نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

شروع تفسیر سوره مبارکه عصر؛ بررسی معنای عصر و دیدگاه عصر رسول اکرم(ص) در فضای سوره و بیان کلیات سوره

متن زیر جلسه 53 گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 21 تیر 93 برگزار شده است. در این جلسه ایشان بیان می دارند که سوره عصر در ادامه سوره کافرون اين مطلب را توضيح مي دهد كه اگر كسي ذيل دوران نبي اكرم حركت كرد؛ يعني زمانش تابع زمان نبي اكرم شد، چنین کسی اهل رشد است. در غیر این صورت اهل خسارت است. عصر از نظر لغوی سه معنا دارد؛ گاهي عصر به معني فشار است. . معناي ديگر زمان است. معني سوم هم اعتصام و اعتماد و تكيه كردن است. بعضي از نقل ها دوران نبي اكرم را تفسير به عصر كردند. معناي ديگر كه آمده است اين است كه عصر دوره ي ظهور امام زمان(ع) است. بنابراين اين عصر نبي اكرم دوراني است كه از نبي اكرم ناشي مي شود و تا عصر ظهور ادامه پيدا مي كند كه در عصر ظهور حجاب ها از حقيقت نبي اكرم و دين ایشان كنار مي رود و از طريق امام زمان آن شمس حقيقت تجلي مي كند. می توانیم بگوييم مراد از عصر دوران هاي زندگي اجتماعي بشر است كه خداي متعال به اين ادوار سوگند ياد مي كند و در اين زمان ها و دوران ها انسان در خسارت است. تنها يك دسته هستند كه در اين فرصت بهره بردند؛ کسانی که ایمان بالله داشته باشند. ایمانی که منتهی به عمل صالح شود. تواصي بالحق ذيل عمل صالح است. تواصي بالصبر هم ذيل تواصي بالحق است...

سؤال: بحث ما در جلسات گذشته تفسير سوره مباركه كافرون بود. نكات خوبي را بيان كردند. نگاهي عميق و لطيف به سوره مباركه كافرون شد. خدمت شما هستيم و تفسیر سوره عصر را از شما می شنویم.

جواب: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمدٍ و آله الطاهرین. اللّهمّ كن لولیك الحجة بن الحسن صلواتک علی و علی آبائه، فی هذه السّاعة و فی كلّ ساعة، ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فیها طویلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک. سوره عصر از خلاصه ترين سور قرآن ولي داراي معارف بلندي است. این سوره ادامه سوره كافرون نیست ولي ارتباط تنگاتنگي بين معارف اين دو سوره وجود دارد. همه معارف قرآن به صورت يك منظومه بزرگ هستند و به هم پيوسته و مكمل یک ديگر هستند. قرآن مثاني است و همه سور قرآن به هم معطوف هستند. اين پيوند بين سوره كافرون و عصر هم هست. شايد هم پيوند ويژه اي هم بين اين دو سوره بتوان برقرار كرد.

در سوره كافرون بحث از صف بندي است كه بعد از تبيين نبي اكرم با سران كفر به وجود آمد. آنان نسبت به ایشان طمع داشتند و می خواستند حضرت را با خودشان همراه كنند. پیامبر (ص) پرچمدار تاريخي توحيد هستند و همه انبياء و اولياء كه دعوت به توحيد كردند، ذيل ايشان بودند. ايشان معلم همه هستند. بنابراین اگر كمترين مماشات و انحرافی در مسير ايشان پيدا مي شد، همه كائنات از مسير بندگي و توحيد خارج مي شدند«بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّه»(1). حضرت با اتكا به حق و استعانت از ايشان، استوار ايستادند و صف بندي روشني را در دو امر مقابل كفار بيان كردند.

یکی از آن ها در موضوع معبود است؛ كه هيچ معامله اي بر سر معبود نمي شود كرد. ما هر معامله اي بخواهيم بكنيم، باز بر سر يك معبود سومي است. باید معبودي را بپرستيم، مقصدي داشته باشيم و براي آن مقصد با هم معامله كنيم. وقتي معبودها دو تا شد، جايي براي معامله و داد و ستد وجود ندارد. دیگری در بحث دين بود، يا به عبارتی دیگر ولايت و سرپرستي كه طريق تحقق آن توحيد است و در آن هم امکان معامله نيست.

