نسخه آزمایشی
جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri, 19 Apr 2024

جلسه چهارم شبهای ماه رمضان شاهرود/ تولی و تبری تنها راه حفظ مومنین در عالم دنیا

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 26 خرداد 95 است که به ماه مبارک رمضان در شاهرود برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان می دارند، قدم اول در رسیدن به این مقام، محبت اولیاء الهی و قدم بعد، آن است که همه دوستی ها و دشمنی های انسان به خدای متعال بازگردد؛ محبت الهی به محبت اهل ایمان و بغض اهل معصیت منتهی شود. یکی از شعبه های محبت انسان به خدای متعال محبت به مومن است چرا که گوهر وجودی مومن ایمانش است و ایمان چیزی جز حب الله و حب امام علیه السلام نیست. طهارت راه رسیدن به مقام حب الهی است زیرا قلبی که آلوده باشد ظرف محبت اولیاء خدا و حضرت حق نیست. بنابراین مقام محبت و ولایت به عبدی عطا نمی شود تا اینكه خدای متعال قلبش را تطهیر كند و اگر انسان مقام سلم پیدا كند خدای متعال او را تطهیر می كند. پس شروع این راه از وادی تسلیم است و مقام سلم مقدمه تطهیر و تطهیر مقدمه نورانیت است. بنابراین ما باید تلاش کنیم تا در این مسیر قرار گیریم تا به مقصود برسیم. در این میان کثرت صلوات، دعا و اشک بر سیدالشهدا علیه السلام از راه های میانبر برای رسیدن به گنجینه محبت الهی است.

مقام محبت الهی و راه رسیدن به آن

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. «وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»(بقره/١٦٥) در جلسات قبل اشاره كردیم یكی از سرمایه هایی كه ما باید در عالم دنیا كسب كنیم یا به تعبیر بهتر به فعلیت برسانیم و خدا این سرمایه را در فطرت ما قرار داده، محبت خدای متعال و معرفت او است. عرض كردیم اینكه مخلوق بتواند به محبت خدای خود برسد با اینكه در قدم اول بسیار دور از ذهن به نظر می آید ولی چون خدای متعال آن را در فطرت و سرشت ما قرار داده و ما فطرتاً محبّ خدای متعال هستیم، امری میسور است و ما باید تلاش كنیم موانع را از سر راه فطرت كنار بزنیم و از طریق به فعلیت رسیدن فطرتمان به محبت خدای متعال برسیم. در هر صورت ما به این دنیا دعوت شده ایم که به مقام محبت برسیم. اگر كسی به مقام محبت الهی برسد همه كارهای او بهترین كارها می شود؛ اعمال او احسن الاعمال و نیت او احسن النیات می شود. هر کاری که انجام می دهد برای محبت خداست حتی نظر به ثواب خدای متعال یا عقوبت الهی ندارد.

قدم اول در رسیدن به مقام محبت، محبت اولیاء الهی است كه معصومین علیهم السلام هستند؛ محبت آنها طریق محبت خدای متعال است «مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ». در قدم بعد محبت الهی باید به «الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ» تبدیل شود یعنی همه دوستی ها و دشمنی های قلب انسان مشغول به حضرت حق باشد و همه دوستی ها و دشمنی های او به خدای متعال بازگردد. در مدح این صفت كه انسان محبت و بغضش برای خدای متعال باشد روایات بسیار زیادی است که برخی از آنها را اشاره کردم چند مورد دیگر هم كوتاه خدمت شما تقدیم می كنم.

محبت مؤمن، از شاخه های محبت خدای متعال

روایتی در كتاب شریف كافی از امام باقر علیه السلام از وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که تعبیر دقیق و لطیفی است؛ «وُدُّ الْمُؤْمِنِ لِلْمُؤْمِنِ فِی اللَّهِ مِنْ أَعْظَمِ شُعَبِ الْإِیمَانِ أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ فِی اللَّهِ وَ أَبْغَضَ فِی اللَّهِ وَ أَعْطَى فِی اللَّهِ وَ مَنَعَ فِی اللَّهِ فَهُوَ مِنْ أَصْفِیاءِ اللَّهِ»(1)‏ مودت و دوستی مومن نسبت به مومن دیگر اعظم شعب ایمان است. اگر كسی نسبت به مومنی وُدّی داشته باشد یكی از شعبه های ایمان در دل انسان است بلكه مِنْ أَعْظَمِ شُعَبِ الْإِیمَانِ است.   

عرض كردیم اصل ایمان، محبت خدا و اولیاء خدا است؛ «هَلِ الْإِیمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض‏» آشکار است حبّ المومن، حبّ الله است و مِنْ أَعْظَمِ شُعَبِ الْإِیمَانِ است. یكی از شعبه های محبت خدا، محبت مومن است. اگر مومنی را دوست بدارید و با او دوستی و محبت كنید، از سر محبّت به او گره بخورید این ودّ از اعظم شعب ایمان است. تعبیر بسیار بلندی است؛ انسان، مومن را دوست بدارد گوهر وجودی مومن ایمانش است. ایمان چیزی جز حب الله و حب امام نیست. مومن آن كسی است كه خدا، ولی خدا، خلفاء الهی علیهم السلام و معصومین را دوست می دارد. عرض كردیم «عَلِیٌّ حُبُّهُ إِيمَان‏» اصل ایمان محبت خدا است؛ محبت خدا مجسم در محبت معصوم می شود. اگر كسی به محبت خدا و رسول رسید، ودّ او از اعظم شعب ایمان است. یكی از بهترین و عظیم ترین رشته ها و شعبه های ایمان در قلب ما این است كه نسبت به مومن ودّ داشته باشیم. لذا محبت مومنین برای ایمانشان است برای آن گوهری است كه از محبت خدا در دلشان وجود دارد این رشته ایمان رشته محبت خدا است. در حقیقت دوست داشتن مومن به تعبیری دوست داشتن خدا است. از شعبه های محبت انسان به خدای متعال، محبت به مومن است.

