نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

ادامه تفسیر سوره مبارکه ضحی / نگاه روایات به سوره؛ طلوع و نور خورشید رسول الله(ص) در عالم در عصر ظهور

متن زیر جلسه 75 گفتگوی جناب حجت الاسلام میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 13 دی ماه سال 93 برگزار شده است. ایشان در ادامه مباحث تفسیری سوره مبارکه ضحی اشاره می کنند که خطاب سوره نبی اکرم هستند. به واسطه این پیامبر خدای متعال دینش را آشکار کرده گویا خورشیدی است که می تابد و روشنایی آن خورشید دین توحیدی وهدایتی است که برای امم برای نسل ها و ادوار مختلف به ارمغان می آورد، همان طور که خورشید یک خورشید است، ولی طلوع های متعدد و شعاع های مختلفی برای اقوام مختلف، قاره های مختلف، ادوار مختلف دارد، حضرت هم خورشیدی هستند که می تابند و همه ادوار و نسل هایشان را به هدایت و توحید و نورانیت می رسانند که ثمره اش هدایت به توحید است. شمس نبی اکرم با وجود مقدس امیرالمؤمنین بالا می آید و پرتو اش عالم را روشن می کند. در روایات ضحی به قیام حضرت مهدی تفسیر شده که وقتی قیام می کنند پرتو نور نبوت نبی اکرم و ولایت امیرالمؤمنین و حقیقت این دو سر الهی در عالم می آید. بنابراین خدای متعال این خورشید را در افق عالم طالع کرده، اگر یک ظلمت و شبی هم است این بستر بهره مندی شما و آماده شدن شما برای دریافت دوران تجلی حضرت و آن والضحی است.

سوال: نکاتی از سوره ضحی باقی مانده که می فرمایند و همه ما استفاده می کنیم و اگر ان شاء الله فرصت شد وارد سوره مبارکه فیل خواهیم شد.

جواب: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم. تقریبا نکات اصلی این سوره ذکر شده، اگر چه بزرگان و مفسرین و مهم تر از همه روایات بحث های فراوانی را طرح کرده اند که عزیزان می توانند مراجعه کنند ببینند، ما مدعی نیستیم سوره را تفسیر می کنیم، ترجمه ای و مرور بسیار کوتاهی بر بعضی نکات سوره است، در سوره ضحی خطاب در فصل اول به وجود مقدس نبی اکرم است و دو سوگند یکی به روز هنگامی که کاملا خورشید بالا می آید و هوا روشن می شود و دوم به شب وقتی که کاملا تاریک می شود و به سکون و آرامش می رسد. بعد داستانی با پیامبر مطرح است که گویا نوعی توهم بوده که خدای متعال این پیامبر را رها کرده اند. بعد از بعثت باری که روی دوش حضرت گذاشته اند برای کل عالم است. «كَافَّةً لِلنَّاس»(1)، برای همه تاریخ است. حضرت آمده اند همه عالم را در همه ادوار تاریخ به سمت خدا ببرند، گویا وسط کار حضرت رها شده اند کار به نتیجه نرسیده این پیامبر رها شده یا این که خدای متعال العیاذ بالله نسبت به حضرت و امت غضبی کرده اند. حضرت می فرمایند: مسئله وداع و رها کردن و غضب نیست. رنج ها و زحمت هایی که برای پیامبر و امت شان در طول بعثت حضرت اتفاق می افتد تا این طرح عظیم محقق شود، ممکن است به نظر بیاید که حضرت را خدای متعال رها کرده اند این شائبه از این جا ممکن است ناشی شود به خاطرسختی هایی که در مسیر بعثت نبی اکرم است که سختی های فراوان و سنگینی است.

این دو قسم را من یک بار دیگر ترجمه می کنم ترجمه لغوی اش روشن است «وَ الضُّحی»(ضحی/1)، و قسم به شب وقتی که تاریکی اش بار می اندازد و به آرامش می رسد. روایتی است که ذیل این آیه نیست ذیل سوره شمس است این روایت را یک بار دیگر می خوانم شاید به ترجمه این دو قسم کمک کند. البته به راحتی نمی توانیم اگر یک جا والشمس معنا شده در همه جای قرآن آن معنا را به کار ببریم، ولی چون بین این دو سوره و این آیات تناسب است من روایتی که ذیل سوره والشمس است برای ترجمه قسم های این سوره می آورم که این دو قسم به فهم فضای سوره کمک می کند. اما «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها»(شمس/1)، قسم به خورشید و پرتو خورشید به خصوص وقتی که خورشید کاملا بالا می آید و نورش فراگیر می شود، به این حالت خورشید قسم خورده شده. «وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها»(شمس/2)، قسم به ماهی که به دنبال خورشید می آید و نور خورشید را منعکس می کند «وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها * وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها»(شمس/3،4)، قسم به نهار و روزی که خورشید را تجلی می دهد و شبی که خورشید را می پوشاند. این ترجمه آیات است، قسم ها هم ظاهرش روشن است، اما در باطن چندین روایت داریم که این روایت را مرحوم کلینی در کافی نقل کرده اند.

