نسخه آزمایشی
سه شنبه, 29 اسفند 1402 - Tue, 19 Mar 2024

جلسه دوم شب های ماه رمضان حرم رضوی / معنا و مفهوم حکمت با محوریت سوره لقمان

متن زیر چکیده جلسه دوم سخنرانی آیت الله میرباقری در ماه مبارک رمضان به تاریخ 18 تیرماه سال 94 می باشد که در حرم مطهر امام هشتم در مشهد مقدس برگزار شده است. ایشان در این جلسه با بیان اهمیت حکمت، تنها راه دستیابی به آن را اخلاص در کار برای خدا دانستند و با استناد به آیات و روایات برای حکمت چند معنا بیان کردند. ایشان معنای حکمت را در سوره لقمان محور بحث قرار دادند و فرمودند در آنجا منظور از حکمت این است که انسان بفهمد نتیجه شکر نعمت های الهی به خداوند برنمی گردد و در هر حال خداوند حمید است. ایشان در پایان مقامات شکر نعمت های خداوند را توضیح دادند و نعمت شب قدر را حکمتی دانستند که حاصل آن معرفت قرآن و امام است....

اهمیت حکمت و راه دستیابی به آن

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی سیِّدنا و نبیّنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین. یکی از حقایق گرانبهایی که خداوند به واسطه انبیاء علیهم السلام نصیب بندگانش نموده، حکمت است. در قرآن آمده «يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ»(بقره/129) یکی از کارهایی که نبی اکرم صلی الله علیه وآله انجام می دادند این بود که ایشان برای امت، معلم حکمت بودند. همچنین حکمت از حقایقی است که ما بعد از ایشان هم باید بیاموزیم و حکیم شویم؛ البته حکمت از اموری است که خداوند به همه کس عطا نمی کند «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبَابِ»(بقره/269)؛ خداوند بر اساس مشیت و اراده خودش به آن کسانی از مؤمنین که بخواهد، حکمت عطا می کند و اگر به کسی حکمت عطا شد، خیر کثیر به او داده شده است و فقط اولوا الالباب متذکر این نکته می شوند که باید جزء کسانی باشند که اراده الهی به آن ها تعلق بگیرد و حکیم شوند. از نظر قرآن کل دنیا با تمام فراز و نشیب هایش اندکی بیش نیست «قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ»(نساء/77).

راه دستیابی به حکمت چیست؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در حدیثی فرمودند: «أَنَا مَدِينَةُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ بَابُهَا»(1) من شهر حکمت هستم و علی علیه السلام درِ این شهر است. اگر کسی از باب امیرالمؤمنین علیه السلام وارد محیط ولایت نبی اکرم صلی الله علیه وآله شود به حکمت می رسد و راه رسیدن به آن هم در روایات آمده است. « مَنْ‏ أَخْلَصَ‏ لِلَّهِ‏ أَرْبَعِينَ يَوْماً فَجَّرَ اللَّهُ يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِه‏»(2) اگر کسی چهل روز برای خدا خالص شود و فقط برای او کار کند، سرچشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می شود و دیگران هم از علم و حکمت او برخوردار می شوند. بنابراین راه رسیدن به حکمت و خیر کثیر، اخلاص است.

البته برای خدا کار کردن هم مراتب و مقاماتی دارد؛ گاهی انسان برای خدا کار می کند تا خداوند به او بهشت بدهد؛ چرا که خداوند به ما وعده بهشت داده و از جهنم و عذاب خودش بیم داده است. کسی که در همین حد باشد و هر کار می کند، چشم به دست خدا دارد تا دنیای او را آباد کند و گناه نمی کند تا در دنیا گرفتار نشود مثلا اگر گفته اند نماز شب بخوانید تا عمرتان طولانی و رزقتان وسیع و چهره یتان نورانی شود و... او می خواند تا به این ها برسد، این هم برای خدا کار کردن است؛ چرا که دنیا را در دست خدا می بیند و چشمش به مزد خداست تا دنیایش آباد و اصلاح شود ولی اگر کسی دنیا را در دست خدا نمی داند و آن وقت کاری می کند تا به دنیا برسد، مشرک می شود. چنین برای خدا کار کردن به تعبیر روایات تجارت با خداست و اشکال هم ندارد. چرا انسان با نفس و شیطان تجارت کند؟ «وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّه»(توبه/111) تجارت با خدا تجارت رابحه است و حتما در آن سود می کنی و در تجارت با نفس و شیطان حتما ضرر می کنی. عده ای از این بالاتر هستند و چشمشان به سوی آخرت باز شده و دنیا در نظرشان کوچک شده است. برای نجات از عقاب آخرت و رسیدن به ثواب آن برای خدا کار می کنند مثلا ترک گناه می کند که دچار فشار قبر و عذاب جهنم نشود، نماز شب می خواند که قبر و آخرتش نورانی شود. عده ای از این هم بالاتر هستند و دیگر از بهشت و جهنم و ثواب و عقاب و دنیا و آخرت هم فارغ شده اند؛ نه اینکه از عقاب خدا نمی ترسند و به ثواب او امیدی ندارند ولی از این ها بزرگتر شده اند و بیش از این را می خواهند و فقط برای محبت خدا کار می کنند که مزد این ها با بقیه خیلی فرق می کند و آن مقام رضوان الهی که از همه مقامات بهشت با عظمت تر است برای آن هاست «وَ رِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ»(توبه/72). بنابراین بالاترین مقام اخلاص این است که فقط برای محبت خدا کار کند؛ خدا را دوست دارد و می خواهد که خدا هم او را دوست بدارد «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ...»(آل‏عمران‏/31)؛ ای پیامبر به مردم ما بگو اگر خدا را دوست دارید، اطاعتش کنید تا او هم شما را دوست بدارد.

