نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

شب چهارم هيات منزل ناصر/ ارکان ایمان؛ معنا و آثار تقوا و توکل در آحاد و جامعه مومنین

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 10 آذر ماه 95 است که به مناسبت ماه صفر در هیئتی از شهر قم ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ در حدیثی از امیرالمومنین علیه السلام، ایمان به خدای متعال چهار ركن دارد؛ توكل و تفویض و تسلیم و رضا. توكل این است كه انسان بداند مخلوق، نه نفعی برای انسان دارد و نه ضرری و نه چیزی به انسان عطا می كند و نه چیزی از انسان می تواند اخذ كند. بنای خدای متعال در این دنیا بر ابتلا و امتحان است. مومن در این امتحانات باید تقوا پیشه کند تا بتواند از آن به خوبی عبور کند. هرچه مراحل ابتلا بالاتر می رود اگر انسان تقوا پیشه کرده و توکل کند نتیجه مطلوب تری هم دارد که همان تقرب به خدای متعال است. اگر در امتحانات، انسان طرف خدا را بگیرد خدای متعال هم از آنجا که حساب نمی کند راه گشایش و روزی فراوان نصیب او می کند. تقوا و توکل باعث رشد جامعه مومنین می شود. آنچه که باعث فرج جامعه مومنین در بن بست ها می شود تقوای معصوم علیه السلام است.

ارکان ایمان و معنای توکل در روایات معصومین

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنۀ علی اعدائهم اجمعین. این حدیث نورانی از وجود مقدس امیر المومنین علیه السلام نقل شده است؛ حضرت فرمودند «الْإِيمَانُ أَرْبَعَةُ أَرْكَانٍ الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ وَ تَفْوِيضُ الْأَمْرِ إِلَى اللَّهِ وَ التَّسْلِيمُ لِأَمْرِ اللَّهِ»(1) ایمان به خدای متعال چهار ركن دارد؛ اركان ایمان در این بیان نورانی حضرت عبارت است از توكل و تفویض و تسلیم و رضا. در روایات مقامات مختلفی از ایمان توضیح داده می شود؛ گاهی ایمان، نوری است كه در قلب مومن القاء می شود و به یك نورانیت باطنی تفسیر شده است. در بعضی روایات ایمان به حقیقت ولایت تفسیر شده كه درست هم هست.

در بعضی روایات به تفصیل آثار ایمان توضیح داده شده و در این روایت اركان ایمان توضیح داده شده است؛ یعنی اگر كسی مؤمن بالله بود اگر كسی به حقیقت ولایت اهل بیت علیهم السلام كه حقیقت ایمان است راه پیدا كرد اركان این ایمان در وجود مومنین چهار چیز هستند. این تعبیر، گویای این است كه اگر یكی از این امور در مومن ناقص بود، در اركان ایمان و ولایتش خللی است. اگر كسی به ولایت معصوم راه پیدا كرد و ایمان در او محقق شد ركن ایمان این چهار مورد است. بنابراین گاهی در مورد آثار ایمان یا زینت های ناشی از ایمان و گاهی تعابیری راجع به سِرّ ایمان است.

در این روایت هم فرمودند که اركان ایمان چهار چیز است و اگر كسی مومن بالله شد و به حقیقت ولایت امام دست پیدا كرد این چهار امر باید در او محقق می شد: اول، توكل به خدای متعال است. توكل را در روایات مختلف معنا كردند و فرمودند که توكل مقاماتی دارد و این است كه «أَنْ لَا تَخَافَ مَعَ اللَّهِ شَيْئا»(2) آنجایی كه با خدا هستی و خدا با توست از هیچ چیزی خائف نباشی. توكل یعنی انسان مشغول به امتثال امر و نهی الهی باشد و طبیعتاً وقتی انسان می خواهد در مسیر خدای متعال حركت كند موانع و مزاحم های بسیاری پیدا می شود. فرمودند که توكل این است وقتی با خدا هستی نگران هیچ چیز دیگری نباشی ولو همه عالم در مقابلت ایستادند. انسان متوكل وقتی به وظیفه اش عمل می كند از هیچ چیزی خائف و نگران نیست.

در حدیث نورانی از امام صادق علیه السلام نقل كردند که حد توكل یقین است و اگر كسی صاحب یقین نباشد متوكل نیست. حد یقین را هم فرمودند «أَنْ لَا تَخَافَ مَعَ اللَّهِ شَيْئا». در یك حدیث نورانی دیگری وجود مقدس نبی اكرم صلی الله علیه و آله از جبرئیل سوال كردند كه توكل چیست؟ جبرئیل به حضرت عرض كرد: «الْعِلْمُ بِأَنَّ الْمَخْلُوقَ لَا يَضُرُّ وَ لَا يَنْفَعُ وَ لَا يُعْطِي وَ لَا يَمْنَعُ وَ اسْتِعْمَالُ الْيَأْسِ مِنَ الْخَلْق‏ فَإِذَا كَانَ الْعَبْدُ كَذَلِكَ لَمْ يَعْمَلْ لِأَحَدٍ سِوَى اللَّهِ وَ لَمْ يَرْجُ وَ لَمْ يَخَفْ سِوَى اللَّهِ وَ لَمْ يَطْمَعْ فِي أَحَدٍ سِوَى اللَّهِ فَهَذَا هُوَ التَّوَكُّل‏»(3) توكل این است كه انسان بداند كه مخلوق نه نفعی برای انسان دارد و نه ضرری برای انسان دارد و نه چیزی به انسان عطا می كند و نه چیزی از انسان می تواند اخذ كند.

