نسخه آزمایشی
سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue, 23 Apr 2024

جلسه چهارم حرم مطهر/ دعا و محبت امام راه رسیدن به حب الهی

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 14 مهر ماه 95 است که به مناسبت آغاز ماه محرم در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ یکی از رزق های خاصی که در این ایام به برکت امام حسین علیه السلام تقسیم می شود، رزق محبت الهی است که از رزق هایی است که مربوط به مؤمنین خاص است، البته در ما ظرفیت رسیدن به این مقام وجود دارد و فطری است و حتی ما مأمور به این کار هستیم. ما باید تلاش کنیم تا قلب مان نورانی به نور معرفت و محبت الهی شود و این همان مقامی است که مقام اخلاص حقیقی است. راه هایی برای رسیدن به محبت خدای متعال وجود دارد که از جمله آن می توان به دعا و محبت اولیای الهی اشاره کرد. معصومین در دعاهای زیادی راه خواستن محبت الهی از خداوند را به ما تعلیم داده اند. همچنین ایشان یک مقامی قرار دارند که حب آنها عین محبت خداست. همچنین در روایات صراط مستقیم همان طریق معرفت امام است. پس اگر کسی وارد وادی صراط مستقیم شد، هر قدمی که برمی دارد، هم معرفت و هم محبت او به خداوند اضافه می شود. لذا یکی از راه های رسیدن به محبت الهی که شاید راه منحصر بفرد و نزدیکی هم است، راه محبت امام است. انسان اگر به محبت امام رسید و به دشمنی دشمنان امام راه پیدا کرد، به مقام اخلاص در محبت رسیده و خالص می شود.

فطری بودن محبت الهی در وجود ما

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنۀ علی اعدائهم اجمعین. «مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّه‏» اشاره کردیم که خدای متعال به ما استعداد و ظرفیت رسیدن به مقام اخلاص در محبت را عنایت کرده است. محبت الهی در فطرت همه ما است و ما مفطور بر محبت خدای متعال هستیم. منتها در این دنیا که انسان می آید اختیار دارد، می تواند همان مسیر فطرت را که صراط مستقیم است طی کند و می تواند از آن مسیر رویگردان شده و مبتلا به شرک و غفلت شود، ولی اگر در این مسیر استقامت کند، در همین دنیا می تواند به اخلاص در مقام محبت الهی برسد.

آنوقت اگر کسی به مقام محبت الهی رسید و قلب او نورانی به نور ایمان و محبت الهی شد، این ایمان و محبت الهی بر همه اعضا و جوارح او منتشر می شود و همه اعمال او رنگ و بوی محبت خدا می گیرند؛ پس گفتار او، عمل او، فکر و نیت او، همه بوی محبت می دهند و همه زندگی او سراسر محبت خدا می شود.

در روایات آمده که اگر بر کتاب عمل مؤمن یک عنوان بخواهیم بگذاریم که معرفی همه محتوای آن کتاب باشد، باید این عنوان را بگذاریم «عُنْوَانُ صَحِيفَةِ الْمُؤْمِنِ حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب»(1)‏، همه اعمال مومن ریشه در محبت دارد، صبقه و رنگ و بوی محبت دارد. اگر کسی به این محبت رسید، نتیجه آن این است که دیگران را برای خدا دوست می دارد و یا با آنها دشمنی می کند، پس جزء «الْمُتَحَابُّونَ فِي اللَّه‏» می شود.

راه های رسیدن به مقام حب الهی

حالا چطور می شود که به این مقام محبت الهی رسید؟ عرض کردیم اگر انسان نعمت های خدا را دائم یاد کند و خدای متعال را بر نعمت های او حمد کند به تدریج محبت الهی در دل او پیدا می شود، دوم این که اگر انسان از دست غیر خدای متعال نگیرد، اسیر اسباب و خودش نشود و فقط نعمت ها را از دست خدای متعال بگیرد، طبیعتاً محبت غیر در دل انسان نمی آید و انسان به محبت الهی راه پیدا می کند، سوم هم این که اگر خواسته ها و حوائجی که خدای متعال به سراغ انسان می فرستد، آنها را رد نکرد و حوائجی که به سراغش می آید را اجابت کرده و از مال، آبرو و داشته های خودش در راه خدا انفاق کرد، نتیجه اش این است که خدای متعال بجای آن امکانات، محبت خودش را به او عطا می کند.

