نسخه آزمایشی
سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue, 23 Apr 2024

جلسه دوم شبهای ماه رمضان مسجد ارک/ معنای توحید و شرک/ توضیح نعمت ولایت

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 20 خرداد 95 است که به مناسبت ماه مبارک رمضان در مسجد ارک برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان می دارند، خداوند متعال نعمت های زیادی را به ما ارزانی داشته که یکی از آن ها نعمت ولایت امام است. همه إنذارها و بشارت هاي قرآن در توحيد و كفر و شرك خلاصه می شود. ولي اين توحيد و كفر و شرك ظاهرش همين عقائدي است كه ما داريم، باطنش ولايت امام است. همه توحيد در خانه امام است، همه كفر و شرك هم در خانه دشمنان امام است. ما به يكي از این دو خانه بايد ورود كنيم. اگر وارد بيت النبي شديم موحد هستیم؛ و در هر بیتی غیر از آن مشرك و كافر می شویم. يك خانه، بیت الظمات است و دیگری بیت النور.

توحید و مراتب آن

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. «کلمةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ‏ شُرُوطِهَا». اين حديث نوراني كه كلام خداي متعال را نقل مي كند معارفي درونش وجود دارد از جمله اينكه كلمه توحيد وادي حصني است كه اگر كسي وارد آن شود، از همه رنج ها در امان است؛ چون اگر كسي از عذاب الهي در امان بود بي ترديد ديگر هيچ رنج ديگري نيست. حال اين كلمه توحيد كه امام رضا عليه السلام فرمود من از شروط آن هستم، چيست؟ ابتداءً «لا اِلهَ اِلّا الله» به معني نفي اله غير از حضرت حق و نفي پرستش غير خداي متعال است. سوال این است که اين توحيدي كه ما بايد به او برسيم و موحد شده و معتقد به لا اله الّا الله بشويم یعنی چه؟ این موحد شدنی که نه فقط در فكر ما بلکه در همه قواي ما، قلب، روح، فكر وعقل ما باشد يعني چه؟

موحّد شدن يك مرحله اش این است كه انسان به زبان بگويد «لا اله الّا الله»، يك مرحله اش اين است كه در اعتقاد معتقد بشود كه الهي جز حضرت حق نيست. يك مرتبه اش اين است كه قلبش متعلّق به حضرت حق شود و تسليم باشد؛ اينهـا همه توحيد هستند. این که انسان باید به جايي برسد كه همه افعال را در عالم از خداي متعال ببيند و هيچ اثري در عالم براي غير قايل نباشد یعنی چه؟ این که «لا حول و لا قوة الّا بالله» برايش تَجَلّي پیدا کند و به جايي برسد كه همه صفات از جمله علم، قدرت، حيات و همه اين هـا را از خداي متعال ببيند و بالاتر از اين به جايي برسد كه پرده ها كنار برود و همه حقائق را مندك ببيند؛ یعنی چه؟ چه اتفاقي بايد براي انسان بیافتد؟ در يك بيان قرآن كلمه توحيد يك شجره طيّبه اي است كه ما بايد به اين درخت پيوند بخوريم و برگ اين درخت بشویم. بايد با سير و وارد وادي ولايت شده تا موحد شويم.

نعمت در کلام معصومین علیهم السلام

خداي متعال در قرآن تعبيري دارد که «وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَ»(لقمان/٢٠) نعمت هاي ظاهري و باطني اش را بر شما فرو ريخته و شما را در احاطه نعمت هاي ظاهري و باطني خودش قرار داده است. گویا خداي متعال دو دسته نعمت دارد؛ يك نعمت ظاهري و يك نعمت باطني که آن را در اختيار ما قرار داده و به ما ارزاني داشته است.