تبیین معنای حکمت در روایات و قرآن

این حکمت و خیر کثیر که ما باید به آن برسیم و خداوند هم به همه نمی دهد، چیست؟ روایات همانطور که ایمان را معنا کرده اند حکمت را نیز توضیح داده اند؛ ایمان نوری است که به قلب مؤمن وارد می شود، اسلام اقرار به زبان و ایمان گره و اعتقاد قلبی است و کسی که شهادتین را به زبان بگوید، مسلمان و محکوم به طهارت است و از مسلمان ارث می برد. گاهی به تفصیل ایمان را توضیح می دهد که عبارتست از این سلسله صفات «بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ...لَا حَقُودٌ وَ لَا حَسُودٌ وَ...وَ لَا عَيَّابٌ وَ لَا مُغْتَابٌ»(3) مؤمن چهره اش بشاش و قلبش محزون است، حسود و اهل کینه نیست، عیب جو و غیبت کننده نیست. گاهی در روایات می فرمایند: ارکان ایمان چهار چیز است که اگر در شما پیدا شد بقیه صفات شاخ و برگ ایمان است: مؤمن متوکل به خداست، کارهایش را به خداوند تفویض می کند، اهل تسلیم است، اهل رضاست. گاهی نیز در روایات می گویند ایمان حب امیرالمؤمنین علیه السلام است «حُبَّهُ إِيمَانٌ وَ بُغْضَهُ كُفْرٌ»(4)

در روایت است که حکمت یعنی «مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ‏ وَ اجْتِنَابُ الْكَبَائِرِ الَّتِي أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَيْهَا النَّارَ»(5) حکمت یعنی معرفت امام و اجتناب از آن گناهانی که خداوند به آن ها وعده عذاب داده است. از این رو حکیم آن کسی است که از آتش غضب الهی اجتناب می کند و مرتکب آن گناهان نمی شود. در روایتی دیگر می فرماید: «الْحِكْمَةُ الْمَعْرِفَةُ وَ التَّفَقُّهُ‏ فِي الدِّينِ فَمَنْ فَقُهَ مِنْكُمْ فَهُوَ حَكِيم»(6)‏ دین سرچشمه حکمت است و اگر فقیه در دین شوید، حکیم می شوید. در برخی دیگر از روایات دارد که حکمت یعنی «طَاعَةُ اللَّهِ‏ وَ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ»(7) کسی که به مقام معرفت امام و بندگی نرسیده است، حکیم نیست. در روایات دیگری نیز آمده است که حکمت یعنی معرفت و محبت امیرالمؤمنین و ائمه علیهم السلام. تمام این تعاریف برای حکمت در روایات درست است.