عرض کردیم در باب ابراهیم خلیل داستان این بود که خدای متعال او را به خُلّت برگزید چون از دست غیر خدای متعال نگرفت و هیچ حاجتی و دستی را هم رد نکرد. یکی از راه های دیگری که برای رسیدن به محبت الهی و درک این مقام رفیع به ما تعلیم کردند، مسیر دعا و درخواست و التماس نسبت به خدای متعال است. اصولاً یکی از بهترین راه ها برای طهارت نفس و تهذیب، و همچنین برای نجات از اخلاق رذیله و رسیدن به اخلاق حمیده، و برای درک مقام معرفت و محبت الهی، درخواست کردن و دعا کردن است. اگر کسی با خدای متعال مأنوس و اهل مناجات و دعا شد، خود نفس دعا کردن و اظهار فقر و عجز به محضر خدای متعال، موجب محبت الهی می شود.

مناجات با خدای متعال، محبت الهی را در دل انسان ایجاد می کند ولی بخصوص در دعاها به ما تعلیم کردند که چگونه محبت خدا را از او بخواهید. مناجات های اهل بیت را ببینید، بعضی از آنها مناجات المحبین است، یعنی می گوید محبین با خدا چطور حرف می زنند، شما هم اگر می خواهید از محبین شوید اینطور باید با خدا مناجات کنید، تا ان شاء الله جزء محبین شوید.

بنابراین از آثار دعا کردن ایجاد محبت خداست. این که انسان دائما حوائج خودش را در محضر خدا ببرد، او را غنی و کریم ببیند، بعد هم از او بخواهد و حل مشکلات خودش را به خدای متعال ارجاع کند، خود این مناجات محبت خدا می آورد. لذا شایسته است هر انسان مؤمنی در شبانه روز چندین فرصت برای خودش بگذارد، یکی فرصت مناجات با خدای متعال است، یکی فرصت توسل به معصومین و توجه به معصومین علیهم السلام است، یکی فرصت خواندن قرآن در شبانه روز و یکی هم فرصتی برای محاسبه و مراقبه، در بین اینها مناجات با خدای متعال موجب محبت الهی می شود.

در بین مناجات ها معصومین در دعاهای مختلف و با زبان های مختلف، به ما یاد دادند که از خدای متعال محبت الهی را بخواهید. در مناجات خمس عشر امام سجاد آمده است که «أَسْأَلُكَ حُبَّكَ وَ حُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ وَ حُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُوصِلُنِي إِلَى قُرْبِك»‏ این دعایی است که خیلی ها در قنوت خودشان می خواندند یا این که دعای سجده شان بوده است، خدایا از تو محبت خودت را می خواهم و محبت آن کسانی که تو را دوست می دارند، خدایا محبت اعمالی را که من را به وصال و قرب تو می رساند در دلم قرار بده، «وَ أَنْ تَجْعَلَكَ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا سِوَاك»‏ خدایا از تو می خواهم که خودت را در دل من از غیر خودت محبوب تر قرار بدهی، «وَ أَنْ تَجْعَلَ حُبِّي إِيَّاكَ قَائِداً إِلَى رِضْوَانِكَ، وَ شَوْقِي إِلَيْكَ ذَائِداً عَنْ عِصْيَانِك‏» خدایا از تو می خواهم که محبت خودت را پیش روی من قرار بدهی تا راهنما و دستگیر من باشد و من را تا مقام رضوان ببرد، و اشتقای خودت را در دل من قرار بدهی بگونه ای که مانع معصیت تو شود. پس یعنی اگر انسان به مقام محبت رسید این مقام انسان را تا مقام رضوان الهی می برد، اگر شوق الهی در دل انسان پیدا شد، این اشتیاق مانع معصیت می شود.