در روایت فرموده اند: «قَالَ الشَّمْسُ رَسُولُ اللَّهِ ص»، «وَ ضُحاها»، یعنی پرتو نبی اکرم آن دینی است که حضرت آورده اند که «بِه أَوْضَحَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِلنَّاسِ دِينَهُم»، به واسطه این پیامبر خدای متعال دینشان را آشکار کرده گویا خورشید می تابد و روشنایی آن خورشید آن دینی توحیدی است، هدایتی است که برای امم برای نسل ها و ادوار مختلف به ارمغان می آورد، همان طور که خورشید یک خورشید است، ولی طلوع های متعدد و شعاع های مختلفی برای اقوام مختلف، قاره های مختلف، ادوار مختلف دارد، حضرت هم خورشیدی هستند که می تابند و همه ادوار و نسل هایشان را به هدایت و توحید و نورانیت می رسانند، ثمره اش هدایت به توحید است. «وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها»، امام صادق(ع) فرموده اند: «قَالَ ذَلِكَ [ذَاكَ ] أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع تَلَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ نَفَثَهُ بِالْعِلْمِ نَفْثاً»، همان طور که در ماه نور خورشید منعکس می شود، حضرت علوم خودشان را در امیرالمومنین دمیده اند؛ لذا پرتو علم نبی اکرم را ما باید از امیرالمومنین بگیریم. روایت در این زمینه فراوان است احتیاج به یک روایت نیست «وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها»، «ذَاكَ أَئِمَّةُ الْجَوْر»(2)، فرمود ائمه جور هستند که حجاب شده اند و نور نبی اکرم را پوشاندند. فریقین قبول دارند که کار امت حضرت به جایی می رسد (و این روایت تقریبا متفق علیه است) که «یَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا»(3)، به وسیله حضرت بقیه الله که وجود ایشان مورد اتفاق مسلمین است، خدای متعال زمین را پر از عدل و نور می کند بعد از این که پر از ظلمت شده است. پس این یک فضایی است که برای امت حضرت پیش می آید که امتلاء از ظلم و جور و تاریکی می شود. پس این «وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها»، ائمه جوری هستند که استبداد رأی می کنند و نتیجه اش فضای ظلمانی که گویا حجاب پرتو نبی اکرم است می شود.

