نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

شب سوم هيات منزل طباطبائي/ شرط بدست آوردن علم/ مسیر بندگی و حقیقت صراط مستقیم

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 7 آبان ماه 95 است که به مناسبت ماه محرم در منزل آقای طباطبایی ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ یکی از دستورات مؤکد قرآن و نبی أکرم و اهل بیت مطهر ایشان این است که انسان در مقام شکر گذاری نسبت به خدای متعال باشد. این شکر ارکانی دارد، از جمله توجه به نعمات خداوند و اینکه انسان نعمت را از خود و اسباب نبیند بلکه خدا را ورای همه نعمات بداند، همچنین باید از طرح و برنامه خدا برای دادن این نعمت ها آگاه باشد و آنها را دوباره به خدا باز گرداند. دو صفت رحمان و رحیم از صفات پروردگار است، خداوند با صفت رحمانیت خود رزق هایی را به همه حتی به کفار می دهد ولی بعضی از رزق ها، رزق های خاص است که خداوند رحیم فقط به خواص می دهد، مثل علم که نورانیت است و شرط به دست آوردن آن بندگی است. مسیر بندگی هم همراهی با امام علیه السلام است. اگر انسان در مسیر امام بود خواب او هم عبادت است و اگر در مسیر امام نبود نماز او هم نماز نیست. خدای متعال راه امام را باز کرده و ما را به آن هدایت کرده است، پس بعضی شاکر این نعمت هستند و بعضی کفران می کنند. البته همه سعی شیطان این است که ما را از صراط مستقیم که همان راه امام است خارج کند ولی امام با ابتلای خودش ما را در این مسیر نگه داشته است. پس در یک جمله شاکر کسی است که در راه امام حرکت می کند، کسی هم که در راه امام حرکت نمی کند کافر نسبت به خدا و نِعَم الهی بوده و مستحق عذاب است.

حقیقت علم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنۀ علی اعدائهم اجمعین. «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ، وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيد»(ابراهیم/7)، عرض کردیم که یکی از دستورات مؤکد قرآن و نبی أکرم و اهل بیت مطهر ایشان این است که انسان در مقام شکر گذاری نسبت به خدای متعال باشد. این شکر یک عمل در کنار بقیه اعمال نیست که نماز بخوانیم و خدا را هم شکر کنیم، بلکه همه زندگی ما باید شکرگذاری باشد.

همچنین عرض کردیم که این شکر ارکانی دارد، یکی این است که انسان نعمت های خدای متعال را مورد توجه قرار بدهد و از نعمت های الهی که بی حساب و بی شمار هستند غافل نشود، بخصوص از نعمت های باطنی. یکسری نعمت ها ظاهری هستند که همه آن را می بینند ولی یکسری نعمت ها، نعمت هایی باطنی هستند، انسان اگر اهل توجه نباشد این نعمت های خدا مورد غفلت قرار می گیرد و کفران می شود.

دومین رکن این است که انسان در این نعمت ها و در وراء شان خودش را نبیند، نگوید من بدست آوردم و ثروت را خودم کسب کردم، اگر انسان اینطور شد و خودش را نسبت به این امکانات مالک دید، نمی تواند با برنامه خدا آنها را خرج کند بلکه هر طور که می خواهد آنها را خرج می کند.

این نکته را یک مقداری توضیح بدهم، یک روایت معروفی است که همه شما شنیده اید، مرحوم مجلسی این روایت را در بحار، کتاب العلم نقل کرده اند و به روایت عنوان بصری معروف است. عنوان بصری از اصحاب و از شاگردان اهل سنت ائمه بوده است که در دوران پیری خودش یک تشرفی خدمت امام صادق علیه السلام داشته تا از محضر ایشان استفاده کند. عنوان بصری به محضر حضرت آمد اما ایشان ابتداءً نپذیرفتند، او هم رفت به مسجد النبی و متوسل شد و بعد حضرت او را راه دادند. حضرت فرمودند: چه کار داری؟ گفت: آمدم از علم شما استفاده کنم، حضرت به او فرمودند: آن علمی که شما می خواهید نزد ما است، به تعبیر من، آدرس را درست آمدید ولی آن علمی که شما می خواهید قیل و قال و سر و صدا و اینها نیست. حقیقت علم نورانیت قلب است که خدای متعال به کسانی عطا می کند که می خواهد آنها را هدایت کند، پس علم وسیله هدایت است.

«لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَهْدِيَهُ»(1)‏، پس اول این که علم نور است، دوم این که جایگاه این علم قلب آدم است، سوم هم اینکه اگر خدای متعال اراده کند کسی را هدایت کند قلب او را نورانی به نور علم می کند.

پس حقائق قرآن که علوم الهی است و بی منتها است، تماماً نزد امام است. خدای متعال می فرماید: «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ»(عنکبوت/49)، قرآن آیات بینات است و اگر کسی به قرآن رسید به طور واضح حقیقت را می فهمد، منتها مشکل رسیدن به قرآن است. اینطور نیست که قرآن در دسترس هر کسی قرار بگیرد، «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ‏»(واقعه/77) این کتاب مورد کرامت خداست، «فِي كِتابٍ مَكْنُون»‏(واقعه/78) این قرآن در یک کتابی است که حجاب و پوشش دارد و هر کسی نمی تواند کنان و پرده های قرآن را کنار بزند، «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُون‏»(واقعه/79) این پرده ها کنار نمی رود إلا برای کسانی که پاک و طاهر شدند. پس انسان تا مطهَّر نشود دست او به قرآن نمی رسد.

