن هر حرفش يك معنا دارد. فقط حروف مقطعه نيستند كه معنا دارند. همه سور قرآن حرف حرفش داراي معناست. البته آن معنا در اختيار ماست. گاهي ائمه وگاهي نبي اكرم(ص) و اهل بيتشان كه معدن علم و معدن حكمت هستند، «انا مدينة العلم و علي بابها» گاهي پرده برداشتند و حروف را معنا كردند. مثلاً «الر» و «الم» را معنا كردند. گاهي حروف يك آيه و گاهي حروف يك سوره را معنا كردند. درباره «قل هو الله احد» روايتي در توحيد صدوق است که بسياري از حروف را معنا كرده است. ذيل همين «بسم الله الرحمن الرحيم» رواياتي داريم كه «ب»، «س»، «م» ویکی یکی حروف را معنا مي كند. كه آن سطح از معنا مقصد ما نيست و در افق فهم ما هم نيست. «بسم الله الرحمن الرحيم»، اشاره به اسماء الهي است. «الْبَاءُ بَهَاءُ اللَّهِ وَ السِّينُ سَنَاءُ اللَّهِ وَ الْمِيمُ مَجْدُ اللَّهِ وَ رَوَى بَعْضُهُمْ الْمِيمُ مُلْكُ اللَّه»(4)، اينكه در روايات است که اگر کسی يك حرف قرآن را بخواند، ده تا حسنه به او مي دهند نشان می دهد که در پس هر حرف يك حقيقت است که اتصال به يكي از اسماء الهي دارد و انسان را مرتبط به آن اسم مي كند و انسان از آن اسم الهي بهره مي برد. فرمود: اگر نماز مستحب را نشسته بخوانيد 50 تا ثواب واگر ایستاده بخوانيد صد تا ثواب دارد. در غیر نماز ده تا حسنه، به هر حرف قرآن عطا مي شود. يعني هر حرف قرآن مي تواند انسان را به سرچشمه هايي وصل كند كه فضايلي از آن سرچشمه ها به انسان برسد، پشت هر حرف ارتباط با شأني از شئون الهي و اسماء الهي است و مي تواند سرچشمه اتصال انسان باشد که از طريق يك حرف قرآن مي شود به آنها رسيد. در بعضي روايات آمده است که همه قرآن در حمد است و همه حمد در «بسم الله الرحمن الرحيم» و همه «بسم الله» در نقطه تحت البا است كه بزرگان هم سعي كردند اين را معنا كنند كه اين يعني چه؟ علي اي حال قرآن. همه اسرار است.

اين «با» در«بسم الله» متعلق مي خواهد. در ادبيات متعلق با را بعضی «استعینوا» و بعضی «ابتدوا» و بعضی «اقرب» ذکر می کنند: «بسم الله» يعني چه؟ يعني «استعينوا بسم الله»، «ابتدوا بسم الله»، «اقرب بسم الله»، با اسم خدا مي خوانم، با اسم خدا شروع مي كنم. با اسم خدا آغاز مي كنم. يا «استعينوا بالله» استعانت مي جويم بالله! به ما گفتند وقتي مي خواهيد كار را انجام دهيد چه كار بزرگ و چه كار كوچك در آغاز هر كاري «بسم الله الرحمن الرحيم» را بگوييد. در روايت فرموده: «استعينوا في اموري كلها»، اين اسم را درتوحيد صدوق، اين طور معني كرده است. «بسم الله» يعني «استعينوا بالله» وقتي اسم به حضرت حق اضافه مي شود، بيانيه است. «بسم الله» اسمي است كه همان الله است. «استعينوا» به اسمي كه الله است. اين يك احتمال در اين آيه است. «استعينوا في اموري كلها بالله» يعني هر كاري مي خواهيد بكنيد در آن کار استعانت از اسم الله است. استعانت از الله، تبارك و تعالي از اين اسم شريف بجوييد. حالا الله چيست؟ اسم الله چيست؟

