نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

جلسه چهارم شبهاي ماه رمضان حسينيه حق شناس/ سیر در سحرهای ماه مبارک با دعای ابوحمزه/ اصلاح نیازهای انسان در ادعیه

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 12 خرداد ماه 96 است که به مناسبت ماه مبارک رمضان در حسینیه آیت الله حق شناس رحمۀ الله علیه ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ از عنایات ویژه ای که خدای متعال به ما داشته و اسباب آن را هم برایمان ایجاد کرده است، مسئله دعاست. دعا گنجی است که انسان را سیر می دهد و بهترین و معتبرترین دعا هم چیزی است که از امام معصوم نقل شده و به دست ما رسیده است. نفسی که با دعا ساخته می شود محبت به خدا در آن زبانه می کشد و شعله های شهوت و دنیاپرستی در آن خاموش می گردد. بنابراین باید سعی کنیم با دعای معصوم سیر الی الله داشته باشیم چرا که عنایت و نفس ایشان پشت دعاست و آن را به سر منزل مقصود می رساند. انسان باید همیشه از خودش مراقبت کند و بر خواسته ها و نیازهایش کنترل داشته باشد چرا که دنیای سرمایه داری امروز در تلاش است تا پیوسته ما را دچار نیازتراشی کند و توجهمان را از آنچه که برایش آفریده شده ایم بازدارد. نیازهای انسان عامل حرکت او هستند و در حقیقت دستگاه شیطان با ایجاد نیازهای کاذب انسان را به سمت غیر می کشاند. ما باید نیازهایمان را تهذیب کنیم و سر و سامان بدهیم و اصلا یک بخش مهم تقویت نفس همین است که انسان نیازمندی هایش تنظیم بشوند.

بهره مندی از دعا با تهذیب نیازها

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين‏ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين‏ وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم‏ أَجْمَعِين‏. یکی از بزرگترین عنایاتی که خدای متعال به ما داشته و از نعمت های بزرگ الهی این است که باب دعا را به روی ما باز کرده، یعنی امکان این که ما از خدای متعال بخواهیم برای ما فراهم شده و بعد هم این دعا و خواست ما را مقرون به اجابت قرار داده است. اگر خدای متعال کاری می کرد که ما دائم مشغول با همین اسباب و وسائل باشیم و اصلا توجهی به او نکنیم و از او نخواهیم، محروم می ماندیم، بنابراین خدای متعال این باب را به روی ما باز کرده و بعد هم به دنبال دعا وعده به اجابت داده است. لذا نکته اول این است که یک گنج بزرگ در اختیار ما قرار داده شده است.

مطابق با نکته دوم ما در کنار این که باید خواسته های کوچک خودمان را از خدای متعال بخواهیم و در آنها به غیر از او تکیه نکنیم، باید تلاش کنیم تا نیازهای بزرگ را در خودمان زنده کنیم، فطرت خودمان را احیا کنیم و آن اضطرارهای بزرگی که در ما هست را به فعلیت برسانیم و در حقیقت اهل اضطرارهای بزرگ باشیم و نسبت به خدای متعال و رفعت در دعا نیاز پیدا بکنیم.

نکته سوم این بود که ما باید نیازها و خواسته های خودمان را اصلاح و تهذیب کنیم. یک سلسله نیازهای نفسانی و شیطانی است که نیاز حقیقی انسان نیستند بلکه نیازی است که انسانِ های شیطان صفت و شیاطین در وجود آدم ها ایجاد می کنند که باید آن ها را حذف کنیم، از آن طرف یک سلسله نیازهایی خاموش اند، که باید آتشفشان آن ها را در وجود خودمان فعال کنیم و هرکدام از نیازها را در جای خودش بنشانیم. هیچ نیازی را از موقعیت خودش بزرگتر یا کوچکتر نکنیم چرا که باید هر نیازی به اندازه خودش بهش پرداخته بشود.

پس ما باید نیازهایمان را تهذیب کنیم و سر و سامان بدهیم و اصلا یک بخش مهم تقویت نفس همین است که انسان نیازمندی هایش تنظیم بشوند. یک سلسله نیازهایی در انسان هست که واقعا او را زمین گیر می کند و البته نیاز واقعی هم نیست و مصنوعی است که ما در اطراف خودمان ایجاد کردیم و واقعا هم احتیاج به اینها نبوده است.

برای یک لقمه خوردن که احتیاج به این همه بساط نیست. سفره های رنگین و خوراکی های متنوع، مثلا دویست نوع ماست با طعم و اسانس های مختلف که نیازی به آن ها نیست. این ها سلسله نیازهایی است که برای تولید ثروت به آن تکیه شده وگرنه اصل انسان نبوده که متناسب با نیاز او ساخته شود بلکه برای تولید سرمایه نیاز انسان را تغییر داده اند. به خصوص دنیای مدرن به شدت این کار را کرده و نیازهای مصنوعی فراوانی را در ما ایجاد کرده که لازم است آن ها را تهذیب کنیم.

