نسخه آزمایشی
جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri, 19 Apr 2024

جلسه پنجم حرم مطهر/ روابط حبّی میان مؤمنین بر محور حبّ خدای متعال و امام/ بیان آداب و ثمرات آن

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 15 مهر ماه 95 است که به مناسبت آغاز ماه محرم در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ یکی از رزق های خاصی که در ایام ماه محرم به برکت امام حسین علیه السلام بین دوستان حضرت تقسیم می شود، رزق محبت الهی است که مهمترین راه رسیدن به این مقام، حب اهل بیت است. این محبت الهی و محبت اولیاء خدا باید به محبت بین مؤمنین تبدیل شود، طوری که مؤمنین نسبت به یکدیگر محبت پیدا کرده و همدیگر را دوست بدارند، چرا که طبق روایات رابطه مؤمنین با یکدیگر رابطه برادری حقیقی است. اگر محبت امام و محبت خدای متعال به مودت بین مؤمنین تبدیل شد، یکی از جاهایی که ظهور پیدا می کند در روابط اجتماعی و روابط مالی جامعه مؤمنین است، لذا یک رابطه بسیار فوق العاده و غنی می شود که در آن از اموال خودشان در راه امام و حجت خودشان گذشت می کنند. البته این عمل آدابی هم دارد و باید کریمانه باشد، یعنی منتی گذاشته نشود و اذیتی انجام نگیرد. در قرآن و روایات از قرض حسن نام برده شده یعنی این که انسان امکانات را در راه امام خرج کند، اما خودش را بدهکار امام بداند نه طلبکار، یعنی حتی اگر جان خودش را هم در راه امام داد احساس کند که امام محتاج به جان من نیست، من محتاج به این هستم که امام جان من را قبول کند. یکی از مهم ترین راه های رسیدن به محبت الهی عاشورای امام حسین علیه السلام است. اگر کسی در این وادی افتاد، اشکی که می ریزد سرچشمه طهارت و حیات است و انسان در آن به مقام شکر و حب و معیت می رسد.

مقام محبت خدای متعال

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنۀ علی اعدائهم اجمعین. عرض کردیم یکی از رزق های خاصی که در این ایام به برکت امام حسین علیه السلام بین دوستان حضرت تقسیم می شود، رزق محبت الهی است، که از رزق هایی است که مربوط به مؤمنین خاص است. در ما ظرفیت رسیدن به مقام محبت الهیهاست و ما مأمور به این کار هستیم. ما باید تلاش کنیم تا به یک مقامی برسیم که محبت خدای متعال در ما محقق شود و قلب ما نورانی به نور معرفت و محبت الهی شود. این همان مقام اخلاص حقیقی است.

مخلصین حقیقی کسانی هستند که با انگیزه حب الهی خدا را عبادت می کنند، همه زندگی آنها عبادت و بندگی است و انگیزه این عبادت هم حب الهی است. اینها همان کسانی هستند که مزد آنها مقام رضوان الهی است که فوق درجات عالی بهشت است. همه عبادت هایی که برای خدای متعال انجام می گیرد، چه از سر میل به ثواب باشد، چه از سر خوف از عقاب، عبادت های خوب و مقبولی هستند، نتیجه آن هم نجات از جهنم و نیل به بهشت است. ولی آن مقامی که متوقع است ما به آن برسیم و ما برای آن آفریده شدیم مقام اخلاص در محبت الهی است.

راه هایی برای رسیدن به این محبت خدای متعال وجود دارد و آثاری بر این محبت مترتب است، یکی از راه هایی که طریق رسیدن به محبت است و شاید همه راه های دیگر به این برمی گردد، محبت معصومین و اولیاء خداست «مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّه»‏؛ این را هم ترجمه کردیم، اگر کسی به مقام محبت الهی و اولیاء الهی رسید نتیجه آن این است که به مقامی می رسد که مقام «الْحُبُّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِي اللَّهِ» است. کسی که محبت خدا و اولیاء خدا در دل او پیدا می شود، همه محبت های دیگر او در راه خداست، دشمنی های او هم در راه خداست. لذا کسانی که در مقام محبت حضرت حق و محبت اولیاء الهی و معصومین هستند، به تعبیر روایات ما «الْمُتَحَابُّونَ فِي اللَّه‏» می شوند، کسانی که به یکدیگر محبت می کنند و در این محبت هیچ طمعی ندارند، هدف آنها فقط خدای متعال است، لذا در روز قیامت هم بدون حساب و کتاب وارد بهشت می شوند.

در کافی شریف این حدیث است، که روز قیامت از عرش الهی ندا می دهند «أَيْنَ الْمُتَحَابُّونَ فِي اللَّه»(1)‏، کسانی که در راه خدا به یکدیگر محبت می کردند، کجا هستند؟ یک عده ای برمی خیزند. به آنها می گویند بدون حساب و کتاب وارد بهشت شوید! ملائکه راه آنها را می گیرند و می گویند کجا می روید؟ اینجا همه باید حساب و کتاب پس بدهند! می گویند به ما دستور داده شده و گفته اند شما حساب و کتاب ندارید! می گویند: شما چه کسانی هستید؟ می گویند: ما متحابون فی الله هستیم، می گویند یعنی چه کردید؟ می گویند: ما در راه خدا دوستی کردیم و در راه خدا دشمنی کردیم، می گویند: «نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِين‏»(آل عمران/136) بروید و وارد بهشت شوید که شما حساب و کتاب ندارید، ولی هم عمل شما عمل خیلی خوب و ارزشمندی بوده و هم مزد شما یک مزد بسیار فوق العاده ای است.

شکل گیری رابطه حبی بین مؤمنین

این محبت الهی و محبت اولیاء خدا باید به محبت بین مؤمنین تبدیل شود، طوری که مؤمنین نسبت به یکدیگر محبت پیدا کرده و همدیگر را دوست بدارند. گاهی رشته اتصال مؤمنین و محبت مؤمنین به یگدیگر آنقدر قوی است که در روایات دارد یک مؤمن در آنطرف دنیا متأثر می شود، اینطرف دنیا یک مؤمن دیگر غصه دار می شود! به حضرت عرض کرد: آقا گاهی بی جهت غصه دار می شوم و هرچه فکر می کنم می بینم عاملی وجود ندارد، نه نگرانی است و نه حادثه ای پیش آمده است! حضرت فرمود: این ناشی از ارتباط مؤمنین با یکدیگر است، فرمودند: «فَالْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَةُ»(2).