اگر اين صف بندي نبود ما هيچكدام نمي توانستيم به مقام اخلاص برسیم. امكان سير در وادي توحيد و رسيدن به مقام اخلاص از آنجايي است كه حضرت اين مرزها را كشيدند. اما اگر اين مرزها بسته نمي شد، براي ما راه توحيد و غير توحيد و اخلاص و شرك قابل تشخيص نبود. اگر هم قابل تشخيص بود امكان مقاومت براي ما نبود. اگر يك سدي در مقابل آن وسوسه و هجوم دستگاه باطل زده نمي شد و آن كشتي نبود، همه ما در امواج فراگير فتنه باطل و ابليس اسير و گرفتار مي شديم. حضرت با استقامت خود سدي شدند و براي ما امكان زندگي در وادي توحيد و نجات از شرك را بيان كردند. بعد از اين ديگر به خود ما بستگی دارد. اگر ذيل حضرت حركت كنيم، اهل توحيد و نجات خواهيم بود. اگر هم از ذيل حضرت بيرون رفتيم و با كفار همراه شديم، اهل خسارت و خسران خواهيم بود.

سوره عصر در ادامه سوره کافرون اين مطلب را توضيح مي دهد كه اگر كسي ذيل دوران نبي اكرم حركت كرد؛ يعني زمانش تابع زمان نبي اكرم شد، چنین کسی اهل رشد است. در غیر این صورت اهل خسارت است.

در مقایسه دوران تجدد و دوران سنت بیان می شود؛ انسان هايي كه در عصر تجدد زندگي مي كنند پيشرفته هستند و آنهايي كه در عصر سنت هستند، عقب افتاده هستند. امروزه هم معيار مرزبندي پيشرفته و عقب افتاده، توسعه يافته و نيافته همين است. آنهايي كه مكتب تجدد را قبول كردند؛ يعني انقلاب صنعتي و انقلاب علمي غرب را كه تحقق بخش مكتب تجدد است را قبول كردند و بافت انساني شان تغيير پيدا كرد و متناسب با مكتب تجدد شد، به این ها انسان پيشرفته و توسعه يافته می گویند. زمانشان تابع زمان تجدد است. يعني؛ ذيل اين فرهنگ زندگي مي كنند و معيشت، حيات و عصرشان تجدد است.

فرض كنيد در جامعه اي زندگي كنيم، كه متجدد است. يعني؛ مدرن شده، فرهنگ مدرنيته را قبول كرده و همه ساعت هاي زندگي اش را ذيل آن فرهنگ شكل داده است. در عين حال مجموعه ای باشد که منزوي از اين بستر باشند و بافت انساني شان متناسب با فرهنگ مدرن تحول پيدا نكرده باشد. این ها انسان هاي سنتي هستند، اگرچه در جامعه متجدد زندگي مي كنند. می گویند: اينها عقب افتاده هستند با وجود این که در يك محيط جغرافيايي زندگي می کنند كه پيشرفته است.

اگر كسي در عصر نبي اكرم كه يك عصر تاريخي است و در همه ادوار حضور دارد حتي از نظر بنده در برزخ و قيامت هم هست زندگي كنند، انسان هاي رشد يافته اي است. اگر بيرون از اين دوران زندگي كنند، اهل خسر است.

همان گونه كه بيرون دوران تجدد عصر سنت است، بيرون عصر نبي اكرم هم عصر اولياي طاغوت است. دو دوران داريم؛ عده اي در اين دوران و عده اي در دوران ديگر هستند. هركس در فضاي نبي اكرم نيست، خاسر است. «وَ الْعَصْر» يكي از معاني عصر، عصر نبي اكرم است. مرحوم علامه طباطبايي همين معنا را براي عصر انتخاب مي كنند. قسم به اين دوران كه همه انسان ها در خسارت هستند«إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ، إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» مگر آن هايي كه گرايش به حضرت پيدا كردند و ذيل دوران حضرت زندگي مي كنند. آنان دعوت حضرت را فهميدند و با حضرت همراه شدند. اما دیگران اهل خسارت بودند.