لذا حضرت ذیل این حدیث فرمودند: «أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ فِی اللَّهِ وَ أَبْغَضَ فِی اللَّهِ» اگر كسی فقط در راه خدا دوستی و دشمنی كند اساس حب و بغض او محبت خدا باشد «وَ أَعْطَى فِی اللَّهِ وَ مَنَعَ فِی اللَّهِ» همه داد و ستدش برای خدا باشد اگر خیر و بخشش می كند اگر جایی منع می كند برای خدا باشد، برای نفس یا برای شیاطین نیست؛ او بزرگ تر از آن است كه برای اینكه او را احترام كنند یا احترام نكنند، تحویل بگیرند یا نگیرند، در او دگرگونی پیدا شود؛ اعطا و منعش برای خدا است. اینکه او را تكذیب یا تایید كنند در داد و ستدش اثر ندارد برای خدا عطا و منع می كند. حضرت فرمود اگر كسی اینگونه شد «فَهُوَ مِنْ أَصْفِیاءِ اللَّهِ» او از اصفیاء الهی و از برگزیدگان خدا است؛ از آنهایی كه خالصه های خدا است. بنابراین ما باید به این نقطه برسیم.  

نشانه حب الهی

در حدیث دیگری جابر جعفی از امام باقر علیه السلام نقل كرده مرحوم كلینی از ایشان نقل می كنند فرمودند: اگر می خواهید بدانید خیری در شما وجود دارد و خدای متعال قصد خیر درباره شما دارد؟ «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِیكَ خَیراً فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِكَ فَإِنْ كَانَ یحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ یبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِیةِ اللَّهِ فَفِیكَ خَیرٌ وَ اللَّهُ یحِبُّك‏ وَ إِنْ كَانَ یبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ یحِبُّ أَهْلَ مَعْصِیةِ اللَّهِ فَفِیكَ شَرٌّ وَ اللَّهُ یبْغِضُكَ وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ»(2) به قلب خودتان نگاه كنید؛ اگر دیدید قبلتان اهل طاعت خدا را برای اینكه بنده خدا هستند و بندگی می كنند دوست می دارد و اهل معصیت را برای اینكه اهل معصیت هستند دشمن می دارد. پس بدانید در شما خیری است. خدای متعال گوهری در شما قرار داده و شما را برای همین خیری كه در وجودتان است دوست می دارد. اما اگر بعكس دیدید قلبتان بندگان خدا را دشمن و دشمنان خدا را دوست می دارد بدان كه در تو خیری نیست و خدا هم شما را دوست نمی دارد نسبت به شما دشمنی دارد. آدمی همنشین كسی است که دوست می دارد. این معیت، معیت همه وجود انسان است اصلا محبت، حضور محبوب در وجود انسان است.

این روایت را مختصری ترجمه كنم؛ فرمود: «فَإِنْ كَانَ یحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ یبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِیةِ اللَّهِ فَفِیكَ خَیرٌ وَ اللَّهُ یحِبُّك». در باب اهل طاعت باید گفت طاعت مقاماتی دارد طاعت اصلی در موضوع توحید و ولایت است. اگر كسی در موضوع توحید و ولایت مطیع خدای متعال باشد، انسان باید او را دوست بدارد ولو اینكه در اعمالش بدی داشت. انسان باید نسبت به آن عمل ابراز نفرت كند. نهی از منكر اولین مرتبه اش مرتبه قلبی است. انسان باید در قلبش از منكر بدش بیاید ولو خودش انجام دهد و از معروف خوشش بیاید ولو دیگری داشته باشد. اصل طاعت در موضوع توحید و ولایت است اگر كسی در این موضوع مطیع خدای متعال باشد انسان باید او را دوست بدارد. بنابراین اگر شخص در عمل از دایره اطاعت خارج شد انسان باید نسبت به عملش بغض داشته باشد نه نسبت به خود شخص. این مضمون روایات است که ملاحظه فرمودید.

نشانه اهل طاعت و معصیت

از وجود مقدس موسی بن جعفر علیهما السلام نقل شده است به حضرت عرض شد بعضی از دوستان شما معصیت هایی می كنند ما از آنهـا تبری بجوییم و فاصله بگیریم؟ حضرت فرمود از خودشان تبری نجویید ولی از عملشان تبری بجویید. گفت بگوییم فاسق هستند؟ فرمود نگویید فاسق هستند آنها فاسق العمل و طیب الروح هستند. بنابراین اگر كسی اهل معصیت های عملی بود ولی اصل توحید و ولایت و بندگی خدا را قبول كرده مطیع خدا است و این تكلیف را پذیرفته این آدم از كسانی است كه ما باید نسبت به او ودّ داشته باشیم. بعكس اگر كسی در این موضوع با خدای متعال مخالفت كند ولو در فروع اهل عمل باشد نباید با او مودت كرد دوستی با او جایز نیست او اهل معصیت الله است اهل طاعت نیست. اگر كسی در اصلی ترین تكلیف با خدا مخالفت كند او اهل طاعت نیست. این حدیث مفصل و نورانی است چون در ذیل حدیث منع شده از اینكه این حدیث خوانده شود، حضرت فرمودند این را نگویید. من فقط ارجاع می دهم یك قسمت از حدیث را می خوانم. آخرین حدیث کتاب علل الشرائع مرحوم صدوق است، حدیث بسیار مفصل و دقیقی است حضرت آیات متعددی را در این حدیث آوردند و معنا كردند.

من این قسمت حدیث را عرض می كنم شخصی محضر امام صادق علیه السلام شرفیاب شد، حضرت مطالبی فرمودند به او فرمودند اگر سوالی در ذهنت است بپرس. گفت آقا من از دوستان شما خیلی تعجب می كنم با دوستان شما معاشرت دارم اهل محبت نسبت به شما هستند ولی معاصی ای انجام می دهند که آنها را شمرد. صدر این روایت آمده است آن شخص می گوید آقا مومن ممكن است دروغ بگوید؟ حضرت می فرمایند نه مومن دروغ نمی گوید؛ ممكن است فحشا كند؟ حضرت فرمودند نه؛ مومن معصیت و لغزش و گناه ندارد؟ فرمودند لمم دارد. یكی از معانی ای كه برای لمم بیان كردند، گناه صغیره است مثل فحشا و دروغ و اینها نیست سیره و سرشت نیست لغزش است.

سپس به حضرت عرض كرد من بسیار تعجب می كنم بعضی دوستان شما گناهان سنگینی مرتکب می شوند شما فرمودید مومن شیعه این گناهان را انجام نمی دهد، البته شیعه اگر كامل باشد همینطور است. حضرت فرمودند اگر سوالی است بپرس گفت آنچه من را بیشتر شگفت زده كرده مخالفان شما هستند آنها اهل نماز، روزه، امانت داری، صدق و... هستند و از گناهان دوری می كنند اهل فحشا نیستند بسیار تعجب می كنم آنها اینطور و اینهـا اینطور هستند. شما فرمودید شیعه ما گناه نمی كند الّا لمم، لغزشی است گناه صغیره ای از او سر می زند بر آن اصرار نمی كند بلافاصله توبه می كند.