در کتاب شریف کافی ملاحظه بفرمائید، در کتاب ایمان و کفر دارد که حضرت فرمودند: مؤمنین با یکدیگر برادر پدر و مادری هستند، نه برادر قراردادی، بعد توضیح دادند و فرمودند مؤمنین برادر پدر و مادری یکدیگر هستند که «أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَةُ»، از یک رشته نور و در یک وادی رحمت رشد کردند. آنها به یک حقیقت نورانی متکی هستند و در یک وادی رحمت رشد کرده اند.

پس رشته محبت الهی به مودت بین مؤمنین تبدیل می شود و مؤمنین در محبت الهی همدیگر را دوست می دارند. رابطه مؤمنین با یکدیگر رابطه محبت آمیز است و به حدی این محبت عمیق است که از ناراحتی مومن، مومن دیگری ناراحت می شود. گاهی به خاطر اینکه امام مؤمنین غصه دار است مؤمنین ناراحت می شوند، فرمود: اگر شما غصه دار شوید ما غصه دار می شویم، اگر ما غصه دار شویم شما محزون می شوید، پس گاهی حزن شما بخاطر این است که امام علیه السلام به یک جهتی محزون هستند. اما از این بالاتر هم در روایت آمده است، در روایت فرمودند: گاهی ناراحتی شما بخاطر این است که برادر مؤمن تو غصه دار است و غصه او شما را هم متألم می کند.

فرمود: شما برادر یکدیگر هستید و یک رابطه عمیقی با یکدیگر دارید، شما در یک دامن رحمت بزرگ شده اید و از یک سرچشمه نور ناشی می شوید، لذا غصه یک نفر، دیگری را هم غصه دار می کند. پس اگر مدار ارتباط مومنین محبت الهی باشد، چنین رابطه عمیقی ایجاد می شود. اما اگر این ارتباط برقرار نشود و ارتباط مؤمنین با یکدیگر بر اساس محبت خدا نباشد، طبیعتاً ارتباطات نفسانی می شود. در جایی که رابطه ها نفسانی و ظلمانی است، هر کسی منافع خودش را می خواهد، اگر هم به دیگران محبت می کند در واقع محبت نیست، بلکه ریشه آن در خودخواهی انسان است، در واقع خودش یک طمعی دارد و دارد بهره می برد.

لذا جامعه ای که بر مدار ایمان و محبت خدای متعال شکل نمی گیرد، همه در آن جامعه دنبال منافع شخصی خودشان هستند، اگر هم یک جایی گذشت می کنند، در واقع منافع خودشان را در نظر می گیرند و اینطور نیست که واقعا بگذرند. این بخلاف جایی است که رابطه بر اساس محبت الهی باشد خدای متعال یک رشته ای از محبت خودش را بین دو مؤمن قرار می دهد، به طوری که مؤمن واقعا نسبت به مؤمن دیگر فداکاری می کند و در این فداکاری کردن طمع هم ندارد. این خاصیت محبت است، این که بعضی گمان می کنند تا آخر کار هم ما اگر خدا را عبادت می کنیم بخاطر خودمان است، اینطور نیست. تا انسان به مقام محبت نرسیده است ممکن است اینطور باشد ولی اگر به مقام محبت الهی رسید خاصیت محبت این است، چون او را دوست می دارد، برای او فداکاری می کند نه برای خودش، خودش را فدای او می کند بخاطر محبت و این اثر محبت است.

انسان اگر به اینجا رسید از همه شرک ها نجات پیدا می کند و دیگر هیچ چیز نمی خواهد، خدا را عبادت می کند اما هیچ چیز نمی خواهد، فقط می خواهد او را شکر کند، توجه به او دارد چون او را دوست می دارد. پس حباً عبادت و فداکاری می کند. ممکن است انسان فداکاری کند ولی اگر در مقام محبت نباشد طمعی دارد، و مزدی می خواهد. روابط بین انسان ها هم همینطور است، گاهی ارتباط انسان ها با یکدیگر ارتباط الهی است، خدا را دوست می دارند، و در محبت خدای متعال مؤمنین را هم دوست می دارند، به یکدیگر مودت می کنند، از دارائی های خودشان می گذرند، مثل مادری که از خواب و راحت خودش می گذرد برای این که فرزند خودش آرامش داشته باشد، این مادر طمع ندارد و کا او صرف محبت است، این سرمایه الهی است، مثل انبیاء الهی که فداکاری می کنند و هیچ طمعی هم ندارند. این همان محبت الهی است.

«أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيم‏»(3)، خدای متعال پیغمبر خودش را با محبت خودش تربیت کرد، بعد فرمود شما صاحب خلق عظیم هستید. خلق عظیم همین محبت الهی است که در وجود مقدس نبی أکرم است. ایشان با این محبت همه آدم ها را اداره و تربیت می کنند، همین است که می بینید چطور آدم ها اصلاح می شوند و به راه می آیند. «وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك»(آل عمرا/159)‏، پیغمبر ما، اگر شدید و غلیظ بودید و آن اخلاق حسنه را نداشتید از دور و بر شما پراکنده می شدند.

پس اینگونه است که رابطه بین مؤمن رابطه محبت می شود، همه ارتباطات آنها بر مدار محبت الهی است، فرزند و پدر، پدر و فرزند، مادر و فرزند، برادر، همسر و بقیه مؤمنین با یکدیگر رابطه محبت آمیز دارند. ما باید به این نقطه برسیم که امام خودمان و حضرت حق را دوست بداریم و در مودت ولیّ خودمان و امام خودمان فداکاری نسبت به یکدیگر بکنیم.

