نسخه آزمایشی
جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri, 19 Apr 2024

جلسه چهارم شب های ماه رمضان حسینیه آیت الله حق شناس / مقامات توحید و درجات بهشت در ارتباط با ولایت اولیاء الهی

متن زیر جلسه چهارم سخنرانی آیت الله میرباقری در ماه مبارک رمضان به تاریخ 9 تیرماه سال 94 می باشد که در حسینیه مرحوم آیت الله حق شناس تهران برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه توضیح و تفسیر آیات سوره هود بیان می کنند بشارت های نبی اکرم، منحصر در بندگی خداوند متعال و انذارهای ایشان از بندگی غیر خدا است. اخلاص در بندگی خداوند متعال، سرچشمه خیرات به انسان می باشد و عبادت غیر، نیز مبدأ عقوبت ها و رنج های اوست. توجه انسان به افتقار خود و رحمت و غنای خداوند متعال را دو رکن دعا می باشد و غفلت از دعا و استمداد از غیر، به معنای استکبار در عبادت و نوعی شرک در عبادت تلقی می گردد. الحاق و تمسّک به شجره طیبه توحید و ورود به وادی ولایت راه موحد شدن است و گره خوردن به شجره خبیثه، اعراض از خدای متعال می باشد. سیر در مقامات در وادی ولایت را سیر در درجات توحید برای موحّدین است که در این سیر، مقامات نبی اکرم و ائمه علیهم السلام باطن مقامات بهشت است و حقیقت موحّد شدن نیز رسیدن به شجره توحید می باشد...

بشارت و انذار رسول اکرم حول بندگی و عبادت خدا و آثار آن

بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمینَ و صَلّی اللهُ عَلی سَیِّدنا محمّدٍ و آلِه الطّاهرینَ و لَعنةُ الله علی أعدائهم أجمعین. قرآن کریم در سوره مبارکه هود فرموده است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * الر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ * أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ * وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى‏»(هود/1-3) در آیات آغازین سوره مبارکه هود، تقریبا اساس و شاید همه انذار و تمامی انذار و تبشیر نبی اکرم بیان شده است که من شما را انذار می کنم، هشدار می دهم نسبت به مخاطراتی که شما را تهدید می کند و بشارت می دهم نسبت به ثواب ها، خیرات و نتایجی که در انتظار شما است. همه انذارها به این بر می گردد: «ألا تعبدوا»؛ عبادت نکنید غیر خدا را، و همه بشارت ها به این بر می گردد که «الا الله»؛ خدای متعال را عبادت کنید، بندگی کنید. همه رنج ها، سختی ها، عقوبت های دنیا و آخرت در بندگی غیر خدا است و همه بشارت هایی که نبی اکرم به ما دادند از ما، تا بشارت هایی که به اولیا دادند، بشارت هایی که برای سلمان و بالاتر از سلمان است، همه بشارت به عبادت خدای متعال است.

اخلاص در بندگی و عبادت، سرچشمه همه خیرات است و عبادت غیر، مبدأ همه رنج ها و عقوبت هاست. معنی این کلمه نورانی که از ثامن الحجج علی بن موسی رضا نقل شده است همین است: «کلمه لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی»(1) اگرکسی وارد حصن توحید شد، هیچ رنجی او را تهدید نمی کند، نه در دنیا، نه در برزخ، نه در قیامت. همیشه در نعمت و امنیت است و بالعکس، اگر انسان از وادی توحید خارج شد، دچار رنج می شود. همه رنج ها مال عبادت غیر خداست. منتهی اشاره کردیم عبادت غیر خدای متعال و معنی«لا اله الا الله» همین است که هیچ موجودی اله نیست و شایسته عبادت نیست. فقط الله تبارک و تعالی است که اله است و همه در مقابل او متذلل و خاشع اند. و شایسته است ما هم آنجایی که خدای متعال به ما اختیار داده، او را پرستش کنیم. عالم الهی جز خدای متعال ندارد. منتهی خدای متعال در این موضوع به ما اختیار داده است. ما را مجبور نکرده که او را بپرستیم. می توانیم بپرستیم، می توانیم نفس را بپرستیم. اگر او را بپرستیم، همه بشارت ها مال خدای متعال است. همه رنج ها و عقوبت ها و انذارهای دنیوی و اخروی همه متوجه آن کسی است که غیر خدای متعال را می پرستد و عبادت می کند. اشاره کردیم که این عبادت یک مفهوم وسیعی دارد. فقط به معنی سجده در مقابل بت ها نیست که خیال مان راحت شود، بگوییم ما از همه انذارها در امان هستیم. بلکه شرک در عبادت مراتبی دارد. یک مراتبی از شرک هست که آن مراتب شرک آمرزیده شده است. اگر کسی استغفار کند، بخشیده می شود و حتی ممکن است خدای متعال تفضلا هم ببخشد بدون حتی شاید توبه ایی. به برکت شفاعت ببخشد. ولی یک شرک هایی هم داریم که غیر مغفور است. این که می گوید غیر خدا را نپرسید: «ألا تعبدوا الا الله»، فقط ناظر به شرک جلی نیست که آدم چوب و سنگ را جلویش بگذارد و سجده کند. بلکه هر پرستش، خضوع، تواضع و تذللی و هر دعایی نوعی شرک است.