حضرت بلافاصله سوالی كردند من این قسمت حدیث را می گویم. حضرت از عقیده این دو دسته سوال کردند عقیده شان چطور است؟ گفت آن كه گناه می كند شما را دوست دارد اگر دنیا را به او بدهید دست از شما برنمی دارد، آن هم كه مخالف شما است اهل نماز و روزه و صلاح است هر کاری انجام دهید از مسیر خود جدا نمی شود به مسیر شما نمی آید ولی نماز می خواند روزه می گیرد امانت دار است. حضرت فرمودند آن یكی اگر قطعه قطعه اش كنند حاضر نیست از ما دست بردارد و آن دیگری اگر زیر و زبرش كنید در راه ما نمی آید. بعد حضرت سرّی را گفتند كه من آن را عرض نمی كنم كه بحث اختلاط گل ها و سرشت ها است. حضرت فرمودند هر چه صفت بد شما می بینید مال آنها و هر چه خوبی می بینید مال اینطرف است. و خدای متعال آنهـا را با عدل خود تفكیك می كند گناه آنها طرف خودشان و صواب اینهـا طرف خودشان می آید. عرض كردم خواندن این روایت منعی دارد من مفصل نمی خوانم. این روایت یك بحث جدی است منتها سوالات جدی ذیل آن مطرح شده كه جایش نیست.

هدف غرب، اقامه فرهنگ مادی در جهان

اکنون آن طرف عالم عده ای فاسد دور از خدا یك تمدن مادی مبتنی بر استكبار در مقابل خدای متعال درست كردند. بنیان این تمدن بر انكار خدای متعال و ارزش های الهی است. هر كس بگوید اینطور نیست پیدا است این تمدن را نمی شناسد. ساده لوح است هر كس بگوید تمدن غرب ضد خدا نیست این تمدن را نمی شناسد. این تمدن نظم خیابانی، قطار برقی و... نیست، این تمدن بنیانش بر استكبار علی الله است، سپس به یك تمدن و مدنیت تبدیل شده است. مدنیت هم نیست جنگل مدرن، توحش منظم است، درون آن انسانیتی نیست. اما بعضی ساده انگاری می كنند خیال می كنند آنجا انسانیت است، اینطور نیست نمی خواهم بگویم در غرب آدم خوب نیست، در كاخ فرعون هم آدم خوب بود حضرت موسی كلیم از انبیاء اولوالعزم در كاخ فرعون بزرگ شد، همسر فرعون از موحدانی بود كه قرآن مثل می زند ولی معنایش این نیست كه كاخ فرعون، كاخ بندگی است.

دستگاهی در غرب درست كردند و به دنبال این هستند كه فرهنگ مادی را در جهان اقامه كنند یعنی نمی خواهند فقط خودشان دنیاپرست باشند می خواهند همه عالم دنیاپرست شود. می خواهند همه عالم با تفكر آنها زندگی كند. در جنگی كه با دنیای اسلام راه انداخته بودند و به اصطلاح خودشان برخورد تمدن ها را مطرح کردند، متفكرین آمریكایی نامه ای نوشتند و از بوش حمایت كردند. همه حرفشان این بود که این جنگ ایدئولوژیك است، این جنگ برای گسترش ایدئولوژی آمریكایی در جهان است. به این معنا که آنها معتقد بودند: تفكر، ایده، اعتقاد و اخلاق ما باید جهانی شود ما برای این می جنگیم؛ مسئله نفت و ذخائر خاورمیانه مسائل درجه دوم هستند.

اکنون تمدن مادی بپا كردند و به دنبال گسترش اخلاق مادی و تغییر فرهنگ هستند. به تعبیر مقام معظم رهبری آنها به نظریه هم اكتفا نمی كنند. قبح معصیت ها را ریخته اند، معروف شده منکر و منكر شده معروف، به این هم اكتفا نمی كنند و در جهان بیش از این جلو خواهند رفت و می روند، قبح همه چیز را می خواهند بریزند و با برنامه ریزی دنبال آن هستند.

یك جوان مومنی كه دلش نمی خواهد معصیت كند و از دوستان اهل بیت است به راه معصیت آنها می رود که نباید برود، باید تبری جوید؛ اگر تبری نكرد گرفتار می شود؛ باید از خودشان و همه لوازمشان تبری كرد. اگر چنانچه این جوان مومن به این نكته توجه نكرد و گرفتار شد، چه كسی این جوان مومن را به گناه انداخته است؟ او باید گناه می كرد؟ آدم خوب متدینی كه دلش نمی خواهد از خدا فاصله بگیرد. البته نمی خواهیم توجیه كنیم بگوییم او كارش بد نیست ولی اساس فعل آن طرف است؛ آنها دارند اخلاق و فرهنگ مادی و دنیاپرستی را اقامه می كنند فرهنگ دنیاپرستی را در جهان اشاعه می دهند، آدمی هم این طرف دنیا ذیل فرهنگ آنها گناه می كند.

این شبكه های مجازی ای كه امكاناتش را فراهم كردند برای این است كه فرهنگ مادی را در جهان گسترش دهند از این طریق اقتدار پیدا كنند؛ اینهـا ابزار قدرت آنها است. گوگل و امثال آن از بزرگ ترین دستاوردهای علوم انسانی برای غرب است. یكی از سیاستمداران غرب گفته بود علوم انسانی ما باید به این مسائل ختم شود ما از آنها اقتصاد نمی خواهیم ما می خواهیم ابزاری برای ما تولید كنند كه فرهنگ ما را در جهان گسترش دهند و همه جهان را زیر سیطره فرهنگ ما بیاورند. غرب در حال انجام چنین کاری در جهان است. اینطرف هم آدم هایی ممكن است گرفتار شوند سوال این است این بدی مال آنها است یا مال اینهـا؟ اینهـا اصلا بدی نمی دانند آنها دنبال تغییر فرهنگ و اشاعه فحشا هستند این بدی از آن طرف آمده اینها مختص عالم دنیا است عالم دنیا عالم اختلاط است: اختلاط حق و باطل، اختلاط ایمان و كفر. اینکه از كجا شروع شده در آن حدیث حضرت توضیح دادند ولی این اختلاط است و این اختلاط را هم خدای متعال در قیامت جدا می كند. تا عصر ظهور و قیامت جدا و تفكیك می شود که مدار تفكیك هم باید توضیح داده شود.