در دعای ابوحمزه در فرازهای مختلف آن، این مطلب آمده است که ما از خدای متعال درخواست محبت می کنیم «اللَّهُمَّ امْلَأْ قَلْبِي حُبّاً لَكَ وَ خَشْيَةً مِنْك‏»، خدایا قلب من را مالامال محبت و خشیت خودت قرار بده؛ این دو با یکدیگر همراه هستند، هر چه محبت انسان بیشتر شود، نسبت به خدای متعال خشیت پیدا می کند و اصلاً خشیت محبین خشیت خاصی است! «وَ خَشْيَةً مِنْكَ وَ تَصْدِيقاً وَ إِيمَاناً بِك‏»، خدایا قلب من را پر از ایمان به خودت و پر از فَرَق کن؛ آن خوفی که انسان از جدائی در دل او پیدا می شود حالت فَرَق است، نگرانی که نگران است از محبوب خودش جدا شود. اگر کسی به مقام محبت رسید، ادامه محبت این است که انسان حالت فَرَق پیدا می کند. «وَ فَرَقاً مِنْكَ وَ شَوْقاً إِلَيْكَ يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ» خدایا قلب من را پر از اشتیاق نسبت به خودت قرار بده. «اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَيَّ لِقَاءَكَ» خدایا لقاء و ملاقات خودت را محبوب دل من قرار بده. انسان اگر اینطور شد مشتاق رفتن از این دنیا می شود، محبین اینطور هستند، محبین اشتیاق به قرب الهی دارند و آن اشتیاق به قرب الهی آنها را مشتاق رفتن از دنیا می کند.

این را هم عرض کنم که اگر انسان اینگونه نشود مسئله مرگ برای او حل نمی شود، مسئله مرگ جزء مسائل قطعی است که پیش روی همه ما است. مرگ گردنه صعب العبوری است که باید از آن عبور کنیم، اما آن چیزی که مرگ را راحت بلکه در ذائقه انسان شیرین می کند همین است «حَبِّبْ إِلَيَّ لِقَاءَكَ»، اگر انسان لقاء الهی را دوست بدارد، مشتاق رفتن و بیقرار رفتن از این دنیا می شود. «وَ اجْعَلْ لِي فِي لِقَائِكَ خَيْرَ الرَّحْمَةِ وَ الْبَرَكَة»، خدایا در ملاقات خودت گشایش و راحتی و کرامت قرار بده، بگونه ای که ملاقات تو موجب کرامت من شود.

ما از این دست دعاها زیاد داریم، یکی از بهترین وسیله هایی که خدای متعال برای ما قرار داده است که بوسیله آن می شود به همه گنج های پنهانی دست پیدا کرد، این بیان نورانی امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه خودشان به امام مجتبی است، فرمودند: پسرم گنج ها در محضر خداست، همه گنج های دنیوی و اخروی و مقامات معنوی، به بیان دیگر هرچه می خواهی در محضر خداست، اما کلید این گنج ها در دست شماست و کلید آن دعاست. به شما اجازه دادند که باب این گنجینه های الهی را باز کنید و با دعا کردن از آنها استفاده کنید، لذا قدر این را باید انسان بداند.

جایگاه دعا در دین

یکی از اموری که انسان را به کمالات می رساند این است که انسان اهل دعا باشد و از خدای متعال بخواهد. حتی در روایات یک تعبیر خیلی لطیفی نقل شده است، فرمود: در قیامت عده ای زحمت کشیدند پس مقاماتی به آنها می دهند، بعد آنها می بینند که یک عده ای این زحمات را نکشیدند ولی همان مقامات را به آنها دادند! عرضه می دارند: خدایا ما زحمت کشیدیم، اما اینها زحمت نکشیدند و به این مقامات رسیدند، چرا؟! می فرمایند: اینها از ما خواستند و دعا و التماس کردند، ما هم به آنها دادیم!

کرم خدای متعال اینطور است و خیلی اوقات راه دعا از راه زحمت کشیدن و ریاضت نزدیک تر است، این است که اگر انسان در دعاهای خودش از معصومین تبعیت کند، آنها به انسان یاد می دهند که انسان چه چیزهایی را باید بخواهد و چه نیازهایی دارد. چون ما نیازهای فراوانی داریم و خیلی از ظرفیت ها در ما است، اما از این نیازها و ظرفیت های خودمان غافل هستیم. از آنطرف هم خدای متعال خیلی نعمت های فراوان و جمیلی دارد که ما از آنها هم غافل هستیم، انسان اگر با معصوم مأنوس شد و با زبان آنها دعا کرد به هر دوی اینها راه پیدا می کند، پس تدریجاً پرده ها کنار می رود و ظرفیت ها و نیازهای خودش را می فهمد و گنجینه های بی منتهای الهی را می بیند، آنوقت می تواند از خدا درخواست کند و دعا کردن را یاد می گیرد.

