نسخه آزمایشی
جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri, 19 Apr 2024

ایام خاص تجلی از حقائق عالم / حضرت زهرا(س) حلقه اتصال بندگان به رحمت الهی و ذیل اسماء الهی قرار گرفتن

متن زیر جلسه چهل و سوم گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 30 فروردین ماه سال 93 برگزار شده است. در این جلسه بحث در مورد سالگرد میلاد حضرت زهرا (س) است و اینکه این میلادها و اعیاد یک تجلی است که با تکرار آن راه به سوی آن حضرت گشوده می شود. حضرت زهرا هم حلقه اتصال ما به رحمت الهی هستند. اگر کسی به این حلقه اتصال پیدا کند و محبت ایشان در دلش باشد این رشته محبت او را به محبت الهی گره می زند و وقتی این اتصال شدید شد فانی در او می شود و هر کجا می نگرد حضور و رحمت خدا را احساس می کند.

سوال: بحث امروز ما رنگ و بوي حضرت زهرا(س) را خواهد داشت. در خدمت استاد میرباقری هستیم تا در باب حضرت زهرا سلام الله علیها از ایشان بهره مند شویم.

پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و اله الطاهرین. اللّهمّ ، كن لوليّك الحجة بن الحسن صلواتک علی و علی آبائه، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک. امشب مصادف با سالگرد ميلاد حضرت صديقه طاهره(س) است. علت اينكه ما اين سالگردها را مكرر مي گیريم، این است که تكرار يك تجلي واقع مي شود. مثل جشن تولدهايي كه براي خودمان مي گيريم نيست كه امر سوري است. شب قدر در عالم به يك معنا يك شب بيشتر نيست. ظرف حقيقت نزول قرآن و وجود مقدس فاطمه زهرا (س) است و قرآن در ظرف وجودشان تنزل و تجلي پيدا كرده است و همه حقايق حتي حقيقت ولايت، در ظرف وجود ايشان تقدير شده است؛ ولي هر سال شب 23 ماه رمضان  شب قدر تكرار مي شود. شب قدر يعني؛ يك تجلي از آن واقعيت در عالم ما مي افتد و وقتي آن تجلي واقع مي شود، در عالم ما همه روح و ملائكه سرازير مي شوند و قرآن گويي يك تجلي جديد در شب قدر پيدا مي كند. ميلاد معصومين هم در واقع يك تجلي نور در عالم ما است، در باب تولد نبي اكرم (ص) اين مكرر عرض شده و در زيارت از راه دور ایشان هم آمده «بِأَنْ كَشَفْتَ عَنْ نُورِ وِلَادَتِهِ ظُلَمَ الْأَسْتَار»(1)، با تولد حضرت حجاب هاي ظلمت برداشته شده است، «وَ أَلْبَسْتَ حَرَمَكَ فِيهِ حُلَلَ الْأَنْوَار»، با تولد حضرت بر حرم الهي حله هايي از نور پوشيده شده است، يا در باب مبعث حضرت است كه «بِالتَّجَلِّي  الْأَعْظَمِ  فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّم »(2)،  تجلي اعظم الهي در آن شب بر عالم ما واقع شده است. اين که هر سال تكرار مي شود يك شعاعي از آن تجلي و يك واقعيتي تكرار مي شود، نه اينكه واقعاً يكبار بوده و ما ياد بود آن سال را بگيريم. بحث اين است كه آن اتفاقي كه افتاده، مكرراً يك تجلي پيدا مي كند.

نسبت به ولادت صديقه طاهره (س) هم همين طور است غير از مقاماتي كه دارند، ولادت حضرت يك تشريفات خاصي داشته كه شايد اين تشريفات در روايت درباره هیچ معصومي نقل نشده است. وجود مقدس نبي اكرم (ص) به معراج رفتند و در آن مقامي كه فوق همه سماوات بود، در خلوت خودشان با خداي متعال ضيافتي از ايشان شده بود، ميوه بهشتي را تناول فرمودند. این که بهشت چيست و آن ميوه چه بود؟ ما نمي دانيم و الفاظ قاصر از بيان آن حقيقت است؛ ولي از طعامي كه در معراج، در فوق مقامات انبياء نصيب حضرت شد، نور صديقه طاهره به حضرت منتقل شد و در تكميل نور ايشان دو بار برايشان طعام بهشتي خاص آمد كه ديگران هم شريك در اين طعام نبودند. يكبار اين بود كه بعد از چهل روز كه از حضرت خديجه جدايي گزيدند، شب چهلم جبرئيل آمد و طعام هاي خاص بهشتي آورد و فرمود: بر خلاف هر شب احدي را سر اين سفره مهمان نكنند و ديگري حق ندارد از اين طعام بخورد. نور حضرت به نبي اكرم (ص) منتقل شد، بعد به رحم پاك وجود مقدس خديجه كبري منتقل شدند. تا وقتي مي خواستند به دنيا بيايند، كه زنان مكه از اينكه بيايند عهده دار كار تولد حضرت شوند، اعراض كردند. این مطلب را سني و شيعه نقل كردند و در صحاح اهل سنت و در مجامع رباعيه معتبر شيعي هم آمده است که به حضرت خديجه اعتراض مي كردند كه ما با ازدواج شما موافق نبوديم چون با یتیم عبدالله ازدواج كردي، ما نمي آييم كمك كنيم. چهار نفر از زنان بهشتي آمدند كه در زيارت حضرت هم هست كه مولد حضرت را با اين چهار زن بهشتي تكريم كرديم. «شَرَّفْتَ مَوْلِدَهَا بِنِسَاءِ الْجَنَّة»(3)، آن زنان كه كارشان در دنيا تمام شده و وارد عالم بهشت شدند، آنهایی که استثناهاي روزگار بودند: حضرت آسيه، حضرت مريم، ساره و خواهر حضرت موسي. اين چهار زن بهشتي كه هركدام مقاماتي دارند آمدند كارگزار بودند و به حضرت عرض كردند نگران نباش، ما از بهشت آمديم، امر را عهده دار مي شويم. وقتي حضرت به دنيا آمد نوري از ايشان تابيد كه اول همه خانه هاي مكه و بعد شرق و غرب عالم را نوراني كرد.