بخشی از این مسئله مسئولیت حکومت و دولت و مدیریت هاست و یک بخش هم مربوط به مدیریت خودمان است. ما که نباید خودمان را در این موج بیاندازیم و با آنها حرکت بکنیم. چه نیاز به فروشگاه های بزرگ چنین و چنان و هزاران رقم خوردنی و آشامیدنی است؟ واقعا نیاز نیست، البته آدم وقتی معتاد شد هرچه هم بگویی بد است او که باور نمی کند، می گوید شما عقلتان نمی رسد ولی واقعیت این است که یک سلسله نیازمندی ها و اعتیادهایی است که دستگاه شیاطین برای ما درست کردند و نیاز واقعی انسان نیست و البته بخش عمده ای از همت انسان ها را هم به خودش مشغول کرده که باید حذف بشوند.

این بخش یک قسمت مهم تربیت نفس است که انسان نیازمندی های خودش را اصلاح، کنترل و مدیریت بکند تا دست دیگران و شیاطین نباشد که من چه احساس نیازی بکنم چون نیازهای انسان پشتوانه حرکت انسان هستند. شما اگر نیاز انسان را بردارید، او دیگر حرکتی نمی کند.

نکته دیگری که عرض شد این بود که وقتی اضافه این نیازها حذف شد، یک سلسله نیازهایی که نیست باید فعال بشوند یا اینکه خاموش اند و باید بالفعل بشوند. این اضطرارها و نیازها در فطرت ما هست که باید بالفعل کنیم و البته بعد هم برای تأمین و ارضاء این نیازها باید تلاش کنیم. واقعا بشر نیاز به مناجات با خدای متعال و خشوع و بندگی دارد و از آن لذت می برد. اینها را ما باید در خودمان فعال بکنیم و به اندازه ای هم که اهمیت دارد بهش بپردازیم.

تربیت نفس با دعا

نکته دیگری که اشاره شد و جای تأمل دارد این است که همه نیازهایی که در ما پیدا می شود باید برگردد به نیاز به خدای متعال و مهمترین مسئله این است. در حقیقت راه های ما به سوی خدای متعال فقر و نیازهای ما هستند.

بر فرض محال در عالم هزارتا خدا هم بود، اینها باهم کاری نداشتند و به هم نیازی نداشتند. ما نیازهایمان طریق ارتباطتمان با خدای متعال است، باید نیازها فعال شود و این اضطرارها را به سوی خدای متعال هدایت می کنیم. دعا کارش همین است که نیازهای ما را فعال کند. نیازهای ما را تهذیب می کند و آن ها را از غیر خدای متعال قطع می کند و فلش وجود ما را به طرف خدای متعال هدایت می کند. خاصیت دعا هم این است و لذا واقعا دعا آن اکسیر اعظم است. حالا من اهل شعر نیستم اما «گدایی در میخانه طُرفه اکسیری است» واقعا همین است، مس وجود انسان با دعا طلا می شود.

واقعا اگر آدم اهل دعا شد، این شخص اصلا آدم دیگری می شود. این وادی محل تربیت نفس با دعاست و یکی از سلوک هایی که معصومین به ما دادند این است که نفس ما را با دعا تربیت ساختند و شعله های شهوت و هوس های ناروا را خاموش کردند. با دعا شعله محبت به خدا و عشق به حضور و نجوا را در ما زنده کردند و مهم تر از همه این است که همه نیازهای ما را به سمت خدای متعال هدایت کردند. از اول دعاهایی که از معصومین نقل شده تا آخر دعاها یک جمله ای که انسان را ذره ای از خدای متعال منحرف کند نمی بینید. با این که همه این وادی، وادی خواسته ها و نیازها و حاجات و تقاضاهای ماست ولی همه اینها به سوی خدای متعال هدایت می شوند.

نکته آخری که در مقدمه عرض می کنم این است که اگر دعا تربیت نفس است، یکی از بهترین برنامه ها برای تربیت انسان و اصلاح نفسش و سرو سامان دادن خواسته ها و نیازهای و تمناهایش دعاست. انسان باید این تربیت را به که بسپارد؟ چه کسی باید جز معصوم سرپرست من باشد و نفس من را در این وادی هدایت کند؟

سیر با معصوم

لذا اگر کسی می خواهد دعا بخواند باید مأنوس با دعا و مناجات های معصومین باشد. اگر کسی اهل صحیفه سجادیه شد، با صحیفه علویه دائم مأنوس بود، همیشه به ابوحمزه و بقیه دعاها توجه داشت و دائم با مفاتیح الجنان سر و کار داشت، این آدم تحت تربیت معصوم قرار می گیرد. دیگران هم خیلی هایشان انسان های خوبی هستند، نمی خواهم بگویم مربی های بدی هستند. حتی آنهایی که واقعا در این وادی راه رفتند و سالک اند مثل «حافظ»، ولی انسان نباید تربیت نفس خودش را به او بسپارد. نباید با دیوان حافظ تربیت بشود، کتاب خوبی است اما آدم را متوقف می کند. اگر انسان بخواهد نفسش را تربیت کند و خواسته های بزرگ را در خودش ایجاد کند، باید خودش را به دست معصوم بسپارد و دعاهای معصوم را بخواند.