در آن حدیث نورانی که مرحوم کلینی رضوان الله تعالی علیه در کافی نقل کردند، امام باقر علیه السلام فرمودند: خدای متعال می فرماید: «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ»، آیات واضحی است که خدا بیان کرده است، منتها جایگاه آن کجاست؟ اگر کسی به قرآن برسد به همه حقائق می رسد، «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَل‏»(حشر/21) اگر بر کوه هم آن را نازل می کردیم «لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّه‏»، می دیدی که این کوه هم در اثر خشیت متواضع و متلاشی می شود. اگر یک پرتویی از قرآن به قلب انسان برسد انسان حالت خشوع پیدا می کند، ولی قرآن کجاست؟

حضرت فرمودند: خدای متعال می فرماید: «آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْم‏»(عنکبوت/49) آیات و حقائق و اسرار قرآن در سینه آن بزرگوارانی است که خدای متعال علم قرآن و علم الهی را به آنها عنایت کرده است. همه اسرار در قرآن است. خیال نکنیم قرآن این علوم ظاهری است و ما از آن استفاده می کنیم و مثلا کرات را با آن مسخّر کرده و دنیای خودمان را آباد می کنیم! اینها را خدا به شیطان هم می دهد، قرآن اینها نیست، بلکه یک چیز دیگری است.

«آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْم»‏، حضرت فرمودند: خدای متعال نفرموده است که قرآن بین دو جلد کتاب است، بلکه فرموده است «فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْم»‏، حقیقت قرآن این است و اگر کسی به آن رسید هدایت می شود. حضرت فرمودند: علم نور الهی است که در قلب واقع می شود و آن کسی که خدای متعال می خواهد دست او را بگیرد و از عالم دنیا بیرون ببرد، بعد هم او را به سمت خدای متعال هدایت کند تا با اسرار عالم آشنا شود، آن علم را به او می دهد.

حضرت به عنوان بصری فرمودند: آدرس را درست آمدی ولی اگر می خواهی ما به تو علم بدهیم اول برو بنده شو بعد بیا تا ما به تو علم بدهیم، چون این علم برای عباد الله است و ما این را به هر کسی نمی دهیم. قیل و قال و سر و صدا و دنیا را به اهل دنیا هم می دهند. حتی در آیه قرآن خدای متعال می فرماید: «وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُون»(زخرف/33)‏، اگر نبود اینکه مردم یک امت می شدند با یک دین و یک مکتب، به کسانی که کافر به رحمان هستند اینقدر می دادیم که سقف خانه های خودشان را هم از نقره بسازند!

صفت رحمانیت و رحیمیت خداوند

یکی از اوصاف خدای متعال رحمانیت است، رحمانیت را در روایت معنا کرده اند به اینکه خداوند رحمت عام دارد و به کفار هم می بخشد. کفار از دست خدا می گیرند ولی در عین این که سر سفره خدا نشستند، خدا را منکر هستند. خدای متعال رحیم هم است ولی رحیمیت او برای مؤمنین است و رحمت خاصی به مؤمنین دارد، ولی رحمانیت یعنی به کفار هم می دهد. اینها سر سفره خدای رحمان نشستند اما همین خدا را هم انکار می کنند و به او کفر می ورزند.

خداوند می فرماید: اگر نبود که مردم یک امت و با یک دین و مکتب می شدند، به کسانی که کافر به رحمان هستند اینقدر می دادیم که سقف خانه های خودشان را از هم نقره بسازند. روایت این آیه را اینطور معنا کرده است، فرمود: «لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً» یعنی اگر بیشتر به آنها می دادیم شما مؤمنین دیگر تحمل نمی کردید و شما هم کافر می شدین!

یک آیه ای در قرآن است که ظاهر آن خطاب به نبی أکرم است، ولی در واقع خطاب به ماست، البته نسبت به خود حضرت هم یک معنایی دارد. می فرماید: «لا تَمُدَّنَ‏ عَيْنَيْكَ‏»(طه/131) دو چشم خودتان را ندوزید و نگاه خودتان را امتداد ندهید، «إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا» چرا که ما به گروه های مختلف کفار جلوه هایی و شکوفه هایی از دنیا دادیم، ولی همه آنها شکوفه های دنیا است که بعد هم به سرعت جمع می شود، شما چشم خودتان را امتداد ندهید برای شکوفه هایی که برای آنها باز کردیم، «لِنَفْتِنَهُمْ فِيه‏» این فتنه و امتحان آنها است، «وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏» آن رزقی که خدا در عالم برای شما قرار داده است خیلی از این چیزها بهتر است. الان هم اگر شما چشم خودتان را از دنیای آنها ببندید آن رزق خیر را کنار خودتان می بینید.

خیلی اوقات که آدم نعمت های خدا را نمی بیند بخاطر این است که به چیزهایی که نباید نگاه کند نگاه می کند، پس از آن رزقی که کنار دست خودش است محروم می شود. «وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏» خدای متعال برای شما روزی بهتر از آنها در نظر گرفته است، پس چشم خودتان را ندوزید. روزی که خدا برای شما در نظر گرفته است در همین دنیا هم خیلی بهتر از این شکوفه های دنیا است که برای آنها باز می شود، احتیاج به آخرت هم نیست، به شرط این که آدم چشم خودش را ندوزد، اگر چشم خودش را دوخت به آن جلوه ها، از رزق خودش محروم می شود.

در یکی از جنگ ها که شاید جنگ حُنین بود، غنائمی بدست آمد که حضرت آن را تقسیم کردند، گویا سهم انصار کم شد. آنها از پیغمبر خدا گلایه کردند، پیغمبر خدا هم یک جمله ای فرمودند که خیلی عجیب است، فرمودند: من برای شما و آن غنائم برای آنها! پیغمبر اینقدر نمی ارزد؟! من در بین شما و در کنار شما هستم. آیا طلا و نقره و مرکب جنگی بهتر از پیغمبر است؟! ولی چشم آدمی که دنبال آن است این پیغمبر را دیگر نمی بیند، «وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏»(طه/131) خدای متعال رزق های خیلی بهتری گذاشته است.

علی أی حال در این آیه ای که خواندم خدای متعال می فرماید اگر نبود که شما تحمل نمی کردید و ایمان خودتان را از دست می دادید به کفار بیش از اینها می دادیم، این که می بینید یک مقدار سفره آنها را تنگ کردیم چون شما تحمل نمی کنید، همچنین در این آیه ای که خواندم می فرماید روزی شما بهتر از همه آنچه است که به آنها دادیم، پس غفلت نکنید.

«قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى‏»(نساء/77)، همه متاع دنیا اندک است و آخرت برای کسانی که اهل تقوا هستند بهتر است، این آخرت در همین دنیا برای موحدین حاصل می شود. کسی که وارد ولایت امام شد، وارد وادی آخرت شده و از همینجا وارد بهشت شده است.