اگر خدای متعال برای انسان یك امری مثلاً رزقی را قدرتی را علمی را ثروتی را حكمتی را مقدر فرموده باشد بدان كه مخلوق نه ضرر دارد و نه نفع، نه می تواند جلوی نفع خدا را بگیرد و نه می تواند ضرری به انسان بزند. ما در عالم خالق داریم و مخلوق؛ اگر انسان فهمید كه مخلوق نه چیزی را منع می كند نه عطا می كند نه نفع دارد و نه ضرر دارد، و طبیعتاً مأیوس از آنها بشود و یأس از مخلوقات را در زندگی خودش اعمال بكند، به مقام توكل راه پیدا می كند.

اگر این چهار خصوصیت را در باب مخلوق متوجه شد دیگر برای كسی غیر خدای متعال عمل نمی كند و از غیر خدای متعال نمی ترسد و به غیر خدای متعال هم امید ندارد این معنای توكل است. بنابراین بنده در قدم اول باید این چهار خصوصیت را در مورد مخلوقات بفهمد که هیچ ضرری به انسان نمی زنند و نفعی هم ندارند و چیزی به انسان عطا نمی كنند و جلوی خیری را هم نمی توانند بگیرند.

در قدم دوم وقتی فهمید مخلوق هیچ كاره است از آنها مأیوس شود، در قدم بعدی طبیعتاً برای غیر خدا عمل نمی كند. توكل یعنی اینكه انسان امیدش به خدای متعال باشد و از خدای متعال بترسد و به خدای متعال امیدوار باشد و طبیعتاً برای خدای متعال هم كار بكند این حد توكل است.

آثاری كه برای توكل بیان شده فراوان است. این حدیث هم در كافی شریف است که وجود مقدس نبی اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در سفری به یك كاروانی برخورد كردند و فرمودند: شما چه کسانی هستید؟ جواب دادند: ما یك قوم مومن هستیم. حضرت فرمود: ایمانتان چیست، تعریف كنید؛ عرض كردند: «الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّفْوِيضُ إِلَى اللَّهِ وَ التَّسْلِيمُ لِأَمْرِ اللَّهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ عُلَمَاءُ حُكَمَاءُ كَادُوا أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْحِكْمَةِ أَنْبِيَاءَ فَإِنْ كُنْتُمْ صَادِقِين‏ فَلَا تَبْنُوا مَا لَا تَسْكُنُونَ وَ لَا تَجْمَعُوا مَا لَا تَأْكُلُونَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»(4) ما این سه خصوصیت را داریم که راضی به قضاء الله هستیم و متوكل بر خدا و امورمان هم بر خدای متعال تفویض كردیم. حضرت فرمود كه در ایمان و در حكمت به یك درجه ای رسیده اید كه نزدیك به درجه انبیاء است اگر راست می گویید و واقعاً این سه خصوصیت در شما است؛ پس نتیجه اش باید این باشد كه خانه ای كه در آن نمی نشینید نسازید و آن روزی ای را كه نمی خورید جمع نكنید، اگر واقعا در مقام توكل هستید و امور خودتان را واگذار كردید، زیرا می دانید او شما را اداره می كند. بنابراین خانه ای كه نمی نشینید نسازید و طعامی كه نمی خورید فراهم نكنید و گرد نیاورید و از خدایی كه به سمت او بر می گردید بپرهیزید و تقوا داشته باشید.

آثار توکل و نتیجه تقوای الهی در وجود انسان

این توكلی كه از اركان ایمان است اگر در انسان محقق شد یكی از اركان ایمان در انسان محقق می شود که آثاری دارد و در قرآن و روایات مفصل توضیح داده شده است. یكی از آنها این حدیث نورانی از وجود مقدس نبی اكرم در تفسیر صافی است كه حضرت فرمودند یك آیه در قرآن است كه اگر همه مردم به آن آیه متمسك شوند برایشان كفایت می كند. حضرت این آیه را خواندند «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْرا»(طلاق/2-3).

در این آیه مباركه سه مرحله است؛ مرحله اول تقوای الهی است و خدای متعال می فرماید اگر كسی اهل تقوا بود «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»؛ پیداست كه خدای متعال چه بسا انسان و جامعه مومنین را در بن بست های جدی و شدیدی قرار می دهد که این هم ابتلای خدای متعال است؛ یعنی بنای خدای متعال در این دنیا بر ابتلا و امتحان است؛ پس می فرماید كه ما جامعه مومنین را مبتلا می كنیم و در ابتلایی كه می كنیم بن بست هایی پیش رویشان قرار می دهیم و به حسب ظاهر راهها بسته می شود و در این بن بست تكلیف هم متوجه انسان و جامعه مومنین می شود.

اگر طرف خدا را گرفتند و تقوا پیشه كردند خدای متعال راه عبور و گذشت از این بن بست را برای انسان باز می كند؛ یعنی راهی كه به حسب ظاهر بن بست بود واقعاً با تقوای الهی باز می شود. چه فرد باشد و چه جامعه مومنین باشند خدای متعال با تقوا بن بست ها را از جلوی راهشان بر می دارد و آنجایی كه تقوا اختیار می كنند و طرف خدا را می گیرند خدا راه را باز می كند و انسان و جامعه را نجات می دهد.