توجه به افتقار خود و رحمت و غنای خداوند متعال، دو رکن دعا / غفلت از دعا و استکبار

یکی از اموری که در قرآن در دو طرف رویش تکیه شده است، دعا و خواندن است. از یک طرف می فرماید«وَ قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ»(غافر/60) که در کافی است، حضرت فرمودند خدای متعال ترک دعا را استکبار بر خودش به حساب آورده است. «ان الذین یستکبرون عن عبادتی»؛ یعنی آن هایی که از من نمی خواهند، استکبار نسبت به بندگی دارند، کبریایی دارند، توهم بزرگی برای خودشان می کنند. آدم اگر فقر خودش را فهمید، گدایی می کند. اینهایی که از خدا نمی خواهند، توهم کبریایی دارند، استکبار دارند. «یستکبرون عن عبادتی». لذا از آن طرف دعا روح عبادت است، مخ العباده است از خدا خواستن، اعلام افتقار؛ دعا یعنی چی؟ دعا دو رکن اصلی دارد: یکی اینکه ما فقر خودمان را بفهمیم و دوم غنا و رحمت و لطف آن طرف را. هم غنی است، هم رحمان و رحیم است. اگر این را فهمیدیم، آن وقت دعا می کنیم. انسان تا اضطرار خودش را نفهمید، دعا نمی کند. اگر اضطرار خودش را فهمید و یک تکیه گاه پیدا نکرد، باز هم دعا نمی کند. اگر فقیر بودن خودش و غنی بودن او را، اگر عبد بودن خودش و اله بودن او را فهمید، دعا می کند.

پس انسانی که از دعا غافل است، در واقع استکبار از عبادت دارد. به نوعی خودش را غنی یا مستغنی می بیند و لذا دعا نمی کند. انسان اگر استکبار نداشته باشد، انسان فقیر چطور می تواند از غنی نخواهد؟ انسان مضطر چگونه می تواند نخواهد؟ پس بنابراین همین طوری که این طرف دعا مخ العباده است، آن طرف هم دعا گاهی روح شرک است. لذا در قرآن مکرر این آمده است، می گویند «الذین تدعون من دون الله» اینهایی که غیر خدا صدای شان می زنید؛ دعا و خواندن یکی از انواع عبادت است. آدم اگر دستش به سوی دیگری دراز شد و از او خواست، مستقلا او را تکیه گاه خودش قرار داد، این نوعی عبادت است. کما اینکه فقر به سوی خدا بردن، مخ عباده است، اعلام افتقار به غیر کردن هم عبادت است. این آیات در قرآن شاید مکرر بیشترین قسمتی که من دیدم رویش تاکید شده است، همین دعا و خواندن است. می فرماید «...إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ»(حج/73) اینها یک پشه برای تان خلق نمی کنند. یک پشه اگر از او چیزی سلب کند، نمی توانند پشه را از خودشان دور کنند. شما چطور آنها را عبادت می کنید؟ از آنها کمک می خواهید؟ یا می فرماید اینهایی که شما صدایشان می زنید دعا می کنید، نمی شنوند، صدایتان را بشنوند، اجابت نمی کنند. همین طوری که دعا گاهی اوقات زبان حال است، گاهی اوقات زبان قال. یک موقع آدم شروع می کند دعای ابوحمزه از اول تا آ خر می خواند، یک بار حالش حال افتقار به خدای متعال است، غنای او، فقر خودش، اضطرار خودش عجزهای خودش را در خانه خدای متعال می برد، دائم کشکول گدایی اش دستش است. اصلا حرفی هم به زبان نمی آورد، ولی دائم حالت افتقار و التجاء و التماس دارد. این هم دعا است. در حالی که دعای اصلی این است. آن افتقار انسان دعای اصلی اش است. همین طوری که این طرف، دعای حضرت حق و عبادت حضرت حق، این مخ العبادة فقط دعای لفظی نیست، از آن طرف هم دعای بت ها و آله فقط دعای لفظی که نیست. یک موقع آدم با لفظ می خواند، یک موقعی از ته دلش به اینها تکیه دارد. وقتی گرسنه می شود، امیدش به طعام است. وقتی تشنه می شود، امیدش به آب است و واقعا از آنها استمداد می طلبد. اینها هم یک نوع عبادت غیر به حساب می آید، منتهی عبادت خفی.

پس شرک در عبادت فقط به این نیست که انسان بت ها بتراشد و بت ها را بپرستد، خورشید را بپرستد ماه را بپرستد، ستاره را بپرستد. بلکه اگر از آنها می خواهد، اعلام افتقار می کند، اعلام عجز و اضطرار می کند، این هم یک نوعی شرک است. لذا ما باید از همه این شرک ها نجات پیدا کنیم و همه مقامات توحید را بدست بیاوریم. بشارت هایی که به حضرت دادند به بهشت و درجات بهشت، بشارت هایی که برای موحدین دادند یک درجه نیست که آدم به اولی اش رسید قانع شود. باید برویم تا آخرین درجه بهشت که لقاء الله و آن مقامات هست، بدست بیاوریم. از این طرف هم از همه درکات شرک نجات پیدا کنیم.

