نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 05 ارديبهشت 1403 - Wed, 24 Apr 2024

جلسه چهارم شب های ماه رمضان حرم رضوی / تبیین فطرت و شکوفایی آن با نور اولیاء الهی؛ وسعت دعوت توحید

متن زیر جسله چهارم سخنرانی آیت الله میرباقری در ماه مبارک رمضان به تاریخ 21 تیرماه سال 94 می باشد که در حرم مطهر امام هشتم در مشهد مقدس برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث توحید در قرآن با اشاره به اینکه انسان در عرض توحید به چیز دیگری دعوت نشده است بیان کرده اند که توحیدی که انسان به آن دعوت شده و همه قرآن و دین تفضیل آن است، در فطرت انسان است و انبیاء الهی آمده اند تا آن را شکوفا کنند. این شکوفایی با نورانیت نور خدا و اولیاء الهی در قلب انسان ایجاد می شود. اما این توحید که قرآن و انبیاء به آن دعوت کرده اند دوری از شرک است و این شرک سبب نجاست و پلیدی است و انسان را گرفتار و معذب می کند. برای دوری از این شرک هم قرآن دعوت به استغفار و پاک شدن می کند. بدون استغفار ورود به توحید شدنی نیست....

فطرت و توحید

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی سیِّدنا و نبیّنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین. اگر بخواهیم بحث توحید را در قرآن مطرح کنیم همه قرآن بحث توحید است چراکه ما در عرض توحید به چیز دیگری دعوت نشده ایم و تفصیل همین حقیقت است؛ شاید بتوان گفت دینی که در فطرت ما قرار داده شده و همه ما مفطور به آن دین هستیم و خدای متعال آن دین را در فطرت ما قرار داده، توحید است؛ همه دستورات خدای متعال و همه آنچه انبیا بیان فرمودند ریشه اش در فطرت انسان وجود دارد. توحیدی که قرآن ما را به آن دعوت می کند، فطرت انسان است و بیان قرآن این است: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»(روم/30) خدای متعال همه انسان ها را بر این فطرت آفریده است.  

در روایات آمده است که این فطرت توحید است و روایات متعددی وجود دارد که می فرمایند خدای متعال همه انسانها را موحد آفریده و هیچ کس مشرک خلق نشده است؛ همه انسانها طالب خدای متعال هستند و محبت و بندگی خدای متعال در فطرت همه آنها وجود دارد مگر اینکه ممکن است انسان این مسیر را تغییر دهد. طبق آنچه در آیه قبل اشاره شد: این فطرت توحید است همه ما موحد خلق شده ایم؛ و انبیاء آمده اند این فطرت را شکوفا کنند. «لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِه‏»(1).