الله تبارك و تعالي، در روايت اين طور معنا شده است. در روايت شيخ صدوق و غيره، حضرت فرمودند: «الَّذِي يَتَأَلَّهُ إِلَيْهِ كُلُّ مَخْلُوق»(5)، الله آن حقيقتي است كه همه مخلوقات متاله به او هستند. از ماده اله است؛ يعني متضرع به او و محتاج به او هستند و اضطرار به او دارند. منتهي اين حالت اضطرار، پوشيده است. يعني اين اضطرار را انسان درك نمي كند الا در شرايطي كه فرمود: همه اسباب از كار بيفتد و همه اميدها قطع شود. انسان تا اميدوار به غير خدا است و اتكا به غير خدا دارد اين اضطرار به حضرت حق را نمي فهمد. به تعبير قرآن حضرت حق آن موجود غني است كه ما با تمام وجود فقير او و مضطر به او هستيم. «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ»، شما فقير هستيد؛ ولي فقير الي الله هستيد فقير به هيچكس ديگر نيستيد. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ»(فاطر/15)، رابطه غني و فقير چيست؟ رابطه اضطرار است و توحيد وقتي به درد مي خورد كه ما اضطرارمان را به خداي متعال بفهميم. موحد آن كسي است كه در مقام اضطرار است؛ يعني در همه حالات خودش را مضطر مي بيند. نسبت به نبي اكرم(ص) نسبت به امام و ولي هم همين طور است. آن كسي كه ما را راهبري مي كند اضطرار است. ما تا به اضطرار نرسيم، نمي توانيم بهره ببريم. اين شعر از حضرت زهرا(س) خطاب به پدر بزرگوارشان نقل شده است. «انا فقدناك فقد الارض بابلها»، ما شما را از دست داديم، مثل سرزميني كه باران بارنده خود كه دائم بر او مي بارد را از دست بدهد.. اگر اين احساس بر نبي اكرم(ص) پيدا شد كه ما سرزمين كويري هستيم و او باراني است كه بر ما مي بارد، آن وقت از حضرت بهره مي بريم.

انسان بايد بداند که ما واقعاً مضطر هستيم. واگر انسان اين را نداند بهره اي از امام نمی برد؟ ما اضطرار داريم؛ ولي وقوف به اضطرارهاي خودمان نداريم. در دعاي عرفه هست «أَوْقِفْنِي عَلَى مَرَاكِزِ اضْطِرَارِي»(6)، ما به نقطه هاي اضطرار كه در ما هست واقف نيستيم. بنابراين حضرت حق آن غني است كه ما به او فقير و مضطر به او هستيم و به غير او هم احتياجي نداريم، فقط به او محتاج هستيم؛ حتي ما شيعيان كه اهلبيت را واسطه مي دانيم، اصلاً براي ائمه استقلالی قائل نيستيم. همه وسايل فيض به اذن الله هستند؛ البته واسط هستند همچنان که خورشيد به صورت جزئي وساطت مي كند و منظومه شمسي وابسته به اوست. همه كائنات وابسته به نبي اكرم(ص) هستند وایشان واسطه فيض هستند. از وجود مقدس نبي اكرم هم نقل شده، «الفقر فخر» فقير به خدا بودن! چه افتخاري بالاتر از اينكه آدم فقير الي الله باشد؟ كه اين فقر مبدأ همه غناهاست. اگر كسي فقير الي الله شد، عزيز مي شود. فقرش به سوي خدا كه رفت، حتماً به عزت مي رسند. پس خداي متعال غني است و ما فقير و فقر ما در حد اضطرار است.