در تفسیر علی بن ابراهیم روایتی از جابر نقل شده است كه كسي نزد امام باقر عليه السلام آيه نوراني فوق را خواند؛ پس امام در تفسیر نعمت ظاهري و باطني فرمودند:«أَمَّا النِّعْمَةُ الظَّاهِرَةُ فَالنَّبِيُّ وَ مَا جَاءَ بِهِ مِنْ مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَوْحِيدِه»‏ نعمت ظاهری كه خدا به ما داده این است که وجود مقدس نبيّ اكرم آمدند و توحيد را براي ما آوردند و ما را به آن دعوت كردند.«وَ أَمَّا النِّعْمَةُ الْبَاطِنَةُ» و امّا نعمت باطني كه خداي متعال عنايت كرده «فَوَلَايَتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَعَقْدُ مَوَدَّتِنَا» ولايت ما اهل بيت و مودّت و پيوند دوستی با ما است«فَاعْتَقَدَ وَ اللَّهِ قَوْمٌ هَذِهِ النِّعْمَةَ الظَّاهِرَةَ وَ الْبَاطِنَةَ» قومي هم نعمت باطني و هم نعمت ظاهري را پذيرفتند؛«اما وَ اعْتَقَدَهَا قَوْمٌ ظَاهِرَةً وَ لَمْ يَعْتَقِدُوهَا بَاطِنَة» امّا، قومی دیگر اعتقاد به ظاهر اين نعمت پيدا كردند و گره به نعمت ظاهري خوردند، امّا گره به نعمت باطني كه ولايت ماست نخوردند. افرادی که اهل نماز و روزه ولا اله الّا الله هستند ولي اهل ولايت نيستند. ظاهر را دارند، باطن را ندارند.

خداي متعال آيه نازل كرد«‏يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لَايَحْزُنْكَ الَّذِين َيُسَارِعُون َفِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ‏»(مائده/٤١) پيامبر گرامي ما يك عده اي هستند كه به سرعت در وادي كفر حركت مي كنند به ظاهر ادعاي ايمان مي كنند ولي ايمان به قلب آنها نرسيده. خداي متعال پيامبر را اينطور تسليت مي دهد«فَفَرِحَ رَسُولُ اللَّهِ عِنْدَ نُزُولِهَا» وقتي اين آيه نازل شد پيامبر گرامي اسلام خوشحال شدند.«اذ لَم يَتَقَبلّ الله إيمانَهُم الّا بعَقدِ وِلايتنا و محبتنا»(1) چون خداي متعال مي فرمايد يك عده اي هستند كه با زبان ادعاي ايمان مي كنند، ولي ايمان به قلبشان نرسيده. تعبير قرآن برای آن ها اینگونه است: نگران نباش! لا يحزنك! تو را محزون نكنند آن دسته اي كه بسرعت سير در وادي كفر مي كنند به زبان هم مي گويند مومن هستيم، ولي ايمان وارد قلبشان نشده. حضرت مي فرمايد: اين دسته همان هايي هستند كه وارد محيط ولايت ما نشدند، قبول ندارند و شهادتين هم مي گويند. خداي متعال از آنها به كساني تعبیر کرده كه به سرعت در وادي كفر حرکت مي كنند؛ اگرچه زبانشان هم ايمان را قبول دارد.

پس در روایت حضرت فرمودند: نعمت ظاهري همين توحيد و معارف است، نعمت باطني ولايت ما است. لذا آن كساني كه اين ظواهر را دارند ولي اين ولايت را ندارند از نظر قرآن مومن نيستند. هرچند ظاهرا به شهادتين و اسلام اقرار کنند.

در حديث ديگري از وجود مقدس موسي بن جعفر عليهما السلام سوال شد كه اين نعمت ظاهري و باطني چيست؟

حضرت فرمودند: «النّعمة الظاهرة الامام الظاهر و الباطنة الامام الغائب‏»(2) امام ظاهر نعمت ظاهري و امام غايب هم نعمت باطني است. اشكال هم ندارد، اين دو جور معنا كردن آيه است.

ولایت اعم از توحید

حال سوال اين است كه آیا مقام ولايت ائمه از مقام توحيد بالاتر است، كه اين ظاهري است آن باطني؟! اگر كسي معتقد به توحيد شد، اين ظاهر است و ولايت باطن است، يعني چه؟ يعني ولايت اهم از توحيد و اعم از نبوّت است؟ اينكه قطعا مقصود نيست؛ مقصود اين نيست كه ولايت اميرالمومنين اصل است و توحيد فرع! يا در روايت از امام صادق علیه السلام اينطور آمده که حضرت فرمودند:«نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْر»(3)همه خيرات به ما بر مي گردد، ريشه خيرات ما هستيم. اصل كلّ خیر ما هستيم. «وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ»؛ همه نيكي ها فرع بر ما است پس ريشه همه خوبي ها در همه عالم امام است. مثل اینکه هرجای کره زمین شعاع نوري مي بينيد، شعاع نور خورشيد است.