توحید عهد انسان با خدا

عهدها و پیمان هایی که در فطرت ما قرار دارد و یا به عبارت دیگر عهدهایی که ما در فطرت خود با خداوند بسته ایم چیست؟ خدای متعال در سوره یاسین می فرماید: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ»(یس/60-61) فرزندان آدم مگر با شما عهد نبسته بودم که شیطان را عبادت نکنید و فقط مرا بپرستید. این عهد شاید همان امری است که در فطرت ما است. «لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِه‏» یعنی ما میثاق ها و عهدهایی بسته ایم که از ما می خواهند آنها را ادا کنیم و به فعلیت رسانیم. ما با خدای متعال عهد بسته ایم که بندگی غیر خدا را نکنیم. ممکن است آن عهد، یک عهد در بسته ای باشد و در این عالم تفصیل پیدا کند. یعنی در این عالم وقتی چشم، گوش، زبان و قوا پیدا می کنیم بندگی خدا گسترده می شود قلبمان باید برای بندگی صفات رذیله را کنار گذارد، صفات حمیده پیدا کند و به یقین و توکل برسد؛ چشم و گوشمان نیز باید به نحوی دیگر بندگی کنند. در این میان انبیاء آ‌مده اند تا میثاق بندگی که ما با خدا بسته ایم را از ما بخواهند و به ما یاد دهند چگونه به عهدمان عمل کنیم. «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ» بنابراین همه دعوت های انبیا همان دعوت فطرت است که خدا در فطرت ما قرار داده است و انبیاء می خواهند آن را شکوفا کنند. میثاق هایی که ما با خدا بسته ایم پاره ای از آن در فطرت ماست و شاید میثاق هایی هم باشد که ما در عوالم گذشته مثل عالم ذر با خدا بسته ایم. «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى»(اعراف/172) خدای متعال از فرزندان آدم ذریه آنها را اخذ کرد و آنها را شاهد بر خودشان گرفت. شاید یک معنای «أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ» این باشد که اگر انسان حقیقت وجود خود را درک کند می فهمد او فقیر و مربوب است و احتیاج به خدای غنی دارد؛ یکی از کارهای شیطان این است که نمی گذارد انسان خود را درست ببیند اگر انسان خود را ببیند می فهمد فقیر است و خدایی وجود دارد. در ادامه آیه خدای متعال می فرماید: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند بله تو پروردگار ما هستی. در سوره ای دیگر خدای متعال می فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا»(فصلت/30) کسانی که گفتند پروردگار ما خدای یگانه است سپس استقامت کردند شاید ناظر به همان سخنی است که در آن عالم گفتند که تو پروردگار ما هستی. یک عده ای روی این سخن ایستادگی کرده و عده ای از آن تخلف کرده اند.

عقل و فطرت توحیدی در ارتباط با نور اولیاء الهی

توحیدی که ما به آن دعوت شده ایم و همه دین و قرآن تفصیل آن است، در فطرت ما است یعنی چیزی برخلاف فطرت ما نیست. اگر خدای متعال دین و خداپرستی را در فطرت ما نمی گذاشت، اگر میل به توحید، روی گردانی و اعراض از شرک و بت پرستی و ... را در وجود ما قرار نمی داد، دیگر آمدن انبیاء چندان فایده ای نداشت. بنابراین این دعوت دو طرفه است هم در فطرت ما است، هم انبیا آمده اند که این فطرت را بارور کنند؛ مثل گندمی که استعدادی در درون آن است که میل و ظرفیت خوشه شدن و طلب تبدیل شدن به خوشه را دارد و یا هسته ای که کاشته می شود میل تبدیل شدن به یک درخت تناور را دارد ولی باید زیر خاک قرار گیرد، خورشید بر آن بتابد، باران بر آن ببارد و نعم الهی بر او جاری شود تا این حبه به درختی تناور و یا دانه گندم به خوشه تبدیل شود. انسان نیز اینگونه است خدای متعال به انسان عقل و فطرت توحیدی داده است، در تعریف عقل در روایات آمده است: «العَقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمانُ‌«(2). آن سرمایه بندگی را خدا درون همه انسانها قرار داده است که کارش بندگی است و شاید شعاعی از شعاع نبی اکرم است. در حدیث عقل و جهل نیز روایت شده است: خدای متعال عقل را از جانب راست عرش آفرید و فرمود «أَقْبِلْ فَأَقْبَل‏... أَدْبِرْ فَأَدْبَر»(3) خدای متعال هر فرمانی که به عقل داد اطاعت کرد. فرمان خدای متعال به انسان از دو فرمان خارج نیست یا اقبال است یا ادبار؛ یا باید به چیزهایی روی آورد یا از آنها اعراض کند به عبارت دیگر امر و نهی است. بزرگان فرمودند آن عقل که مرتبه و مقامی از مقامات وجود مقدس رسول الله(ص) است، کارش بندگی است و مناسک بندگی را او انجام می دهد که در همه ما قرار داده شده است.