از نظر فتواي فقهاي اماميه بسم الله هر سوره جزء آن است. لذا اگر كسي در نماز واجب كه بايد سوره كامل خوانده شود، سوره بدون بسم الله بخواند، نمازش صحيح نيست. مگر آن که سهواً باشد. بسم الله هر سوره اي هم با سوره هاي ديگر متفاوت است. لذا از نظر فقهي اگر كسي در نماز بسم الله را به نيت يك سوره گفت، اما بعد نظرش برگشت که سوره كوتاهتري را بخواند، تا به نيمه سوره نرسيده، می تواند سوره را تغيير بدهد جز در سوره توحيد و كافرون كه در نمازهاي واجب امكان تغييرش نيست. حالا اگر بسم الله نگويد، سوره دوم را ناقص خوانده است چون بسم الله سوره جمعه غير از بسم الله سوره ديگر است.

بعضی مفسرين بزرگ معتقدند كه بسم الله هر سوره اي همانطور كه متعلق به آن سوره است، معنايش هم متناسب با آن سوره است. يعني؛ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» است. اينجا نیز بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، وَ الْعَصْر»، است. پس هر سوره اي هم محتوايش مرتبط با بسم الله است، هم بسم اللهي كه ما مي گوييم استمداد از خداي متعال است و اذان دخول سوره است. ما هر كاري را بايد با بسم الله شروع كنيم مگرنه آن كار به نتيجه نمي رسد. معنای ابتر اين است كه كاري كه با بسم الله نيست، ماندگار نمي شود. طعامی که انسان می خورد اگر بدون بسم الله باشد، هيچ اثر ماندگاري ندارد. ولي همين غذا اگر با نام خدا بود به يك امر ماندگار تبديل مي شود. اين خوردن يكي از مقامات بندگي و وجه الله مي شود و براي انسان مي ماند. كارها با بسم الله ماندگار مي شود، رنگ الهي مي گيرد و سبقت الله مي شود. كارهاي معنوي هم همین گونه هستند؛ حتماً بايد با بسم الله باشند در غیر این صورت نه توانش را داريم و نه عمل ماندگاري مي شود. بنابراین اگر كسي خواست به ساحت قرآن وارد شود، متنعم به اين سفره الهي شود، به خصوص در اين ماه كه ماه نزول قرآن است، باید با بسم الله وارد شود که مدخل ورود قرآن است. اگر انسان عارف یا فيلسوف هم باشد، اگر بدون بسم الله وارد سوره شود، صيدي از آن نخواهد كرد. بنابراين انسان بايد همه امكاناتش را کنار بگذارد و با اعتماد به خداي متعال وارد اين فضاي نوراني قرآن شود.

سوره عصر با يك قسم شروع شده است «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، وَ الْعَصْر»، بعد می فرماید: «إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْر» مفسرین می گویند كه مقصود نوع انسان است. همه انسان ها در حال خسارت هستند. يك استثناء فقط دارد «إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» به جز كساني كه اين چهار صفت را دارند. 1- ايمان آوردند، 2- همه اعمال صالح را انجام مي دهند. 3- تواصي به حق مي كنند. 4-  یکديگر را در مسير حق دعوت به پايداري مي كنند. دائم فعل و قول و عملشان هم افزا است. یکديگر را توصيه به پايداري در مسير حق مي كنند. اين اجمال سوره است.

بعضي از بزرگان مثل مرحوم طباطبايي، در آغاز اين سوره نكته ي لطيفي را بيان مي كنند که همه معارف قرآن در اين سوره خلاصه شده است. البته در روايت داريم كه سوره حمد ام الكتاب است. بعد ایشان مي فرمايند: همه مقاصد قرآن كه در كل قرآن منتشر شده، در اين سوره جمع شده است.