تبری، وظیفه مومنین در عالم دنیا

بنابراین آدمی كه معصیت می كند اساس معصیت از آن طرف است. او تلاش می كند آدم را از دایره ولایت و محبت اهل بیت بیرون برد این كمند شیطان است. در جهان هر چه می بینید یا جوشش توحید است یا جوشش شرك، یا جوشش نبی اكرم و اهل بیت است یا جوشش ابلیس و دستگاه ابلیس. اینكه می بینید مومن گناه می كند و صفت بد در او هست این جوشش شیطان و ابلیس و دستگاه كفر است. اوست که در مومن ظهور پیدا می كند. مؤمن نباید خود را تسلیم كند ولی این اتفاق می افتد پس این گناه مال كیست؟ یك قدم جلوتر برویم دوستان اهل بیت باید اینقدر محروم باشند؟

اینكه آنها از توحید و معارف محروم هستند برای حجابی است كه بر ولایت اهل بیت افتاده است؛ «أَوْ كَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّی»(نور/40) این حجاب را چه كسی انداخته؟ «وَاللَّیلِ إِذَا یغْشَى»(لیل/١) «فُلَانٌ غَشِيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي دَوْلَتِهِ الَّتِي جَرَتْ لَهُ عَلَيْه‏»(3) اگر آنها حجاب را بر ولایت امیرالمومنین نمی انداختند ما اینقدر گرفتار نبودیم، قرآن و روایت را نفهمیم، همه خیرات برای ما پوشیده باشد، دین خدا در پرده قرار گیرد «أَظْهِرْ بِهِ دِینَكَ وَ سُنَّةَ نَبِیك‏» اکنون دین رسول خدا در پرده و حجاب است. امام زمان باید بیاید این دین را از پرده بیرون آورد.

این حجابی كه بر توحید افتاده و نمی گذارد ما بفهمیم را چه کسی انداخته است؟ آنها این حجاب را انداخته اند پس محرومیت ما از آنها است؛ گناه كردن مومنین از آنها است. والا اگر آنها مومن را تحریك نكنند ولایتشان بسط پیدا نكند كه مومن گناه نمی كند. نمی خواهیم بگوییم مومن مؤاخد نیست؛ مومن باید سپر و حرز داشته باشد، مومن باید تبری و لعن داشته باشد، مومن باید صف بندی داشته باشد. این اشكال مومنین است؛ مؤمنین نباید صف بندیشان از بین برود و با كفار قاطی شوند. این اشكال مومنین است مومنین نباید مثل كفار زندگی كنند. اکنون ما از بسیاری جهات مثل كفار زندگی می كنیم؛ خواب، خوراك، الگوی پوشاك، رفتار و مسكن ما مانند آنها شده؛ این عیب است مومن نباید مثل کفار بخوابد و بخورد، مثل آنها همسر انتخاب كند، مثل آنها دوست بگیرد. علت آن، آمیختگی و اختلاط است. علت اینکه سفارش شده تبری و لعن داشته باشید برای این است که جلوی اختلاط گرفته شود ولی این اتفاق افتاده است. مومنی که گناه می كند آیا او را اهل معصیت خدا بدانم؟ او اهل معصیت الله نیست اهل طاعت الله است فقط باید از گناهش تبری بجویید خودش را دوست بدارید چون اهل ایمان و محب اهل بیت است اما از عملش تبری جویید عملش مختص اهل بیت نیست بلکه مختص جبهه شیطان است.

دوست داشتن احباء الله و دشمنی با اعداء الله

بنابراین انسان باید به قلب خود نگاه كند، « فَإِنْ كَانَ یحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ یبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِیةِ اللَّهِ فَفِیكَ خَیرٌ وَ اللَّهُ یحِبُّك» اگر دید نسبت به اهل معصیت الله یعنی آنهایی كه از روز اول تا آخر مقابل نبی اكرم و امیرالمومنین صف بستند، نسبت به آنها بغض دارد بداند در درونش خیری است.

اکنون مستكبرین جهان مصداق اَتمّ امروزی اش هستند؛ جریان سلفیت و امثال آن اهل معصیت الله هستند. معصیت در مقابل خدا یعنی این تمدن مادی که برپا كردند و خیمه ای که در جهان زدند. وقتی انبیاء می آیند خیمه می زنند عمود این خیمه نماز است همه را زیر خیمه نماز می برند «یقیمون الصلاة» جامعه انبیاء مسجد می شود. وقتی نماز عمود جامعه ای شود كل جامعه مسجد می شود بازارش، مدرسه اش و اداره اش هم مسجد است. دیگران خیمه می زنند عمود آن غفلت از خدا می شود. در تمدنی که ذكر خدا درونش نیست صبح تا شب كلمه ای بوی ذكر نمی دهد، این تمدنی كه به دنبال ایجاد غفلت است می خواهد انسان را از خدا، معاد و اولیاء خدا غافل كند، قبرستان را بیرون شهر ببرید به پارك تبدیلش كنید که مردم یاد آخرت نیفتند، این تمدن ما را هم متأثر می کند.

آنها اهل معصیت الله می شوند مومن اهل معصیت الله نیست گناه می كند اما اهل معصیت نیست. اگر قلب انسان به گونه ای شد که دانست اهل معصیت الله را دوست و اهل طاعت را مبغوض می دارد، خیری در انسان نیست که خیر همان حقیقت ولایت الله و حقیقت توحید است. «إِنْ ذُكِرَ الْخَیرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاه‏» بنابراین اگر می خواهید بدانید كه از سرچشمه خیر چیزی به شما رسیده است به قلب خود نگاه كنید اگر اهل طاعت الله را دوست دارید و اهل معصیت الله را دشمن می دارید بدانید كه خیری در شما است و خداوند شما را دوست دارد و بالعكس.

بنابراین عرض من این است که محبت الهی باید به محبت اهل ایمان منتهی شود، باید به بغض اهل معصیت تبدیل شود؛ انسان باید اهل معصیت الله را مبغوض بدارد و باید از معصیت هم بیزار باشد ولو این معصیت به یك تمدن پیچیده ای تبدیل شود كه سر و صدا می كند، جهان را گرفته، مدعی علم، پیشرفت، تمدن و همه چیز باشد. اگر شیطان خود را تحت پوشش قرار داد و شعار داد مومن نباید فریب بخورد. ان شاء الله این مطلب در جای خود بحث می شود البته در محضر شما زیره به كرمان بردن است ولی حالا تواصی بالحق و تواصی بالصبر است.