چگونگی روابط در جامعه مؤمنین

فردی محضر امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد: آقا ما آماده و پا به رکاب هستیم و اگر اقدام کنید، حاضر هستیم همه چیز خودمان را در راه شما بدهیم، پس قیام کنید! حضرت فرمود: آیا به خاطر محبت ما، دست در جیب یکدیگر می کنید، یعنی جمع المال شدید، یا هنوز مال تو برای خودت است و مال او هم برای خودش؟! عرض کرد: نه آقا، هنوز به این مرحله نرسیدیم و هنوز با یکدیگر حساب و کتاب داریم! حضرت فرمود: شما که هنوز در راه ما از مال خودتان نگذشتید، پس چگونه می خواهید از جان خودتان به این راحتی بگذرید؟!

ما باید به چنین مرحله ای برسیم و همه روابط ما باید چنین رابطه ای شود. از جمله ارتباطاتی که من فقط خواستم اشاره کنم و بحث آن ان شاء الله در فرصت دیگری باشد، ارتباطات مالی مؤمنین با یکدیگر است، مؤمنین نسبت به یکدیگر چنین ارتباطی دارند. آنها نسبت به یکدیگر دست گیری می کنند، گذشت و ایثار می کنند. ما در فداکاری مالی چند مرحله داریم، یکی انفاق است، یکی مواسات است و یکی ایثار، انفاق یعنی حقوقی برای دیگران در مال خودش قائل است، پس آن حق را می دهد و منت هم نمی گذارد، بلکه وظیفه خودش می داند. در احوال مؤمنین مصلین قرآن می فرماید: «وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم»(معارج/24-25)‏، اینها در مال خودشان برای دیگران حقی قائل هستند. مواسات یعنی به جایی می رسد که خودش و او را همسان می بیند، مشکل را وسط می گذارد و دارایی خودش را نصف می کند. اگر بناست او گرسنه بخوابد یا من، پس غذا و طعام را نصف می کنیم. ایثار این است که خودش گرسنه می ماند تا دیگران سیر باشند، این همان است که شأن معصومین است «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَة»(حشر/9).

خدای متعال وقتی در سوره هل أتی قصه شفاعت اهل بیت را نسبت به ابرار توضیح می دهد که اصل این شفاعت در آخرت است، در آن سوره توضیح می دهد و از اینجا شروع می کند که «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً * إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّه»(انسان/8-9)‏ اینها از لقمه سفره خودشان می گذرند، خودشان گرسنه می مانند که دیگر سیر بخوابد و هیچ طمعی هم ندارند، هیچ مزدی و هیچ تشکری هم نمی خواهند، این رابطه امام و مؤمنین است.

پس بنیان ارتباط مؤمنین با یکدیگر چنین ارتباطی است، لذا این خیلی بهتر از آن ارتباطی است که در دنیای غرب است. این تأمین اجتماعی که درست کردند و به زور مالیات می گیرند، بعد مالیات ها را بین دیگران تقسیم می کنند، در این رابطه رشد پیدا نمی شود. ولی اگر رابطه محبت شد، هم آن کسی که در راه خدا می دهد و هم آن کسی که در راه خدا از دیگری تحویل می گیرد، هر دو رشد می کنند. دائماً مؤمنین در داد و ستد خودشان در حال رشد هستند، بخلاف آن ارتباط که رشدی نمی آورد، چرا که فرد مجبور است و طبق قوانین پرورشی پیدا می کند. او احساس می کند باید بخشی از درآمد خودش را مالیات بدهد و اگر بتواند هم نمی دهد، چرا که از اهل محبت نیست. این فقط در ارتباط مالی نیست بلکه در سایر موارد هم همینطور است.

مثلا عرض می کنم بجای این که فرزندها پیش مادرهای خودشان باشند و از عاطفه مادری برخوردار شده و ذیل عاطفه پدر و مادر تربیت شوند، اینها را در مهدکودک می گذارند. دست مزد را از پدر و مادرها می گیرند تا این بچه ها را اداره می کنند. پس رابطه محبت آمیز پدر و مادر به یک رابطه خشک حقوقی تبدیل می شود. اما مثلا در جامعه مؤمنین الان پدر و مادر ها با محبت فرزندان خودشان را اداره می کنند. در جامعه مؤمنین که بر محور محبت و عاطفه الهی است، پدر و مادر با محبت فرزند خودشان را تربیت می کنند، از مال خودشان، از راحتی خودشان می گذرند، هیچ منتی هم ندارند.

حالا این را شما بردارید و بجای آن مهد کودک را بگذارید، از پدر و مادر مالیات بگیرند و به بچه بدهند، پدر و مادرها مجبور باشند به دولت مالیات بدهند برای اینکه کودک را اداره کنند، منت فرزند را هم می کشند، سعی هم می کنند از بهترین دارائی خودشان این مالیات را خرج بچه ها کنند، اما این بهتر است یا آن که پدر و مادرها با رابطه محبت آمیز خودشان برای فرزند خرج کنند، بعد هم هیچ منتی ندارند، محبت یعنی این.

اگر محبت امام و محبت خدای متعال به مودت بین مؤمنین تبدیل شد و الحب فی الله و البغض فی الله شد، یکی از جاهایی که ظهور پیدا می کند در روابط اجتماعی و روابط مالی جامعه مؤمنین است، لذا یک رابطه بسیار فوق العاده غنی می شود. از اموال خودشان در راه امام و حجت خودشان گذشت می کنند.

علی أی حال روابط مالی جامعه مؤمنین بر محور ارتباط آنها با امام است، امام خودشان و خدا را دوست دارند، و این ارتباط به ارتباط محبت بین مؤمنین تبدیل می شود. با محبت در حق یکدیگر گذشت مالی می کنند، آبرو برای یکدیگر می گذارند، عمر برای یکدیگر می گذارند، هیچ توقعی هم ندارند و احساس می کنند وظیفه خودشان را انجام می دهند. پس انفاقی که بین مؤمنین است، ریشه اش اینجاست.