البته معنايش اين نيست كه هر چشمي مي تواند ببيند. آنجايي كه لازم است حجتي تمام شود، آن مقدار ممكن را همه مي بينند؛ ولي اين تجليات فقط براي اهلش واقع مي شود. مثل تجلي كه در شب بعثت حضرت واقع شد، اميرالمؤمنين (ع) ديدند. فرمود: «إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِي »(4)، هرچه من مي بينم، مي بيني و هرچه من مي شنوم، مي شنوي. بقيه نه مي شنيدند و نه مي ديدند. اينطور نيست كه همه بتوانند ببينند. گاهي لازم مي شود يك جلوه اش را همه ببينند. مثل اينكه در داستان حضرت يوسف يك موقعي لازم شد تجلي كند تا حجت بر حضرت يوسف تمام شود، که حضرت یوسف وارد بر زنان مصري كه شد «فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّه ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَكٌ كَريم»(يوسف/31)، اگر بنا بود اين تجلي دائمي باشد، از كسي سر و دست باقي نمي ماند. بنابراين حقايق اين طوري نيست كه وقتي گفته مي شود: تجلي شده، معنايش اين است كه همه ديدند يا همه بايد ببينند، يا اتفاقات شب قدر كه واقعي است هر چشمي بايد ببيند. اگر كسي گفت: آقا شب قدر را چطور بفهمم؟ فرمود: هر شب ماه رمضان صد مرتبه سوره دخان بخوان، شب بيست و سوم خودت مي فهمي. اينطور نيست كه هركسي بتواند وارد اين فضاها شود؛ ولي با تولد ایشان در انوار نوري تجلي كرد كه شرق و غرب را پوشاند، و بعد فرمود: ملائكه اي از بهشت با حله هاي بهشتي ایشان را شستشو دادند و خشك كردند. عمده فريقين هم اين روايات را دارند و اختصاص به اماميه ندارد. در روايت تعبيري دارد كه نوري از وجود مقدسش با تولدش ساطع شد، «حَدَثَ فِي السَّمَاءِ نُورٌ زَاهِرٌ لَمْ تَرَهُ الْمَلَائِكَةُ قَبْلَ ذَلِك»(5) ، نور ايشان در سماوات تجلي كرده بود، طوري كه ملائكه قبل از آن چنين چيزي نديده بودند. يك چنين شبي است كه اتفاق عظيمي افتاده، آن كسي كه «شَرَّفْتَ مَوْلِدَهَا بِنِسَاءِ الْجَنَّة وَ سَلَلْتَ مِنْهَا أَنْوَارَ الْأَئِمَّة»، انوار ائمه از او در عالم ساطع شده است و آن نور تجلي كرده، كه مبدأ نور هم ائمه (ع) هستند. آن نوري تجلي كرده كه «وَ أَرْخَيْتَ دُونَهَا حِجَابَ النُّبُوَّةِ»، بين او و آن حقيقت نبوت كلي هيچ حجابي نيست  و آن حقيقت را بدون حجاب دريافت مي كند. يك چنين تجلي در عالم واقع شده و مبدأ يك تحول عظيم در عالم و سرآغاز يك تاريخ است. هرسال هم كه تكرار مي شود، اين تجلي تكرار مي شود و راهي به سوي وجود مقدس حضرت زهرا (س) باز مي شود. در شب ميلاد يك تجلي از آن ليلة القدر واقع مي شود كه اميدواريم بتوانيم از اين تجلي برخوردار شويم.

سؤال: اين راه براي همه باز مي شود يا براي اهلش باز مي شود؟

پاسخ: اين راه مقاماتي دارد يك مرتبه اش براي همه است مثل اينكه قرآن «هُدىً لِلنَّاس »(بقره/185)، همه مي توانند وارد اين وادي شوند. اگر وارد اين وادي شدند و اجابت كردند، آن وقت «هُدىً لِلْمُتَّقينَ»(بقره/2)، است. به وادي تقوا رسيدن يك منزلت ديگري از هدايت قرآن و يك رزق و يك نور و هدايت هاي باطني ديگري است. هدايت قرآن يك درجه ندارد، ائمه (ع) وصديقه طاهره (س) هم اينطور هستند. ابتدا که تجلي واقع مي شود براي همه است «رحمة للعالمين» است. هركسي اسقاء كرد و چشيد به مراتب بالاتري از اين رحمت راه پيدا مي كند و الا محجوب مي شود. قرآن هم همين طور است، آنهايي كه اجابت نمي كنند در حجاب مي افتند و بين آنها و قرآن حجاب است.

 این عیدها! واقعاً تكراري از آن حقيقتي است كه از عالم بالا واقع شده و پنجره اي از غيب يا يك عالمي از غيب تجلي كرده و دوباره تكرار مي شود. مثل آن شب نيست بلکه تجلي از آن ليل است؛ ولي بالاخره يك شعاعي از آن است كه غنيمت است؛ يعني با رزق هاي دنيايي قابل مقايسه نيست؛ ولی اگر آدم اهلش باشد، نسيم رحمتش را مي فهمد و خودش را در معرض قرار مي دهد و الا ممكن است محروم شود.