اميرالمؤمنين (ع) در مناجاتي كه در مسجد كوفه است، بياني دارند که انسان احساس خودش را به حضرت حق در این مناجات به حضرت حق بازگو مي كند و طراوت پيدا مي كند.« مَوْلَايَ يَا مَوْلَايَ أَنْتَ الْعَظِيمُ وَ أَنَا الْحَقِير»(7)، همه عظمت از آن توست و همه حقارت از آن من است. ما قبلاً چیزی نداشتيم بعد هم كه به مرگ مي رسيم و قبل از مرگ در وقت پيري همه چيز را از دست مي دهيم، پس اين وسط هم خبري نيست. از طرف ديگر آن عظمت محض است. «مَوْلَايَ يَا مَوْلَايَ أَنْتَ الْحَيُّ وَ أَنَا الْمَيِّت». اينطور نيست كه وقتي خداي متعال به ما زندگي داد، ما شريك خدا شديم و خدا حي است و من هم حي هستم، نه ازلاً ابداً او حي است و ما ميّت هستيم. «وَ هَلْ يَرْحَمُ الْمَيِّتَ إِلَّا الْحَي»، ما اگر به حيات مي رسيم، ريشه حيات در رحمت خدا است. او حي است اگر بخواهد به ما حيات بدهد، حيات او به خاطر رحمتش است. در حيات دادن طمعي و انتظاري از ما ندارد، فقط رحمتش موجب مي شود. «أَنْتَ الْحَيُّ وَ أَنَا الْمَيِّت وَ هَلْ يَرْحَمُ الْمَيِّتَ إِلَّا الْحَي»، آيا به ميت كسي غير از حي ترحم مي كند؟ «أَنْتَ الْقَوِيُّ وَ أَنَا الضَّعِيفُ»، ما ازلاً ضعيف بوديم الآن هم خيال مي كنيم قوه اي داريم. اگر حضرت حق كه در ما مي دمد، ندمد، معلوم مي شود كه ما قوه داريم يا نداريم. اگر ما قوه داشتيم، چطور وقتي كم كم سن ما به سن كهولت مي رسد، واقعاً پشه را از خودمان نمي توانيم دفع كنيم؟ درجه حرارت ما چند درجه بالا برود؟ به نقطه حساس تب برسد، يك پشه را نمي توانيم از خودمان دفع كنيم. «أَنْتَ الْقَوِيُّ وَ أَنَا الضَّعِيفُ»، ازلاً و ابداً!

«أَنْتَ الْبَاقِي وَ أَنَا الْفَانِي»، خداي متعال باقي است، ما ازلاً فاني بوديم و ابداً هم فاني هستيم. اين وسط هم او باقي است. بقاي ما به بقاي او وصل است. «وَ هَلْ يَرْحَمُ الْفَانِيَ إِلَّا الْبَاقِي»، مگر غير باقي مي تواند به فاني ترحم كند؟ محبت كند؟ فاني ها كه نمي توانند به همديگر چيزي بدهند، فقط محبت اوست كه فاني ها را باقي مي كند. «أَنْتَ الدَّائِمُ وَ أَنَا الزَّائِلُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الزَّائِلَ إِلَّا الدَّائِم»، ما زائل بوديم و الآن هم زائل هستيم. سماوات و ارض هم زائل هستند. «إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كانَ حَليماً غَفُورا»(فاطر/41)، او است که ما را نگه مي دارد. اگر خداي متعال ما را نگه ندارد، زائل هستيم. چه كسي مي تواند ما را نگه دارد؟ زائلهاي ديگر؟ زائلهاي ديگر هم كاره اي نيستند. اوست كه همه را نگه مي دارد. البته گاهي بعضي واسطه هستند. «يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِه»(حج/65)، اما نبي اكرم يد الله است، دست خداست. اهل بيت يد الله هستند و به واسطه آنها نگه مي دارد. تفويض هم نيست، الآن هم خداي متعال همه كاره است؛ اما خداي متعال به وسيله نبي اكرم (ص) اين كار را مي كند. حضرت در يك مقامي است كه دستش دست خداست. «إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ»، ولي «بِکُم يُمْسِكُ السَّماءَ»، است.