بعد ادامه می دهند که «وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها»، «ذَلِكَ الْإِمَامُ مِنْ ذُرِّيَّةِ فَاطِمَةَ ع»(2)، ائمه ای که از نسل حضرت زهرا هستند، آن ها روزی هستند که خورشید در آن تجلی می کند و دین نبی اکرم و حقیقت نور نبی اکرم را منتشر می کنند. همین طور که خورشید در هر روز یک تجلی دارد در هر امامی هم نبی اکرم یک تجلی دارند و معارف و علومشان بسط پیدا می کند. یک روایت دیگری است که روایت دوم منظورم است منتها اولی را خواندم که فضای آیات روشن شود. از امام صادق علیه السلام در تاویل الآیات نقل شده امام صادق فرمودند: «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها الشَّمْسُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين»(4)، هیچ منافاتی ندارد که در یک آیه به نبی اکرم و در آیه دیگر به امیرالمومنین تفسیر شود. هر دو معنا درست است چون این دو وجود یکی بودند «أَنَا وَ عَلِيٌ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَة»(5)، من و امیرالمومنین یک نور بودیم در صلب عبدالمطلب از هم جدا شدیم، یکی در نسل عبدالله قرار گرفت یکی در نسل ابوطالب؛ بنابراین اگر نبی اکرم در اصطلاح قرآن خورشید باشند می شود امیرالمومنین هم خورشید باشند. «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها»، این روایت را برای این ترجمه خواندم، پرتو خورشید و ضحای خورشید موقعی که خورشید بالا می آید و همه عالم را روشن می کند این ضحی خورشید کیست؟ که این شمس نبی اکرم یا وجود مقدس امیرالمؤمنین بالا می آید و پرتو اش عالم را روشن می کند مقصود از این پرتو چیست؟ حضرت فرمودند: «وَ ضُحَاهَا قِيَامُ الْقَائِم»، قیام المهدی علیه السلام است، قیام حضرت آن پرتو خورشید ولایت و نبوت نبی اکرم است، موقع ظهور و آشکاری این نور در قیام حضرت است. پس ضحی به خود آن قیام حضرت تفسیر شده که وقتی قیام می کنند پرتو نور نبوت نبی اکرم و ولایت امیرالمؤمنین و حقیقت این دو سر الهی در عالم می آید، خورشید وسط آسمان می آید، بعد حضرت استشهادی کرده اند که چرا ضحی را این طور معنا می کنیم، ضحی یعنی ظهور امام. سپس این آیه را فرمودند: «وَ أَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى»(طه/59)، اصل این آیه در مورد داستان فرعون است وقتی موسی گفت من پیغمبر هستم و معجزه دارم، فرعون گفت حالا سحره می آیند شما هم بیایید قدرت نمایی بکنید ببینید کدام راست می گویید گفت: کی بیایند؟ حضرت فرمودند روز عید روز تجمع «وَ أَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى»، مردم هنگام ضحی محشور می شوند. حشر؛ یعنی تجمعی که دو خصوصیت دارد یکی با برانگیختن و بعث است؛ یعنی مردم را بر انگیزید تا بیایند. دوم سوق دادن است. حشر و تجمعی که همراه با برانگیختن و سوق دادن و اشتیاق است حشر است. در قیامت هم حشر اتفاق می افتد، خدای متعال ندا می زند همه از قبور خودشان محشور می شوند برانگیخته می شوند و در صحنه قیامت حاضر می شوند. گویا حشری در دوره امام زمان اتفاق می افتد که همه برانگیخته می شوند برای کار بزرگ در فضایی که ضحی است. فرمودند: حشر در دوره ظهور امام زمان است. حضرت باطن آیه را فرمودند که یک حشر در قیامت یک حشر هم در ظهور داریم. حضرت این آیه را شاهد گرفتند فرمودند: پس ضحی یعنی؛ دوره ظهور امام زمان که مردم حشر و تجمعی بر محور امام زمان دارند. پس ضحی یعنی؛ دوره بالا آمدن خورشید و روشن شدن نور خورشید که این خورشید نبی اکرم هستند. نبوت نبی اکرم و ولایت امیرالمومنین یک ضحایی دارد، ضحایش در دروه ظهور است. بعد «وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها»، باز به قیام حضرت هم به تک تک ائمه هم به امام زمان علیه السلام تفسیر شده و منافاتی هم ندارد. «وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها»، به دولت ائمه جور تفسیر شده که حجاب نبوت نبی اکرم و ولایت امیرالمومنین و حجاب توحید اند. فریقین نقل کرده اند که حضرت خواب دیده اند که بر منبر حضرت بالا می روند و مردم را از منبر حضرت به قهقرا بر می گردانند که شب تاریک می شود و پایانش «كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا»، می شود. پس ضحی خورشید، دوره بالا آمدن خورشید است. شب هم وقتی است که حجابی روی خورشید می افتد.

با توجه به این، دو آیه را معنی می کنیم، «وَ الضُّحی»، قسم به تجلی نور شما، نبوت شما خورشیدی است که عالم را باید روشن کنید، یک دوره آشکاری دارید قسم به آن دوران. بعد هم «وَ اللَّيْلِ إِذا سَجی»(ضحی/2)، آن وقتی است که گویا شب تاریکی می آید و این نور خورشید را فرا می گیرد و جلو پرتو خورشید را می گیرد، بیان این دو حالت است. می فرماید: این دو حالت درست است که «وَ اللَّيْلِ إِذا سَجی»، ولی «وَ الضُّحی»، هم هست. بنابراین «ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلی»(ضحی/3)، این خورشیدی که در افق بالا آمده درست است که ابری جلو آن را می گیرد و شب تاریک می شود. این شب تاریک ممکن است برای خیلی ها طولانی به نظر بیاید، ولی برای اهل اش آن هایی که تحول معرفتی پیدا می کنند خیلی کوتاه است. «أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَريب»(هود/81)، که به ظهور و هم چنین به قیامت تفسیر شده است. بنابراین برای اهلش شب طولانی نیست یک شب است که می گذرد؛ پس این شب به معنی وداع خدا با شما نیست. اگر شب می شود به معنی این نیست که خدا ما را رها کرده، اگر دو دوران است، یک دوران تجلی شمس نبی اکرم است که «وَ الضُّحی»، است و یک دورانی که امت در شب تاریک و محیط ولایت ائمه جور قرار می گیرند و حجابی بین این خورشید نبوت و ولایت و امت می افتد، این به معنی قهر خدا با نبی اکرم و رها کردن در میانه راه نیست، پایان راه با همان «وَ الضُّحی»، است و حتی بالاتر در قیامت است. پس کانه اگر کسی نگاهش به دستگاهی که خدای متعال دارد و برنامه ای که نبی اکرم دارد، یک نگاه محدود باشد همین که فضای ظلمت و رنج و تاریکی می آید به نظرش می آید که تمام شد و کار به نتیجه نرسید، ولی اگر کسی نگاه فراگیر داشته باشد و از منظر الهی به عالم نگاه بکند معتقد است که این یک حرکتی است که یک دوران حجاب و ظلمت دارد و بعد دوران پرتو افکنی خورشید نبی اکرم هم است.