الحاق به شجره طیبه، راه موحد شدن؛ اعراض از خدا و حقیقت شجره خبیثه

سخن در این بود که از نظر قرآن راه رسیدن به این توحید و اخلاص چیست؟ اخلاص در عبودیت، نجات از بت پرستی چطور پیدا می شود؟ در جلسه گذشته اشاره شد از نظر قرآن ما دو تا کلمه داریم: یک کلمه طیبه، یک کلمه خبیثه. کلمه طیبه کلمه توحید است. کلمه خبیثه کلمه کفر است. خدای متعال مثال زده است، فرموده: «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ * تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»(ابراهیم/24-25) و آن طرف هم «وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ»(ابراهیم/26) کلمه خبیثه هم مثل یک درختی است. واقعا این مثل را اگر آدم فهمید حقیقت کلمه خبیثه و کلمه کفر هم همین است. مثل یک درختی است که ریشه ندارد، از روی زمین سبز شده است، قرار ندارد. در جلسه قبل اشاره کردیم موحّد شدن به این است که انسان وارد وادی توحید شود و به این شجره توحید ملحق شود، وارد وادی ولایت بشود. آن طرف هم کفر و شرک و اعراض از خدای متعال یک شجره خبیثه است. اصلش در روایات دیده اید، بنی تیم و بنی عدی و بنی امیه، این ها شجره خبیثه هستند. اگر کسی به آنها گره خورد، به شرک در عبادت مبتلا می شود.

این نکته را اشاره می کنم، حتما رویش دقت شود. در یک قدم شرک به معنای چوب و سنگ پرستی است. در یک قدم دیگر شرک در عبادت به این است که انسان غیر خدا را بخواند، از غیر خدا بخواهد، به غیر خدا امید داشته باشد، از غیر خدا بترسد و برای غیر خدای متعال حقیقتی قائل باشد. هر چه هست، اوست. همه هر چه دارند، از او دارند. اگر کسی استقلالی برای غیر قائل شد، به او تکیه کرد، از او خواست، به او دل بست، از او ترسید، این مشرک می شود. ولی یک نکته لطیف تری است که چگونه آدم ها مشرک می شوند؟ این سوال سوال جدی است که آدمها چگونه مشرک می شوند؟ چگونه موحد می شوند؟ چگونه انسان می تواند به اخلاص در عبادت برسد؟ چگونه می تواند شرک های خفی را از دل خودش، از باطن خودش، از سرّ خودش دور کند؟ آن خبایا و زوایای پنهانی وجود انسان هم پاک شود، چگونه می شود؟ یک مثلی یادم است از علامه طباطبایی در یکی از کتب شان، رساله لب اللباب که ازشان نقل شده، دارند. آنجا می گویند دیده اید در حوض های قدیمی، گاهی اوقات آلودگی ها و خره ها ته نشین می کرد، آدم نگاه می کرد، می دید آب زلال است. همین که یک نفر وارد این آب می شد، یک تکانی می داد، کل آب آلوده می شد. گاهی این گونه است. انسان یک شرک های خفی و پنهانی دارد، وقتی در صحنه امتحان واقع می شود، سر بر می دارند، همه وجود انسان را شلوغ می کنند. آدم تا بیمار نشده است، خیال می کند موحد است. همین که بیماری شد، می بیند نه بابا! کجا تو موحد هستی؟ کجا به خدا تکیه داری؟ کجا از خدا می ترسی؟ کجا خدا را شافی می دانی؟ تا رزقش می چرخد موحد است. همین که یک مقداری سفره رزقش تنگ شد، سر و صدایش بلند می شود. آن شرک های ته نشین شده، سر برمی دارند. در بقیه امور هم همین طور است. تا بساط ما را خدا دایر کرده، با خدا هستیم. همین که یک خرده است بساط جمع می شود، آن وقت سر و صدای مان در می آید. این همانی است که آن شرک های مخفی ما بعد از این خفایا پاک می شود. چگونه آدم مشرک می شود؟ و چگونه از شرک نجات پیدا می کند؟ این نکته مهمی است.

موحد شدن به ورود به وادی توحید و سیر در وادی توحید است. وادی توحید وادی ولایت نبی اکرم و اهل بیت است. آنجا که وارد شدید، آدم را سیر در توحید می دهند، تا برسانند به سرچشمه توحید. نبی اکرم آمده ما را سیر بدهد، ببرد تو وادی توحید تا مقام اخلاص. ما را تا مقام لقاءالله ببرد. راه رسیدن به لقاءالله را هم خود حضرت بیان کرده است، که چگونه می شود به لقاءالله، به آن مرتبه کامل اخلاص در بندگی رسید. «فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»(کهف/110) اهل آن عمل صالح مقصود باشد و مشرک در عبادت نباشد، حتی شرک خفی نداشته باشد. در یک روایتی که خیلی لطیف است، حضرت فرمودند این که خدای متعال می فرماید: «و لا یشرک بعباده ربه احدا»؛ خیلی تعبیر بلندی است، باطن آیه را بیان کرده است، فرمود «لا یتخذ مع ولایت آل محمد ولایت غیرهم»(2) با ولایت اهل بیت ولایت، غیر را اخذ نکند. اگر در ولایت امیرالمؤمنین وارد شد، اما گاهی در کنار امیرالمؤمنین دیگری را هم قبول دارد، این هم دو گونه است، گاهی اوقات هم عرض حضرت کسی را قرار می دهد، می گوید حضرت چهارمی خلفای راشدین است. این یک گونه شرک در ولایت است. این شرک جلی است. یک شرک خفی هم دارد. شرک جلی مثل این است که می گوید امیرالمؤمنین، اهل بیت و صحابه. این شرک جلی جلی است. وادی ولایت نبی اکرم یعنی «تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» دیگر سوم ندارد. اصحاب خوب های شان شیعه هستند. پس ببینید این یک شرک جلی است. شرک خفی این است که انسان در رفتارش، دل بستگی هایش، عملش از وادی ولایت خارج می شود. این قاعده کلی را عنایت داشته باشید. همین طوری که در هر عملی از اعمال انسان، انسان یک نگاه می کند، یک حرف می زند، یک جمله می گوید، دوستی می کند یا می برد قطع می کند، در عمق این فعل اگر نگاه کنید، یک پرستش است. انسان یا دارد خدا را می پرستد، یا غیر خدا را می پرستد. همین طور که پرستش تعطیل شدنی نیست. نمی شود بگوییم من در این نگاهم پرستش نمی کنم. نمی شود. انسان یک هدفی دارد، به آن هدف دل بسته، در راه آن هدف دارد سرمایه گذاری می کند. پرستش تعطیل نمی شود، ولایت هم تعطیل نمی شود. ما هر کاری که انجام می دهیم، حتی یک ضربان قلب مان، یک نگاه مان، یا در محیط ولایت حضرت حق و اولیا الهی است، یا در محیط ولایت اولیاء طاغوت است. از نظر قرآن سوّم ندارد. «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور والذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات» دو تا ولایت است.