شرط بندگی برای به دست آوردن علم حقیقی

پس ببینید یک رزق هایی است که خدا به همه می دهد ولی امام صادق فرمود که علم نورانیت است، موطن آن قلب است و قلب نورانی می شود. اما قلب چه کسی را نورانی می کنند؟ «مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَهْدِيَهُ»، قلب کسی که خدای متعال می خواهد او را هدایت کند. اگر می خواهی به شما علم بدهیم برو بنده شو و بیا. علم و همه اسرار و حقائق نزد ما است ولی باید برای به دست آوردن آن بنده شوی. علم ابزار بندگی است و به کسی که بخواهد شیطنت کند علم نمی دهیم.

شخصی به حضرت امیر علیه السلام خیلی اصرار کرده بود و طیّ الارض می خواست! یک آقای بزرگواری او را دیده بودند و گفته بودند اینقدر اصرار می کنی و طیّ الارض می خواهی، طیّ الارض مرکب خصوصی نیست که هر جائی بخواهی با آن بروی، مرکب مأموریت است. اگر آن را به تو بدهند ساعت دو نصف شب به تو می گویند بلند شو برو و مشکل آن بنده خدا را حل کن بعد بیا، حاضر هستی؟ گفته بود: نه آقا، من خیال کردم طیّ الارض را به آدم می دهند و هر جائی که دل آدم بخواهد می رود!

پس علم هدایت های الهی و چراغی است که خدا در قلب کسی روشن می کند که می خواهد بندگی کند تا راه بندگی را به او نشان دهد، علم برای دنیا داری که نیست! امام صادق علیه السلام به آن شخص فرمودند: برو اول عبد شو بعد بیا تا ما به تو علم دهیم، علم برای دنیا داری که نیست، علم برای بندگی است. به کسی که اسیر دنیا است دنیا را می دهند نه علم را، به کسی که دنبال بندگی است رموز بندگی را یاد می دهند. آن شخص به حضرت عرض کرد: عبودیت و بندگی یعنی چه؟

حضرت فرمود: سه تا رکن دارد، رکن اول این است که «أَنْ لَا يَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْكا»، همه آنچه شما دارید امانت خداست، این امانت را هم یک روزی از شما می گیرند، عبد آن کسی است که در این امانات خودش را مالک نمی بیند. «لِأَنَّ الْعَبِيدَ لَا يَكُونُ لَهُمْ مِلْك»، بنده که مالک چیزی نیست، «يَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّه‏» او همه امکانات را از خدا می داند، «يَضَعُونَهُ حَيْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ» و هر جائی هم که خدا فرموده است این بار را زمین می گذارند.

یک آقای بزرگواری که اهل خدمات زیادی هستند، یک موقع به من می فرمود اعتبار این باربرها در بازارهای بزرگ، از تجار بزرگ بیشتر است. بار را روی دوش او می گذارند و به او تحویل می دهند، او هم می برد تحویل می دهد و دوباره بار بعدی را می گیرد، طوری که در یک روز ممکن است ده برابر یک تاجر به او بار بدهند، چرا؟ چون بار را مال خودش نمی داند، بلکه طبق دستور می برد و تحویل می دهد. ولی به تاجر به اندازه اعتبار او بار می دهند. آن بزرگوار می گفت: من حمال خدا هستم لذا خدا خیلی به من بار و امکانات می دهد، من هم بار را می برم و جایی که خدا گفته زمین می گذارم.

فرمود: «يَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّه‏»، مال را مال خدا می داند، هر جائی هم که خدا گفته است بار را زمین بگذار، می گذارد «يَضَعُونَهُ حَيْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ». بعد حضرت فرمودند: اگر اینطور شدید انفاق در راه خدا برای شما آسان می شود. کسی که خودش را مالک ندید و امانت دار خدا دانست، راحت می تواند بگذرد، یعنی آنجایی که خدا فرموده انفاق کن می گوید چشم، آنجایی که خدا گفته آبروی خودت را خرج کن می گوید چشم. ولی اگر انسان امکانات را برای خودش دید، خودش شروع می کند به برنامه ریزی کردن و دیگر دنبال حرف خدا نیست. پس وقتی خدا می گوید آبروی خودت را اینجا خرج کن، می گوید من خودم آبرویم را بدست آوردم هر طور هم دلم بخواهد خرج می کنم!

قارون گنج های خودش را به نمایش می گذاشت تا دل مؤمنین را ببرد، هر چه هم به او می گفتند این امکانات را در راه خدا بده، می گفت: «إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدِي‏»(قصص/78)، من خودم زحمت کشیدم، اینها هم بروند زحمت بکشند و ثروت به دست بیاورند! به تعبیر دیگر مگر خدا به من داده است که به من بگوید کجا خرج کن، خودم زحمت کشیدم، خودم هم می دانم کجا خرج کنم!

قدم های رسیدن به حقیقت شکر

این چیزهایی که گفتم مقدمه این بحث بود که رکن اول شکر این است که آدم امکانات را ببیند، کسی که نمی بیند غافل است و آدم غافل شاکر نیست. بعضی ها خیال می کنند مُعجِب نبودن یعنی غافل بودن، نه خیر! این بد است که آدم نفهمد خدا به او استعداد داده است، نفهمد خدای متعال او را فقیه کرده است، نفهمد دانشمند است، این که خوب نیست بلکه غفلت از نعمت است! اما اگر نعمت را از خودت دیدی و گفتی من هستم که چهره ام زیبا است، این دیگر خیلی بدتر است. در روایت دارد جوان وقتی پای آینه می رود و خودش را تماشا می کند بعد هم خدا را حمد می کند، چقدر خدا به او ثواب می دهد. درواقع جوان جمال را می بیند ولی از خودش نمی داند، ندیدن که خیلی چیز بدی است. پس انسان امکاناتی که خدا به او داده است را باید ببیند.