سوال: در این سوره خداوند متعال همه این فراز و نشیب ها را به تفسیر کشیده است؟

جواب: بله. بعد می گویند آن وقت نتیجه چیست؟ «وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولی»(ضحی/4)، شما رجعتی دارید و بعد هم «وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى»(ضحی/5)، این قدر به تو می دهیم که در دستگیری از امت که شما راضی می شوید که این هم ناظر به شفاعت است. بنابراین کار شما به نتیجه می رسد و این دوران هم برای امت شما بد نیست دوران سختی است. قرآن به قوم حضرت موسی وقتی دوران فرعون را بیان می کند، می فرماید: که «يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُم»، که فرعون مسلط شد فرزندان پسر را می کشت «وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ في ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظيمٌ»(بقره/49)، این ابتلا از ناحیه پروردگار شما بود، درست است که فرعون مسلط شده بود دختران را زنده نگاه می داشت و مردان را می کشت. این یک تدبیری بود که در جای خودش مفسرین توضیح داده اند، ولی این بلاء پروردگارتان بود که داشت شما را رشد می داد تا برای دریافت موسای کلیم و الواح تورات و انوار توحید آماده شوید. این ابتلاء مقدمه رسیدن به بهره مندی از موسی است؛ بنابراین خدای متعال این خورشید را در افق عالم طالع کرده، اگر یک ظلمت شبی هم است این بستر بهره مندی شما و آماده شدن شما برای دریافت دوران تجلی حضرت و آن والضحی است؛ بنابراین به معنی این که خدای متعال نسبت به شما غضبی دارد یا این که پیامنر شما را رها کرده نیست، این دوران می گذرد تا دوره ظهور نور نبی اکرم برسد، آن هم به خاطر این است که فرمودند: «أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَب »(6)، تلقی اسرار نبوت و ولایت کار آسانی نیست، باید دورانی بر امت بگذرد تا به شرح صدری برسند تا بتوانند حقیقت را دریافت کنند، آن وقت برای آن ها تجلی می کند. «وَ الضُّحی * وَ اللَّيْلِ إِذا سَجی * ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلی * وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولی * وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى»، بعد می رسد به این که شما دورانی را پشت سر گذاشتید. بر فرض این که کسی با نگاه عادی نگاه بکند می گوید، یتیمی که دشمنان زیادی دارد و توطعه هایی هم علیه او است و مادر و پدر و جد خود را از دست داده این قاعدتا نباید به جایی برسد، ولی خدای متعال او را پناهگاه کل عالم می کند. غنی و سرشاری به او می دهد که همه عالم با او به غنی می رسند. «أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَآوی* وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى»(ضحی/6،7)، به طوری او را هدایت و دستگیری می کند و انواری از توحید و نبوت را به او می دهد که همه عالم با او هدایت می شوند. می فرماید: این جریانی نیست که فقط نسبت به گذشته شما باشد بلکه نسبت به آینده شما هم این لطف خدا وجود دارد و عالم مهمان شما هستند، این مهمانی و ضیافتی که خدا برای شما پهن کرده یک آخرتی دارد و یک «وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى» دارد؛