پس بنابراین اگر کسی می خواهد به مقام اخلاص در توحید برسد، حضرت این گونه فرمودند «لا یشرک بعباده ربه». اگر می خواهید به مقام لقاء الله برسید، حقیقت توحید را به شما عطا کنند، موحد و مؤمن شوید به مفهوم حقیقی اش، عالم تان عوض شود، شرک نداشته باشید، فرمود شرک در عبادت، یعنی «لا یتخذ مع ولایت آل محمد ولایت غیرهم». بعد در حدیث فرمود «و ولایتهم العمل الصالح»؛ آن عمل صالحی هم که خدای متعال فرمود، نبی اکرم به ما تعلیم کردند که اگر می خواهید به لقاءالله برسید، یک عمل صالحی است باید انجام دهید. نفرمود فلیعمل صالحا؛ «فلیعمل عملا صالحا»؛ فرمود آن عمل صالح معرفت الائمه است، ولایت ما است. حضرت راهش هم یاد داده، می گوید اگر می خواهید به لقاء الله برسید، اگر می خواهید موحّد کامل شوید، اول این عمل صالح را باید انجام دهید، باید ولایت ائمه را قبول کنید، بعد هم همه وجودتان در وادی ولایت باشد. وادی ولایت وادی توحید است: «ولایت علی بن ابی طالب». حصن توحید است. کما اینکه «کلمه لا اله الا الله حصنی»؛ اخلاص در ولایت داشته باشید، نه اینکه بگویید امیرالمؤمنین و دیگران. نه اینکه به طور مخفی از ولایت امیرالمؤمنین بیرون بروید. اگر انسان همه وجودش دنباله رو امیرالمؤمنین بود، با همه وجود وارد این وادی شد، که وادی اخلاص است، آدم را به سمت توحید می برند، انسان را پاک می کنند، تطهیر می کنند. این ولایت ولایتی است که «یخرجهم من الظلمات الی النور».

س ببینید کما اینکه این طرف اگر کسی بخواهد به اخلاص در توحید برسد، باید وارد وادی ولایت شود؛ آنان هستند که اصل توحید هستند، شجره توحید هستند. آنها هستند که توحید را بپا می کنند، آنها هستند که ارکان توحید هستند. هر کسی اگر می خواهد به توحید کامل برسد، باید با همه وجود فانی در وجود نبی اکرم شود. اگر کسی با همه قوا متعلق به نبی اکرم شد، تحت سرپرستی حضرت قرار گرفت، از غیر اعراض کرد؛ از سرپرستی نبی اکرم و اهل بیت جز اخلاص چیزی حاصل نمی شود. این است که در ذیل همین روایت فرمود «من اشرک بعباده ربه فقد اشرک بولایتنا» این عبارت را دو گونه می شود معنا کرد: یک معنایش این است که اگر جایی دیدی کسی شرک دارد، حتی شرک خفی، بدانید از ولایت ما خارج شده. اگر در ولایت ما خالص می ماند، ما او را خالصش می کردیم. یک جایی دستش را از دست امیرالمؤمنین جدا کرده، خب به شرک می افتد. پس راه رسیدن به اخلاص از نظر قرآن، قرآن اگر دعوت به توحید می کند، دعوت به مقامات می کند و حضرت به موحدین بشارت می دهد. همه بشارت های قرآن مال موحدین است. از بشارت ساده که جنت است تا مقام عالی که جنتی مقام رضوان و بالاتر از آن است. اگر همه بشارت های دنیوی و اخروی مال موحدین است، راه رسیدن به توحید به اخلاص و نجات پیدا کردن از شرک خفی و جلی، به خصوص شرک خفی، این است که انسان وارد وادی ولایت نبی اکرم و اهل بیت شود. اگر با همه قوا آنجا رحل انداخت، آن وادی وادی اخلاص است، وادی توحید است. از اولین قدم که وارد می شوید، نصاب توحید را دارید.