در ادامه حضرت فرمودند:«وَ مِنَ‏ الْبِرِّ التَّوْحِيدُ»‏ يكي از نيكي هايي كه فرع بر ما است توحيد است، يعني چه؟ يعني توحيد فرع بر امام است؟ اين اگر غلط معنا بشود، معناي فاسدي بدست می آید و اگر درست معنا بشود عين توحيد است، که امام اصل است و توحيد فرع بر امام است. امام اصل است«وَ مِنَ‏ الْبِرِّ التَّوْحِيدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّيَام‏‏»همه خوبي ها و عبادات فرع بر امام هستند.

ما يك اقدام و عمل داريم، يك اشاعه و اقامه. شخصی ممكن است نماز بخواند، کسي ممكن است مسجد بسازد و كسي فرهنگ نماز خواندن را در عالم منتشر مي كند؛ اينهـا يكسان نيستند. كسي خودش نمازخوان است؛ يك كسي برنامه ريزي مي كند براي گسترش نماز و مسجد مي سازد و مردم را دعوت مي كند؛ فردی هم اقامه نماز مي كند. يعني اصل ذكر و ياد و صلاة را او در عالم بپا مي دارد. مثل انبياء كه در عالم اقامه نماز مي كنند. يعني آنها قلوب را متمايل به خدا و بندگي او مي كنند و عبادات را در جامعه به یک ارزش تبدیل می سازند!

نقطه مقابل هم كفر و معصيت و فسق است. يك كسي معصيت مي كند، يك كسي اشاعه مي كند، يك كسي اقامه مي كند. افرادی مواد مخدر مصرف مي كنند، باندهايي منتشر و توزيع و اشاعه مي كنند و مراكزي هم اقامه گر این مسئله هستند. يعني مثلا برای توليد ثروت دائما تحقيقات مي كنند، براي اينكه چگونه مواد جديد با خاصيت هاي جديد توليد كنند و اعتياد به آن ايجاد شود و اين را به فرهنگ زندگی مردم تبدیل کنند! شخصی مرتكب گناه کبیره بي حجابي می شود، اما دیگری اشاعه و برنامه ريزي براي شايع شدن آن می کند، اشخاصی هم فرهنگ بي حجابي و بي عفتي را اقامه مي كنند بطوري كه پوشش يك امر ضد ارزش و محدوديت می شود. پس آن كسي كه فرهنگ بي حجابي را در عالم اقامه مي كند و حجاب را به يك امر ضدّارزش تبدیل می سازد اقامه معصيت است و با ارتكاب و حَتّي اشاعه تفاوت دارد.

ممكن است فردی اثر هنری بسازد و اين اثر هنري فرهنگ بي حجابي را اشاعه كند، ولي يك جا برای ضد ارزش شدن حجاب برنامه ريزي مي شود. براي اينكه عرياني و بي مبالاتي و اباحي گري ارزش می شود. آن علامت روشنفكري وپيشرفت و ترقّي است اين هم علامت عقب افتادگي و تحجر و امثال اينهـا است، پس این دستگاه اقامه گر این مسئله است.

خب اگر كسي خوبي ها را اقامه کرد، این خوبي ها فرع بر او مي شوند يا نمي شوند؟! يعني او اقامه مي كند؟! اوست كه به تنهايي براي خودش يك امّت است يك فرهنگ و يك مكتب را در عالم احياء مي كند و اقامه مي كند و ديگران فرع بر وجود او هستند. بنابراين اگر در اينجا يك كسي آن عمل خوب را انجام مي دهد، آن فكر خوب را دارد، فرع بر اين آدم نيست؟! آن كسي كه يك تفكر را در عالم ايجاد مي كند بعد گسترش مي دهد بعد آرام آرام ديگران تعليم مي گيرند، وجود آن اولي اصل نسبت به اين اعتقادات نيست؟! اعتقادات بقيه فرع بر او نيست؟!