بنابراین برای این که شما امت را عبور دهید «فَأَمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقْهَرْ* وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَر* وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث»(ضحی/9-11)، که همه ظاهرش همان یتیم معمولی و مسکین و سائل معمولی است، ولی باطن اش این است که همه امت به یک معنا نسبت به حضرت یتیم اند. این که بعضی ها گفته اند: «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُم»(جمعه/2)، خدای متعال در بین امیین رسولی مبعوث کرد. خیال نکنیم امی یعنی؛ کسی که نمی تواند بنویسد، نه همه فلاسفه عالم امی هستند، انبیا هم به یک معنا امی هستند در مقابل این پیغمبر همه امی هستند، چه کسی است در مقابل این پیغمبر چیزی داشته باشد؛ لذا همه عالم این طور هستند، اگر همه عالم سائل شما باشند و رو به شما بیایند بارشان بسته می شود. الآن هم همین طور است ما یتیم و سائل هستیم، حضرت پدر ما هستند و ابوت می کنند و یا مستقیم یا از طریق اهل بیت شان عطا می کنند. قاعدتا ما باید از طریق اهل بیت بگیریم. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْر»(انبیاء/7)، ما باید از اهل حضرت بگیریم، حضرت یک اهلی دارند که ذکر و نور و علم حضرت در آن ها تجلی می کند. ما باید از اهل الذکر بگیریم. «إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون»، اگر علم می خواهیم که حقیقت معرفت نورانیت قلب و هدایت توحید است پیش اهل الذکر است، از سرچشمه ذکر که نبی اکرم است همه علوم آن جاست. «أَنَا دَارُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا»(7)، باید از بابش رفت «وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها»(بقره/189)، اگر کسی علم می خواهد باید از بابش برود .پس پیامبر هم مکلف نیستند ما هر چه می خواهیم به ما بدهند، ولی با ملاطفت با ما برخورد می کنند تا ما را از این دوران عبور بدهند. آن چه ما را از سختیها عبور می دهد، لطف حضرت و تحدیث نعمت ها است. اگر کسی نعمتی که خدا به نبی اکرم داده ببیند در مقابل این نعمت ها، این سختی ها قابل تحمل است. نعمت پیامبر چیست؟ نعمت هدایتی که شما با نگاه فرانگرانه ببینید، این توحیدی که خدای متعال به نبی اکرم داده و این امت را سیر می دهد اگر کسی این نعمت را دید، سختی هایش را تحمل می کند. در همه رنج ها هم همین طور است، اگر کسی رنج هایی داشته باشد رنج های کوچک مثلا بیمار می شویم، فقیر می شویم و گاهی زمین می خوریم، مشکلاتی برای ما پیش می آید. اگر در آن ها نعمت های خدا را تحدیث بکنیم عبور از سختی ها برای ما آسان است، آن وقت کم کم به جایی می رسیم که در متن سختی هم نعمت را به ما نشان می دهند وجمال صنع خدا را در بلا می بینیم، تحدیث نعمت است. منتها داستان یک امت و ابتلاء عظیم یک امت است، آن چیزی که سختی را بر امت آسان می کند تحدیث نعمت نبی اکرم است. نعمتی که به نبی و پدر این امت داده اند، اگر این نعمت ها را آدم توجه کند سختی های راه امت قابل تحمل می شود. این بلایی که برای امت پیش می آید با تحدیث نعمت هایی که به نبی اکرم عطا شده قابل تحمل است. حضرت می خواهند آدم را به توحید برسانند، اگر حضرت نعمت توحیدی که خدا به ایشان داده و ایشان مامور به تقسیم این نعمت توحید هستند و همه را می خواهند به مقام لقاء الله برسانند ا اگر این نعمت را گفتگو کنند سختی های راه قابل تحمل می شود. یک موقع سختی راه از طرف ماست «إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحا»(انشقاق/6)، رنج، رنج لقاء الله است. گاهی رنج، رنج هدایت یک امت است، رنج رسیدن به توحید برای یک امت است، مسیر یک امت است آن وقت باید از آن نعمت توحید و ولایتی که خدای متعال به نبی اکرم داده، حضرت هم باید تحدیث بکند. اگر کسی توجه کند آن وقت این سختی های عظیم و این چاله های عظیم را پر می کند. این چاله عظیم با آن پر می شود و الا اگر بخواهیم با نعمت هایی که خدا به ما داده روبه رو شویم این جواب گوی آن سختی ها نیست. دشواری هایی که سر راه امت است با تحدیث هایی که خدای متعال به نبی اکرم داده گفتگو از آن نعمت تحمل سختیها را آسان می کند.