سیر در درجات توحید برای موحدین، سیر در مقامات در وادی ولایت

البته هر چه بیشتر در این وادی سیر کنید، به اخلاص بیشتر، به توحید بیشتر می رسید. سیر در درجات توحید برای موحدین سیر در مقامات در وادی ولایت است. این مضمون آیه قرآن که فرمود: «هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ»(آل عمران/163) حضرت آیه را این گونه معنا کردند: «هم درجات للمؤمنین»(3) محیط ولایت ما و ما درجات بر مؤمنین هستیم. هر کسی مقامش به اندازه جایگاهش در وادی ولایت ماست. ما باید در وادی ولایت با امام سیر کنیم، و امام ما را سیر می دهد، سیر در مقامات در وادی ولایت می دهد، سیر در مقامات وجودی خودشان می دهد. وادی توحید وادی وجود نبی اکرم است. هر کسی که به اندازه ای که در مقامات نورانیت نبی اکرم سیر می کند و به فنا در آن مقامات می رسد، به مقام توحید می رسد. تا برسد به سرچشمه که مثل نور و آن مثل نور الهی وجود مقدس نبی اکرم، اصل نبی اکرم است. پس همین طوری که توحید از این طرف همین گونه به کسی داده نمی شود. هر کسی بیاید بگوید آقا من می خواهم راه توحید را بروم، می شود مثل ابلیس. ابلیس دو رکعت نماز خوانده، چهار هزار سال طول کشیده است. توحید از آن در نمی آید. اگر کسی در وادی ولایت امیرالمؤمنین رفت، در وادی ولایت الله رفت، در وادی نبی اکرم وارد شد، به این شجره طیبه متمسّک شد، با تعابیر مختلفی که در قرآن است، سیرش در مقامات توحیدی با نبی اکرم معنا می شود، حضرت او را سیر می دهند. انسان را به معراج می برند. «الصلاة معراج مؤمن» این نماز را که می خوانی، می برند به معراج. کی می بردت؟ ملائکه می برند؟ ملائکه چه کاره هستند؟ ملائکه کارگزاران دستگاه حضرت امیر هستند. معراج چیست؟ معراج مقامات خود نبی اکرم و امیرالمؤمنین است. تعابیری در روایت دارد. حضرت وقتی به معراج رفتند، خدای متعال با لسان امیرالمؤمنین صحبت کرد. این یعنی چی؟ یعنی متکلم در آن مقام هم امیرالمؤمنین است. منتهی امیرالمؤمنین همان رسول الله است، وجود مقدس رسول الله همان امیرالمؤمنین است. مقامات معراج که مؤمن دارد، در مقامات ولایت آنهاست. خبر دیگری نیست. بعضی ها سخت شان است، اگر گفتند معراج یک باب هایی است، بالا می روی، می گویند خب خوب شد. اگر گفتیم مقامات امیرالمؤمنین است، سخت شان می شود. یعنی مثلا می تواند معراج یک مقامات هپروتی تخیلی باشد، ولی اگر گفتیم مقامات امیرالمؤمنین است، سیر در معراج یعنی بروید تا مقامات ولایت حضرت، هر نمازی که می خوانید، یک سیری با حضرت کنی، حضرت را ببینی برگردی. معراج همین است. آدم وقتی در نماز می ایستد اگر خیلی موحد شد، می برند و یک چهره نمایی از نبی اکرم برایش می شود و بر می گردد.

حقیقت ذکر و صلاه به وجود مقدس حضرت برمی گردد. حقیقت نماز ذکر است لذا فرمود: «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي»(طه/14) و «وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ»(عنکبوت/45) ذکر الله نبی اکرم است. در قرآن مکرر ذکر به نبی اکرم تفسیر شده است. لذا در روایت ذیل آیه «الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ‏ تَطْمَئِنُ‏ الْقُلُوب‏»(رعد/28) فرمود: «بِمُحَمَّدٍتَطمَئِنُّ القُلوبُ وَ هُوَ ذِكرُاللَّهِ وَ حِجابُهُ»(4) همه وادی ذکر وادی ولایت نبی اکرم است. از همه لطیف تر در آیه نور توضیح داده که نور نبی اکرم در مشکات تجلی پیدا می کند و این مشکات در خانه های خواهد آمد که «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ»(نور/36)؛ اصلا ذکر در وادی نبی اکرم است. چون خود حضرت عین ذکر هستند. نور در بیوت نبی اکرم است. چون خود حضرت کلمه نور هستند. «نبی رحمتک و کلمه نورک»(5) پس این طرف توحید یک چیز خیالی نیست. آدم باید وارد ولایت نبی اکرم و اهل بیت شود. انسان را در مقامات توحیدی و اخلاص که مقامات وجودی خودشان هست سیر می دهند. آدم را می برند تا برسانند به حقیقت توحید که «معرفتی بالنورانیه معرفه الله»(6) اگر آدم توانست امیرالمؤمنین را در آن سیمای حقیقی اش ببیند، آن مثل نور الهی که حقیقت نورانیت نبی اکرم است ببیند «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ» اگر آن را دیدی، موحد حقیقی می شوی. خدا را در آینه حقیقی نبی اکرم مشاهده کنی، عین توحید می شود.

اساس بت پرستی و شیطنت از شیطان و اولیاء طاغوت

این طرف هم همین طوری است. درست است انسان چوب و سنگ می پرستد، مشرک می شود. انسان اگر از غیر خدا خواست، مشرک می شود. کمی جلوتر برود، چوب و سنگ هم نیست، آدم به غیر خدا تکیه می کند، مشرک می شود به شرک خفی. ولی سوال این است کی این بت ها را بپا می کند؟ کی می آید مردم را دعوت می کند به سنگ و چوب؟ انبیاء آمدند و این بت های چوبی را شکستند و بت کده را ویران کردند. روی دوش نبی اکرم، امیرالمؤمنین همه بت ها را از کعبه پایین ریختند. خیال نکنید تمام می شود. یک بت های جدید برای آدم می تراشند، بت تکنولوژی، بت فلان. بت که شاخ و دم ندارد. شیطان یک بت های جدید برایمان می تراشد. شکل بت مان عوض می شود. آن موقع خرما درست می کردند، تکیه می کردند، خیال می کردند خرما حفظ شان می کند، صبح هم خرماها را می خوردند. حالا هم یک گونه دیگری است. یک تکیه گاه دیگری برای خودمان درست می کنیم. یعنی شیطان که ما را رها نمی کند. اساس بت پرستی و شیطنت مال شیطان و اولیاء طاغوت است.