دو نگاه متفاوت به امکانات انسان در دنیا

البته از یک زاویه دیگر هم ریشه آن در یک نگاه دیگری است، یک تعبیری قرآن در سوره مبارکه فجر دارد که بسیار زیبا اس؛ در این سوره داستان فراعنه تاریخ مثل قوم فرعون، قوم عاد و قوم ثمود را توضیح می دهد که چرا اینها طغیان کردند و سربرداشتند و بعد هم نتیجه آن این شد که «فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذاب‏»(فجر/13) خدای متعال تازیانه عذاب را بر آنها فروریخت و گرفتار عذاب الهی شدند. در این سوره وقتی سرنوشت آنها را توضیح می دهد می فرماید: «الَّذينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ * فَأَكْثَرُوا فيهَا الْفَسادَ * فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ»(فجر/11-13)، بعد یک سنت کلی می فرماید: «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصاد»(فجر/14)، این عذاب اختصاص به آن اقوام ندارد و هر قوم دیگری هم طغیان کند ما آنها را گرفتار عذاب می کنیم. بعد ریشه این طغیان را توضیح می دهد «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ * وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَن»(فجر/15-16)‏، می فرماید: انسان دچار یک اشتباه محاسباتی می شود، و این اشتباه محاسباتی منتهی به طغیان می شود، اما آن اشتباه چیست؟

خداوند می فرماید: ما در این عالم امتحان می کنیم و امتحان های مان هم دو جور است. وقتی می خواهیم امتحان کنیم یک موقعی امکانات ظاهری به کسی می دهیم و به حسب ظاهر او را تکریم می کنیم، مثلا آبرو می دهیم، ثروت می دهیم، موقعیت اجتماعی می دهیم، قدرت می دهیم، پس انسان خیال می کند این علامت کرامت الهی است. اگر کسی ثروت یا قدرت داشت آدم عزیزی است و اگر موقعیت اجتماعی داشت نشانه کرامت او است. از آنطرف گاهی برای این که امتحان کنیم و ببینیم مؤمن پای حرف ما می ایستد یا نه، بر او سخت می گیریم. پس اگر زندگی را بر او سخت گرفتیم «وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَن»، می گوید: خدا من را تحقیر کرده است و خیال می کند داشتن یا نداشتن امکانات، علامت عزت و کرامت و یا حقارت و کوچکی در نزد خدا است.

این اشتباه محاسباتی آثار بدی دارد، آدمی که خیال می کند ثروت خودش کرامت است، طبیعتاً سعی می کند این را جمع کند. آدمی که خیال می کند قدرت معیار کرامت است، سعی می کند قدرت را به طرف خودش بکشد، نه فقط انفاق نمی کند، بلکه سهم دیگران را هم به طرف خودش می کشد. قرآن می فرماید: اصلا اینطور نیست، ما در این عالم امتحان می کنیم، اما این که به کسی قدرت و ثروت می دهیم این علامت کرامت ما نیست، اگر هم کسی را در عالم گرفتار کردیم، علامت این نیست که او از چشم ما افتاده است، بلکه نتیجه کار مهم است.

قرآن می فرماید: شما که خیال می کنید امکانات کرامت برای شما می آورد، «كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ»(فجر/17) کدام یتیمی را تکریم کرده اید؟! شما کجا آبروی خودتان را خرج کردید؟! ما به شما آبرو دادیم و این آبرو باید خرج می شد، شما کجا خرج کردید؟! شما کجا کرامت خرج یک یتیم کردید؟!

همانطور که می دانید همه جا نیازها، نیاز مالی نیست، آن کسی که از نعمت پدر محروم شد، نیاز به کرامت دارد و این هم خیلی عجیب است که یک نفر از دنیا می رود اما یک جمع اقوام نمی توانند جای او را پر کنند و این کرامت را تدارک کنند، خدا گله می کند که «بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ»، در جامعه شما ایتام کریم نبودند که کریمانه با آنها برخورد نمی شد؟! شما کرامت آنها را حفظ نکردید بلکه خیال می کردید این آبرویی که به شما دادند عزت است و همه این آبرو را برای خودتان جمع کردید! «وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى‏ طَعامِ الْمِسْكينِ»(فجر/18) شما امکانات را تحریک نکرده و برنامه ریزی نمی کردید که خرج زمین خورده ها شود.

«وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا * وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا»(فجر/19-20) شما میراث دیگران را هم به طرف خودتان می کشید و گرفتار مال شده اید، این که علامت کرامت نیست! خداوند انسان را امتحان می کند و امکاناتی به او می دهد، اما کرامت در این است که این امکانات را به خدا برگرداند. اگر مال را از راه ثواب بدست آوردی و در راه ثواب خرج کردی، سعی کردی شبه ناک و حرام بدست نیاوری و حرام خرج نکنی بلکه از راه حلال بدست بیاوری و در راه خدا انفاق کنی، اگر آبرو را از راه حلال بدست آوردی و بعد آن جایی که خدا می خواهد خرج کردی، آنوقت است که مکرم می شوی. اما شما اینطور نیستید و میراث دیگران را هم به طرف خودتان می کشید «كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ * وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى‏ طَعامِ الْمِسْكينِ * وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا * وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا»(فچر17-20).

پس دو نگاه وجود دارد، یک نگاه، نگاهِ کسانی است که خیال می کنند امکانات دنیا علامت کرامت است، طبیعتاً مسابقه در جمع کردن اینطور امکانات می گذارند و سعی می کنند همه امکانات را به سمت خودشان بکشند، این همین چیزی است که در دنیا می بینید. یک عده ای تمام امکانات دیگران را با یک برنامه ریزی بسیار پیچیده به طرف خودشان می کشند و جمعیت اندکی را تشکیل می دهند. الان در دنیا شاید کار از این که می گویند نود و نه درصد به یک درصد، از این هم دشوارتر و پیچیده تر است! یک عده معدودی هستند که شاید آمار رسمی آنها پنجاه، شصت تا بیشتر نیست، اما قریب نیمی از ثروت دنیا در اختیار این پنجاه نفر است؛ این یک نوع نگاه است.

آدم وقتی احساس کرد که خود این دارائی ها علامت کرامت و شرافت است، وقتی آنها را داشته باشد خودش را شریف می داند، پس سعی می کند امکانات را جمع کند، ولی اگر احساس کرد این امکانات را باید از خدای متعال بگیری و در صورتی عزیز می شوی که آن را در راه خدا خرج کنی، حواله های خدا را اجابت کنی، دست هایی که خدا به طرف تو می فرستد را با کرامت پر کنی، به تعبیر دیگر اگر انسان طرف خودش را خدا دید و با محبت خدا کار کرد، طبیعی است این مال را می دهد و دل به آن نمی بندد.