خداوند در آیه از قرآن نیز معنای حکمت را بیان فرموده اند:«وَ لَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ »(لقمان/12) مابه لقمان حکمت دادیم حال این حکمت چیست؟ در همین سوره مواعظ و نصایح لقمان را توضیح می دهد و این ها همان حکمت هایی است که خداوند به او داده و حکیم و فهمیده شده است. در برخی روایات دارد که حکمت یعنی «الْفَهْمَ‏ وَ الْعَقْلَ»(8)

در ادامه آیه حکمت خداوند به لقمان، ترجمه شده است؛ اگر کسی شکر کند برای خودش کرده است و اگر نکند، خداوند بی نیاز از شکر و حمید است؛ یعنی چه ما او را شکر کنیم و چه نکنیم حمید و محمود بودن او اضافه و کم نمی شود. در روایت است که خداوند بعد از اینکه تمام عالم را خلق کرد، چیزی بر ملکش اضافه نشد و در هر حال او صاحب ملک بود. در باب شکر هم روایات زیادی وجود دارد؛ امام صادق علیه السلام فرمودند: شکر هر نعمتی که خداوند به شما داده است از سلامتی، رزق دنیا و آخرت، معرفت و نعمت ولایت که امام رضا علیه السلام فرمود: نعیم ولایت ماست؛ به این است که خداوند را بر این نعمت، حمد کنیم «...يَحْمَدُ اللَّهَ عَلَى كُلِّ نِعْمَةٍ عَلَيْهِ...»(9) امام صادق علیه السلام در روایت دیگری فرمودند: «مَنْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِنِعْمَةٍ فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ فَقَدْ أَدَّى شُكْرَهَا»(10) اگر خداوند به کسی نعمتی داده، شکر آن به این است که با قلبش آن را بشناسد و بداند که از طرف خداست؛ در این صورت شکر آن را به جا آورده است. ایشان در روایت دیگری نیز فرمودند: «فِيمَا أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى ع يَا مُوسَى اشْكُرْنِي حَقَّ شُكْرِي فَقَالَ يَا رَبِّ وَ كَيْفَ أَشْكُرُكَ حَقَّ شُكْرِكَ وَ لَيْسَ مِنْ شُكْرٍ أَشْكُرُكَ بِهِ إِلَّا وَ أَنْتَ أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيَّ قَالَ يَا مُوسَى الْآنَ شَكَرْتَنِي حِينَ عَلِمْتَ أَنَّ ذَلِكَ مِنِّي»(11) خداوند به حضرت موسی علیه السلام وحی کرد: یا موسی حق شکر مرا به جا بیاور و آن چنان که شایسته من و مقام من است، مرا شکر کن. موسی عرض کرد: چگونه حق شکر شما را به جا بیاورم در حالی که خود شکر هم نعمت شماست؟ شما راهش را به من نشان بدهید. خداوند فرمود: الان حق شکر من را به جا آوردی که فهمیدی خود شکر هم نعمت من است و از خودت نیست.

بنابراین بالاترین شکر، شکر بر نعمت است و یکی از نعمت های خداوند به شاکرین، نعمت شکر است که همه نعمت ها را به فعلیت می رساند. حال گاهی چنین است که انسان نعمت را از خدا می گیرد و خدا را یادش می رود؛ در حالی که شکر به این است که انسان لطف خدا را در نعمت ببیند و دائم از آن ارتزاق کند و خود را متعلق به رحمت خدا بداند «و برحمتک تعلقی» و نعمت او را مشغول نکند؛ مثلا گاهی انسان خدا را شکر می کند و خداوند او را شب بیدار نگه می دارد و او نماز شب می خواند و بعد می گوید درست است که خداوند من را بیدار نگه داشت ولی من نماز شب خواندم اما گاهی می گوید هم نماز شب و هم بیداری از جانب خداوند بود و اگر توفیق نمی داد، من نمی توانستم.گاهی خداوند به او مال و توفیق انفاق را می دهد ولی او می گوید خداوند مال را داد و من انفاق کردم که در این صورت نعمت را شکر نکرده است. سیر دائمی مؤمن چنین است که دائم از سرچشمه رحمت خداوند سیراب می شود و در هر داد و ستد با خدا، رشد می کند. انسان در شکرش هم باید خدا را ببیند و اگر خیال کرد که در شکرش کاره ای است، بلافاصله زمین می خورد؛ نباید خیال کند که خدا محتاج شکر اوست که شاید ادامه آیه نیز ناظر بر همین باشد «...أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ»(لقمان/12) این حکمت است که انسان بفهمد وقتی شکر می کند نتیجه آن به خدا بر نمی گردد و اگر شکر هم نکند خدا بی نیاز است و اگر شکر کند، خودش رشد می کند. این آیه را دو گونه معنا کرده اند: شما هم خدا را شکر نکنید همه کائنات او را شکر می کنند؛ اگر همه کائنات هم خدا را شکر نکنند باز هم او حمید است. انسان وقتی شکر می کند باید توجه داشته باشد که خداوند به شکر ما مشکور نمی شود، به ذکر ما مذکور و به حمد ما محمود نمی شود و عظمت او از این بالاتر است که با شکر ما چیزی بر آن اضافه شود.