سؤال: چه کسی باید این گفتگو را انجام بدهد؟

جواب: گفتگوی نبی اکرم از آن نعمت است که خدا به ایشان داده تحمل سختی ها و رنج دوران عبور را تا ظهور برای امت هموار می کند. واقعا همین طور است مؤمنین چطور سختی های دوران های سخت را عبور کردند و ایمان شان را از دست ندادند؟ غیر از توجه به همان نعمت توحید و ظهور و قیامتی که خدا به پیامبر وعده داده؟ «وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولی * وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى»، این مگر نعمت هایی نیست که خدا به پیامبر داده؟ به امید این نعمت ها که امید هم توهم و گفتار درمانی نیست، نعمت حقیقی است که گفتگو شود تا ما به آن نعمت برسیم. درک آن نعمت که خدا به نبی اکرم داده عبور از این مرحله را برای ما هموار می کند. با این نگاه یک مروری هم کنیم به سوره الم نشرح. یک مسئله دیگر در سوره الم نشرح مطرح می شود. «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَک * وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ * الَّذي أَنْقَضَ ظَهْرَک * وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَک * فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً * فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَب * وَ إِلى رَبِّكَ فَارْغَب»(شرح/1-8)، خدای متعال به پیامبر می فرماید: که ما به شما شرح صدر ندادیم؟! و بار سنگینی که روی دوش شما بود با این شرح صدر برنداشتیم؟! همه سنگینی های بار برای هر کسی با شرح صدر الهی برداشته می شود با گفتگو و گفتار درمانی نمی شود مشکلات و رنج ها را آسان کرد، انسان باید به شرح صدر برسد، وقتی انسان وسعت پیدا کرد سختی ها آسان می شود. پیامبر ما به شما شرح صدر ندادیم و آن بار سنگین را از دوش شما برنداشتیم؟! بالاخره بارتان به مقصد رسید و از دوشتان باید به زمین بگذارید و بار به نتیجه رسید. به شما رفعت ذکر دادیم شما دنبال این بودید که ذکر شما که ذکر توحید است گسترش یابد. ذکر نام پیامبر، رفعت نام پیامبر طریق رفعت نام الهی است. ما با نام پیامبر خدا را می شناسیم؛ لذا عرض کردیم پیامبر دنبال رفعت نام خودشان نیستند که خدا به ایشان بشارت بدهد ما اسم شما را بالا بردیم ایشان تمام هم و غم شان توحید است. رفعت ذکر نبی اکرم هم که باشد نبوت اش کنار نام خدا در اذان ذکر می شود، این رفعت توحید است ما به شما رفعت ذکر دادیم. توحیدی که می خواستید در عالم نشر بدهید در مقام رفیعی قرار گرفت، خودتان رفعت ذکر پیدا کردید که انسان به اندازه رفعت ذکر به توحید می رسد. هر قدر نام نبی اکرم در دل انسان رفیع باشد انسان موحد می شود. «وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَک»، توجه به این که هر سختی آسانی به همراه دارد «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا»، کانه خدای متعال می فرماید یک بار سنگین بوده به مقصد رسیده، یک بار سنگین دوم دیگری هم است برای آن هم «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً»، سختی بعدی هم یک یسری در دلش است. پس «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَب»، پس اگر از مأموریت اول فارغ شدی خودت را برای مأموریت دوم به رنج بینداز، آن هم سخت است، ولی سختی را برای ماموریت دوم تحمل کن. رنج دوم که عدل رنج اول و هم سنگ برداشتن بار نبوت و رساندن این بار به مقصد است چیست؟ یک عسری در بار نبوت بود ما این را تبدیل به یسر کردیم. این عسر دوم که همسنگ عسر اول است و سختی که باز روی دوش نبی اکرم است، سختی سنگینی است که خدا می فرماید: در دل این سختی یسر و آسایش است. آن چیست که خدا می فرماید وقتی از این ماموریت عظیم فارغ شدی یک ماموریت دوم است به ما چه می گویند؟ می گویند وقتی فرائضت را خواندی مشغول نوافل شو برای ما همین است، این تفسیر آیه است به پیامبر چه می گویند؟ لذا روایات ما می گوید آن باری که عرض بار نبوت است، این بار، بار هدایت امت بعد خودشان است که حضرت دارند این مسیر نصب خلافت را معین می کنند. «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَب»، باید هم عدل باشند. خدای متعال می فرماید آن بار سنگین برداشته شد بار سنگین بعدی هم به سامان می رسد شما نگران نباش. «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا»، آن بار چه طور از دوش نبی اکرم برداشته شده؟ ما شرح صدرمان به این است که خدای متعال نورانیت در قلب ما قرار می دهد و بی قراری نسبت به آخرت پیدا می شود، شرح صدر نبی اکرم به کمتر از نور قرآن و ولایت و همراهی نور قرآن است؟! لذا در روایات مکرر آمده «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَک»، به علی علیه السلام.

روایتی از ثعلبی در تفسیر زمخشری در معروف ترین یا لا اقل از تفاسیر مورد اعتماد علمای اهل سنت است ازکانی در شواهد التنزیل آورده و مرحوم طبرسی هم از ازکانی و ثعلبی نقل می کند، در آیه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ* وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون»(مائده/55-56)، خدای متعال می فرماید: فقط ولایت شما با خداست و با رسول و آن مؤمنینی که در حال رکوع انفاق می کنند. بعد می فرماید: اگر کسی تولی به خدا و رسول و این مومنین پیدا بکند این ها جزء حزب الله می شوند، پس حزب الله هم غالب است. آن «وَ الَّذينَ آمَنُوا»، الذین آمنویی است که در آیه قبل آمده «وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»، کسی که تولی به این ولایت پیدا کند حزب الله می شود و غلبه ظاهری و باطنی با اوست، در پایان تاریخ با آن هاست. یک روایتی را ازکانی نقل کرده که ابن عباس روی صفا نشسته بود و از نبی اکرم احادیث نقل می کرد. یک کسی با صورت پوشیده آمد هر حدیثی او نقل کرد این شخص یکی لطیف تر نقل کرد. ابن عباس حیران شد قسم داد چه کسی هستی؟ صورت خود را باز کرد گفت: من ابوذر هستم شروع کردند احادیثی را از فضیلت امیرالمؤمنین از وجود مقدس حضرت رسول نقل کردند یکی از آن این است گفت: من در مسجد بودم سائل آمد سؤال کرد کسی چیزی نداد شروع کرد به گلایه کردن که من رفتم در خانه پیغمبر خدا دست خالی برگشتم، امیرالمؤمنین در حال نماز بودند که اشاره کردند به انگشتر که آمد گرفت. این جواب این است که چرا حضرت در حال نماز توجه کردند. بعد نبی اکرم این را فرمودند: خدایا برادرم موسای کلیم از تو کمک خواست. در سوره طه است که «رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْری * وَ يَسِّرْ لي أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلی * وَ اجْعَلْ لي وَزيراً مِنْ أَهْلي * هارُونَ أَخی * اشْدُدْ بِهِ أَزْری»(طه/25-31)، خدایا! برادر من را وزیر من قرار بده، وزیر یعنی؛ کسی که بار برمی دارد «وَ أَشْرِكْهُ في أَمْری»(طه/32)، خدایا تو هم اجابت کردی فرمودی: «قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخيک»(قصص/35)، ما تو را با برادرت کمک می کنیم. خدایا! برای من هم وزیر قرار بده، بیان حضرت نبی اکرم تمام نشده بود که این آیه نازل شد. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ»، که ولایت بر امیرالمؤمنین جعل شد که همان ولایت الله است. سه ولایت نیست وگرنه شرک می شود، پس وقتی نبی اکرم از خدا کمک خواست که بار او را سبک کند، خدای متعال امیرالمؤمنین را ولی الهی بعد از ایشان قرار داد. پس این می شود «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَک* وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ قَالَ بِعَلِي »(8)، که علمای اهل سنت این را نقل کرده اند. پس برداشته شدن بار این است، ما این بار را از این جا برداشتیم بعد به کمک ائمه بار هدایت برداشته می شود. بار هدایت به دوش نبی اکرم است ایشان نبی کل امت هستند، ولی بار هدایت با ائمه بعد از شما برداشته می شود کما این که تا این جای بار با حضرت علی(ع) برداشته شد، از این به بعد هم با ائمه هدات معصومین برداشته می شود.