خدای متعال «سَخَّرَ لَكُمُ» این جهان را مسخر انسان قرار داد، ما وقتی در این جهان كار می كنیم مثل دستی كه مسخر ما است اگر با این دست گناه كنیم طبیعت هم همینطور می شود انسان وقتی در این جهان گناه می كند «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ»(روم/41) اینهـا را هم جهنمی و فاسد می كند. دیده اید روایاتی كه آدم را لعن و نفرین می كنند. آنها متأذّی از آدم هایی هستند كه معصیت می كنند. خدای متعال این جهان را مسخر ما قرار داد تا ما هم مسخر امیرالمومنین باشیم؛ ما دست امیرالمومنین شویم، جهان دست ما و همه عالم در اختیار أمیرالمؤمنین باشد، ما به طرف شیطان بازگشتیم ولایت شیطان بر ما جاری شده و ولایت ما هم بر طبیعت این تمدن شیطانی شده است.

امام رحمۀ الله علیه می فرمود: من اگر كارخانه اش را ندیده ام، مستوره اش را دیده ام. خیلی نمی خواهد ببینید، شیطنت است، هیچ ذکری از خدا و هیچ خیری درونش نیست. تكنولوژی آن، رفاه آن، یك عیش ضنك، یك جنگل منظم است. هر چه می خواهید بگویید یك دامداری مدرن پیشرفته و مكانیزه شده چیزی غیر از این نیست. چرا سر خودمان كلاه می گذاریم چرا اینقدر خوش باور هستیم هیچ خبری نیست. من با آدمها مخالف نیستم اگر در كاخ فرعون مومن پیدا كردی دستش را ببوس ولی این خبرها نیست. یك زندگی حیوانی، شیطنت آمیز، شهوت آلود شده حجاب است، ما نمی فهمیم، نمی گذارند ما بفهمیم این همان حجاب است. حجاب سقیفه و بنی امیه است. نمی گذارند ما بفهمیم ولایت امام زمان یعنی چه، خدایی زندگی كردن یعنی چه، عیشة راضیة یعنی چه؛ ما را وسط یك عیش ضنك بردند. همه ما دادمان بلند است اما همه نمی فهمیم چرا دادمان بلند است ریشه اش همین است.

بنابراین محبت الهی باید به بغض نسبت به اهل معصیت الله تبدیل شود نه بغض نسبت به خودشان بغض نسبت به توابعشان. مومن از كاخ معاویه بیزار است نمی گوید كاخش قشنگ است. مومن از قرآن خواندن یك كافر بدش می آید هیچ لذتی نمی برد. اگر كسی مستضعف است كار نداریم اگر كسی که دشمن و معاند امیرالمومنین است قرآن را زیبا می خواند مومن از این قرآن خواندن نمی تواند لذت برد؛ «رُبَّ تَالِي الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ يَلْعَنُه‏»(4). از قرآن لذت می برد ولی از صوت این آدم لذت نمی برد. محبت خدای متعال باید به بغض نسبت به استكبار علی الله تبدیل می شود. این استكبار هر كجا كه باشد خواه در عمل، خواه در حالت، صفت یا در تمدن باشد. مومن نسبت به آن بغض دارد.  

راه رسیدن به محبت؛ طهارت قلب

در بیان آثار محبت هم بعضی روایات را تقدیم كردیم كه اگر انسان به حب امام رسید، ثمره محبت ده خصلت در دنیا و ده خصلت در آخرت بود که خصلت های دنیایی محل بحث ما بود که توضیح دادیم. حال چند جمله كوتاه عرض كنم. راه رسیدن به این محبت چیست و انسان چگونه می تواند به محبت خدا و اولیاء خدا برسد؟

رسیدن به محبت ریشه هایی در عوالم قبل دارد از آنها بگذریم جابجا شدن آنها دشوار است ولی در این عالم چه باید كرد؟ در این عالم دستورات متعددی داده اند. یكی این است؛ در آن روایت معروف ابوخالد كابلی كه حضرت از نور امام و اینكه نور امام مثل خورشیدی قلب مومن را روشن می كند صحبت كردند، «لَنُورُ الْإِمَامِ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَةِ بِالنَّهَار وَ هُمْ وَ اللَّهِ ینَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِین» «لَا یحِبُّنَا عَبْدٌ وَ یتَوَلَّانَا حَتَّى یطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَه وَ لَا یطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى یسَلِّمَ لَنَا وَ یكُونَ سِلْماً لَنَا»(5). اگر امام در قلب مومن ظهور پیدا كند قلبش سرچشمه نور می شود؛ این قلب از خورشید وسط روز هم روشن تر می شود، مشكاة نور الهی می شود. بعد حضرت به ابوخالد كابلی فرمودند: «لَا یحِبُّنَا عَبْدٌ وَ یتَوَلَّانَا حَتَّى یطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَه‏» مقام محبت و ولایت به عبدی عطا نمی شود تا اینكه خدای متعال قلبش را تطهیر كند. قلبی که آلوده است ظرف محبت اولیاء خدا و حضرت حق نیست. خدای متعال عبدی را تطهیر نمی كند الا اینكه خودش را تسلیم كند تا مقام سلم پیدا كند. اگر انسان مقام سلم پیدا كرد خدای متعال او را تطهیر می كند بعد از تطهیر وادی نورانیت و محبت است. پس شروع از وادی تسلیم است.

بنابراین طبق روایاتی که در جلسه قبل خواندم اگر كسی می خواهد به مقام محبت برسد و این سرمایه بزرگ را داشته باشد، اگر كسی می خواهد منور به نور محبت امام شود، محبت همان ایمان، همان ظهور امام در قلب مومن است. اگر می خواهد امیرالمومنین در قلب انسان تجلی کند انسان به مقام محبت و مقام ایمان برسد، این امر وقتی واقع می شود که قلب پاك و تطهیر صنع خدا شود. خدا قلب انسان را پاك می كند صنع او است با بلا یا با رحمت پاك می كند. خدای متعال زمام قلب را به دست می گیرد با خوف و رجاء یا با ریاضت پاكش می كند.