بخش زیادی از دعاهای معصومین همین است که انسان از خدا محبت الهی را درخواست کند و از خدا بخواهد که محبت دنیا از دل انسان بیرون برود «سَيِّدِي أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيَا مِنْ قَلْبِي‏»؛ چون می دانید این دو با یکدیگر جمع نمی شوند، در مجامع روائی ما مکرر با بیان های مختلف آمده است که دل انسان تا با محبت دنیا مأنوس است، حقیقت ایمان و محبت الهی را نمی چشد. «حَرَامٌ عَلى‏ قُلُوبِكُمْ أَنْ تَعْرِفَ حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ حَتّى‏ تَزْهَدَ فِي الدُّنْيَا»(2)، خدای متعال قلوب شما را محروم کرده است از این که شیرینی ایمان را بچشید و از انس با خدای متعال لذت ببرید، تا اینکه زاهد در دنیا شده و از دنیا بزرگتر شوید.

اگر دل از دنیا بیرون رفت آماده می شود برای این که وارد آن عوالم الهی شود، فرمود: «إِذَا تَخَلَّى الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْيَا سَمَا»(3)، مؤمن وقتی از دنیا خالی می شود رفعت پیدا می کند اما تا وقتی دنیا قلب انسان را گرفته است انسان زمین گیر و اسیر غل و زنجیر های خودش است. انسانی که محبت او زمینی است اسیر زمین است و آسمانی نیست، باید این محبت ها از دل انسان بیرون برود، تا رفعت پیدا کرده و آسمانی شود «إِذَا تَخَلَّى الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْيَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللَّه‏»، پس انسان وقتی شیرینی محبت خدا را می چشد که از دنیا خالی شود و إلا تا انسان پر از دنیا است جایی برای آن محبت های رفیع و متعالی در وجودش وجود ندارد. این هم یکی از اسباب است که انسان از خدای متعال درخواست و تقاضا کند که خدای متعال موانع را از بین ببرد، انسان را تطهیر کند و انسان را به مقام محبت الهی برساند.

 رسیدن به محبت امام، راه رسیدن به حب الهی

راه دیگری که راه اساسی است و در معارف ما مکرر آمده این است که اگر کسی به حبّ امام رسید این محبت همان محبت خداست. معصومین یک مقامی قرار دارند که حب آنها عین محبت خداست، این به این معنا نیست که امام خداست ولی محبت او همان محبت خداست و ایمان حقیقت حب او است.

این حدیث نورانی را ملاحظه فرمودید، به امام صادق علیه السلام عرض کرد یابن رسول الله آیا حب و بغض هم جزء ایمان است؟ چون همان طور که می دانید وقتی در روایات ایمان را تعریف می کنند، گاهی آثار ایمان را می گویند، گاهی ارکان ایمان را بیان می کنند، گاهی می فرمایند ایمان نور است، گاهی می فرمایند ایمان چهار رکن دارد، گاهی می فرمایند ایمان عمل است، ایمان اعتقاد است، پس مختلف معنا کرده اند اما هر کدام هم سر جای خودش درست است.

از حضرت سؤال کرد: آقا این ایمانی که شما می گویید از ارکان آن حب و بغض هم است؟ حضرت فرمودند: «هَلِ‏ الْإِيمَانُ‏ إِلَّا الْحُبُ‏ وَ الْبُغْض»(4)‏، مگر ایمان چیزی جز حب و بغض است؟! نه این که حب و بغض جزء ایمان است بلکه تمام ایمان است. بعد حضرت این آیه را خواندند: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ‏ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُون»(حجرات/7)‏، خدای متعال در قرآن می فرماید ما به شما لطف کردیم و ایمان را محبوب دل شما قرار دادیم، ما ایمان را در قلب شما زینت دادیم و کفر و فسوق و عصیان را مکروه دل شما قرار دادیم. اینکه شما ایمان را دوست می دارید و نسبت به کفر و فسوق و عصیان کراهت دارید، از نشانه های مؤمن است، اگر کسی مؤمن شد ایمان او همین است.

حضرت فرمودند ایمان همین دو چیز است: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ‏»، «وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُون» شما ایمان را دوست دارید، همچنین خدای متعال در دل شما این سه چیز را مکروه قرار داده است و از آنها لذت نمی برید، این نعمت خدا و همان ایمان است. بعد در روایتی دیگر حضرت معنا کردند و فرمودند: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ‏ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ‏ يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِين‏»(5)، کلمه ایمان وجود مقدس امیرالمؤمنین است، همه وجود ایشان پر از ایمان بلکه کلمه ایمان است. هر کس دیگری اگر مؤمن است و ایمان دارد، ایمان او حبّ امام است.