خداي متعال يعني حي، حي يعني قيوم، يعني ازلي، يعني ابدي، يعني دائم، يعني قادر، همه اسماء حسني را دارد. وقتي الله را معنا مي كنند گاهي مي گويند: الله اسم اعظم الهي است. بعد اسم اعظم را كه توضيح مي دهند، مي گويند: همه اسماي حسني خدا در الله جمع است؛ يعني شما اگر يك يا الله بگوييد، گويا همه جوشن كبير را گفته ايد، در همه ابعاد مي شود يا الله بگويي. الله يعني امان الخائفين، يعني يا غياث المستغيثين، همه در «يا الله» است. پس الله اسم اعظم الهي است، اسم جامع است كه همه كمالات در آن جمع هستند. الله اسم است براي ذاتي كه آن ذات، جامع همه كمالات است. همه مضطر به او هستيم. اضطرار ما به حضرت حق از طريق اسماء الله است و لذا مي فرمايد: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها»(اعراف/180)، خدا را به واسطه اسماء بخوانيد يعني از خدا به واسطه اسماء مدد بجوييد. اينها بين ما و خدا، واسطه هستند به واسطه اين اسماء از خدا بخواهيم.

ما اگر اين رابطه را نفهميم به غير خداي متعال تكيه مي كنيم و با تكيه به غير خداي متعال مشرك مي شويم. ما مضطر و فقير و عاجز هستيم و در تمام لحظات اضطرارهايمان را به غير تكيه مي دهيم. پا روي زمين مي گذاريم، خيال مي كنيم زمين سفت است. ما را بايد يك كسي از ناحيه پايين و از بالاي سر نگه دارد. اگر خداي متعال ما را نگه ندارد، خطر بالاي سر از پايين پا؛ يعني خطر اينكه چيزي بر من سقوط كند از اينكه من سقوط كنم كمتر نيست. از همه جوانب ما محافظ مي خواهيم. اگر آدم خيال كرد اين طرف كه سقف آسمان است و طرف دیگر هم زمين است مشرك مي شود؛ يعني پا روي زمين مي گذارد مشرك است. اگر خيال كرد كه خورشيد به من نور مي دهد و دريا به من آب مي دهد و مرا سيراب مي كند مشرك است. اگر خيال كرد كه مادر مشكل مرا حل مي كند، طفل مشرك است منتهي شرك خفي است، شركي كه ممكن است خداي متعال هم ببخشد؛ ولي این انسان موحد نمی شود. الله يعني آن حقيقتي كه همه حقايق در آن است كه قرآن به تعبيري مي گويد: اگر مي خواهيد بدانید الله چه كسي است قرآن همه تعريف الله است. الله را با اسماء حسني بخوانيد. «بسم الله الرحمن الرحيم* قل هوالله احد* الله صمد» اينها اسامي خداست. الله، صمد است، صمد يعني چه؟ يعني همه به او فقير هستيم. «السَّيِّدُ الْمَصْمُودُ إِلَيْه»(8)، چه بخواهند يا نخواهند همه دستشان به طرف او دراز است.

اينكه ما مي گوييم: «لا اله الا الله»، اينكه قراردادي نيست و با نامگذاري كه كسي الله نمي شود. يك موجودي اسمش را الله بگذارند که او اله نمي شود، بلکه همان است که قرآن می گوید «أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُم»(اعراف/71) این واقعاً «لا اله الا الله» و «وَ هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِله»(زخرف/84)، نيست، اصلاً الهي جز او نيست؛ اله فقط اوست. من ممكن است نفس خودم را بپرستم وقتي پرستيدم، او كه اله من نيست. باز هم اله من حضرت حق است؛ يعني نفس انسان كه انسان را نگه نمي دارد. ممكن است كسي خورشيد را بپرستد، خورشيد كه اله نيست، اله او است. الآن هم كه دارد خورشيد را مي پرستد، باز هم حضرت حق اله اوست. پس الله تبارك و تعالي يعني آن حقيقتي كه همه كمالات از اوست، همه محتاج و مضطر او در همه شبهه ها هستند. اين اضطرار وقتي خودآگاه مي شود كه حجاب اسباب كنار مي رود. انسان در نيازهاي خودش اگر خودش را ديد، معجب مي شود. اگر اسباب را ديد، مشرك مي شود. هردو هم شرك است يكي شرك به خود است یعنی خودش را خدا مي بيند و يكي اسباب را جاي خدا مي نشاند. اگر انسان خيال كرد اين آب از او رفع عطش مي كند، آب را كه خدا نيست شریک گرفته است و البته ما فقير آب نيستیم.