یعنی شاید در همه ما شعاعی از خورشید نبی اکرم تابیده شده است همانگونه که خورشید، طلوع می کند و بر همه می تابد و چیزی از آن کم نمی شود؛ با وجودیکه خورشید هر روز طلوع می کند چیزی از آن کم نمی شود و در هر خانه ای هم می تابد و هر خانه سهم خود را می برد. یک شعاع و پرتویی از نبی اکرم در همه ما وجود دارد که همان عقل و حجت باطنی ما است و ما با آن بندگی می کنیم شاید فطرت ما هم همین باشد خدای متعال فطرتی که در آن توحید است به ما عطا کرده و انبیاء آمده اند تا به عقل و فطرت ما بتابند. مثل خورشید که به دانه گندم می تابد و این دانه بارور می شود یا خورشیدی که به هسته ای می تابد و آن هسته آرام آرام درختی تناور می شود. انسانها نیز اینگونه هستند اگر خود را تحت تابش نبی اکرم، انبیاء الهی و معصومین قرار دهند، آنها بر او می تابند. امام رضا(ع) در تعبیری فرمودند: «الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ وَ هِيَ فِي الْأُفُقِ بِحَيْثُ لَا تَنَالُهَا الْأَيْدِي وَ الْأَبْصَار»(4) امام مانند خورشیدی است که در افق عالم طلوع و همه عالم را روشن کرده است و فرمودند این خورشیدی که نورش بر ما می تابد خود در افق عالم است که هیچ دستی و هیچ چشمی به سرچشمه آن نمی رسد؛ پرتوهای این خورشید خانه های ما را روشن و گرم می کند و ما از آن استفاده می کنیم ولی هیچ دستی نمی تواند این خورشید را بیاورد و هیچ چشمی نمی تواند آن را شکار کند. به عبارت دیگر امام آن خورشیدی است که در افق عالم طلوع کرده و عالم را روشن می کند و این خورشید به اندازه طلب، ظرفیت و تحمل انسانها در آنها ظهور و طلوع پیدا می کند. اگر انسان مؤمن کاملی شد به تعبیر روایت امام باقر(ع) که به ابوخالد کابلی فرمود: «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين‏»(5) امام در قلب مؤمن مانند خورشیدی که در خانه های ما می تابد، می تابد و قلب مؤمن را روشن می کند. اگر کسی به این درجه رسید همیشه امام را با خود می بیند حتی اول امام و بعد خود را می بیند. انسان وقتی در هنگام روز نگاه می کند ابتدا نور خورشید را می بیند و بعد به واسطه آن دست خود را می بیند، اگر تاریک شود انسان دست خود را هم نمی بیند. انسان اگر به این نقطه رسید که امام در دلش طلوع و ظهور پیدا کرد به تعبیر نقل شده از امام باقر(ع): «لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين‏» نور امام در قلب مؤمن از خورشید در روز روشن، واضح تر است. اگر کسی به امام رسید همیشه نور امام را با خود می بیند و اگر به معرفت امام رسید احساس می کند امام هست که او هست.

تبیین همراهی امام و رویت با نور امام در همه عوالم

امام همراه انسان است خدای متعال همراه انسان است «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ»(حدید/4). بودن خداوند همراه انسان اینگونه نیست که مانند دوجسم کنار هم هستند یا مانند دو انسان که در یک مجلس کنار هم می نشینند اینگونه نیست ولی خدا همراه انسان است. بزرگان می گویند به اصطلاح این معیت قیومیت است در آیه آیة الکرسی آمده است: «اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ»(بقره/255) خدای متعال قیوم است. قوام همه عالم به همراهی خدا است و اگر او با ما نباشد ما هم نیستیم. به قول آقایی می گفت خدا کجاست؟ در پاسخ این سؤال مطرح می شود که آیا می توان گفت در جایی خدا نیست بقیه چیزها هستند یعنی خورشید هست خدا نیست، ما هستیم خدا نیست؟ اگر ما هستیم در رتبه بعد خدا هست که ما هستیم، خدا همراه ما است بودن خدا با ما سرچشمه وجود ما است، اگر خدا با ما نباشد ما اصلا چیزی نیستیم «أَنْتَ الْبَاقِي وَ أَنَا الْفَانِي‏» بقاء انسان به خداوند است. امام هم اینگونه است امام خلیفة الله و همراه ما است اگر کسی به معرفت امام رسید اول امام را می بیند بعد خود را. جمله ای از وجود مقدس امیرالمؤمنین (ارواحناه فداه) نقل شده است که حضرت فرمود: «ما رَأَيتُ شَيئاً» بعضی گفتند کمال و اخلاص در توحید این است بزرگان اینگونه معنا کردند «ما رَأَيتُ شَيئاً اِلاّ وَ رَأَيتُ اللهَ قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ» معنای آن این است که هر چه که من می بینم قبلش، با او و بعدش خدا را می بینم. حقیقتا حضرت می بینند که این رؤیت، رؤیت ایمانی است و با چشم سر نیست. به عبارت دیگر معنی این سخن معیت خدا با ماست. امام هم اینگونه است اگر کسی به نور امام رسید هر چیزی را که می بیند قبل از آن و بعد از آن امام را می بیند.