شما وقتی مأنوس با حافظ شدید و اگر خیلی خوش بین باشیم بگوییم ایشان هنوز دستش باز است و قدرت دستگیری دارد و می تواند روح شما را سرپرستی کند و سیر بدهد، پس شما دارید ذیل او حرکت می کنید. اگر فرض کنیم این شخصیت یک انسان نورانی است و می شود یک حجاب نورانی که شما دارید، با آن حجاب سیر کنید ولی وقتی با معصوم سیر می کنید، او حتما زنده و حی است و حتما با کلام خودش حاضر است یعنی شما که می نشینید و ابوحمزه می خوانید اگر توجه داشته باشید، سایه عنایت امام سجاد علیه السلام روی سر شماست و در حال سیر با حضرت هستید. علت این که این دعا خاصیت دارد، این است که روح امام پشتوانه اوست و آن کسی که این دعا را انشاء کرده و به ما اجازه داده بخوانیم دارد کار می کند.

در زمان قدیم و در آهنگری ها، یک کسی در پشت کوره می دمید و کوره شعله ور میشد. از آن طرف این چاقو و قیچی و فلزات را در آتش می گذاشت، بعد که گداخته می شد با سندان و چکش می کوبید بنابراین آن دمیدن اگر نباشد این کوبیدن هیچ خاصیتی ندارد.

بعضی نقش استاد و مربی را همینطوری تعریف می کنند. می گویند استاد همان نفسی است که می دمد و در حقیقت آن نفس است که کار را راه می اندازد. درست است کسی آن نفس را نمی بیند، یک آدمی می بینند که این طرف نشسته و با چکش بر سندان می کوبد و این فلزها را شکل میدهد. آن کسی که می دمد او اثر اصلی را دارد و این ذکرهایی که ما می گوییم مثل همان بر سندان کوبیدن است.

اگر آن نفس پشتش نباشد خاصیتی ندارد. من این را در باب معصوم قبول دارم اما در باب غیر معصوم خیلی قابل تأمل است یعنی خیلی قیل و قال توش هست و حرف زیاد است. همه برای خودشان ادعا می کنند که ما مربی هستیم و استادیم، ما استاد کل و قطبیم و در حقیقت عالم حول ما می چرخد، متوهم می شوند دیگر ولی حقیقتا در باب معصوم این مسئله درست است. معصوم کلامی را که به ما القاء می کند و اجازه می دهد آن را بخوانیم یعنی او با کلامش حاضر است و احتیاج به اجازه خاص هم ندارد. خیلی لزومی ندارد ما منتظر باشیم معصوم برای ما به طور خاص خرجی کند.

معصوم همان معصوم است و مظهر این اسم الهی است که «لا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ» هیچ شأنی او را بر شأن دیگر مشغول نمی کند، اگر خدای متعال هیچ بنده ای جز ما نمی داشت همان اندازه ای که الان به ما توجه می کند، توجه می کرد. مخلوقات دیگر که مانع توجه خدای متعال به ما نمی شوند. در یکی از تسبیحات ماه مبارک رمضان آمده «سُبحانَ الّذی يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ مَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَ مَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ مَا يَعْرُجُ فِيهَا» منزه است آن خدایی که به همه گیاهانی که از زمین می رویند و بذرهایی که در زمین کاشته می شوند، ملائکه ای که به طرف آسمان بالا می روند، اعمالی که به طرف آسمان صعود می کنند و ملائکه ای که فرود می آیند، به همه اینها عالم است.

بعد می فرماید عجیب این است که توجهش به زمینی ها، او را از توجهش به آسمانی ها غافل نمی کند. توجهش به آسمانی ها و جبرئیل و میکائیل و شب قدر و آن صحنه عظیمی که حضرت جبرئیل نازل می شوند و روح بر محضر امام زمان نازل میشود هست و در این دستگاه عظیم یک ذره هم مغفول عنه نیست. خیلی مهم است این که آدم توجه داشته باشد که ما در عالم دیده می شویم و خدای متعال از ما غافل نیست.

لازم نیست خدای متعال برای ما سفره خاص بیاندازد و همیشه سفره اش برای هرکسی سفره خاص است و به همه بندگان خودش توجه دارد. اینطور نیست که توجه به دیگری او را از توجه به ما منع کند. در باب معصوم هم همینطور است، بعضی ها منتظرند به طور خاص خرجی برایشان بشود و حضرت در خواب بیایند یک ذکر خاصی بهشان بگویند. این ذکرهایی که در مفاتیح است همه اش از معصوم است و اگر اجازه لازم است، اجازه اش را هم دادند و لازم نیست دوباره اجازه صادر کنند.

فرمودند تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها را بگویید و از آثارش این است که اگر قبل از خواب این ذکر را بگویید، برابر با هزار رکعت نماز است. یک ذکر کوتاهی است «يَفْعَلُ اللّهُ ما يَشاءُ بِقُدْرَتِه وَ يَحْکُمُ ما يُريدُ بِعِزَّتِه»(1) این ذکر را اگر سه مرتبه پیش از خواب بگویید، به منزله هزار رکعت نماز است، به همه اجازه اش را دادند و اجازه خاص نمی خواهد. وقتی معصوم اجازه می دهد، آن عنایت و لطف و توجه ایشان پشت این دعا هست و اگر شما به استناد این که امام سجاد علیه السلام فرمودند، سحر ماه رمضان بلند شوید و دعای ابوحمزه را بخوانید، این دعای پرفیض را خواندید پس یقین کنید که امام سجاد با شما هست. امام سجاد در این ذکری که می گویید حضور دارد و آن نفسی که باید کار کند و انسان را سیر بدهد و خواسته های او را تهذیب کند و در حقیقت آن ها را به سمت خدای متعال هدایت کند، پشت سرش هست.