دومین رکن این است که نعمت را از خودش نبیند، سوم این است که به اسباب هم تکیه نکند. یعنی نگوید دستم، پدرم، مادرم، همسرم، رفیقم، آسمان، زمین، خورشید و... ! خدای متعال اسباب زیادی گذاشته است پس اگر کسی بخواهد غافل باشد اسباب غفلت در عالم فراوان است.

حضرت عزرائیل سلام الله علیه به خدا عرضه داشت: خدایا وقتی تو این مأموریت را به من می دهی و می گویی برو جان بندگان را قبض کن، این بندگان به من بدبین می شوند! خداوند فرمود: کسانی که تو را می بینند دست تو را هم می بوسند، چرا که می فهمند تو ملک مقرّب خدا هستی، پس آرزو می کنند تو بیایی و آنها را قبض روح کنی. کسانی هم که اهل این وادی نیستند، اینقدر من وسیله درست می کنم که تنها کسی را که نمی بینند تو هستی! چه شد فلانی از دنیا رفت؟ سکته کرد، بیمار بود، تصادف کرد و... . خداوند در عالم اینقدر وسائط گذاشته است که اگر کسی بخواهد خدا را نبیند می تواند نبیند، می تواند تا آخر عمر خودش یکبار هم به خدا توجه نکند، ولی اگر کسی بخواهد توجه کند همه عالم آیات خدا هستند و او در همه جا خدا را می بیند.

پس رکن سوم این بود که اسباب حجاب او نشوند. چنین کسی امکانات را دیده اما به خودش و اسباب نسبت نداده است، بلکه سرچشمه امکانات که خدا است را پیدا می کند. می گوید این جوانی من الله است الحمدلله، این ثروت و آبرو از طرف خداست.

قدم بعدی در وادی شکر این است که انسان این امکانات را از خدا ببیند، خدای متعال یک طرحی در عالم داشته است، او می خواهد این امکانات در یک مسیری به حرکت بیفتند که هم امکانات رشد کنند و هم خود من رشد کنم. اگر کسی نقشه خدا و مسیری که خدا برای عالم قرار داده است تا این امکانات را در آن مسیر به راه بیندازیم را نشناخت، امکانات را در مسیر دیگری خرج می کند، پس همین امکانات تبدیل به جهنم می شود. ولی اگر این امکانات را در مسیری که خدای متعال می خواهد به راه بیاندازیم این امکانات تبدیل به بهشت می شود.

پس قدم پنجم در وادی شکر این است که انسان امکاناتی که از خدا گرفته و من الله می داند را در آن مسیری که خدای متعال طراحی کرده است بکار بگیرد؛ این برای کسانی است که برنامه خدا را می دانند، اما کسانی که غافل از برنامه خدا در عالم هستند، خودشان نقشه می کشند و امکانات را در راه دیگری می برند.

مسیر بندگی خدای متعال

حالا آن مسیری که خدای متعال می خواهد ما این همه امکانات را در آن به راه بیندازیم چیست؟ مسیر بندگی است و چیزی جز این نیست. از هر کسی بپرسند می گوید یعنی باید با این چشم و گوش و زبان و مالت بندگی کنی، این حرف درستی است، ولی فضای بندگی کجاست؟ چطور آدم می تواند با این امکانات در عالم بندگی کند؟ چطور می شود خواب آدم هم بندگی شود؟ خدای متعال برای آدم خواب و خوراک گذاشته است و اگر خوردن با بندگی خدای متعال منافات داشت خدای متعال در ما جهاز هاضمه نمی گذاشت! خوردن یکی از بهترین بسترهای بندگی است، ولی به شرط این که این خوردن آنطور باشد که خدا می خواهد. خواب  خوارک انسان می تواند عبادت باشد. کسی که وقتی گرسنه می شود می گوید یا الله و وقتی رزق حلال را خورد می گوید الحمدلله، با خوردن خودش به خدا نزدیک می شود.

فقرهای ما راه های ما بسوی خدا هستند، اگر گرسنه نمی شدیم که نمی فهمیدیم خدائی است، اگر مضطر و تشنه و بیمار نمی شدیم که فقرمان به خدا را حس نمی کردیم. هر کسی به اندازه خودش اضطرار های خودش را می فهمد و به اندازه اضطرارهایی که می فهمد بنده خدا می شود. اضطرارهای ما راه های ما بسوی خداست، اگر ما یک موجود غنی بودیم که احتیاجی به خدا نداشتیم. همه راه های ما بسوی خدا فقرهای ما است، لذا ما نیاز به خواب داریم و خواب منافات با بندگی ندارد، لذا هیچ پیغمبری نگفته است نخوابید! تا بحال یک پیغمبر آمده است بگوید نخوابید؟ گفتند سر شب بخوابید و سحر بیدار شوید اما نگفتند نخوابید. هیچ پیغمبری آمده است بگوید نخورید؟ گفتند حلال بخورید، به وقت و به اندازه بخورید، اما نگفتند نخورید.

پس همه رفتارهای ما می تواند عبادت باشند. ذیل آیه «كانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُون‏»(ذاریات/17) که ظاهراً در اوصاف عباد الله است، می فرماید: اینها کمی از شب را می خوابند. یک روایت خیلی عجیبی در ذیل این آیه آمده و حضرت فرمودند: این بندگان خدا می خوابند اما چون اهل ذکر هستند خواب آنها هم ذکر است و خدای متعال خواب آنها را بیداری حساب کرده است.

وقتی آدم سحر از خواب بیدار می شود مستحب است به فضای آزاد بیاید و یک نگاهی به آسمان بکند و آیات آخر سوره مبارکه آل عمران را بخواند. این آیات، آیات فوق العاده ای است و یک بشارتی در آنها است، فرمود: اگر می خواهید حاجت شما برآورده شود پنج بار رب خودتان را صدا بزنید و بگویید «یا رب»، بعد حضرت فرمودند: مقصود از صدا زدن خواندن این پنج آیه است. «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْباب‏»(آل عمران/190)، رفت و آمد شب و روز و خلقت آسمان و زمین همه نشانه هایی برای اولوا الالباب هستند، پس اینها برای کسانی که اولوا الالباب نیستند نشانه نیست، اما در روایت فرمود: اولوا الالباب یعنی شیعیان ما.

«هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْباب»(زمر/9)‏، آیا کسانی که از علم الهی برخوردارند با کسانی که نمی دانند یکی هستند؟ این را فقط اولوا الالباب می فهمند. حضرت فرمودند: الذین لایعلمون دشمنان ما هستند و الذین یعلمون ما هستیم، این را فقط اولوا الالباب که شیعیان ما هستند می فهمند.

فرمود: «الْمُتَّقُونَ شِيعَتُنَا»(2)، تقوا این است که آدم از امام جدا نشود. کسی به حقیقت انسانیت راه پیدا می کند، به او سر انسانیت را می دهند که به امام وصل باشد، اما اگر از امام جدا شدی یک پوسته انسانیت هستی. قرآن می فرماید: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل‏»(اعراف/179)، ظاهر او آدم است اما از چهارپا هم بدتر است. فرمود: اولوا الالباب وقتی به آسمان نگاه می کنند همه چیز برایشان آیه است، آنها کسانی هستند که «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِم»(آل عمران/191)‏ ایستاده و نشسته و خوابیده یاد خدا هستند.

پس شکر یعنی انسان امکانات و نعمت ها را ببیند، آنها را از دست خدا بگیرد نه از دست دیگران، بعد هم به خودش نسبت ندهد تا مُعجِب شود، به اسباب هم نسبت ندهد تا مشرک شود، بلکه نعمت را از خدا بگیرد و بگوید الحمدلله، اما این کافی نیست، بلکه باید این امکانات را در نقشه و راه خدا خرج کند، اگر اینطور شد خواب او ذکر است و تجارتش عبادت خداوند.

چطور می شود همه امکانات آدم در راه خدا باشد؟ این راه خدا چیست که می گویید در راه خدا خرج کن؟ چطور امکانات انسان حتی خواب و تجارت او هم شکر خدا می شود؟ عرض کردم که شکر در عرض بقیه عبادات نیست یعنی درس خواندن و خانه داری و بچه داری او هم شکر است و از وادی شکر بیرون نمی رود، اما این چطور ممکن است؟

خدای متعال آدرس را داده است، گفته است بیوتی است که اگر در این خانه ها رفتید همه کارهای شما ذکر می شود. این خانه ها، خانه هایی است که اجازه ذکر در آنها داده شده است «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ‏»(نور/36)، بعد فرموده است که «يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال‏»، شخصیت هایی در این خانه ها خدا را هر صبح و شام تسبیح می کنند، اینها چه کسانی هستند؟ «رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ»(نور/37)، مردانی هستند که هیچ تجارت و خرید و فروشی اینها را از ذکر خدا غافل نمی کند، بازار آنها و حتی مدرسه و خانه آنها هم مسجد است. اینها شاکر هستند، پس اگر کسی می خواهد شاکر خدا باشد باید امکانات را در این خانه ها بیاورد، بیرون از این خانه ها نماز هم ذکر نیست! نماز خیلی خوب است اما در این خانه ها، چرا که بیرون این خانه ها از نماز هم کاری برنمی آید.

اما این خانه ها کجاست؟ وقتی آیه نور نازل شد، اصحاب به نبی أکرم عرض کردند این خانه ها کجا هستند؟ حضرت فرمودند: خانه های انبیاء، کسی اشاره کرد به خانه حضرت زهرا و امیرالمؤمنین علیهم السلام و عرض کرد آیا این خانه هم جزء آن خانه ها است که نور الهی و در آن روشن شده است و اگر ما وارد این خانه ها شدیم دیگر خیال ما راحت است که خواب ما هم ذکر است؟ حضرت فرمودند: این اشرف آن خانه ها است. اگر کسی در این راه آمد شاکر می شود، در این راه نیامد نماز هم بخواند شاکر نیست! اگر کسی در این راه آمد همه کارهای او بندگی می شود و شکر هم یعنی بندگی کردن و در مسیر عبودیت حرکت کردن.

اگر این امکانات را در مسیری که خدا قرار داده است و طبق طرح خدا، بکار گرفتید، همه شکر است حتی اگر بخوابید هم شاکر هستید، اما اگر در آن مسیر نبود نماز خواندن هم شکر نیست! شیطان دو رکعت نماز خوانده است که چهار هزار سال طول کشیده، اما آیا او شاکر است؟! نماز را باید اول وقت خواند، به جماعت خواند، آداب و اسرار آن را یاد گرفت و با آن به معراج رفت و مقرّب شد «الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ»(3).

کافر یا شاکر بودن انسان نسبت به نعمات الهی

یک تعبیر دیگری در قرآن آمده که در سوره هل أتی است. در این سوره داستان شاکرین و کافرین و سرنوشت آنها توضیح داده می شود. خدای متعال می فرماید: «هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُورا»(انسان/1)، یک دورانی بر این آدم گذشته است که شیء قابل ذکری نبود. همه ما صد سال قبل «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُورا» بودیم و هیچکسی به فکر ما نبود، یادی از ما نمی کرد و توجهی به ما نبود، نه این که نبودیم بلکه «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُورا». الان هم ده نسل آینده ما هستند منتها قابل ذکر نیستند.

بعد می فرماید: این آدمی که قابل ذکر نبود، وقتی هیچکسی به او توجه نداشت ما به او توجه داشتیم «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيه‏»(انسان/2)، ما او را از یک نطفه با استعدادهای متنوع و فراوان آفریدیم از جمله اینکه این آدم اختیار داشته باشد، مورد ابتلاء قرار بگیرد و خودش راه خودش را انتخاب کند. ما می خواستیم او را آزاد بگذاریم و به او امکانات بدهیم که در عالم امتحان پس بدهد، بعد هم به او امکانات امتحان پس دادن و انتخاب و فهم و اینها را هم دادیم «فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيرا».