«وَ الْعَصْر»، سوگند به عصر است. محققين در لغت گفته اند: عصر يك معنا ندارد، بلكه در سه مورد استعمال مي شود. گاهي عصر به معني فشار است. مثل اينكه شما میوه را فشار مي دهيد تا آبش را بگيريد. معناي ديگر زمان است. معني سوم هم اعتصام و اعتماد و تكيه كردن است. ولي بعضي از بزرگان مانند علامه مصطفوی معتقدند كه يك معنا بيشتر ندارد و آن هم فشار دادن و فشردن براي رسيدن به يك هدف است، مثل فشردن انگور براي اينكه آبش را بگيريد. مي گويند: فرق «ضَغط» با عصر همين است. ضغط هم به معني فشردن است، اما عصر فشردن براي رسيدن به يك هدف است. به بعداز ظهر عصر مي گويند، چون دوران فشرده روز است. همه كارها آنجا به پايان مي رسد. بايد با فشاري همه كارها را جمع بندي كنيم. دلیل اینکه به اين قطعه زمان عصر مي گويند، يا به دوراني مثل دوران نبي اكرم عصر مي گويند، این است که عصاره دوران هاي ديگر است. دوران هايي گذشته تا اين دوران حاصل شده است. لذا ايشان مي گويند: عصر به هر زماني گفته نمي شود. عصر آن زمان هايي است كه فشار و سختي دارد. عصر نبي اكرم هم حاصل تحمل بلای نبي اكرم است.

بعضي مصاديق این عصر را که خدای متعال به آن قسم خورده روايت بيان كرده است. در روايت عصر به خود حضرت تفسير شده است. وجود مقدس نبي اكرم (ص) والعصر هستند كه يكي از عناوين حضرت است. خداي متعال نبي اكرم، اميرالمؤمنين و ائمه را در قرآن با عناوين مختلفي ياد كرده است. بعضي از محدثين بزرگ هم بر همين اساس كتاب نوشتند و اسماء حضرت را جمع آوري كردند. هزار آيه را آوردند كه روايات اهل بيت(ع) و روايات نبوي(ص) اين آيات را به اميرالمؤمنين و اهل بيت تفسير كرده اند.

بعضي از نقل ها دوران نبي اكرم را تفسير به عصر كردند. مرحوم علامه طباطبايي هم مي فرمايند: والعصر، به معني عصر ظهور اسلام و عصر ظهور حق است كه آغاز پيدايش و ظهور و غلبه حق بر باطل است.

معناي ديگر كه آمده است اين است كه عصر دوره ي ظهور امام زمان(ع) است. مرحوم شيخ صدوق در كتاب «كمال الدين» كه مربوط به امام زمان(ع) است، نقل كردند كه عصر، عصر ظهور امام زمان(ع) است. عصر ذيل خود حضرت است.

بعضي گفته اند: عصر، ناظر به همه دوران ها است. دوره هاي تاريخي زندگي بشر، عصر است. در بعضي از گرايش هاي علوم اجتماعي دوران هايي براي زندگي اجتماعی بشر تعريف مي كنند؛ از عصر حجر تا مفرغ، دوره ي پيدايش چرخ تا عصر تجدد. عصر همه اين دوره هاست. انسان نیز در زندگي خودش دوران هايي دارد. يك زماني به دنيا مي آيد طفل است، بعد يك دوران نوجوان و جوان است، كم كم دوباره رو به افتادگي مي رود، بعد هم ايام پيري و كهولت است. «و العصر» يعني قسم به ادوار زندگي اجتماعی بشر و قسم به ادوار زندگی یک انسان.

به نظر بنده بهتر این است که اين عصر را به عصر نبي اكرم و به تبع آن عصر ظهور معنا كنيم، كه عصر ظهور عصر تجلي نبي اكرم از مصدر وجود مقدس امام زمان است.

 الآن ما دو عصر داريم؛ عده اي در وادي ظلمات و عده اي در وادي نور هستند. مثل اينكه دو آدم در جامعه هستند، يكي در دوران سنت و يكي در دوران تجدد است در حالی که كنار هم زندگي مي كنند. مي گویند: اين متجدد نشده است، عصرش عوض نشده است. ما در عصر ظهور نيستيم، ولي در عصر نبي اكرم هستيم. عصر نبي اكرم عصر مستمر تاريخي است تا در عصر ظهور تجلي كامل پيدا كند. در همه دوران هاي انبياء هم عصر حضرت بوده است. همه خانه هاي انبياء بيوت نور نبي اكرم هستند. وجودشان و محيط نبوتشان محيط ولايت نبي اكرم (ص) است.