در زیارت جامعۀ ائمۀ مومنین این تعبیر نورانی را دیده اید: «لَا یسْبِقُكُمْ ثَنَاءُ الْمَلَائِكَةِ فِی الْإِخْلَاصِ وَ الْخُشُوعِ وَ لَا یضَادُّكُمْ ذُو ابْتِهَالٍ وَ خُضُوعٍ أَنَّى وَ لَكُمُ الْقُلُوبُ الَّتِی تَوَلَّى اللَّهُ رِیاضَتَهَا بِالْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ وَ جَعَلَهَا أَوْعِیةً لِلشُّكْرِ وَ الثَّنَاءِ» هیچ ملكی در مقام ثناء خدا بر شما سبقت نمی گیرد، هیچ صاحب خضوع و خشوعی مقامش در عرض مقام شما نیست. چگونه كسی می تواند در این میدان هماورد شما باشد. خدای متعال قلوبی به شما داده كه خودش ریاضت این قلب و تمرین دادن آن را با خوف و رجاء به عهده گرفته است. با خوف و رجاء خودش قلب شما را ریاضت داده و رسانده وعاء شكر و ثنا شده ظرف شكر و ثنا خدا قلب امام است. همانطور که مومن نسبت به اهل بیت اینگونه است خدای متعال هم نسبت به مومن این كار را انجام می دهد؛ «قَلْبُ الْمُؤْمِنِ بَيْنَ إِصْبَعَيْنِ مِنْ أَصَابِعِ الرَّحْمَن‏»(6) قلب مؤمن با دو سرانگشت رحمت الهی كار می كند، با خوف و رجاء الهی كار می كند. خدای متعال قلب را آنقدر ریاضت و رفت و برگشت می دهد تا پاكش كند. گاهی ریاضت ها فردی و گاهی اجتماعی است. خدا می خواهد یك جامعه را پاك كند در جامعه مومنین یك جنگ بزرگ راه می اندازد مثل جنگ احد «وَ لِیبْتَلِی اللَّهُ مَا فِی صُدُورِكُمْ وَ لِیمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِكُمْ»(آل عمران/١٥٤) هم صف ها را جدا می كند هم ناخالصی ها را از مومنین دور می كند خالصشان می كند. خدای متعال با ریاضاتی كه می دهد این كار را انجام می دهد. خدای متعال مباشرت قلب مومن را به دست می گیرد تطهیرش می كند.

راه رسیدن به محبت؛ رسیدن به مقام سلم

در دعای ابوحمزه آخرین جمله این است «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ إِیمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِی‏» من از تو ایمانی طلب می كنم. بعضی این جمله را اینگونه معنا كرده اند ایمانی از تو می خواهم كه تو مباشر قلب من شوی خودت قلب من را در دست بگیری. اگر خدای متعال قلب مومن را در دست گیرد و مباشر قلب او شود، این قلب را با خوف و رجاء ریاضت و رفت و برگشت می دهد گاهی با خوف گاهی با رجاء، گاهی با قبض گاهی با بسط قلب مومن را پاك می كند. حال وقتی قلب مومن پاك شود ظرف تجلی محبت می شود و به اسرار محبت الهی راه پیدا می كند ولی آغازش از تسلیم است. تسلیم كار ما است نمی شود تسلیم را از خدا بخواهیم بگوییم خدا خودت تسلیم خودت باش. می شود آدم دعا و التماس كند بگوید خدایا به من توفیق بده مقام تسلیم و مقام سلم پیدا كنم ولی نمی شود بگوید خدایا خودت تسلیم بشو ما باید تسلیم شویم.

از كوچك ترین تسلیم ها شروع می شود وقتی از یك استكان سرپر نمی توانم بگذارم سر سفره آن را جلوی خود می کشم، چگونه می توانم بگویم من تسلیم فرمان خدا هستم؟ وقتی پرتقال درشت تر، ظرف پرتر، منبر بهتر، مسجد بهتر، حجره گل بازار را برای خود انتخاب می كنم تا...، تسلیم از كوچك ترین ها شروع می شود. می گویند اینجا ببخش، ایثار كن چشم، آنجا بگیر چشم تا مقام سلم.

مقام سلم بعد از تسلیم شدن است فكر، قلب و همه قوای انسان. وقتی انسان ریاضت می كشد قلب و فكر خود را تسلیم كند. امیرالمومنین فرمودند حاشیه نزند فکرش را تسلیم كند بگوید امیرالمومنین بهتر می فهمد. بقول كسی می گفت قرآن هم دست ما دهند یك حاشیه ای به آن می زنیم منتها حاشیه ما از همین جنس است. گفته بود به قرآن حاشیه زده و آیه اش را درست كرده بود «خَرَّ مُوسَى صَعِقًا»(اعراف/143) در حاشیه زده بود عیسی، گفته بود حضرت موسی كه خر نداشت. حاشیه زدن های ما به قرآن هم همینطور است قرآن را اینطور می فهمیم بعد هم حاشیه به آن می زنیم. آقایی نوشته بود: الصحیح من الكافی صحیح های كتاب كافی این است؛ با عقل خود سنجیده بود هر كدام را به عقل خود صحیح نبود، گفته بود صحیح نیستند. این همان خرَّ موسی صعقا است اصلاح كرده بود صحیح من الكافی نوشته.

تسلیم فكر، تسلیم عمل، تسلیم قلب آرام آرام مقام سلم پیدا می شود مقام سلم مقدمه تطهیر و تطهیر مقدمه نورانیت است. وقتی قلب آماده شد امام خود دنبال قلب آماده می گردد. خورشید دنبال سرزمین آباد می گردد که بر آن بتابد و برویاند. اصلا کار خورشید همین است؛ کار چشمه ها این است که سرزمین حاصلخیز را پیدا كنند و بجوشانند؛ «الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَیثُ الْهَاطِلُ وَ الشَّمْسُ الْمُضِیئَة ُ وَ السَّمَاءُ الظَّلِیلَةُ وَ الْأَرْضُ الْبَسِیطَة»(7) یعنی امام ارض واسعة است امام آسمانی است كه بر سر شما سایه می افكند امام ابر پر باران است امام باران نافع است. امام دنبال قلب آماده است تا آن را پرورش دهد و احیایش كند. این یك راه است.

مقام خلت

در روایاتی كه همه عزیزان خوانده اید و روایت گویایی است حضرت فرمود: خدای متعال حضرت ابراهیم را به خلت برگزید. خلیل یعنی خدا را به حد كمال دوست می دارد؛ همه وجودش گداخته با محبت خدا است؛ همه چیزش را فدای خدا می كند؛ به او می گویند اسماعیل را به قربانگاه ببر می برد، بعد هنگامیکه خدای متعال دستش را می گیرد می گوید خدایا ای كاش می گذاشتی من تكلیف را تا آخر انجام دهم. یا هنگامی که جبرئیل نزد حضرت ابراهیم اسم خدا را می برد همه اموالش را می بخشد می گوید خودم هم غلامت. داستان های حضرت ابراهیم خلیل را شنیده اید. این خلت چگونه حاصل شد؟ در روایتی فرمود خدا حضرت ابراهیم را خلیل قرار داد چون از غیر خدا چیزی نخواست و هر كس هم از او چیزی خواست رد نكرد به هر كیفیتی که توانست.