امیرالمؤمنین حقیقت ایمان و حقیقت حب الهی هستند، همه وجود ایشان مملو از محبت خداست، اگر کسی به مقام محبت امیرالمؤمنین رسید، یعنی یک شعاعی از آن محبت در دل انسان ایجاد شد و یک پرتویی از نور امیرالمؤمنین در وجود او آمد، این انسان به مقام محبت الهی می رسد؛ ایمان ما یعنی همین، حب الایمان، همان حب الله است. انسان اگر کلمه ایمان و امام علیه السلام را دوست بدارد به محبت خدا می رسد «مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّه‏ ».

ولایت امام، همان ولایت خدای متعال

این تعبیر در احادیث ما شاید مکرر آمده است، با تعابیر مختلفی هم آمده است، که یکی از آنها در حدیث مفضّل است، امام صادق علیه السلام به مفضّل فرمودند: «إِنَّمَا أَحَبَّ أَنْ يُعْرَفَ بِالرِّجَال‏»(6)، خدای متعال اینطور دوست می دارد که وقتی می خواهد شناخته می شود، از طریق شخصیت هایی شناخته شود. به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام در حدیث کافی، خدای متعال اگر خودش را می خواست مستقیم و بدون واسطه به بندگان خودش معرفی کند، یعنی پیغمبر و امامی نباشد، این کار را می کرد «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَه»(7)‏، ولی «وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْه»‏ خدای متعال اینطور خواسته و ما را قرار داده است، این لفظ و دستور نیست، بلکه واقعا ما را اینطور قرار داده است «جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْه»‏، خدای متعال این چهار خصوصیت را در ما قرار داده است. البته بیش از این هم است اما این چهارتا در این روایت آمده است.

خدای متعال ما را باب خودش قرار داده و کسی که می خواهد وارد وادی معرفت خدا شود باید از باب توحید وارد شود، باب آن چیست؟ فرمود ولایت ما است، اگر کسی می خواهد در مقامات محبت و معرفت الهی سیر کند باید در سبیل محبت قدم بردارد. فرمود: ولایت ما سبیل محبت است، صراط محبت و معرفت الهی است. ما وجه الهی هستیم و هر کسی می خواهد متوجه خدای متعال شود از طریق ما باید متوجه شود. پس این به آن معنا نیست که خدای متعال نمی توانست، لذا در حدیث مفضّل، حضرت به مفضّل فرمودند: مفضّل، خدای متعال اینطور اراده کرده و اینطور دوست می دارد «إِنَّمَا أَحَبَّ أَنْ يُعْرَفَ بِالرِّجَالِ وَ أَنْ يُطَاعَ بِطَاعَتِهِم»، شخصیت هایی وجود دارند که در یک مقامی هستند که خدای متعال اینطور دوست داشت که از طریق آنها شناخته شده و از طریق اطاعت آنها اطاعت شود.

این شخصیت ها در چه مقامی هستند که خدا این را خواسته است؟ گاهی یک تعبیر لطیفی از ائمه علیهم السلام در این مورد نقل شده است، حضرت فرمودند: «وَ لَكِنَّهُ خَلَطَنَا بِنَفْسِه‏»(8)، این را اساتید معنا بفرمایند! خدای متعال «خَلَطَنَا بِنَفْسِه‏» ما را با خودش مخلوط کرد، این یعنی چه؟! خدای متعال که جسم نیست، خدای متعال که مخلوق نیست که با دیگران قاطی شود، پس این چه معنایی دارد؟! من نمی فهمم! «وَ لَكِنَّهُ خَلَطَنَا بِنَفْسِه»‏ ولی هر چه هست پیداست که به این معنا نیست که خدای متعال جسم است، و می توانیم او را به مخلوقات تشبیه کنیم! اینها نیست ولی حتماً یک معنایی دارد.