سؤال: یعنی این که حضرت به تنهایی این بار را تحمل نکنند؟

جواب: بار به دوش نبی اکرم است؛ لذا بار بلاء ائمه هم بر دوش نبی اکرم است «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيرا»(سبأ/28)، «وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيرا»(احزاب/46)، این پیامبر که آمده چطور بار را به مقصد برساند؟ «هُوَ الَّذي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنين»(انفال/62)، مؤمنین اهل بیت می شوند. پس پیامبر بار نبوت و هدایتش روی دوش ائمه گذاشته می شود که اهل بیت خودش هستند. پس قصه این است که تا این جای کار را ما بر شما سبک کردیم از این به بعد هم سبک خواهد شد، «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَب»، نگران نباشید. این جمع اجمالی این دو سوره است.

سوال: به قرار قرآنی امروز رسیده ایم که آیات 52 تا 64 سوره مبارکه طه است. اما ادامه بحث را می شنویم.

جواب: یک نکته ای در ذیل این دو سوره بیان می کنم، بحثی راجع به خاتمیت وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. بعضی گفته اند که این خاتمیت معنایش این است که انبیا به تدریج آمده اند، هر پیامبری می آمده درهایی را باز می کرده عقول کامل می شده بشر به جایی رسید که خودش راهش را پیدا می کند که این را یک معنای خاتمیت گفته اند که خیلی معنای رکیکی است. مرحوم شهید مطهری می گویند: این که خاتمیت نبوت نیست، این ختم دیانت است. معنایش استقلال از دین است؛ یعنی ما دین نمی خواهیم. بعضی یک معنای دیگر برای خاتمیت گفته اند که پیغمبر آمده اند هدایت را پیامبر آورده اند «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ »(9)، یعنی اگر پیامبر نمی آمد این کتاب نمی آمد، حالا که آمد کتابی آورد که برای هدایت بشریت کافی است، خود کتاب را می گیریم راه را ادامه می دهیم. معنای سومی هم دارد که معنای سوم معنای درستی است که در روایات اهل بیت آمده و نظر مشهور بزرگان هم است، معنایش این است که در هیچ لحظه ای احدی برای سیر الی الله برای رسیدن به سعادت اعم از سعادت دنیوی و اخروی بی نیاز از ائمه نیست. ائمه ساسه العباد هستند؛ معنی سیاست عباد این است که حیات اجتماعی شان عین توحید بشود و الا سیاستی که نتیجه اش جدایی معیشت از توحید بشود این سیاست نیست، این تدبیر نیست، این شیطنت است. سیاسة العباد این است که شما همه زندگی مردم را وادی نور کنید، یک بیت النوری درست بکنید که «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه»(نور/37)، همه زندگی شان و سیاست اقتصادیشان توحید شود. آن ولایت و نبوتی که نبی اکرم دارند، همه عالم محتاج به ایشان هستند و احدی قدم از قدم در مسیر سعادت نمی تواند بردارد مگر با ایشان.