در اين فرصت كوتاه دنباله همان بحث تفسير«بسم الله الرحمن الرحيم»، يك نكته اي را عرض كنم. آن هم اين است كه وجود مقدس فاطمه زهرا (س) حلقه اتصال و مبدأ اتصال ما به رحمت الهي هستند. ما همه مهمان رحمت خدا هستيم؛ يعني رحمت رحمانيه و رحيميه خدا و علم، معنويت، رزق هاي باطني و رزق هاي ظاهري ما، مثل نور خورشيد و بارش باران، نسيم بهار هرچه به ما مي رسد، محبت و مودتي که از دوستان به ما مي شود، زمين و آسمان و خورشيد و ملائكه به ما مي بخشند، ارحام و مؤمنين به ما لطف مي كنند، اينها همه شعاعي از رحمت خداست که يا رحمت رحمانيه است، يا رحمت رحيميه. اگر انبياء مي آيند و به ما علم مي دهند، اين رحمت خداست. بنابراين همه ما سر سفره رحمت خدا هستيم. اگر كسي مشرك نشد و در مقام بسم الله بود، كم كم چشمش باز می شود و همه عالم را پر از رحمت و محبت خدا مي بيند. همه رشته هايي كه با ما برقرار مي شود، رشته اي ازمحبت ودعوت اوست. نسيم رحمت خدا و محبت خدا را در هر رزقي كه به او مي رسد می بیند. به هر نحو خودش را از همه طرف، از شش طرف، بلكه از ظاهر و باطن در معرض رحمت حضرت حق مي بيند. رحمت پدر و مادر هم همين طور است. رحمت ارحام يك رشته اي از رحمت خداست. اينكه در اداله  و در فقه ما، اين قدر روي صله رحم تأكيد شده و قطع رحم گناه كبيره به حساب آمده است، به خاطر اين است كه در روايت آمده كه قطع با رحمت خداست. يك رشته اي از محبت خدا به ما در پدر و و در برادر و در اعمام است. اين اقوام انسان حامل يك رشته خاصي از رحمت خدا براي ما هستند كه اگر به او پيوند خوردي، به آن رشته پيوند خورده اي. اين پيوند هم به معني ارتباط و رفاقت و خدمت و بار برداشتن است. هميشه پيوند خوردن به معني بارگرفتن نيست، به معني بار برداشتن هم هست. باري از دوش رفيقت و قوم و خويشت برمي داري، با رحمت الهي گره خورده اي. كمااينكه بين مؤمنين هم همين طور است. در مؤمنين يك رشته اي از رحمت خدا هست كه در ديگري نيست. اگر با اين رشته قطع كرديد، با اين رشته از رحمت قطع كرديد. در روايات ما مكرر است، اگر كسي غيبت مؤمني را كند يا وقتي بي جهت غيبت مؤمني را مي كنند، پشت سر او دفاع نكند، ولايت از او قطع مي شود؛ يعني اين رشته رحمت و ولايتي كه در مؤمن بود، قطع مي شود. قرآن مي فرمايد: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض »(توبه/71)، مؤمنون ولي هم هستند. اين يعني رشته اي از ولايت حق و رشته اي از ولايت نبي اكرم (ص) در مؤمن هست. بنابراين هردو از آن جهت كه حامل ولايت ولي حق هستند، يك ولايتي پيدا مي كنند. اگر آن رشته را قطع كردي، با ولايت قطع كردي. اينكه در روايات هست كه «الْمُؤْمِنُ أَخُ الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّه أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَة »(6)، و «إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا»(7)، فرمود: اتصال مؤمن به روح الهي از اتصال شعاع خورشيد به خورشيد بيشتر است ؛ لذا هر مؤمني متصل به كلمه روح و كلمه امام است و از آن جهت رشته اي از رحمت امام براي مؤمنين ديگر است. قطع كردن او قطع كردن با امام و ولايت الله است و پيوند به او پيوند با ولايت الله است. پس همه آنچه ما مي بينيم رحمت مؤمنين به هم، اقوام، جمادات، نباتات، رشته هاي رحمت خداي متعال هستند. منتهي بعضي از اين رشته ها، رشته هايي هستند كه موقتي و يك تجلي هستند و قطع مي شوند. حتي رحمت پدر و مادر هم رشته اي است كه قطع مي شود. چون ديگر بيشتر از اين نيازي نيست، آن رشته رحمت به پايان مي رسد. آن رزقي كه من امروز دارم، فردا نيست تمام مي شود؛ ولي فرض كنيد اگر از عالم ما در عالم دهر رفتيد، يك امتداد ديگري دارد كه همه قرن ها را مي پوشاند و رشته رحمت هم همين طور است. يك رشته هاي رحمتي است كه قطع مي شود، يك رشته هاي رحمتي است كه رشته رحمت موصوله خداست و آن رحمت هيچ وقت قطع نمي شود، دائمي است و سرچشمه رحمت است. همه رحمت هاي ديگر از آن مي جوشند و ما دائم مهمان آن رحمت هستيم. آن رحمت موصوله اي كه در دنيا و آخرت و قبل از دنيا و ميثاق و رحم و بعد ازآن هست و خواهد بود و قطع نمی شود كلمه جامع رحمت است كه همه رحمت هاي ديگر شعاعي از آن است. ممكن است آن شعاع ها در يك قبض و بسط جمع شوند ولي خود آن رحمت موصوله هيچ وقت قطع نمي شود. خداوند در قرآن می فرماید: «أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَل »(بقره/27)، رشته اي است كه به ما گفتند: با آن رشته پيوند بخوريد. آن رشته، همان رشته رحمت الهي و رشته امام است، اينكه گفتند: از امام قطع نكنيد، چون قطع كردن از او، قطع كردن از رحمت خداست. اينكه مي گويند: به نبي اكرم (ص) پيوند بخوريد؛ يعني قطع كردن او، قطع كردن از خداي متعال است. آن رشته، رشته رحمت نبي اكرم (ص) و اهل بيت (ع) است كه معدن الرحمة هستند. رحمت موصوله خداي متعال هستند، و معني وصل كردن هم اين است كه سعي كنيد همه امكاناتتان را به آن رشته متصل كنيد. چشمتان، گوشتان، زبانتان، قواي ظاهري و باطني تان، قلبتان، ثروت تان، آبرو و جان و مالتان را به آنجا متصل كنيد. وقتي اين اتصال شديد شد اصلاً فاني شويد. « بِأَبِي  أَنْتَ  وَ أُمِّي  وَ نَفْسِي  وَ مَالِي»(8)، اين كه همه چيزتان را فدا كنيد، اين همان نهايت اتصال به رحمت است. ديگر چيزي از خود انسان نماند، انسان تا خودي دارد هنوز متصل نشده است تا من هستم و امام هست، هنوز من متصل نشدم. اتصال حقيقي وقتي است كه بگويي: من همه چيزم را «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي وَ مَالِي» ، مي دهم. وقتي به مرحله اتصال مطلق رسید و همه هستي خودش را داد، آنوقت آنجايي است كه به هر كجاي عالم نگاه مي كند، حضور آن رحمت موصوله خدا را مي بيند؛ يعني احساس مي كند همه جا امام حاضر است. مي دانيد كه ما گاهي در حاضر و غايب كردنمان به عكس انجام مي دهيم. محصلي سر كلاس حاضر و غايب مي كرد، غايب ها را حاضر و حاضران را غايب مي زد. ما هم در حضور غياب ها به عكس هستيم. امام زمان غايب است و ما حاضر هستيم. اگر امام حاضر نيست، پس ما چطور حاضر هستيم؟ اين چه معرفتي از امام است كه امام غايب است و ما حاضر هستيم. هركجا حضوري است اول حضور امام است، بعد حضور مأموم است. مقام الهي و عالم از طريق او به هم متصل مي شوند، بنابراين اصلاً غيبتي نيست. اگر كسي تا خودش را مي بيند، هنوز متصل نشده است فقط وقتي همه چيزش به امام پيوند خورد، آن وقت همه جا رحمت الهي را مي بيند و غرق در رحمت مي شود. دائماً از سرچشمه رحمت مي نوشد و مي جوشد و اين طور باقي مي شود. «كُلُّ شَيْ ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَه »(قصص/88)، فرمود: وجه الهي معصوم است، خليفة الله وجه الله است. هرگاه ما متصل به امام شديم طوري كه هيچ چيز از ما باقي نماند، همه وجود ما باقي مي ماند. هر وجهي از فعل ما كه به امام باقي نماند، آن وجه از فعل فاني است. چون به امام و وجه الله متصل نشده، فاني مي شود. هر وجهي از ما كه از امام جداست و پيوند نخورد، آلوده است. هرگاه متصل شد، طاهر و موحد مي شود؛ يعني تا ما نسبت به مقام تفتي نبي اكرم (ص) و اهل بيت (ع) نرسيم، موحد و مخلص كامل نمي شويم. مقام اخلاص و مقام درك محبت همين است. ما بايد به رحمت الهي كاملاً متصل شويم، آن وقت غرق در رحمت  می شويم وهميشه در درياي رحمت غرق هستيم و  هميشه هم از رحمت خدا مي گيريم. آن رشته رحمتي كه ما بايد به آن پيوند بخوريم، وجود مقدس امام است. اگر كسي به آن رشته رحمت گره نخورد، خداي متعال رحمت خودش را از او برمي دارد. يعني اگر كسي با تمام وجود فاني در امام نشد، نگاهش تابع امام نيست. اين نگاه كه تابع امام نيست، از امام قطع شده است.