فرمود درایة الروایة مهم است، درایت یعنی پرده از روایت کنار برود و انسان باطن کلام معصوم را بفهمد، این حقیقت ایمان است. در معانی الاخبار، مرحوم صدوق در اول این کتاب این حدیث را نقل کردند که امام باقر علیه السلام به امام صادق علیه السلام فرمودند: «وَ بِالدِّرَايَاتِ لِلرِّوَايَاتِ يَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِيمَان‏»(9)، درایت غیر از نقل است، نقل حدیث هم خوب است، حفظ حدیث هم خوب است، اما درایت فهمیدن است، یعنی پرده ها کنار برود و باطن کلام برای انسان آشکار شود، همانطور که پیام قرآن «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتابٍ مَكْنُون‏»(واقعه/77-78) که کتاب الهی و کتاب کریمی است، در یک کتابی است که پوشش دارد و دست کسی به آن نمی رسد، این پرده ها باید کنار برود لذا «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُون‏»(واقعه/79)، جز کسانی که مطهر هستند و پاک شدند نمی توانند به حقیقت قرآن راه پیدا کنند، کلمات معصومین هم اینطور است. پرده هایی دارد و همه پرده های آن کنار نمی رود، مهم همین درایة الروایة است.

فرمود: «خَلَطَنَا بِنَفْسِه‏»، خدای متعال ما را با خودش یکی کرده است، «فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَه‏» و ما را در یک مقامی قرار داده که ولایت ما ولایت خود او است، لذا در کنار ولایت خودش و در ضمن دستور به ولایت خودش، به ولایت ما دستور داده است.

فرمود: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏»(مائده/55)، ولیّ شما فقط خدا و رسول و آن کسی است که در حال رکوع انگشتر می دهد یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام. حضرت فرمود خداوند ولایت ما را عین ولایت خودش قرار داده است، به تعبیر دیگر این جمله «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا» جز ولایت خدا معنایی ندارد! امام در چه مقامی است که خدای متعال ولایت او را عین ولایت خودش قرار داده است؟! «وَ لَكِنَّهُ خَلَطَنَا بِنَفْسِه‏ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَه».

حدیثی در تفسیر علی ابن ابراهیم در ذیل آیه فطرت نقل شده است، در آنجا آمده که خدای متعال در وجود انسان فطرت توحید را قرار داده است «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»(روم/3)، همه مردم مفطور به توحید هستند و معرفت خدا و محبت او در فطرت انسان است، در روایت این فطرت به توحید معنا شده است اما در یک حدیث دیگری همین توحید را تفصیل داده اند.

این هم نکته مهمی است، اگر خدای متعال در فطرت ما توحید را و محبت خودش را قرار نداده بود و ما ظرفیت نداشتیم، دعوت به معرفت و محبت بی معنا بود! اگر استعداد در دانه گندم نباشد هرچه خورشید بتابد و باران ببارد، این موجب رویش نمی شود! خدای متعال در آن یک استعدادی قرار داده است، پس وقتی باران می بارد و خورشید می تابد، شکوفا می شود و یک گیاه می شود. پس خدای متعال این فطرت را در وجود ما قرار داده است.

در این حدیث که امام صادق علیه السلام تفصیل داده اند، فرمودند: در فطرت شما این سه چیز قرار داده شده است «هُوَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيُّ اللَّه‏»(10) یک أشهد أن لا إله إلا الله، دو أشهد أنّ محمداً رسول الله، سه أشهد أنّ علیاً ولیّ الله، خدای متعال هر سه را در فطرت شما گذاشته است. آن چیزی که در این حدیث لطیف است این است که حضرت فرمودند: «إِلَى‏ هَاهُنَا التَّوْحِيد»، تا اینجا توحید است، نگویید توحید و نبوت و ولایت، بلکه توحید است و توحید است و توحید!

وجود مقدس امام، حقیقت صراط مستقیم

امام در چه مقامی است که ولایت او همان ولایت خداست؟ حضرت در این حدیث نورانی فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْه»،‏ خدای متعال بندگانی دارند و آنها در یک مقامی هستند که خدای متعال اینطور دوست داشت که از طریق آنها شناخته شده و اطاعت شود، پس آنها را سبیل و وجه خودش قرار داد. اگر کسی می خواهد اطاعت خدا کند باید اطاعت امام کند، چرا که این راه توحید است. اگر کسی می خواهد خدا را بشناسد باید امام را بشناسد. اگر کسی می خواهد به مقام محبت الهی برسد باید به محبت امام برسد.

لذا این صراط مستقیمی که ما باید در آن حرکت کنیم و نعمتی که خدا به اولیاء خودش داده است، که در سوره حمد از آن صحبت شده است، در روایات به دو چیز معنا شده است: یکی صراط معرفت و دیگری صراط محبت. فرمود صراط مستقیم هم صراط معرفت است و هم صراط محبت، اگر کسی در وادی صراط مستقیم پا گذاشت، نتیجه قدم گذاشتن در صراط مستقیم رسیدن به محبت الهی است.