دعای امام برای شفاعت و دستگیری ما

لذا باید به این دو نکته توجه داشت؛ نکته اول این که تربیت نفس و تهذیب خواسته های خودمان را چه بخواهیم و چه نخواهیم. هرچیزی را چقدر بخواهیم و چند بار بگوییم خدایا روزی دنیایی من را زیاد کن؟ چند بار بگوییم من را به بهشت ببر؟ چقدر از خدای متعال محبتش را بخواهیم؟ در سیرمان به کجا که رسیدیم دیگر همه چیز را زیر پا بگذاریم و بگوییم «سَيدي اَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيا مِنْ قَلْبي وَ اجْمَعْ بَيني وَ بَينَ الْمُصْطَفي وَ آلِهِ خِيرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ» کجای دعا که رسیدیم به خدای متعال عرضه کنیم «اللَّهُمَّ امْلَأْ قَلْبِي حُبّاً لَكَ وَ خَشْيَةً مِنْكَ وَ تَصْدِيقاً وَ إِيمَاناً بِكَ وَ فَرَقاً مِنْكَ وَ شَوْقاً إِلَيْك‏»(2) اینها را کجا باید بگوییم؟

این را باید داد دست معصوم، معصوم است که می داند سیر را چطوری باید طی کند و آدم را سیر بدهد تا به آن مقصد برسد. برای کدام نیاز چقدر باید سرمایه گذاری کرد؟ چطوری باید خوف الهی را در دل زنده کرد؟ چطوری باید رجاء خدای متعال را در دل زنده نگهداشت؟ این کار معصوم است لذا دعا را از معصوم می خواهیم.

دوم این که، یک طرف دعا ما هستیم که می خوانیم و یک طرفش آن نفسی است که پشت صحنه باید باشد، آن عنایتی که باید باشد و آن دعا را دعا می کند.در دعایی که از معصوم نقل شده اگر شما به اذن ایشان آن را خواندید و متوجه بودید که چون امام سجاد فرمودند اینطوری بخوان، من می خوانم. قبلش هم اگر کسی اهل باشد و یک صلواتی به حضرت بفرستد و عرض ادبی کند و به عبارت دیگر از حضرت اجازه ای بگیرد و به اذن حضرت وارد این دعا بشود، آن وقت عنایت حضرت پشت سر دعا هست. آن عنایتی که او ما را به مقصد می رساند در این صورت ما با نفس معصوم سیر می کنیم.

یک موقعی من عرض کردم که تلقی حقیر این است که این دعاهایی که به ما رسیده و گفتند بخوانید را معصومین به عنوان شفاعت می خواندند و دعای خودشان با خدای متعال یک چیز دیگری است. لذا یک مسئله جدی است، معصوم که کمترین ترک اولایی ندارد پس این همه اظهار ذنب و گناه «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلاَءَ» برای چیست؟ واقعا شما در باب امیرالمومنین اینها را می توانید فهم کنید؟ هی خواستند توضیحش بدهند ولی من هرچه خواندم نفهمیدم یعنی چه و با عصمت چطوری جمع می شود؟!

بنظر بنده که معصوم این دعا را برای شفاعت و دستگیری ما خوانده است. او باید یک نفسی بزند تا دعا خواندن ما خاصیت داشته باشد. این دعا را امام سجاد به نیابت از ما و برای سیر دادن ما خوانده اند و ما از دعای خودشان با خدا خبر نداریم و نمی دانیم از حق تعالی چه می خواهند. عبدند ولی معلوم نیست این دعای میان خودشان و خدای متعال باشد، این دعاها را برای راهبری و شفاعت و تربیت ما خواندند و اصلا به این نیت اگر اشک هم پای این دعا ریختند، برای تربیت ما بوده است. اگر گریه هم کردند برای دستگیری ما و برای فیضی که به ما برسد گریه کردند و خیلی از عبادات معصومین اینطوری بوده است.

این دعا را حضرت برای دستگیری ما خوانده و به ما گفته شما هم بخوانید و نفس من پشت صحنه شما را حمایت می کند. انسان باید در عالم با معصوم راه برود وگرنه بقیه اگر خیلی هنر کنند، آدم را به اندازه خودشان بالا می برند و یا زیر دست خودشان قرار می دهند. عیب ندارد ولی تفاوت است دیگر، حالا خود انسان باید انتخاب کند.

یک زمانی من یک عزیزی را دیدم که روبه روی کعبه در مسجد الحرام نشسته بود و باباطاهر می خواند و اشک هم می ریخت. هم خوشم آمد و هم خنده ام گرفت. خوشم آمد بخاطر اینکه اشکی داشت و خنده ام گرفت از اینکه اینجا جای مناجات خمس عشر خواندن است. بابا طاهر کیلویی چند است؟! آدم کنار کعبه ابوحمزه را رها کند، مکارم الاخلاق را رها کند و باباطاهر بخواند و گریه کند؟ من فقط همین را می توانم بگویم طیب الله انفساکم، یک بار عیب ندارد اما مثلا هر سحر انسان بلند شود و دعایش این باشد که حافظ بخواند و تازه اشک هم بریزد! پس ابوحمزه چی شد؟ مناجات شعبانیه چی شد؟ مکارم الاخلاق چی شد؟ صحیفه علویه چی شد؟ جامعه را منحرف نکنیم و طبقه مرجع مقابل اهل بیت درست نکنیم.