لذا اگر كسي در عالم کفر را اقامه مي كند، كفر، فرع بر او می شود.هر كجا كفري هست از فروع اوست. اگر كسي معصيت را اقامه مي كند هر كجا معصيت است، از فروع اين است. اگر كسي عبادت را اقامه مي كند اين عبادت از فروع اوست. اگر كسي يك اعتقاد فاسدي را در عالم اقامه مي كند نه اينكه خودش عقيده فاسد دارد هر كجا اين اعتقاد فاسد هست، اثر او و فرع بر اوست و اگر کسی اعتقاد صالحي را اقامه مي كند، همه فرع بر او هستند.

پس به يك تقرير چون وجود مقدس نبيّ اكرم و اهل بيت عليهم السلام توحید و اخلاق حمیده را اقامه می کند پس اگر امام نباشد توحیدی نیست. «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوف‏‏» يعني معروف و توحید را امام در عالم احياء مي كند، لذا نسبت به اعتقادات توحيدي ما و نسبت به موحد بودن ما اصل است.

اگر كسي موحد مي شود از ساده ترين مرحله تا آنجايي كه به عالي ترين مدارج توحيد می رسد همه اينهـا فرع بر امام هستند. امام اصل است و اين اعتقادات فرع. حتي عالي ترين مدارج توحيد اگر در جايي حقيقتاً وجود داشته باشد، اين از فروع امام است. لذا معناي اينكه توحيد فرع ماست يعني اين! يعني هر كجا رنگ و بوي توحيد، صبغه توحيد، صبغه توجه به خدا هست؛ كسي نماز مي خواند؛ كسي اهل خير است، كسي صفت خوب دارد، همه اينهـا فرع بر امام است. امام اين خيرات را در عالم اقامه مي كند. نقطه مقابل هم دستگاه باطل است. دستگاه ابليس در عالم اقامه استكبار و كفر و اقامه صفات رذیله و اباحی گری را می کند. درگيري وجود مقدس نبيّ اكرم صلی الله علیه و آله با شيطان بر سر همين اقامه است.

چگونگی اقامه کفر در دنیا

شيطان دنبال اقامه كفر است، بحث ارتكاب نيست. خودش نمی خواهد كافر باشد، مي خواهد اقامه كفر كند. پرچمداران كفر، فراعنه تاريخ یا به تعبير قرآن اولياء طاغوت، آن ها كه ما مكلف هستيم به آنها كفر بورزيم«فَمَن يَكفُر بِالطّاغوت و يُؤْمِن بِالله فَقَد اِستَمسَكَ بِالعُروَةِ الْوُثْقي‏»(بقره/۲۵۶) اين نيست كه خودشان آدم هاي بدي هستند؛ نه، هم خودشان بد هستند، هم ظرفيت اقامه بدي دارند. بدي را اقامه مي كنند، صفات رذيله خودشان را در جامعه بسط مي دهند.

يك موقعي كسي صفت بد دارد، زمانی هم صفت بد او، صفت جامعه می شود و آن را در جامعه منتشر می کند. درحقیقت جامعه عكس روح اين آدم بد می شود،همه صفات، صفات اين آدم است، رفتار اين آدم است هر كجا مي بينيد اين آدم كار مي كند. اين آدم را شما يك موجود منفعل نبينيد بلکه يك موجودي است که انرژی و قدرتش را منتشر مي كند، اراده اش كار مي كند و ارواح را تسخير مي كند. همه مثل او فكر مي كنند، مثل او عمل مي كنند، مثل او احساس مي كنند، پس جهان مي شود محور اقامه ابليس. ابليس با قواي خودش صفات رذيله را در قلوب بسط و افکار منحرف را توسعه مي دهد منكر را در فرهنگ تاريخي بشر به معروف تبديل مي كند و بالعکس! كمااينكه انبياء وجودهاي با عظمتي هستند كه اراده آنها حقائق و اخلاق حميده و اعتقادات را بسط و نشر مي دهد. اين انتشار هم ممكن است از بستر عيني جامعه شروع شود، يعني يك بستري که معروف را اشاعه می دهد یا بستر گسترش منكر است، به تدریج جای معروف و منکر را در جامعه عوض کند.