«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيم‏»(فاتحه/6) را حضرت معنا کردند، یعنی «أَرْشِدْنَا لِلُزُومِ الطَّرِيقِ الْمُؤَدِّي إِلَى مَحَبَّتِكَ»(11)، ما را ملازم طریق محبت قرار بده به طوری که از این طریق جدا نشویم. در یک حدیث دیگری فرمود: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ‏ قَالَ الطَّرِيقَ وَ مَعْرِفَةَ الْإِمَام‏»(12)، صراط مستقیم طریق معرفت امام است. پس اگر کسی وارد وادی صراط مستقیم شد، هر قدمی که برمی دارد، هم معرفت و هم محبت او به خدا اضافه می شود.

در همین کتاب معانی الاخبار، حضرت فرمودند: صراط مستقیم، طریق معرفت است «الصِّرَاطِ فَقَالَ هُوَ الطَّرِيقُ إِلَى مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمَا صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِي الدُّنْيَا وَ صِرَاطٌ فِي الْآخِرَةِ وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِي فِي الدُّنْيَا فَهُوَ الْإِمَامُ الْمُفْتَرَضُ الطَّاعَة»(13) این صراط مستقیم، صراط محبت و معرفت از دنیا شروع می شود، اما هم در دنیا است و هم در آخرت. اگر کسی در صراط مستقیم بود دائم در مسیر معرفت و محبت خدا حرکت می کند، همه کارهای او محبت افزا و معرفت افزا است، حتی خواب و خوراک او هم معرفت و عین توحید است، این خاصیت صراط مستقیم است.

اگر کسی در صراط مستقیم قرار گرفت هر قدمی که در دنیا برمی دارد بر محبت او به خدا افزوده می شود، در قیامت هم همینطور است و این ادامه دارد، یعنی دائماً از جام محبت الهی سرشار است و می نوشد. کسانی که در صراط مستقیم هستند، رزق آنها محبت و معرفت است، پس همه چیز آنها معرفت می شود، خواب و خوراک آنها هم معرفت است، نه فقط نماز آنها محبت و معرفت خدا را اضافه می کند بلکه همه کارهای آنها محبت افزا می شود.

فرمود: «أَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِي فِي الدُّنْيَا فَهُوَ الْإِمَام‏»، پس سیر با امام سیر در وادی محبت و معرفت و سیر در وادی اخلاص است، لذا اگر کسی می خواهد به لقاء الله برسد باید شرک در او نباشد، حتی شرک خفی. اگر کسی دچار شرک خفی شد، ولو این شرک به تعبیر روایات مغفور است و بخشیده می شود، اما به لقاء الهی نمی رسد. ما یک شرک غیر مغفور داریم «إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِه‏»(نساء/48)، که خدای متعال این را نمی بخشد. آدم به دو خدا قائل باشد را خدا نمی بخشد، ولی یک شرک های مخفی داریم، مثل این که آدم ریاء پنهان در دل خودش دارد، کار می کند اما بدش نمی آید مردم او را تعریف کنند، اگر او را تعریف کنند خوشش می آید، این شرک است، اما شرک پنهان، این را خدا می بخشد ولی این شرک پنهان هم اگر در وجود انسان بود انسان به لقاء الله نمی رسد.

«فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا»(کهف/110)، اگر کسی می خواهد به لقاء خدا برسد و بین او و خدای متعال ملاقاتی باشد، به همان معنایی که برای مخلوق ممکن است، باید از شرک خلاص شود. لذا در آن حدیث نورانی در تفسیر علی بن ابراهیم ذیل این آیه حضرت فرمودند: «فَمَنْ أَشْرَكَ بِعِبَادَةِ رَبِّه‏»(14) اگر کسی را دیدید که در توحید شرک دارد حتی شرک خفی، بدانید که «فَقَدْ أَشْرَكَ بِوَلَايَتِنَا»، در ولایت ما شریک قرار داده است، و إلا اگر از ولایت ما بیرون نمی رفت ما کسی را به شرک دعوت نمی کنیم، بلکه او را به توحید می رساندیم. پس از ولایت امام، توحید ناب بیرون می آید و اخلاص در محبت حاصل می شود.