از غیر خدا نگرفتن به این معناست که ما در این عالم مهمان خدا هستیم؛ عالم مهمانخانه خدا است اولیاء خدا با غیر خدا كاری ندارند آنها غذا می خورند، می خوابند، ازدواج می كنند در همین دنیا با هم زندگی می كنند ولی همه سر و كارشان با خدا است «مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْیا بِحَمْدِكَ وَ ثَنَائِك‏». اینطور نیست كه وقتی سفره ای برایشان پهن می شود سفره آنها را غافل كند سر سفره هم که نشسته اند با بسم الله شروع و با الحمدلله تمام می كنند یعنی می دانند این غذا لذت نمی دهد لذت را خدا خلق می كند غذا از خود چیزی ندارد كه بدهد اگر داشت هم نمی داد. خدا می فرماید اگر شما مالك خزائن پروردگارتان هم بودید از ترستان انفاق نمی کردید، «خَشْيَةَ الْإِنْفاق‏»(اسراء/100). اگر غذا می خواست لذتی دهد، اگر برای خودش بود نمی داد. اگر می بینید غذا ذائقه ما را شیرین می كند این فرمان خداست، مسخر خداست. خدا او را مسخر قرار داده سَخَّرَ لَكُمُ او نمی تواند ذائقه من را شیرین نكند من این میوه را می بینیم. كسی كه این میوه را، خورشید را، ماه را، زمین را مسخر من كرده نمی بینم.

خدای متعال در قرآن می فرماید: «فَلْینْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ * أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا»(عبس/24-25). غذا می خورید نگاه كنید. ببینید این غذا از كجا آمده ما چگونه ابرها را بارانیدیم. زمین را شكافتیم از دل زمینی كه خاك است این همه خوردنی ها رویاندیم تا بخورید. انسان باید اینگونه نگاه كند و غفلت نکند؛ ما همین كه سفره ای پهن می شود نگاه معنوی از ما گرفته می شود پشت صحنه را نمی بینیم مشغول می شویم. به تعبیر قرآن «أُولِی الْأَیدِی وَ الْأَبْصَارِ» صاحب دست و قدرت نیستیم؛ صاحب چشم نیستیم چشم ما بسته می شود. اگر انسان اینگونه شد كه در دنیا از غیر خدا نگرفت، محبت خدا دلش می آید. مگر غیر خدا چیزی به انسان می دهد؟ در دعای ابوحمزه خوانده اید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَكَلَنِی إِلَیهِ فَأَكْرَمَنِی وَ لَمْ یكِلْنِی إِلَى النَّاسِ فَیهِینُونِی‏» خدا ما را به كسی واگذار نكرده است؛ خدای متعال اگر ما را به مادر هم واگذار می كرد ما را خوار می كرد. ما را به مادر هم واگذار نكرده خودش محبت فرزند را در دل مادر قرار داده است. قبل از اینكه در این دنیا بیاید این سفره را پهن كرده منتظر توست این آغوش باز محبت خدا است. اگر خدا این محبت را از مادر بگیرد چه کسی از خواب خود می گذرد، چه وقت با ضربان قلب بچه بیدار می شود؟

بنابراین از دست غیر خدا گرفتن محبت غیر خدا را می آورد. آدمی كه خیال می كند این میوه به او لذت می دهد از این میوه خوشش می آید این میوه را دوست می دارد. حال در نظر بگیرید چقدر شرك درست می شود؛ این میوه، این غذا، این رختخواب، این خورشید، این ماه را دوست دارد نه فقط دوست دارد بلکه از نبودشان هم می ترسد، همه خوف و رجایش می شود، آن طرف پیدا است این محبت پیدا نمی شود. ولی اگر انسان هر عطائی به او می شود سرش را روی بالشت می گذارد می گوید الحمدلله می داند این بالشت چیزی ندارد، كسی به او می گوید علیكم السلام می گوید الحمدلله این آقا جواب سلام داد خدا دارد جواب سلام می دهد او با من كاری ندارد. اگر خدای متعال كمی پرده را كنار بزند «یوْمَ یفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ»(عبس/34) می شود. همانطور که مادر به فرزند محبت می كند فرزند می گوید الحمدلله دست مادر را هم می بوسد ولی می گوید الحمدلله. معلم به او تعلیم می كند می گوید الحمدلله، نانوا به او نان می دهد می گوید الحمدلله، هوا گرم می شود می گوید الحمدلله، هوا سرد می شود می گوید الحمدلله. بنابراین نکته اول اینکه كسی كه سر و كارش با خدا است با بسم الله و الحمدلله كار می كند او محبت خدا در دلش می آید.

دوم اینكه فرمود هیچ دستی را هم رد نكرد؛ چون دست ها حواله های خدا هستند اگر آنها را رد كنید، حواله های خدا را رد كردید. خدای متعال این امكان را از یك طرف به ما می دهد و از آن طرف حواله هایش را می فرستد تردید نكنید. آبرو داد حواله هایش می آید، قدرت یا ثروت داد حواله های خدا می آید. خدا این امكانات را نمی دهد که ما نگاه داریم. چون اگر این امکانات را نگاه داریم هم ما را می گنداند هم خودش فاسد می شود. انسان باید از این دست بگیرد و از آن دست بدهد؛ حواله ها را خدا می فرستد اگر كسی حواله های خدا را رد کند به محبت خدا نمی رسد؛ اگر حواله های خدا را در محبت خدا رد نكند، کسی می گوید آبرویت را بگذار بگوید خدا می گوید آبرویت را خرج این مومن كن. من آبرویم را دوست دارم اما چون خدا می فرماید آن را خرج می کنم. اگر آبرویت را دادی، خدا محبت خود را به تو می دهد. این همان داد و ستد با خداست.

اگر محبوب هایت را در راه خدا بدهی خدای متعال محبت خود را به تو می دهد. اول امكاناتی به انسان می دهد اگر این امكانات را نگاه داشت، باید با همان امكانات زندگی كند. امكانات وبال آدم هستند، امكانات برای آدم كار نمی كنند، بار دوش او هستند خدا برای آدم كار می كند. اگر به ثروت تكیه كردی وبالت می شود تو باید ثروت را حفظ كنی در حالیكه ثروت برای تو بود. اگر به آبرو تكیه كردی تو باید حفظش كنی. مواظب باشی گرد و غبار نگیرد این را نگویم مردم بدشان بیاید، این را بگویم مردم خوششان بیاید، این آبرو وبال انسان می شود در حالیكه اگر با یك نفر معامله كنی راحت هستی او تو را نگاه می دارد آبرو را از این طرف داده از آن طرف خرج می كنی، مال را از این طرف داده او هم تو را تامین می كند. این دو با هم متفاوت است اگر انسان همه امكانات را گرفت ولی در راه خدا خرج نکرد، امكانات وبال انسان می شود؛ هر امكانی باشد آبرو، مال، علم، قدرت و... اگر در راه خدا خرج نشود بار دوش انسان می شود.