مقامات شکر

معنای این چند روایت این است که شکر مقاماتی دارد؛ اولین مقام این است که انسان بفهمد خداوند به او نعمت داده و کسی که از نعمت غافل است، نمی تواند شاکر باشد؛ عجب به نعمت بد است ولی غفلت از آن هم بد است. نعمت های خداوند به تعبیر قرآن قابل شمارش نیست و انسان باید متذکر یک به یک آن ها؛ اعم از ظاهری و باطنی باشد «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً»(لقمان/20). قدم دوم در مقام شکر این است که انسان نعمت ها را به خودش نسبت ندهد؛ مثلا نگوید من زحمت کشیدم تا کسب ثروت کردم یا عالم شدم، من جهاد در راه خدا کردم و... که اگر چنین گوید معجب به نفس می شود و در نتیجه مشرک نیز می شود؛ چون خودش را شریک خدا قرار می دهد. او قرار بود با نعمت ها به خداوند برسد ولی به خودش رسیده و عجب به نفس یکی از دام های بزرگ شیطان است. قدم سوم این است که انسان نعمت ها را ببیند و به اسباب نسبت ندهد؛ مثلا نگوید عجب بارانی، عجب زمین حاصلخیزی، عجب آب و غذای خوبی و... بلکه آن ها را از جانب خداوند بداند و الا شاکر نیست و به شرک خفی مبتلا شده است. قدم چهارم این است که انسان علاوه بر اینکه نعمت را به خود و اسباب نسبت نداد، بگردد و سبب اصلی را پیدا کند؛ مثلا بداند که اگر باران می بارد یا اگر زمین می رویاند آسمان و زمین کاره ای نیستند... و رشته نعمت را بگیرد تا به خداوند برسد و دائم نعمت ها را از خدا بگیرد و به او برگرداند. قدم پنجم این است که انسان بفهمد خداوند برای هر نعمتی، حق و تکلیفی قرار داده و آن را برای هدفی خلق کرده است مثلا جوانی و سلامتی و پول و... را برای هدفی به ما داده است و لغو و بیهوده نیستند. قدم ششم این است که حالا این امکانات را در مسیر هدف خداوند خرج کنیم و اگر کسی چنین کرد، حق نعمت را به جا آورده و شکر کرده است.

حال هدف از خلق نعمت ها چیست؟ هدف یک چیز بیشتر نیست و آن اینکه ما نعمت ها را از خدا بگیریم و به او برگردانیم و در راه خودش خرج کنیم و در این داد و ستد خودمان رشد کنیم. در قرآن نیز آمده است که اگر یک درهم در راه خداوند بدهید، او هفتصد برابر و بلکه بیشتر به شما می دهد. خداوند نیز به نبی اکرم صلی الله وعلیه وآله فرمودند: ای پیغمبر از این ها صدقه بگیر، همین که دستشان به دست شما می خورد، پاک می شوند. در روایت است که وقتی انفاق می کنید، دست خود را ببوسید؛ چرا که به دست خدا رسیده است. وقتی انسان خودش را وقف خداوند کرد و همه نعمت ها را در راه او داد؛ هم نعمت ها ماندگار می شوند و هم خودش «مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ»(نحل‏/96) و «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ»(إبراهيم/7). بنابراین اگر انسان نعمت را از خدا بگیرد ولی به او برنگرداند و خرج نفس و دنیا و شیطان کند، کفران نعمت کرده است نه شکر. در زیارت امین الله ذیل زیارت امیرالمؤمنین و ائمه علیهم السلام ما در رابطه با نفسمان سیزده خواسته از خداوند داریم که «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ- رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ... مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيَا بِحَمْدِكَ وَ ثَنَائِكَ...»؛ کسی که در مقام شکر است، دنیا مشغولش نمی کند و به حمد و ثنای الهی مشغول است. البته آن حمد و ثنایی که ما را مشغول می کند حمد و ثنای زبانی نیست بلکه این است که انسان نعمت را از خدا بگیرد و غافل نشود و آن را به او برگرداند.