گاهي انسان براي خودش استكبار مي كند، شخصيتي در مقابل خليفة الله قائل است، مثل ابليس كه سجده نكرد. يك موقع آدم سجده مي كند ولي در يك نگاهش تخلف مي كند. به همان اندازه اين نگاه فاني است. مال را مي دهد، اين مالي كه براي خودش خرج مي كند، فاني است. مالي كه به امام مي رسد مال باقي است .آبرويي كه خرج امام مي شود، باقي است و به مقام قرار السكينه مي رسند. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ»(توبه/103)، مقام سكين، مقام صلوات نبي اكرم (ص) در ما است. اين فقط در ما نيست، اگر جان را هم به نبي اكرم داديد و حضرت يك صلوات فرستاد، هم پاك و هم خالص مي شويد و هم به توحيد و هم به مقام قرار مي رسيد و الا قبلش مقام بي قراري و مقام فنا است و چيزي نيست. هرچه به دست پيامبر و اهلبيت مي رسد، مي ماند. آنها رشته رحمت هستند از آنها بگيريم، هرچه هم مي گيريم به آن مبدأ برگردانيم، باقي مي ماند، والا اگرخرج كرد، تمام مي شود. هرچه مي گيري بايد برگرداني. «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَه »(بقره/245)، اگر به خداي متعال قرض دادي، دو چندان مي شود. فرمود: قرض به خداي متعال صله به امام است. اگر كسي همه هستي خودش را به امام بدهد، اين هستي پايدار مي شود.