اگر بنا بوده تربیت بشویم اهل بیت باب تربیت را باز کردند و تا آخر خط را هم گفتند. دکان درست نکنیم و در مقابل اهل بیت برای مردم راهزن ایجاد نکنیم. مثلا در محفل ذکر می نشینند و کتاب فلان آقا را می خوانند و اشک هم می ریزند. من نمی دانم یعنی چه؟! شما چه می فهمید از این؟ مگر باب را به رویتان بستند؟! مگر قرآن نیست؟! مگر مفاتیح نیست؟! مگر صحف معصومین نیست؟! اگر خبری نبود در خانه اینها را می زدید. شما در خانه امام سجاد را رها کردید و در خانه دیگری را می زنید و با او اشک می ریزید؟! خب بریزید، عیبی ندارد. من فقط همین را می توانم بگویم که یک نفر سرش را گذاشته بود و از جوی آب می خورد، یک شخص دیگری دید و گفت: آقا اینطوری آب می خوری عقلت کم می شود. گفت: آقا عقل چه باشد؟ گفت: هیچی آقا بحثی ندارم.

مرحوم شیخ بهایی یک کتاب نوشتند به نام مفتاح الفلاح که تقریبا سیصد صفحه است و در آن اعمال 24 ساعت را گفته اند مثلا وقتی از خواب بلند می شوید، همین که در بستر چشم هایتان را باز کردید، چی می بینید؟ زمانی که برای وضو بلند شدید، به آسمان چه بگویید؟ موقع وضو گرفتن از خداوند چه بخواهید. وقتی برگشتید در سجاده تان تا زمان نماز چه بگویید؟ تا نماز صبحتان و تعقیبات و بین الطلوعین و ساعت اول روز و دوم تا ظهر و عصر و مغرب و عشا و وقت خوابتان چی بگویید؟ تا وقتی که بخوابید و خوابتان ببرد. آیا چیزی برای ما کم گذاشتند؟

من نمی دانم کجا آمده که مرحوم شیخ بهایی اشعار دیگران را می نوشت؟ مثلا ساعت اول این شعر را بخوانید، ساعت دوم آن شعر را بخوانید، این چه توجیه خنده داری است؟ بعضی با این حرف ها جامعه را متوقف می کنند و آدم را از معصوم دور نگه می دارند. حجاب درست می کنند، دکان درست می کنند و بعد هم توجیه می کنند. این ها توجیه ندارد و اشتباه است. اینها انحراف است و مردم را از معصوم محروم کردن است. اگر میخواهی دعا بخوانی، ابوحمزه بخوان ولی وقتی بلد نیستی به مردم یاد نده، خودشان بلدند ابوحمزه بخوانند.

پس ما اگر بخواهیم تربیت بشویم و نیازهایمان هدایت بشود، اگر بخواهیم یک روحی ما را هدایت کند و با دعاها سیرمان بدهد، باید با معصوم سیر کنیم. دعای معصوم را بخوانیم و از معصوم هم بخواهیم. حالا ابوحمزه از همان دعاهای ویژه امام سجاد است که غیر از این که سند خوبی دارد، متنش کافی است برای سندش.

قطع تعلقات

من یک فراز از دعا را عرض می کنم و بعد ان شاء الله یک مرور کلی بر دعا خواهیم داشت. قصدم همین بود که ببینید حضرت چطوری نیازهای ما را در این دعا به طرف خدا برمی گردانند و چطوری شرک ها را از ما جدا می کنند و توجه به غیر را از ما برمیدارند.

یکی از عنایات خدای متعال به ما این است که ما در اطراف خودمان تعلقات درست می کنیم و خدای متعال به خاطر لطفی که به ما دارد این تعلقات را قطع می کند. ما بتکده درست می کنیم و خدای متعال آن را ویران می کند. البته من برای شیعیان این حرف را نمی زنم چون شیعه محب اهل بیت نه مشرک است و نه در بتکده است. همه در خانه امیرالمومنین اند ان شاء الله و اهل اخلاص و نجات اند منتهی درجات دارد. ما همیشه دور و بر خودمان تعلقات درست می کنیم و خدای متعال این ها را قطع می کند. به ثروت مان دل می بندیم، قطع می کند. به عزیزان مان دل می بندیم، قطع می کند و این تربیت خدای متعال است. بعد هم به ما می فرماید وقتی من قطع می کنم شما در این قطع کردن من را پیدا کنید و منقطع بشوید «إلهی هَبْ لی کَمالَ الْانْقِطاعِ إلَیْکَ».