در روایات ما دارد که وقتی صدقه می دهید دست خودتان را ببوسید، چرا که این دست اول به دست خدا رسیده است. کسی که نگاه او این است احساس می کند این امکانات برای تو نیست، داشتن آن هم مهم نیست، خدای متعال به کسی امکان می دهد، به کسی هم امکان نمی دهد، مهم نوع مواجهه ما است. کسی که امکانات دارد، اما این امکانات را از خدا می گیرد و در راه خدا خرج می کند، این را کرامت می داند.

پس ریشه انفاق این است، کسانی که به دین می رسند، کسانی که به امام می رسند و به خدای متعال راه پیدا می کنند، روابط آنها اینطور می شود؛ زیربنای روابط مالی مؤمنین محبت خدا با ولیّ آنها و امام آنها است. آن اندیشه و فکری که پشت سر آن است این است و اینطور می اندیشند، لذا طغیان نمی کنند. امکانات برای آنها طغیان نمی آورد، تلاش نمی کنند حق دیگران را به سمت خودشان بکشند، چون می دانند کرامت این است که با دقت و با حساب و کتاب بدست بیاوری، اما فداکارانه در راه خدا خرج کنی.

حقیقت مقام زهد و راه رسیدن به آن

اگر کسی به مقام محبت رسید خاصیت آن این است که در محبت حرص تبدیل به زهد و بخل تبدیل به سخا می شود. فرمود: «مَنْ رَزَقَهُ اللَّهُ حُبَّ الْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَقَدْ أَصَابَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَلَا يَشُكَّنَّ أَحَدٌ أَنَّهُ فِي الْجَنَّة»(4)، اگر کسی به حب ائمه و اهل بیت راه پیدا کرد، به همه خیر دنیا و آخرت رسیده است و شک نکنید که الآن وسط بهشت است، بعد فرمود: این حب ده خاصیت در دنیا دارد و ده خاصیت در آخرت. خواص دنیایی آن را وقتی شمردند اولین آن زهد بود، آدمی که به محبت های رفیعی می رسد نسبت به دنیا زاهد می شود، اما تا دل آدم پر از محبت های رفیع تر نشود نسبت به کوچک ها فارغ نمی شود.

اگر دل آدمی کوچک باشد اسیر دنیاست، اما وقتی محبت های بزرگ در دل انسان می آید نسبت به کوچک ها زاهد و فارغ و راحت می شود. امیرالمؤمنین زهد را اینطور تعریف فرمودند: «فَقَدْ خَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَ الْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِهِ فَلَا يَفْرَحُ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الدُّنْيَا وَ لَا يَأْسَى عَلَى شَيْ‏ءٍ مِنْهَا فَاتَهُ‏»(5) زاهد کسی است که همه غصه ها و شادی های دنیا از دل او بیرون رفته است، دنیا را بدست بیاورید خوشحال نمی شود، دنیا را از دست بدهد هم غصه نمی خورد.

چطور آدم می تواند فارغ شود و وقتی به قدرت برسد خوشحال نشود، وقتی هم قدرت را از دست می دهد غصه نخورد؟ باید یک سینه بزرگ و یک دل رفیعی بین این دو دست باشد، آنوقت آدم از این دست می گیرد و از آن دست می دهد، پس نه آن موقع که از این دست می گیرد خوشحال می شود و نه آن موقع که از آن دست می دهد، فقط خوشحالی او این است که بندگی کرده و امانت دار خوبی بوده است. خوشحالی او این است که با خدا معامله کرده است.

یادم است مرحوم سید بن طاووس در آن نامه ای که برای فرزند خودشان دارند که خواندنی است، آنجا به فرزند خودشان می گویند پدر تو اگر دنیا را به دست راست او بدهند، از این دست می گیرد و با دست چپ خودش می دهد، طوری که حتی دست راست او خبردار هم نمی شود! آن دل وسیعی که بین این دو دست است امکانات را هدایت می کند و از این دست می گیرد و از آن دست می دهد، و اینطور خالصانه کار می کند.

کرامت واقعی برای انسان

حقوق مالی مؤمنین اینطور است، نگاه یک دسته ای به عالم این است که احساس می کنند امانت دار خدا هستند، عزت آنها در این است که درست از خدا تحویل بگیرند و درست به خدای متعال برگردانند. لذا اینها اگر یک جایی دست گیری می کنند، آبروی و امکانات خودشان را می گذارند، آنقدر کریمانه و آنچنان از سر محبت این را برای مؤمن دیگر خرج می کنند، که طرف هیچ احساس بدهکاری نمی کند. دیدید پدر و مادری که با مهربانی بچه خودشان را بزرگ می کنند، این خیلی عجیب است، هیچوقت بچه نسبت به پدر و مادر احساس بدهکاری نمی کند، اینقدر کریمانه با او برخورد می کنند. مثل خدایی که با ما برخورد می کند، در دعای ابوحمزه آمده است که «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَكَلَنِي إِلَيْهِ فَأَكْرَمَنِي وَ لَمْ يَكِلْنِي إِلَى النَّاس‏ فَيُهِينُونِي»، من آن خدائی را ستایش می کنم که من را به دیگران واگذار نکرد و خودش کفیل کار من شد و کریمانه هم من را اداره کرد، پس اگر من را به مردم واگذار می کرد، آنها مرا تحقیر می کردند.

آیا دیده اید که پدر و مادری وقتی بچه خودش را اداره می کند فرزندان احساس حقارت و سختی کنند؟! آنچنان محبت خدا در وجود پدر و مادر می جوشد که اصلاً چنین اتفاقی نمی افت. هم آنها متواضعانه و با محبت می دهند و هم فرزند احساس کرامت می کند. روابط مالی مؤمنین هم اینطور است.