در باب قوم موسی خدای متعال می فرماید كه حضرت موسی مامور شد اینها را بیرون از مصر ببرد؛ آنها را به طرف رود نیل برد. مقابل رود نیل كه قرار گرفتند لشكر فرعون هم آمد. اینها از دور لشكر فرعون را می دیدند و به فرموده قرآن «فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى‏ إِنَّا لَمُدْرَكُون»(شعراء/61)‏ یعنی هر دو گروه همدیگر را می دیدند اینقدر به هم نزدیك شده بودند که قوم موسی گفتند: كار ما تمام شد و دیگر اسیر شدیم، یك طرف دریا یك طرف هم لشكر فرعون بود و به حضرت موسی اعتراض می كردند كه ما را گرفتار كردی.

حضرت فرمود: «قالَ كَلاَّ إِنَّ مَعي‏ رَبِّي سَيَهْدين‏»(شعراء/62)؛ یعنی پروردگار من با من است و من را تنها نمی گذارد. وقتی كاملاً به تنگنا رسیدند خدای متعال به موسای كلیم اینطور اجازه داد که حالا تصرف كنید و دریا را بشكافید و رد بشوید. این قدرت در دست موسی بود منتهی مامور و مجاز به استفاده نبود. وقتی اجازه دادند، دریا را شكافت و رد شد بعد هم خدای متعال فرمود دریا را نبندید و بگذارید باز بماند. موسای كلیم دریا را بازگذاشت. فرعون خیال كرد راه بر آنها هم باز است، پس وارد دریا شدند و خدا كار را تمام كرد و اینها را در همان دریا غرق كرد.

این معنی «و مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» است. جامعه ای كه در تكالیف سخت نگران نیست و با خدا از هیچ چیزی نمی ترسد «أَنْ لَا تَخَافَ مَعَ اللَّهِ شَيْئا» اگر كسی تقوای الهی را در این سختی ها انتخاب كرد و طرفی را كه خدا می فرماید گرفت در حالی که خیلی هم كار سخت است و آن طرف كار راحت است؛ اما در این صورت خدای متعال برای این جامعه گشایش ایجاد می كند.

عالم امتحان یك چنین عالمی است. خدای متعال آدم را در بن بست ها قرار می دهد و تكلیف هم می آید. اصلاً تكلیف یعنی این و اگر انسان ترسید و طرف اسباب را گرفت از دایره تقوا بیرون می رود و اگر به خدای متعال اعتماد كرد می تواند طرف خدا را بگیرد و تكلیف را انجام بدهد و اگر تكلیف را انجام داد خدای متعال آن گره را باز می كند؛ چون گره ها برای ما گره است و برای خدای متعال گره نیست؛ بلکه آن را خدای متعال به حسب ظاهر در كار مومن و در كار جامعه ایمانی می اندازد و خودش هم باز می كند و باز كردن آن گره هم به دست خودش است.

پس نباید در باز كردن گره ها به دیگران اتكال كرد؛ و به تعبیر دیگر مومن نباید فقط جنبه های ملكی امور را ببیند، آنچه اتفاق می افتد یك جنبه های ملكوتی و باطنی هم دارد و تدبیر خدای متعال پشت صحنه همه این اتفاقات است. اگر مومن آن دست خدای متعال و تدبیر الهی را در پشت صحنه ها دید و حواسش به آن تدبیر بود و به خدای متعال اعتماد كرد می تواند در سختی ها و بن بست ها طرف خدا را بگیرد و اگر طرف خدا را گرفت خدای متعال جامعه مومنین و مومن را نجات می دهد.

قرآن در داستان حضرت یوسف لطائفی را بیان كرده است. ایشان پای امر خدا ایستاد و به خدای متعال توكل كرد و دامن خودش را حفظ كرد. همه شرایط حكم می كرد که ایشان محكوم است و كار به جایی رسید که «وَ اسْتَبَقَا الْباب وَ قَدَّتْ قَميصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْباب قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَليم‏‏»(یوسف/25)؛ یعنی كار به فرار و مسابقه رسید و ایشان هم در صحنه گناه نایستاد؛ لذا درها یكی یكی بر روی او باز شد، در بند هفتم كه رسیدند دو سه اتفاق خیلی عالی افتاد؛ اتفاق اول این بود كه آن ساعت قاعدتاً باید ساعتی باشد كه عزیز مصر به منزل رجوع نمی كند اما اتفاقاً كاری پیش آمد که ایشان همان لحظه حاضر شدند و درها یكی یكی باز شد. چنگ انداخت که یوسف را بگیرد از پشت سر پیراهن پاره شد.

نزدیك درب هفتم به عزیز مصر رسیدند در حالی كه قاعدتاً این ساعت آمدن او نباید باشد؛ این ملاحظات باید انجام گرفته باشد. خدای متعال او را رساند؛ و بعد او پیش دستی كرد و گفت: كسی كه قصد بد داشته باشد نسبت به همسر شما با او چه باید كرد؛ باید مجازات سنگینی بشود و لااقل باید زندانی بشود. عزیز مصر رو كرد به یوسف و داستان را پرسید؛ فرمود «قالَ هِيَ راوَدَتْني‏ عَنْ نَفْسي‏ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ كانَ قَميصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكاذِبين‏»(یوسف/26) پرسید: شاهد كیست و چطور می شود اثبات كنیم، یك شاهدی از اهل خود آن همسر عزیز مصر به زبان در آمد که ظاهراً طفل هم بوده و گفت: ببینید پیراهن از كجا پاره شده اگر از پشت سر پاره شده یوسف راست می گوید، نگاه كردند و دیدند درست است. این می شود همان «و مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً».