آقایی در قم بود بنده خدا كسالت داشت. معروف بود در خانه اشغال ها را جمع می كرد طبقه بندی می كرد. می رفتند در خانه اش و بساطی داشت. خیال می كرد چه کاری انجام می دهد! آدم اینگونه است اگر كتاب خواندن برای خدا نباشد، همان آشغال چیدن در ذهن است مرتب باید ذهنت را صاف كنی نگاهش بداری این مطلب از حافظه ام رفت آن مطلب از حافظه ام رفت غصه بخوری. در حالیكه اگر علم برای خدا باشد از این دست خدا می دهد از آن دست خرج می كنید تمامی ندارد هر چه در راه خدا بدهی خدا ده برابرش را می دهد. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»(انعام/160) بلكه در جاهایی «أَضْعَافًا كَثِیرَةً» بی نهایت اضافه می كند. داد و ستد با خدا آدم را سرمایه دار می كند، مهم ترین سرمایه ای كه به دست می آید این است که خود خدا به انسان داده می شود. امكانات را می گیرد خودش جای امكانات به انسان داده می شود.

اگر امكانات را در راه خدا بدهی خود خدا جایش را پر می كند و به سرچشمه می رسی. بنابراین اگر كسی بتواند اهل داد و ستد و معامله با خدای متعال باشد، از خدا بگیرد و به خدا هم بازگرداند، حواله های خدا را رد نكند نتیجه اش محبت خدای متعال است و بعكس اگر سر و كار انسان با دیگران باشد از دیگران بگیرد به آنها تعلق پیدا می کند شرك در محبت می آید. اگر داده ها را نگاه داشتی و خرج خدا نكردی، به این داده ها تعلق پیدا می کنی و شرك در محبت پیش می آید آدم دیگر نمی تواند خدا را دوست بدارد.  

كثرت صلوات و دعا، راه میانبر رسیدن به گنجینه محبت الهی

در روایت است یكی از راه ها و بلكه راحت ترین راه برای رسیدن به مقام خلت كه حضرت سِرّش را هم توضیح دادند؛ فرمود: خدای متعال حضرت ابراهیم را خلیل خود قرار داد چون بسیار صلوات بر محمّد و آل محمّد می فرستاد. اگر كسی اهل صلوات باشد كثرت صلوات موجب محبت می شود. صلوات یعنی آدم همه چیز را فدای حضرت می كند، صلوات تجدید عهد، اقرار به مقامات و اعلام محبت است. همه آنها مثل سجده بر حضرت آدم است كه محبت خدا را به همراه داشت، محبت خدا را می آورد. روایات فراوانی برای صلوات است.

یكی دیگر از راه های رسیدن به محبت خدا دعا است. دعا برای اینكه خدای متعال محبت خود و اولیائش و بغض دشمنانش را به انسان بدهد. برای اینکه انسان هم دشمن را بشناسد و هم نسبت به دشمن و آثار دشمن بغض داشته باشد نسبت به اولیاء خدا محبت داشته باشد، دعا کند. در ادعیه بسیار آمده که بنده با لسان های مختلف از حضرت حق محبت خود و اولیائش را درخواست كنیم. در مناجات محبّین و مناجات دیگر دیده اید. این جمله در مناجات های پانزدگانه حضرت است؛ بعضی از خوبان این ذکر را در قنوت نمازشان می خواندند. «أَسْأَلُكَ حُبَّكَ وَ حُبَّ مَنْ یحِبُّكَ وَ حُبَّ كُلِّ عَمَلٍ یوصِلُنِی إِلَى قُرْبِكَ وَ أَنْ تَجْعَلَكَ أَحَبَّ إِلَی مِمَّا سِوَاك‏ وَ أَنْ تَجْعَلَ حُبِّی إِیاكَ قَائِداً إِلَى رِضْوَانِكَ وَ شَوْقِی إِلَیكَ ذَائِداً عَنْ عِصْیانِك‏‏» خدایا من محبت خودت را از تو می خواهم، محبت آن كسانی كه تو را دوست می دارند از تو می خواهم كه محبت تو است و محبت هر عملی كه من را به تو نزدیك می كند. از تو می خواهم كه تو را در نزد من محبوب تر از همه قرار دهی. از تو درخواست می كنم محبت خود را پیش روی من قرار دهی من را تا مقام رضوان راهبری كند. محبت اینطور است شفیع خوبی است.

در دعای ابوحمزه خوانده اید محبت خدا شفیع انسان است. خدایا حب خودت را قاعد و پیش روی من قرار بده تا من را به مقام رضوان ببرد و اشتیاق به تو مانع معصیت من شود. دعا یكی از مهمترین راه هاست که ما از آن غافل هستیم. اگر كسی تهذیب نفس می خواهد، صفات كریمه، محبت و توحید می خواهد آنها را با دعا به انسان می دهند. اگر انسان دعایش اینهـا شد «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَكُمْ»(غافر/60) ردخور ندارد. اگر انسان اهل دعا شد ان شاء الله. البته بعضی وقت ها دعاها لوازم دارد انسان باید با لوازمش دعا كند وگرنه دعا نیست. نه اینكه دعا است و اجابت نمی شود.

به نظر من راحت ترین راه های رسیدن به محبت الهی دو مورد آخر یعنی کثرت صلوات و دعا است؛ تسلیم و راه های دیگر نه اینكه سخت است ولی راه های دشوار است. این دو مورد میانبر است كثرت صلوات و دعا راه میانبر رسیدن به گنجینه محبت الهی است.

یكی از راحت ترین راههای رسیدن به محبت خدا گریه بر امام حسین علیه السلام است حیات قلب می آورد. فرمود: «لَمْ یمُتْ قَلْبُهُ یوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوب‏»(8) اگر انسان اهل انس با سیدالشهداء شد روزی كه همه قلب ها می میرد این قلب زنده است.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 125

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 126

(3) تفسير القمي، ج‏2، ص: 425

(4) جامع الأخبار(للشعيري)، ص: 48

(5) تفسير القمي، ج‏2، ص: 371

(6) مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام، ص: 330

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 200

(8) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 73