بنابراین امام خورشیدی است که بر انسانها می تابد. اگر کسی مؤمن شد، آنقدر همراهی امام با او و نور امام در وجودش روشن است که ابتدا امام را می بیند و بعد خود را در سایه و پرتو امام می بیند؛ همانگونه که سایه ما تبع ماست، ما نسبت به اماممان سایه هستیم همه وجود ما سایه، پرتو و شعاع او است مانند شعاع خورشید و خورشید است. در روایات، شیعه به معنای شعاع وجود امام است مانند شعاع خورشید. در روایات آمده است: «إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا»(6). اتصال روح مؤمن به روح الله که شاید امام است از اتصال شعاع خورشید به خورشید شدیدتر است. اگر کسی مؤمن شد قبل از خود، نور خورشید و خورشید را می بیند. البته خورشید در خانه ما جا نمی شود پرتویی از خورشید که همراه ما است را می بینیم؛ به هر کجا نگاه می کنیم پرتویی از خورشید به شی تابیده و انسان اول پرتو خورشید بعد آن شی را می بیند. اگر کسی مؤمن شد می تواند با نور امام همه عوالم و ملکوت عالم را ببیند؛ با نور امام فقط عالم ملک دیده نمی شود اگر کسی به نور امام رسید باطن عالم، ملکوت عالم، عالم ذر و قیامت خود را می تواند ببیند. امیرالمؤمنین در وصف متقین که آنها شیعیان ایشان هستند و حضرت امام المتقین است می فرمایند: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُون‏»(7). آنها با بهشت چنانند که گویا بهشت را می بینند و در بهشت هستند و با عذاب جهنم چنانند که گویا اکنون جهنم را می بینند. این ویژگی کسی است که به امام رسیده می تواند بهشت و جهنم را با نور امام ببیند. انسان با نور خورشید آن طرف عالم را نمی تواند ببیند وقتی چشم انسان از این عالم بسته شد در عالم بعد این خورشید به کار او نمی آید چراکه همه جا نور است و اگر نور نباشد انسان نمی تواند ببیند. این نور چیست؟ به تعبیر سوره هل اتی خدا می فرماید: «لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَ لَا زَمْهَرِيرًا»(انسان/13). در بهشت بهشتی ها خورشید را نمی بینند. پس روشنی بهشت از کجاست؟ در زیارت جامعه ائمة المؤمنین آمده است امام نور الجنه است.

بنابراین توحیدی که ما به آن دعوت شده ایم توحیدی در فطرت ما است. عهدهایی است که خدا در فطرت با ما بسته است و آن عهد این است: «أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ... وَ أَنِ اعْبُدُونِي...» این در فطرت ما است و انبیاء آمده اند تا بر این فطرت بتابند و ببارند؛ اگر کسی همراه آنها شد این فطرت را با خود می برند. به گفته بزرگی انبیا انسان را نمی فرستند آنها انسان را می برند. یکی از علمای قدیم شهر مشهد به عالمی فرمود: شما مریدهای خود را همراه خود می بری یا خود ایستادی و آنها را می فرستی. انبیاء انسان را می برند و نمی فرستند. اگر این فطرت را به دست انبیا دهی آن را تا سرچشمه توحید می برند و سیر می دهند مانند بذری که شکوفا می شود.