در احوالات یکی از بزرگان نقل شده است که ایشان مرجعیت و آیت الله بودن در محل خود را رها کرد و به نجف و درس مرحوم شیخ رفت و پای درس ایشان ماند. مرحوم شیخ دو جلسه درس خصوصی و عمومی داشتند، ایشان پای درس خصوصی شیخ رفت و دید که بحث سنگین است و استفاده نمی برد. به محضر امیرالمؤمنین علیه السلام رفت و درخواست کرد که آقا کاری کنید تا متوجه شوم. در خواب دید که حضرت در گوشش بسم الله گفتند. صبح که به درس آمد دید که خوب متوجه می شود و شروع به اشکال گرفتن کرد. شیخ به او فرمودند آن کس که در گوش تو بسم الله گفته، در گوش ما تا والضالین را گفته است. نقل دیگر این است که بزرگی در خواب دیدند که حضرت علی علیه السلام تشریف می آورند و شیخ انصاری هم پشت سر ایشان هستند و کاسه ای طعام در دست دارند و گاهی هم از باب اینکه نعمت امیرالمؤمنین علیه السلام است جرعه ای از آن می نوشند و یک ظرف هم به ایشان دادند که او حواسش نبود و همه را یکدفعه سر کشید. صبح که به درس آمد دید که خیلی خوب متوجه می شود و مرحوم شیخ بعد از درس به او گفت آدم از حضرت آش می گیرد و او را یادش نمی رود.

معرفت قرآن و امام؛ رزق شب قدر

یکی از نعمت هایی که خداوند به ما داده است، نعمت شب قدر در کنار حرم امام رضا علیه السلام است؛ اگر کسی نعمت به این بزرگی را درک نکرد، نمی تواند شکر کند. شب قدر ظرف نزول قرآن است و به جای اینکه ما بالا برویم خود قرآن را پایین آورده اند تا ما از آن بهره مند شویم. ورود به شب قدر مانند ورود به حرم ائمه علیهم السلام اذن دخول می خواهد و ما باید مواظب باشیم که از این نعمت غافل نشویم و الا کفران نعمت کرده ایم و دست خالی می مانیم. رزق شب قدر هم حکمت است یعنی معرفت قرآن و امام «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ»(بقره/129). انجام دو عمل در شب قدر دستور داده شده است: یکی خواندن سوره قدر است که هزار مرتبه بخوانیم و اگر نمی توانیم صد مرتبه و کمتر؛ دیگری دعای سلامتی امام زمان علیه السلام است. ورود این دعا برای شب قدر بیست و یکم است و در هر حالتی این دعا را بخوانید؛ چرا که دعا برای امام بالاترین دعاها و از دعاهای مستجاب است که خود انسان را بالا می برد «قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْ لاَ دُعَاؤُكُمْ»(فرقان‏/77)؛ اگر دعای شما نبود خداوند به شما اعتنا نمی کرد. خداوند به اندازه خواسته ما به ما توجه می کند؛ شخصی گفت: خدایا اگر کسی از تو چیز کوچکی خواست، چشمهایش را کور کن و این کوه ها را برای من طلا کن که خداوند چشمانش را کور کرد و کوه ها را برایش طلا کرد، از خدا کوه طلا خواستن طعمه دنیاست.

یکی از میان برهای شب قدر وجود مقدس سیدالشهداء علیه السلام است و برخی گفته اند که کلید شب قدر، دو ماه رجب و شعبان است که این دو ماه هم با سفارش به زیارت ایشان شروع می شود «لَبَّيْكَ دَاعِيَ اللَّه» گویا امام حسین علیه السلام شما را صدا می زند و دعوت می کند تا به سمت خدا ببرد و بعد در نیمه ماه رجب و شب اول رمضان و شب قدر و... نیز به زیارت ایشان سفارش شده است. شب قدر بهشت است و تا طاهر نشویم، وارد آن نمی شویم. چگونه طاهر می شویم؟ با اشک و با توسل به سیدالشهداء علیه السلام این راه نزدیک می شود؛ همین که اشک جاری شد و دلتان سوخت، گناهانتان از بین می رود و شعله های جهنم خاموش می شود. اگر کسی شب قدر را درک کرد، فردا اخلاقش عوض می شود و درک و فهم او درک و فهم شب قدر می شود. السلام علیک یا امیرالمومنین...

پی نوشت ها:

(1) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 126

(2) عدة الداعي و نجاح الساعي، ص: 232

(3) الكافي(ط - الإسلامية)، ج 2، ص 226

(4) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 15

(5) الكافي(ط - الإسلامية)، ج‏2، ص284

(6) تفسير العياشي، ج‏1، ص: 151

(7) الكافي(ط - الإسلامية)، ج‏1، ص185

(8) الكافی(ط - الإسلامية)، ج‏1، ص16

(9) الكافي(ط - الإسلامية)، ج 2، ص96

(10) الكافي(ط - الإسلامية)، ج 2، ص96

(11) الكافي(ط - الإسلامية)، ج 2، ص98