آنجایی كه خود خدا دستور می دهد انسان ملاحظه قبل و بعدش را نكند كه چه می شود؛ چون خدایی كه تكلیف را متوجه بنده می كند قبل و بعد تكلیف را هم خودش ملاحظه كرده است. اگر كار را به او واگذار و اعتماد كنیم كار را به شكل صحیحی پیش می برد. خدای متعال تكلیفی را از جامعه مومنین یا از آحاد مومنین می خواهد. خدای متعال راضی نیست مومنین تسلیم كفار شوند و طبیعتاً مومنین را امتحان هم می كند و وقتی می خواهد به مومنین امكانات بدهد دستشان را باز می گذارد. اگر بناست جامعه مومنین در یك شرایطی باشند که وقتی قدرت به دستشان رسید مثل كفار عمل كنند این كه فایده ای ندارد. برای اینكه مومنین رشد كنند خدای متعال امتحانات سختی از آنها می گیرد و اگر به خدای متعال توكل و اعتماد كردند و نگران نبودند خدای متعال گره ها را باز می كند همیشه نتیجه و خاصیت تقوا این است كه گره ها باز شود.

اگر انسان طرف خدا را گرفت گره ها برای انسان باز می شود. مهمترین گره ای كه با تقوا باز می شود در خود آیه آمده است «و مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً». اگر انسان اهل تقوا بود خدای متعال او را از بن بست خارج می كند؛ چون همه بن بست ها در خود انسان است. انسان است كه متكی به اسباب است و لذا نگران است. اگر كسی اهل تقوا بود خدای متعال او را از این بن بست بیرون می برد. یك تعبیر لطیفی علامه طباطبایی ذیل این آیه شریفه دارند می فرمایند «و مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»؛ یعنی خودش را از شرك بیرون می برد. آدم اگر تقوا اختیار نكند و از اسباب بترسد دائم باید با اسباب زندگی كند و همیشه هم در محاصره اسباب است و این قصه همیشه ادامه پیدا می كند.

انواع ابتلائات و امتحانات الهی

جامعه و آدمی كه خدای متعال او را در سختی قرار داده گاهی اینطوری می شود و امتحان خداست. من بحث های اجتماعی ندارم و آنها را كنار می گذارم اما به یك جنبه دیگر بحث من نگاه می كنم. جنبه های اجتماعی و مفاسد اجتماعی و رفع آسیب های اجتماعی بحث دیگری است که در جای خودش باید توجه شود. آن جنبه الهی كار را می گوییم که خدای متعال جامعه یا آدمی را مورد امتحان قرار داده است.

خدای متعال یك موقعی امكانات فراوان به انسان می دهد که یك جور ابتلاست؛ و یك موقعی آدم را در تنگنا قرار می دهد. وقتی انسان در تنگنا قرار گرفت و راه حلال به رویش بسته شد راه حرام و شبهه ناك هم باز شد این همان بن بست است؛ یعنی باب حلال فعلاً بر انسان بسته شده و باب حرام و شبهه ناك هم فعلاً باز است. انسان می تواند دست ببرد به طرف شبهه و مشكل خودش را هم حل كند؛ جای تقوا اینجاست؛ ولی اگر تقوا را اختیار نكرد دائم باید با اسباب باشد اگر تقوا را اختیار كرد «یجعل له مخرجا» اینجاست که یعنی خودش از شرك نجات پیدا می كند و بود و نبود اسباب برایش یكی می شود.

مهمترین خروجی كه انسان با تقوا دارد این است كه از شرك وغفلت های خودش بیرون می آید. آدم تا دیروز خیال می كرد روزی اش دست اسباب است؛ اما خدای متعال آدم را در تنگنای اسباب قرار می دهد. اگر ترسیدی طرف اسباب را گرفتی برای همیشه دیگر باید با این اسباب زندگی كنی، باید با پول خدا زندگی كنی که اگر این پول در جیبت باشد آرام هستی و اگر نباشد نیستی؛ ولی اگر جایی كه خدای متعال آدم را در تنگنا قرار می دهد طرف اسباب را نگرفتی خدای متعال تو را از اسباب مستغنی می كند و از این فضا انسان را بیرون می برد؛ از آن به بعد برای انسان بودن امكانات و نبودن امكانات یكی است.

خدا به حضرت ابراهیم خلیل فرزندی داده که همین فرزند را می برد در كویری اسكان می دهد که هیچ کس آنجا نیست و به خدای متعال می فرماید «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّم‏ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِم‏»(ابراهیم/37) این سرزمین حاصلخیز نیست و گندم در آن سبز نمی شود اما اینجا باید بمانند تا كعبه به پا شود و از نسل او پیغمبری بیاید و دین خدا اقامه شود. بعد دعا می کند که قلوب عده ای از بندگان خودت و مومنین را متمایل به اینها بكن. در وسط این بیابانی كه گندم سبز نمی شود نان در سفره شان بگذارند. كسی كه در مقام توكل است وسط بیابان از خدا نان می خواهد و نمی گوید این سرزمین حاصلخیز نیست خدایا گندم بروید؛ بلکه می گوید: خدایا در بیابان به اینها نان بده؛ و همینطور هم می شود.