در منطقه غرب آسیا و همین كشور ما، بعد از اينكه فرهنگ غرب نفوذ كرد براي اينكه با فرهنگ مذهبي ما مقابله كنند، در ایران و کشورهای اسلامی دو جور اقدام شده است! گاهي يكسري منوّرالفكرهايي كه اروپا را ديدند و مقهور آن تفكر شدند، آمدند اينجا برنامه ريزي كردند که به زور فيزيكي فرهنگ غرب را بياورند و با مذهب مقابله كنند. مثلا در كشور ما به اجبار حسينيه ها و مساجد را بستند. يك دوراني در دوره رضاخان ذكر مصيبت را محدود كردند. يك دوره اي به زور چادر از سر زنان مسلمان برداشتند و مجبور كردند که به شكل فرهنگ غرب لباس بپوشند. مردها را به زور متحد الشكل كردند، در همين ايران كلاه شاپو سر مردم گذاشتند و لباس هاي بلندي كه داشتند كوتاه كردند. حَتّي بعضي در بعضی نقاط كشور براي اينكه افراد قبول نمي كردند بزور با ميخ كلاه شاپو در سر بعضي ها كوبيدند. مثلا در تبريز و آتاتورك در تركيه بزور تغيير لباس دادند، اين يك جور است. درحقیقت مدل لباس را عوض مي كند و تبديل مي شود به مدل جديدي كه متناسب با فرهنگ غرب است.

ولي يك موقع اين كار بدون جبر و زور فرهنگ سازي انجام می دهند و بستر سازي مي كنند. بطوري كه بانوان مسلمان افتخار مي كنند كه مدل لباس هاي خودشان را از روي ژورنال هاي اروپايي بردارند. اين هم همان كار است منتهي در قالب برنامه ريزي فرهنگي است. يك نوع اشاعه و اقامه و كم كم تفاخر به اينكه مدل اين لباس از كجا گرفته شده است. يعني تحقير و تجليل هاي اجتماعي را عوض مي كنند، بطوريكه اين لباس تجلیل مي شود، آن یکی تحقير. اين علامت بزرگي است، آن علامت كوچكي است. اين مسئله فقط در پوشش نيست. در ارتباط اقشار، مدل خانه سازي، ازدواج كردن، دوست گرفتن و همه اينهـا هم هست.

حالا اگر كسي يك فرهنگي را اقامه كرد اين فرهنگ فرع بر او هست يا نيست؟ فرهنگ اباحي گري، فرهنگ بي مبالاتي نسبت به معاصي، اين فرع بر اين آدم مي شود يا نمي شود؟! بدترين نوع فساد هم اين است که می گویند: «وَ إِذا قيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون‏‏»(بقره/١١) ما كارمان اصلاح گري است، ما داريم روند اصلاح را دنبال مي كنيم. همه خودشان را مصلح مي دانند، مفسدين عالم هم خودشان مصلح مي دانند. كدام مفسدي مي گويد من مفسد هستم؟ اتفاقا خطرناك ترين مفسدها آنهايي هستند كه خودشان را مصلح مي دانند «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى‏ ما في‏ قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصام‏‏»(بقره/٢٠٤)

ولایت امام یا باطن دین

بحث اين بود كه چرا باطن دين مي شود ولايت امام؟ چرا توحيد اصل می شود و ولايت امام فرع؟ اين معنايش اين است كه خدا فرع است و امام اصل!؟ هرگز. اگر كسي روايات را اینگونه معنا كند، وارونه معنا كردن است.

معنايش اين است كه توحيد به وسيله امام اقامه مي شود. معنايش اين است كه اگر امام نباشد توحيدي نيست.«بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّه‏‏»(4) ممكن است يك ظاهري از اسلام باشد، شهادتيني باشد، ولي اين كه اسلام نيست، اين كه توحيد نيست. توحيد، امام است برای همین هم در دستگاه معاويه توحيد پيدا نمي شود.