به نظر من انفاق کردن مهم است اما مهم تر از آن ادب انفاق است. ریشه انفاق و روابط مؤمنین، نه فقط روابط مالی، بلکه همه ارتباطات اجتماعی از جمله رابطه همسر با همسر در خانه، محبت الهی است، برای همین است که نورانی می شود و رشد می کند، این است که هر دو با یکدیگر رشد می کنند و هر دو در حق یکدیگر فداکاری می کنند. جامعه مؤمنین باید اینطور باشد و در آن همه ارتباطات به عبادت و بندگی خدا تبدیل شود. به تعبیر دیگر تبدیل شود به اقامه صلاة و ایتاء الزکاة. یک طرف آن ارتباط با خداست و در پرتو ارتباط با خدای متعال ارتباط مؤمنین با یکدیگر است. این رابطه فقط هم روابط مالی نیست، زکات فقط ارتباط به روابط مالی ندارد، جامعه مؤمنین اینطور است.

آن معرفت و آن آگاهی و بینشی که پشتوانه این انفاق است، این است که این امکانات برای خداست، عالم هم عالم امتحان است، پس جمع آوری امکانات کرامت نیست. اگر جمع کردی آدم عزیزی نیستی، اگر در راه خدا دادی عزیز می شوی، اگر امکانات خودت را بخشیدی عزت پیدا می کنی. این تفکر موجب می شود که انسان جود پیدا می کند.

فرمود: اولین اثر محبت اهل بیت زهد در دنیاست، آخرین آن هم سخا است، اگر کسی به مقام محبت رسید سخاوت پیدا می کند و همه چیزش را در راه امام و خدای متعال سخاوتمندانه می دهد، بعد هم از این جود در راه خدای متعال لذت می برد. آدم بخیل از جمع امکانات لذت می برد، اما آدم جواد از این که دیگران بر سر سفره او بنشینند و از این که از خدا می گیرد و به دیگران می بخشد، لذت می برد.

این روابط مناسک و آدابی هم دارد، اینجاست که قرآن دستور می دهد و می گوید: مواظب باشید، از خدا بگیرد و به خدا برگردانید که در این داد و ستد خودتان رشد می کنید «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّه‏»(بقره/261)، کسانی که از امکانات خودشان در راه خدا می گذرند و مال خودشان را در راه خدا خرج می کنند « كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبة»، خودشان مثل یک بذر گندم شکوفا می شوند، نه اینکه مال آنها رشد می کند، بلکه وقتی امکانات را از خدا می گیری و به خدا برمی گردانی خود انسان شکوفا می شود، مثل یک دانه گندمی که هفت تا خوشه می شود و هر خوشه ای صد تا دانه می دهد.

قرآن یک تعبیری را از فرهنگ یهود نقل می کند، آنها می گویند چرا ما امکانات خودمان را به کسی بدهیم که خدا نداده است، مگر خدای متعال خودش نمی توانست این بنده خودش را اداره کند، چرا من به کسی که خدای متعال با آن خزائن بی منتها دست او را خالی کرده است، امکانات بدهم؟ این نگاه آنها است، ولی نگاه قرآن نیست، نگاه قرآن این است که شما باید از یک دست بگیرید و از دست دیگر بدهید. بله، خدای متعال اگر می خواست خودش او را اداره می کرد، اما شما در داد و ستد با یکدیگر باید رشد کنید. شما آبروی خودت را خرج او کن، او مال خودش را خرج شما کند. خدا که به همه کس همه چیز نداده است! به یکی آبرو می دهد، به یکی امکانات مالی می دهد، به یکی دعای مستجاب می دهد، همه باید با یکدیگر داد و ستد کنیم و در این داد و ستد در راه خداست که همه رشد می کنیم. یکی آبرو دارد، آبروی خودش را از خدا می گیرد و خرج بندگان می کند، دیگری ثروت دارد، ثروت خودش را خرج این بنده خدا می کند.

پس همه چیز را به همه کس ندادند، اما هر چه هم در این رشته سرمایه انسان بیشتر شود تکلیف او بیشتر می شود، بیشتر باید فداکاری کند، بیشتر باید محبت کند، اگر آبروی بیشتر به او دادند به معنای این است که وظیفه بیشتری دارد، اگر ثروت بیشتری به تو دادند، به معنای این است که وظیفه تو بیشتر است. این که ما این ثروت را جمع می کنیم بخاطر حبّی است که نسبت به خود این مال داریم، این که کرامت نمی آورد! خدا امکانات را داده است اما تو همه برای خودت را جمع کردی، بعد هم همه را می گذاری می روی!

آداب انفاق

کرامت انسان این است که امکانات، آبرو، مال و قدرت را از خدا بگیرد و بلافاصله در راه خدا خرج کند، درنگ هم نکند، اصلا نگه ندارد، چرا که هر لحظه ای که نگه دارد خسارت است. «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَد»(نحل/96)، آدم هر چه زودتر امکانات را باید بگیرد و صرف کند. آنوقت قرآن دستور می دهد و می گوید مواظب باش «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»(بقره/264)‏، که اگر امکانات در اختیار دیگری قرار دادی آن را خراب نکنی، آبروی خودت را خرج کردی، مال خودت را خرج کردی، عمر خودت را گذاشتی، دنبال کار یک مؤمنی رفتی و حل شد، مواظب باش که این کار خودت را با منت گذاشتن و اذیت کردن باطل نکنی. می فرماید اگر بناست اینطور شود «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها أَذىً»(بقره/263)، با زبان خوش برخورد کن و عذرخواهی کن و بعداً ببخش، این بهتر از این است که امکانات را بدهی و بعد اذیت کنی.

پس قرآن می فرماید اگر برای خدا کار می کنید باید کریمانه باشد، چرا که خدا کار خوب را می پسندد. بعضی ها کار خوب انجام می دهند ولی کار خوب را خوب از آب درنمی آورد، انفاق می کند ولی طوری انفاق می کند که آبروی طرف را می ریزد، مشکل مؤمن را حل می کند ولی اذیت می کند. در روایات فرمود: وقتی می خواهید یک کار خیر برای دیگری انجام بدهید، چندتا خصوصیت داشته باشد تا شیرین شود، اولا عجله کنید و تأخیر نیندازید، اگر حاجت مؤمن آمد و تو می توانی آن را الان حل کنی نگذار فردا شود، دوم منت نگذارید، سوم خودتان کار خودتان را مهم ندانید، اینها آدابی است که در روایات است.