لذا در این بیان نورانی حضرت فرمودند که خدا بندگانی دارد که اراده کرده است از طریق آنها شناخته و اطاعت شود، همچنین اضافه کنید به ضمیمه روایات دیگر که از طریق آنها محبت الهی حاصل می شود. خدای متعال می توانست مستقیم ما را با معرفت خودش آشنا کند ولی اینها مخلوق هایی هستند که در مقامی قرار دارند که ولایت آنها را ولایت خودش قرار داده است «خَلَطَنَا بِنَفْسِه‏»، همچنین محبت آنها محبت اوست. در اینجا دوئیتی نیست «مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّه‏»، لذا یکی از راه های رسیدن به محبت الهی که شاید راه منحصر بفرد و نزدیکی هم است، راه محبت امام است. انسان اگر به محبت امام رسید و به دشمنی دشمنان امام راه پیدا کرد، به مقام اخلاص در محبت می رسد و خالص می شود.

راه رسیدن به محبت امام

خب راه رسیدن به محبت امام چیست؟ انسان چطور می تواند محبت امام را پیدا کند؟ مقام امام اینقدر رفیع است که «خَلَطَنَا بِنَفْسِه‏»، انسانی که در این مقام است ما چطور او را دوست بداریم! ما دور و بر خودمان را دوست می داریم، ما خط و خال زیبا را دوست می داریم، ما جلوه های دنیا را دوست می داریم. چیزی که موجب می شود روز قیامت انسان تأسف می خورد، حتی کسانی هم که با همه وجود کار کردند در آن روز حسرت می خورند و روز قیامت یوم الحسرة برای مردم است، بخاطر این است که به انسان ظرفیت دادند، پس او در قیامت می بیند که می شد در دنیا این قدم ها را بردارد اما برنداشته است.

انسان می تواند به محبت امام برسد و از طریق محبت امام به محبت الله برسد، اما راه رسیدن به محبت امام چیست؟ انسان چکار کند که حب الامام در وجود او بیاید، طوری که همیشه با امام خودش باشد، «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَب»‏ و از امام خودش جدا نشود؟ خدای متعال همیشه با ما است، امام ما همیشه با ما است، خلیفه الهی همیشه با ما است، ما با امام نیستیم! خدای متعال که از ما جدا نمی شد «وَ هُوَ مَعَكُمْ‏ أَيْنَ ما كُنْتُم‏»(حدید/4)، ولی ما چرا با خدا نیستیم؟! چرا محضر خدا را درک نمی کنیم و غائب هستیم؟! چکار باید بکنیم که ما با خدا باشیم؟! خدا که با ما است، ما چگونه همراه خدا باشیم؟! چطور می شود انسان با امام خودش باشد؟!

مقام محبت همین است، «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَب»‏ اگر انسان کسی را دوست بدارد با او است، برای انسان محب حجاب ها کنار می رود و او در کنار محبوب خودش قرار می گیرد. ما چکار کنیم که به محبت امام برسیم؟! یکی از راه ها، بلکه راه منحصر که همه راه های دیگر فرع بر آن راه است، همان است که در آن حدیث نورانی حضرت فرمودند؛ فرمود خدای متعال ابراهیم را خلیل کرد چون از غیر خدا نخواست، چون حاجات هر کسی که آمد را رد نکرد. ولی یک حدیث دیگری هم است که جزء اسرار است، آنجا حضرت فرمودند: ابراهیم خلیل به خُلّت رسید و خلیل الله شد، چون زیاد بر محمد و آل محمد صلوات می فرستاد. اگر کسی به این مقام رسید به مقام محبت می رسد.

ان شاء الله در جلسه بعد این را تقدیم می کنم که چطور می شود انسان از محبت های کوچک جدا شده و بالغ شود؟ چگونه محبت های کوچک از دل انسان فاصله می گیرند و انسان وارد وادی ولایت و محبت معصوم می شود؟ انسان باید چکار کند که انوار محبت معصوم در دل او بیاید، امام خودش را دوست بدارد و با امام خودش باشد؟

پی نوشت ها:

(1) بشارة المصطفى لشيعة المرتضى (ط - القديمة)، ج‏2، ص: 154

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 128

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 130

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 125

(5) تفسير القمي، ج‏2، ص: 319

(6) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 531

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 184

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 146

(9) معاني الأخبار، النص، ص: 1

(10) تفسير القمي، ج‏2، ص: 155

(11) معاني الأخبار، النص، ص: 33

(12) تفسير القمي، ج‏1، ص: 28

(13) معاني الأخبار، النص، ص: 32

(14) تفسير القمي، ج‏2، ص: 47