بررسی حقیقت توحید

حال این سؤال مطرح است که توحیدی که در فطرت ما است، همه قرآن بیان توحید و ابتدا و انتهای ادیان آسمانی توحید است، خلاصه آن چیست؟ در چند آیه قرآن، خدای متعال از قول انبیاء مطلبی را نقل می کند و بعد در سوره مبارکه هود این را از بیان نبی اکرم(ص) نقل می کند، این مطلب مکرر در قرآن آمده است که به یکی دو مورد آن اشاره می شود: «وَ اذْكُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ»(احقاف/21) حضرت هود پیغمبر قوم عاد بود که در سرزمین احقاف زندگی می کردند. او قومش را انذار کرد و بیمشان داد، انبیای دیگری هم پیش از حضرت هود آمده بودند و بعد از او نیز آمدند. او به قوم خود هشدار داد که جز خدا را عبادت نکنید. به عبارت دیگر احدی جز خدای متعال را عبادت نکنید. اگر غیر خدا را بپرستید من از عذاب روزی بزرگ بر شما می ترسم و نگران هستم. همه عذاب های روز قیامت برای شرک در عبادت است. توحید اخلاص در بندگی است که نقطه مقابل آن شرک در عبادت به معنای غیر خدا را عبادت کردن است.

در آیه دیگری در سوره هود از زبان حضرت نوح نقل شده است: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ * أَنْ لَا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ»(هود/25-26) حضرت نوح را به سوی قومش فرستادیم سخنش این بود من آمده ام شما را انذاز کنم. هشداری که می دهم هشداری واضح است، سخن مبهم و غیر قابل فهم نیست. دلیل اینکه حرف حضرت روشن است برای این است که توحید در فطرت ما وجود دارد و اگر نبود سخن انبیا فهمیده نمی شد. این دعوت آن است که جز خدای تبارک و تعالی را عبادت نکنید من از عذاب آن روز که عذاب دردناکی است بر شما می ترسم. از آن عذاب دردناک در آن روزی که روز سختیها است بر شما می ترسم. اگر غیر خدا را عبادت کنید در آن روز گرفتار می شوید.

قرآن تعبیر عام تری دارد. در سوره مبارکه فصلت به نبی اکرم می فرماید: «فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَ ثَمُودَ * إِذْ جَاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ قَالُوا لَوْ شَاءَ رَبُّنَا لَأَنْزَلَ مَلَائِكَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ »(فصلت/13-14) مردم را دعوت کنید اگر قریش از شما روی گردان شدند بگو من شما را نه فقط از عذاب آخرت، از عذاب دنیا می ترسانم مثل عذابی که قوم عاد و ثمود را گرفت، ممکن است در همین دنیا گرفتار آن شوید. چون انبیا از پیش رو و پشت سر آمدند پیغمبران خودشان و پیغمبرانی که از قبل آمده بودند گفتند غیر از خدای تبارک و تعالی را نپرستید. آنها هم بجای اینکه این سخن واضح را قبول کنند گفتند اگر خدا می خواست پیغمبر بفرستد، ملک می فرستاد. چرا بشری که مثل خود ما راه می رود، می خورد و می خوابد را فرستاد ما به آنچه شما آورده اید کافر هستیم. نتیجه آن این شد که عذاب بر آنها نازل شد.

بنابراین در این آیات دعوت انبیاء یک کلمه است: «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ» همچنین فرمایش نبی اکرم(ص) در سرآغاز دعوتشان این بود: «قولوا لااله الا الله تفلحوا» قبول کردن توحید برای فلاح کافی است.