فرمود: وقتی کاری برای دیگری انجام می دهید خیال نکن کاری کردی و إلا طلبکار می شوی، کار خودت را کوچک ببین، فرصت ها را از دست نده و مواظب باش کرامت طرف را هم از بین نبری، آنوقت است که این کار نزد خدا محبوب می شود و إلا اگر نمی توانی چنین کاری کنی، «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها أَذىً» زبان خوش و بخشش و مغفرت بهتر از این است که امکانات را بدهی و بعد بد عمل کنی.

فرمود «مغفرةٌ» یعنی این که خیلی اوقات سائل گرفتار است و وقتی می آید بخاطر گرفتاری خودش طلبکارانه می آید، یعنی بد زبان است و تندی و بد اخلاقی می کند، این رفتارها خیلی اوقات علامت گرفتاری او است و اینکه کارد به استخوانش رسیده است، طلبی هم ندارد ولی تند شده است؛ قرآن می فرماید: اگر نمی توانید مردانه مشکل او را حل کنید، از سر محبت و با کرامت و با زبان خوب با او برخورد کنید، بعد هم در مقابل اذیت او، او را عفو کنید «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ». او تندی می کند اما شما ببخشید و به روی خودتان نیاورید، این بهتر از این است که دست او را بگیرید و مشکل او را حل کنید، بعد وقتی مشکل او را که حل کردید منت بگذارید، اذیت کنید و او را گرفتار کنید.

اگر انسان به مقامی رسید که محبت خدای متعال و امام در وجودش آمد، خاصیت این سرمایه عظیم این است که روابط بین مؤمنین رابطه محبت می شود. همه ارتباط آنها از ارتباط با امام آنها گذر می کند، با امام خودشان کار دارند، از دست امام خودشان می گیرند، در راه امام خودشان خرج می کنند، همه مؤمنین را هم عائله امام می دانند و با هر مؤمنی که برخورد می کنند احساس می کنند رابط آنها با امام آنها است. قرآن و روایات ما این را می گوید که وقتی صدقه می دهید احساس کنید با خدا معامله می کنید، دستی که به دست خدا رسیده است این را ببوسید، یعنی همه را عائله خدا و امام ببینید. اگر کسی اینطور شد، امکاناتی که خرج می کند خیلی ثواب آن اضافه می شود.

معنای قرض احسن

این حدیث را بخوانم و عرضم را جمع کنم. وقتی این آیه نازل شد که «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها»(نمل/89) اگر کسی کار خوبی بکند مزدی که خدا می دهد بیشتر از عمل او است، «وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى‏ إِلَّا مِثْلَها»(انعام/160) اما اگر کسی بدی کرد مجازات او شدیدتر نیست لذا خیلی جاها هم خدای متعال عفو می کند، حضرت دعا کردند که خدایا می شود ثواب مؤمنین را اضافه کنی؟ پس این آیه نازل شد «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»(انعام/160)، اگر کسی کار خوب انجام داد ما ثواب او را ده برابر می دهیم، باز هم حضرت تقاضا کردند که خدایا باز هم بیشتر، خدای متعال یک آیه دیگری نازل کرد و فرمود: «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَنا»(بقره/245)، چه کسی است که به خدا قرض بدهد آن هم قرض نیکو، اگر این کار را کردید «فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَة» خدای متعال مزد شما را مضاعف می کند، آن هم نه دو برابر، ده برابر بلکه أضعاف کثیر.

حضرت فرمودند: وقتی خدا می فرماید کثیر یعنی بی حساب، این دیگر حد ندارد، پس راضی شدند. بعد  خدای متعال یک شرط گذاشت و فرمود شرط آن این است که امت تو و مؤمنین بتوانند با خدا داد و ستد کنند و امکاناتی که می گیرند را به خدا قرض بدهند، نیکو هم این کار را انجام بدهند، اگر این کا را کردند من بی حساب برای آنها اضافه می کنم. پس عمل باید قرض حسن باشد، معنای ظاهری آن که معلوم است، اما معنای باطنی آن را روایات معنا کرده است، یعنی امکانات را در راه امام خرج کردن. اگر کسی امکانات را به امام خودش برگرداند، در کافی شریف آمده است که فرمود: هزار برابر، بلکه هزار هزار برابر جاهای دیگر ثواب دارد. بعد فرمود: ولی مواظب باشید و خیال نکنید امام محتاج است، اگر احساس کردید که امام محتاج است مشرک می شوید.

قرض حسن یعنی این که انسان امکانات را در راه امام خرج می کند، اما خودش را بدهکار امام بداند نه طلبکار، پس خوشحال است که به او اجازه دادند در مسیر امام اموال خودش را خرج کند. انسان باید بتواند امکانات خودش را در راه امام خرج کند، در این خرج کردن هم امام را بدهکار نداند بلکه خودش را بدهکار امام بداند، حتی جان خودش را اگر در راه امام داد احساس کند امام محتاج به جان من نیست، من محتاج به این هستم که امام جان من را قبول کند.

اصحاب عاشورا اینطور بودند، حضرت فرمود: بلند شوید بروید چون من به شما محتاج نیستم، اما آنها نرفتند، و گفتند ما به شما به محتاج هستیم، ما که می دانیم شما محتاج ما نیستید، اما اگر ما شما را رها کنیم کجا برویم؟ اگر شما ما را رها کنید خدا را دارید و احتیاج به کسی ندارید، ولی اگر ما شما را رها کردیم جایی نداریم برویم! این تفکر ارزش دارد، این همان قرض حسن است، آدم حتی جان خودش را بدهد اما خودش را هم بدهکار بداند. آنوقت خدای متعال هم «فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَة».

انسان همه امکاناتی دارد و می تواند آبرو، مال، عمر، قدرت و موقعیت اجتماعی خودش را قرض حسن به خدا بدهد، این یعنی مؤمنین و جامعه را عائله خدا و امام می داند، پس آبروی خودش را خرج عائله امام می کند. می گوید اینها شیعیان و محبین امام هستند و من می خواهم آبروی خودم را خرج امام و خرج این مؤمنین بکنم.