در وسائل الشیعه در كتاب الحج حدیث آن نقل شده كه وقتی تنها شدند و حضرت ابراهیم رفت و مدتی گذشت، این طفل تشنه شد و حضرت مضطرب شدند و بین صفا و مروه رفت و آمد می كردند و صدا می زدند: كسی در این بیابان نیست؟! چندین بار رفت و آمد كردند؛ بعد جبرئیل تشریف آوردند و پرسیدند: شما چه کسی هستی؟ فرمود: همسر ابراهیم خلیل؛ پرسید: اینجا چه می كنید؟ فرمود: ایشان ما را برای تكلیف اینجا گذاشته و ما هم تدبیر الهی را قبول كردیم. گفت: شما را در این بیابان به چه کسی سپرد؟ عرض كرد: وقتی حضرت ابراهیم می رفت گفتم: ما را به چه کسی می سپاری؟ فرمود: شما را به خدا می سپارم. جبرئیل فرمودند: شما را به خوب كسی سپرده، برگردید. آمد و دید كه جناب اسماعیل پاشنه پا را به زمین كوبیده و زیر پایش زمزم جوشیده است. دور آب را سنگ چید و آب را جمع کرد.

در روایت دارد اگر دور این آب را جمع نمی كرد این آب خیلی بیش از این جاری می شد؛ محدودش كرد و الا ظرفیت بیش از این بود. وقتی سنگ چید پرنده ها برای آب خوردن می آمدند و قافله های دور می فهمیدند که در این بیابان یك آبی است كه محل رفت و آمد پرنده هاست. آمدند و اجازه گرفتند و چادر زدند و اقامت كردند؛ که هم امنیت اینها فراهم شد و هم آب می گرفتند و غذا می دادند و نیازمندی های اینها را رفع می كردند.

اینها ظواهرش است «و مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»؛ یعنی گره را خدا باز می كند. اصلاً گره را خدا می اندازد كه امتحان بكند و بالاخره آدم از این شرایط عبور می كند؛ فقط عبور از شرایط دو جور است: اگر توكل به خدا بود انسان وقتی عبور می كند دیگر اعتمادش به خداست. اگر توكل به خدای متعال و تقوا نبود وقتی عبور می كند دائم باید اسیر شرایط باشد و قدرت ها فشار می آورند؛ مگر این قدرت ها در كار عالم كاره ای هستند مگر رزق ما را اینها می دادند كه بعد از این از اینها بترسیم یا به اینها امیدوارم باشیم؟! فقط همین یك مسئله است، اگر ترسیدی همیشه باید رزقت را از دست آنها بگیری ولی اگر نترسیدید و آنجایی كه خدا می گوید بایست، ایستادی تو را عبور می دهند بعد هم همیشه رزقت را از دست خدا می گیری. جامعه هم رشد می كند و یك رشد اجتماعی پیدا می شود كه خودش را مهمان خدا می داند.

مهم توحیدی است كه خدا در اثر تقوا به انسان عطا می كند. تقوا نتیجه اش رسیدن به خدای متعال است یك حدیثی می فرماید «و مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً فَقَالَ مِنْ شُبهَاتِ الدُّنْيَا وَ مِنْ غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَ شَدَائِدِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ»(5)؛ یعنی با تقوا انسان می تواند از شبهه هایی كه در دنیا انسان را می گیرد عبور كند. اگر تقوا نداشته باشی دائم باید با تردید زندگی بكنی ولی اگر جامعه یا انسانی اهل تقوا بود شبهه ها و شك ها و تردیدها از این جامعه برداشته می شود.

روزی بی حساب متقین و امتحانات سخت ­تر

«وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب‏» آدم متوكل و متقی رزقش همیشه از آنجایی كه حساب می كند نیست. در روایات هم دارد به خاطر اینكه انسان وقتی از آنجایی كه محاسبه می كند روزی اش را می گیرد، حواسش پرت می شود و خیال می كند اسباب كاره ای هستند. طفلی كه همیشه شیر را باز می كند آب می خورد خیال می كند آبها برای لوله ها و شیرها است که به آدم آب می دهد؛ آدمی که از چشمه آب می خورد، خیال می كند چشمه به آدم آب می دهد اینطوری نیست؛ وقتی این آب را دنبال كنی به سرچشمه اش می رسی.

آدمی كه دائم از دست اسباب و با محاسبات روزی می خورد، اسیر اسباب می شود. آنهایی كه متقی هستند خدای متعال رزقشان را از آنجایی كه حساب نمی كنند برایشان می آورد. همه نوع رزق هم هست؛ در روایت فرمودند كه گاهی اوقات مومن خودش نمی تواند از دور دست ها از معصوم علمی را بگیرد، دیگری كه اهل این علم هم نیست می آید و این را می گیرد و برای مومن می برد. این حدیثی كه اینجا نوشته رزق آن راوی نبوده بلکه رزق این مومنی است كه هزار و چهارصد سال بعد زندگی می كند. خدای متعال رزق آن مومن را 1400 سال بعد در كتاب گذاشته است و خیلی از این احادیث بكر دست نخورده را یك مومنی پیدا می شود که رزق او بوده است.

یك حدیث را دیدم مرحوم سید بن طاووس وقتی این حدیث را نقل می كند می فرمود این حدیث مخاطبش من هستم و ناظر به من است و برای من آمده است. مثل سید بن طاوس می خواهد که این حرف را بزند. این خیلی باید بزرگ باشد؛ ولی اینطوری است. گاهی اوقات علم هم همینطوری است. مومنین و شیعیان ما دستشان نمی رسد، خدا دیگری را می فرستد که می روند و زحمت می كشند تا اینها برخوردار شوند و استفاده كنند.

انسان گاهی حساب نمی كرد چطور این گره باز می شود؛ اما باز می شود. در زندگی خود ما هم مكرر اتفاق افتاده و اگر در زندگی تكرار شد خدای متعال توقعش از انسان اضافه می شود و می گوید: تو كه تجربه كرده بودی برای بار دوم چرا ترسیدی؟! البته هر بار كه آدم جلو می رود بن بست بعدی سخت تر است و الا همان امتحان قبلی كه تكرار نمی شود.