در روایات نیز آمده است در ابتدای توحید صدوق این روایت آمده است: «التَّوْحِيدُ ثَمَنُ الْجَنَّة»(8) بهایی که باید بدهید تا به جنت برسید توحید است. کسی که موحد و اهل لا اله الا الله شد، جایگاهش بهشت است. اگر انسان اهل توحید شد به فلاح و رویش می رسد مانند بذری که شکوفا می شود. نوزادی که به دنیا می آید از همان ابتدا می گویند در گوشش اذان و اقامه بگویید، به او شهادتین و شهادت به ولایت را یاد دهید و بعد بگویید «حَيَّ عَلَى الصَّلَاة»، «حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ» فرصت خیلی کم است و از بچگی باید آماده باشد بشتابد و با سرعت برود. در معنای «حی» عجله تعبیر دقیقی نیست چراکه عجله از شیطان است سرعت صفت حمیده است «وَ سَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ»(ال عمران/133). حی به معنای سرعت است به سرعت به طرف نماز بروید به سرعت به طرف فلاح بروید وقت کم است. با گفتن اذان و اقامه در گوش نوزادی که به دنیا آمده می گویند «حَيَّ عَلَى الصَّلَاة»، «حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ» به سمت رویش، خدا، پیغمبر و امام راه برو که فرصت کوتاه است.

بنابراین بحث همان یک کلمه است و انبیا آمده اند تا بگویند: «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ» در سوره مبارکه هود در ابتدای سوره خدای متعال با بیان لطیفی این را خطاب به نبی اکرم(ص) می فرماید: «الر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ»(هود/1) ابتدا حروف مقطعه است که معنای خود را دارد و بعد از آن می فرماید این کتاب که به دست شما رسیده است ابتدا در یک مقامی همه آیاتش اِحکام پیدا کرده است، آیات محکمات است شاید یک معنای آن این است که کسی به راحتی نمی تواند آن را نقض کند هیچ نقص، ضعف و خلائی در آن نیست. هر آیه ای از آیات قرآن، آیات محکم هستند هیچ سستی در آن و هیچ ضعفی در بیان معارف آن نیست. سپس این کتاب تفسیر پیدا کرد و تبدیل به زبان عربی آشکار و مبین شد که ما بفهمیم وگرنه حقیقت قرآن این کتاب به زبان عربی نیست از عالم بالا آمده است. البته همه مراتب آن از جانب خداست و همه مقامات قرآن معصوم است که هیچ اشتباهی در آن نیست و پیغمبر خدا هیچ سخنی به آن اضافه نکرده و همه کلام خدا است. «كَلَامُكَ النَّاطِقُ عَلَى لِسَانِ نَبِيِّك‏»(9) کلام خداست که بر زبان پیامبر جاری شده است.

پیغمبر لسان الله است و از خود چیزی اضافه نکرده است. در آیه قرآن آمده است: «إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»(فتح/10) پیغمبر ما کسانی که با شما بیعت می کنند با خدا بیعت می نمایند شما دستت را بالای دستشان گذاشتی و بیعت کردند، دست خدا بالای دست آنهاست. دست پیغمبر، دست خداست. لذا وقتی در جنگ احد سنگ ریزه ها را از دست حضرت امیر گرفتند و در صورت دشمن پرتاب کردند فرمودند شاهت الوجوه قرآن می فرماید: «وَ مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لَكِنَّ اللَّهَ رَمَى»(انفال/17) ای پیامبر این کار شما نبود کار خدا بود شما انجام دادی در عین اینکه شما انجام ندادی. وقتی که سنگها را پرتاب می کردی شما پرتاب نمی کردی بلکه خدا پرتاب می کرد. پیغمبر لسان الله است.