یک موقع خدای متعال رشته را قطع می کند اما آدم دست بر نمی دارد و می نشیند افسوس می خورد اما یک زمانی هم رشته قطع می شود ولی آدم منقطع می شود الی الله «إلهی هَبْ لی کَمالَ الْانْقِطاعِ إلَیْکَ» تو رشته ها را قطع می کنی که من منقطع بشوم. درباره کلمه انقطاع بزرگان گفتند باب انفعال یعنی با اختیار انسان چیزی را قبول کند، به عبارت بهتر با اختیار خودم قطع بشوم. آن وقت انقطاع از آن تعلقت انقطاع الی الله هم باشد. اگر وقتی از آنها بریده بشوم با همه وجود رو به خدای متعال بیاورم، انقطاع الی الله رخ می دهد و خدای متعال رشته های ما را قطع می کند. بعضی وقت ها ما سر این قطع کردن ها با خدای متعال دعوایمان می شود.

در دعای افتتاح آمده «وَ تَتَحَبَّبُ إِلَيَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَيْكَ» تو به من محبت می کنی اما من سرم را در دامن دیگران گذاشتم که کاری ازشان نمی آید و من را طعمه خودشان می کنند. تو با محبت سر من را از آن دامن برمیداری و من صدایم در می آید! رفتم روی موج خانه ساختم، تو خانه ام را خراب می کنی تا بفهمم روی موج نمی شود خانه ساخت. به باد که نمی شود تکیه بدهی، تکیه گاهم را برمیداری که من دیگر بهش تکیه نکنم. به یک چیزی تکیه کنم که ارزش تکیه کردن داشته باشد. خدای متعال دارد ما را اصلاح می کند اما با او نزاعمان می شود. «وَ تَتَحَبَّبُ إِلَيَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَيْكَ وَ تَتَوَدَّدُ إِلَيَّ فَلا أَقْبَلُ مِنْكَ» به من ود و محبت خاص می کنی ولی من قبول نمی کنم.

یک موقعی وقتی خدای متعال رشته هایمان را قطع می کند، می رویم دوباره یک تعلقاتی برای خودمان درست کنیم. این بازیچه را از دستمان می گیرد، یک بازیچه دیگر برای خودمان جور می کنیم. نمی گوییم بابا خدای متعال این بازیچه را گرفت که به خودش توجه کنی، این عروسک را ازت گرفتند که بروی در دامن مادر بنشینی نه این که یک عروسک دیگر برداری و بازی بکنی. خدای متعال بازیچه های ما را خراب می کند که ما رو به خودش بیاوریم اما این بازیچه خراب می شود بازهم می رویم سراغ یکی دیگر.

عرض کلی را گفتم وگرنه منافاتی ندارد با اینکه انسان وقتی به خدا رسید، بازارش هم می شود مسجد، اداره اش هم می شود مسجد، دانشگاه و مدرسه اش هم می شود مسجد، آدم باید همه چیزش همه جا مسجد باشد. ولی اگر در مسجد نرفتیم، همه چیز می شود دل مشغولی، این دل مشغولی ها را خدای متعال از ما می گیرد که رو به خودش بیاوریم ولی باز هم دوباره بازی را شروع می کنیم.

فقط خدا

اما یک جایی هست که خدای متعال همه چیز را می گیرد و آن هم موقع مرگ است. آن موقع روی همه را خط می کشد و ما می رویم در قبر و خودمان هستیم. خدای متعال می فرماید: «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى كَمَا خَلَقْنَاكُمْ»(انعام/٩۴) دیدی حالا من ماندم و خودت؟! هی بهت گفتم به اینها مشغول نشو، دیدی اینها کاری ازشان نمی آمد؟! دیدی اینها که الان صدایشان می زنی جوابت را نمی دهند؟! کو مالت؟ کو پولت؟ کو قدرتت؟ کو رفیقت؟ کو همسرت؟ کو زمین و آسمان و خورشید؟ چرا به آنها تکیه کردی؟ آنها تکیه گاه های خوبی نبودند.

برای چه خدای متعال این کار را می کند؟ برای این که ما لااقل اگر در دنیا به خدا نرسیدیم، وقتی رفتیم در قبر تنهایی خودمان را ببینیم و با خدا مأنوس بشویم. آن وقت یک جمله عجیبی در دعای ابوحمزه دارد. عرضه می دارد «وَ ارْحَمْ فِي ذَلِكَ الْبَيْتِ الْجَدِيدِ غُرْبَتِي حَتَّى لا أَسْتَأْنِسَ بِغَيْرِكَ» خدایا تو به من محبت کن زمانی که در قبر رفتم و تنها شدم، آن زمانی که همه رفتند و من ماندم و تو، با محبت خودت یک کاری کن که در قبر انیس با تو باشم و تو انیس با من باشی. یک جوری نشود که من در قبرم دوباره باز برای خودم یک بازیچه ای درست کنم.

گویا خدای متعال آنجا هم این اجازه را به بعضی ها داده که در قبر هم که می روند، باز هم بازیچه ای برای خودشان درست می کنند و به غیر خدا مشغول می شوند. «وَ ارْحَمْ فِي ذَلِكَ الْبَيْتِ الْجَدِيدِ غُرْبَتِي حَتَّى لا أَسْتَأْنِسَ بِغَيْرِكَ» یک کاری بکن که در قبر هم بگویم یا الله و آنجا هم دنبال یک مستمسکی برای خودم نباشم. گویا آدم اینطوری است که آنجا هم ممکن است دوباره در دام بیفتد. آن وقت خدای متعال باز سیر را ادامه می دهد چون یک عده ای در قبر هم حواسشان جمع نمی شود. متوجه نیستند که آقا مُردی و دیگر همه چیز تمام شد. بعضی ها گفتند این که برای مُرده وقتی که در قبر رفت باید تلقین کرد به این دلیل است که بعضی ها هنوز باورشان نمی آید که مرده اند. «وَ اَنَّ الْمَوْتَ حَقُّ وَ اَنَّ ناکِراً وَ نَکیراً حَقُّ».