سوال: ما این را مي دانيم، ولی از اين حقيقت غفلت مي كنيم؟!

پاسخ: مقام «بسم الله» وقتي حاصل مي شود كه انسان ملازم با اين كار باشد. پس «بسم الله الرحمن الرحيم» يعني وقتي گرسنه مي شوم، بفهمم اول فقير هستم. گاهي اوقات اگر انسان گرسنه صبر كند و غذا نخورد به نقطه اضطرار می رسد و متوجه می شود كه در گرسنگي اگر تغذيه نشود و به او عطا نكنند، نابود مي شود. وقتي تشنه مي شود گاهي کمی صبر كند تا تشنگي فشار بياورد، با این کار نتیجه می گیرد که انسان موجودي نيست كه خسته نشود، گرسنه نشود، تشنه نشود، غصه دار نشود بلکه دائما در معرض اين امور است. انسان وقتي ضعف خودش را ديد، اگر گفت: حالا تشنه مي شوم آب مي خورم، اين باز مشرك مي شود. عجز خودش را نديد، غافل می شود. اگر عجزش را ديد، گفت: خودم رفع مي كنم معجب مي شود. «إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي»(قصص/78)، اگر گفت خودم عالم بودم و پول درآورده بودم، نگاه قاروني می شود. اگر گفت خودم نياز خودم را رفع مي كنم. معجب مي شود. كسي كه اين حجاب ها از او كنار مي رود، حضرت حق را در همه عالم مي بيند. این مشاهده حسي نیست؛ يعني هرچه به شما مي رسد، اگر اين آب به شما عطا مي شود رحمت و محبت خداست؛ يعني رشته هاي محبت خدا هستند كه ما را تأمين مي كنند.

سوال: یعنی در اين مدت اکر حواسمان را جمع كنيم، اين حس و حالت دائمي می شود؟

پاسخ: كسي كه در مقام بسم الله قرار بگيريد، همين طور است. اولياي خدا در این مقام هستند، «لا تشرك بالله طرفة عين ابدا»، يعني به اندازه يك پلك بر هم زدن هيچ چيز را شريك خدا ندانيم. در قرآن مي فرمايد: پيغمبر ما بگو! «قُلْ هَذِهِ سَبِيلىِ أَدْعُواْ إِلىَ اللَّهِ عَلی َبَصِيرَة»(يوسف/108)، فقط مي گويم خدا! «أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنى» من و همه آنهايي هم كه جا پاي من مي گذارند، همين است. فقط الله! «سُبْحَانَ الله» خدا شريك ندارد كه من به غير خدا دعوت كنم. «وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِين»، «بسم الله الرحمن الرحيم»، يعني شما در همه امورتان از خداوند متعال استعانت بجوييد.

اگر كسي دائماً در مقام اضطرار بود يعني در مقام بسم الله است. به تعبير روايات، اگر كسي در مقام غريق بود، یعنی غريقی که وسط دريا است وقتي همه كشتي از كار مي افتد، حال اضطرار پيدا مي كند. اين حال، حال اضطرار به حضرت حق است. این همان مقام بسم الله است.

سوال: یعنی استعانت مي جوييم در همه احوال و امور و كارها به اسم الله، كه جامع همه اسماء و صفات است؟

پاسخ: بله لکن بعد عرض مي كنم كه استعانت به اسم يعني چه. كه شرك هم نيست و عين توحيد است. در روايات دارد اگر يك مؤمن اين كار را نكرد، خداي متعال او را در فشار قرار مي دهد، تا در فشار از شرك و غفلت نجات پيدا كند. فرمود: اگر كاري انجام داديد و بسم الله نگفتيد، غباري از شرك بر دلتان مي نشيند. اگر آب خورديد و بسم الله نگفتيد، اين آب در گلوي شما گير مي كند، تا اینکه استغفرالله و چهار بار استغاثه مي كنيد و آن شرك شما جبران مي شود. فرمود: اگر براي نوشيدن آب بسم الله بگوييد و با سه جرعه الحمدلله بخوريد، بهشت بر شما واجب مي شود.