در دستگاه خوارج توحيد پيدا مي شود؟! آنها موحد هستند نماز هم مي خوانند. آیا فرق مالك اشتر با خوارج اين است كه او نماز مي خواند و آنها نماز نمي خوانند؟! هر دو نماز مي خوانند. نمي خواهم نماز را كوچك كنم، ميگويم نماز فرع بر امام است. فرقش اين است مالك اشتر در محيط ولايت اميرالمومنين است، يكي از ولايت اميرالمومنين بيرون است. توحيد را بايد از امام گرفت. توحيد كه باطنش خضوع و خشوع در مقابل خدا است، محورش امام است. آن كسي كه در مقابل خدا خاشع و عبد مطلق است، وجود مقدس نبيّ اكرم صلی الله علیه و آله هستند. هر كس در محيط ولايت حضرت بود، مي شود عبد.

به تعبير روايات ما خداي متعال عبدي آفريده كه او عبد مطلق است، تحت فرمان خداست، همه صفات خوب، اعتقادات خوب را به او داده است. هيچ كسي مستقل از او نمي تواند در عالم موحد باشد نه اينكه خداي متعال عاجز است كه توحيد را به ديگران هم عطا كند؛ نه! ولي خداي متعال توحيد را به اين آدم عطا كرده و به وسيله او به ديگران توحيد مي دهد. توحيدي كه به ديگران مي دهد فرع بر اوست. خداي متعال نمي توانست در خانه تك تك ما يك خورشيد خلق كند به اندازه خانه خودمان؟ خب مي توانست ولي يك خورشيد آفريده و همه ما بايد از اين استفاده كنيم. اگر كسي بگويد خدايا من نمي خواهم، اين چه روشي است من بايد هر روز صبح پنجره خانه ام را به روي اين خورشيد باز كنم. یك خورشيد براي خودم خلق كن، خداي متعال مي فرمايد تو كه خدا نيستي! ما خدا هستيم بنا نيست ما با دل شما راه برويم. «‏وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْض‏‏»(مؤمنون/٧١) اگر حق تابع دل ما بشود، همه آسمان و زمين فاسد مي شود.

خدا يك خدا است. حكمت او اقتضاء مي كند يك خورشيد در منظومه شمسي بیافریند. هر كس مي خواهد گرم بشود بايد از گرماي اين خورشيد استفاده كند. هر كس مي خواهد خانه اش روشن بشود بايد از اين خورشيد استفاده كند. نمي شود پرده خانه ات را بكشي بگويي خدايا يك نور ديگري به من بده، مگر نمي تواني؟ مي توانم ولي نمي دهم.

روايت داریم که در یک قومی شخص مستجاب الدعوه ای بود. خداوند متعال پيامبري برايشان فرستاد. اين شخص هرچه دعا میكرد مستجاب نمي شد. نزد پيامبر آمد و گفت ما نسل در نسل مستجاب ألدعوة بوديم، چه اتفاقي افتاده؟ فرمود خدا پيامبر فرستاده بعد از اين بايد سراغ او بروید. اگر از این طريق نيامدي حرفت را نمي شنويم.

اميرالمومنين علیه السلام فرمود:«نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِي لَا يُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنَا» اعراف ما هستيم، خداي متعال شناخته نمي شود جز از طريق معرفت ما و راه ديگري نيست. بعد حضرت فرمود:«‏أنَّ جَلَّ وَ عَزَّ لَو شاءَ لِعرّف العِباد نَفسَهُ‏» خداي متعال اگر مي خواست خودش را مستقيم به بندگان معرفي مي كرد ولي حكمتش اقتضاء كرده«وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْه‏‏»(5) ما باب الله هستيم، ما سبيل الله هستيم، ما صراط الله هستيم، ما وجه الله هستيم. اگر كسي مي خواهد وارد وادي توحيد بشود از باب ولايت! و لذا بيرون وادي ولايت، وادي توحيد نيست. كلمه لا اله الّا الله حصني، ولاية عليّ بن ابيطالب حصني.

اگر كسي مي خواهد وارد وادي توحيد بشود، از باب ولايت بايد وارد بشود. هر كسي بگويد من خودم مي خواهم موحد بشوم، خودم مي خواهم سير در توحيد كنم، ممكن نیست. شاید انسان سير كند، مكاشفه هم پيدا كند، به وصال قدرت هم برسد اما اين توحيد نيست، اين غفلت است. اين شيطنت است. شيطان هم از اين مكاشفات دارد. در روايت آمده که شيطان عرش دارد؛ گاهي عرش خودش را به بعضی ها نشان مي دهد. خيال مي كنند عرش خدا را ديدند، برایشان اشتباه می شود. مكاشفه هم هست حالت هم هست. مي داند در جيب من هم چيست، پشت سر من هم چيست. خيلي چيزها را ممكن است بداند ولي اينهـا دليل نمي شود.