در ابتدای سوره هود خدای متعال خطاب به پیغمبر می فرماید: «الر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ * أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ»(هود/1-2) پیغمبر ما به آنها بگو سخن، سخن خداوند است؛ این کتاب از طرف خدای حکیم خبیر است حکمت و آگاهی خدا در این کتاب ظهور پیدا کرده است. خدای متعال این کتاب را بیان می کند شاید مرتبه محکم کتاب همین است شاید همین محکم قرآن است که باز شده است. در آیه دوم آمده است: غیر خدا را عبادت نکنید و تنها خدا را عبادت کنید. من از طرف خدا آمده ام که شما را انذار کنم و بشارت دهم. شما را بیم دهم از خطرهایی که تهدیدتان می کند و بشارت دهم از ثواب هایی که در انتظار شماست و شما متوجه آنها نیستید. همه انذار و تبشیر قرآن، همه انذارهایی که در قرآن وجود دارد: عذاب دنیایی، اخروی و عذاب عالم برزخ، رنج ها و سختی ها و... و همه بشارت های قرآن که فقط بشارت به عالم آخرت نیست، بشارت به سعادت در دنیا، به نعمت و رحمت در عالم آ‌خرت و برزخ را هم شامل می شود، همه به «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ» برمی گردد. انذارهای قرآن، انذار نسبت به آن است که اگر غیرخدا را عبادت کنید گرفتار می شوید عذاب های دنیوی اقوام گذشته مختص همین بوده است. رنج های دنیا، نه سختی ها که سرمایه رشد هستند، عذابهای دنیا همه در اثر شرک در عبادت است به این معنا که غیرخدا را عبادت کردند و گرفتار شدند. عذاب آخرت هم همین است. در آیه 2 سوره هود پیغمبر می فرماید: من آمده ام انذار کنم و بشارت دهم. همه انذارهای خدا این است که غیرخدا را نپرستید اگر غیرخدا را بپرستید گرفتار می شوید اقوام گذشته را ببینید. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى»(طه/124) اگر از توجه به خدای متعال اعراض کردید زندگی تان تلخ می شود و عیش تنگ پیدا می کنید. ممکن است انسان هنگام سختی در وسعت باشد و یا ممکن است همه دنیا را داشته باشد ولی در تنگی باشد. چنین انسانی روز قیامت هم نه چشم دل دارد نه چشم سر. یکی از عافتهایش این است که چشم سر و چشم دل ندارد. به بیان قرآن: «كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ»(مطففین/15) آنها محجوب هستند. در دنیا در حجاب، در آخرت هم از لقای پروردگارشان محجوبند و این بالاترین عذاب است. لذا همه انذارها و بشارت های قرآن به «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ»(هود/2) بر می گردد.

استغفار و دروی از نجاسات برای قرب با تواضع در مقابل خدا و اولیاء الهی

اما اگر غیر خدا را عبادت کردید «وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ» استغفار کنید و از خداوند بخواهید که دامن هایی را که به آتش کشیده اید، خاموش کند چون عبادت غیرخدا جهنم است. انسانی که غیرخدا را می پرستد «إِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ * طَعَامُ الْأَثِيمِ * كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ * كَغَلْيِ الْحَمِيمِ»(دخان/43-46) گناهکاران طعامشان درخت زقوم است. مانند آب جوشان در درون آنها می جوشد. اگر کسی همین الان گناه کند طعامش همین است. هنگامیکه پرده حجاب کنار می رود می بیند که آتش می خورد و از شجره زقوم می خورد درحالیکه همین الان موحدین از شجره طوبی می خورند؛ فرق بین این دو در آن است که شجره طوبی در خانه امیرالمؤمنین است در روایات آمده است شاخ و برگ این درخت در خانه همه مؤمنین است و مؤمنین از شجره طوبی و غیر مؤمنین از شجره زقوم می خورند. اکنون نیز همینگونه است کسی که گناه می کند شیطان گناه از دهانش می گیرد، نجاسات است. نقل شده است انسانی که غیبت کرد به او می گویند افطار کن چنین کسی گوشت مرده برادرش را می خورد و نجاست خوار می شود. انسانی که گناه کرد نجاست خوار می شود. دهانی که از آن گناه بیرن آ‌ید نجس می شود و دیگر قابل نیست. بنابراین من هر وقت به حرم حضرت رضا(ع) می آیم ابتدا دهانم را به جای پای زوار حضرت پاک می کنم بعد اگر در شان خود دیدم به ضریح می زنم. ابتدا باید دهانی که شیطان نجس کرده است پاک شود. گفته شده وقتی می خواهید قرآن بخوانید مجرای قرآن را تطهیر کرده مسواک کنید که این نوع تطهیر از نجاسات ظاهری است. بنا به روایتی سفارش شده است هنگامیکه می خواهید نماز بخوانید مسواک کنید چون وقتی شما نماز می خوانید کلماتتان طعام ملائکه می شود اگر دهانتان آلوده باشد رنج می برند. فرمود انسانی که قرآن و نماز می خواند نورانی می شود؛ وقتی نماز می خوانید این کلمات نوری که از دهان شما بیرون می آید، لقمه ملائکه است. انسان باید دهانش را از آلودگی های ظاهری و باطنی پاک کند چراکه آلودگی های باطنی هم ملائکه را آزرده می کند. در روایت آمده است انسان نیت گناه می کند ملائکه می فهمند. سؤال شد از کجا می فهمند که ما نیت گناه کرده ایم؟ حضرت فرمود گناه بوی بدی دارد و تشبیه کردند و فرمودند در کنیف باز می شود شما از بوی آن متعذی نمی شوید؟ نیت گناه می کنید ملائکه رنج می برند. انسانی که گناه کرده دهانش آلوده است ابتدا باید این دهان را شستشو دهد و پاک کند.