بنابراين اين عصر نبي اكرم دوراني است كه از نبي اكرم ناشي مي شود و تا عصر ظهور ادامه پيدا مي كند كه در عصر ظهور حجاب ها از حقيقت نبي اكرم و دين ایشان كنار مي رود و از طريق امام زمان آن شمس حقيقت تجلي مي كند «وَ الشَّمْسِ وَ ضحَُئهَا، وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَئهَا، وَ النهََّارِ إِذَا جَلَّئهَا»(شمس/1). عصر ظهور عصر تجلي شمس نبي اكرم و ظهور دين نبي اكرم است. اين دين و آيين بندگي كه حضرت آوردند و همه زندگي را بايد فرا بگيرد، در دوره ظهور ظاهر مي شود. در این دوران همه زندگي بشر ذيل توحيد و بندگي خداي متعال واقع مي شود و وجهه غالب زندگي بشر خداپرستي است. شيطان پرستي و نفس پرستي و دنيا پرستي منزوي مي شود و از بين مي رود.

به گمان بنده عصر به معنای عصر نبي اكرم و عصر ظهور وجود مقدس امام زمان(ع) باشد. البته ممكن است همه اين معاني هم درست باشد، چون بعضي از محققين در باب قرآن معتقدند استعمال لفظ در اکثر معانی در كلام خداي متعال ممكن است. يعني خداي متعال مي تواند همزمان يك لفظ را در معاني متعدد استعمال كند و قصد فهماندن و تفهيم معاني متعدد را در مخاطب داشته باشد و همه آن معاني را هم همزمان اراده كرده باشد. بنابراین بعيد نيست که بتوان همه اين معاني را به اين سوره نسبت داد. می توانیم بگوييم مراد از عصر دوران هاي زندگي اجتماعي بشر است كه خداي متعال به اين ادوار سوگند ياد مي كند و در اين زمان ها و دوران ها انسان در خسارت است. «إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْر»، اين دوران ها نه مي توانند انسان را از خسارت نجات بدهند و نه مبدأ خسارت هستند. اينطور نيست كه اگر انسان از عصر حجر در عصر فضا آمد، از خسارت رها شده باشد. در حقیقت اين به آن معنا نيست كه اگر كسي در عصر سنت بود خاسر است و اگر در عصر تجدد بود خاسر نيست. تغيير از سنت به تجدد، خسارت انسان را جبران نمي كند. اين تغيير عصر از عصر حجر به مفرغ و اينكه بشر بتواند به چرخ دست پيدا كند و حل نيازمندي هاي خودش را آسان كند و مسير ارضاي نيازهايش را تغيير بدهد، اثری در میزان خسارت انسان ها ندارد. اين به سامان شدن اوضاع بر زندگي انسان ها خيلي تأثير داشته است. بنابراين گاهی مي گوييم: قبل از دوران چرخ بشر خيلي بدبخت بود، حالا خيلي خوشبخت شده است. اينطور نيست! اينها در تغيير مسير خسارت انسان هيچ سهمي ندارند و نمي توانند جلوي خسارت را بگيرند.

سوال: قرار روزانه ما تلاوت آيات 95 تا 101 از صفحه 140 سوره انعام است. ولی جناب استاد متأسفانه ما خيلي راحت از كنار خيلي از سوره‌ها و به ويژه سوره عصر مي‌گذشتيم، معارف عميقي كه از سوره عصر مي‌گويند، يك چشم انداز و نگاهي را ايجاد مي‌كند كه ما بدانيم همه كلمات قرآن شايد ظرفي باشد براي معارف عميق و بلند.

جواب: بله. اما تا اينجا گفتيم «والعصر» را يا به معني دوران نبي اكرم و ادامه او در عصر ظهور ببينيم، يا به معني همه ادوار تاريخي زندگي بشر كه هركدام هم مناسب با معني كردن سوره است. سوگند به عصر، يا دوران زندگي نبي اكرم، يا به ادوار زندگي بشر، كه «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‏ خُسْرٍ» انسان به طور كلي در حال خسارت است. فقط يك دسته از اين خسارت مستثني هستند كه چهار صفت دارند.