امام باب الله است. اگر وارد وادي توحيد شدي راه توحيد را مي خواهي بروي، ولايت امام است. بايد تبعيت از امام كني. معني تبعیت هم اين نيست که من يك كسي هستم و او يكی؛ نه! من در جاذبه او قرار مي گيرم فرع بر او می شوم، یعنی دست او، چشم او، پاي او، قدم او. امام سبيل و صراط و وجه است، توجه به خدا توجه به او است. حركت در وادي خدا در وادي ولايت اوست. وارد وادي توحيد شدن و وارد وادي ولايت امام شدن است. معني حديث نوراني این است.

موحد واقعی

موحد به يك معنا آن كسي است كه معتقد به توحيد است، موحد آن كسي است كه مراتب توحيد را طي كرده، به اخلاص رسیده و همه كارهايش براي خدا است. ولي به تعبير ديگر اين ظاهر توحيد است. موحد آن كسي است كه در وادي ولايت امام است. بيرون ولايت نبيّ اكرم و اهل بيت صلی الله علیه و علیهم توحيدي نيست. كما اينكه غير از اين خورشيد در منظومه شمسي خورشيدي نيست. خداي متعال همه صفات نوراني را به حضرت داده هر كسي به اندازه اي كه به ایشان تولٌّي و از دشمنان حضرت تبرّي پيدا مي كند، صفات حضرت در وجودش مي آيد. اگر كسي زاهد است، ظهور زهد اميرالمومنين در قلبش است والا خدا به كسي زهد نمي دهد.

به اندازه اي كه در سايه حضرت حركت كني، زهد حضرت به تو مي رسد. آنقدر هم اين وجود مقدس واسع است مثل اين خورشيدي كه همه خانه ما را گرم مي كند، همه ما مي توانيم دنبال سر حضرت حركت كنيم و از پرتو ایشان استفاده كنيم. روشن بشويم به صفات حميده، به توحيد برسيم، همه اينهـا فرع بر امام است. «بِنا عُبِدَ الله بنا عُرِفَ الله» هر كسي صفت خوبي دارد تجلي صفت اميرالمومنين علیه السلام است. هر كسي عبادت خوبي مي كند ظهور عبادت اميرالمومنين است. حال خوبي پيدا مي كند حال اميرالمومنين است، حال امام زمان است. خداي متعال در اين عالم براي احدي سفره پهن نمي كند، تره خورد نمي كند، الّا نبيّ اكرم و اهل بيت. هر كس در وادي آنها بود، آنوقت برايش سفره پهن مي كنند. فرمود:«لَا حَبِيبَ إِلَّا هُوَ وَ أَهْلُه‏»، «إِنَّ اللَّهَ وَتْرٌ يُحِبُّ الْوَتْر‏»(6) خدا يكي را دوست دارد و غیر او حبیبی نيست؛ سفره را براي او پهن كرده.

اين سفره ای که خدای متعال پهن کرده فقط خوراک و پوشاک نیست چراکه همه خوردني ها و پوشيدني هاي بهشت و دنيا برای حضرت است و همه موحدين در بهشت هم سفره ایشان هستند. قرآن كه مأدبة الله و سفره خدا است، همه جور رزق ظاهري و باطني متعلق به نبيّ اكرم را داراست و هر كس مهمان ایشان شد از سفره شان خواهد خورد. «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَة ٌ لِلْمُؤْمِنِينَ‏»(يونس/٥٧)، این قرآن که موعظه، شفا، هدایت، رحمت و نور است را خدای متعال به نمی دهد و ما تنها می توانیم به نور آن برسیم؛ راهش هم این است«كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِم‏»(ابراهيم/١) ما كتاب را بر تو نازل كرديم تا شما مردم را به وسيله اين قرآن از ظلمات به سمت نور ببريد. سير با قرآن در وادي نور بدست حضرت است. پس می شود با حضرت و به دست حضرت به نور قرآن رسید.