اگر كسي از اين رشته بريد، خداي متعال رحمت رحيميه اش را از او قطع مي كند و ديگر اهل بهشت و اهل رزق هاي معنوي و اهل قرآن هم نيست. قرآن كه كتاب هدايت و سراسر رحمت است، در قرآن خداي متعال مي فرمايد: «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ» (بقره/26)، يك مثل هايي قرآن مي زند، مي گويند: اين مثل ها براي چيست؟ مي فرمايد: خداي متعال به وسيله قرآن هم اضلال وهم هدايت مي كند. خداي متعال كه سرچشمه هدايت است، «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض »(نور/35)، و اين كتاب نور را فرستاده كه «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْك  لِتُخْرِجَ النَّاس  مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور بِإِذْنِ رَبِّهِم »(ابراهيم/1)،  مي فرمايد: خداي متعال با همين كتاب فاسقين را اضلال مي كند. فاسق كيست؟«الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِه »(بقره/27)، يك عهدي خدا گرفته بود، آن عهد را نقض مي كنند، بعد از اينكه خدا محكم كرده بود. عهدهاي خداوند متعال خيلي محكم است. در عهد ولايت است كه عهد توحيد در عهد ولايت محقق و مجسم مي شود.

كساني كه اين عهدها را بعد از اينكه محكم شده بود نقض مي كنند، «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني  آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ»(يس/60)، عهد توحيد بود كه عبادت شيطان نكنيد، «وَ أَنِ اعْبُدُوني  هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ» (يس/61)، حركت در صراط مستقيم صراط عبوديت است و صراط مستقيم وادي ولايت امام است. اين عهد ماست که اين عهد را نقض مي كنند. «وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَل » (بقره/27)، رشته رحمت الهي كه در وجود مقدس نبي اكرم و اهلبيتش هست همان رشته اي است كه خدا فرمود: به او پيوند بخوريد. وقتي پيوند خوردند، آنهايي كه اين عهد ولايت را نقض مي كنند، رابطه شان را با اين رشته قطع مي كنند، خودشان براي خودشان دنياي مستقلي درست مي كنند، «وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَل وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْض »، نتيجه كارشان هم همه افساد است. «أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُون »، اينهايي كه با امام قطع مي كنند، وجودشان خاسر است. خود وجود از دست مي رود. وجود خاسر وجودي است كه به امام پيوند نمي خورد. اينها وقتي اينطور شدند، خداي متعال هدايت قرآن را از آنها قطع مي كند و قرآن مضل آنها مي شود. قرآني كه كتاب هدايت است، مضل است يعني آنهايي كه با امام قطع مي كنند، رشته شان هم از قرآن و هم از امام قطع مي شود. اينكه حضرت فرمود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْن كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»(9)، كتاب الله و عترتي از هم جدا نمي شوند. اگر كسي از امام بريد، فاسق است. فاسق كه شد، قرآن او را اضلال مي كند و از قرآن هم بريده است. «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْن»، يعني من در ظاهر مي روم ولي در بين شما باقي مي مانم. اگربه اين دو گره بخوريد، به حضرت گره خورديد و اگر از اين دو جدا شويد، از حضرت جدا شديد. اگر كسي از اهل بيت بريد، از قرآن بريده است و قرآن مضل او مي شود. از نبي اكرم بريده است و رابطه اش از نبي اكرم (ص) قطع مي شود. يعني ما مي توانيم نور نبي اكرم را در قرآن و اهل بيت بچشيم.

پس خداي متعال يك رشته رحمتي دارد كه اصل رحمت است و همه رحمت هاي ديگر جوششي از اوست. مي گويد: به اين رشته رحمت من پيوند بخوريد. اگر به او متصل شديد به رحمت من متصل مي شويد و رحمت مرا درمي يابيد. غرق در محيط رحمت مي شويد و باقي مي شويد. اگر هم به آن رشته رحمت متصل نشديد، با ديگران مرتبط بوديد و از دست هاي ديگر گرفتيد، هم شما فاني هستيد و هم دست هايي كه از آنها مي گيريد. هم خودتان از بين مي رويد و هم آنهايي كه به آنها تكيه مي كنيد؛ ولي اگر به رشته رحمت موصوله اي كه قطع نمي شود تكيه كرديد، آن رحمت باقي است، شما هم ذيل او باقي خواهيد بود و شما ديگر خاسر نيستيد. اگر هم از او بريديد، به اندازه اي كه مي بريد فاسق مي شويد.

به موسي بن جعفر(ع) عرض كردند: آقاجان! بعضي از دوستان و محبين شما گناهاني مي كنند، به آنها فاسق مي گويند، فرمود: نه «فاسق االعمل» بگوييد. عملي كه معصيت است فسق و خروج از دايره رحمت است. پس اگر همه وجود انسان متصل به امام شد ديگر فاسق نيست. اگر اصل وجودش متصل به امام است، اصل وجود ديگر فاسق نيست؛ ولي اگر نگاهش خروج از دايره ولايت امام است، آن نگاه فسق و خروج از رحمت است.