 همین طوری که این طرف «ارکان توحیدک» داریم، آن طرف هم ارکان کفر داریم. همین طور که این طرف اولیاء الهی داریم، آن طرف اولیاء طاغوت داریم. آنها «یخرجونهم من النور»؛ یعنی از وادی توحید الی الظلمات؛ یعنی وادی شرک. وادی توحید وادی نور است؛ «الله نور السموات و الارض». وادی شرک وادی ظلمات است. این سیر توسط کی واقع می شود؟ «والذین کفروا اولیاءهم طاغوت». آنها هستند که «یخرجونهم من النور الی الظمات». پس آن طرف هم کلمه کفر یک شجره خبیثه است. اگر دیدید کسی مشرک شد، در وقع از شاخ و برگ آن شجره خبیثه شده است، از فروع آن شجره خبیثه شده است، از آن شجره خبیثه می خورد. همین طوری که این طرف شجره طوبی داریم که اصلش در خانه امیرالمؤمنین است، در روایات هست. در بعضی روایات هم به خود امیرالمؤمنین تفسیر شده است. «السَّلامُ عَلى شَجَرَةِ طوبى»(7) و شاخ و برگش در خانه همه مؤمنین در بهشت است و همه مؤمنین از شجره طوبی می خورند. رزق شان را از دست امیرالمؤمنین می گیرند، رزق مادی و معنوی شان را. ماه رمضان شان را از امیرالمؤمنین می گیرند. آن طرف هم یک شجره زقوم و طعام الاثیم است. گناه کاران طعام شان شجره زقوم است، از شجره زقوم می گیرند، از شجره خبیثه می گیرند، از میوه شجره خبیثه می گیرند. این شرکی که در دلشان است، صفات رذیله ای و نفاقی که هست، ثمرات آن شجره خبیثه است. اوست که دارد می دمد، شیطان است که نفخ و نفث دارد. دعای روز ماه رمضان را خواندید، حدود بیست تا از مضرات شیطان را گفته است. خدایا به تو پناه می برم از نفخه، نفثه، وسوسه، کیده، خدعه، مکاره، غروره، امانیه، شرکه و...(8)

پس حقیقت شجره کفر اولیاء طاغوت هستند. اولیاء طاغوت چه کسانی هستند؟ دشمنان نبی اکرم اند. حقیقت شجره توحید نبی اکرم و اهل بیت هستند، حقیقت وادی توحید نبی اکرم و اهل بیت هستند. حقیقت و وادی کفر آن طرف است. اگر کسی مشرک می شود، آنها شرک را در او می دمند. البته بی خودی آنها ولایت پیدا نمی کنند. «والذین کفروا اولیائهم الطاغوت». خدای متعال ما را آزاد گذاشت در این که اُلوهیت او را بپذیریم یا نپذیریم. خیلی عجیب است آیه الکرسی دیگر. اُلوهیت وقتی تعریف می شود در آیه الکرسی، بعد می فرماید «لا اکراه فی الدین». باطنا کار با نظام حقوقی ندارید. باطنا مکره نیستید، آزاد هستید در پذیرش اُلوهیت. اگر پذیرفتید، «الله ولی الذین آمنوا». اگر کفر ورزیدید، «والذین کفروا اولیائهم». نتیجه چه می شود؟ نتیجه این می شود که همه انذارهایی که کردند، گفتند مواظب باشید وارد وادی ولایت اولیاء طاغوت نشوید، شرک نورزید، از آنها تبرّی تام بجویید. همه بشارت هایی هم که دادند، گفتند از نبی اکرم جدا نشوید، از امیرالمؤمنین جدا نشوید. همه بشارت ها اینجاست. همه انذارها آنجاست. پس در واقع آن کفری که ما از آن تبرّی می جوییم، یک چیز خیالی و موهوم نیست. یک کلمه کفر دارید، می گوید مواظب باشید به این کلمه کفر مبتلا نشوید. اگر مبتلا شوید، شما را تا گاو و ماهی می برند. می برند مشرک محض می کنند. «یخرجونهم من الظلمات». تا شما را هم صحبت آتش نکنند، دست بر نمی دارند. این طرف چیست؟ این طرف هم یک حقیقت نورانی به نام نبی اکرم و اهل بیت است. سیر در این وادی، سیر در مقامات توحید است.

مقامات نبی اکرم و ائمه، باطن مقامات بهشت

نکته آخر اینکه همه بشارت هایی هم که می دهند، بشارت به بهشت، به رضوان می دهند، همه این بشارت ها بشارت به خود ولایت نبی اکرم است. همه مقامات بهشتی ما مقامات نبی اکرم است. همه نعم بهشتی باطنش امام است. این در آیات قرآن با لطافت بیان شده است. در روایات ما عجیب آمده است. این روایت را مرحوم مجلسی وقتی نقل می کنند از بصائرالدرجات، یک شرحی بر آن دارند. روایت ذیل آیات سوره مبارکه واقعه است که در مورد اصحاب المیمنه بیان می کند: «وَمَاءٍ مَّسْكُوبٍ * وَفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ * لَّا مَقْطُوعَةٍ وَلَا مَمْنُوعَةٍ * وَفُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ * إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاءً» مقامات بهشتی اصحاب یمین را ذکر می کند، می فرماید اینها آب گوارایی برایشان «ماء مسکوب»، میوه های فراوان که دائما در اختیار آن هاست، «لا مقطوعه و لا ممنوعه»؛ نه پایانی دارد، نه منع می شوند، همیشه در اختیار آنهاست، «و فرش مرفوعه»؛ بساطت های نعمت و لذت برایشان فراهم است. حضرت فرمودند «إنه و اللَّه ليس حيث يذهب الناس إنما هو العالم و ما يخرج منه»(9) این آیه آن جور که مردم خیال می کنند، نیست. ناس در این جور موارد معمولا مقصود آن هایی است که از اهل بیت جدا هستند و معارف شان را از دیگران می گیرند. برای خودشان دکان درست کردند. می فرماید آن که آنها می گویند نیست. این نعمت های بهشتی حقیقتش عالم است و آنچه از عالم صادر می شود. عالم در این روایت یعنی امام معصوم. حقیقت این نعم امام معصوم است.