تازه آنوقت به دست حضرت هم وقتي خدا قرآن را داده، دستش را باز گذاشته. در حدیث آمده که شخصی از محضر قتاده يكي از علماء شام، نزد امام صادق عليه السلام آمد. آوازه امام را شنيده بود، آمده بود ببيند اين آقا كيست. می گوید در مجلس نشسته بودم، ديدم كسي خدمت حضرت آمد و از يك آيه سوال كرد. حضرت آيه را معنا كردند. دومي آمد آيه را خواند، حضرت طور ديگری معنا كردند، در دلم خيلي ناراحت شدم و با خود گفتم قتاده كه ما شاگردش بوديم، يك واو و فاء از قرآن يادش نمي رود اين آقا در يك مجلس قرآن را دو جور معنا كرده. سوّمي آمد سوال كرد، ديدم امام صادق عليه السلام يك جواب ديگر داد. کمي دلم آرام شد و فهميدم چيزي پشت پرده است.

مجلس خصوصي شد، فرمود فلاني؛ خداي متعال به سلیمان ملك داد، بعد فرمود:«هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِساب‏‏»(ص/۳۹) اين را به تو بخشيديم و حساب و كتاب از تو نمي كشيم، مي خواهي به ديگران بده، مي خواهي نده. به پيامبرش ملك عظيم و بالاتر از آن را داده! فرموده:«ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(حشر/۷) هرچه به شما داده بگيريد، از هرچه هم منعتان كرد، جلوتر نرويد. به هر كس هر چيز از دين بخواهد مي دهد. من مكلف نيستم آيه را براي همه يك شكل معنا كنم، اين آدم را يك چيز از آیه باید بدهم، بعدی را مطلبی دیگر! پس مي شود به قرآن رسيد ولي قرآن هرگز به ما نازل نمی شود.

متكبرين مي گفتند: چرا بر تو نازل شده نه بزرگان طائف؟ خيال مي كردند اينهـا بزرگ هستند، العياذ بالله پيامبر كوچك، خب مگر آنها مي توانند بار قرآن را بكشند؟ قرآن به اين قلب نازل مي شود مي خواهيد بياييد سر سفره حضرت بنشينيد نمي خواهيد برويد. ببينيد توحيد را خدا به حضرت داده. هر كس مي خواهد موحد بشود بايد سر سفره حضرت بنشيند. جاي ديگر برويد توحيد خبري نيست، سر و صدا و قيل و قال هست.

مردی محضر امام صادق عليه السلام آمد. نود سالش بود، در هر خانه اي را زده بود، همه جا را ديده بود، آخر خط آمد خدمت حضرت گفت: آقا آمدم از علم شما استفاده كنم، اول كه حضرت گفتند: برو من كار دارم، با مقدماتي آمد. حضرت فرمودند: برو عبد بشو بيا ما هستيم. علم كه مال شيطنت نيست. برو بنده بشو معارف مي خواهي به تو مي دهيم، جاي خوبي آمدي. پس همه حقائق نزد امام است. معناي اينكه توحيد فرع بر امام است، يعني اين. يعني هر كسي موحد مي شود از اميرالمومنين علیه السلام گرفته والا اگر كسي از در خانه حضرت جاي ديگری رفت از توحيد خبري نيست.

كفر هم همينطور است. آدم هاي كافر مثل جزایر مستقل نیستند. اصل كفر چه كساني هستند؟ «عدوّنا اصل كلّ شرّ و من فروعهم كلّ قبيحٍ و فاحشة‏» دشمن نبيّ اكرم، شياطين انس و جن، همه كفر از آنها بر مي خيزد. هر آتشي از گور آن ها بلند می شود. درحقیقت اين غرب و اروپايي كه كفر را در عالم اقامه مي كنند، اساس كفر می باشند و در دوران معاصر ما اينهـا ادامه دستگاه بني عباس و بني اميه هستند.

پی نوشت ها:

(1) تفسير القمي، ج‏2، ص: 165

(2) كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص: 368

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 242

(4) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 64

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 184

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏3، ص: 25