محيط رحمت كجاست؟ همان محيط جنت است. اگر كسي از اين محيط خارج شد و نگاهي كرد كه از اين محيط خارج است، وارد جهنم مي شود. نگاهي كه فعلي، قولي، حركت قلبي، از اين رشته خارج است، اين نگاهي است كه وارد وادي جهنم مي شود. اگر اصل وجود انسان، اصل اراده انسان استكبار و تخلف كرد، فاسق حقيقي مي شود. اگر نه، در باطن متصل است؛ ولي اين نگاهش، اين حركتش، اين محبتش از دايره رحمت بيرون است، اين فاسق مي شود و به همان اندازه هم از هدايت قرآن محروم مي شود. هدايت قرآن كساني را مي گيرد كه متصل به اين رشته هستند. توضيحش در آيات مباركه سوره بقره و اوايل سوره مباركه رعد آمده است.

يك دسته هستند كه از قرآن بهره مند هستند. «أَ فَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمى  إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ»(رعد/19)، پيامبر گرامي! آن كسي كه مي داند به علم رسيده و نورانيت پيدا كرده است و مي فهمد كه آنچه بر تو نازل شده است، حق است و از طرف خداست، مثل آن كسي است كه كور است. آن كسي كه مي داند چشم دارد و بيناست، انوار قرآن و حقيقت قرآن را با چشم باطن مي بيند و مي فهمد حق از طرف خداست. آن كسي كه نمي بيند، فقط يك سر و صدايي مي شنود. تعبير قرآن اين است: مثل كسي كه «يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلاَّ دُعاء» (بقره/171)، يك سر و صدايي مي شنوند. اين دو يكي هستند؟ مي فرمايد: «إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ»(رعد/19)، فقط اولوالالباب هستند كه مي فهمند اين دو دسته يكي نيستند. آن كسي كه مي داند قرآن حق است، نور قرآن را مشاهده مي كند و آن كسي كه از مشاهده نور قرآن نابينا است اين دو يكي نيستند. اولوالالباب فرق اين دو را مي فهمند.

اولوالالباب چه كساني هستند؟ اولوالالباب كه فرق بين دسته اول و دوم را مي فهمند، دسته اول اهل بيت ودسته دوم مخالفان اهلبيت هستند. اولوالالباب كه فرق اين دو را مي فهمند، چه كساني هستند؟ چه كسي فرق بين امام و غير امام را مي فهمد؟ چه كسي تفاوت بين امام كه حامل قرآن است و نور قرآن را مشاهده مي كند و نور قرآن در قلب اوست «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في  صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْم » (عنكبوت/49)، و كسي كه فرق بين امام و فرق بين آن كسي كه اعمي است و نور قرآن را نمي بيند و به نور قرآن راه پيدا نكرده است و حامل قرآن نيست را مي فهمد. ظاهر اين دو يكي است و هردو لباس بشر پوشيده اند. آنهايي هستند كه «الَّذينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ»، آنهايي كه به عهدشان وفا مي كنند،«وَ لا يَنْقُضُونَ الْميثاقَ» آن ميثاق الهي را نقض نمي كنند، «وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ» (رعد/21) به آن رشته اي كه خدا گفته بود گره بخوريد، گره مي خورند، اينها اولوالالباب مي شوند. آنوقت فرق امام و غير امام را مي فهمند. اينها فرق كسي كه به قرآن رسيده و مي داند «يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَق » (رعد/19) و آن كسي كه نابينا است و قرآن را نمي بيند، مي فهمند. اولوالالباب كساني هستند كه به امام گره مي خورند و تابع امام هستند، فرق امام و غير امام را مي فهمند. اينها هستند كه از امام و نور قرآن بهره مند مي شوند.

در ذيل «بسم الله الرحمن الرحيم»، عرض كردم كه ما اگر از خدا استعانت مي جوييم چون رحمان و رحيم است. آن رشته رحمتي كه سرچشمه فيض الهي است و همه فيض الهي به ما مي رسد وجود مقدس امام است. اگر به امام گره خورديد، رابطه شما با قرآن و نبي اكرم كه سرچشمه حقيقي رحمت است، برقرار مي شود، و الا هم رشته قرآن و هم رشته امام قطع مي شود و طبيعتاً ارتباط با نبي اكرم قطع مي شود. وقتي قطع شد، رابطه با رحمت خدا و با شفاعت الهي كه نبي اكرم هستند، قطع مي شود.

همه اينها را براي اين عرض كردم كه آن وجود مقدسي كه مادر اهلبيت (عليهم السلام) است و تمام بزرگان و علماي شيعه مكرر نقل كردند و از اهل سنت هم هست كه حضرت مي فرمود: «ام ابيها»! من اين را نمي فهمم. جنبه مادري نسبت به نبي اكرم يعني چه؟ اين مادري ظاهري نيست. در چه عالمي، چه اتفاقي افتاده است. «اُم» كلمه  رحمت و تجلي رحمت خداست. ام الائمه يعني رحمت خدا به ائمه از طريق ايشان در اين عالم جاري مي شود. عوالم ديگر را نمي فهميم و كاري به آن عوالم نداريم. در اين عالم ظاهراً و باطناً «ام الائمه» هستند. انوار ائمه از ايشان ساطع مي شود و هم مشكات نور ائمه هستند كه در آيه نور خوانديم. «زجاجاً» حبابي كه محافظ اين نور و سپر اين نور است، سنگ مي خورد كه اين نور بماند. حضرت زهرا اينگونه هستند؛ بنابراين تجلي آن رشته رحمت در وجود ايشان است. اگر امام «معدن الرحمة» و رحمت موصوله است، در همه عوالم رحمت امام است. گفتند: اگر كسي چشمش باز شود مي بيند همه سر رشته رحمت خدا در دست امام معصوم ودر دست اميرالمؤمنين و در دست وجود مقدس رسول الله(ص) است.