بعد مرحوم مجلسی این روایت را توضیح می دهند می گویند یعنی چی ماء مسکوب؟ فاکهه کثیره امام است اینها یعنی چی؟ ابتدا می گویند که غیر از این بهشت ظاهری که در عالم آخرت ما وارد می شویم که واقعا نهرهای آب و میوه های فراوان است، بساطت لذت و خوشی برای مؤمن فراهم است؛ البته لذت های بهشت همه نورانی است. این لذت های ظلمانی نیست. می فرماید غیر از آن بهشت، یک بهشت باطنی هم داریم که وادی ولایت امام است. شروع می کنند شرح کردن این ماء مسکوب آنجا چیست، فاکهه کثیره در وادی ولایت امام یعنی چه، بعد یک قدم می روند جلوتر می گویند بلکه همان بهشتی هم که در عالم آخرت است، باطنش همین ها است. گمان می کنم این دومی درست است. یعنی اصلا همه نعم باطن بهشت امام است. از شما یک سوال می کنم آیا همه نعمت هایی که در دنیا به ما می رسد، نازله رحمت خداست یا نه؟ بهشت هم همین طور است. رحمت خداست. امام معدن رحمت است، رحمة موصوله است. هر چی که به ما می رسد از وادی ولایت امام است. ما را بشارت به توحید دادند و انذار از شرک کرده اند ولی در ترجمه دقیق به ما گفته اند از نبی اکرم و اهل بیت جدا نشوید. دنبال اولیاء طاغوت نروید. «الا تعبدوا الا الله»؛ یعنی این. یعنی از شجره طیبه جدا نشوید. به شجره خبیثه ملحق نشوید. آن وقت روایات چقدر قشنگ معنا می شود.

اول ماه شعبان یک روایت مفصلی است که مرحوم محدث قمی یک قسمتش را نقل کردند. روایت در بحار و بقیه مصادر هست. روایت مفصل است که امیرالمؤمنین عبور می کردند، دیدند یک عده ای نشستند راجع به قضا و قدر بحث می کنند، توبیخشان کردند، گفتند این بحث هایی که به شما مربوط نیست، چرا بحث می کنید؟ بعد توضیح دادند ماه شعبان است، گفتند من دارم می بینم شجره طوبی شاخ و برگ خودش را از بهشت از شجره طوبی نازل کرده است و شما را با خودش بالا ببرد و می بینم یک عده ای به این شاخ و برگ ها متمسک هستند. بعضی یک شاخه، بعضی بیشتر دارند با شجره طوبی سیر می کنند. شجره زقوم هم شاخ و برگ خودش را از اعماق جهنم آورده، در اختیار قرار داده است. یک عده ای با این شاخ و برگ ها دارند می روند تو اعماق جهنم. ماه یک چنین ماهی است، حواس تان را جمع کنید، مواظب باشید، با شجره طوبی سیر کنید، با شجره زقوم سیر نکنید. خب شجره طوبی کیست؟ «السلام علی شجره طوبی». امیرالمؤمنین شاخ و برگ ولایت خودش را پهن کرده. این که در ماه رمضان درهای بهشت باز است، درهای بهشت درهای ولایت نبی اکرم است. و اینکه درهای جهنم بسته است، یعنی باب ولایت شیطان مسدود شده است.

حقیقت موحد شدن یعنی رسیدن به شجره توحید

 بنابراین نکته همین است، موحّد آن کسی است که با شجره توحید سیر می کند. لذا فرمود شیعیان ما برگ این درخت هستند. بالاتر از این که ما مقام نداریم. فرمود شیعیان ما برگ های شجره توحید هستند. حتی این شجره توحید در عالم دنیا برگ می دهد، در پاییز برگش می ریزد. دوباره فرمود هر مؤمنی به دنیا می آید یک برگ به او ا ضافه می شود، از دنیا که می رود یک برگ از آن کنده می شود. این شجره توحید در این عالم ماست. در آن عالم هم آدم که از این دنیا می رود، دوباره در آن عالم سبز می شود. پس حقیقت موحد شدن یعنی این. یعنی رسیدن به شجره توحید. یعنی رسیدن به کلمه توحید. «کلمه لا اله الا الله حصنی». این کلمه «فمن دخل حصنی» پیداست که این کلمه از جنس لفظ نیست. والا نمی شد واردش شد. «فمن دخل حصنی امن من عذابی». این کلمه توحید خود نبی وادی ولایت نبی اکرم است و محیط نورانی ولایت شان. آن طرف هم محیط ظلمت است. همه انذارهای قرآن به این دو تا بر می گردد: به انذار در شرک در عبادت و اخلاص در بندگی. شرک در عبادت، نتیجه اعراض از ولایت الله و تولی به ولایت دیگران است و اخلاص در عبادت نتیجه تولی به ولایت الله است. لذا حقیقت توحید با تبرّی و تولّی درست می شود. این می شود باطن توحید.