چگونه هدایت ایشان در عالم جاری می شود؟ هدایت ایشان از طریق آن دو چیزی که خدا به ایشان عطا کرده یکی کتاب و دیگری عترت است. کتاب هم در متن عترت و هم در وجود امام است. این وسیله هدایت نبی اکرم در امت شان می شود. این که در روایات داریم «وَ أَعْطِهِ الْوَسِيلَة»(10)، خدایا به پیامبر وسیله بدهد، این روایت ذیل این آیه است. «وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب»(رعد/43)، کفار می گویند تو پیغمبر نیستی و رسالت نداری بگو من دو شاهد دارم، یکی الله تبارک و تعالی یکی هم کسی که علم الکتاب در دست اوست. آن جا روایت متعدد است که مقصود من علمه الکتاب اهل بیت و امیرالمؤمنین است. فریقین هم این را قبول دارند. روایتی از سلمان است که سلمان از امیرالمؤمنین پرسیدند مقصود از این آیه چیست؟ فرمود: من هستم همه علم الکتاب نزد من است. بعد پیامبر دعا کرد خدا برای ارتباطش با امت به او وسیله بدهد که هدایتش در امت بماند، خدای متعال ما را وسیله نبی اکرم قرار داده، وسیله نبی اکرم آن کسی است که همه کتاب در وجود اوست؛ یعنی جامع بین کتاب و امام وسیله است. هدایت نبی اکرم با این وسیله در عالم جاری می شود و ختم نبوت یعنی این وسیله همین است که ترکیب امام و کتاب است. حضرت فرمود: ما وسیله ایم. دعای حضرت مستجاب شده، خاتمیت یعنی همه هدایت دست نبی اکرم است، احدی هم در هیچ دوره ای از هدایت نبی اکرم بی نیاز نیست. عاقل ترین عقول و کامل ترین عقول این جا همه امی هستند، همه در مقابل خورشید نبی اکرم شمعی هستند و آینه هایی هستند که به اندازه ای که خورشید بتابد نور می دهند. عقل نبی اکرم هستند؛ معنی این که عقل اول نبی اکرم هستند؛ یعنی همه عقول، عقول جزئیه هستند، شمس در آینه ها می تابد عقول مشکاه نور و چراغ می شوند. فرمود: مثل نور ماه که از خورشید می گیرد نور ما را از مومنین بگیرید. عقول کامل همه پرتویی از عقل نبی اکرم هستند، معنای خاتمیت نبوت این است که همه هدایت به دست این پیامبر آمد همه باید خودشان را به این هدایت برسانند. هدایت پیامبر چطور جاری می شود؟ از طریق وسیله بود. این که فرمود: «وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَه»(مائده/35)، نبی اکرم چه آوردند؟ نبوت، هدایت و همه اخبار غیبی را آورده اند. هم نبی اند هم رسول همه اخبار غیبی و اسماء الهی در اختیار ایشان است. بعد ایشان رسول هم هستند این رسالت و نبوت با وسیله در عالم جاری می شود که ما وقتی می خواهیم به سمت خدا برویم باید از این وسیله استفاده کنیم این وسیله همان جامع امام و کتاب است که می شود خود امام. قرآن آدرس می دهد «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْم»(عنکبوت/49)، پس معنی خاتمیت این است که وسیله بین ما و نبی اکرم و بین ما و خدای متعال است؛ لذا ختم نبوت معنایش این است همه هدایت آمده، اما جریان این هدایت با وسیله ای که خدا به پیامبر عطا کرده در امت جاری می شود؛ لذا در خاتمیت دیگر پیغمبر نمی آید و همه هدایت آمده است. حضرت حضور دارند و وسیله ایشان که کتاب و امام است حضور دارد. این است که حضرت فرموده اند: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْن»، من با خودم دو ثقل آوردم و اگر اینها برود، عالم شب تاریک می شد. «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَدا»(11)، بِهِمَا یعنی به جامع این دو تا. تمسک به کتاب از طریق تمسک به امام است تمسک به امام از طریق تمسک به کتاب است. «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ»(اسراء/9)، هم قرآن دلالت به امام می کند و هم امام دلالت به قرآن می کند، قرآن را بدون امام نمی شود فهمید؛ لذا اگر کسی بخواهد امامت را هم از قرآن بفهمد باید با خود روایات بفهمد و الا چه کسی از قرآن می تواند امامت را بفهمد. بنابراین، این دو وسیله اند. خاتمیت نبوت حضرت به معنی ختم همه هدایتی است که از این بالاتر نداریم. «أَوَّلِ النَّبِيِّينَ مِيثَاقاً وَ آخِرِهِمْ مَبْعَثا»(12)،«مُهَيْمِناً عَلَى كُلِّ كِتَاب »(13)، پیامبر بر همه انبیا مهیمن است و همه برای ظهور این حقیقت مقدمه بوده اند. تجلی اعظم در شب 27 رجب برای این پیامبر شده، این تجلی اعظم در قرآن و امام ادامه پیدا می کند که این سوره ها هم ناظر بر این بودند.

پی نوشت ها:

(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 9، ص: 45

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 50

(3) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 36، ص: 316

(4) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 777

(5) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 38، ص: 309

(6) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 2، ص: 71

(7) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 40، ص: 207

(8) تفسير القمي، ج 2، ص: 428

(9) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 30، ص: 532

(10) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 71

(11) مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 11، ص: 374

(12) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 97، ص: 178

(13) المصباح للكفعمي (جنة الأمان الواقية)، ص: 462