پس بحث در مورد «بسم الله الرحمن الرحيم» بود كه از افضل اذكار است. با توجه و مداومت بر آن، حقيقت اين آيه به انسان عطا می شود و در مقام «بسم الله الرحمن الرحيم»، قرار می گيرد. آن وقت مي تواند دائم با خدا باشد و شركش برداشته مي شود.

انسانها متفاوت هستند، بعضي ها دائم در حال اضطرار به حضرت حق هستند. وقتي دائم در حال اضطرار به حضرت حق بودند، به امنيت مطلق هم مي رسند. اين اضطرار مقدمه امنيت است. آنهايي كه در مرحله اضطرار نيستند گاهی خداي متعال شرايط اضطرار برايشان فراهم مي كند، در آن شرايط اسباب از كار مي افتند، ابتدا خوف شديد بر انسان مسلط مي شود، بعد در كنار اين خوف حضور حضرت حق احساس مي شود، وقتي اسباب از كار افتادند، انسان مي فهمد فقير به آن كسي است كه هميشه حاضر است. چیزهایی كه ما خيال مي كرديم ما را نگه مي دارند، اصلاً نباید به آنها تكيه می کردیم، نباید به كشتي تكيه می کردیم كه بشكند و نتواند ما را نگه دارد. اول از شكستن كشتي مي ترسد، وقتي شكست كم كم مي بيند كشتي هيچ كاره بود، از اول هم او نگه نمي داشت وگرنه نمي شكست، خودش را نمي تواند نگه دارد. او است که در دريا باشي، در خشكي باشي، وسط آسمان باشي، يكسان است. لذا فرمود كسي كه در مقام بسم الله است، روي آب راه مي رود، همين طور كه روي خشكي راه مي رود. روي هوا راه مي رود، همين طور كه روي آب راه مي رود. اين براي اين است كه وقتي انسان در مقام بسم الله قرار گرفت، اضطرارش دائمي شد، اول اضطرار و خوف است، بعد امنيت مطلق است. چون حضور او قدرت مطلق و آن اسماء الهي، را كه نگهبان انسان است درك مي كند. همه جا هست. در دريا باشي، در صحرا باشي، در برزخ باشي، در برزخ و دنيا هم فرقي نمي كند. لذا يك بسم الله مي گويد، جواز را مي گيرد، و در عالم آخرت مي رود. آدمي كه در مقام بسم الله است. هيچ وقت نگاه نكرده بوده به عالم كه حالا خيال كند چه اتفاقي دارد مي افتد.

پشه روي چنار نشست، گفت: خودت را بگير، مي خواهم بپرم. گفت: من اصلاً متوجه نشدم تو نشستي. موحد اين طور است. هيچ وقت متوجه نبوده كه اين ها هستند، كه حالا بگويد: اين ها مي خواهند مرا رها كنند. اينها چه كساني بودند؟ هميشه با حضرت حق بودند. پس در مقام بسم الله بودن يك چنين مقامي است.

انشاءالله خدا انوار قرآن را در وجود همه ما به بركت شفاعت نبي اكرم و اهل بيت (ع (نازل كند. و حقيقت «بسم الله الرحمن الرحيم»، به ما عطا شود و دائم با اسم الهي و با حضرت حق باشيم.

پی نوشت ها:

(1) كافي، ج2، ص626

(2) وسايل الشيعه، ج6، ص82

(3) بحارالانوار،ج 89 ، ص258

(4) بحارالانوار،ج 89 ، ص221

(5) بحارالانوار،ج3، ص41

(6) بحارالانوار، ج95، ص226

(7) بحارالانوار، ج91،ص109

(8) كافي،ج1،ص124