در احوالات حاج شیخ حسن نخودکی آورده اند که با یکی از شاگردانشان رفته بودند در قبرستان، گفت سر این قبر گوش کن ببین چه می گوید؟ گوش کرد و دید می گوید «گل به سر دارم خیار، کاکل به سر دارم خیار» این آدم هنوز حالیش نیست که مرده، آنجا هم دارد خیار می فروشد. رفتند سر قبر دیگری و شنیدند که می گفت «لا اله الا الله سبحان الله» گفت این شخص در دنیا هم ذاکر بوده و حواسش هست. خدای متعال آدم را می برد در قبر، اگر آنجا فهمیدی تو هستی و خدا عین بهشت است، بهشت یعنی «اَلتَّوحِيدُ ثَمَنُ الجَنَّةِ»(3) آنجا هم به خدا رسیدی و درهای بهشت باز است ولی اگر باز هم گفتی «گل به سر دارم خیار کاکل به سر دارم» آنجا هم جهنم است دیگر، حالا یک موقع آدم در برزخ متوجه نمی شود و خدای متعال انسان را از قبر بیرون می آورد «اَبْکِی لِخُرُوجِی مِنْ قَبْرِی عُرْیاناً ذَلِیلاً حَامِلاً ثِقْلِی عَلَی ظَهْرِی» همه مان هم این را در پیش داریم.

فرمود مردم به شکل عریان و گرسنه و تشنه وارد محشر می شوند و بارشان روی دوششان است. هرچه نگاه می کند که یک کسی یا رفیقی پیدا می شود که بار را بگذارند روی دوشش «لِکُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ»(عبس/٣۷) همه دنبال کار خودشان اند و هرچی می گوید بابا من خسته شدم یک کسی یک کمکی به من کند، احدی به آدم کمک نمی کند.

خب خدای متعال آدم را برای چی اینطوری در محشر می آورد؟ برای این که اگر در قبر هم حالیت نشد، در محشر بفهم و ببین کسی کاری باهات ندارد و فقط من هستم و هیچ کس جز من به فکر تو نیست. این را درک بکن، اگر می بینی به رفیقت می گویی سلام علیکم می گوید علیکم السلام، خدای متعال دارد جواب می دهد. «وَ لِلَّهِ جُنودُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ»(فتح/٧) اگر خدای متعال روز را برگرداند، سلام که می کنی رویشان را برمی گردانند و جواب سلامت را هم نمی دهند. اگر می بینی تحویلت می گیرند، خدای متعال دارد تحویلت می گیرد «لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْكَ سَمْعٌ حَاضِرٌ» وگرنه کسی با من چه کار دارد؟!

آن وقت در روز محشر خدای متعال برای این که به ما بفهماند، کاری می کند که هرکسی مشغول به خودش است و هرچی داد می زنی اصلا سلامت را جواب نمی دهند، اصلا از یک طرفی می روند که تو را نبینند «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ»(عبس/٣٣) یفر یعنی این که مثلا آدم به یک کسی برخورد می کند و بهش بدهکار است، از خجالت یک جوری می رود که او را نبیند. روز قیامت همه اینطوری اند «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ» آدم از برادر و همسر و حتی پدرش فرار می کند.

چرا خدای متعال روز قیامت را اینطوری کرده؟ برای این که روز رجوع الی الله است و باید بفهمیم که در قیامت هیچ کس به فکر ما نیست و فقط خدا می ماند. اگر این را فهمیدیم موحد می شویم و همه تکیه گاه هایمان خراب و معتمدهای مان هم بی ارزش می شوند. آنهایی که بهشان اطمینان داشتیم کاری ازشان ساخته نیست.

سیر در سحر ماه مبارک با دعای ابوحمزه

در دعای ابوحمزه حضرت نیازهای ما را از غیر می برند و ما را به خدا وصل می کنند. در سحر ماه رمضان به تعبیر نارسای من، ماکت این صحنه را می سازند و ما را می برند در قبر و برزخ و در لحظه احتضار که همه دور و برت نشستند و از هیچ کس کاری ساخته نیست. تشییع و برزخ و حشر و تنهایی قیامت، وقتی سیرت می دهند، آدم به یک جایی می رسد که می گوید: «سَیِّدِی عَلَیْکَ مُعَوَّلِی وَ مُعْتَمَدِی وَ رَجَائِی وَ تَوَکُّلِی وَ بِرَحْمَتِکَ تَعَلُّقِی تُصِیبُ بِرَحْمَتِکَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَهْدِی بِکَرَامَتِکَ مَنْ تُحِبُّ» بعد می گوید: «فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا نَقَّيْتَ مِنَ الشِّرْكِ قَلْبِي» خدایا چه کار کردی در این سحر جمعه که همه شرک های من را بردی، آن سیری که باید در قبر و موت و این ها حاصل بشود، حضرت در یک جای ابوحمزه آدم را می برند.