مومن وقتی در یك كلاسی امتحان داد و قبول شد در كلاس بعدی امتحان سخت تر است. آنجا هم تقوای خودش را می خواهد؛ اگر تقوا اختیار كرد خدای متعال باز از آن بن بست هم بیرون می برد؛ چون شرك ما مقاماتی دارد تا به مقام اخلاص تام برسیم؛ با تقواست كه خدای متعال قدم به قدم پرده ها را كنار می زند و خودش را به ما نشان می دهد و ما را به اخلاص می رساند و خوف و طمع و ترس مان منحصر در خدای متعال می شود و این دائماً هم ادامه دارد.

بحث من در مورد مناسبات اجتماعی نیست آنها باید سر جای خودش اصلاح شود ولی آیا ما باید از یك زاویه دیگری حادثه ای كه پیش می آید [را بررسی کرده] و دست خدا را هم ببینیم یا نه خدای متعال نعوذ بالله هیچ كاره است؟! در صحنه كربلا یك عده ای فقط شمر و یزید و ابن زیاد را می بینند البته آن دست كه باید لعنت بشود؛ اما فقط زشتی می بینند ولی آیا دست خدا هم هست یا خدا هیچ كاره است. اینجا آن كسی كه اهل توجه به حضرت حق است آن جنبه حادثه را می بیند و این است كه موجب می شود با آن حادثه كنار می آید. وقتی به حضرت زینب سلام الله علیها عرض كرد: «كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِيكِ» دیدید خدا با برادر تو چه كرد فرمود «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا» من دست خدا را دیدم ولی كار خدا جز زیبایی نبود؛ شما كارتان زشت بود شما مستحق لعن هستید و خدای متعال مستحق ثنا و حمد است.

در این ابتلایی كه برای یك جامعه پیش می آید شرایط سخت است و بالاخره یک نفر مسبب آن است. آیا فقط انسان آدمها را ببیند و بگوید: این دولت اشتباه كرد و آمریكا چنان بود، یا یك چیزی ورای اینهاست؟! خدای متعال تدبیری می كند و یك جامعه را در فشار قرار می دهد.

دو نكته را باید توجه كرد؛ یكی اینكه خدای متعال می خواهد تربیت كند؛ چنانچه به قوم موسی می فرماید كه من شما را به فرعون مبتلا كردم که «يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ في‏ ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظيم‏»(بقره/49) سخت تر از این نمی شود که هر چه پسر بود می كشت و دخترها را به قصد استثمار و استعمار زنده نگه می داشت؛ اما خدای متعال می فرماید که این بلای عظیمی بود ولی از طرف رب شما بود که شما را تربیت می كرد و در همین ابتلا بود كه قوم موسی رشد كرد در همین ابتلا بود كه توانستند كنار موسای كلیم بایستند. اگر اینها نباشد كه آدم رشد نمی كند.

خدای متعال در قرآن می فرماید كه «وَ ما أَرْسَلْنا في‏ قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُون‏»(اعراف/94) ما در هیچ آبادی ای پیغمبری نفرستادیم الا اینکه اهل آن وادی ها را دچار سختی ها كردیم اما كار خود ماست شاید حالت تضرع پیدا كنند؛ چون دنیا برای خوشگذرانی نیست و خدای متعال ما را برای عیاشی خلق نكرده ما را برای خودش خلق كرده است. اگر بنا باشد امكانات ما را غافل كند و خدای متعال بستر غفلت برای ما درست كند كه این تربیت الهی نیست. خدای متعال فرمود من پیغمبر می فرستم برای اینكه بستر فراهم شود كه حرف این پیغمبر را بفهمند و گوش كنند؛ كار هم برایشان سخت می كنم، اگر تقوا اختیار كردند من گشایش می كنم «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُون‏»(اعراف/96) نه از زیر پایشان می خورند بلکه از آسمان روزی شان را نازل می كنیم این می شود «من حیث لایحتسب».

تفاوت روزی مومن و کافر

اینها معنای «من یتق الله یجعل له مخرجا» است؛ این را یك موقع راجع به فرد می گویند و یك موقع راجع به جامعه می گویند که «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُون‏» یعنی آنها را ما در سختی می اندازیم و این تدبیر خود ماست [بلکه] طرف خدا را گرفتند، ما هم نمی خواهیم مومن در سختی باشد؛ همه راحتی ها را خدا برای مومن می خواهد و همه طیبات برای مومن است و بنا نیست كفار خوش باشند و مومن در سختی باشد؛ اما آن روزی­ ای كه خدا برای مومن در نظر گرفته این شكوفه های دنیا نیست بلکه یك چیز دیگری است.

خدای متعال می فرماید «وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏»(طه/131)؛ یعنی این شكوفه های دنیایی كه انواع مختلفش را برای اقوام مختلف باز كردیم و در اختیارشان قرار دادیم، چشم خودتان را از آنها نگه دارید؛ اما حالا كه نگاهتان افتاد، نگاهتان امتداد پیدا نكند و اگر چشم سرتان رفت چشم دلتان نرود؛ چون آدم دو تا چشم دارد؛ یك چشم ظاهری یك چشم باطنی. آن تمتعاتی كه ما برای گروه های مختلف دنیا قرار دادیم که شكوفه های دنیاست، شما چشمتان را به آنها ندوزید و امتداد ندهید و الا نمی توانید با خدا باشید؛ زیرا این فتنه آنها است و رزق شما آن نیست.