پس این دو قوه سمع و بصر که خدا به ما داده است، ورودی های اطلاعات ما است، فوق العاده عجیب هم است، بعد یک نکته ای را خدا فرموده که بسیار مهم است «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيل»(انسان/3)‏، اگر این امکانات را به انسان نمی دادیم و سبیلی برای او قرار نمی دادیم که این امکانات را در آن راه به حرکت بیندازد، تکلیفی نداشت! این سبیل چیست؟ همان راه خداست. خداوند یک سبیلی در عالم به سمت خودش برای ما گذاشته است و ما می توانیم با این امکانات به سبیل خدا بیاییم اما اگر این سبیل نبود راهی هم بسوی خدا نبود. در واقع اگر این سبیل نبود راه این که ما به خدا برسیم بسته بود و هر کاری می کردیم سؤال و جوابی نداشتیم. اگر راه خدا بسته باشد شما با این گوش و چشم و زبان هر کاری کنید سؤال و جواب ندارد، ولی وقتی ما راه خدا را به روی او باز کردیم، می تواند این امکانات را در آن سبیل به راه بیندازد و با این چشم و گوش بندگی کند.

نکته دیگر این است که اگر این راه بود اما ما دست او را نمی گرفتیم تا به آن راه ببریم، باز هم آزاد بود، ولی ما امکانات به او دادیم و راه خدا و بندگی و قرب را برای او باز کردیم، دست او را هم گرفتیم و به راه بردیم، حالا خودش باید برود، اینجاست که انسان ها دو دسته می شوند «إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»، یا شکرگذار هستند و یا کفران می کنند. پس اگر سبیل نبود شکر و کفری هم نبود، اما حالا که سبیل هست مردم دو دسته می شوند «إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً».

در یک آیه دیگر خداوند داستان این کفار را می بندد و می فرماید: انسان هایی که ما آنها را از دوردست آوردیم و استعدادهای مختلفی مثل سمع و بصر به آنها دادیم، بعد بستر اختیار و انتخاب و ابتلاء را برایشان فراهم کردیم و راه بندگی را هم به آنها نشان دادیم، ولی آنان کفران می کنند «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالًا وَ سَعِيراً»(انسان/4) ما برای این کافرین غل هایی آتشین فراهم کردیم و قدم آنها در وادی جهنم است. اما کسانی که شاکر هستند «إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ»(انسان/5) جزء ابرار می شوند.

منظور از صراط مستقیم

این سبیل چیست که خدای متعال به ما گفته است که بیایید و در این راه قرار بگیرد تا همه امکانات شما بالفعل شود؟ شکر یعنی همین، شکر یعنی در سبیل حرکت کردن، شکر یعنی در صراط خدا حرکت کردن و إلا آدم امکانات را از خدا بگیرد و به خدا برنگرداند که کفران کرده است. شیطان هم می دانست که خدا او را خلق کرده است، می دانست خدای متعال به او امکانات داده است ولی این امکاناتی که خدای متعال به او داده است را در راه خدا قرار نداد. این سبیل چیست که به همه می گویند در این راه بیا؟ روایات مکرر می گوید که این سبیل ما ائمه هستیم، سبیل و صراط مستقیم امیرالمؤمنین است «الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ قَالَ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين»(4)‏. در روایات فرمود صراط مستقیم یعنی «هُوَ الطَّرِيقُ إِلَى مَعْرِفَةِ اللَّهِ»(5)‏، این صراط، طریق محبت خداست و کسی که در این وادی آمد به معرفت و محبت می رسد، هر قدمی که جلوتر می رود معرفت و محبت او بیشتر شده و همه کارهای او بندگی می شود.

حضرت فرمودند: «الصِّرَاط هُوَ الطَّرِيقُ إِلَى مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمَا صِرَاطَان»‏ صراط هم در دنیا است و هم در آخرت، اگر کسی در دنیا در صراط نبود در آخرت هم در صراط نخواهد بود. «وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِي فِي الدُّنْيَا فَهُوَ الْإِمَام‏» صراط در دنیا یعنی امام، پس اگر کسی این امکاناتی که خدای متعال به او داده است را در وادی ولایت امام قرار داد، از دست شیطان در امان خواهد بود، اما اگر در صراط امام قرار نداد همه این امکانات از مدار بندگی بیرون رفته و کفران می شود.

در سوره هل أتی خداوند می گوید که ما او را از دوردست ها آوردیم، استعداد به او دادیم، او را به راه هدایت کردیم، حالا خودش می داند که این نعمت ما را شکرگذاری کند و یا کفران، اما اگر کفران کرد «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالًا وَ سَعِيراً» و اگر در راه آمد «إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ» و این ابرار هم یعنی شیعیان؛ کسانی که در صراط امام قرار می گیرند و امکانات را در وادی ولایت امام می آورده و با امام سیر می کنند، اهل تقوا می شوند «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِين‏»(توبه/119). تقوا یعنی با امام در عالم راه رفتن، اگر راه خودت را جدا کردی که متقی نیستی، کسی که با امام راه نمی رود نماز هم بخواند بی تقوائی است، انفاق هم بکند بی تقوائی است، اما کسی که با امام راه می رود خواب او هم تقواست، تقوا یعنی «كُونُوا مَعَ الصَّادِقِين»، یعنی در عالم با امام راه بروید و طی مسیر کنید، لذا امام رضا فرمود: نعیم حقیقی ولایت ما است و اگر خدای متعال این نعمت را در عالم قرار نداده بود احدی خداپرست نمی شد.

حقیقت شکر

پس قدم پنجم در وادی شکر یعنی همه این امکاناتی که از خدا گرفتی را در صراط مستقیم به کار بیاندازی و آن را در بیت النور ببری. امام فرمود: ما خورشیدی هستیم که بر شما می تابیم، «الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَة بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ»(6)، امام خورشیدی است که عالم را روشن می کند، امام آسمانی است که بر شما سایه می اندازد، امام زمینی است که زیر پای شما گسترده شده است، امام ابری است که بر شما می بارد، امام بارانی است که می بارد و ضرر ندارد. پس ولایت امام سرزمین حاصلخیزی است که آدم را شکوفا می کند و همه امکانات او را رشد می دهد، اما بیرون از وادی ولایت امام به تعبیر قرآن دائر بوار است، دائر بائر یعنی داری که هیچ چیز در آن سبز نمی شود. قرآن وقتی داستان ثقیفه را توضیح می دهد می فرماید: پیغمبر ما نگاه کن، «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً»(ابراهیم/28)، آیا دیدی چگونه نعمت خدا را تبدیل به کفر کردند؟! حضرت فرمودند: نعمت یعنی امیرالمؤمنین، کلمه کفر هم یعنی مخالفان حضرت، الکفر و الفسوق و العصیان سه عنوان است برای دشمنان.