یکی از علما که قابل اعتماد هستند نقل کردند ملا آقا دربندی، عالم زمان شیخ انصاری، به ایشان گفت: آقا شما مرجع تقلید شیعه شدید اجازه می دهید شیعیان عتبه و چارچوبه امیرالمؤمنین را ببوسند؟ شیخ مرتضی انصاری فرمودند: من اجازه می دهم گفتند آقا چرا فرمودند عتبه امیرالمؤمنین را سلمان و حسنین می بوسند. ما جای پای زوار حضرت ابوالفضل را می بوسیم زواری که آمدند رد شدند پا گذاشتند ما آنجا را می بوسیم. این تواضع در مقابل امام دهان انسان را پاک می کند و حال اگر با دهان پاک با امام حرف بزند ملائکه اذیت نمی شوند. چون همه طهارت در تواضع در مقابل خدا است. انسان همین که سجده کند پاک می شود، ملائکه همین که سجده کردند پاک شدند و این تعبیر خطبه قاصعه است انسان که در مقابل خدا سجده کند همه ‌آلودگی ها و گناهانش پاک می شود چون آلودگی ها از شیطان است و شیطان خناس است هر کس خدا را یاد کند شیطان از او دور می شود. تواضع در مقابل امام، سجده در مقابل خداست مثل ملائکی که در مقابل حضرت آدم تواضع کردند و این تواضع سجده در مقابل خداست. همین که انسان دهانش را به چارچوبه حرم و آ‌ستان حضرت می گذارد، این دهان پاک می شود و می تواند با این دهان پاک حرف بزند. «وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتَاعًا حَسَنًا»(هود/3) اگر مشرک هستید باید استغفار کنید تا پاک شوید و آتش دامنتان خاموش شود؛ توبه کنید و به سوی خدا روی آورید. استغفار و توبه دنیا و آخرت انسان را آباد می کند. تا زنده هستید خدای متعال خوب اداره تان می کند وقتی هم به عالم آخرت رفتید باز هم خدای متعال شما را اداره می کند. همه دعوت و توحید قرآن همین است. السلام علیک یا امیرالمومنین...

پی نوشت ها:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 43

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 11

(3) الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص:10

(4) الکافی (ط-الإسلامیة)، ج1، ص200

(5) الکافی (ط-الإسلامیة)، ج1، ص194

(6) الکافی (ط-الإسلامیة)، ج2، ص166

(7) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 303

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 517

(9) مكارم الأخلاق، ص: 343