آن كسي كه مبدأ اين رحمت است و ما را به آن رحمت وصل مي كند. براي اينكه رشته رحمت قطع نشود، زجاجه مي شود. حبابي مي شود كه سنگ بخورد، بشكند تا اين چراغ روشن بماند، و مردم از اين چراغ استفاده كنند. آن بلاي سنگين را تحمل كرده است كه ما متصل شويم.

در ذيل زيارت حضرت يك جمله اي را توضيح دادم كه حلقه اتصال ما به ولايت و نبوت كلي است كه معدن رحمت الهي است. وجود مقدس حضرت زهراست و بلاي ايشان هست كه معبر ما از ظلمات و وادي حيرت و ترس و وحشت و ظلمات جهنم و وادي شرك و كفر به واديي ولايت و نبوت و طبيعتاً به وادي توحيد است. «أَنْ تُلْحِقَنَا»(10)، «فَإِنَّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْنَاكِ إِلَّا أَلْحَقْتِنَا»(11)، به دست ايشان ما به حقيقت نبوت و ولايت ملحق مي شويم و به رشته رحمت متصل مي شويم، كه اگر متصل شديم، «لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوَلَايَتِكِ» آن وقت مي توانيم به خودمان بشارت بدهيم، كه ما با ولايت حضرت از شرك تطهير شديم و به مقام اخلاص محض، به مقام توحيد محض، به مقام لقاح رسيديم. اين همان چيزي است كه به دست صديقه طاهره واقع مي شود. صديقه طاهره آن رشته رحمت خداست كه عهد بلا را براي رساندن مؤمنين و همه خوبان عالم به توحيد و نبوت و حقيقت ولايت تحمل كرده است. ايشان سرچشمه رحمتي است كه نسبت به همه مؤمنين جنبه مادري دارد. همه مؤمنين در دامن محبت او هستند، ولو اينكه ممكن است محبت او از طريق حجاب ائمه برسد؛ ولي همه به وسيله ايشان و با شفاعت ايشان عبور مي كنند. ايشان با نور خودش آتش جهنم را خاموش كرده است و محيط امن براي ما درست كرده كه بتوانيم سالم از اين جهنم به وادي جنت و بهشت و ولايت و توحيد برسيم.

سوال: به قرائت قرآن هر روزه می رسیم. امروز آیات 116 تا 121 سوره مبارکه آل عمران است. گوش می سپاریم و بعد به بیانات استاد برمی گردیم.

پاسخ: وجود مقدس فاطمه زهرا حلقه اتصال ما به رحمت خدا هستند و ما به وسيله ايشان از وادي عذاب نجات پيداكرديم، اين در روايات فراوان اشاره شده است. گاهي در روايت شفاعت هست كه حضرت روز قيامت وقتي مي آيند با يك شوكتي وارد محشر مي شوند. هفتاد هزار ملك پيش رو و سمت راست و چپ هستند و در بعضي روايت هست كه زمام ناقه شان در دست جبرئيل است و منادي ندا مي دهد كه: همه اهل محشر بايد چشم هايشان را فرو بخوابانند. روايت دارد همه حتی صديقين و شهدا فرو مي خوابانند. اين نشانه علامت نور حضرت است. شايد تجلي نور به حدي است كه احدي نمي تواند نظر كند. حضرت عبور مي كنند و بعد مي آيند. وقتي مي آيند آن صحنه مصيبت كربلا آنجا ظاهر مي شود و مصيبت حضرت زنده مي شود و شفاعت مي كنند. اين مصيبت و بلايي كه در طول تاريخ است و حضرت تحمل كردند، آنجا يك تجلي مجددي پيدا مي كند، آن وقت حضرت وارد ميدان شفاعت مي شوند و اجازه شفاعت به ايشان داده مي شود و هركسي را كه به يك نحوي در اين وادي اهل خير بوده، همه را جمع مي كنند. به طوري كه همه اهل محشر آن روز آرزو مي كنند اي كاش فاطمي بودند. اين معني همان «معدن الرحمه» است؛ يعني بلاي ايشان است كه سرانجام كار ما را مشخص مي كند. آن سرانجام نمونه همین دنيا و ظهور همين دنياست. در اين وادي هم همين طور بوده كه ما با بلاي حضرت سير مي كرديم. آنجا هم با بلاء حضرت صحنه شفاعت گشوده مي شود.

فريقين در صحاحشان دارند. در مجامع روايي هم مكرر آمده است. مرحوم صدوق و ديگران هم نقل كردند كه چرا حضرت زهرا فاطمه نام نهاده شده است؟ اين اسماء و الفاظ نبوده، يك معاني بوده است كه آن معاني ناظر به مقامات هستند. اگر كسي از همين لفظ خوب عبور كند، به مقامات مي رسد. اين لفظ اسم و معبر براي آن مقامات است. در روايت براي ايشان بيش از نه اسم وجود دارد كه هر كدام وجوهي از مقامات ايشان را بيان مي كند و پرده اي از مقامات ايشان برمي دارد، يكي از مهم ترين آنها كه شايد مهمترين آنها هم هست فاطمه و زهرا است، كه فاطمه از زهرا هم مهمتر است. در باب فاطمه وجوهي ذكر شده است. يكي اينكه خداي متعال او را فاطمه ناميد چون همه خلايق از معرفت او جدا هستند، او جداست و بقيه عالم جداست. اين يك هشدار است كه به ما داده اند. در بعضي روايت دارد كه خداي متعال او را فاطمه ناميد چون طمع دشمنان با ايشان قطع شد. اين خيلي عجيب است. خداي متعال وقتي ايشان را به نبي اكرم عطا كرد، طمع دشمنان از ايشان قطع شد؛ يعني اينهايي كه در باطن مي ديدند دارد چه اتفاقي مي افتد، وقتي اين نور به دنبال او مي آيد ائمه از وجود او ساطع مي شوند، ديگر بقاي اسلام تضمين شده است. خداي متعال طمع آنها را قطع كرد و مأيوس شدند. «سَمَّاهَا اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَاطِمَةَ لِمَا أَخْرَجَ مِنْهَا وَ جَعَلَ فِي وُلْدِهَا فَفَطَمَهُمْ عَمَّا طَمِعُوا فَبِهَذَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ فَاطِمَةَ لِأَنَّهَا فَطَمَتْ طَمَعَهُمْ وَ مَعْنَى فَطَمَتْ قَطَعَتْ»(12)، طمع آنها را قطع كرد. اين معناي بسيار رفيعي است. يك روايت ديگر هم دارد كه اين مكرر در روايات آمده است.