سوال: وقتي خداوند به عصر قسم مي‌خورد، اين عصر بايد يك موضوع بسيار مهم و مقدسي باشد؟

جواب: بله اين عصر يك موضوع مهم و مقدسي است که مي توان به آن قسم خورد. حضرت حق احتياجي به قسم ندارد، ولي گاهی براي تأكيد اين قسم را می خوردند. بنابراین اين امر قابل تأكيدي از طرف خداي متعال است. مگرنه خداوند به ادوار مختلف تاریخی از جمله عصر حجر و مفرغ قسم نمی خورند. البته ممکن است این اعصار برای عده ای مهم باشد و در گرایش های علوم اجتماعی از آن نام ببرند اما در مورد خداوند این گونه نیست.

علامه طباطبايي در مورد «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْر»، مي فرمايند: اين با نگاه معرفتي قرآن است. زیرا قرآن ظرفيت انسان را همین عمر چندین ساله و استعدادهاي غريزي نمي داند، بلكه انسان يك حيات مستمر و ماندگاري دارد كه در عوالم مختلفي ورود مي كند. یک عالمی که انسان ورود کرده همین عالم دنیا است و همچنین به عوالم برتري كه باطن اين عالم هستند ورود مي كند. «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ»(روم/7)، دنیا غير از اين ظاهر يك باطن و عوالمی دارد. انسان در عوالم متعدد حضور مي يابد و اين حضور در عوالم متعدد هم نقل و انتقال از يك عالم به عالم ديگري است. بنابراين از بين رفتني نيست. بلکه موجودي است كه وقتي خلق شد، در عوالم مختلف سير مي كند. این اولین نکته است.

نكته دوم اين است كه؛ عالم دنيا عالمي است كه نسبت به عوالم ديگر سرنوشت ساز است. يعني؛ موقوفش در اين دنيا جايگاهش را در عوالم ديگر معين مي كند.

نكته سوم اينكه انسان در اين دنيا يا مشغول به حضرت حق و اعمال صالحه است، يا ايمان به حضرت حق ندارد و عمل صالحی نیز ندارد. اگر از دنيا كافر بيرون رفت، هميشه كافر هست و اگر از دنيا مؤمن بيرون رفت، هميشه مؤمن هست. بنابراين اين دنيا است كه ظرف تحصيل ايمان بالله و مقام عبوديت است. در این عمر دنیایی سرنوشت حيات جاودانه انسان معين مي شود و دوراني است كه مي تواند در آن سعادت ابدي را تحصيل كند يا خداي نكرده گرفتار شقاوت ابدي شود. بنابراين ثانيه هايش سرمايه هاي بزرگ انسان هست. اين سرمايه هاي بزرگي كه خداي متعال به انسان داده است، اگر به مقصد نرسيد و به ايمان بالله ختم نشد، طبيعتاً انسان خاسر است. تنها يك دسته هستند كه در اين فرصت بهره بردند؛ آنهايي كه ايمان بالله دارند. وقتي ايمان بالله بود، طبيعتاً ايمان به معاد و انبياء هم هست. اينها از شئون توحيد هستند. ما به چيزي مكلف نيستيم الا به توحيد. همه عهد ها و ايمان هاي ديگر فرع بر ايمان به توحيد است. بنابراين همه ايمان هاي ديگر ذیل آمَنُوا بالله هستند. لذا آنهايي كه اين ايمان ها را ندارند، كافر بالله هستند. نمي شود كسي موحد باشد و معاد را قبول نداشته باشد «إِلَيْهِ راجِعُونَ»(بقره/46).

پس «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْر» يعني انسان همه فرصتش براي ساختن جهان ابدي خودش در همين دنیا است. بنابراين اگر غفلت كند، هر لحظه اش خسارت است. اگر هم بهره برداري كند، هر لحظه اش بی نهایت سود است. زیرا عمر محدود در مقابل نامتناهي، هر لحظه اش نامتناهي است و این، خسارت نامتناهي است. اين خسارت نامتناهي با رسيدن به توحيد تبدیل به سود می شود. انسان ابتدا بايد موحد شود، بعد از موحد شدن همه زندگي اش را متناسب با توحيد بچيند. اگر نچيد، اين انسان خسارت كرده است.