دشمنان حضرت کلمه ایمان را برداشتند و بجای آن کلمه کفر را گذاشتند و وقتی کلمه ایمان به کفر تبدیل شد و مردم در وادی کفر رفتند «وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ»، قوم خودشان را در سرزمین بائر بردند. امیرالمؤمنین کنار رفت و کلمه کفر جای آن آمد، ولایت کفر دار بائر است نه دار دائر، اما این دار بائر کجاست؟ جهنم، یعنی مردم را از الان به جهنم بردند، البته در قیامت هم وارد جهنم می شوند «جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرار»(ابراهیم/29)، ولی از الان به جهنم رفتند.

پس شکر یعنی امکاناتی که خدا به ما داده است را در وادی صراط مستقیم ببریم که صراط بندگی و محبت و معرفت است. در آن وادی خواب شما هم معرفت افزا است، اگر بخورید هم معرفت شما به خدا اضافه می شود، اگر بخوابید همه اش ذکر می شود، چون در خانه هایی است که اجازه ذکر در آنها داده شده است. در آن خانه بروید قلب آدم قلب ذاکر است و خواب و تجارت شما هم ذکر است. پس شکر یعنی امکانات را به امام رساندن، آدم اگر امکانات خودش را به امام رساند جزء ابرار می شود و همه کارهای او دیگر خیر و نیکی است.

کسی که شاکر امام است و امکانات خودش را در صراط مستقیم و در وادی ولایت امام می برد، «إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُورا»(انسان/5)، به او در قیامت از چشمه هایی می خورانند که آمیخته با کافور است؛ کافور چیست؟ «عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ»(انسان/6)، چشمه ای است که عباد الله که ائمه علیهم السلام هستند ساقی آن بوده و «يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً»، خودشان این چشمه را می جوشانند و به اندازه ظرف ابرار در جامشان می ریزند. پس برای هر کسی از آن چشمه با جام خودش مخلوط می کنند تا این که چقدر ظرفیت داشته باشد، برای یک کسی یک قطره می ریزند و جام کس دیگر را پر می کنند، چون آدم ها با یکدیگر فرق می کنند.

پس اگر کسی در صراط امام آمد شاکر می شود. شاکر کسی است که در سبیل است، کسی که بیرون از سبیل است نماز هم بخواند شاکر نیست، اما کسی که در سبیل است خواب او هم شکر است و اصلا غفلت ندارد. آنجا دار الغفلة نیست بلکه دار الذکر است، لذاتی هم که می برد ذکر است نه مانع.

حالا اگر کسی در این وادی آمد تازه داستان شاکرین شروع می شود که آن شفاعت حضرت امیر در آخرت تا آخر سوره است. ابرار به ملک کبیر می رسند که برای حضرت امیر است. مُلک کبیر یکبار در قرآن بیشتر نیامده است و آن در این سوره است، فرمود: مؤمن وقتی به بهشت می رود، ملائکه وقتی می آیند و با او کار دارند بی اجازه وارد خانه او نمی شوند، دربان دارد و باید اجازه بگیرند! در این دنیا شیاطین هم در خانه های ما و در عمق احساسات ما رفت و آمد می کنند، اصلا هم از ما اجازه نمی گیرند ولی اگر کسی به مُلک کبیر رسید مَلِک هم بدون اجازه وارد مُلک او نمی شود. کسانی هم که الان وارد مُلک کبیر حضرت امیر می شوند بدون اجازه مَلَک هم در خانه آنها نمی آید تا چه رسد به شیطان، این اثر شکر است.

نقشه شیطان برای بستن راه امام

اگر امکانات را در وادی ولایت حضرت امیر بردید و با حضرت سیر کردید، یعنی چشم و گوش و قلبتان با امام بود، شکر حقیقی را بجا آوردید. شیطان هم تنها کاری که می کند این است که انسان همه امکاناتی که دارد را به امام نرساند، چون اگر به امام رساند از دست او خارج می شود و الا در دسترس شیطان است. در سوره مبارکه اعراف، شیطان به خدای متعال می گوید: «رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي‏»(حجر/39)، تو من را گول زدی و فریب دادی، من شش هزار سال عبادت کردم اما تو آدم را خلیفة الله کردی! او نمی فهمد که اصلا این دو قابل مقایسه نیستند، انسان خلیفه نبود، خلیفه اصلی امیرالمؤمنین و وجود مقدس نبی أکرم و اهل بیت بودند، اما او فرق خودش را با آنها نمی فهمد و می گوید من را فریب دادی!

بعد می گوید من هم یک کار می کنم «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيم‏»(اعراف/16)، سر صراط مستقیم می ایستم و نمی گذارم کسی از این راه بیاید، بقیه راه ها را هم هر کسی برود به نتیجه نمی رسد. صراط مستقیم چیست؟ صراط عبودیت و وادی ولایت امام است و من نمی گذارم آنها خودشان را به امام برسانند. اگر به امام رساندند در امان هستند ولی نمی گذارم خودشان را به امام برسانند، بعد قسم می خورد و می گوید از چهارطرف به آنها حمله می کنم «ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ »(اعراف/17)‏ از پیشه رو، پشت سر، سمت راست و سمت چپ، بعد هم می گوید: «وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِين» اکثر اینها را شاکر نخواهی یافت.

پس خدای متعال یک صراط مستقیمی قرار داده است که اگر در آن افتادیم شاکر می شویم، شیطان هم این را می فهمد و می گوید من نمی گذارم به صراط مستقیم بروند، راه آنها را می بندم پس دیگر شاکر نیستند، هر کاری هم بکنند شاکر نمی شوند حتی اگر نماز هم بخوانند شاکر نیستند. خیلی ها اینطور هستند، ابوموسی اشعری فتوحات داشت و فرمانده بود، دائم هم تلاوت قرآن می کرد اما در جنگ صفین خودش را از حضرت امیر جدا کرد و به آنطرف رفت، بعد هم شیطان به دست او حکمیت را به نفع معاویه تمام کرد. ببینید چه اتفاقی می افتد! اگر کسی با امام جدا شد دیگر نمی تواند شاکر باشد ولو تلاوت قرآن کند. شکر یعنی تلاوت قرآن و نماز کنار امام، شکر یعنی همه جا کنار امام زمان باشید و چشم و دل خودتان را از امام زمان برندارید.