رزق پروردگار كه برای شما در نظر گرفته روزی بهتری است. آنچه كه از دست پیغمبر می رسد همانی نیست كه از دست ابوجهل و بنی امیه و دیگران می رسد. رزقی كه خدا برای مومن در نظر گرفته سر سفره امیرالمومنین و امام زمان است؛ و این چه دخلی دارد به رزقی كه سر سفره بنی امیه است. آنجا همه چیزش نجس است و اینجا همه چیزش پاك است؛ اینجا نور است و آنجا ظلمت است. آنجا موت است و اینجا حَیَوان است؛ آن جا لهو و لعب است. دو تا رزق است که ربطی به هم ندارد. اگر انسان چشمش را به آن رزق دوخت از این رزق محروم می شود و به آن نمی رسد؛ ولی اگر تقوا داشت از سماوات روزی و بركات  به او می رسد و یک رزق معمولی نیست، بلکه رزق با بركت به او می دهیم.

بنابراین اگر جامعه یا انسانی در سختی ها از خدا غافل شد، حتماً زمین می خورد. اگر خیال کند تیری از تركش در رفته و بدون هدف است و اینکه مثلاً ما فقیر شدیم و در سختی قرار گرفتیم، زمین می خورد ولی اگر تدبیر كرد و دید که خداست که سختی و گرفتاری و آن مسئله را ایجاد كرده و لذا طرف خدا راگرفت و فكر بقیه اش را نكرد و نترسید، خدای متعال هم بن بست را می شكند و هم او را «من حیث لایحتسب» تامین می كند و هم خودش را از این مرحله بالاتر می برد. جامعه ای كه پای امتحان های خدا می ایستد رشد می كند، غفلت ها و شرك هایش كم می شود و برای جامعه و امت اسلامی رشد پیدا می شود. این جامعه با همین ابتلائات رشد كردند.

توکل و تقوا در سختی ها و امداد خدای متعال

تقوا در بن بست چطوری پیدا می شود؟! می فرماید «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه‏» یعنی اگر كسی توكل به خدا كند خود او به تنهایی كافی است. هو اشاره به مقام ذات است؛ یعنی خود حضرت حق آدم متوكل را اداره می كند. تقوا یعنی انجام تكلیف؛ و تقوای در سختی ها و دشواری ها جز با توكل به خدای متعال ممكن نیست. توكل یعنی وقتی خدا تكلیفی را می خواهد از هیچ چیز نترسیم و ملاحظه هیچ كجای كار را نكنیم. آدم باید با دقت و محاسبه برسد به اینكه تكلیف چیست؛ وقتی فهمیدی تكلیف این است، خدای متعال از شما می خواهد ملاحظه هیچ چیز دیگر را نكنید؛ اما دقت می خواهد انسان نباید بی گدار به آب بزند و باید تكلیف را تشخیص بدهد ولی بعد از اینكه تشخیص داد دیگر نگران بن بست ها و راه های بسته و سختی ها نباشد؛ چون خدای متعال او را اداره می كند.

تقوا در بن بست ها عامل نجات انسان و نجات جامعه می شود. خدای متعال طرف انسان را می گیرد و كار را حل می كند و خود او عهده دار می شود چطوری می شود تقوا داشته باشیم. آدم اگر اهل توكل نبود نمی تواند متقی باشد؛ تردید نكنید. آدم و جامعه ای كه به خدای متعال اعتماد و اتكال نمی كند، چه در امتحان های فردی و چه امتحان های جمعی حتماً می ترسند و حتماً زمین گیر می شوند و نمی توانند از سختی ها عبور كنند. امتحان یعنی بن بست؛ «وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»(نور/33) خدای متعال جوان را در بن بست می گذارد و بعد هم می گوید: باید متقی باشی؛ خیلی سخت است، امتحان یعنی این و الا امتحان نیست.

اساساً هر وقت كار سخت شد آدم می فهمد رشد و امتحان همانجاست و این جاست كه انسان نمره قبولی و رد می گیرد. ده بار آدم می خواهد دروغ نگوید و بی تكلف دروغ نمی گوید؛ اما یك جایی می خواهی دروغ نگویی واقعاً كار سخت می شود این همان جایی است كه خدا از من خواسته است.

«إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون‏»(اعراف/201) شیطان انسان را رها نمی كند؛ اول یك نسیم می فرستد، اگر حركت كردی خیالش راحت می شود واگر حرکت نکردی طوفان و گردباد می فرستد و آدم را از جا می كند آنهایی كه تقوای الهی را از قبل رعایت كردند نتیجه اش این است که وقتی دست طائف شیطان به یک مومن می رسد متذكر می شود و به بصیرت می رسد.

خدا رحمت كند استاد عزیزمان كه می فرمود وقتی انسان یك بشقاب سر طاقچه داشته باشد، اگر دو تا عتیقه شناس آمدند و گفتند: چند می ارزد، آن را بر می دارد در گنجه می گذارد چون می فهمد قیمت دارد؛ آن شبی هم كه شیطان فشار می آورد كه مومن بیدار نشود می فهمد هر خبری است امشب است. مومنی كه هر شب بیدار می شود، وقتی یك شب می بینید واقعاً كار سخت می شود آدم باید بداند همان شب خیری در بین است که شیطان هجوم آورده است. آنجایی كه شیطان می گوید: دروغ بگو نباید بگوید؛ آنجایی كه شیطان می گوید: دست به مال مردم بزن نباید بزنی؛ آنجایی كه شیطان می گوید: حد خدا را بشكن و نگاه بكن، آنجا نباید نگاه كنی، و الا آنجایی که آدم به طور طبیعی نگاه نمی كند که خیلی برای آدم رشد نمی آورد؛ اما همان جایی كه شیطان هجوم می آورد مومن باید بایستد؛ هر چه فشار شیطان بیشتر شد می فهمد كه مهمتر است.