حالا از کجا شروع می شود؟ از «مالی سیدی» تا اینجا که «وَ أَعِنِّي بِالْبُكَاءِ عَلَى نَفْسِي فَقَدْ أَفْنَيْتُ بِالتَّسْوِيفِ وَ الْآمَالِ عُمُرِي وَ قَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الْآيِسِينَ مِنْ خَيْرِي» خدایا به من کمک کن تا بر خودم گریه کنم چون دیگر از خودم مأیوس شدم. «فَمَنْ يكوُنُ اَسْوَءَ حالاً مِنّي اِنْ اَنَا نُقِلْتُ عَلي مِثْلِ حالي» اگر من اینطوری بروم در قبرم کی از من بدبخت تر است؟ «لَمْ اُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتي» من که برای دو ساعت خوابیدن وقتی جا می اندازم شش بار متکایم را جابجا می کنم که نرم باشد و زیرم را صاف می کنم «لَمْ اُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتي» اما برای سال ها و و قرن هایی که می خواهم بخوابم آماده نیستم« لَمْ اُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتي وَ لَمْ اَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصّالِحِ لِضَجْعَتي».

من که برای اتاقم فرش نخ فرنگ می اندازم، زیر قالیم هم یک قالی دیگر پهن می کنم «وَ لَمْ اَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصّالِحِ» برای خوابگاه ابدیم فرشی نبردم «و مالي لا اَبْكي وَلا اَدْري اِلي ما يكوُنُ مَصيري» چطوری گریه نکنم؟ نمی دانم سرنوشتم به کجا دارد ختم می شود. دارم به جهنم می روم یا بهشت؟ «وَ أَرَى نَفْسِي تُخَادِعُنِي وَ أَيَّامِي تُخَاتِلُنِي وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَأْسِي أَجْنِحَةُ الْمَوْتِ» مرگ بال هایش را بالای سر من پهن کرده است. بعد می رسد به اینجا که «فَمَا لِي لا أَبْكِي أَبْكِي لِخُرُوجِ نَفْسِي» بنابراین حضرت دارند ما را سیر می دهند و اگر کسی با ایشان سیر کند می رود در عالم مرگ و برزخ، بعضی ها در سحر ماه رمضان با این فرازها می روند در برزخشان و برمی گردند به عبارت دیگر یک دور سیر برزخی دارند.

خدا رحمت کند از شاگرد یک آقای بزرگی که از اولیاء خدا هم بود، شنیدم که ایشان می گفت؛ من از مرگ خیلی می ترسیدم. به حضرت توسل کردم و حضرت به من فرمودند: مرگ که چیزی نیست و من را بردند و برگرداندند و گفتند مرگ یعنی همین.

پس اگر کسی با امام سجاد در این سحرها همراه شد، او را می برند در عالم موت و برزخ «اَبْكي لِخُروُجي مِنْ قَبْري عُرْياناً ذَليلاً حامِلاً ثِقْلي عَلي ظَهْري اَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ يميني وَاُخْري عَنْ شِمالي اِذِ الْخَلائِقُ في شَاْن غَيرِ شَاْني لِكُلِّ امْرِئ مِنْهُمْ يوْمَئِذ شَأْنٌ یُغْنِیهِ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضَاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ» یک عده ای آنجا خندان اند «وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ وَ ذِلَّةٌ» حضرت ما را سیر می دهند و آدمی که سیر کرد و رفت در قیامت و دید که هیچ کس جز خود خدای متعال نیست، همه سختی ها و دشواری ها هست و در این دشواری ها فقط یک نفر هست که به فکر من است «سَيدي عَلَيكَ مُعْتَمَدي وَ مُعَوَّلي وَ رَجآئي وَ تَوَكُّلي وَ بِرَحْمَتِكَ تَعَلُّقي» خدایا تنها تکیه گاه قابل اعتماد برای من تو هستی، بقیه قابل اعتماد نیستند و تنها به تو می شود وثوق داشت و امید بست.

«وَ بِرَحْمَتِكَ تَعَلُّقي» همه وابستگی من دلبستگی به توست، مرا از همه بردی و هیچ کس اینکاره نیست. «تُصِیبُ بِرَحْمَتِکَ مَنْ تَشَاءُ» هرکس را بخواهی با رحمت خودت می رسانی »وَ تَهْدِی بِکَرَامَتِکَ مَنْ تُحِبُّ» آنهایی که انتخابشان کردی را با کرامت خودت هدایت می کنی.

وقتی به اینجا رسیدید و با امام سجاد در سحر ماه رمضان رفتید به برزخ و قیامت و همه بت ها و تکیه گاه ها فرو ریختند و فقط خدا ماند، آن وقت می گویی «فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا نَقَّيْتَ مِنَ الشِّرْكِ قَلْبِي» خدایا تو را حمد می کنم. چطوری من را موحد کردی و در یک فراز از دعای امام سجاد من را از همه این تعلقات بریدی؟ اگر کسی با امام سجاد دعا بخواند اینطوری می شود و در هر جمله اش سیر است. ان شاء الله در جلسات آینده بعضی سیرهایش را عرض می کنم که ببینید حضرت با روح ما چطوری کار می کنند.

پی نوشت ها:

(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 84، ص: 178

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 586

(3) الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 570