پس اگر به حضرت رسیدید همه کارهای شما شکر می شود. شیطان هم همین را می گوید، می گوید از چهارطرف حمله می کنم و راه را می بندم، من نمی گذارم در صراط مستقیم بیاید «وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِين». خدای متعال هم می فرماید تو رجز بخوان، اما بدان کسانی که دنبال تو می آیند موجودهای بدرد نخور هستند «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ»(ص/85)، هر کسی با بودن حضرت امیر دنبال تو می آید مستحق جهنم است. در روایت و آیه قرآن آمده است که اینها با یکدیگر دعوایشان می شود، ابلیس به آنها می گوید شما برای چه دنبال من آمدید؟! می گویند تو ما را گول زدی! ابلیس می گوید: من فقط شما را دعوت کردم، خودتان آمدید! من چه موقع شما را مجبور کردم؟! من گفتم بیایید، انبیاء هم می گفتند بیایید، شما چرا دنبال انبیاء نرفتید؟!

این تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه قاصعه است، فرمود وقتی حضرت مبعوث شد من در قار حراء بودم و صدای فریاد شیطان را شنیدم، عرض کردم یا رسول الله این چه کسی بود؟ نبی  أکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: این ناله شیطان بود، بعد از این که من مبعوث شدم دیگر مأیوس شد که کسی او را بپرستد. او می خواهد همه را بنده خودش کند، اما من آمدم مردم را بنده خدا کنم، برای همین وقتی من آمدم فهمید حریف من نیست و من همه را بنده می کنم. تعبیر آن همین است که روز قیامت شیطان هرچه نگاه می کند می بیند یک مشت مزخرف تر از خودش دور و بر او هستند، این است که دعوایش می شود و می گوید من برای شما تور نینداخته بودم، من شیخ انصاری و مؤمنین و خوب های عالم را می خواستم اما یکی از آنها در تور من نیست و همه به آنطرف رفتند! این است که شیطان وقتی رجز می خواند و می گوید من همه را جهنمی می کنم، خدای متعال می گوید هر کسی دنبال تو آمد مستحق جهنم است و من جهنم را از شما پر می کنم!

آیا هر کس که با وجود حضرت امیر در عالم به دنبال تو بیاید، نباید به جهنم برود؟ اگر کسی در روز عاشورا امام حسین را رها کند و به طرف عمر سعد برود نباید به جهنم برود؟ خدا می فرماید نگران نباش، جهنم را از همه شما پر می کنم، چون مستحق جهنم هستید. خدای متعال کسی که لایق بهشت باشد را جهنم نمی برد، البته این رجز را شیطان برای خودش خوانده است، چرا که وقتی پیغمبر آمدند دیگر مأیوس شد و فهمید همه رجزهای او بیخود است. شیطان فهمید کسی به میدان آمده است که او حریفش نیست. حضرت همه خوب ها را با بلاء خودش که یکی از آنها عاشوراست جمع کرده است.

پیامبر برای این که ما را بهشتی کند عاشورا را بپا کرد. عاشورا بلای نبی أکرم است و صاحب آن پیغمبر است. شیطان حرف خودش را زده و گفته است که «وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِين»، راست هم می گوید ولی کسانی که دنبال ائمه علیهم السلام آمدند همه شاکر هستند، کسی که دنبال امیرالمؤمنین بود در اصل شاکر است، گیرم که یک جایی هم ممکن است شیطان وسوسه کند و او را به گناه بیاندازد، اما این گناهان را خدا پاک می کند.

در یک جمله بگویم شاکر کسی است که در راه امام حرکت می کند، کسی هم که در راه امام حرکت نمی کند کافر نسبت به خدا و نِعَم الهی است، «وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيد»(ابراهیم/7) قطعا هم معذّب بوده و مستحق عذاب هستند، چرا که راه خدا باز بوده است «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا». این هم که می بینید خدای متعال اینقدر سخت گرفته است چون این نعمت، نعمتِ امام است، حضرت امیر از عوالم بالا آمده و عالم شما را روشن کرده است، ایشان بلا تحمل کرده اند که شما آدم شوید اما شما حضرت را رها می کنید و به دنبال سر معاویه می روید «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالًا وَ سَعِيراً»، کسی که امام حسین را رها کند و دنبال ابن زیاد برود مستحق أغلالاً و سعیراً نیست؟!

سبیل یعنی امام و الحمدلله خدا به ما توفیق داده است که به هر دلیل در سبیل هستیم. شیطان می خواهد ما را از امام جدا کند و خودش هم در راه امام نرفته است. به او گفتند سجده کن اما گفت من سجده نمی کنم! باطن سجده بر آدم سجده بر حضرت امیر و وجود مقدس نبی أکرم و اهل بیت ایشان بود، شیطان گفت من سجده نمی کنم، خودش سجده نکرد و نمی خواهد ما هم سجده کنیم! او از همه طرف حمله می کند که ما در راه نباشیم. اگر آدم در صراط امیرالمؤمنین باشد شاکر خواهد بود، و شیطان گفته است خواهی دید اینها شاکر نخواهند بود! الحمدلله امام حسین هم کاری کرده است که همه خوب های عالم شاکر هستند، وقتی حضرت سفره خودش را در قیامت پهن می کند شیطان نگاه می کند و می گوید وای، هیچ چیز برای من نگذاشته اند و هرچه خوب بوده آنطرف است، هرچه هم بدرد نخور است اینطرف!

پی نوشت ها:

(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏1، ص: 225

(2) تفسير العياشي، ج‏1، ص: 26

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏3، ص: 265

(4) تفسير القمي، ج‏1، ص: 28

(5) معاني الأخبار، النص، ص: 32

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 200