این نکته خیلی جای تأمل دارد، همه بشارت های قرآن را ببینید. اول که آدم وارد وادی توحید می شود، میوه های بهشتی می بیند اول که به بهشت هم نرسیده، همین میوه های دنیایی را می بیند، به او می گویند موحّد باش، این میوه ها، رزق ها و نعمت ها از خداست. خدا را ببین. اگر کم کم یک مدتی اهل حمد بود، پرده ها کنار می رود، هر نعمتی که می بیند، در آن نعمت رحمت خدا را مشاهده می کند «و برحمتک تعلّقی» از سرچشمه رحمت خدا می نوشد. اسیر آب و نان و چای و اینها نیست. اگر یک خرده بالاتر رفت، نعم بهشتی را به او نشان می دهند. اگر در نعم بهشتی هم غور کرد، آنجا هم میهمان خود خدای متعال می شود. ضیافت خاص است، می شود «جنّتی». همه این مقاماتی که می بینید، مقامات نبی اکرم است. هم در دنیا همه نعمت های بهشتی و بشارت های موحدین را خود حضرت می دهند. من این جمله ای که در باب امیرالمؤمنین از وجود مقدس نبی اکرم وارد شده است که «و انت تنجز عداتی»(10) گمان می کنم معنایش این است: وعده هایی که پیغمبر به ما داده خودش نقد می کند، خودش وفا می کند. هر چه پیامبر به موحّدین وعده داده، امیرالمؤمنین وفا می کند. لذا لواء الحمد روز قیامت دست امیرالمؤمنین است. کلید بهشت را خدای متعال که در روایت هست، دست نبی اکرم می دهد؛ یعنی مأمور می شود خازن بهشت می آید کلید را می دهد، حضرت کلید را دست حضرت امیر می دهند. کلید جهنم را هم همین طور. همه درجات بهشتی که پیغمبر وعده داده، همان باغستان ها و نخلستان ها و مقامات امیرالمؤمنین است، تجلیات خودشان است. لذا همه ازلاً و ابداً میهمان نبی اکرم هستیم. هیچ خبری هم در عالم غیر از این نیست. در بهشت هم برویم، میهمان هستیم، در فوق بهشت هم برویم، میهمان هستیم. صاحب خانه کیست؟ امیرالمؤمنین علی علیه السلام. البته پیداست صاحب خانه حقیقی خداست، ما که ائمه را نمی پرستیم، ولی آقا صاحب خانه هستند. لذا در دعای ماه رجب فرمودند: «لا فرق بینک و بینها الا انهم عبادک و خلقک»؛ هیچ فرقی بین تو و آنها نیست، الا اینکه آنها عباد و خلق تو هستند.

لذا همه بشارت ها بشارت به بهشت خودشان است. لذا بالاترین بهشت بشارتی که امام حسین روز عاشورا به سعید بن عبدالله داده است. سپر حضرت شد، حضرت نماز را خواندند، سیزده چوبه تیر را با بدنش گرفته بود، حضرت بالا سرش آمدند، عرض کرد هل اوفیت؟ آقا شما قبول کردید؟ حضرت فرمود «انت امامی فی الجنه»؛ به سعید بن عبدالله روز عاشورا می گویند «انت امامی فی الجنه». یعنی بهشت سعید بن عبدالله این است که دائما در محضر امام حسین است. در روایت هست که همه مقامات بهشت از نور سید الشهدا آ فریده شده، دیده اید روایت را، فرمود بهشت از نور سیدالشهداء آفریده شده با همه مقاماتش. آن وقت آنهایی که اخص الخواص هستند، «انت امامی فی الجنه». لذا همه بشارت ها همین هست. همه انذارها هم از گرفتاری در ولایت اولیاء طاغوت است که حقیقت نار و جهنم هم همان افراد هستند. «النار ولایت عدو آل محمد»(11)

ذیل این آیه قرآن «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ * وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ»(انفطار/13-14) امام رضا فرمود نعیم ولایت ماست. ابرار شیعیان هستند «انتم نور اخیار و هداه ابرار». آنهایی که به هدایت امام می رسند، می شوند ابرار. حضرات امام الابرار هستند. اگر کسی جزو ابرار شد در نعیم قرار می گیرد. نعیم به محیط ولایت حضرات تفسیر شده است و این مطلب ذیل آیات سوره مبارکه تکاثر که فرمود: «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» قابل مشاهده است. در واقع خدا بهشت را در دنیا آورده است، و روز قیامت سوال می کند وارد بهشت شدید یا نشدید؟ سوال همین است. من بهشت را آوردم در اختیار شما گذاشتم، رفتید توی بهشت یا نرفتید؟ جهنم هم درش باز بود رفتید توی جهنم؟ لذا همه چیز و همه دل مشغولی ما باید همین یک کلمه باشد که به امام برسیم که اگر رسیدیم به توحید و بهشت برین دست یافته ایم. السلام علیک یا اباعبدالله....

پی نوشت ها:

(1) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏2، ص: 134

(2) تفسير القمي، ج‏2، ص: 47

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 430

(4) تفسير العياشي، ج‏2، ص: 211

(5) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏2، ص: 494

(6) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏26، ص: 1

(7) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 217

(8) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج‏1، ص: 26

(9) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 505

(10) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 97

(11) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏24، ص: 321