این یك رابطه كلی است که هر كجایی آدم دید شیطان نسبت به یك امری هجوم می آورد و رها نمی كند می خواهد به هر قیمتی شده این غیبت را بكند من هم باید به هر قیمتی شده این یك غیبت را نكنم. من كه همیشه نماز اول وقت می خوانم آدم یك روز احساس می كند شیطان با همه قوا آمده كه نماز اول وقت نخوانم، آدم باید بفهمد كه این نماز اول وقت فرق می كند و اگر این را خواندی گره ات باز می شود و جزو مصلین و نماز گزاران می شوی. سعید بن عبدالله ظهر عاشورا به حضرت عرض كرد: یابن رسول الله ظهر شده اجازه بدهید آخرین نماز را با شما بخوانیم. اینجا نماز خواندن مهم است، حضرت فرمود: خدا تو را از نمازگزاران قرار بدهد. پیداست که نمازگزار به معنی نمازخوان نیست و الا سعید بن عبدالله كه نماز خوان بود. آدم اگر این نماز را خواند جزو مصلین و نمازگزاران می شود و آن صفات مصلین برای او پیدا می شود.

به طور كلی تقوا طرف خدا را گرفتن و برنامه خدا را عمل كردن آن هم در سختی است؛ البته در راحتی هم تقواست ولی اصل تقوا همانجاست که ثمره این است که خدای متعال گره های ظاهری را باز می كند و انسان را تامین می كند و مهمترش این است که خود انسان را رشد می دهد و از حد كنونی بالاتر می برد. با تقوا انسان درجات ایمان و توحید را طی می كند و مخلص می شود.

تقوا نیاز به توكل دارد. توكل یعنی انسان و جامعه در آنجایی كه تكلیف سخت می شود طرف خدا را بگیرد و نترسد و به خدا اعتماد كند و بداند خدای متعال جز خیر برای او تقدیر نمی كند و آخر كار هم زمام كار دست اوست و كسی جز خدا رقم نمی زند و به هر چه هم او حكم كند خیر است و به هر چه او كرد راضی باشد. این هم مرتبه توكل است. در قرآن توضیح داده شده که این توكل چطور پیدا می شود «إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْرا»(طلاق/3). اگر آدم فهمید خدای متعال دستش باز است مقدرات امور در دست اوست و دست خدا در مقدرات بسته نیست، می تواند به خدای متعال اعتماد كند؛ این اجمالی از توكل بود.

عبور جامعه مومنین از بن بست ها با توکلِ انبیاء

یكی از اركان ایمان و مومن بودن به این است كه انسان متوكل علی الله باشد هر چه انسان توكلش بیشتر شود ایمانش كامل تر و لطیف تر می شود. با توكلِ انبیاء بوده كه جامعه مومنین از بن بست ها عبور كردند. یك موقعی آدم توكل می كند و خودش عبور می كند؛ اما توکل آن كسی كه پرچمدار است جامعه را عبور می دهد که خیلی سخت است؛ یعنی امتحان سخت برای اوست و امت در این امتحان درجه دو هستند. خدای متعال امتحان را از ابراهیم خلیل می گیرد و ابراهیم خلیل باید مقابل نمرود بایستد و الا اینها اهل ایستادن در مقابل نمرود نیستند. و در این درگیری هم باید توكل كنند.

در روایت فرمودند که شیطان یاد داد با منجنیق حضرت ابراهیم را در آتش انداختند. وسط آسمان و زمین جبرئیل آمد و گفت: كمك كنم؛ گفت: نه؛ ملك باران آمد و گفت: ببارم، گفت: نه، ملک باد گفت: آتش را پراكنده كنم؛ حضرت فرمود که من با شما كاری ندارم.

این توكل است كه یك جامعه را موحد می كند. ائمه علیهم السلام شأنشان این بوده که یك امتی را می خواستند عبور بدهند خیلی كار سختی است. در بن بست های عظیمی که پیش روی ائمه و انبیا می آمد، با توكل خودشان امت را عبور می دادند. اگر توكل آنها نبود امكان عبور امت از این سختی ها نبود. آنها وقتی توكل می كنند خدای متعال بن بست ها را بر می دارد و كار مومنین حل می شود.

این روایت را مكرر خواندید که «أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُم‏» معنایش این است كه خود دعا برای شما گشایش می كند، زیرا گشایش برای معصوم گشایش برای مومنین است و تا آن گشایش نشود كار مومنین حل و فصل نمی شود. ائمه علیهم السلام خودشان را سپر سختی ها قرار می دادند و توكل می كردند تا مومنین از مراحل سخت عبور كنند و این اتفاق هم افتاد. یكی از جلوه های كار معصوم همیشه این است. یكی از چیزهایی كه در كار معصوم آدم باید مشاهده كند و عبرت بگیرد مقام توكل وجود مقدس معصومین سلام الله علیهم اجمعین است؛ كه كار را جلو بردند.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 56

(2) مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، النص، ص: 13

(3) معاني الأخبار، النص، ص: 261

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 52

(5) مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏10، ص: 460