دیدید کسانی که محضر مراجع بزرگوار می آیند، پول می دهند و دست آنها را هم می بوسند، چون می دانند این آقا احتیاجی ندارد. یک عزیزی نقل می کردند که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی یک ساعتی برای مطالعه داشتند و قبل از درس خودشان به کتابخانه می رفتند. روزی یکی از تجار بزرگ از تهران آمد و مقدار زیادی مثلا به اندازه شهریه چند ماه آن موقع که ایشان باید حوزه را اداره می کردند پول آورد. به آقا گفتند که چنین شخصی آمده اما آقا فرموده بودند من در کتابخانه هستم و ساعت مطالعه من هست. گفتند: ایشان می خواهد به تهران برود. گفتند: خب تشریف ببرند چون من می خواهم بروم و درس بگویم. این آقا وقتی کرامت آقای بروجردی را دیده بود و دید که برای این همه امکانات از وظیفه خودشان دست برنمی دارند، ماند و برنگشت. بعد در فرصتی که آقا وقت داشتند خدمت آقا رسیدند و روی آن مبلغ، مبلغ اضافه ای هم گذاشتند، بعد هم دست آقا را بوسیده بود.

پیغمبر ما تو که احتیاج نداری اما از آنها بگیر «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم‏ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها»(توبه/103)، چرا که اگر مال خودشان را به دست تو می دهند خودشان پاک می شوند. اگر طرف حساب انسان امام شد، وقتی یک مؤمنی محتاج شد و من مال و آبروی خودم را برای او خرج کردم، احساس می کنم این عائله امام است. وقتی عائله و حواله امام است، هم انسان پول را می دهد و هم دست آن سائل را می بوسد. آبرو و مال و عمر خودش را می گذارد و از خواب خودش می گذرد، اما در این از خواب گذشتن هم خودش را بدهکار این آقا می داند و می گوید این حواله امام است، این است که کار را خیلی لطیف می کند، این است که «يُقْرِضُ‏ اللَّهَ‏ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَة».

مال را به امام می دهد و در برگرداندن به امام هم نیکو عمل می کند، یعنی طلبکار امام نمی شود بلکه بدهکار است. این رابطه جامعه مؤمنین است، محبت امام تبدیل می شود به یک محبت عمومی و همه مؤمنین به یکدیگر محبت می کنند پس «الْمُتَحَابُّونَ فِي اللَّه» می شوند. متحابون فی الله یعنی همین، یعنی آبرو و مال خودش را از سر محبت خرج می کند. خب پیداست اینها در روز قیامت بدون حساب و کتاب وارد بهشت می شوند، چون همه معامله آنها با امام بوده است، از امام گرفتند و به امام برگرداندند، پس حساب و کتابی ندارند. اینها همان کسانی هستند که ملائکه به آنها می گویند: «نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِين»(آل عمران/136)‏، خوب عملی انجام دادید و مزد شما بهتر از عمل شما است، بروید تا ببینید خدا برای شما چه محیا کرده است!

استفاده از بستر عاشورا برای رسیدن به محبت الهی

یکی از مهم ترین راه های رسیدن به محبت الهی عاشورای امام حسین است. اگر کسی در این وادی افتاد، این اشکی که می ریزد بر اساس روایات سرچشمه طهارت و حیات است، روزی که قلب ها می میرند این قلب نمی میرد و همه گناهانش پاک شده و به محبت می رسد. آن مقام محبتی که در سجده قرب زیارت عاشورا است و انسان در آن به مقام شکر و حب و معیت می رسد، در این ایام است.

ان شاء الله در این ایام در جامعه مؤمنین یک تحول عظیمی پیدا شود و رابطه بین مؤمنین مقداری محبت آمیز تر شود. الان دشمن تلاش می کند ما را به آدم هایی تبدیل کند که با یکدیگر خشک هستیم و این مودت ها را از ما بگیرد. وقتی برنامه ریزی های آنها اثر می کند آثار آن هم گاهی پیدا می شود، برخوردهای تند، خشن، بداخلاقی ها، گذشت نداشتن ها، ایثار نکردن ها، این اثر دستگاه شیطان است. ان شاء الله اثر عاشورا در ما این باشد که محبت الهی بیاید و این محبت به روابط انس بین مؤمنین تبدیل شود.

جامعه مؤمنین یک جامعه آرام و محبت آمیز است و جامعه ای است که در آن اعتماد عمومی است. پس اگر محبت آمد اعتماد می آید، شما با کسی که علاقه به او دارید راحت هستید و می دانید به شما خیانت نمی کند، اما اگر رابطه محبت آمیز نشد اینطور نیست و آدم می ترسد. در جایی که رابطه محبت نیست آدم ها نسبت به یکدیگر احساس امنیت نمی کنند و هر کسی ممکن است نسبت به دیگری مکر کند. ولی آدم هیچوقت در رابطه ای که در آن طرفین به یکدیگر احساس محبت دارند، احساس ناامنی نمی کند، چون می داند در روابط مالی و سایر معاملات به او خیانت نمی کند. چنین کسی در سایر روابط اهل این که سر کسی را کلاه بگذارد و فریب بدهد نیست، بلکه فداکاری و گذشت هم می کند. نه فقط چیزی از من نمی گیرد بلکه در راه من گذشت می کند، این رابطه امنیت می شود.

ان شاء الله امیدواریم یکی از ثمرات این ایام آن باشد که جامعه مؤمنین محبت امام حسین علیه السلام را تجربه کنند. الان که ما اینجا نشستیم چه چیزی ما را به یکدیگر گره زده است؟ واقعا من احساس می کنم تک تک ما نسبت به کل این جمعیت احساس دلدادگی می کنیم و ریشه این احساس هم یک چیز بیشتر نیست. روز عاشورا ما که به خیابان می آییم، هر کسی را که می بینیم احساس می کنیم نسبت به او آرام هستیم، احساس امنیت و آرامش و محبت می کنیم،؛ این محبت، محبتِ امام است، یعنی احساس می کنیم این آدم حسینی است. پس ما باید موجودهایی شویم حسینی که همه نسبت به ما احساس امنیت کنند و احساس کنند ما محب امام حسین هستیم چون رابطه محب امام حسین با همه مؤمنین رابطه فداکارانه و محبت آمیز و ایثار و گذشت است.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 126

(2) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 80

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 265

(4) الخصال، ج‏2، ص: 515

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 456