«يَا فَاطِمَةُ أَ تَدْرِينَ لِمَ سُمِّيْتِ فَاطِمَة»(13)، اين روايت را وجود مقدس امام صادق (ع) از پدر بزرگوارشان نقل مي كنند. وجود مقدس رسول الله (ص) به حضرت فرمودند: مي داني چرا اسم شما فاطمه نام نهاده شده است؟ اين هم كه نام نبردند چه كسي اين نام را نهاده است، چون نام گذار خداي متعال است. «فَقَالَ عَلِيٌّ (ع) يَا رَسُولَ اللَّهِ لِمَ سُمِّيَتْ» شما بفرماييد. حضرت فرمودند: «قَالَ لِأَنَّهَا فُطِمَتْ هِيَ وَ شِيعَتُهَا مِنَ النَّارِ» خود ايشان و محبين شان از آتش جهنم جدا شدند.

باز در روايت از وجود مقدس رسول الله است كه امام هادي نقل كردند«إِنَّمَا سُمِّيَتِ ابْنَتِي فَاطِمَةَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَطَمَهَا وَ فَطَمَ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ النَّار»(14)، هم خود ايشان و هركس ايشان را دوست دارد. يعني رشته محبت ايشان رشته اي است كه رشته جدايي از آتش است. هركجا محبت است، محبوب هم هست. شعاعي از وجود صديقه طاهره هركجا هست كه وادي محبت ايشان است، هر قلبي كه محب است در وادي محبت ايشان و شعاع ايشان است. اين شعاع، شعاعي است كه از آتش جداست. آتش را هم قبلاً معنا كرديم، «وَلَايَةُ عَدُوِّ آلِ  مُحَمَّدٍ هِيَ النَّار»(15)، محيط ولايت دشمنان نبي اكرم و اهل بيتشان محيط نار است و محيط وجود مقدس حضرت زهرا و محبتشان، محيط جنت است. خداي متعال كساني را از آتش جدا كرده كه وارد اين وادي محبت هستند. اين معني رحمت است. شعاع وجود ايشان در محبين است. همه نازله محبت، رحمت، شفاعت ايشان است. لذا خداي متعال ايشان را فاطمه ناميد، چون هم خود ايشان و بعد محبين ايشان، آنجايي كه شعاع وجود ايشان است از آتش بريده است. آتش محيط ولايت اولياي طاغوت است. «وَ االَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»(بقره/257)، پس كسي كه وارد محيط ولايت حضرت زهرا شد از محيط ولايت اولياي طاغوت بيرون است. اين محيط جنت و رحمت است. چون اصل آن رحمت موصوله است. اصل آن «معدن الرحمه» است. لذا «أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّة»(16)، سني و شيعه نقل كردند. اول كسي كه وارد بهشت مي شود ايشان است. اول كسي كه وارد بهشت شود بايد اول شخصيت باشد که او نبي اكرم است و ايشان جان نبي اكرم است. محيط ولايت ايشان محيط جنت است. خود ايشان هم «أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّة»، هستند. حضرت فرمودند: من بوي بهشت از ايشان مي شنوم که بوي بهشت نبي اكرم از حضرت زهرا ساطع مي شود. اين خارج از درك همه است که همه بزرگان نقل كردند و مي خوانند اما دركش سخت است. به حضرت عرض كردند: چرا فاطمه را مي بوييد؟ فرمود: من از فاطمه بوي بهشت را احساس مي كنم. نه بهشت ما، بهشت خود حضرت! انشاءالله خداي متعال همه ما را ذيل وجود فاطمه زهرا(س) قرار بدهد و از طريق ايشان به سرچشمه توحيد و نبوت و ولايت متصل شويم و به دست ايشان وارد وادي توحيد شويم واز جام توحيد واز كوثر به دست ايشان بنوشيم.

پی نوشت ها:

(1) بحارالانوار، ج97، ص185

(2) بلد الامين، ص183

(3) بحارالانوار، ج97، ص199

(4) شرح نهج البلاغه، ج13، ص197

(5) بحارالانوار، ج16، ص80

(6) بحارالانوار، ج64، ص75

(7) بحارالانوار، ج58، ص148

(8) بحار الأنوار ، ج 98، ص 213

(9) وسايل الشيعه، ج27، ص33

(10) بحارالانوار، ج99، ص213

(11) بحارالانوار، ج97، ص194

(12) بحارالانوار، ج43، ص13

(13) بحارالانوار، ج43، ص14

(14) بحارالانوار، ج43، ص15

(15) بحار الأنوار ،ج 24، ص 321

(16) كافي، ج4، ص28