 پس 1- آمَنُوا که ايمان بالله و همه ايمان ها را دربرمي گيرد و 2- عَمِلُوا الصَّالِحاتِ که ايمان بالله بايد منتهي به همه اعمال صالحه شود. يعني؛ همه قواي حسي، ذهني و روحي انسان در مسير بندگي قرار بگيرد، فعال شود و همه اعمال صالحه را انجام بدهد. علامه طباطبایی مي فرمايند: معني عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اين است كه؛ حتي آنهايي كه اهل عمل صالح هستند ولي همه اعمال را به جا نمي آورند خاسر هستند. يعني؛ مؤمني هم كه در عمل صالح كوتاه مي آيد و از عمل صالح كم مي گذارد، خاسر است. فقط يك دسته از خسارت نجات پيدا مي كنند؛ کسانی كه به همه ظرفيت ايمان می آورند و همه اعمال صالحه را هم به جا مي آورند. بقیه اگر به بهشت هم بروند درجه یشان پايين مي آيد. لذا به يك معنا فقط نبي اكرم و اهل بيت ایشان هستند كه هيچ خسارتي در عالم نكردند و از مقام بندگي كم نگذاشتند. «عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً وَ جَاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِه»(2)، فقط آنها هستند كه حق مجاهده در راه خدا را ادا كردند. البته شايد قرآن مي خواهد چيز ديگري را بگويد و نخواهد تا این حد سختگيري كند. مي گويد: اگر با نبي اكرم و اهل بيت همراه شويد اهل نجات هستيد. البته این معنا نیز بعید نیست که قرآن مي فرمايد: آنهايي كه همه مراتب ايمان و عمل صالح را دارند، بردند. و الا خاسر هستند. كسانی که در درجه نهم ايمان هم باشند، باختد.

امام سجاد (ع) فرمودند: عموي من مقامي در بهشت دارد كه همه، حتي همه شهدا به او غبطه مي خورند. اين معنايش اين است كه حبيب هم وقتي نگاه مي كند مي بيند از امام حسين (ع) كم استفاده كرده است. خسارت كرده است. با امام حسين می شد بالاتر رفت و بيشتر رشد كرد. برای مثال اگر شاگرد علامه طباطبايي استاد ابتدايي تفسير هم شود، خسارت كرده است. بايد يك استاد عالي تفسير شود. شاگرد شيخ انصاري اگر مجتهد جامع الشرايط كامل نشود، خسارت كرده است. از اين استاد، ميرزاي شيرازي استفاده كرده و شاگردان ديگر خاسر هستند. اگرچه مجتهد هم شده باشند.

بعد از اين علامه می فرماید: يكي از اعمال صالحه اين است كه یکدیگر را توصيه به حق و صبر كنيم، که این دوباره جدا از اعمال صالح تکرار شده و دلیل آن تأکید بر آن است. اگر اينطور نباشد به خسارت مي افتيم. بنابراین این یک عمل صالح خاص است. اين توصيه هم اعم از امر به معروف و نهي از منكر است. يك مصداقش امر به معروف است، زیرا ممكن است توصيه به مستحباتي باشد كه امر به معروف آنجا واجب نيست يا توصيه به اعتقادات باشد كه بعضي آن را امر به معروف نمي دانند. حتی توصيه قولي و عملي را هم دربرمي گيرد. توصيه به صبر هم ذيل توصيه به حق است. ولی باز برای تأکید بیان شده است و يكي از مهمترين حق ها صبر است.

بنابراین تواصي بالحق و تواصي بالصبر ذيل عمل صالح هستند، تواصي بالصبر هم ذيل تواصي بالحق است. ولي اينها را جداگانه براي تأكيد گفته است. اما نه یک تأکید ظاهری بلکه می خواسته نقش آن را در جلوگيري از خسارت انسان بيان كند.

ما بايد هم اهل ايمان و عمل باشيم و هم هواي يكديگر را داشته باشيم. یکديگر را به ايمان و عمل صالح و پايداري در سختي هايي كه در راه متوجه مؤمنين مي شود توصیه بكنيم. اين سختي ها گاهي بلا است و گاهی صبر بر طاعت و معصيت است. همه انواع صبر را بايد داشته باشيم و یکديگر را دائم توصيه به صبر در طاعت، معصيت و بلاهايي كه در مسیر ايمان و توحيد وجود دارد کنیم.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 145

(2)  بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 99، ص: 214